نشست مجازی روز بزرگداشت شمس تبریزی و مولانا جلالالدین محمد بلخی در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد.
نشست
مجازی روز بزرگداشت شمس تبریزی و مولانا جلالالدین محمد بلخی سهشنبه ۸ مهرماه
۱۳۹۹ از ساعت
۱۳:۰۰ تا ۱۵:۰۰ از سوی
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد.
دراین
برنامه حسن بلخاری رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، مهدی محبتی دانشیار زبان و ادبیات
فارسی دانشگاه زنجان ، عباس جمال پور استاد برجسته نگارگری و محمد بقائی ماکان پژوهشگر
و مترجم حوزه ادبیات فارسی سخنرانی کردند.
درابتدای
این نشست مجازی حسن بلخاری با خوانش برخی ابیات مثنوی گفت: من در باب بیت «بشنوید ای
دوستان این داستان / خود حقیقت نقد حال ماست آن» میگویم که بیان تمثیلی حقیقت ۶ دفتر
مثنوی با این بیت، صورت میگیرد. این بیت، تمثیل نقد حال و معرفت و حدیث سرگشتگی ما
در جهان ناسوت و یافتن راه به جهان ملکوت است. اصطلاح «نقد» که مولانا در این بیت بهکار
برده یعنی من بهواسطه نقد میکوشم امر مکنون و حقیقت معقول را به زبان محسوس برای
شما ظاهر کنم.
عضو
هیئت امنای بنیاد بوعلیسینا افزود: همچنین داستان نقاشی چینیان و رومیان، در حقیقت
نشاندهنده اندیشه زیباییشناسانه مولانا است. این یکی از مهمترین داستانها در بیان
یکی از حقایق روحانی در زندگی انسانها است که میگوید برخی میدانند باید طریقت حقیقت
ادراک خدا را درپی گیرند اما در قلمروی صورت الفاظ اسیر میشوند. انسان باید برای رسیدن
از لفظ به حقیقت معنا تلاش کند. الفاظ باید ما را به حقیقت برسانند. هر اسمی دال بر
حقیقتی است، لکن حقیقت آنگاه آشکار میشود که از اسم بگذریم. الفاظ، ابواب معنایند؛
اما مقصد معنا نیستند.
استاد
دانشگاه تهران در ادامه سخنان خود گفت: در داستان چینیان و رومیان، این دو گروه ادعای
برتری و استادی کردند. چینیان نقاشی کردند و رومیان صیقل کشیدند. وقتی پرده میان آنها
برداشته شد، عکس نقش چینیان بر آینه رومیان افتاد. این داستان بیانگر آن است که حقیقت
را باید در درون جست. مولانا نیز تأکید دارد که وقتی جان تزکیه شود، حقیقت بر آن نقش
میبندد. حقیقت تمثیل و داستان، ظهور امر مکنون و معقول در قالب یک داستان و تمثیل
است.
یک
نکته زیبایی شناسانه در مثنوی
دومین
سخنران این برنامه مهدی محبتی، بود. او گفت: یکی از ابیات مهم مولانا این بیت است:
«گفت پیغمبر رکوع است و سجود بر در حق کوفتن حلقه وجود» اما در مثنوی چگونه باید این
بیت خوانده شود؟ فاعل در مصرع اول است یا دوم؟ یعنی پیامبرخدا گفت رکوع و سجود بر در
حق کوفتن است یا بر در حق کوفتن حلقه وجود، مثل رکوع و سجود است؟ کدام تعبیر درست است؟
او
افزود: شارحان غالبا این بیت را نفهمیدهاند. معنای دوم، وجه فلسفیتر و پیچیدهتری
دارد. اگر وجه اول و ساده را قبول کنیم، یعنی پیغمبر فرموده هر کسی که رکوع و سجود
میکند انگار در حلقه وجود را میکوبد تا وارد درگاه الهی شود. اما اگر شق دوم را
مد نظر بگیریم، تعبیر تازهتری بهدست میآید که به این وجه دوم در شرح مثنوی کمتر
توجه شده است. حال آنکه شاید این وجه دوم با کلیت منظومه فکری مولانا بیشتر هماهنگ
باشد و این اصل را مطرح میکند که آیا وجود هوشیار است یا خیر؟ آیا مولوی جهان را جماد
میبیند یا پویا و زنده؟ بعضی جاها مولانا تصریح میکند که جهان جماد نیست.
استاد
دانشگاه زنجان ادامه داد: همچنین در مثنوی، همهچیز جاندار است واین یکی از ممیزات
اصلی مولانا با دیگران هم همین است. قرآن هم همینطور است و همهچیز را جماد نمیداند.
دیدگاه مولانا، همان دیدگاه قرآن است و میگوید جهان روح دارد. اگر معنای دوم این بیت
را قبول کنیم، زیباییشناسی آن خیلی بهتر خواهد بود.
«شمس» درون را باید شناخت
عباس
جمالپور هم در این نشست طی سخنان کوتاهی گفت: من به دلیل علاقه درونی به مولانا به
این سمت کشیده شدم که چهره مولوی را درقالب یک تابلو بسازم. خیلی از کارهای دیگرم هم
تحت تأثیر مولوی بوده است.
اوادامه
داد:عقیده دارم انسان منحصر بفرد آفریده شده است اما آن شمسی که از آن حرف میزنیم،
(همانند آنچه که مولانا به آن توجه داشت) گوهر ویژهای است که در وجود شماست. این گوهر
است که انسان را به خیلی جاها میرساند. مولوی هم با شمس تبریزی به خیلی مراتب رسید.
عقیده من این است هر کسی یک نور باطنی دارد که اگر آن را پیدا کند، خیلی موارد برایش
حل میشود.
مثنوی؛
دریای بیکرانه
در
پایان این نشست مجازی، محمد بقایی ماکان به ایراد سخن پرداخت وگفت: مثنوی فقط موضوع
استغنا را مطرح نمیکند بلکه دریایی است بیکرانه که در آن اندیشههای بسیار درخور
تأمل موج میزند و از ساحلی که به این دریا مینگریم، موضوعات قابل تأمل و اندیشمندانه
در آن میبینیم.
او
مولوی را با بسیاری از اندیشمندان، روانشناسان، جامعهشناسان، نویسندگان، قابل مقایسه
دانست و افزود: اندیشههای نیچه، فیلسوف و اندیشمند معروف شباهت بسیار به اندیشه مولونا
دارد. اساس اندیشههای نیچه عبارتند از: «ابرمرد»، «دور جاوادان» و میل به قدرت. همه
اینها را در مولوی هم با برخی تفاوتها میتوان پیدا کرد.
بقایی
ماکان تاکید کرد: در فرهنگ ایرانی، دور جاودان و میل به قدرت مطرح هستند. میل به قدرت
در شاهنامه و دور جاودان در سهروردی دیده میشود. ما درباره ابرمرد، نکتههای جالبی
در مثنوی میبینیم. گفتهاند ابرمرد نیچه ترکیبی است از ویژگیهای اسکندر، داوینچی
و برادلو، اصلاحگر بریتانیایی قرن ۱۹؛
مولوی هم به همین ترتیب، شخصیتهایی را برای انسان آرمانی خودش مطرح میکند. در غزل
معروفش میگوید «زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیرخداو رستم دستانم آرزوست. » رستم
دستان، نماینده قدرت و توانایی است. شیرخدا هم نیازی به توضیح ندارد. این هر دو شخصیت،
برآمده از فرهنگ ایرانی هستند و ویژگیهایی که ایرانیان به این شخصیت شیرخدا در طول
تاریخ دادهاند، در میان هیچ مردمی نمییابیم تا امروز که در بارهاش گفتهاند: «نه
خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت. »
او
افزود: مولوی وقتی این دو ویژگی را برای انسان آرمانی خود برمیشمارد، میفهمیم تا
چه میزان به ارزشهای ایرانی دلبسته است. همچنین یکی از نکاتی که نیچه به آن توجه
زیاد دارد و مورد نظر مولوی هم هست، انتقادی است که او از علم رسمی دارد. آموزش و پرورش
زمان خودش را نمیپسندد و آن را باعث پرورش روحیه بردگی میداند و مدعی است در این
نظام شور و حال عشق و سرزندگی وجود ندارد. وقتی مولوی پای به مسیر طریقت میگذارد و
خودش را در جمع ارباب طریقت جای میدهد، یعنی از علم رسمی رویگردانی نشان داده و آن
را برای مردم سازنده نمیداند.
این
استاد و پژوهشگر برجسته ادبیات فارسی گفت: هرمان هسه، نویسنده و اندیشمند معروف، همین
اندیشه را در رمان «تیزهوش» بیان میکند که نظام متکی بر اندیشههای ناکارآمد و ارزشهای
غیرقابل قبول سبب میشود نسل آینده به خمودگی رو کرده و اندیشه انتقادی و ذهن باز از
آنها گرفته شود. مولوی هم به این موضوع اشارات زیادی دارد. هرمان هسه میگوید چنین
دستگاهی باید از بنیاد اصلاح شود. این اندیشهای است که مولوی هم در دفتر چهارم، آن
را مطرح میکند و میگوید برای عمارت کردن باید ویران کرد و برای درست کردن باید شکست.
بقائی
ماکان اضافه کرد: یکی دیگر از اندیشههای محوری مولوی عشق است. عشق در مجموعه آثار
مولوی، مشهود است. عشق مقولهای است که از افلاطون تا کانت و شوپنهاور و حتی فروید
و دیگران به آن پرداختهاند اما هیچیک از اینها به اندازه مولوی به این موضوع اهمیت
ندادهاند. حتی شعرایی مثل حافظ هم در پرداختن به این موضوع به سطح مولانا نمیرسند.
مولانا یکپارچه شور و تبوتاب است و اصلا تجسم عشق در معنی متعالی خودش است. این معنی
متعالی را در سعدی یا سنایی نمیبینیم. اینها عشق را از مراتب پایین تا بالا توصیف
کردهاند ولی در مثنوی و دیوان شمس، عشق بسیار متعالی است و مفاهیم و تعاریف متفاوتی
دارد. چیزی که هفتصد سال بعد ویکتور فرانکل گفته، عین گفتههای مولوی است ولی تقدم
زمانی مولانا، بیانگر اهمیت او است.