دکتر یحیی یثربی، استاد فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه علامه طباطبایی اظهار کرد: عرفان امری مربوط به احساس است و همه عرفا اقرار میکنند در اینجا، عقل هیچکاره است. با عرفان نمیتوان کاسبی کرد. عرفان چیزی از نظر معرفت و عقلانیت و حل مشکلات زندگی به شما نمیدهد؛ فقط به شما آرامش میبخشد و لذت میبرید.
به گزارش روابط
عمومی و امور بین الملل بنیاد بوعلی سینا به نقل از ایبنا، یثربی درباره لزوم شرحنویسی
مثنوی گفت: قبل از پرداختن به لزوم شرحنویسی، این نکته را مورد توجه قرار دهید که
انسان دو جنبه دارد: یک جنبه عقلی و فکری، یک جنبه احساسی. مثلا شما از یک عطری خوشتان
میآید، این مربوط به احساس است و به فکر و عقل مربوط نمیشود. اما شما ریاضی، فیزیک
و فلسفه میخوانید که اینها مربوط به آگاهی انسان و عقل و شعور انسان هستند. عرفان
در این دستهبندی چیزی نیست که به فکر مربوط باشد، بلکه به احساس مربوط است و همه عرفا
اقرار میکنند که عقل در اینجا هیچکاره است. عقل در راه عشق نابیناست یا به قول حافظ
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی؛ عقل را کنار بگذاری و با احساس جلو بروی و اگر به
چیزی رسیدی که رسیدی و اگر به چیزی نرسیدی هم نرسیدی.
وی افزود: عرفان چیزی
نیست که کسی با آن بتواند کاسبی کند. بنابراین شما اگر فیزیک بخوانید چیزی یاد میگیرید،
اما شما صدبار دیوان حافظ را با شرح بخوانید فقط لذت میبرید. صدبار به بهترین موسیقیهای
دنیا گوش دهید فقط لذت میبرید، چیزی از نظر معرفت و عقلانیت و حل مشکلات زندگی به
شما نمیدهد، فقط به شما آرامش میبخشد و لذت میبرید. عرفان این حالت را دارد. مسائل
احساسی زیاد عمومی نیستند و خیلی شخصی هستند. مثلا یک نمایشنامه را یک نفر میپسندد
و یک نفر نمیپسندد، از صدای یک خواننده یک نفر خوشش میآید ویک نفر خوشش نمیآید.
در عرفان هم یکی لذت میبرد و از خود بیخود میشود، ولی یک نفر چیزی نمیفهمد. اصلا
لذت نمیبرد و چیزی هم یاد نمیگیرد. میبینیم که یک جوانی یکنفر را دوست دارد و دستش
به او نمیرسد و از خواندن شعرهای حافظ مربوط به دوری لذت میبرد، یا از خواندن شعرهای
مثنوی. اینها را نمیشود نادیده گرفت و نمیشود در جامعه حافظ و مثنوی مولوی نباشد،
اینها همه جای خودشان را دارند ولی از حافظ انتظار تمدنسازی نداشته باشید. حافظ تا
آخر عمر، نتوانست دیوان خودش را جمع کند؛ شما از او چه انتظاری دارید؟ مولوی نیز تا
آخر عمرش زد و رقصید و موعظه کرد و های و هوی راه انداخت و مریدها خرجش را دادند. این
چیزها مریدهایی دارد، ببینید هنرمندان و هنرپیشهها و ورزشکاران چقدر طرفدار دارند.
اینها نیز چون با احساس مردم سروکار دارند، طرفدار دارند.
استاد دانشگاه علامه
طباطبایی درباره لزوم به نثر درآوردن آثار کلاسیک توضیح داد: خود مولوی میگوید «جامه
پشمین از برای کد کنند»؛ اینها برای پول جمعکردن جامه پشمین میپوشند. بنابراین زیبایی
این آثار در این است که خود این آثار و دستاورد این افراد خوانده شود. ولی چون ممکن
است خود این آثار را مخاطبان متوجه نشوند، شرح میدهند که مثل ریاضیات چیزی گیرشان
بیاید. ولی این آثار را باید به اندازهای خواند که لذت برد.
وی ادامه داد: همان متن
زیبای حافظ را بخوانند و دیگر توضیح ندهند. من شرحی بر دیوان حافظ و دیوان شمس نوشتهام
که فقط آنها را طبقهبندی کردهام و مثلاً گفتم در این مجموعه درباره درد هجران گفته
است، این مجموعه درباره آرزوی وصال گفته است و آن مجموعه درباره توصیف عشق یا توصیف
عاشق گفته است. مردم وقتی این دیوانها را میخوانند چیزی متوجه نمیشوند و میروند
شرح آثار را میخوانند تا چیزی گیرشان بیاید و در آخر هم همان جای اولشان هستند که
مثنوی را میخواندند و چیزی گیرشان نمیآمد. بنابراین معتقدم خیلی لزومی ندارد لغات
را معنی کنند و فقط موضوعات را مشخص کنند خوب است. مثلا دیدگاه اینها این است که ما
اول مرغ باغ ملکوت بودیم، بعد آمدیم اینجا و این توضیح میتواند به فهم مخاطب کمک کند؛
اما لذتی که از شعر میبرند مربوط به خود بیان شعر است. اگر توضیح بدهیم میشود فلسفه
کلام و هر چقدر هم که توضیح بدهیم قابل فهم نیست.
این استاد فلسفه درباره
لزوم به نثر درآوردن مقالات شمس تأکید کرد: در مقالات شمس هم مثل مثنوی یک سری مطالب
گفته میشودکه فقط باید از آن لذت برد و چیزی از نظر معرفت علمی به فرد اضافه نمیشود.
معرفت علمی با آن معرفتی که عرفا میگویند فرق دارد و معرفت عرفانی هم با سلوک به دست
میآید نه با خواندن .
یثربی درباره انتقاد
از آثار این حوزه، بیان کرد: میشود نسخههای مختلف را ارزیابی کرد و گفت آیا این نسخه
درست است یا خیر. مثلا در حافظ آمده است: «چنانکه مست و خرابم صلاح بیادبی است». این
نسخه اساسا غلط است و «صلای بیادبی» درست است. صلا یعنی داد و فریاد و وقتی مست و
خرابم از من انتظار ادب نداشته باشید. ولی مست و خراب اصلا با صلاح و مصلحت کاری ندارد.
مست نمیفهمد که از چه مست است؟
صلاح کار کجا و من خراب
کجا؟ ببین تفاوت
ره از کجاست تا به کجا
معنیهای نسخههای مختلف
را میتوان مورد انتقاد قرار داد. گاهی نیز کسانی که با مضامین عرفانی آشنا نیستند،
یک جاهایی دچار مشکل میشوند، مثلا طرف میگوید من نمیدانم حافظ جبرگراست یا اختیارگرا؟
چنین فردی نمیداند که در عرفان اصلا جبر و اختیار مطرح نیست. در عرفان انسان سه چهره
دارد؛ چهره آزاد و مختار، چهره خداگونه، یعنی دارای قدرت خداگونه که ندای اناالحق
سر میدهد و چهره فانی. اگر کسی از اینها خبر نداشته باشد و با معیار فلسفه و جبر و
اختیار یا با فرهنگ لغت اینها را معنی کند، این معنیها قابل نقد هستند؛ زیرا فقط کسانی
که با این آثار آشنایی کامل دارند میتوانند این آثار را معنی کنند
.
وی درباره شرحهایی که
بر مثنوی نوشته شده گفت: قطعا تفاوتی بین آثار جدید و قدیم موجود است و صددرصد سلیقهها
با یکدیگر فرق میکنند. من اصلا توصیه نمیکنم که بروند شروح مفصل هفت جلدی حافظ یا
شرح چندجلدی مثنوی را بخرند و بخوانند. مثلا استاد جعفری در شرح مثنوی خود از داروین
میگوید در صورتی که هیچ ربطی به هم ندارند و شرح یک جلدی فروزانفر کافی است و یک نمونه
از این شرحها خوانده شود کافیست. اما مخاطبان تصور میکنند که چیزی نمیدانند و اگر
آثار مفصلتر را بخوانند، بیشتر میدانند؛ در صورتی که اینگونه نیست. اینها مربوط به
دانستن نیست و مربوط به احساس است. اگر میخواهند چیزی بفهمند باید سالها ریاضت بکشند
و گرسنگی و تشنگی بکشند، شاید به چیزی رسیدند و اگر نرسیدند هم به خودشان مربوط است
و هیچ تضمین شده نیست.