نشست «شیخ اشراق در ذهن و زبان شمس تبریزی» با سخنرانی دکتر حسن بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی؛ روز چهارشنبه ۱۸ تیرماه به همت مؤسسه فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
به
گزارش روابط عمومی و امور بینالملل بنیاد بوعلیسینا به نقل از روزنامه اطلاعات، بلخاری
در ابتدای این برنامه، با اشاره به بحث پیشین خود با موضوع «نظرات شمس درباره عرفای
همعصر و ماقبل خودش» به این جمعبندی رسید که اندیشه شمس و مولانا نسبت به برادران
غزالی آن است که احمد را به دلیل رویکرد عرفانیاش به محمد ترجیح میدهند و آرزو میکنند
ای کاش محمد از عشق بویی برده بود و جان خود را به زمزم مطهر عشق، تزکیه کرده بود.
وی
نظر شمس درباره شیخ اشراق را چنین تشریح کرد: شیخ اشراق، رئیس حوزه اشراق افلاطون و
یکی از بزرگان و پیشوایان فلسفه اسلامی است که نظرگاه شمس به شیخ اشراق میتواند بسیار
جالب باشد.
بلخاری
ادامه داد: شمس دو جا در باب شیخ سخن گفته است: در جایی آورده است که «آن شهاب را آشکارا
کافر میگفتند آن سگان. گفتم حاشا شهاب کافر چون باشد؛ چون نورانی است. شهاب البته
در قیاس با شمس کافر است اما چون درآید به خدمت شمس، بدر شود، ماه کامل گردد...» این
اولین موضعگیری شمس درباره شیخ اشراق است که با کلمات «شمس»، «شهاب» و «کافر» بازی
کرده و در متن ایهام وجود دارد. کلمه «شهاب» را ما به شیخ شهید، شیخ شهابالدین سهروردی،
ملقب به شیخ اشراق نسبت میدهیم. پس این شهاب، سهروردی است زیرا در میان این شهابهای
مختلف، تنها کسی که متهم به کفر بود و یکی از دلایل کشته شدنش همین بهتان کفرگویی به
او بوده است، شهابالدین سهروردی است. وقتی شمس میگوید «آن سگان»، موضعگیری دارد
و حکم صادر میکند که هر کس به سهروردی تهمت کافری بزند، سگ است. در ادامه کلام، شمس
به ظاهرا با آنها وارد بحث میشود و میگوید چگونه به بزرگی چون او کافر میگویید؟
رئیس
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی افزود: او در حمایت از سهروردی دلیل میآورد که شهاب نورانی
است، شما نمیتوانید به نورانی کافر بگویید، کار نور تجلی و جمال است نه پوشانندگی
و کفر. بعد میگوید البته وقتی شهاب را مقابل شمس قرار میدهید، نورانیت شمس بیشتر
است .
همچنین
برخی گفتهاند منظور شمس اینجا از کلمه «شمس» خودش است اما این نمیتواند درست باشد،
زیرا شیخ اشراق در سه سالگی شمس فوت کرده بود و امکان مواجهه این دو باهم وجود نداشت.
شمس معتقد است که «شمس» نور مطلق است و اگر شهاب به خدمت او درآمد و جان خود را در
حضورش تزکیه کرد، آیا بازتابی از حضرت شمس نمیشود؟
عضو
هیئت امنای بنیاد بوعلیسینا در ادامه با بیان روایتی درباره اینکه شمس نسبت به شیخ
اشراق نظر مثبتی دارد، عنوان کرد: این دلیل نمیشود که او از شیخ اشراق انتقادی نداشته
باشد .شمس در روایت دیگری از مراودات او با سلطان حلب و قصه کشته شدنش میگوید. بر
اساس گفته شمس، شهاب سهروردی، سخت مقبول و عزیز بود پیش سلطان حلب و دیگران به او حسد
کردند.این استاد دانشگاه توضیح داد: سهروردی را شیخ مقتول نامیدند به کنایه از اینکه
بگویند او شهید نبود. بین شیخ اشراق و سلطان حلب، ملک ظاهر، دوستی عمیقی وجود داشت.
ملک ظاهر به هیچ وجه زیر بار کشتن شیخ اشراق نمیرفت و پدرش، صلاحالدین ایوبی، دستور
قتل او را صادر کرد. آدمهای منجمد فکری به علت حسد، نزد ملک ظاهر و پدرش از سهروردی
بدگویی میکردند.
بلخاری
تصریح کرد: شیخ اشراق در حوزه اندیشه سیاسی صاحب ایده بود. پشت نظریه سیاسی او سه منشأ
وجود دارد: مفهوم شیعیان از سیاست، مفهوم ایرانیان باستان از کیان فره و مفهوم حاکم
حکیمی که افلاطون در آثارش به آن اشاره کرده است. شیخ دنبال چنین حکومتی بود. حاسدان
نزد کسی رفتند که علمش از عقلش بیشتر بود و راحت فریب میخورد، یعنی خود سهروردی، و
از او خواستند به یکی از حاکمان نامه بنویسد. روایت شمس آن است که سهروردی این نامه
را نوشت؛ نامه آشکار شد و به دست سلطان رسید و سهروردی کشته شد.
رئیس
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ادامه داد: شمس سپس وارد حوزهای میشود که بیانگر موضعگیری
سیاسی شیخ اشراق علیه صلاحالدین و پسرش است. اینجا دیگر داستان کفرگویی نیست، مسأله
سیاسی است که به عنوان یکی از مؤلفههای مؤثر شهادت سهروردی مطرح است.وی افزود: شیخ
اشراق در اندیشه سیاسی خود معتقد بود دینار و درهم را از معاملات باید حذف کنیم زیرا
مالاندوزی سبب خونریزی میشود. مبنای تنازع میان انسانها، مال و درهم و دینار است
و معاملات باید به شکل دیگری باشد. مثلا محبت ایثار شود و در مقابل محبت، متاعی اخذ
شود. این یک موضعگیری اجتماعی و سیاسی است .
البته
شیخ اشراق موضعگیری سیاسی دیگری هم داشت. شمس روایت میکند که شیخ اشراق و ملک ظاهر،
سلطان حلب، درباره لشکر بحث میکردند. شیخ کراماتی از خود نشان داد. ملک ظاهر وقتی
کرامت شیخ را دید، ترسید. شمس تلویحا میگوید یکی از علتهای کشته شدن شیخ اشراق، ترس
ملک ظاهر بود. او هم کرامات داشت و هم ایده و رویکرد. او فکر میکرد اگر شیخ از کراماتش
استفاده کند میتواند سلطنت ملک ظاهر را براندازد. اهل قدرت از هیچ چیزی نمیترسند
مگر از دست دادن قدرت خود. لذا از ترس، قصد کشتن شیخ اشراق را کرد و امر به کشتن داد.
بلخاری
در پایان گفت: من معتقدم روایت شمس از شهادت شیخ اشراق، روایت سیفالدین آمدی است.
شمس از آمدی این سخن را گرفته که شهابالدین سهروردی، علمش بر عقلش غالب بود در حالی
که میباید عقل بر علم حاکم باشد. علم تحت حاکمیت عقل، عقل میگستراند؛ ورنه فرد را
به خون خود مینشاند.
اینکه
جناب شمس میگوید عقل باید بر علم حاکم باشد، یعنی اگر میدانید حضورتان در آینده میتواند
مثمر ثمر باشد و جانهایی را بپروراند و سرسبز کند، حفظ حیات بر شما واجب است. رویکرد
شمس نسبت به شیخ اشراق اینجا مثبت است. او در مقایسه میان دو شهاب سهروردی که یکی به
شیخ اشراق و دیگری به شیخالاسلام معروف است، میگوید یک جمله شیخ اشراق کافی بود که
کل سلطنت شیخ الاسلام را فرو بریزد.