دینانی: ابنسینا احیاکننده حکمت ایران باستان است
دومین همایش ملی «ابنسینا و حکمت
مشرقی؛ بازخوانی تأثیر حکمت ایرانی بر فلسفه ابنسینا»، توسط بنیاد حکمت اسلامی
صدرا و با همکاری بنیاد ایرانشناسی در صبح روز دوشنبه ۱۰ دیماه ۱۳۹۷ در بنیاد ایرانشناسی برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی و امور بینالملل
بنیاد بوعلیسینا به نقل از خبرگزاری مهر، در آغاز این مراسم قاسم پورحسن، دبیر
این همایش گفت: اولین هدف ما از برپایی این همایش این بوده است که سنت عقلی و
حِکمی ایران را مورد توجه قرار دهیم و بگوییم که اطلاق ابنسینا از جانب مورخان به
عنوان اندیشمند عرب یا حکیم تُرک، یک توهم و پندار نادرست است. اطلاق ابنسینا به
غیرایرانی بودن نشان میدهد که ابنسینا به صورت اصیل خوانده نشده است. دومین هدف
ما هم این است که نشان دهیم فلسفه رو به آینده دارد و برای گذشته نیست؛ یعنی فلسفه
امکانهایی را در باب تفکر عقلی باز میکند. به همین دلیل هم ابنسینا میتواند
جهانی را بگشاید که ما با آن مواجهه عقلانی با وضعیت کنونی داشته باشیم.
سید محمد خامنهای: ابنسینا حکمت
خودرا از ایران دریافت کرد
آیتالله سیدمحمد خامنهای، رئیس
بنیاد ایرانشناسی و عضو هیئت امنای بنیاد بوعلیسینا در این همایش با موضوع «ابنسینا
و حکمت باستانی ایرانی» به ایراد سخن پرداخت و بیان کرد: موضوع جلسه پرداختن به
بخشی از تاریخ و زندگی حکیم بزرگ ابنسیناست و بنده در آن بخشی که این حکیم بزرگ
با حکمت باستانی ایران ارتباط داشت و با آن زیست و آن را معرفی کرد صحبت خواهم کرد.
رئیس بنیاد ایرانشناسی گفت: در مقدمه
باید عرض کنم بعد از اینکه در دورهای کتب یونانی ترجمه شد، در کنار معارف اسلامی
سه مکتب و سه دیدگاه فلسفی و معرفتی در کنار هم قرار گرفتند؛ نخستین مکتب مکتبی
بود که در دست شیعه بود که میراث اهل بیت (ع) را دریافت کردند و در سه درجه عوام،
خواص و اخص آن را با دقایق خاص فلسفیاش گرفتند و البته بعدها با نام صوفیه نیز
بروز و ظهور داشت.
رئیس بنیاد حکمت اسلامی صدرا اضافه
کرد: مکتب دیگر مکتبی بود که به ظاهر شکل دستگاه فلسفی کاملی را داشت و به نام
حکمت مشاء معروف شده که منسوب به ارسطوست. در کنار کتب ترجمه شده یونانی از فلاسفه
یونان، یک حکمت معنوی که نامش را میتوان حکمت اشراق گذاشت بروز و ظهور کرد. این
مکتب از ایران به یونان رفته بود و حتی افلوطین نیز حکمت خودش را نه از یونان و از
طریق مصر و سوریه، بلکه از ایران دریافت کرده بود و حکمت او ایرانی است.
عضو هیئت امنای بنیاد بوعلیسینا در
ادامه با بیان اینکه یک عده بر فلسفه مشاء تعصب ورزیدند و تا زمان ابنسینا و بعد
از او نیز بودند، اظهار کرد: ابنسینا که از آنها دل خوشی ندارد میگوید که این
افراد مثل چوب میمانند و مقلد هستند. عده دیگر بودند که براساس نوعی کلیات
اسلامی، زهدی را پیش گرفته بودند، اما از معارف خاص اهل بیت(ع) محروم بودند. گروهی
شیعه نیز بودند که با ظرافت تمام همه این مکاتب را گرفتند، حتی حکمت مشاء را نیز
طرد نکردند، اما گرایش عمدهشان حکمت اشراق بود و آن را با لطافت معارف شیعی
آمیختند و عرفان و حکمتی به وجود آمد که بحمدالله آن را داریم و میراث شیعه است.
رئیس بنیاد اسلامی حکمت صدرا تصریح
کرد: این دسته از خواص معتقد بودند که معارف الهی یا حکمت دارای لایههای مختلفی
است و این طور نیست که به ظاهر بسنده کرد؛ لذا زبان خاص رمزی برای آنها لازم است
و جالب است که هم در عرفان و حکمت و معارف شیعی رمز و اعتقاد به لایهلایه بودن
معارف وجود داشت و هم حکمت اشراق به این معنا معتقد بود. فیثاغورس در مدرسه خود هر
کسی را راه نمیداد و حرفهای خود را بیرون نمیدادند؛ لذا نام معروف این دسته باطنیه
است.
سید محمد خامنهای گفت: به یک معنا
این افراد خط علمی و معرفتی بودند که در کنار خط سیاسی پیشوایان شیعه در مقابله با
خلافت پیش میرفتند؛ یعنی هم حرکت علمی بود و رشد و بینش مردم را بالا میبردند و
هم مبارزات سیاسی بود و دستگاههای پیچیده عجیب سیاسی و زیرزمینی به وسیله شیعه به
وجود آمد.
عضو هیئت امنای بنیاد بوعلیسینا با
بیان اینکه این فرهنگ و معارف آمیخته به معارف اسلامی و باطنی ایرانی یا حکمت
اشراق در کنار حکمت مشائی نزد شیعه ماند، تصریح کرد: حتی شاید سؤال شود که چرا بعدها
در تاریخ به اینها تعلیمیه میگفتند، یعنی کسانی که معتقد به آموزش و فرهنگسازی
هستند، اما چرا با داشتن حکمت باستانی، حکمت مشاء را نیز پذیرفتند، دلیلش این بود
که این کار نوعی استتار بود. به ظاهر حکمت مشاء را از دست ندادند و از آن در جای
خود برای جا انداختن حقایق شیعه و امامت از استدلالهای مشاء استفاده میکردند. به
همین دلیل، غزالی نیز فریب میخورد و تصور میکند که ستون فقرات شیعه حکمت مشائی
است و اگر آن را بشکند، شیعه نیز بر باد میرود و در نتیجه امامت و سنت امامت
فراموش میشود و خدمتی به دستگاه خلیفه خواهد شد.
رئیس بنیاد ایرانشناسی گفت: ابنسینا
در میان این جوّ عمیق فلسفی و عرفانی رشد کرده است. از همان آغاز با جامعه
اسماعیلیه آشنا بود و به همین دلیل سراغ آنها میرود. البته او بیشتر از آنهایی
که در مرکز باطنیه بودند به منابع دست یافته است. در کتابخانه نوح سامانی که بسیار
مفصل بود، از انواع علوم از جمله فلسفه باستانی ایران را در بهترین زمان آموزش،
یعنی نوجوانی، با استعدادی که داشته است فرامیگیرد. در میان این کتب، کتب مورد
نظر خود را میبیند و میآموزد و باید معتقد شد که در زمان ابنسینا و بعد از او
کسی به اندازه او واقف به حکمت اشراق نیست.
رئیس بنیاد حکمت اسلامی صدرا با بیان
اینکه خدمات متقابلی نیز وجود داشته است، اظهار کرد: با حمله اسکندر حکمت اشراق
فراموش میشد و در خطر بود، همچنین ممکن بود معارف شیعه نیز از بین برود و این دو
به هم کمک کردند. ابنسینا توانست اینها را حفظ کند و یکی از آثار و خدمات مهم
ابنسینا این بود که فلسفه اشراق و حکمت باستانی ایرانی را حفظ کرد و آن را در
قالب میراثی به دیگران سپرد نه اینکه با موت او فراموش شود.
وی در ادامه تصریح کرد: ابنسینا کتاب
شفا را در سنت خشک مشائی مینویسد و در مقدمه حکمتالاشراق خود که منطق آن چاپ
شده، اظهار میکند که به خاطر جامعه عوام فلاسفه و طرز تفکر آنها و اینکه از آنها
عقب نمانم مجبور بودم که حکمت مشاء را بحث کنم. گرچه نکات ظریفش را دیگران نمیفهمیدند،
اما در عین حال به این نتیجه میرسد که در آن زندگی سیاسی و خانه به دوشی که دارد
و از دست دوستان خلیفه میگریزد و به دستگاههای شیعی پناه میبرد، موفق میشود که
بیست جلد کتاب در حکمت ایرانی بنویسد.
عضو هیئت امنای بنیاد بوعلیسینا بیان
کرد: ابنسینا حکمت اشراقی و ایرانی باستانی را هم زنده و هم معرفی کرد و هم باقی
گذاشت. اما رابطه او با شیعه چیست؟ در سیر تاریخی اگر بخواهیم نقاط تاریخ را به هم
متصل کنیم، یک منحنی یا خطی به دست میآید. بعد از بوعلی به صور مختلف در دامن
شیعه کتب حکمت اشراق و مطالب آن و خلاصههای این کتاب بازگو شده است و افشاگر این
مکتب سهروردی است که بعد از چند قرن به دنبال او راه میافتد و هر کجا که سراغ
داشته است، آن نقاط اصلی از مکتب اشراق را درمیآورد و حکمت الاشراق را مینویسد.
این کتاب باید با مخالفت جامعه روبرو میشد و شد، اما شاگردان با واسطه سهروردی،
یعنی خواجه نصیرالدین طوسی و شاگردان او چون قطب شیرازی، برای زنده نگاه داشتن این
کتاب آن را شرح میکنند و در شکل مخفیانه، نه فقط در محافل فلسفی، بلکه در مدارس و
حوزههای فقهی و در کشورهای مختلف تدریس میکنند.
وی بیان کرد: شیعه از این حکمت اشراق
جدا نمیشود و آن را از خود دور نمیکند. در تاریخ است که علامه حلی در حله حکمتالاشرق
تدریس میکند و هر دو شهید اول و دوم معروف در سوریه، که به دست امرای اهل سنت
آنجا شهید شدند، از علمای بزرگ فقه ما هستند. آنها در زمان خود در مدرسه، حکمت
اشراق را تدریس میکردند.
رئیس بنیاد صدرا در ادامه تصریح کرد:
در مجموع، حکمت باسنانی ایران از یک طرف و آن معارف دقیق شیعه چیزی نبود که از بین
برود. طبیعت آگاه و فهمهای آماده ایرانی این میراث را نگه داشتند و این اتفاق نیز
به دو دلیل رخ داد؛ یکی اینکه فکر میکردند که آداب تشیع است و دیگر اینکه فهم
دقیق ایرانی نیز این را میپسندید و با عقل آمیخته با عشق میتوانستند اینها را
در برنامه خود قرار دهند.
وی بیان کرد: به همین دلیل این جریان
بعدها منتهی به ملاصدرا شد و کسانی مانند او و قبل از میرداماد کاملاً این مختصر
پرده حجاب را از روی آن برداشتند و میراث پنهان ابنسینا به صورت حکمت متعالیه
درآمد و امروز وقتی آن را نگاه میکنید، تشخیص نمیدهید که حکمت ایران باستان است
یا برخاسته از قرآن یا ترجمه افکار یونانی است. این چیزی است که پایه آن را باطنیه
شیعه و مجاهدان فکری ـ فلسفی شیعه از خود باقی گذاشتند. درک و فهم و استفاده از
موقعیتهای علمی ابنسینا باعث شد که این حکمت باطنیه به وجود آید و عَلم آن
برافراخته شود و بماند.
سید محمد خامنهای در انتهای سخنان
خود تصریح کرد: هر کجا در حکومتهای میانه در شهرهایی مانند شیراز یا مناطقی که
از امنیت نسبی برخوردار بود و شیعه فعالیت داشتند، حکمت اشراق نماد بیشتری داشت و
حکمت اشراق از فارس به دست دیگران رسید؛ امروز باید از آن استفاده کنیم و بدین
وسیله نیز باید ابنسینا را بشناسیم. ابنسینا نه تنها ایرانی است و ترک و عرب
نیست، بلکه در ابنسینا اصل، شجره، خلاصه و عصاره ایرانیت نیز وجود دارد و هیچ
ملتی نمیتواند آن را سرقت کند.
ابراهیمی دینانی: ارسطو هم به گرد ابن
سینا نمی رسد
غلامحسین ابراهیمیدینانی، چهره
ماندگار فلسفه، در این همایش به «ابنسینا و حکمت مشرقی» پرداخت و بیان کرد: در
این مورد صحبت کردن بسیار سخت است. اندیشمندان بزرگ آینههایی هستند که انسانها
خود را در آن میبینند. بزرگترین آینه تاریخ جهان اسلام ابنسیناست و شایسته است
که مردم در این آینه خود را ببینند.
وی در ادامه افزود: ابنسینا عمر
کوتاهی داشته است، با اینکه طبیب بوده، اما عمرش کوتاه بوده است و اواخر عمر نیز
خود را معالجه نکرد، ولی ابنسینا را با عمر طبیعی نباید شناخت. هر انسانی میتواند
دو عمر داشته باشد، یکی عمر طبیعی است که به حسب زمان اندازهگیری میشود و دوم
نیز عمر آگاهی است. بسیاری از مردم عمر طبیعی دارند، اما اندکی از آنها عمر آگاهی
نیز دارند. عمر طبیعی ابنسینا ۵۸ سال است، اما عمر آگاهی او حد و
اندازه ندارد و تا روزگار هست، ابنسینا نیز هست. تا بشر فکر میکند و میتواند
فکر کند، ابنسینا حضور دارد. امام خمینی (ره) در مورد ابنسینا فرمود: «لم یکن له
کفوا احد»؛ لذا ابنسینا نظیر ندارد.
این چهره ماندگار فلسفه تصریح کرد:
ارسطو نیز به گرد ابنسینا نمیرسد. هزار سال است به ما ظلم شده است، چراکه گفتهاند
ابنسینا مشائی است، اما این گونه نیست. لغت مشائی یعنی فلسفه ارسطو و در واقع
ارسطو راه میرفت و حرف میزد. لذا به او مشائی میگفتند. ببینید چه ظلمی به ابنسینا
شده است. ابنسینا ارسطو را خوب خوانده است، اما خواندن ارسطو با ارسطویی بودن
متفاوت است. ابنسینا یک اشراقی تمامعیار است. کتاب الانصاف او که بیست جلد بود
سوخت، اما این کتبی را که باقیمانده باید خوب خواند.
این مدرس برجسته فلسفه در ادامه با
اشاره به مفهوم اشراق بیان کرد: اشراق این نیست که چیزی به قلب آدم بیاید و کسی
درسنخوانده ملا شود که البته امروزه زیاد این مسائل را مطرح میکنند و دم از
مکاشفه میزنند. بنده مخالف مکاشفه نیستم، اما هر بیخردی هم اهل مکاشفه نیست.
کسانی که استدلال نمیفهمیدند به مکاشفه روی میآوردند. ابنسینا مردی است که
احیاکننده حکمت باستان است. در حالی که عربها در طول تاریخ هیچ نداشتهاند و
اکنون نیز ندارند. حالا فیلسوف عرب را که در آکسفورد درس خوانده داریم، اما فیلسوف
از نوع ملاصدرا و علامه طباطبایی حتی یک نفر هم در تاریخ عرب وجود ندارد. از
دانشگاه کمبریج فارغالتحصیل میشوند، اما یک علامه طباطبایی ندارند.
ابراهیمیدینانی بیان کرد: حضرت ختمی
مرتبت(ص) به جهت نژادی عرب است و این خود معجزه است که از این قوم نادان، چنین
شخصیت الهی و آسمانی پیدا میشود. هیچ معجزهای را برای پیامبر(ص)، جز این معجزه
بزرگ نمیدانم. پیامبر(ص) نیز ادعای معجزه نکرد و ایشان مانند معجزات انبیاء(ع)
نظیر حضرت موسی(ع) را نیاورد، اما خود حضرت رسول(ص) معجزه بود و معجزه او قرآن کریم
بود.
وی در ادامه با بیان اینکه ایران
بسیار مظلوم است، گفت: بنده نژادپرست نیستم بلکه منظورم فرهنگ ایران است. این
فرهنگ بزرگترین فرهنگی بوده که در تاریخ بشر ظهور کرده است. حتی یونانیها که
سرزمین مهمی دارند، مدتی در ایران بودند که از جمله میتوان به افلاطون اشاره کرد.
وقتی که کوروش پادشاه بود، منطقه نفوذ او تا کانال سوئز بوده است. دموکراسی و
عدالتی که در این سرزمین برقرار بوده از دموکراسی که غربیها امروزه مدعی آن هستند
بسیار بهتر بوده و اصلاً به حقوق بشر کوروش نمیرسد.
این چهره ماندگار فلسفه بیان کرد: این
فرهنگ ایرانی دو دشمن داشته است، یکی از آنها غرب بود که آن زمان افلاطون و ارسطو
بودن و در واقع غربیها خواستند با این فرهنگ دشمنی کنند و دشمنی هم کردند، اما
سختترین دشمنان این فرهنگ عرب بوده است. امروز حماقت برخی از اینها روشن شده
است. در تاریخ اسلام نمیتوانید یک عرب پیدا کنید که مثل علامه تفسیر نوشته باشد و
قرآن را فهمیده باشد. اسلام با عرب فرق دارد. بنده مسلمان هستم و به اسلام و قرآن
ارادت دارم، اما عرب نیستم. ملکالشعرای بهار میگوید:
گرچه عرب زد چو حرامی به ما داد یکی دین گرامی به ما
گرچه ز جور خلفا سوختیم ز آل علی(ع) معرفت
آموختیم
لذا معارف قرآن را ایرانیها فهمیدند.
ابراهیمیدینانی در ادامه تصریح کرد:
اکنون هم فلسفه در عرب نیست، ضمن اینکه کلام هم در آنجا وجود ندارد. اهل سنت شش
کتاب مهم با عنوان «صحاح سته» دارند که نویسنده این صحاح همگی ایرانی هستند. چند
سال قبل در مدینه بودم و به اتفاق یکی از دوستان به دانشگاه مدینه رفتیم. در آنجا
با رئیس دانشگاه دیدار کردیم. به رئیس دانشگاه گفتم شما فلسفه ندارید، اما در میان
فرقههای کلامی اشعری کدام یک در اینجا رواج دارد و وضعیت کلام در اینجا چگونه
است؟ در پاسخ گفت که هیچ کدام. کلام هم در اینجا وجود ندارد. گفتم پس این معارف
دینی را چطور درس میدهید؟ در پاسخ با لهجه غلیظ عربی به من گفت «علم العقیده».
اما آیا عقیده علم است؟ آدم بیعقیده در دنیا نداریم، حتی بیدین نیز عقیده دارد.
وی بیان کرد: به هر صورت ایرانیها
مردمانی بودند که از قبل از اسلام از ۴ هزار سال قبل و حتی ۱۰ هزار سال قبل تاریخ دارند، اما باید
توجه داشت که آثار ایرانیها را سوزاندند. شواهدی وجود دارد که کتب ایرانی را به
آتش کشیدهاند که این افراد نیز فاتحان عرب بودهاند؛ چون این فرهنگ نیرومند بود و
اینها از این فرهنگ میترسیدند؛ لذا اسامی بسیاری از بزرگان فلسفه نیز از بین
رفته است. به شهادت تاریخ، برای نخستینبار در تاریخ بشر مسئله نور در ایران مطرح
شد و هگل که فیلسوف با انصافی است میگوید که اولینبار با طرح مسئله نور در
ایرانِ باستان، معنویت وارد فرهنگ بشریت شد. معنویت با نور میآید. مراد از نور
این نورِ حسی صرف نیست، گرچه خوب است، اما نور آگاهی مراد است. عقل است که همه جا
را روشن میکند.
ابراهیمیدینانی در انتهای سخنان خود
تصریح کرد: سالهاست ابنسینا درس میدهند، اما در طول هزار سال ابنسینا هنوز خوب
فهمیده نشده است؛ بنابراین باید توجه کنیم که ابنسینا مشائی نبوده و بالاتر از
ارسطوست و حرفهایی دارد که به ذهن ارسطو هم نرسیده است. حرکت جوهری را نیز ابنسینا
گفته است، اما ملاصدرا توانسته آن را خوب بفهمد، اتحاد عاقل و معقول را نیز ابنسینا
مطرح کرده است.
غلامرضا اعوانی: اگر ابنسینا نبود
سهروردی، ملاصدرا، کانت و آکوئینی نبودند
غلامرضا اعوانی، رئیس انجمن حکمت و
فلسفه ایران و عضو هیئت امنای بنیاد بوعلیسینا در این همایش با موضوع «ابن سینا،
فیلسوفی که باید از نو شناخت» به ایراد سخن پرداخت و بیان کرد: علت اینکه باید ابنسینا
را از نو شناخت این است که بسیاری از ابعاد فکری او ناشناخته مانده است که بنده به
برخی از آنها اشاره میکنم. به دوره حکمت مشرقیه اشاره نمیکنم که حتی در دوران
پیش از مشرقی و در اروپا و اسلام بسیار مؤثر بوده است. ابنسینا مسائلی را طرح
کرده است که برای اولین بار فلاسفه بعدی آن را ادامه دادهاند که شامل مسائلی از
قبیل مابعدالطبیعه و ... بوده است.
رئیس انجمن ححکمت و فلسفه ایران در
ادامه افزود: مسائلی در تاریخ فلسفه وجود دارد که برای اولینبار از سوی ابنسینا
طرح شد که بسیار بنیادین هستند. ابنسینا مانند یک شاخه فلسفه است که جریانهایی
را وارد آن کرده که بسیار بنیادین بودهاند، مانند روانشناسی، علمالنفس و به ویژه
در مسائل الهی که مهمترین بخش فلسفه است. در میان اسلامشناسان گذشته یک یا دو
مورد بیشتر نداریم که به فلسفه پرداخته باشند. بسیاری از این افراد به دنبال تاریخ
و به ویژه کلام رفتهاند و برخی مانند کُربن به فلسفه پرداختهاند؛ لذا حرفهایی
از این قبیل زدهاند که حرفهای فلسفه اسلامی تکرار حرفهای ارسطوست که این حرف
بسیار نادرست و بیجاست.
عضو هیئت امنای بنیاد بوعلیسینا با
طرح این سؤال که عظمت یک فیلسوف در چیست؟ بیان کرد: یک مُلک حسی داریم که زمین
است، مثلاً میگوییم که یک نفر فلانجا یا فلان چیز را کشف کرد، اما مُلک معنا را
داریم که مهمتر است و انسان به تسخیر عالم جان در ولایت جان میپردازد که تا حضرت
حق ادامه دارد. خداوند در قرآن میفرماید که این زندگی دنیایی در مقابل مُلک معنا
اندک است و عظمت ایرانیان نیز در این است که ملک معنی را تسخیر کردهاند که این
ملک، بینهایت است و از این طریق بود که در همه فرهنگها تأثیر گذاشتهاند.
این چهره ماندگار فلسفه در ادامه
تصریح کرد: شاعران بزرگی مانند حافظ داشتهایم که ملک معنا را تسخیر کردهاند، اما
باید ببینیم که ابنسینا برای نخستین بار چه ملکی را تسخیر کرده و چه تأثیری در
جهانبینی گذاشته است. در اینجا باید بگویم که اگر ابنسینا نبود، ملاصدرا،
سهرودی، کانت و آکوئینی نیز نبودند. ابنسینا در مابعدالطبیعه به تأسیس علم الهی
جدید بر مبنای ماهیت وجود پرداخت. امروزه ماهیت و وجود را به وفور میخوانند، اما
در ارسطو معنای آن جوهر و عرض است و اولین کسی که موضوع مابعدالطبیعه را بر مبنای
ماهیت و وجود قرار داد، ابنسینا بود. مسئله عروض وجود بر ماهیت را نیز ابنسینا
مطرح کرد که ابنرشد این مسئله را غلط فهمیده است و عروض را عرض فهم کرده است.
وی بیان کرد: مسئله دیگری که ابنسینا
مطرح کرد وجوب، امکان و بحث واجبالوجود و ممکنالوجود بود که مهمترین برهان برای
اثبات وجود خدا همین برهان است. اگر بخواهید بین خدا و عالم فرقی ببینید، در واقع
یکی فرقِ وجوب و امکان است. این را هیچ کس بیان نکرده که این برهان برای ابنسیناست
و بنده اثبات میکنم که از فارابی نیز نیست. همچنین مابعدالطبیعه بمعنیالاعم و
بمعنیالاخص نیز برای اولین توسط ابنسینا مطرح شده است. مشائیان قبل از ابنرشد
همگی شارح بودهاند نه فیلسوف، اما ابنسینا فیلسوف است و میخواهد مسائل را از نو
بررسی کند. میبینیم که چه تصرفی در مابعدالطبیعه کرده است. ابنسینا تمام کتاب
طبیعیات و الهیات را در بیست روز نوشته است.
عضو هیئت امنای بنیاد بوعلیسینا در
ادامه تصریح کرد: ارسطو در کتاب خود، سه موضوع را برای علم الهی پیشنهاد میکند که
عبارت است از موجود بما هو موجود، مبادی و علل اولی و خدا. تمام شارحان میگویند
که اینها یک علم است و وحدت را نشان میدهد و میخواهند نشان دهند که سه موضوع یک
موضوع است. اما ابنسینا این نظر را ابطال میکند و او از راه روششناسی علوم،
مانند هندسه اقلیدسی که مبانی آن را بحث کرده که موضوع چیست و با مبادی چه نسبتی
دارد این کار را انجام داده است؛ لذا ابنسینا روششناسی را دارد که برای اولین
بار به صورت دقیق توسط او مطرح شده است.
این مدرس برجسته فلسفه در ادامه بیان
کرد: بنابراین باید ابنسینا را متبکر علم اونتولوژی بدانیم. کسی که برای اولین
بار در تاریخ فلسفه، وجودشناسی را مطرح کرده ابنسینا است. او موضوع موجود بماهو
موجود را موضوع اصلی فلسفه معرفی کرده و مسائل آن را در حکم عوارض ذاتیه قرار داده
است؛ بنابراین با برهان وجوب و امکان خداوند اثبات میشود و برای اولین بار الهیات
بمعنیالاعم از اخص جدا میشود که این دستاورد بزرگ ابنسینا است.
دکتر اعوانی در ادامه افزود: در جهان
لاتین ابنسینا را خوب شناختهاند، آنها ابنرشد را در اختیار داشتهاند، ابنرشد
نیز شارح است و غربیها به این مسئله پی برده بودند که بین ابنرشد و ابنسینا در
مابعدالطبیعه تفاوتهایی وجود داد. ابنرشد نیز مانند سایر شارحان قائل به وحدت سه
موضوع پیش گفته بود، اما در این میان برخی از فلاسفه قرون وسطی قائل شدند که دو
نظر وجود دارد، یکی متعلق به ابنرشد و یکی هم ابنسینا. از انظر ابنسینا موجود
بماهو موجود موضوع مابعدالطبیعه است و از دید ابنرشد خداوند یا علت نخستین موضوع
مابعدالطبیعه قرار میگیرد که این را غربیها بحث کردهاند. همچنین در اینجا باید
این نکته را نیز متذکر شد که ابنسینا روی بسیاری از فلاسفه تأثیر گذاشته و کانت
یکی از همین افراد است.
کلباسیاشتری: هنوز ابن سینا را
نشناخته ایم
در این همایش، حسین کلباسیاشتری،
استاد گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در این همایش با موضوع «ظهور عقل مشرقی
در حکمت سینوی» به ایراد سخن پرداخت و بیان کرد: در جایی که حکمت ایرانی و مشرقی
مطرح میشود، صفت ایرانی و مشرقی را به معنای جغرافیایی مطرح نمیکنیم. تعبیری که امثال
کربن دارند، این است که ایران در اینجا ایران فرهنگی است، نه جغرافیایی و مشرق در
اینجا جغرافیایی نیست بلکه وجودی است. لاجرم آن چیزی که متصف به صفت ایرانی و
مشرقی میشود، از حدود جغرافیایی فراتر میرود و در آینه وجود باید دیده شود، کما
اینکه در نوشتههای قدمای ما از حکمای بزرگ، قصه غربت غربی غرب و شرق به معنای
طلوع و غروب خورشید نیست که اگر تمثیل است، آن چیزی نیست که در پهنه آسمان است.
وی در ادامه افزود: نکته مهم این است
که صفت مشاء برای فلسفه ابن سینا به دلایل متعدد نادرست است که اینجا فرصتی برای
بیان نادرستی این معنا نداریم و شایسته است در ادبیات فلسفه بحق و به درستی، از
عبارت حکمت سینوی استفاده شود، نه حکمت مشاء. چنانکه حکمت متعالیه و ... در مورد
فحول حکما به کار برده میشود.
این استاد دانشگاه علامه طباطبایی با
تأکید بر ناشناخته بودن ابن سینا بیان کرد: ابن سینا را نمیشناسیم و این اغراق
نیست. البته در هزار سال اخیر بعد از فوت بوعلی، کتب تعددی منتشر شده است، اما به
تعبیری ما به درستی با ابن سینا نسبتی برقرار نکردهایم که این عدم برقراری نسبت
درست به لحاظ تاریخ و به لحاظ پدیدارشناسی است. یعنی هم مطالعات تاریخی به معنای
دیدن شرایط انضمامی این اتفاق نیفتاده و هم پدیدارشناسی که به تعبیر بزرگان ما،
عبور از ظاهر به باطن است. اما چرا به لحاظ تاریخی ابن سینا را نمیشناسیم؟ یک
مورد را میگویم و آن اینکه باید شرایط جغرافیایی قرن پنجم قمری را در ایران دید،
به این معنا که ببینیم ابن سینا با چه کسانی معاصر است. هریک از اینها به عنوان
بزرگان حکمی ما مطرح هستند.
کلباسیاشتری در ادامه افزود: ابن
سینا با ابوعلی مسکویه، همزمان است. صاحب بن عباد، ابوسلیمان سجستانی، فردوسی،
ابوریحان بیرونی، ابوالحسن عامری، ابوحیان توحیدی و خوارزمی نیز از دیگر همزمانان
وی هستند که هریک از اینها در این زمان، در منطقههای خراسان یا ری اهمیت داشتهاند.
اما نکته قابل توجه این است که ما مختصات زمانی و آفاقی این مقطع را نمیشناسیم.
فرض کنید پرسش و پاسخ ابن سینا با ابوریحان یکی از اسناد برای پی بردن به شرایط
فکری و فرهنگی و فلسفی آن زمان است و سؤالات رایج در آن عصر مطرح است. همچنین
ملاقاتی را ذکر کردهاند که بین ابن سینا و ابوسعید ابوالخیر برقرار شده است. غرض
این است که شرایط این دوره به لحاظ تاریخی ناشناخته است.
این استاد دانشگاه علامه طباطبایی تصریح
کرد: همه این رویدادها و صحنههای تاریخی، باید برای ما ماده خامی برای مطالعات
افزونتر باشد. اما به اعتبار پدیدارشناسی نیز همینطور است. اگر کسی بگوید،
رهیافتی که کربن به اثر ابن سینا و رسائل تمثیلی او در این قسمت داشته است،
حقیقتا شگفتانگیز است، این گفته احتیاجی به رجوع به حوزه هرمنوتیک برای فهم رموز
و بواطن معانی نیست. خود سند و نوشتههای ابن سینا، به تعبیر علما طوری، ورای طور
عقل است. ذوق و شهود موج میزند و این نیز بر حکیم نه تنها جایز نیست، بلکه ممتنع
است که حرف لغو بزند و نوشتن رسائل تمثیلی از سر ذوق نیست که کسی داستانی را از
حرکت یک شخصیتی برای سرگرمی بیان کند.
کلباسیاشتری در ادامه بیان کرد: در
بحثی که از نوع خوانش ابن سینا از عقل به مثابه محور گفتمان فلسفی میگوییم، سخن
بسیار است. آقای پورحسن در سال جاری کتابی با نام «فارابی و گسست از سنت یونانی»
را تألیف کردند و در نشست نقد و بررسی این کتاب، مطرح شد که بر مبنای این کتاب،
روشن میشود که فارابی در جایجای این نظام فلسفی، از سنت یونانی فاصله گرفته است،
نه اینکه حاشیه بزند، بلکه گسست از مبنا مراد است.
وی با تأکید بر اینکه نباید حق آموزگاری
یونانیان را منکر شد، تصریح کرد: کسی حق آموزگاری یونانیان بر فلسفه را انکار کند،
حرف مهملی زده است، اما این بدان معنا نیست که آموختگان هم، همه این فرضها را
قبول و داخل در فلسفه خود کردهاند. مقام شارح با مقام موسس فرق دارد. ابن سینا
مؤسس است. حق یونانیان نیز ملحوظ است. وقتی صحبت از نوشتن حکمت مشرقی است، میگوید
از من خواستند کتابی بر مذاق ارسطوئیان بنویسم که شفا را نوشتم، اما این کتاب بر
منهج خودم است. بوعلی در نمط سوم اشارات، در فصل دهم مراتب عقل را با آیه نور
تطبیق داده است و این یکی از فرازهای مهم در مابعدالطبیعه ابن سینا است و به قول
برخی از مفسران در اینجا کار ابن سینا اگر هم تأویل باشد، از نوع تأویل برخی نیست
که منعندی حرف زدهاند.
این استاد دانشگاه علامه طباطبایی در
انتهای سخنان خود بیان کرد: تعبیر بوعلی در باب عقل فعال بسیار تعبیر بلندی است و
چهار درجه هیولانی، بالملکه، فعال و بالمستفاد را مطرح میکند که در پایان این فصل
دهم، عبارتی بسیار عجیب را آورده است. ابن سینا عقل فعال را به آتش تشبیه کرده
است. وقتی چیزی مهیای فروزانی است، باید عاملی از خارج آن را از استعداد به فعل
برساند که عقل فعال است. این تعبیر که برای نخسیتن بار در فلسفه و در مابعدالطبیعه
عقل وارد شده است، یکی از ابداعات بزرگ بوعلی است.
بلخاری: ابن سینا بر موسیقی اشراف
داشته است
پس از کلباسی، حسن بلخاری رئیس انجمن
آثار و مفاخر فرهنگی و عضو هیئت امنای بنیاد بوعلیسینا، در این همایش با موضوع
«تأثیرات حکمت ایرانی در حوزه موسیقی بر آراء ابن سینا» به ایراد سخن پرداخت و
بیان کرد: بنده معتقد به تمیز و جدایی فرهنگ ایرانی به قبل و بعد از اسلام نیستم و
نه تنها دین زرتشت یک دین الهی بود، بلکه حکمت ما توسط مسلمانها به نحو دیگری
بازتولید شد و هرچقدر در قلمرو کشف و احیا و پردهبرداری از این اتصال میان حکمت
ایرانی و اسلامی قدم برداریم، کم است.
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در
ادامه افزود: برای ما که روی حکمت هنر کار میکنیم، آیه شگفتانگیز سوره نور که میفرماید
«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ...» یکی از محورهای بنیادین حکمت هنر
است و شاید برای اولین بار، اخوانالصفا بودند که میان مراتب عقول با کلماتی که در
این آیه منشورگون وجود دارد، نسبتی ایجاد کردند. حدس میزنم ابن سینا که عقل فعال
را به تار تشبیه میکند، شاید متأثر از اخوانالصفا باشد. به روایت لطیف ابن سینا،
آثار اخوانالصفا در کتابخانه پدر او موجود بوده است. بعد از اخوانالصفا، در یکی
از آثار ابن سینا میبینیم که خودش مراتب عقل را با آیه نور تطبیق داده است.
عضو هیئت امنای بنیاد بوعلیسینا
تصریح کرد: بنده میخواهم از زاویه موسیقی، تأثیر حکمت باستان بر اندیشه ابن سینا
را بازگو کنم. موسیقی در حکمت ایرانی، اسلامی و یونانی جزئی از فلسفه است، لذا
اولا از فلسفه سخن میگویم، نه از این مسئله که هنر نسبت خود را با حکمت از دست
داده است. اما چگونه میتوان میان حکمت سینوی و حکمت ایران باستان ارتباط ایجاد
کرد؟ به نظر میرسد از دو راه بتوان این کار را انجام داد.
دکتر بلخاری ضمن تشریح این دو راه
بیان کرد: یکی اینکه در تاریخ تأمل کنیم و منابعی را بیابیم که مستقیما از تأثیر
حکمت ایرانِ باستان بر این سینا بگویند که هرچه بگردید، پیدا نمیکنید. لذا سؤال
این است که کجا میتوانید میان اندیشه ایشان با حکمت ایرانی نسبت ایجاد کنید؟
ایشان عقل اول را معادل بهمن میداند که ایزد خرد است. اما کجا منابع جدید پیدا میکنید
جز در بررسی شباهتها؟ پس اولین راه، کشف منابع روشن و ارجاعات مشخص حکما به
ایرانِ باستان است که به هیچکدام نمیتوان اتکا کرد. اما روش دوم، کشف واسطهها
است. در تبیین و تنویر تأثیر حکمت ایرانی بر حکمت مشرقی، ابن سینا و یونان را
داریم. الزامی نیست که یونان نقطه مقابل حکمت ایرانی تصور شود و از قلمرو تحقیقات
ما خارج بماند. به ویژه که در پای حکمت ایرانی در یونان بسیار بالا است. بر بنیاد
این واسطه، از نسبت حکمت ایرانی و سینوی میگویم تا بحثم از سر ذوق و ایرانزدگی
در ایجاد نسبت میان ایران و ابن سینا نباشد.
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در
ادامه تصریح کرد: اگر قرار شد از طریق یونان واسطهیابی کنیم، اولین بحث این است
که حلقه واسط حکمت ایرانی و یونان کیست؟ این فرد بدون تردید فیثاغورس است. تاریخ
شفافترین روایتها را در این زمینه دارد. مثلاً در سال ۲۸۰ میلادی، فورفوریوس کتابی دارد در باب
فیثاغورس که صریحترین اشارت را از تعلیم فیثاغورس در بابل از یک حکیم زرتشتی
ارائه میدهد. بعد با افلاطون روبرو میشویم که او یک فیثاغورسی تمامعیار است و
در مواردی، ایجاد مرز میان او و فیثاغورس بسیار سخت است.
عضو هیئت امنای بنیاد بوعلیسینا بیان
کرد: افلاطون با هنرهای مختلف مشکل دارد و در یوتوپیای خود، هنرمندان را اخراج میکند.
افلاطون همه هنرها را به دلیل اینکه با نیرنگ همراه هستند، رد میکند و میگوید
اینها منشأ فریب و دورغ هستند. اما فقط یک هنر را در قانون میپذیرد و میگوید اینجا
یقین دارم و بلکه اقرار میکنم که این هنر میتواند متأثر از گاد یا نیک باشد و آن
موسیقی است.
وی در ادامه افزود: افلاطون بر همه
هنرها خط بطلان میکشد، اما موسیقی را به دلیل تعهدی که به فیثاغورس دارد، قبول میکند.
ثنویت حاکم بر اندیشه افلاطون فیثاغورس است که یقیناً ایرانی است و مهمتر اینکه،
ارسطو به او اعتماد کرد. او در اثر خودش نسبت صریحی میان افلاطون و مغان زرتشتی
مطرح میکند. ایجاد نسبت میان حکمت یونانی و ایرانی، بنا به تعلیم فیثاغورس از
حکیم زرتشتی جدی است.
دکتر بلخاری با طرح این سؤال که چه
نسبتی میان حکمت ایران باستان با ابن سینا برقرار است؟ بیان کرد: اولاً ابن سینا
یکی از بزرگترین موسیقیدانان ایران است. لکن در حوزه موسیقی، دو دسته متفکر
داریم، عالمان عامل مانند عبدالقادر مراغی و نظریهپردازان غیرعامل مانند ابن
سینا. عبدالقادر در پایان جوامع الالحان میآورد که چون ابن سینا به همه علوم میرسد
هماورد میطلبد، اما وقتی به موسیقی رسید با کنایه سخنی گفت که نشان از ناتوانی او
در عمل و نواختن است. «ابن زیله»، عالم عامل بود و کسی که در آن شبها یکی از آثار
را قرائت میکرد، ابن زیله بوده است. ابن زیله جزء بزرگان موسیقی است و فارمر جملهای
دارد و میگوید عملا ابن زیله و ابن سینا نشان دادهاند که نوازندگان موسیقی، نظام
فیثاغورس را کار میکردند، اما آنها نظام فیثاغورس را نظام ایران باستان نامیده و
آن را ایرانیالاصل میدانند.
عضو هیئت امنای بنیاد بوعلیسینا در
ادامه افزود: دلیل دوم این است که ابن سینا در یکی از بخشهای شفا، در بخش وزن و
ایقاع بحث میکند که یک ایقاع موصول و یک ایقاع منفصل داریم و میگوید تمامی الحان
قدیمه خسروانی و فارسی هستند که نشان از اشراف ابن سینا بر موسیقی ایران باستان
بوده است. حال اگر این موسیقی جزء ذاتی فلسفی باشد، از طریق فیثاغورس به یونان
رفته و به ایران آمده است و ما با واسطه نسبت میان ابن سینا و ایران باستان را
برقرار میکنیم. در ایجاد نسبت میان حکمت ایران باستان و مشرقیه، به دنبال منابع
مستقیم نباشید، چون پیدا نمیکنید، تاریخ به ناجوانمردی مطلق این منابع را از ما
ربوده است. اما با واسطهها، امکان ایجاد این نسبتها وجود دارد.
مجتهدی: غربی ها آنچه را نمی توانستند
بگویند از زبان بوعلی بیان کردند
کریم مجتهدی چهره ماندگار فلسفه در
این نشست با موضوع «تاثیر ابن سینا بر فلسفه غرب» گفت: پیامبر اسلام در سال ۵۷۱ میلادی متولد شدهاند و وفات ایشان
نیز ۶۳۲ است
که تاریخ مهمی برای ما است. مسلمانان بعدا از سال ۶۳۳ تا سال ۶۴۰، عراق و ایران و سوریه را فتح میکنند.
در ۷۱۱ میلادی
مسلمانان به اسپانیا رسیدند و قسمتی نیز از شرق را فتح کردند. در سال ۷۶۲ بغداد دارالخلافه شد. در سال ۱۰۵۵ ترکان سلجوقی روی کار آمدند و در سال ۱۰۹۶ یعنی آخر قرن یازدهم، جنگهای صلیبی
شروع شد. یعنی حدودا از شروع جنگهای صلیبی اختلاف مسلمانان و غربیان شروع شد.
وی در ادامه تصریح کرد: این مسیر
تاریخی در واقع شامل دوره ابن سینا نیز میشود. برای اینکه ابن سینا در سال ۹۸۰ میلادی متولد و در ۱۰۳۷ فوت میکند. یعنی در همین مسیر ابن
سینا نیز بوده است و الآن حدودا ۱۰۲۰ سال است که او متولد شده است. این
جریان و این اختلافها که میان غربیان و مسلمانان شروع شده نیز تنها واجد ابعاد
منفی نبوده است. غربیها با یک آگاهی خاصی سعی داشتند از دستاوردهای مسلمانان
استفاده کنند. در نتیجه افرادی از قسطنطنیه به بغداد میآمدند، از جمله فرستاده شاهان
بیزانس که در بغداد، عربی یاد گرفته بود و سعی میکرد که فرهنگ اسلامی را بشناسد و
فعالیت فرهنگی آنها را تحلیل کند.
این مدرس برجسته فلسفه بیان کرد: به
هر ترتیب توجه به کشورهای شرقی خیلی زود شروع شد. یک فیلسوفی در قرن یازدهم است که
در ایران او را نمیشناسیم که هم دوره ابن سینا بوده است و بنده میخواهم عرض کنم
که این شناسایی که شاید هزار سال طول کشید، همیشه یک شکل نبوده و افراد مختلفی اعم
از طبیب، فیلسوف و ... در غرب با ابن سینا نیز سروکار داشتهاند؛ به ویژه این را
در قرن یازدهم میبینیم که قرن مدارس است. یعنی فرصت تحصیل به وجود آمد و کسانی
برای مطالعه فرصت پیدا میکنند. در قرن دوازدهم است که این مدارس به اوج خود رسید،
اما هنوز خبری از دانشگاهها نیست و هر مدرسهای سبک خودش را دارد و کار خودش را
انجام میدهد.
دکتر مجتهدی بیان کرد: اگر در قرن
دوازدهم به وضعیت اسپانیا توجه کنیم، میبینیم که وقتی مسلمانان از آندلس رانده
شدند، مسیحیان یک کتابخانه داشتند که شاید اگر الآن بود، میشد مطالب زیادی از آن
فهمید. یکی از روحانیون مسیحی این کتابخانه را گرفت که در آن متون عربی و نسخههای
خطی نفیسی وجود داشت و دارالترجمهای به وجود آمد. در این دارالترجمه افرادی مشغول
کار شدند و در واقع فرهنگ اسلامی از طریق آن کتابخانه در اروپا پخش شد.
وی در ادامه تصریح کرد: البته ابن
سینا توسط برخی از غربیها نیز معرفی شده که در مورد ابن سینا و متونش فکر میکنند،
البته الزاما با ابن سینا همفکر نیستند، اما در مورد او تفکر میکنند. در قرن
دوازدهم میلادی، غربیها ابن سینا را نوعی منجی فرهنگی میدانستند و متفکران غربی
که مورد توجه نبودند، به اسم ابن سینا میتوانستند حرف بزنند. لذا ابن سینا منجی
متفکران بود و کسی بود که به اسم او، آنچه نمیتوانستند را میگفتند.
چهره ماندگار فلسفه بیان کرد: قرن
سیزهم دوباره ابن سینا مطرح شد، اما به یک معنای دیگر. در واقع یک ابن سینای مشائی
مطرح شد. اینجا ابن سینای اشراقی بود، اما در قرن سیزدهم مدارس تبدیل به دانشگاه
شدند و این مسئله قابل تامل است. در آن زمان احساس کردند که انضباط مدارس از دست
رفته است و باید مرکزی درست شود تا اینها بتوانند بر مدارس نظارت داشته باشند.
بنابراین صنف استادان را تأسیس کردند و اولین دانشگاه رسمی در فرانسه و انگلیس
درست شد که قدیمیترین دانشگاه، آکسفورد است.
دکتر مجتهدی در ادامه تصریح کرد: در
قرن سیزدهم، با پیدایش دانشگاهها، ارسطو را با احتیاط تدریس میکردند، اما تدریس
میشد. در عین حال، افرادی که به او توجه داشتند، ارسطو را ابن سینایی میکردند و
یکی از این افراد آلبرت کبیر است. او شخص بسیار قابل احترامی است و یکی از کارهای
او تربیت دانشجو است که توماس آکوئینی را ایشان تربیت کرده است که بزرگترین
فیلسوف مشائی اروپا است.
این چهره ماندگار فلسفه در انتهای
سخنان خود بیان کرد: در عصر جدید نیز توجه به ابن سینا وجود دارد که یکی از آنها
ژیلسون است. اتین ژیلسون معتقد است که فلاسفه اروپایی و قرون وسطی را بدون مطالعه
ابن سینا نمیتوان فهمید و تاثیر ابن سینا را بیش از آن میداند که قبلا میگفتند.
البته خود او مسیحی متعصب است، اما این نسخهها را دیده و مطالب خاصی در این نسخهها
تشخیص داده است. ژیلسون استاد هانری کربن است و آنچه که هانری کربن در مورد قرون
وسطی و شرقشناسی میداند را از این فرد گرفته است. کربن نیز ابن سینا را در دل
تاریخ فلسفههای اسلامی گذاشت.
قاسم پورحسن: رهایی از رکود عقلانی با
فهم ابنسینا و سنت عقلانی
عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه
علامه طباطبایی با اشاره به محوریت این همایش تصریح کرد: همچنان که در کتاب ابنسینا
و حکمت مشرقیه تأکید کرده بودم سهم سنت ایرانی و سنت حکمت ایرانی و متفکرانی مانند
ابنسینا قابل توجه است. بهانه برگزاری همایش این بود که در دانشگاه علوم پزشکی
ترکیه واقع در آنکارا، مجسمهای از ابنسینا نصب شد که ذیل آن از ابنسینا به
عنوان حکیم الترک یاد شده است. در واقع این نشست میخواهد این مسئله را بررسی کند
که ابنسینا به کدام سنت تعلق دارد، بر کدام سنت تأثیر گذاشته است و چرا تلقی
نژادی و قومی از ابنسینا نادرست است.
وی تصریح کرد: ابنسینا متعلق به همه
متفکران و جوامعی است که با او نسبتی داشتهاند همچنان که خاصیت فلسفه این است. در
این همایش قصد داریم تأکید کنیم که فلسفه به طور کلی رو به آینده دارد و متعلق به
زمان سپریشده نیست. هفته گذشته، دکتر مجتهدی نیز در نشست فارابی این نکته را
تأکید کرد؛ بنابراین فلسفه و تفکر حکمی متعلق به دوره گذشته نیست؛ یعنی فلسفه از
امکانهایی برای جوامع سخن میگوید که میتواند تفکر عقلانی را برای جوامع به
ارمغان بیاورد.
این عضو هیئت علمی دانشگاه علامه
طباطبایی با بیان اینکه امروز در دنیای اسلام با فقدان عقلانیت مواجه هستیم، تصریح
کرد: در مقدمه کتاب فارابی نیز نوشتهام که چرا به فارابی و ابنسینا نیاز داریم.
مهمترین علت این است که ابنسینا و فارابی بنیانهای حکمی و عقلانی را پایهگذاری
کردهاند که منجر به زایش دوره طلایی شد و اکنون اگر بخواهیم از این وضعیت که
وضعیت رکود عقلانی است و گرفتار خشونت و نگاههای فاشیستی هستیم بیرون آییم، راهی
غیر از فهم این سنت عقلانی نداریم.
پورحسن بیان کرد: ابنسینا فقط از باب
یک تاریخ و یک خراسان بزرگ و ایران اهمیت ندارد. تفکر او متعلق به همه انسانها و
جوامع اسلامی است، اما جوامعی که او را بخوانند، نه اینکه به او تفکر تفاخر نژادی
داشته باشند و متأسفانه مورخان عرب بنویسند که فیلسوف العرب و نادانسته برخی در
ترکیه او را حکیمالترک بنامند. با این تلقیها، خشونتهای قومی و نژادی نیز تشدید
میشود و زمانی میتوانیم از این سنت عقلانی بهره بگیریم که نشست علمی برگزار کنیم
و فهم درستی از این تفکر فلسفی داشته باشیم.
وی در ادامه به اهمیت پرداختن به ابنسینا
اشاره و تصریح کرد: ابنسینا در دورهای است که از آن به دوره بسط تمدن اسلامی و
طلایی یاد میکنیم. وقتی در حوزه مغربزمین متفکر بزرگی مانند هایدگر تصریح میکند
که بزرگترین فیلسوف غرب اکهارت است و اکهارت بیان میکند که فیلسوف بزرگ ابنسیناست
که در نمط هشتم در مورد انسان و ... چنین گفته است، اهمیت ابنسینا روشن میشود.
اکهارت کسی است که همراه با آلبرتوس و آکوئیناس شروع به خواندن ابنسینا کرد.
پورحسن بیان کرد: در سه سنت فرانسه،
ایتالیا و آلمان در اواخر سده سیزده و اوایل سده چهاردهم، اشتیاق زیادی به خواندن
ابنسینا پیدا شده بود؛ یعنی اگر هم ابنرشد میخواندند، میخواستند به ابنسینا
برسند. برای اینکه او تابعی از ابنسیناست. ابنسینا تفکری را مطرح کرد که در
حقیقت ریشه در سنخ اندیشه ایرانی دارد. البته ایران به معنای جغرافیا نیست، ایران
به مثابه سنخ تفکر مطرح است. ابنسینا در حکمت مشرقیه از ایران با عنوان شرق یاد
میکند و میگوید که در اینجا سنتی وجود دارد که نیرومند است و میتواند در مورد
انسان، سعادت او و نسبتش با مبدأ و عالم تفکر کند که این غیر از سنت یونانی است.
این عضو هیئت علمی دانشگاه علامه
طباطبایی در ادامه تصریح کرد: ابنسینا افقی را گشود و راهی را برای
تفکر باز کرد که لزومی ندارد در ذیل متفکران دیگر بیندیشیم. او میگوید لزومی
ندارد که در مورد تفکر حکمی مقهور مغربزمین باشیم؛ بنابراین ایران و آینده ایران
اهمیت دارد و اگر آینده ایران برای ما اهمیت دارد و ایران چنین استعدادی دارد که
بتواند تبدیل به تفکر انسانی شود، ابنسینا میتواند در قلب این اندیشه قرار بگیرد.
وی بیان کرد: تلقی بنده این است که در
مورد ابنسینا تلاش زیادی نکردهایم. ابنسینا میراثی متعلق به همه انسانهاست و
به شدت مخالف با نگاههایی هستم که به صورت نژادی با متفکران مواجه میشوند؛ اگر
در کشوری رنگ قومیتی به این مسائل بدهند، یعنی به هیچ وجه نتوانستهاند فهمی از
این سنت عقلی ارائه کنند. این سنت عقلی میتواند بر خشونتی که در حال حاضر در
دنیای اسلام وجود دارد غلبه کند. آینده متعلق به سنت عقلانی است و فقط با میراثی
عقلی و بازخوانی این میراث، که نیرومندترین وجه آن در اندیشه ابنسینا وجود دارد،
میتوانیم رو به آینده پیش رویم و عقلانیتی را برای دنیای اسلام به ارمغان
بیاوریم.