فارابی فلسفه را گستره
دانش میخواند و ابوعلی پورسینا فلسفه را ریشه (ماهوی) پدیدهها میداند. فلسفه
همیشه خوانش گزارههایی همچو هستی، واقعیت، آگاهی، ارزش، خرد، ذهن و زبان بوده است.
فلسفه در برابرش کوهی از بنیادیترین گزارهها و چمها (مفاهیم) را میبیند و با
رویکرد نقد و فرنود (استدلال) به گونهای گسترده به آنها میپردازد. برخی فیلسوفان
پیشتاز گذشته مانند سُگرات یونانی (به عربی سقراط) حتی خود را خردمند هم نمیدانند
و خرددوست میخوانند، از بس که خردمندی و به داناییرسیدن، سخت است.
فیشته (فیلسوف آلمانی) فلسفه را دانشِ دانشها میداند؛ پس «فلسفه» دانش نیست بلکه
دانشیست که علمها را مورد خوانش قرار میدهد؛ برای همین نگرههای علمی (به گفته
پوپر) زود به زود دگردیس مییابد ولی فلسفه پایدارتر است.
فلسفه به گونهای خستگیناپذیر به بسیاری از رشتهها (شناختشناسی، منطق،
متافیزیک، اخلاق و زیباییشناسی، هنر...) میپردازد و از منطق که همان «روشهای فرنود درست» است میگوید و نیز از قلمروهای
متافیزیک (خدا، وجود، زمان، ذهن و بدن و پیدایش اشیا) و همچنین از فلسفه اخلاق
(خوی و رفتار زیبنده انسانی) و فلسفه سیاسی (رفتار دولت-مردم) و فلسفه زیباییشناسی (ارزشهای هنری)
سخن به میان میکشد.
یکى از کهنترین پدیدهها در علوم انسانى، فلسفه است. دانشی که با منطق، به اندیشهورزان
برای شناخت حقیقت جهان یاری میرساند. هواداری از فلسفه تنها برای گرایشدادن بیشتر دانشپژوهان
به این رشته فلسفه در دانشگاه نیست بلکه شناحت بیشتر خود فلسفه است.
فلسفه هستیشناسی، نخستبار در یونان پدید آمد. ارسطو در چیستی فلسفه و از هستی،
سخن زیاد دارد. فلسفه هم دانشی درباره حقیقت است و هم ابزار شناخت پیدایش انسان و
جهان و شناخت نیکی و همچنین برای شناسایی موجودات هستی.
جایگاه
فلسفه در خانه انسان
فلسفه در زندگی انسان ریشه کرده است ولی انسان به آن آگاه نیست. فلسفه را میشود در جای جای زندگی
انسانی دید؛ هرجا پرسش هست، فلسفه هم هست، نمیشود جایی پرسش باشد و
فلسفه را ندید؛ فلسفه همهجا دیده میشود گرچه همیشه شناخته نمیشود. آیا فلسفه
(خرد) جایگاهی در آسایش انسان و یاری او برای رویارویی با پیچیدگیهای زندگی و
پیشبرد دوستی در جهان دارد؟
اگرچه فلسفه یک ابزار دانششناخت تخصصی است اما هموند با مردم و نیازهایشان است و
مردم گرچه فیلسوف نیستند ولی نیازمند گزارههای فلسفی هستند و در ناآگاهی با آن
به پیوند رسیدهاند و در لحظه-لحظه با آن زندگی میکنند.
دانش (همچو شیمی) و فرهنگ (مانند فلسفه) یک ریسماناند، ریسمان به هم تافته زندگی
که انسان به آن آویخته است؛ اگر هر یک از دیگری جدا شود، ریسمانها گسسته و انسان پرت
خواهد شد. فلسفه روح زمانه است و خود را به گونههای گوناگون (در ادبیات، دانش و
سیاست... ) مینمایاند اما برای همه دریافتنی نیست.
فلسفه هر دوران، همان نگرشهای گوناگون آن دوران است؛ هنر، اندیشه و فرهنگِ هر
دوران در بستر روشن اجتماع بروز مییابد ولی فلسفه بهوجود آورندهاش ذهنیست و در
ذهن و در سایه خاکستری مغز میماند و در زمان نیاز به فهم، رو میشود.
پس فلسفه، آموزههای بریده و تنها بناشده نیست بلکه انسجامبخش پدیدههاست. خردهها را گرد میآورد تا به فهم انسان
از زندگی یاری رساند. اینگونه هم نیست که با ورود فلسفه به میدان دانش، اختلافها
رخ کند.
برای برهانیگپزدن و کاوشگرى در زمینه خرد، نیاز به ابزار فلسفه است. البته
هستند فیلسوفانی که مگر به خود ابزار، به چیز دیگری باور ندارند و همه دانشها و
باورها را به نقد میکشند و رد میکنند.
انسان نیاز به خرد دارد تا برخلاف موجودات بیخرد، در پس گفتارش
اندیشهای خفته باشد. هر انسانى که بتواند با بهرهگیرى از همه توان ذهنی خود (به
کمک خوانش فلسفه) سخن بگوید و بنویسد، در زندگی موفقتر خواهد بود.
یکى از ویژگىهاى سرشتی انسان، گرایش به خوشی و نیکی در زندگی است ولی بسیاری از
انسانها در این مورد به سبب ناآشنایی با فلسفه درجا میزنند و در پرسشهای خود
مانند انسان کیست و چرا پدید آمده و چرا به سوی مرگ میرود به پاسخ درخور نمیرسند.
پرداختن به همه اینها در بستر فلسفی، انسان را نسبت به جهان هستی هوشیارتر و
آگاهتر میسازد؛ در سایه فلسفه است که نگرش به جهان شکل میگیرد.
فلسفه انسان را منطقی میپروراند و از کژتابی دور نگه میدارد تا پیشافتادهپذیر
نباشد و منطق درخواست کند و منطق رو کند.
فلسفه، بستر پدیدآمدگی علمهای دیگر بوده است و همه علمها نیازمند فلسفهاند زیرا
این فلسفه است که آنان را به دیگران میشناساند و کارشان را در بخشهای نظری راهاندازی
میکند.
فلسفه با هستی انسان گره خورده است. فیلسوفان در درازنای تاریخ، همواره با
دستاویز خرد (عقل) افزون بر پاسخگویى به پرسشها، بر نقش خرد در رسیدن به حقیقت
پای فشردهاند.
نقد
فلسفه نقدگرا
فلسفه گونهای نقد است و با همین رویکرد به سراغ پدیدهها میرود؛ اما کسانی
هم هستند که بر این ابزار نقد، منتقد شدهاند.
عارفان ایرادشان به فلسفه این است که فیلسوفان دوست دارند با منطق، به کنه موجودات
پی ببرند؛ برای نمونه مولوی پای اهل استدلال (فیلسوفان) را چوبین میداند. در گذشته برای
کسانی که پا نداشتند، پای چوبی (دستوار) میساختند و با تسمه چرمی به بدنشان میبستند؛ ذهن
چوبینِ چنین کس نمیتواند از دید مولوی، از کوه سنگی اشراق بالا برود و یا درون غارها
شود و راه پر سنگلاخ سلوک را بپیماید؛ برای فهم جهان روح، برهان و استدلال،
کارکردی ندارد و باید از نیروی گواه (شهود) برخوردار بود. کل عارفان از این که چرا
فیلسوفان در پله استدلال خشک ماندهاند و بالاتر نرفتهاند، انتقاد دارند.
ابوسعید ابوالخیر (عارف) پس از دیدار ابوعلی پورسینا در باره این فیلسوف میگوید هر جا ما با چراغ
روشن ورود کردیم او با دستوارِ استدلال (عصا) گام برداشت؛ سخن عارفان این است که دیدن نور در
خلوت، نیاز به سیر و سلوک درازدامن عارفانه دارد و نه به درنگ فیلسوفانه.
رسول خیراندیش نهاوندی: «البته فیلسوفان سرِ سادهترین بنیادها با هم
تفاوت دیدگاه دارند؛ نه این که خواستشان باشد بلکه ناخودآگاه چنین رخ داده است. البته توافقهای اهل فلسفه بیش از
اختلافهای میان دانشمندان است؛ در قلمروهای دیگر (هنر، دین، اخلاق، سیاست و
اقتصاد) همان اندازه اختلاف نگره هست که در فلسفه.»
«ایراد دیگر این است که فیلسوفان را آشفتهذهن میخوانند که به گروههای ذهنیگرا،
واقعگرا، خردگرا و تجربهگرا بخش میشوند؛ ولی سیاست هم پارهپاره است و کسانی
محافظهکارند و گروهی دیگر انقلابی یا جمهوریخواه! و همین گرایشها در برنامهریزی و نسخهپیچی آنان
برای مردم تاثیر خوب و بد میگذارد. حتی اقتصاددانان در مکتبهای گوناگون سیر میکنند. در جهان مکتبهای اعتقادی و امور
اخلاق نیز هرکس دیدگاه خود را دارد. چگونه فلسفه در خور نکوهش ولی سیاست، هنر،
دین، اقتصاد و اخلاق سزاوار سرزنش نیستند؟ بیگمان بالندگیها از همین اختلاف دیدگاه بر میخیزد.»
«پرسش دیگر این است که اگر فیلسوفان درست سخن میگویند پس چرا اینهمه اختلاف نگره در
میانشان به چشم میخورد؟»
«خب ماهیت پدیدههای فلسفه، ذهنی است؛ ولی انسان در علمهای دیگر بیشتر با
چیزهای قابل اندازهگیری و با ماده ملموس سر و کار دارد و میتواند آنها را وزن کرد و به
پاسخ دقیق رسید؛ اما پدیدههای فلسفی اینگونه نیست و فیلسوف در برابر جهان
ایستاده است و این پرسش که آیا هستی، دستاورد یک ذهن است یا یک رخداد
ساده؟ آیا نهایتی در کیهان وجود دارد یا هستی بینهایت است؛ و اگر خدایی
بزرگ وجود دارد جایگاه شر در جهان چه توجیهی دارد؛ یا ماهیت اخلاق و همچنین بنیاد
هنر و معنای زیبایی چیست؟»
«بر فلسفه ایرادهای دیگری هم وارد است و این که فلسفه در باره پدیدههای غیر علمی
است؛ در حالی که علم به نتیجههای ملموس میانجامد ولی فلسفه دستاوردی برای زندگی انسان ندارد و تنها سخنورزی است و اگر تاثیری
دارد فقط بر زندگی استادان فلسفه است.»
«پاسخ این است که رشتههای دانشگاهی به ۲ دسته تقسیم میشود، یکی از آنها استفاده عملی-آنی
دارد (شیمی و...) و دیگر رشتههایی که کاربردی و روزانگی نیست (فلسفه، ادبیات،
متافیزیک و...)
«دومیها در زندگی انسان از گرامیترینهاست و بیگانه با فرهنگ دارامندی
و قدرت؛ بنابراین روشن است که فلسفه برای دوندگان پرشتاب جهان غذا، خستهکننده باشد.»
«دیدههایی که با جان آدمی سروکار دارند ارزششان کم از پدیدههای پیشپا افتاده
نیست. هُنایش (تاثیر) خوب فلسفه را باید نه بهچشم سر، بلکه با چشم بصیرت دید؛
فلسفه هوش را تیزتر میکند به نیروی فرنود و منطق انسان میافزاید. یکدندگی را از میان بر میدارد و انسان را وا میدارد که اندیشهها را پیش از پذیرش
بررسی کند.»
«فلسفه گرچه از یقین ما میکاهد اما راههایی را نشان میدهد که
بتوان به ماهیت اشیا رفت؛ جزمیت را از کسانی که هرگز به قلمرو دودلی آزادگر (شک)
قدم ننهادهاند، میگیرد و حس شگفتی و سرگشتگی ما را با نشاندادن گوشههای ندیده اشیا زنده
نگه میدارد. با همه چالشهای موجود در اندیشه فلسفی، فلسفهپردازی یکی از مهمهای
کنشهای انسان است.»
«کسانى که به تجربه پای میفشرند به دیده گمان به گزارههاى ذهنی فلسفه مینگرند برای نمونه، عرفا
(اهل دانایی) و گروندگان به سیروسلوک، عقل (یا خرد) فلسفه را سنگ جلوی پای انسان
میدانند.»
ناهید خشایاری - کارشناس تاریخ میگوید: «در این سالها، برخى کسان با انگیزههاى
گوناگون، برای از سکهانداختن فلسفهورزی، به افکندن پرسشهای دودلانگیز (شکزا)
روی آوردهاند. هر آینه بیشتر شکاندازی بر
فلسفه به سبب برداشت نادرست از گزارههای فلسفی به وجود آمده است؛ با
این همه و بیگمان، حضور فلسفه همچو اکسیژن برای شناخت بهتر زندگی و جهان و هستی
نیاز است.»
فلسفه
ایرانزمین
امیدعلی رزمجو ـ کارشناس ارشد فلسفه میگوید: «در باره فلسفه اسلامی (حکمت) شاخهای
از علمهای اسلامیست که به تفسیر متافیزیک اسلامی میپردازد. به باورهانری کُربَن،
گونههای اساسی حکمت با دین اسلام پیوند یافته است.»
«با گسترش اسلام، ترجمه آثار برجسته علمی و فلسفی به زبان تازی آغاز شد و کتابهای
بسیاری از فیلسوفان یونان و دیگر مراکز علمی آن زمان جهان برگردان شد و فیلسوفان
مسلمان با اندیشههای فیلسوفان یونان باستان (سقراط، افلاطون، ارسطو) آشنا شدند.
بنمایه بنیادی فلسفه اسلامی، هستیشناسی و تفسیر جهان است. در این راه پیدایش
جهان از سوی خدا و نقش عقل به عنوان وسیلهای برای شناخت خدا و هستی شناسانده میشود.»
«چندین جریان در فلسفه اسلامی تاثیر بسزایی داشته است برای نمونه، استفاده از
استدلال و برهان عقلی و منطق که روشی آزاد و بیسویه است. مکتبهای دیگری هم هست
که از استدلال و گفت و شنود برای دفاع از باور به اسلام و خوشنود کردن دیگری به
پذیرش استفاده میشود. در روش مکتبهای عرفانی ایران از تهذیب و تصفیه نفس برای
رسیدن به حقیقت استفاده میشود. در مکتب فلسفی اشراق هم از اندیشه و هم از پارسایی
نفس برای مکاشفه (یافتن حقیقت از سوی عارف) سود برده میشود که هدف از آن کشف و
شناساندن حقیقت (خدا) است.»
«بر گرد فلسفه اسلامی کسانی مانند ابوعلیسینا، فارابی، خواجه
نصیرالدین طوسی و میرداماد دیده میشوند و از عرفا نیز میتوان به بسطامی، ابوسعید ابوالخیر، خواجه
عبدالله انصاری و مولوی نام برد. این جریانهای فلسفی در جهان اسلام ادامه یافتند
تا در یک نقطه رسیدند و یکدیگر را کامل کردند. در تاریخ، «عرفان» اهمیت زیادی در
فلسفه اسلامی داشته است و امروز نیز خوانش این دو در کنار هم سفارش میشود. هانری
کُربَن بر این باور است که فلسفه اسلامی را نمیتوان بیعرفان شناخت.»
و
همچنین زنان اندیشه
افشین فر رازی ـ کارشناس ارشد فلسفه در مورد سفارش یک کتاب فلسفی به دانشپژوهان
میگوید: «برایان مگی یکسری گفتوشنودهایی دارد با مشهورترین و بزرگترین
فیلسوفان زنده جهان و بیشتر بریتانیایی مانند مارکوزه و آیزیا برلین و... که در
میان این مردان یک زن «آیریسمرداک» نیز حضور دارد که نام کتاب «مردان اندیشه ـ پدیدآورندگان
فلسفه معاصر» در ذهن خواننده به زیر پرسش میبرد.»
«گفتار و کردار زندگی روزانه ما زیر اندیشههای چیره دوران ماست. بیشتر اندیشههای
فیلسوفان همسخن برایان مگی از بنیادهای فلسفه است یا اگر نیست و در برگیرندهِ
موارد دیگر است، آبشخورها یکی است.»
«16 گفتگو با نامدارترین چهرههای فلسفی همدوران ما میتواند بسیار پربار باشد
و به خواننده مجال دهد که با فلسفه در ریختی زنده آشنا شود. گفتوگوی نخست با ایزایا
برلین در باره این پرسش بنیادین است که «فلسفه چیست؟» و در پی آن دیگر مکتبهای
گوناگون (مارکسیسم، اگزیستانسیالیسم و فلسفه تحلیلی...) بررسی میشود و فیلسوفان
سرشناسی چون مارکوزه و برلین و... در باره گزارههای بنیادی فلسفه خویش سخن
میگویند. دیگر فیلسوفان به برخی از شاخههای فلسفی مانند اخلاق، سیاست، علم، زبان
و نسبت میان فلسفه و ادبیات میپردازند (مانند خانم آیریس مرداک)؛ یا این که در
باره مارکسیسم میگویند (چارلز تیلور)؛ و درباره فلسفه علم (هیلاری پاتنام)؛ در
باره مکتب فرانکفورت، مگی نشستی دارد با هربرت مارکوزه؛ و ویلیام بارت از فلسفههایدگر
میگوید؛ پوزیتیویزم منطقی و میراث آن را آلفرد ـ جی ـ آیر بررسی میکند؛
ویتگنشتاین از زبان کوئینتن شنیده میشود؛ و پاسخ فلسفه چیست را آیزایا برلین میدهد. برایان مگی فلسفه
تحلیل زبان را با برنارد ویلیامز و فلسفه اخلاق را با ریچارد مروین هِیر و فلسفه
و سیاست را با رونالد دورکین در میان میگذارد.»
«تمرکز کل کتاب روی فلسفه تحلیلی است. شاید بتوان گفت بیشتر بخشهای کتاب، پرداختن به
برخی از اندیشههای برتراند راسل و ویتگنشتاین است، مگر یک نشست که در برگیرنده
آثار هایدگر است.»
یک روز جهانی
سازمان یونسکو ۲۱ نوامبر را روز جهانی فلسفه نامگذاری کرده است.
در گذشته نخستین آیین بزرگداشت این روز جهانی در تاریخ ۲۱ نوامبر ۲۰۱۲ برگزار شد.
علیدرویشی