علامه جوادی آملی در پیامی به جشنواره حکمت سینوی در مورد اهمیت فلسفه و ریاست آن بر دیگر علوم و نیز ویژگی های حکمت سینوی گفت: فلسفه الهی ریاست علوم دیگر را بر عهده دارد، زیرا گذشته از تامین هستی موضوعات و مبادی تصدیقی مسائل آن ها، تعریف دینی بودن آن ها را نیز به عهده دارد.
متن کامل این پیام که آن را آیت الله غیاث الدین طاها محمدی نماینده ولی فقیه در استان قرائت کرد بدین شرح است:
علامه
جوادی آملی در پیامی به جشنواره حکمت سینوی در مورد اهمیت فلسفه و ریاست آن بر دیگر
علوم و نیز ویژگی های حکمت سینوی گفت: فلسفه الهی ریاست علوم دیگر را بر عهده دارد،
زیرا گذشته از تامین هستی موضوعات و مبادی تصدیقی مسائل آن ها، تعریف دینی بودن آن
ها را نیز به عهده دارد.
متن
کامل این پیام که آن را آیت الله غیاث الدین طاها محمدی نماینده ولی فقیه در استان
قرائت کرد بدین شرح است:
حمد سرمدی خدای حکیم را سزاست؛
تحیت ابدی، پیامبران حکمت آموز به ویژه حضرت ختمی نبوت (صلیالله علیه و آله و سلم)
را رواست؛ درود بیکران، دوده طاها و اسره یاسین مخصوصاً حضرت ختمی امامت مهدی موجود
موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را بجاست. به این ذوات قدسی تولی داریم و از معاندان
آنان تبری مینماییم! مقدم فرهیختگان فلسفی و پژوهندگان حکمت سینوی را گرامی و از مسئولان
بزرگوار بنیاد علمی و فرهنگی بوعلیسینا تقدیر و از برگزارکنندگان این همایش وزین سپاسگزاری
میکنیم و حرمت استان همدان را که هماره مهد دانش و دیانت بود با تقدیم این پیام محفوظ
و سعی بلیغ مردم این منطقه و مسئولان ارجمند آن را مشکور پروردگار میدانیم و توفیق
همگان مخصوصاً حوزویان و دانشگاهیان را از مبداء منان مسئلت میکنیم! هرچند مقتضای
این محضر وزین طرح برخی از مسایل عمیق فلسفی است لیکن آن مطلوب، رسالت رسالهای مستقل
است که از عهده بنان کنونی بیرون و وظیفه گفتمان مبسوط است که از توان بیان فعلی خارج
است. اکنون که نه آن مقال میسور است و نه این مقاله مقدور، به تذکره چند نکته فلسفی
که در معرفت نفس کارایی دارد بسنده میشود.
یکم: فلسفه همانند علومی دیگر
به تدریج کامل شد و هنوز برای پایایی خویش پویاست و این مطلب سامی را حکیم الهی حسینبن
عبداللهبنسینا معروف به ابوعلی(ره) در الهیات شفا تصریح فرمود. برهمین اساس برخی
از مسائل حکمت مشاء با کوشش متولیان حکمت اشراق رشد کرد و با اجتهاد صحابه حکمت متعالیه
شکوفا شد و رهنمود اصحاب عرفان نظری که جانمایه آنان مرهون دلمایه ارباب عرفان شهودی
است سهم تعیین کنندهای در ظهور حکمت متعالیه داشت. نموداری از این تطور را میتوان
در معرفت طائر قدسی، مرغ باغ ملکوت و روح انسان جستجو کرد. از دیر زمان میگفتند روح
انسان در حالی که مجرد است به بدن وی متعلق میگیرد و این روح مجرد یا قبل از پیدایش
بدن خلق شده است و یا همزمان با آفرینش بدن پدید آمد؛ به هر تقدیر روح انسان، موجودی
مجرد است که به بدن وی تعلق گرفت. ابنسینا همانند سایر همفکران حکمت مشاء بر این باور
است که روح مجرد انسان همزمان با پدید آمدن بدن خلق شد. تعلق موجود مجرد به جسم مادی
به ویژه اگر قبل از تعلق، در نشئه تجرد موجود بوده و برای تعلق به بدن نزول کرده باشد
سوال برانگیز است که حکمت این هبوط چه بوده است. گرچه این پرسش ممکن است به عنوان بررسی
راز هبوط طرح گردد، لیکن رمز سوال در تعلق یک موجود مجرد به جسم مادی هم نهفته است
و این پرسش محققانه به صورت قصیده عینیه در آمد که در طول تاریخ به تازی و فارسی با
نثر و نظم، پاسخهایی را دریافت نموده ولی راه گفت و گو همچنان گشوده است. آغاز قصیده
بیست بیتی ابنسینا این است:
هَبَطَتْ اِلَیک مِنَ الحلّ الاَرْفع
وَرْقاء ذاتُ تعزّزٍ وَ تَمَنُّع
و انجام آن این است:
ِانعِمْ بِرَدَّ جوابِ ما اَنَا
فاحِصٌ عَنهُ فَنارُ العِلمِ ذاتُ تَشَعْشُعِ
عنصر محوری پرسش این است که روح
مجرد چرا تنزل نمود و در بسیاری از افراد که اکثریت را تشکیل میدهند به کمال مطلوب
نائل نشد. حکمت متعالیه صورت مسئله را دگرگون کرد و با ارایه طرح نو، جریان جسمانیه
الحدوث و روحانیه البقاء بودن روح را مبرهن نمود و مجالی برای پرسش از هبوط روح باقی
نگذاشت. وقتی موجود مجردی به بدن تعلق نگیرد بلکه یک موجود مادی به عنوان صورت نوعی
به آن متعلق شود و با حرکت جوهری به کمال لایق خود برسد، مدار قصیده ابنسینا(ره) عوض
میشود. البته جریان هدف خلقت و آیا اکثر افراد به مقصد میرسند یا نه، مطلبی است جدا
که با فیض کوثر میتوان از بند تکاثر گذشت و به مقصود بار یافت.
ز سنگ، چشمه روان کردهای و میگویی
بیا عطا بستان ای دل فسرده چو سنگ
عرفان نظری حکمت متعالیه را در
این طرح یاری نمود و چنین گفت:
حامله است تن ز جان، درد زه است
آمدن جنین بود، درد و عذاب حامله
دوم: فلسفه الهی، ریاست علوم
دیگر را بر عهده دارد زیرا گذشته از تامین هستی موضوعات و مبادی تصدیقی مسائل آنها،
تعریف دینی بودن آنها را نیز به عهده دارد که تبیین آن در پیام دیگر ارائه شد. فیلسوف
الهی چونان بوعلیسینا(ره) کوشید که صبغه الهی بودن وی، ریاست سایر رشته های علمی او
را عهده دار باشد، لذا در تدوین فلسفه اخلاق همانند فلسفه کلی مطالبی را مرقوم داشت
که رساله الطیر وی نموداری از آنچه به طور رصین و مرصوص در نمطهای پایانی اشارات و
تنبیهات نگاشتند میباشد و اهتمام به قداست نفس، سیره سالکان کوی عقل برهانی بود چنانچه
معلم اول نضد علوم را چنین دانستند: اول علم اخلاق، دوم علم منطق، سوم علم طبیعی، چهارم
علم ریاضی و پنجم علم الهی و همین روش را شارح رساله الطیر بوعلی، عمربن سهلان ساوی
از خواجه نصیرالدین(ره) آورده است. فیلسوف الهی دانشی را میطبلد که هسته مرکزی آن
در تقوا نهفته است نه لغت، عرف، سنت بومی، محاورات مردمی و مانند آن، هر چند حرمت نهادن
به این امور در حد مناسب آنها سودمند است. اگر ابنسینا حل معصل خود را با وضو به جامع
شهر رفتن و در آن بیت رفیع خدا نماز گزاردن میدانست بر همین اساس بود.
علم ما داده او و ره ما جاده
او گرمی ما ز دم اوست نه خورشید حمل
سوی مغرب نرویم و سوی مشرق نرویم
تا ابد گام زنان جانب خورشید ازل
شتران وحلی بسته به این آب و
گلاند پیش جان و دل ما اب و گلی را چه محل
سوم: فلسفه الهی، برابر دریافت
تعلمی خود از وحی آسمانی، انسان را مهاجر از دنیا به برزخ و از آنجا به قیامت میداند
و در برخوردی با پدیده مرگ، انسان را پیروز میشمارد یعنی بشر مرگ را میمیراند نه
انکه مرگ او را بمیراند، زیرا مرگ که به معنای تحول خاص است، در این برخورد برطرف میگردد
و انسان با عبور از آن به نشئه ثبات میرسد و از گزند دگرگونی مصون میماند و پیام
قرآن حکیم این است: کل نفس ذائقه الموت نه کل نفس یذوقها الموت و روشن است که ذائق،
مذوق را حذف میکند نه عکس آن و چون نفس در هماورد با پدیده مرگ پیروز است و بعد از
مردن زنده و پاینده است، رهتوشه ابد میطلبد و تأمین آن بدون شناخت راه و روند و مقصد
میسور نیست. هرچند خداوند مبداء نظام هستی است و علم مطلق از آن اوست لیکن بهترین و
نزدیکترین راه معرفت خدای سبحان معرفت نفس است. این مطلب سامی را حکیم ایران اسلامی
جناب ابنسینا(ره) با قلمی که تحریر یافته آن شایسته سوگند بوده و یکی از برجسته ترین
مصادیق «والقلم و ما یسطرون» میباشد در تدوین رساله النفس که به عنوان هدیه برای امیر
نوحبن منصور سامانی تنظیم شد مطرح نموده و چنین فرمودهاند: من دیدم کتاب خداوند،
معرفت نفس را زمینه مناسب معرفت پروردگار میداند، زیرا نسیان نفس را محصول نسیان خداوند
اعلام میدارد «نسوا الله فانساهم انفسهم» . راز این هوشمندی حکیمانه را میتوان در
اهتمام وی به اصلاح امور فرد و جامعه داست، زیرا بدون معرفت صحیح نفس، تشخیص سعادت
و شقاوت، دشوار و بدون شناخت آن، تمدنی که در تدین نهفته است به دست نمیآید و با فقدان
چنان تدین و چنین تمدن، نیل به کمال، مقدور نخواهد بود. بنابراین طرح مدینه فاضله در
گرو معرفت هویت اصلی انسان است.
چهارم: فلسفه الهی، هستیشناسی
را وسیله معرفت اصول اعتقادی دین قرار میدهد تا جریان توحید و معاد و وحی و نبوت به
مقدار توان بشری حل گردد. زندگی بدون معرفت آغاز و انجام جهان، سنگواره بیروح است
که همگان از آن میگریزند ولی حیات آمیخته با معرفت مبداء و اندوخته شناخت معاد و آویخته
دانش و وی و نبوت همانند حجر جوشان است که همگی آن را میگزینند زیرا کوثر از آن میتراود
و عطش گیاه و جانور و بشر با آن برطرف میگردد و سبو که از او میهراسید هماکنون به
وی دل میبندد:
از سنگ، سبو ترسد اما چو شود
چشمه هرلحظه سبو آید، تازان به سوی خاره
گوید که اگر زین پس او بشکندم،
شادم جان داد مرا آبش، یکباره و صدباره
این حقیقت را در موت اختیاری
میتوان جستجو نمود که با آن قلبی که ممکن بود مصداق «کالحجاره او اشد قسوه» گردد منبع
جوشان حکمت میشود:«مَن اخلصَ الله اربعینَ یوماً فجر الله ینابیعَ الحکمه مِن قلبه»
مجدداً از همگان به ویژه رجال علمی و مسئولان همدان تقدیر مینماییم!
آبان 88
جوادی آملی