سید سلمان صفوی میگوید بوعلی در هستیشناسی
آورنده نظریههای نوین است. سید سلمان صفوی، فیلسوف نوصدرایی و مولف کتاب «نقد
فلسفه مدرن غرب»، دروس حوزوی را تا مرحله اجتهاد آموخت، پس از طی دوره لیسانس و
فوق لیسانس در تهران در فلسفه محض، در سال ۱۳۷۵ عازم بریتانیا شد و از دانشگاه لندن
دکترای فلسفه دین و فوق دکترای فلسفه هنر اخذ کرد. وی بنیانگذار درس شیعهشناسی
در سواس – دانشگاه لندن است. صفوی کاشف ساختار مثنوی معنوی جلالالدین محمد مولوی
پس از هفتصد سال است. کتاب The Structure of Rumi’s Mathnawi «ساختار
معنایی مثنوی معنوی» در سال ۱۳۸۷ برنده جایزه جهانی کتاب سال شد. تا
کنون هفده کتاب به زبان انگلیسی در بریتانیا و آمریکا و سی و چهار کتاب به زبان
فارسی در ایران در حوزه مطالعات فلسفی، عرفانی، تفسیر قرآن و روابط بین الملل توسط
دکتر صفوی تالیف و منتشر شده است. حوزه فعالیتهای علمی صفوی «فلسفه و عرفان
اسلامی»، «مطالعات قرآنی» و «روابط بین الملل» است. جدیدترین کتاب وی در فلسفه
«ملاصدرا: زندگی و فلسفه» است که به تازگی (۲۰۱۸) به زبان انگلیسی در لندن منتشر شده
است. خبرگزاری مهر در گفتوگویی با وی به بررسی تاثیرگذاری فلسفه ابنسینا در غرب
پرداخته که متن آن پیش روی شماست.
* ملاصدرا آرزو کرده است ای کاش شیخالرئیس
به طبابت و ... نمیپرداخت و همه توان خود را در این زمینه صرف میکرد. توانایی
ابنسینا در مباحث فلسفی خاصه در الهیات تا چه حد بوده است؟
- شیخالرئیس ابنسینا قهرمان کمنظیر
اندیشه عقلی فرهنگ اسلامی است. عظمت، دقت و نوآوری او در مباحث فلسفی کم نظیر است
و شاید جنبه برهانی مباحث عقلی و فلسفی او از صدرالمتالهین نیز بالاتر باشد، البته
این فقیر با نظر ملاصدرا موافق نیستم که ای کاش ابنسینا به طبابت نمیپرداخت،
زیرا یکی از عظمتهای ابنسینا شخصیت جامع علمی، فلسفی و اجتماعی اوست. ابنسینا
هم یک طبیب بینظیر است، هم یک فیسلوف درجه اول کم نظیر در سطح جهانی و هم یک
سیاستمدار توانا. تحقیقات پزشکی و دارویی ابنسینا قرنها مرجع پزشکی اروپا و آسیا
بوده و در اروپا به او لقب «امیر پزشکان» دادهاند، حتی امروز نیز جهان از برخی
تعالیم پزشکی و دارویی او بهره میبرد.
* ابنسینا بر
فیلسوفــــان غربی خصــــوصا آلبرت کبیر و آکویناس و دیگر اندیشمندان غرب معاصر
چقدر تاثیرگذار بوده است؟
- حجتالحق ابنسینا نفوذ گستردهای
بر اندیشه فیلسوفان اروپایی نظیر آلبرت کبیر، توماس اکویناس، راجر بیکن، دنس
اسکوتوس و مایستر اکهارت داشته است. تاثیر ابنسینا بر جهانشناسی فلسفه تومیســم
(توماس آکویناس) که معتبرترین نظام فلسفی جهان کاتولیک است، به طرز خاصی بارز است.
بیان «رابطه حدوث و قـدم» و «تعامل عقل و وحی» از مهمترین تاثیرات ابنسینا بر
نظام فلسفه مسیحی به طور عام است.
نظریه فلسفی «وجوب و امکان» ابنسینا
بنیاد نظام فلسفی اروپای مسیحی است. آلبرت کبیر «طبقه بندی نفس» و «مراتب عقل» در
فلسفه ابنسینا را پذیرفت و این نظریات از طریق او در فلسفه اروپایی نفوذ گسترده
یافت. توماس آکویناس علاوه بر آن از «علم النفس»، «نظریه حس مشترک» و «تجرد صور
محسوس» ابنسینا بهرهبرداری کرد.
اتین ژیلسون و فردریک کاپلستون،
مهمترین فیلسوفان معاصر فلسفه تومیســم جدید از دیگر فیلسوفان متاثر از ابنسینا
هستند که برای اندیشههای فلسفی او اهمیت بسیاری قائلاند. کاپلستون، ابنسینا را
فیلسوفی با افکار اوریجینال میخواند؛ نـه فلسفه یونانی. فیلسوفان اروپایی از قرن
یازدهم تحت تاثیر اندیشههای فلسفی ابنسینا درباره «هستیشناسی»، «خداشناسی»،
«جهانشناسی»، «روانشناسی»، «معادشناسی» و «معرفت شناسی» به ویژه «رابطه عقل و
روح» قرار گرفتند. نظریه «برهان صدیقین» ابنسینا، اساس خداشناسی فلسفه مسیحی در
اروپاست.
* بسیاری از اهالی فلسفه در ایران
معتقدند ابنسینا فیلســــوف مــــشائی نیســـت و در منطقالمشرقین و نمطهای نهم
تا یازدهم اشارات نشان داده به فلسفه مشرقی رسیده است. نظر شما در این ارتباط
چیست؟
- ابنسینای «شفا» و «دانشنامه علائی»
فیلسوف مشائی است، اما ابنسینای «اشارات»، «سلامان و ابسال» و «حی بن یقظان»،
فیلسوف مشرقی یا اشراقی است. ابنسینا در دوره کمال تفکر فلسفی خود کوشش کرد برخی
جنبههای فلسفه مشرقی یا اشراقی را تبیین کند، بنابراین میتوان گفت او «برهان
عقلی» و «کشف و شهود قلبی» را دو ابزار اساسی معرفتشناسی فلسفی میدانست و مقدمات
ظهور «حکمت الاشراق» شهید سهروردی را فراهم آورد.
ابنسینا در قوت برهان فلسفی کم نظیر
است و نمط نهم تا یازدهم «اشارات» عمیقترین و موجزترین متن عرفان نظری و فلسفه
عرفانی است. برخی به اشتباه ابنسینا را راسیونالیست خواندهاند، در حالی که عقل
گرایی فلسفه ابنسینا با راسیونالیست دکارتی به طور کلی متفاوت است. عقل سینوی از
طریق تعامل با عقل الهی به شناخت میرسد. عقل سینوی «اینتلکت/Intelect
» است، در حالی که عقل دکارتی و راسیونالیستهای اروپایی ریزن «Reason» است که ناظر به عقل جزئی است.
* یان ریچارد نتـون
در کتاب «خدای متعال؛ مطالعاتی درباره ساختار و نشانهReasonشناسی فلسفه، کلام و جهان شناسی
اسلامی» برخلاف سخن مشهور وایتهد که معتقد است: «تاریخ فلسفه غرب پانویسی بر
افلاطون است»، میReasonگوید: «احتیاط حکم میReasonکند این سخن درباره فلسفه اسلامی گفته
نشود.» این جمله نتون را چگونه میتوان تفسیر کرد؟ آیا اشاره به نوآوری فیلسوفان
مسلمان و هویت مستقل فلسفه اسلامی دارد؟ به نظر شما میReasonتوان هویت مستقلی برای فلسفه اسلامی
قائل شد؟ اگر چنین است؛ جایگاه ابنسینا در این امر چگونه است؟
- فلسفه اسلامی دارای یک سیستم فلسفی
مستقل از فلسفه یونانی است، شئون یک فلسفه اصیل (اوریجینال) را داراست و در همه
موضوعات فلسفی بر فلسفه یونانی رجحان دارد. علاوه بر آن درباره دهها موضوع فلسفی
جدید نظریهسازی کرده که در فلسفه یونانی وجود ندارد. هر سه نظام فلسفی «مشائی»،
«اشراقی» و «حکمت متعالیه» مستقل از فلسفه یونانی هستند اما در نقد و تعامل با آن
رشد کردهاند.
فلسفه اسلامی در جهان در وهله اول با
فلسفه ابنسینا شناخته میشود. سهروردی در قرن بیستم توسط هانری کربن در اروپا
معرفی شد و صدرالمتالهین را پروفسور عبدالرحمن و پروفسور سیدحسین نصر در آمریکا،
هانری کربن در فرانسه و پرفسور فلاطوری در آلمان معرفی کردند، اما ابنسینا از قرن
یازدهم صحنهگردان جهان فلسفی اندیشه اروپایی بوده است. جایگاه ابنسینا در فلسفه
اسلامی بینظیر است او قهرمان براهین فلسفی است. شیخالرئیس بعد از فارابی، پیشتاز
نوآوریهای فلسفه اسلامی است. حجتالحق ابنسینا در «هستیشناسی»، «خداشناسی» و
«شناختشناسی» نظریههای جدیدی ارائه کرده که هنوز معتبرند. او حکمت را به «حکمت
نظری» و «حکمت عملی» تقسیم کرد و از آن مهمتر؛ تقسیم سهگانه حکمت عملی به
«اخلاق»، «تدبیر منزل» و «سیاست مدن» توسط اوست.
ابنسینا موجود را به «واجب الوجود» و
«ممکن الوجود» تقسیم کرد و بر اساس این نوع وجودشناسی، وجود خدا را به عنوان «واجب
الوجود» اثبات کرد. او «برهان صدیقین» را که فارابی برای نخستین بار در اثبات خدا
ابداع کرد، در «اشارات» مبرهن ساخت. ابنسینا معتقد است در «برهان صدیقین» برای
اثبات حق تعالی، از خودِ ذاتِ حق به ذاتِ حق استدلال میشود و از چیزی غیر از حق
تعالی بر ذات او استدلال نمیشود.
مجمل این نظریه در تقریر خواجه
نصیرالدین طوسی چنین است: «الموجود ان کان واجبا فهو المطلوب والا استلزمه
لاستحاله الدور والتسلسل». موجود یا واجب است یا مستلزم واجب؛ زیرا اگر موجود واجب
باشد، واجب الوجود موجود است و اگر موجوِد غیرواجب باشد، ممکن خواهد بود و هر ممکن
الوجودی به دلیل بطلانِ دور و تسلسل نیازمند واجب است. بنابراین اگر موجود غیرواجب
باشد، مستلزم واجب است. بنابراین واجب؛ موجود است.
ابنسینا بر خلاف فلسفه ارسطویی، وجود
خدا را به عنوان «علت فاعلی»، «علت مبقیه» و «علت غایی» جهان مبرهن میسازد.
برخلاف فلسفه ارسطویی، در نظام فلسفی ابنسینا، خدا به جزئیات جهان عالِـم است.
ابنسینا مبدع نظریه «عنایت» در فلسفه است و «عنایت علیم» را ملاک و مناط صدور
موجودات از حضرت واجب الوجود میداند. حجتالحق مبدع نظریه زنده «تفکیک الهیات» به
معنای اعم و اخص است. در متافیزیک الهیات عام در باره «وجود به ما هو وجود» و در
الهیات خاص درباره «خدا و مجردات» بحث میکند و در الهیات به معنی اخص به مباحث
تخصصی و دقیق «خدا شناسـی فلسـفی» و در الهیات عامه به مباحث مربوط به «عوارض
وجود» می پردازد. در فلسفه الهیات به معنای اخص علاوه بر «براهین اثبات وجود
خدا»، موضوعاتی از قبیل «آفرینش و نسبت خداوند با مخلوقات»، «قضا و قدر الهی»،
«مسئله شرور» و «نبوت» و «معاد» را که در فلسفه ارسطو مطرح نبوده، مبرهن ساخته
است. قاعده «کل ممکن زوج ترکیبی» در کتاب شفا، قاعده «ان کل حادث زمانی فهو مسبوق
بالماده لامحاله» در کتاب نجات، قاعده «الشیی لم یجب لم یوجد» در کتاب نجات،
قاعده «واجب الوجود لذاته از جمیع جهات واجب است» در کتاب نجات، و قاعده «الرای
الکلی لا ینبعث منه شیی مخصوص جزئی» از دیگر نوآوریهای فلسفی ابنسیناست.
* برخی کارشناسان
فلسفه اسلامی میگویند بعد از ابنسینا نزدیک شدن عرفان به فلسفه با سهروردی و سپس
ملاصدرا باعث دور شدن از فلسفه به معنای واقعی شده و این کار صدماتی به عقلانیت
وارد کرده است و ... نظر شما در این رابطه چیست؟
- عقل در هر سه نظام فلسفی ما جایگاه
شامخی دارد و اساس تفکر فلسفی بر عقل است، اما عقل مراتبی دارد. در «حکمت مشرقیه»
ابن سینا، «حکمت اشراقی» سهروردی و «حکمت متعالیه» صدرالمتألهین؛ «عقل متصل به عقل
فعال»، «عقل منور به نور نورالاولین» و «عقل متصل به عقل کل»؛ مراتب عالی تعقل و
عقلانیت است.
عقل در عرفان نیز تعطیل نیست، بلکه
کتاب سوم و چهارم «مثنوی معنوی» حضرت مولوی در باره انواع عقل است، اما عقل در
فلسفه اسلامی با راسیونالیسم غربی متفاوت است. راسیونالیسم غربی ادنی مراتب عقل را
مطرح نموده، در حالی که در فلسفه اسلامی عقل، صادر اول از مبدأ اعلی است. در مقاله
انگلیسی «عقل نظری و عملی از دیدگاه مولوی و ملاصدرا» (Rumi Principle، لندن، ۲۰۱۸) تبیین کردهایم که کاهش نقش عقل در
عرفان و حکمت متعالیه افسانه است. حضرت مولانا در «مثنوی معنوی» ۳۴ عقل برشمرده که قابل تقسیم به سه
مرتبه عقل است: «عقل کلی»، «عقل نظری» و «عقل عملی». از دیدگاه صدرالمتألهین نیز
عقل به چهار نوع قابل تقسیم است. عقل نظری شامل «عقل هیولانی»، «عقل بالملکه»،
«عقل بالفعل» و «عقل مستفاد» است. مراتب عقل عملی نیز بر حسب مراتب استکمال به
چهار قسم تقسیم میشود. صدرالمتألهین در مشهد سوم، اشراق سیزدهم کتاب «شواهد
الربوبیه» به طور مفصل درباره انواع عقل بحث نموده است. به نظر این فقیر؛ عقل در
عرفان و حکمت اشراق و حکمت متعالیه کاهش نیافته، بلکه ابعاد و درجات مختلف آن
بیشتر تبیین شده است، البته آخرین ساحت عقل، اولین ساحت عشق است.
برای تقریب ذهن خوانندگان جوان عرض میشود
یکی از شارحین معاصر «شفا» و «اشارات» ابنسینا، عارف نامدار حضرت علامه حسنزاده
آملی هستند. اگر تعارضی بین عرفان و عقلانیت بود، ایشان سالها عمر گرانبهای خود را
صرف شرح متون ابنسینا نمینمودند. اشتباه شبه روشنفکران ما این است که عقل را
صرفاً به معنای راسیونالیستی آن تلقی میکنند، در حالی که عقل در فلسفه اسلامی با
عقل دکارتی و کانتی متفاوت است.
یکی از اشکالات بزرگ فلسفه جدید غرب؛
عدم فهم رابطه عقل و نفس در موضوع شناخت است. فلاسفه اسلامی از ابنسینا تا
صدرالمتألهین معتقدند با تهذیب و پالایش نفس؛ قوه عاقله انسان تکامل مییابد و
مطالبی را میفهمد که به قول حضرت مولوی؛ «عقل معاش» قدرت درک آنها را ندارد. در
حالی که «عقل معاد» که عقل نفس پالایش یافته است؛ امکان فهم امور عالم غیب و
مجردات را داراست. کانت با تعطیلی امکان شناخت «نومن» جهان؛ حکم تعطیلی قوای بالغه
عقل و «عقل مستفاد» را صادر کرد.