بررسی کارنامه فلسفی آیتالله دکتر احمد احمدی در شهر کتاب
نشست هفتگی شهر کتاب با عنوان
«کارنامه فلسفی دکتر احمد احمدی» همزمان با چهلمین روز درگذشت او برگزار شد. در
این نشست دکتر غلامعلی حدادعادل، دکتر محمدعلی عبداللهی، دکتر علی افضلی و دکتر
مالکشجاعی جشوقانی حضور داشتند و ضمن اشاره به ویژگیهای ممتاز اخلاقی و عرفانی
ایشان، به بررسی و معرفی سه کتاب ترجمه و تألیفی او پرداختند.
همدلی با تاریخ فلسفه به روایت ژیلسون
دکتر جشوقانی ـ پژوهشگر فلسفه ـ با
اشاره به فعالیت موازی دکتر احمدی در حوزه و دانشگاه و در خصوص فلسفه تطبیقی، بر
سهم عظیم او در آشنایی طلاب با فلسفه غرب تأکید کرد و اظهار داشت: ایشان کتابهای
«تأملات» دکارت و «نقد تفکر فلسفی غرب» را برای نخستین بار به فارسی برگرداند.
کتاب «تأملات» از متون مهم و اساسی فلسفه دوره جدید است، چنانکه دکارت را پدر
فلسفه جدید مینامند. برگردان این اثر به فارسی به چاپهای متعدد رسید و کتاب درسی
قرار گرفت. عنوان اصلی کتاب «نقد تفکر فلسفی غرب» اثر اتین ژیلسون، چنانکه در
مقدمه کتاب بیان شده است، «وحدت تجربه فلسفی» است. انتخاب ژیلسون برای ترجمه و
حمایت از برگردان آثار او به فارسی در انتشارات سمت، نشان میدهد که ایشان همدلیهایی
با جهتگیری کلان ژیلسون در روایت تاریخ فلسفه دارد.
مرحوم احمدی سالها در حوزه فلسفه تطبیقی در سطح دانشگاههای کشور تدریس کرد و
سرفصل دوره دکتری فلسفه تطبیقی مصوب سال ۷۵، به انشای ایشان است. در اینجا بهخوبی
دغدغههایشان را بیان کردند. اجمالا هدف ایشان از راهاندازی این دوره این بود که
بهنوعی سنت فلسفه اسلامی و ایرانی ـ بهویژه فلسفه اسلامی ـ را به گفتگو با
مسائل فلسفه معاصر بیاورند.
از دهه 60 به اینسو کیفیت کتابهای فلسفیمان کمتر قابل دفاع است. شاید یکی از
وجوه آن سیاست مقالهمحوری باشد که گرچه به نظر در حوزههای فنی و مهندسی، پزشکی
یا علوم پایه توجیهاتی دارد، در فلسفه توجیهی ندارد. اگر افلاطون و ملاصدرا برای
ارتقا در آکادمی ناچار به پر کردن فرم ارتقا بودند، به سبب مقاله نداشتن حتماً
رکود علمی میخوردند و دچار مشکلات بعدی میشدند!
انسانی فراجناحی
علیاصغر محمدخانی ـ معاون فرهنگی و
بینالملل شهر کتاب ـ با اشاره به نقش پررنگ دکتر احمدی در انقلاب فرهنگی سال ۵۹ اظهار داشت: یکی از مسائلی که بعد از
انقلاب فرهنگی با آن روبرو بودیم، وحدت حوزه و دانشگاه بود: چگونگی همکاری این دو
نهاد و پیش بردن مسائل. در این چهل سال، دکتر احمدی را یکی از مصداقهای واقعی
ارتباط میان حوزه و دانشگاه شناختم. او شاگرد کسانی مثل علامه طباطبایی بود و حوزه
را بهخوبی میشناخت. از سوی دیگر، در دانشگاه تهران حضور داشت و آن حوزه را هم میشناخت.
در دهه 60 به بعد توانست زمینههای لازم برای وحدت حوزه و دانشگاه را بهوجود
آورد.
فراجناحی بودن، نهادساز بودن، شناخت خوب از تحولات فلسفی بهواسطه تسلط بر زبان
انگلیسی، برخورداری از ویژگیهای اخلاقی و عرفانی ازجمله سادهزیستی، بیپیرایگی،
تواضع، خلوص او زبانزد بود. بعد از انقلاب فرهنگی، درسهای معارف اسلامی و تاریخ
اسلام به دروس دانشگاهی اضافه شد. دکتر احمدی در اولین جلسهای که با اساتید حوزوی
برگزار کرد، بیپیرایه و دقیق درباره چگونگی رفتار در دانشگاه صحبت کرد و از نحوه
برخورد گرفته تا طرز نشستن را در دوازده مورد جمعبندی و ارائه کرد.
درانداختن نظامی فلسفی
دکتر عبداللهی ـ استاد فلسفه تطبیقی
ـ خاستگاه دوگانه معرفتی نویسنده در دو سنت تعلیمی و تحصیلی را فراهمآورنده شأن
او در مبادرت به فلسفه تطبیقی دانست و اظهار داشت: میتوان گفت تلاش جانانه
مرحوم احمدی برای تدوین دیدگاههای خود بهویژه در باب معرفتشناسی، او را به یک
نظامسازی یا دستگاه فلسفی نزدیک کرده است. حتماً باید به دانشجویان و محققان
توصیه کنیم که در رسالهها و در پایاننامههایشان دیدگاههای ایشان را به بررسی و
نقد بگذارند و قدر و قیمت این کتاب و دیدگاههای ایشان را آشکارتر کنند. از نظر
دکتر احمدی نقطه عزیمت و آغازگاه فلسفهورزی اهمیت داشت. او در اینجا نقطه
ارشمیدسی و عزیمتی را در تفکر خودش در نظر گرفته و مانند نخ تسبیح تا آخر مباحث را
نشان میدهد. میگوید آن نقطه شروع، به دنبال خود نقطه بعدی و بعدی و حل مسئله
بعدی و بعدی را به همراه دارد. بهگونهای که اگر کسی در نقطه آغاز با ایشان
هماوایی نکند، بهآسانی میتواند بقیه خشتهای فلسفیای که رویهم گذاشته را به
نقد بنشیند و نپذیرد.
پیش از دکارت، مسئله فلسفه اولی هستیشناسی بود، در حالیکه پس از او، بحث شناخت
محور مطالعات فلسفی قرار گرفت. گرچه در پایان قرن بیستم و در آغاز قرن بیست ویکم،
بازگشتی به بحثهای هستیشناسی صورت گرفته که با هستیشناسی سابق متفاوت است. او در
این کتاب اشاره میکند که تمایز و عدم خلط میان مباحث هستیشناختی و معرفتشناختی
یکی از پیششرطهای کار تطبیق و فلسفه تطبیقی است؛ مثلا به فیلسوفان مسلمان نهیب
زده که نزاعشان درباره اصالت وجود و اصالت ماهیت ناشی از خلط میان مباحث هستیشناسی
و معرفتشناسی است. اگر کسی بتواند این تمایز را بهدقت و درستی مدنظر قرار دهد و
بفهمد و به لوازمش پیببرد، این نزاع از بیخ و بن مرتفع میشود.
فلسفهورزی بهجای نقل قول و ارائه تقریر و تبیینی صرف در روش مواجهه تطبیقی
دکتر احمدی از ویژگیهای خاص کار ایشان است. کتاب در نتیجه تقدمی که مرحوم احمدی
به مسئله شناخت میداد، با این مسئله آغاز میشود. همچنین در میان فلاسفه مغرب
زمین، کانت تقدم یافته و مواجهه عمدتاً با آرای اوست. چگونگی آغاز و پدیدآمدن
معرفت، نخستین پرسش در مباحث معرفت تلقی شده و کتاب بهدنبال پاسخ به آن است. در
کتاب نوشته شده که پاسخ به این پرسش، نقطه عزیمت ما را در مسئله شناخت نشان
خواهد داد و تمام مسائل به دنبال آن، تابعی از این مسئله خواهند بود.
او آغاز معرفت را ارتباط اتحادی و رابطه وجودی میان حاس و محسوس میداند و بر آن
است که علم حضوری در همین ارتباط میان حاس و محسوس پدید میآید و علیت هم همینجا
اثبات میشود. نکته بسیار مهم این است که تمام آگاهیهای پسینی ما از همین نقطه
ناشی میشوند. ایشان مواجههای جدی با کانت برقرار کرده است، مبنی بر اینکه کانت
بهجای تصدیق بایست «نقد عقل محض» را از تصور شروع میکرد. همچنین تقسیم کانت از
قضایا به سه نوع تحلیلی، تألیفی و تألیفی پیشینی را رد کرده است و با درنظر داشتن
نظر شارحان کانت بیان کرده که قسم چهارم، قضیه تحلیلی پسینی، که کانت آن را محال
تلقی کرده است، از اتفاق تنها قضیه ممکن است. احمدی بر این باور است که همه
قضایا، قضایای تحلیلیاند. بعد از نقطه آغاز معرفت، ذهن از طریق مقایسه و سنجش،
صرفاً ویژگیهای موضوع را درمیآورد و بار بر موضوع میکند. از همین منظر هم تقسیم
قضیه را در فلسفه اسلامی نقد میکند و بین تحلیلی بودن و پسینی بودن پارادوکسی
قائل نیست.
البته آنچه در باب این کتاب گفته شده، تمام موارد لازم برای ساخت نظامی فلسفی در
بحث شناختشناسی را در برنمیگیرد؛ مواردی چون گذشتن از نقش زمان که در فلسفه
کانت و معرفت بسیار مهم است؛ چگونگی تبدیل علم حضوری به علم حصولی؛ امر دلالت با
توجه به صبغه صدساله مطالعه آن در مغرب زمین در باب زبان و نقش زبان یا ماهیت
در فلسفه اسلامی و مغرب در معرفت حصولی، بهمنزله جاهای خالی کتاب است.
تأملات فلسفی اجتهادی
دکتر افضلی ـ پژوهشگر و مترجم فلسفه ـ
ویژگی اصلی فیلسوف را تأملات و تفکرات فلسفی اجتهادی دانست و توضیح داد: تفکر
فلسفی اجتهادی خودش را در نظرات فلسفی جدید و نقادی آرای دیگران نشان میدهد؛ لذا
گرچه واژه متکلم در فضای فلسفی ما شأن خوبی ندارد، بسیاری از متکلمان ـ از جمله
فخر رازی ـ فیلسوفان راستیناند. با این مقدمه، کتاب «بنلایههای شناخت» را از
مصادیق تفکر فلسفی اجتهادی میدانم؛ یعنی در آن هم به نقد و بررسی آرای دیگران
پرداخته شده و هم حرف جدید طرح شده است. کتاب از این نظر، واقعا ارزشمند است،
هرچند که در محتوای آن میتوان بسیار حرف زد. دکارت هم، طرحی فلسفی درانداخت که از
قرن هفدهم تاکنون همه را به رد یا تکذیب خود واداشته است.
تلاش او برای عرضه فلسفهای تطبیقی در زمینههای معرفتشناسی و هستیشناسی واجد
اهمیت است. لفظی قلمداد کردن نزاع دیرپای میان اصالت ماهیت و وجود، حضوری دانستن
علم به عالم خارج برخلاف نظر اتفاق فیلسوفان اسلامی، بیان اینکه معرفت به تصور است
نه تصدیق اشاره کرد، بسیار مهم و دگرگونکننده است و مرحوم احمدی در جایی در این
کتاب میگوید: خطا در تصدیقات است. به نظر، جمعکردن این دو قول با یکدیگر از لحاظ
فلسفی مشکل دارد؛ چرا که خطا در معرفت اتفاق میافتد. حالا بودن خطا در تصدیق و از
دیگر سو در معرفت، مستلزم آن است که معرفت در تصدیق باشد و نه تصور.
کانت قضایا را به دو قسم تألیفی و تحلیلی تقسیم میکند و مرحوم احمدی ادعایش این
است که اصلا قضیه تألیفی نداریم: همه قضایا تحلیلیاند. همچنین اصلا قضایای
پسینی، قضایای بعد از تجربه یا ماتأخر، نداریم: همه قضایا پیشینیاند. اینها همه
جای بحث دارند. به نظر میرسد که او تحلیلی و پسینی و پیشینی را با تعریفی غیر از آنچه
کانت مدنظر داشته به کار میبرد. منظور کانت این نیست که قضایایی پیش از آنکه
تجربهشان کنیم، به صورت فطری وجود دارند. کانت اصلا قضایای فطری را قبول ندارد و
بر آن است که معرفت ما با تجربه شروع میشود، اما در عین حال بخشی از آن را قضایای
پیشینی میداند.
دکارت به مناسبت نوآوریها و نقادیهایش یکی از بزرگترین مصادیق مجتهد فلسفی است.
چه موافق، چه مخالف بر تأثیر دکارت در فلسفه آگاهند. از فیلسوفان دکارتی مثل لایبنیتس
و اسپینوزا تا کسانی مثل هیوم و کانت که با دکارت مخالف بودند، هر یک بهنوعی به
او پرداختند. حتی فیلسوفی مثل ویتگنشتاین و فلاسفه تحلیلی که مابعدالطبیعه را نمیپذیرند،
به دلایلی به بحثهای دکارت توجه داشتند. مهمترین کتاب و زیربنای فلسفه دکارت،
کتاب تأملات است. مرحوم دکتر احمدی بعد از گذشت چند دهه از ترجمه مرحوم فروغی از
«گفتار در روش» دکارت، برای نخستین بار این اثر دکارت را بهخوبی ترجمه کرد. در
عین حال، هر دوی ما بر این باور بودیم که اگر به دو اثر دیگر دکارت توجه نکنیم،
کتاب «تأملات» ناقص و بد فهمیده میشود: یکی کتاب «اعتراضات و پاسخها» که در آن
ابهامات کتاب تأملات را باز میکند و دیگری کتاب «نامهها».
مسائلی همچون کوگیتوی دکارتی، برهان وجودی، برهان علامت صنعتی، دلایل تمایز نفس و
بدن، برهان اثبات عالم خارج در کتاب تأملات، واجد جنبه اجتهادی و بسیار تأثیرگذار
است. ادلهای که در این موارد ارائه شده قابلتأمل است. دکارت ابتدا در عالم خارج
یا ماده تردید میکند. سپس با ارائه دو برهان، از راه اثبات وجود خدا و کمالات
الهی، وجود عالم خارج را ثابت میکند. او برخلاف فیلسوفان دیگر که از راه عالم
خارج خدا را ثابت میکنند، از راه خدا عالم خارج را ثابت میکند. به عقیده من هم،
اگر کسی پیشاپیش وجود خدا را ثابت نکرده باشد، اثبات عالم خارج بدون توجه به وجود
خدا انجامشدنی نیست. ما از عالم خارج تصوراتی داریم؛ مثلا تصوری از درخت در ذهن
ما هست. سؤال اینجاست که آیا خداوند میتواند صورتی از درخت در ذهن ما بیافریند،
بدون آنکه درختی در خارج وجود داشته باشد؟ برهان دکارت بر آن است که خدا این صور
را در ما آفریده و چون فریبکار نیست، حتماً باید این صور مابهازا داشته باشند.
لذا به اعتقاد من حداقل به این سادگی ما نمیتوانیم عالم خارج را بدون این برهان
ثابت کنیم.
وحدت ناکامی تجربه فلسفی
دکتر حدادعادل ـ رئیس فرهنگستان زبان
و ادب فارسی ـ با بیان خاطراتی از آشنایی دیرپای خود با مرحوم احمدی، به علاقه
شدید او به فلسفه و بهویژه حوزه تحلیلی، همکاری پرشور در شورای تحول علوم،
خصوصیات ممتاز اخلاقی وی اشاره کرد و یادآور شد که در زمان حیات دکتر احمدی هم دو
مجلس به احترام ایشان برپا شد. سپس در مورد آشنایی مترجم با این کتاب و انگیزههای
ترجمه آن، به نقش منوچهر بزرگمهر با تدریس این کتاب در گروه فلسفه دانشگاه تهران
در مقطع کارشناسیارشد اشاره کرد و گفت: محتوای این کتاب با حال و هوای حاکم بر
آن زمان تناسبی نداشت. در این دوره، روشنفکران غیردانشگاهی گرایش شدیدی به
مارکسیسم و کمونیسم و هگل داشتند و ماتریالیسم دیالکتیک ورد زبانشان بود. در
دانشگاه هم پوزیتیویسم رواج داشت، گرچه این در گروه فلسفه کمرنگتر بود. این کتاب
تکرار آن حرفها نبود. نه آب به آسیاب پوزیتیویسم میریخت و نه تأیید ماتریالیسم
دیالکتیک و مارکس و انگلس بود. از اینروی، در نظر امثال ما کتاب عجیبی بود که در
آن فیلسوفی فرانسوی، مسیحی و متعهد به دیانت مسیح، ضمن نگارش نوعی تاریخ فلسفه
جدید از قرون وسطی به بعد، از فلسفه سنت توماس در قرون وسطی دفاع میکرد. دکتر
احمدی از حوزه به دانشگاه آمده بود و نزد علامه طباطبایی فلسفه اسلامی خوانده
بود. حالا میدید فیلسوفی در بالاترین سطح کار تحقیقی، همان حرف فلاسفه اسلامی را
میزند. این برایش خیلی جاذبه داشت. هنوز پایاننامه نگرفته بودیم که ترجمه آن را
شروع کرد.
زمانی به دعوت دکتر احمدی به قم میرفتم و درس میدادم که به من گفت این کتاب را
تمام کردم و میخواهم چاپ کنم، ولی نگرانم اگر اسمش را «وحدت تجربه فلسفی»
بگذارم، بسیاری از مخاطبان متوجه منظور کتاب نشوند. من عنوان «نقد تفکر فلسفی غرب»
را پیشنهاد دادم که درجا پذیرفت و یادگاری از من بر کتاب باقی ماند. این کتاب درسگفتارهای
ژیلسون در حدود ۱۹۳۶ در کرسیای است که به احترام ویلیام جیمز ایجاد شده بود.
ژیلسون فیلسوف مسیحیای نوتوماسی است و با فلسفه سینوی و مشایی کاملاً همداستان
است. جالب اینکه سنت توماس در کتاب اصلی خود (کلیات الهیات) بیش از چهارصد بار از
ابنسینا نام برده است. ژیلسون حدود پنجاه اثر تألیف کرده که از این میان ۴۵ اثر به فرانسه و نُه اثر به انگلیسی
است. از کل این پنجاه عنوان تاکنون نه کتاب به زبان فارسی ترجمه شده است. ای کاش
همه کتابهای او به فارسی ترجمه شود، چون یکی از مسائل جامعه امروز ایران همزمان
سر و کار داشتن با فلسفه غرب و فلسفه اسلامی است. بسیاری از طلبههایی که در
حوزه علمیه فلسفه اسلامی میخوانند، در دانشگاهها یا در قم فلسفه جدید هم میخوانند.
این دو سنت امروز پابهپای هم در ایران زنده و فعال است. وجود همزمان این دو سنت
خصوصا در سالهای بعد از انقلاب که توجه بیشتری به حکمت اسلامی شده است، مسئله
چگونگی تعامل این دو و تطبیق آنها را برجسته و مهم کرده است.
ژیلسون میگوید دکارت فلسفه را خراب کرد، از آن جهت که ریاضیات را مبدأ نخستین
قرار داد و خواست که تکلیف فلسفه را با ریاضیات روشن کند. کانت هم به فلسفه ضربه
زد، از آن جهت که خواست با فیزیک تکلیف فلسفه را روشن کند. دیگرانی هم با علم کلام
و منطق و اصالت تسمیه به خطا رفتند. ژیلسون بحث را از کلیات آغاز میکند، اینکه در
اواخر قرون وسطی چطور انحرافی در فهم کلیات پیدا شد و این چگونه به نومینالیسم
کشیده شد و بعد اوکام علم کلام را حاکم کرد. بعد از آن دکارت با اصل گرفتن ریاضیات
مشکل ایجاد کرد و بعد کانت نیز همینطور. آگوست کنت جامعه و مارکس، اقتصاد را اصل
گرفت. ژیلسون میگوید که هر یک از اینها سرنوشتشان این بوده که با نفس تازهای
شروع میکردند و بعد در پایان به گرههای کوری میرسیدند. این گرههای کور منجر به
شکاکیت میشد، کما اینکه هیوم نتیجه کار دکارت و لاک بود و آگوست کنت که فلسفه را
بر باد داد، نتیجه همین ناکامیها بود. حرف ژیلسون این است که سرنوشتی واحد در
تمام این تجارب تکرار میشده است. مراد او از وحدت تجربه فلسفی همین است که اینها
همه به ناکامی و شکاکیت منجر میشده است و علت این بوده که این فیلسوفان بهجای
اینکه مبدأ نخستین را وجود بگیرند، یکی از مظاهر یا جلوههای وجود میگرفتهاند.
ژیلسون معتقد است که راه درست تفکر فلسفی این است که ما وجود را مبنا و مبدأ قرار
دهیم. ارزش کارهای دکتر احمدی و ژیلسون ناشناخته باقی مانده و به نظرم پیام مهم
دکتر احمدی در ترجمه این کتاب، این است که فیلسوفانی مثل ژیلسون و امثال او را
باید بشناسیم. آنها میتوانند به ما کمک کنند تا فلسفه اسلامی را در کنار فلسفه
غربی بیاوریم و میان این دو داوری عالمانه بکنیم.