در رثای استاد آیتالله دکتر احمد احمدی (قدسسره)
نمیدانم چه فلزی داشت که هرگاه
زیارتش میکردم، دوست داشتم خم شوم و دستش را ببوسم! البته چون میدانستم که اگر
چنین کنم، دستش را میکشد و ناراحت میشود، خودم را کنترل میکردم! غرضم این است
که دکتر احمدی(ره) شخصیت عجیبی داشت: متواضع بود، عبایش را دستش میگرفت و با یک
لا قبا و کیفش در جلسات حضور پیدا میکرد و از خدم و حشم و تشریفات و ظاهرسازی
بدش میآمد.
خیلی مخلصانه حرف میزد و دلسوز بود و گاهی از سر دلسوزی، بهشدت جوش میآورد.
یادم میآید در قم وقتی کتاب «فلسفتنا» شهید صدر(ره) را پیشش میخواندیم، چهقدر
با حرارت تلاش داشت که مطلب را به ما تفهیم کند و گاه با حرکات خاصی دستش را به
زمین یا میز میکوبید و میخواست مطالب فلسفی را به ما بفهماند!
وقتی اسم علامه طباطبایی(ره) را میبرد، گریهاش میگرفت و با بغض و اشک سخن میگفت:
خیلی شیفتة علامه بود. این اواخر ارادت و علاقهاش به آیتالله جوادی آملی (دامعزه)
نیز خیلی زیاد شده بود و کاملاً در گفتار و رفتارش مشهود بود.
آیتالله دکتر احمدی(ره) انصافاً یک معلم باصفا بود، فیلسوف بود طلبهای روستایی
بود که از اطراف ملایر به قم آمد تا درس بخواند و عالم شده و زبان عربی و انگلیسی
یاد گیرد و به کتب علما و فلاسفه اسلامی و غربی راه پیدا کند و آنگاه معلمی کند.
روحش شاد و یادش گرامی، هرگز تفقّدها و مهربانیهایش را فراموش نمیکنم.
محسن غرویان