به گزارش روابط
عمومی و امور بینالملل بنیاد بوعلیسینا به نقل از پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه،
ابن سینا را فیلسوف مشائی معرفی می کنند که پیرو فلسفه یونان و شارح ارسطوست. هر
پژوهنده ژرف بینی از خود می پرسد اگر ابن سینا فیلسوفی مشائی است به چه دلیل گسستهای
معرفتی بنیادینی با یونان و ارسطو داشته و همواره در آثارش از نظام و حکمتی متفاوت
سخن به میان می آورد؟ چرا ابن سینا در بسیاری از مسائل حکمی همچون مسئله واجب،
معرفت، نفس و تجرد و جاودانگی آن و نبوت به گونه ای دیگر می اندیشد؟ رویکردهای
تمثیلی و رمزی و آموزه های مشرقی و عرفانی ابن سینا را در صورت پذیرفتن نظریه فوق،
چگونه باید تحلیل کرد؟، دکتر قاسم پورحسن استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در
پاسخ به این سؤالات گفت: ابن سینا در مقدمه منطق المشرقیین، نظامی حکمی جدید خود
را حکمت مشرقی نامیده و در مقدمه بر کتاب الشفاء تصریح دارد که در آثار دیگرش
همچون الانصاف، الاشارات، حکمه المشرقیه، فلسفه را آن گونه شرح داده که در حقیقت
خود هست.
وی افزود: ابن
سینا بسیاری از کسانی را که بدون تعمق و فهم، پیروی از یونان و ارسطو را اساس تفکر
فلسفی خود قرار داده اند، «تیرکهای تکیه بر دیوار» می نامد. تأکید ابن سینا آن است
که حکمت مشرفی برای خواص اهل فکر است، در حالی که فلسفه رایج برای عامه می باشد.
پیوند ژرف فلسفه ابن سینا با اندیشه دینی و به طور خاص با تفکر شیعی و باطنی، سبب
شد که اهمیت بنیادین در حوزه اسلامی پیدا کند. نقدهای او بر فلسفه مشاء تدوین
فلسفه ای متمایز با رویکرد رمزی که عمدتا مبتنی بر انسان شناسی عمیق اوست، بر
فیلسوفان پس از وی در حوزه اسلامی تأثیر بنیادین بر جای نهاد. ابن سینا با طرح
نظام فلسفی جدید، هم توانست کاستی ها و خلل در فلسفه رایج مشائی را برطرف کند و هم
در درون تفکر دینی به تأملات فلسفی بپردازد.
پورحسن در ادامه
سخنانش اظهارداشت: «خدای واحد»، در محور تأملات فلسفی ابن سینا قرار دارد. وی وجود
و وحدانی خدا را نه متکلمانه بلکه فیلسوفانه بحث می کند. ابن سینا در پرتو بحث از
نبوت، توانست خیال، وحی، جامعه، سنت، قانونگذاری و استکمال حیات مدنی را به پیش
ببرد. او مبانی معرفت شناسی را تغییر داد؛ علم حضوری خاستگاه وجودی دارد. باید
رویکرد ابن سینا در حوزه معرفت، علم حضوری، علم به خویشتن را هستی شناسی معرفت
نامید که در ضمن آن به نحو وجودی، معرفت را مورد تعمق قرار می دهد. این رهیافت
فلسفی در ابن سینا بدون تأملات شیعی ـ باطنی او ممکن نبود. راز ناکامیابی مستشرقان
و حتی بسیاری از پژوهندگان ایرانی درباره ابن سینا، عدم تفطن به این رهیافت است.
ابن سینا را نمی توان بدون آموزه های شیعی و اسماعیلی ـ که حافظان حکمت اشراقی
ایران باستان بودند و عرفان اسلامی را پایه گذاری کردند ـ بررسی نمود.
استاد دانشگاه
علامه طباطبایی بیان کرد: حیات ابن سینا را باید به گونه ای دید که این وجوه را
نمایان سازد. آثار وی و علل تدوین آنها می تواند این رویکرد خاص فلسفی ابن سینا را
آشکار نماید. حکمت مشرقی (اشراقی) ابن سینا، بنیانهای آغازین فلسفه اسلامی را شکل
داد. هر کوششی برای فهم شالوده های فلسفه اسلامی باید با فارابی و ابن سینا آغاز
گردد. نمی توان پیرو فلسفه سهروردی یا ملاصدرا بود اما شناختی دقیق از فلسفه ابن
سینا نداشت. کسانی که خود را بی نیاز از حکمت سینوی واقعی می پندارند، نسبتی با
فلسفه اصیل ندارند.
این محقق و
نویسنده کشورمان گفت: حکمت ابن سینا نه تنها برای پژوهندگان فلسفی امری اجتناب
ناپذیر است، بلکه انسان معاصر در صورت فهم و برقراری نسبت با آن می تواند از آن
بهره مند شود. ابن سینا با طرح انسان شناسی فلسفی، جایگاه حقیقی آدمی را
بازگرداند، درون انسان را کاوید، نیازهای او را عیان ساخت، ضعفها و قوتها را برملا
کرد و بدین سان به انسان قدرت تعمق و فهم بخشید. انسان معاصر که در جستجوی حقیقت
اصیل است، خود را در پیوند با فلسفه ابن سینا خواهد دید.
وی با اشاره به
اینکه ابن سینا در فضایی باطنی، شیعی و اسماعیلی بزرگ شد، گفت: در همان دوران
جوانی با تفکری مواجه شد که تفاوت بنیادین با فلسفه مرسوم داشت. گرچه تفاوتهایی
میان ابن سینا و سهروردی در اندیشه اشراقی وجود دارد، اما هر دو از ریشه و بنیاد
واحدی سرچشمه می گیرند. ابن سینا در دوره اسلامی آغازگاه این تفکر محسوب می شد.
بنده با دیدگاه هانری کربن موافق نیستم که تنها یا مهمترین منبع حکمت اشراقی در
ابن سینا رساله های رمزی اوست. ابن سینا نه تنها در رساله های رمزی بلکه در آثار
فلسفی برجسته ای همچون التعلیقات، منطق المشرقیین، الاشارات و التنبیهات،
المباحثات و الانصاف نیز به طرح حکمت اشراقی دست زده است و البته زمینه های اولیه
آن را حتی در آثار دوره نخستین وی همچون الشفاء نیز به چشم می خورد.
وی افزود: ابن
سینا در تمامی این آثار ضمن نقد فلسفه یونانی و تمایز نهادن آن با حکمت مشرقی،
انسانها را به تفکر اشراقی دعوت می کند. این دعوت با تبیین شالوده های حقیقی حکمت
همراه است. نمی توان نظر سهروردی درباره ناکامی ابن سینا در فهم و طرح سرچشمه
مشرقی راستین فلسفه را پذیرفت. سهروردی بدون ابن سینا خواه منطق المشرقیین او یا
حی بن یقظان و رساله الطیر نمی توانست ابداعی را صورت دهد، البته درست است که
اندیشه مشرقی ابن سینا در دو عالم شرق و غرب، متفاوت ظهور کرد اما حقیقت آن است که
این تداوم را در سهروردی تا ملاصدرا می توان فهم کرد. سهروردی بدون ابن سینا قابل
فهم نیست. عالم، قداست، خلوص کیهانی، غربت غرب، زنده بیدار، پرواز پرنده، حکمت
معطوف به مشرق، سرچشمه های نور جلال و قدس و نور قدسی را باید با ابن سینا آغاز
کرد.
پورحسن با اشاره
به اینکه تقسیم فیلسوفان به مشائی، اشراقی، ارسطویی، نوافلاطونی، تقسیم گمراه
کننده ای است، تصریح کرد: هیچ محققی نمی تواند مطالعه حکمت اشراقی را بدون تفکر و
آراء ابن سینا به اتمام برساند، حتی سهروردی نیز در فضا و جهان ابن سینا(خواه رفتن
به اصفهان از مراغه و تحصیل نزد شاگردان او و خواه بکارگیری مفاهیم سینایی) پرورش
یافت. ابن سینا و سهروردی را باید دو مرحله از سنت اشراقی تلقی کرد. ابن سینا در
المباحثات تصریح می کند که کتابی بنام الانصاف را گردآورده و در آن دانشمندان را
به دو دسته مغربیان و مشرقیان تقسیم کرده و مشرقیان را به معارضه با مغربیان
واداشته است. تقسیم بندی فیلسوفان به دو گروه اصطلاح حکیمان مشرقی یا اشراقی و
حکیمان شرق انوار ناب، نقد یونان و ارسطو، دعوت به شرق و حکمت شرقی نخستین بار با
ابن سینا شروع شد.
وی تأکید کرد:
علم حضوری، عالم مثال، عالم خیال، واهب العلم، انسان شناسی، نابسنده بودن تعاریف
حدی، برهان وجودی و صدیقین، نور قدسی، تأویل نور، اتصال به عقل، فرشته شناسی و
بسیاری از مفاهیم بنیادین در حکمت اشراق را باید ابتدا در ابن سینا جستجو کرد.
بدون تأمل در نفس شناسی ابن سینا نمی توان به اهمیت گسست معرفتی فلسفه اسلامی با
یونان به خصوص رساله فایدون افلاطون و درباره نفس ارسطو پی برد. راهبرد اساسی در
تمثیلهای فلسفی ـ عرفانی ابن سینا و سهروردی نفس شناسی و استکمال نفس آدمی است.
آغازگاه این راهبرد بی تردید ابن سیناست.