آیتالله احمد
صابری همدانی از علمای مبارز حوزه علمیه قم بود که در سطح بینالمللی فعالیت داشت
و چندی پیش به علت کهولت در نود و چهارسالگی در قم درگذشت و به رحمت حق پیوست. به
مناسب چهلمین روز درگذشت ایشان، بخش تاریخ و خاطرات «مرکز بررسیهای
اسلامی» گفتگویی با استاد خسروشاهی ـ از آشنایان قدیمی آن بزرگوار ـ ترتیب داده که
حاوی اطلاعات ارزنده و اخبار مستندی درباره زندگی و فعالیتهای علمی، اجتماعی،
فرهنگی آن مرحوم است.
آشنایی جناب عالی با مرحوم آیتالله صابری همدانی از کی آغاز شد؟
به نظرم در سال
1334 که مرحوم آیتالله صابری همدانی کتاب «محمد و زمامداران» را منتشر ساخت با
ایشان آشنا شدم. کتاب شامل ترجمه بعضی از نامههای سیاسی پیامبر اکرم(ص) به
زمامداران بلاد، در آن دوران بود و البته از تازگی خاصی برخوردار بود و شاید در
ایران، برای نخستین بار بود که کتابی در این موضوع تألیف و منتشر میگردید. البته
قبل از ایشان مرحوم دکتر محمد حمیدالله حیدرآبادی، پژوهشگر معروف هندی مقیم پاریس،
کتاب «الرسول و وثائقه السیاسیه» (پیامبر و اسناد سیاسی وی) را به عربی منتشر
ساخته بود که در دنیای عرب و اسلام با استقبال ویژهای روبرو گردیده بود. بعدها
نیز مرحوم آیتالله شیخ علی احمدی میانجی ـ که هممباحثه آیتالله صابری همدانی
بودـ اثر ماندگار خود را تحت عنوان «مکاتیب الرسول» (نامههای پیامبر) در سه جلد
منتشر ساخت که جامعتر و کاملتر از تألیفات قبلی بود.
به هر حال چون
حقیر از آغاز زندگی طلبگی خود در عالم فرهنگ و فکر و قلم و مقاله و کتاب بودم، به
سراغ آیتالله صابری همدانی رفتم، در آن دوران (یعنی از سال 1330 تا 1340) در حوزه
علمیه قم نوشتن مقاله یا نشر کتابی جدید با محتوای تازه و به دور از مباحث مربوط
به علوم حوزوی ـ عمدتا فقه و اصول ـ نوعی سنتشکنی و همراه با اتهام «بیسوادی»
طرف بود. در همین برهه بود که کتاب «الوثائق» دکتر حمیدالله به دستم رسید و من
آن را به آیتالله صابری همدانی دادم که خیلی سپاسگزار شد.
بی مناسبت نیست که به شرح زندگی و آثار ایشان، اشارتی داشته باشید
آیتالله صابری
همدانی آنطور که خود در کتاب ارزشمند «تاریخ همدان» که در سهجلد منتشر شده است،
مینویسد به سال 1302در روستای «بیوکآباد» از توابع شهرستان همدان در یک خانواده
متدین به دنیا آمد و به تشویق پدر ـ غیاث علی ـ به مکتبخانه رفت و دروس مقدماتی
را فرا گرفت و سپس به دبستان رفت و همزمان روخوانی قرآن را آموخت و کتابهای مرسوم
در آن زمان مانند گلستان و کلیله و دمنه را خواند و در سال 1319 به همدان رفت و در
«مدرسه آخوند» سکونت یافت و
مقدمات علوم اسلامی را در آنجا فرا گرفت و سپس برای ادامه تحصیل، به مشهد مقدس رفت
و در «مدرسه دامغانی» حجرهای گرفت و به ادامه تحصیل مشغول شد تا اینکه سال 1325
به حوزه علمیه قم وارد شد.
اساتید ایشان در حوزه علمیه قم، چه کسانی بودند؟
در حوزه علمیه
قم، به تناوب، در جلسات دروس حضرات آیات: بروجردی، خمینی، گلپایگانی و سیدمحمد
محقق داماد و دیگران حضور یافت و در زمینه فلسفه و تفسیر قرآن هم، در جلسات تدریس
علامه طباطبایی شرکت نمود و البته همزمان نیز خود به تدریس کتب درسی حوزه پرداخت و
به تألیف کتب تقریری و تحریری و چاپ و نشر آنها اقدام نمود.
از جمله کتابهای
«تقریری»، بحثی فقهی از آیتالله بروجردی بود که با عنوان «الطریق المسلوک فی حکم
اللباس المشکوک» منتشر گردید و بعد تقریرات درسهای آیتالله گلپایگانی را درباره
حج در سه جلد و «الهدایه الی من له الولایه» و «کتاب الصلوه» و... را به دست چاپ
سپرد و علاوه بر اینها، بیش از پانزده جلد کتاب نیز در زمینههای مختلف تألیف
منتشر نمود که از آن جمله است: «تاریخ مفصل همدان» (در سه جلد)، «شخصیت امام صادق(ع)»، «امامت و
خلافت در اسلام» و «از فیضیه 42 تا فیضیه 57» و... بعضی از این آثار به زبانهای
ترکی استانبولی، آذری و روسی به هنگام اقامت ایشان در خارج، ترجمه و منتشر گردید
که در ایجاد تقریب بین مذاهب اسلامی در آن بلاد نقش بهسزایی داشت.
اشاره کردید که فعالیتهای ایشان فرامنطقهای بود. لطفا توضیح بیشتری بدهید
آیتالله صابری
همدانی بهرغم موقعیت علمی ـ حوزوی در قم، به پیشنهاد بعضی از مراجع عظام وقت برای
اداره امور مذهبی نهادها و حسینیهها و مساجد بلاد دیگر به کشورهای متعددی سفر کرد
و مدتها و گاهی سالها، در آن بلاد اقامت نمود و به امر تبلیغ و نشر اندیشههای
علوی مشغول شد که نام بعضی از کشورها که اکنون به خاطر دارم عبارتند از: ترکیه،
انگلستان، هلند، اسپانیا، آذربایجان، ایتالیا، یونان، آلمان، چین، پاکستان، هند،
روسیه و استرالیا و...
البته ایشان در
بعضی از این بلاد برای شرکت در سمینارها و کنفرانسهای اسلامی حضور یافته بود که
گاهی به اقامت بیشتر پس از ایام سمینار، همراه بود و به امر تبلیغ در بین علاقهمندان
میپرداخت.
موقعیت علمی و رابطهشان با مراجع عظام چگونه بود؟
موقعیت علمی و
فقهی ایشان با مراجعه به کتابهای تقریری دروس اعاظم مانند آیتالله بروجردی و آیتالله
گلپایگانی روشن میگردد و البته چگونگی این امر بر فضلای قم روشن بود؛ اما در مورد
مراجع ایشان تا آنجا که من میدانم روابط حسنهای با همه مراجع و بزرگان حوزه و
اساتید و فضلا داشت، ولی گاهی بعضی از منسوبین به بیوتات اقداماتی انجام میدادند
که موجب ناراحتی میگردید...
در همین راستا
میگویند ایشان با آیتالله شریعتمداری زاویه داشت و در خاطراتش هم به آن پرداخته
است.
ایشان را مکرر
در بیت آن مرحوم دیده بودم. در ترکیه هم مدتی به عنوان نماینده ایشان حضور یافت؛
اما زاویهای که بعدها بهوجود آمد، بهگفته خود مرحوم صابری به این جانب، ناشی از
اقدام نامعقول یکی از وابستگان به بیت ایشان بود که گویا برای جلوگیری از سفر آیتالله
صابری به استانبول در نزد مقامات دولتی سعایت نموده و گفته بود: «ما مسأله را
تأیید نمیکنیم!» این کلام موجب رنجش ایشان شده بود، ولی مطالبی که در نامههایی که
آیتالله صابری از استانبول برای من نوشته، نشان میدهد که با خود آن مرحوم مشکلی
نداشته و حتی کتابخانه «اهلالبیت» را که در کنار مسجد ایرانیان تأسیس کرد، وقف
دارالتبلیغ نمود.
در مدت اقامت طولانی مدت ایشان در ترکیه، آیا با ایشان ملاقات داشتید؟
در سفرهای متعددی
که به کشورهای اروپایی داشتم، همیشه از مسیر استانبول سفر میکردم تا با ایشان
ملاقات کنم و یا با رهبری نهضت اسلامی جدید ترکیه آشنا شوم که خاطرات مربوط به آن
برهه را پنجاه سال پیش، در سال دهم مجله مکتباسلام در آن مجله نوشتهام که موجب
تشکر حضوری و کتبی آیهالله صابری همدانی گردید.
ایشان در
خاطراتش به این نکته اشاره کرده و مینویسد: «وظیفهای بر دوشم احساس میکردم و آن
تلاش برای برقراری ارتباط با علویون و آشنایی اینها با اصول و عقاید صحیح مذهب
جعفری و همچنین معرفی این شیعیان مظلوم و ناشناخته بود. در وهله اول با نگارش نامه
برای آقایان و بزرگان، وضعیت اینها را بیان کردم. در همان مقطع آقای سیدهادی
خسروشاهی به دیدن من در استانبول آمد. با اطلاع از وضعیت علویون و خدماتی که انجام
داده بودم، مقاله مفصلی نوشت که در مجله مکتب اسلام به چاپ رسید. در آن مقاله
ایشان متذکر شده بود که فلانی باید از سوی علما و بزرگان برای خدمات بیشتر و بهتر
مورد حمایت قرار گیرد، ولی نه تنها حمایت صورت نگرفت، بلکه دولت ترکیه هم نسبت به
کار و دامنه فعالیتم قدری حساسیت پیدا کرد و محدودیتهائی را برای ما به وجود آورد...» (خاطرات آیتالله
صابری همدانی، تهران، 1384، ص241، مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
خاطره خاصی از این دیدارها ندارید؟
خاطرات که زیاد
است، ولی نکتهای که یک بار من با آن مواجه شدم، موجب تعجب و پرسش شد! روزی در
دفتر ایشان نشسته بودیم که یک بانوی ترک با حجاب کامل همراه دختر نوجوانی با «بیحجابی
کامل»، وارد شدند و پس از سلام و عرض ادب، به طور مستقیم به سراغ ایشان رفتند و
نخست خانم پیر دست «خوجه» را بوسید و سپس دختر نوجوان و بعد مشکلشان را مطرح کردند
و پاسخ دریافتند و رفتند.
پس از رفتن آنها
من به عنوان بحث طلبگی، موضوع اشکال در دستبوسی را مطرح کردم و شاید هم کمی تند؛
ولی آیتالله صابری همدانی با خونسردی در پاسخ گفتند: بدون تردید نه آن پیرزن و نه
این دختر جوان در اقدام خود هیچ گونه ریبهای نداشتند و اصولا در ذهنشان هم چنین
امری خطور نمیکرد؛ حقیر هم مانند آن دو... نکته مهم این است که ردکردن آنها موجب
دلسردی و احساس بیاحترامی و در نهایت، دوری میگردد و من با ملاحظه این نکات، این
امر را خلاف نمیدانم و اگر شما هم اقامت دائم داشته باشید، با این قبیل امور
روبرو خواهید شد.
این موضوع را من
در هامبورگ با شهید آیتالله دکتر بهشتی مطرح ساختم و ایشان گفتند: این مشکلی است
که من هم با آن روبرو هستم، ولی فتوا بر جواز امر ندارم. آقای همدانی هم خود با
موازین آشناست، لابد انجام این امر را ضروری میدانند و نفی آن را به مصلحت نمیدانند.
و اصولا در بعضی موارد، بهویژه در غرب که تبلیغات زیادی علیه مسلمانان به عمل میآید،
برخورد منفی با بانوان، حمل بر بیاحترامی نسبت به زن از دیدگاه اسلام تلقی میشود
که برای رفع این برداشت، باید اقدامات مثبت و مشروعی انجام داد...
اشاره کردید که مکاتباتی هم با مرحوم آیتالله همدانی داشتید، در چه زمینههایی
بود؟
آیتالله صابری
در کنار مسجد ایرانیان، «کتابخانه اهلالبیت» را تأسیس کرد و مایل بود که آن را
تکمیل کند و از بنده خواست کتابهای جدید و یا کتابهای قدیمی تازه چاپ را که در قم
چاپ میشود، برایشان بفرستم. من هم چنین میکردم. در نامههای ایشان هست که چه
کتابهایی را دریافت کردهاند و حتی یادآور شدهاند که چرا کتابفروشی قم، دوره
«دایره المعارف اسلامی» را گرانتر حساب کرده است؟!
بنده هم کتابهای
جدید اسلامگرایان ترکیه مانند ملاسعید نورسی ـ رهبر حرکت نور ـ را درخواست میکردم
که ایشان میفرستاد. کتاب «دو مذهب، مذهبی عامل ارتجاع و امپریالیسم، مذهبی در راه
تودهها و ملتها» را که نوشتم، مورد استقبال جوانان و دانشجویان قرار گرفت و بارها
در ایران چاپ شد. دوستان ترکیهای نیز خواستار ترجمه و چاپش در ترکیه بودند که آیتالله
صابری همدانی اقدام به ترجمه و نشرش کردند.
علاوه بر اینها
بنده چون مشغول جمعآوری اطلاعات و اسناد درباره سید جمالالدین حسینی اسدآبادی در
دوران اقامتش در استانبول بودم، از آیتالله صابری خواستم که هرگونه سند یا عکس و
یا مقالهای که در این باره وجود دارد، کپی یا نسخهای از آن را برایم بفرستند تا
در مجموعه مربوط به «سید» از آنها استفاده شود. ایشان پذیرفت و از جمله کپی رسالهای
را به من اهدا کردند که عدهای از علمای عثمانی در دفاع از شخصیت سید با عنوان
«رجل الشرق» نوشته بودند و ایشان از نسخه اصلی آن به عنوان یکی از بهترین آثار
مخطوط در کتابخانه خود یاد میکرد.
فراموش نکنم که
در این زمینه جناب آقای عباس افعالی از بازرگانان ایرانی مقیم استانبول که همکاری
نزدیکی با مسجد و کتابخانه داشت، تشریک مساعی مینمود و چون خود اهل فرهنگ و کتاب
و مطالعه بود، بارها در این زمینه اقدام نمود و دهها نامه بین ما رد و بدل شد که
متاسفانه کپی نامههای خود را ندارم، ولی نامههای آیتالله صابری و آقای افعالی
را دارم.
آیا ایشان فعالیت سیاسی هم داشتند؟
آیتالله همدانی
در دوران نخستین حضور در حوزه علمیه قم با حرکت «فدائیان اسلام» و شخص شهید نواب
صفوی آشنا شد و در مبارزات فدائیان شرکت داشت و در نهضت ملی شدن صنعت نفت هم نقش
فعالی به عهده گرفته بود و اصولا این روحیه انقلابی را همواره دارا بود. با این
سابقه و تلمذ در محضر امام خمینی، ایشان در نهضت اسلامی ایران هم تا پیروزی انقلاب
اسلامی، در ایران و خارج، فعال بود و کتاب «از فیضیه 42 تا فیضیه 57» را هم که حوادث
15 خرداد 1342 و وقایع مرتبط با آن را به سبک بسیار جالبی به رشته تحریر درآورده
است که با مطالعه آن روحیه مبارز ایشان روشن میگردد.
آیتالله صابری
در تثبیت مبانی نظام و تشکیل جمهوری اسلامی از هیچ تلاشی دریغ نورزید و پس از
پیروزی انقلاب هم خدمات برجستهای انجام داد و در نهادهای علمی/ فرهنگی/ اجتماعی و
سیاسی حضور فعال داشت؛ از جمله: عضویت در شورای مدیریت حوزه علمیه قم، عضویت در
جامعه مدرسین، نمایندگی در مجلس خبرگان رهبری، نمایندگی امام در استانبول و آیتالله
خامنهای در جمهوری آذربایجان (باکو) و یا سرپرستی طلاب غیرایرانی در حوزه علمیه
قم را میتوان نام برد...
آیا هم اکنون مواردی از نامههای ایشان در دسترس دارید که برای ما نقل کنید؟
چند نمونه از
نامهها را در اینجا نقل میکنم:
مورخه 12 ذیحجهالحرام
1388
به عرض عالی میرساند.
پس از تقدیم سلام امید است که حج شما و سعیتان مشکور و خودتان هم حاجآقای خیلی
مهم باشید و این سفر معنوی و روحانی متعاقب سفر اروپای کذائی باشد، لکن شما که
وقتی جز مطالعه جرائد و تماس با رجال علم مسلم نداشتهاید زیرا که در چند روز
اقامتتان در استانبول علاقه من به شما زیادتر شد؛ چون دیدم از فوائد خمسه مسافرت
فقط به امور سهگانه علم و آداب و حکمت ماجد را در نظر دارید...
در خصوص ترجمه
«دو مذهب» با مترجم قرار بسته شد متاسفانه بر اثر کسالت مترجم در مریضخانه تحت
عمل قرارگرفته ولی همین روزها خارج و شروع به کار خواهد کرد. انشاءالله اطلاع میدهم.
موضوع یادداشتهای
مسافرت آن جناب در خصوص ترکیه و استانبول و حقیر، بنده به سهم خود سپاسگزارم ولی
اصلا اسمی هم نمیبردید، در علاقه من و طرز تفکرم درباره شما تغییری حاصل نمیشد،
لکن اظهارنظر دیگران در مشاهدات اشخاص غیرمعقول است؛ چون که بحث فقهی و اصولی نیست
که محل نظر و اعمال فکر و تأمل قرار گیرد، ولی خودتان از این اشکال جواب دادید و
سرّش را بنده مینویسم. مسلما نظری جز عدالت و حفظ مصالح تعلیمات عالیه مکتب اسلام
نداشتهاید، جزاهمالله و ایاکم احسن الجزاء...
امیدوارم که
مسافرت اروپای شما متعاقب با سفر حج در زندگی و افکار اجتماعی آن جناب تحول عمیقتری
ایجاد کند و به فکر تأسیس یک سازمان تبلیغی دینی مجهز و مدرن و مطابق اصول علمی و
مناسب با شرائط کنونی بینالمللی بیفتید و بدانید با این اسلحههای قدیم و روش
پوسیده ما هرگز در مقابل دشمنان مسلح و مبلغین واتیکان و حتی بعضی مخالفین خودمان
پیروز نخواهیم شد... امید است که دومین زیارت شما در راه اروپا در استانبول نصیب
ما گردد... مخلص همدانی
در نامه دیگر
ایشان به تاریخ غره رمضان 1388، به ترجمه کتاب بنده اشاره کردهاند و نوشتهاند:
...راجع به کتاب سرکار (دو مذهب)، با یک نفر مترجم کامل صحبت نمودم که درست ترجمه
نماید پانصد لیره ترک خواست که سیصدتومان و کسری باشد. چون جناب عالی تا دویست
تومان اجازه داده بودید، خودداری گردید. چنانچه مایل باشید، اقدام شود. اگر این
کتاب به هر وسیله طبع و نشر گردد، مفید است و با افکار روز مخصوصا جوانهای
استانبول سازگار است... وضع اینجا اخیرا برای خاطر بعضی مقالهها که در جراید علیه
ما منتشر میشد خوب نبود، فعلا بحمدالله سر و صدایی نیست. البته همیشه به دعای
خدمتگزاران دین محتاجم، زیاده ایام عزت مستدام. به تمام دوستان مکتب اسلام سلام
تقدیم میدارم... احمد همدانی
در نامهای
که11/10/47 برایم نوشتهاند، به وضعیت علویها اشاره کردهاند که حائز اهمیت است:
... از اینکه مسافرت اروپای شما که در تاریخ زندگی آن جناب درخشندگی کامل خواهد
داشت به خوبی و خرسندی پایان پذیرفته و با اندوختهها و فرآوردههای تجربی و علمی
به قم برگشتهاید، مسرور گردیدم. از وعده اظهار محبت شما درباره خدمات حقیر در
استانبول و گزارشهای واقعی آن جناب مرا بیش از پیش به علاقه مذهبی و احساسات دینی
آن دوست دانشمند معتقد ساخت
امسال ماه
رمضان، توجه گروه علویین به مسجد و پنجاه درصد روزهگرفتن و نمازخواندن آنان،
زحمات طاقتفرسای چندساله و بیخانمانی این مدت را از یاد برد. حقیقتا قابل توجه
بود، طولی نمیکشد که 14 میلیون نفر دور از تعلیمات امامصادق، بهترین شاگردان آن
حضرت خواهند بود انشاءالله. اعلامیهای برای امسال منتشر کردم، بیاثر نبود.
اوامر عالیتان
درباره کتاب و سفارشات دیگر انشاءالله عملی خواهد شد. دائرهالمعارف
اسلامی و ابنسبا و مذهب اهلالبیت رسید... آقای صالح اوزجان اگر به وعده خود عمل
کند نشر و چاپ نماید، خوشوقتیم از حقالتألیف من و جنابعالی صرفنظر میکنیم. مهم
نیست، منظور خدمت است. البته گزارشات شما و دوستان دیگر نتیجه خواهد داد؛ اما شما
از نزدیک بهتر خواهید دانست که گزارشات مثبت نتیجه بوده یا نه؟ اگرچه بنده فعلا
تمام تشکیلات را وابسته به دارالتبلیغ نمودهام، حتی وقفنامه کتابخانه به نام
دارالتبلیغ تنظیم گردیده و نشریه همچنین خواهد بود، لکن فعلا با مشکلات مخالفت
جمعیت خیریه و سختگیری مقامات ترک در تذکره اقامت روبرو هستم و هل من ناصر ما به
جایی نمیرسد. تنها دلم به این خوش است: ان تنصروالله ینصرکم. از برکات قدوم
فرزندان زهرا فعلا از جهت منزل در زحمت نیستم... از تألیفات سودمند خود برای
کتابخانه اهلالبیت اهدا نمایید. در خصوص کتابخانه اگر چیزی بنویسید بجاست...زندهیاد
احمد همدانی!