یادداشت - روز جهانی فلسفه - دکتر مهدی محقّق
در مراسم بزرگداشت پروفسور هانری کربن
که در روز دوشنبه ۲٤ آبان ۱۳۹۵ ساعت 18 در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی
برگزار شد، کتاب بزرگداشت این ایرانشناس برجسته و نام آور با پیشگفتار دکتر مهدی
محقق در اختیار علاقه مندان قرار گرفت. متن این پیشگفتار از نظرتان می گذرد.
به نام خداوند جان و خرد
آشنایی من با
پروفسور هانری کربن به شصت سال قبل برمیگردد؛ آن وقت که آن دانشمند بزرگ به ایران
رفت و آمد میکرد تا وسیله نشر آثار دانشمندان اسلامی ـ ایرانی، بهویژه آن آثار
که به زبان فارسی نوشته شده، فراهم آورد ـ همچنان که دانشمندان بزرگی همچون ابنسینا
و سهروردی و ناصرخسرو با نوشتن کتابهای علمی به زبان فارسی ثابت کردند که آن زبان
میتواند گویای هر مطلب علمی باشد. کربن با نشر آن آثار ثابت کرد که لطایف و دقایق
اندیشههای عرفانی و فلسفی و کلامی که به زبان فارسی بیان میشود تأثیر مضاعف بر
روح ایرانی به جای میگذارد.
در سالهای 1337 و 1338 که من اُشترنامه، منسوب به عطّار، را براساس نسخه خطّی
تهران و نسخه خطّی که از پروفسور چودی بهوسیله پروفسور فریتز مایر به دستم رسید،
تصحیح میکردم، کربن مرا بر این امر بسیار تشویق کرد و حتّی وقتی جلد اوّل آن کتاب
از چاپ درآمد، ایشان فرمودند جلد دوم را چرا منتشر نمیسازید. وقتی من در پاسخ
گفتم که پس از مطالعه و تحقیق برای من ثابت شده که این کتاب از شیخفریدالدّین
عطّار نیشابوری نیست بلکه از کسی است که مدّعی شده که از وجود خویش فانی گشته و
«عطّار ثانی» شده است، ایشان گفتند باز هم مهم است که کتابی به نام عطّار در اقطار
بلاد خراسان مورد استفاده قرار میگرفته، مطالب آن بررسی و تحقیق شود.
کربن با نشر آثار سهروردی که بخش فارسی آن به وسیله دوست دانشمند او، دکتر سیّدحسین
نصر منتشر گردید، اندیشه و تفکّر ایرانیان باستان را در مورد نور و ظلمت و برابری
آن در مقابل وجوب و امکان که در فلسفه اسلامی مطرح بود، به اهل علم معرّفی کرد؛
یعنی همان اندیشهای که به عنوان «حکمت خسروانی و فهلوی» معروف گردیده بود که وجود
مراتب مختلفی از قوّت و ضعف و فقر و غنا دارد. مانند نور است که مراتب مختلفی دارد
که مرتبه عالی آن به نورالانوار یعنی «واجبالوجود» در فلسفه مشائی میرسد. کربن
خود مثال بارزی از حکیم کامل بود که به قول سهروردی حکمت بحثیه و حکمت ذوقیه را در
خود جمع کرده بودـ یعنی او مطالب نظری را با لطایف عرفانی میآمیخت که نتیجه آن
مورد علاقه و پذیرش عالم و عامی میشد.
درست چند سال از نشر کتاب جامعالحکمتین ناصرخسرو به وسیله هانری کربن نگذشته بود
که من با همکاری مرحوم مجتبی مینوی دیوان ناصرخسرو را بر اساس نسخه مکتوب به سال
736ق تصحیح کردیم و من نتیجه مطالعات خود را در کتابی تحت عنوان تحلیل اشعار
ناصرخسرو منتشر ساختم. کربن اهمیّت فراوانی به دیوان ناصرخسرو میداد بهویژه برخی
از مطالب جامعالحکمتین که در دیوان با اشارات کوتاه بیان شده بود، در جامعالحکمتین
با وضوح بیشتر دیده میشد. مثلاً آنجا که ناصر در جامعالحکمتین میگوید که حضرت
مسیح که گفت: «انّی ذاهبٌ الی أبی و أبی فی السّماء: من سوی پدرم میروم و پدرم در
آسمان است»، منظورش این بود که نفس جزئیِ من متّصل به نفس کلّی میشود. دردیوان میگوید:
قول مسیح آن که گفت زی پدر خویش میروم این رمز بود نزد
افاضل
عاقل داند که او چه گفت ولیکن رهبان
گمراه گشت و هرقل جاهل
کربن در همین کتاب بحث عمیقی درباره
تأویل و تنزیل و باطن و ظاهر و ممثول و مَثَل کرده است و این دوگانگی میان باطن و
ظاهر از مشترکات میان اسماعیلیه و صوفیه است و از همین جهت است که توجّه و عنایت
کربن به آثار عرفانی دانشمندان ایرانی همچون عزیزالدّین نسفی و شیخ روزبهان بَقلی
شیرازی و سیّدحیدر آملی معطوف گردیده بود؛ خاصّه آن که در هر دو طریقه تکاملِ نفسِ
انسانی با نزدیکی به نفس کامل صورت میپذیرد که در یک طریقه از آن، تعبیر به امام
و معلّم و در طریقه دیگر تعبیر به مراد و مرشد میشود. اسماعیلیه را «اهل تأویل»
مینامند، چون تنزیل و ظاهر بدون تأویل و باطن را جسدی بیروح میانگاشتند و اهل
تعلیم نیز میگویند که رازهای پنهانی دین را فقط با یاری امام و معلّم باید دریافت:
هرکه بر تنزیل بیتأویل رفت او به چشم راست در دین
اعور است
نهان آشکارا کس نبیند جز
از تعلیم حرّی نامداری
کربن از این که در زادگاه ناصرخسرو از
او به عنوان «سیّدنا» یاد میشود، حدس زده که ممکن است اجداد او از بغداد به
قبادیان [بلخ] مهاجرت کرده باشند ولی من کلمه «سیّد» را به معنی لُغوی آن یعنی
بزرگ میدانم که در ادب عربی به همین معنی به کار رفته، چنانکه بُحتری میگوید:
«و اری الخلق مجمعین علی فضــلِک من بین سیّد و مَسود»
(مردم را میبینم که بر فضل تو اتّفاق دارند، چه خواجه و چهبنده).
از «سیّد» به معنی امروزی یعنی اولاد پیغمبر(ص) و ائمّه(ع) در زمان ناصرخسرو تعبیر
به «شریف» یا «علوی» میشده و ناصرخسرو نه تنها خود را در آثار خود با این عنوانها
نخوانده بلکه بزرگی و نباهت اجداد خود را نیز انکار میکند:
گر تو به تبار فخر داری من مفخر گوهر تبارم
این در حالی است که ابونواس گفته است:
مَن لم یکن علویّاً حین تنسبه فما له فی قدیم الدّهر مفتخر
(هرکه نسبت او به حضرت علی(ع) نرسد،
او را در هیچ زمان افتخاری نیست).
او برعکس با صراحت میگوید که از «پاکفرزند
آزادگان» یعنی بنوالاحرار است که به ایرانیان اطلاق میشده است. بنابراین شهرت
«علوی» فقط نسبت روحانی میباید باشد نه نسبت جسمانی و نسبت روحانی بسیار مهمتر
از نسبت جسمانی است، به قول شاعر:
نسبت جان و دل چو باشد سُست نسبت آب و گِل چه سود درست
کربن از جهت آنکه ناصرخسرو به ردّ
محمّدبنزکریّای رازی پرداخته، به رازی هم علاقهمند بود و به بیرونی هم که آثار
رازی را فهرست و طبقهبندی کرده، اظهار تمایل مینمود. از همه بیشتر توجّه به ابنسینا
بهویژه بعد عرفانی او داشت؛ از همین جهت، از نشر کتاب الاسؤلهو الاجوبه بیرونی و
ابنسینا که بهوسیله اینجانب و دکتر سیّدحسین نصر انجام یافت، اظهار خوشنودی میکرد
و ترجمه رساله ابوریحان در فهرست کتب رازی و سیرت فلسفی رازی را که من منتشر ساخته
بودم، میستود و نشر شرح الهیات شفای ابنسینا را که فقط در اندیشه من بود، تشویق
و ترغیب میکرد، هرچند که در موقع نشر آن یعنی 1986 آن دانشمند روی در نقاب خاک
کشیده بود.
کربن نه تنها به فلسفه اسلامی- ایرانی دوره کهن بلکه به فلسفه اسلامی– ایرانی دوره
متأخّر یعنی فلسفه میرداماد و ملّاصدرا و عبدالرّزّاق لاهیجی و فیض کاشانی و
دانشمندان پس از اینها که بدنه «حکمت متعالیه» را تشکیل میدهند، علاقه فراوانی
داشت. او خلع و لبس میرداماد را که در ملانژ ماسینیون (مجموعه مقالات تقدیم شده به
پروفسور لویی ماسینیون) منتشر ساخته بود، به خوبی مورد تحلیل و بررسی قرار داد و
من ترجمه فارسی آن را در چاپ دوم قبسات میرداماد در مقدّمه آوردهام. او از نشر
کتاب قبسات میرداماد که به وسیله من و همکارانم انجام شد، بسیار خوشنود و خرسند
بود و همیشه توصیه میکرد که شرح آقاجانی و شرح سیّداحمد علوی برای حلّ دشواریهای
آن کتاب چاپ شود که خوشبختانه شرح علوی به سال 1376 در مجموعه مؤسسه مطالعات
اسلامی دانشگاه تهران - دانشگاه مکگیل با همکاری مرکز نشر میراث مکتوب منتشر شد.
او این مجموعه را که با کوشش من و همکاران عزیز پروفسور ایزوتسو و پروفسور لندلت و
پروفسور سیّدحسین نصر بالیدن گرفت، میستود.
ترجمه شرح منظومه ملّاهادی سبزواری به انگلیسی که توسّط من و ایزوتسو انجام و در
نیویورک در سال 1977 میلادی چاپ شد و ترجمه کاشفالاسرار نورالدّین اسفراینی به
وسیله دکتر لندلت و مقدّمه دکتر نصر بر انوار جلیه ملّاعبدالله زنوزی و آثار دیگر
آن مجموعه، روحی تازه به کربن داد و او را نسبت به آینده علمی ایران امیدوار میساخت.
من در مقدّمه شرح قبسات سیّداحمد علوی از کوششهای کربن و سیّدجلالالدّین آشتیانی
در معرّفی آثار حکمای الهی یاد کردم و تقدّم فضل و فضل تقدّم را در این زمینه به
هر دو متعلّق ساختم و بسیار شادمانم که موفّق شدم کتاب جشننامه هانری کربن را که
به وسیله دکتر سیّدحسین نصر فراهم آمده بود و بسیاری از دوستان و علاقهمندان
ایرانی و غیر ایرانی مقالاتی را به احترام کربن به آن مجلَّد ضخیم اهدا کردند، در
سال 1975 در زمان حیات استاد در مجموعه «سلسله دانش ایرانی» که زیر نظر من و
پروفسور ایزوتسو منتشر میشد، منتشر سازم و باید بگویم که آخرین کتاب از این
سلسله، که اکنون شماره مجلّدات آن به شصت و هفت (67) رسیده، کتاب اللاهوتیهفی شرح
تهذیب المنطق تفتازانی است که به وسیله فرزندم محمود محقق با مقدمه و تعلیقات در
سال 1392 به چاپ رسیده است.
«انجمن آثار و مفاخر فرهنگی» بر خود لازم دانست که به پاس خدمات صادقانه پروفسور
هانری کربن به علم و معرفی تشیع به جهان غرب، مراسم بزرگداشتی برای ایشان برپا
دارد تا شاگردان و ارادتمندان این وجود گرامی، محامد و مناقب او را بازگو کنند و
از خداوند متعال شادی روح ایشان را خواستار شوند. بمنّه تعالی و کرمه.
آبان ماه 1395