احمد بن محمد مسکویه مؤلف «جاودان
خرد» که به نقل یاقوت در 9 صفر 421 هجری بدرود زندگی گفته، از خاندانی ایرانی و
زردشتی بوده که خود یا پدرش به دین اسلام گرویده و در دستگاه ابنعمید و پسرش
ابوالفتح به کار دبیری پرداخته است. او چنانکه خودش در «تجارتالامم» نوشته،
مدت هفت سال شبانهروز در خدمت ابنعمید ـ وزیر رکنالدوله ـ به سر برده و سرپرستی
کتابخانه او را بر عهده داشته و به همین جهت به «خازن» معروف شده و او را غالباً
با کنیه «ابوعلی خازن» خواندهاند.
ابنعمید از مردم قم و یکی از وزیران با تدابیر و هوشمند دربار دیلمیان بوده که
گذشته از خردمندی و فرزانگی، از نویسندگان نامی و بزرگ زبان عربی نیز به شمار میرفته
است، تا جایی که صاحبنظران در فن نویسندگی عربی گفتهاند: «فن نویسندگی در عربی
با عبدالحمید (1) آغاز شد و با ابنعمید پایان یافت.» این وزیر دانشمند به جمع و
مطالعه کتاب علاقهای فراوان داشت، به طوری که در هر سفر چندین بار کتاب با خود
برمیداشت، و به سبب همین علاقه و دلبستگی بود که کتابخانهای بزرگ فراهم آورده
بود که افزون از یکصد بار کتاب داشت و آن را بسیار عزیز و گرانبها میشمرد...
و از آنجا که وزیران ایرانی در همه دورههای اسلامی همیشه دولت ساسانی و روش
کشورداری پادشاهان معروف آن دوران را سرمشق خویش قرار میدادهاند، و غالبا مردانی
فاضل و دانشدوست هم بودهاند، به جمع کتابها و رسالههایی که در این زمینهها و یا
در زمینههای تربیت و آداب و اخلاق از پادشاهان و یا بزرگان ایران روایت میشده
دلبستگی داشتهاند، و بدینترتیب میتوان گفت که در کتابخانه بزرگ ابنعمید مجموعههای
مهمی از کتابها و رسالههایی که در زمینههای ادب و اخلاق از آثار پیشینیان از
دوره ساسانی به زبان عربی ترجمه شده بوده و شاید هم اصول فارسی و پهلوی آنها نیز
وجود داشته است و به همین جهت هم هست که در تألیفات مسکویه که مدت هفت سال مداوم
با آن کتابها سر و کار داشته، آثاری از نوشتههای ساسانی مییابیم که در مؤلفات
دیگر اسلامی دیده نمیشود، و از آن جمله است کتاب «جاودان خرد» که در آن ترجمه
عربی تعدادی از اندرزنامهها و حکمت و ادب ایران محفوظ مانده است.
از میان همه تألیفات مسکویه در حکمت و اخلاق، دو کتاب «تهذیبالاخلاق» و «جاودان
خرد» دارای اهمیت و خصوصیاتی جداگانه هستند؛ زیرا مسکویه در تهذیبالاخلاق سعی کرده
است که اخلاق را براساس علمی و منطقی و ترتیب تعلیمی و آموزشی استوار سازد، و در
آن بیشتر به بیان اصول و مبانی علم اخلاق پرداخته است...؛ ولی کتاب جاودانخرد را
به ذکر جزئیات آداب و دستورالعملهایی که در زندگی روزانه و روابط اجتماعی افراد
مورد عمل است، اختصاص داده است...
[ستاد محمدی ملایری پس از این مقدمه، به ترجمه کتاب پرداختهاند که در ذیل بخشهایی
فشرده از آن تقدیم میشود و دوستداران برای دیدن متن کامل میتوانند به اصل کتاب
مراجعه کنند. ایشان ادامه میدهد:] یک ترجمه دیگر از همین جاویدان خرد مسکویه
هست... مسکویه مینویسد:
من در جوانی کتابی از جاحظ خوانده بودم که در آن از کتابی به نام «جاویدان خرد»
نام برده و در آن کلماتی اندک حکایت کرده بود و در بزرگداشت آن بیش از آنچه در
نظایر آن معمول است، سخن گفته بود. پس من پیوسته در شهرهایی که میگشتم، با حرص و
ولَع در جستجوی آن بودم تا اینکه آن را در فارس نزد موبدانموبد یافتم. چون در آن
نگریستم، همانند آن را در حکمتهای ایرانیان و هند و عرب و روم زیاد یافتم، هرچند
این کتاب قدیمترین آنها، و از لحاظ زمان مقدم بر همه آنهاست؛ زیرا این کتاب وصیت
هوشنگشاه به فرزند و پادشاهان بعد از خویش است، و این پادشاه اندکی پس از طوفان
[نوح] میزیسته و از کسانی که پیش از او بودهاند، نه زندگینامه و نه حکمت و ادبی
بر جای مانده که از آن سودی توان حاصل نمود؛ از این رو بر آن شدم که این وصیت را
چنانکه هست، نسخه برگیرم و سپس تمام آن چیزهایی را هم که از وصایا و آداب چهار
ملت دیگر (یعنی ایران و هند و عرب و روم) در دست است، بر آن بیفزایم تا نوخاستگان
را ادب آموزی و دانشمندان را برای آنچه در حکمتها و دانشها آموختهاند، یادآوری
باشد... هوشنگ گفت: (2)
1ـ آغاز از خداوند است، و پایان هم بدوست، و از اوست توفیق، و سپاس مر او راست.
2ـ آنکه آغاز را شناخت، سپاس گزارد. و آنکه پایان را شناخت، نیت خالص گرداند و
آنکه توفیق یافت، فروتنی کند. و آنکه انعام خداوند را شناخت، سر به طاعت نهد.
3ـ برترین چیزی که در این جهان به بندگان عطا شده، «حکمت» است. و برترین چیزی که
در آن جهان بدیشان داده شده، «آمرزش» است. و برترین چیزی که در نهاد خودشان به
آنان ارزانی گردیده، «پندگیری» است. و برترین چیزی که بندگان خواستار آنند،
«عافیت» است. و برترین چیزی که گفته شده، کلمه «توحید» است.
4ـ سرآغازِ یقین، شناخت خداوند است.
5ـ علم با عمل پای گیرد، و عمل با سنت، و سنت راستین، پایبندشدن به اعتدال و میانهروی
است.
6ـ دین با فروع آن همچون دژی است با پایههای آن، که چون یکی از آنها درهم ریزد،
پایههای دیگر نیز یکی پس از دیگری فرو ریزند.
7ـ کارهای نیک چهار رشتهاند: دانستن، کار بستن، پاکدلی، پارسایی...
8ـ جامع امر بندگان چهار خصلت است: دانش، خویشتنداری، پاکدامنی و دادگری. «دانش»
بازشناختن نیک از بد است، تا نیک را به دست آرند و از بد بپرهیزند. «خویشتنداری»
در امر دین برای اصلاح آن است، و در امر دنیا برای دهش. «پاکدامنی» در هنگام شهوت
برای حفظ وقار و استواری است، و در هنگام نیازمندی برای حفظ آبرو. «دادگری» چه در
خشنودی و چه در خشم برای رعایت انصاف و اعتدال است.
9ـ دانش بر چهار وجه است: اینکه ریشه حق را بشناسی که حق جز بدان پایدار نماند. و
شاخههای آن را بشناسی که حق را از آنها گزیری نیست. و حد اعتدال را بشناسی که حق
جز در آن قرار نگیرد. و باطل را بشناسی که حق را چیزی جز آن تباه نگرداند.
10ـ دانستن با کار بستن قرین است، همچون جان و تن که هیچیک جز به دیگری سودمند
نیفتد.
11ـ حق به دو صورت شناخته گردد: یکی آشکار که خود به خود شناخته است، و دیگر نهان
که با استنباط از دلیل شناخته شود، و همچنین است باطل.
12ـ چهار چیز است که در عمل بدانها نیرو گیرند: تندرستی، بینیازی، عزم، و توفیق.
13ـ راههای نجات سهاند: راه هدایت، و کمال پرهیزگاری، و پاکی خورش.
14ـ علم جان است و عمل تن. علم ریشه است و عمل شاخه. علم پدر است و عمل فرزند. عمل
تواند جای علم گیرد، لیکن علم جای عمل نگیرد.
15ـ بینیازی در قناعت است، و سلامت در کنارهگیری است، و آزادی در ترک شهرت است،
و دوستی در ترک طمع و رغبت است.
16ـ بدان که برخورداری در روزگاری دراز، با شکیبایی در روزگاری کوتاه حاصل آید.
17ـ بینیازی بزرگ در سه چیز است: نفسی دانا که بدان در نگهبانی دین استعانت جویی،
و تنی شکیبا که از آن در طاعت پروردگار یاری خواهی و برای روز واپسین و روز ناداری
خود توشه برگیری، و قناعت به آنچه خداوند روزی فرموده، و چشمپوشی از آنچه در دست
دیگران است.
18ـ طمع ز دل بیرون کن تا بند از پای خود بگشایی و تن خویش را آسایش بخشی.
19ـ ستمکار پشیمان است هرچند گروهی او را بستایند، و ستمدیده در سلامت است هرچند
گروهی او را نکوهش کنند.
20ـ قناعتپیشه بینیاز است، هرچند گرسنه و برهنه باشد، و حریص نیازمند است هرچند
مالک دنیا باشد.
21ـ «خویشتنداری»، چشمپوشی از انتقام است با امکان توانایی، و «حزم» از فرصت
سودجستن است.
22ـ این جهان خانه عمل و آن جهان خانه پاداش است.
23ـ چون با سلامت دمساز شدی، از تباهی آن بیمناک باش؛ و چون شادی عافیت چشیدی، از
غم بلا ایمن مباش؛ زیرا بازگشت به آن است. و چون آرزوهایت گسترش یافت، نفْس خویش
را به نزدیکی اجل فروگیر، زیرا وعدهگاه آنجاست.
24ـ «تدبیر» بهتر از شدت عمل است، و «تأنّی» بهتر از شتاب است. در جنگ، نادانی
بهتر از اندیشیدن است و اندیشه در فرجام کار، مایه ترس و ناشکیبایی است. ای جنگجو،
تدبیر به کار بر تا غنیمت یابی و به فرجام کار میندیش تا شکست نیابی.
25ـ تأنُی در آنچه بیم فوتش نمیرود، بهتر از شتاب در رسیدن به آرزوهاست.
26ـ چون پادشاه مستبد به رأی باشد، راههای خرد بر او پوشیده مانَد.
27ـ سه چیز است که فساد آنها به هیچ حیلتی به صلاح نپیوندد: دشمنی بین نزدیکان،
حسدورزی بین همگنان، و سبکسری در پادشاهان.
28ـ سه چیز است که صلاح آنها با هیچ افسونی به فساد تبدیل نشود: عبادت عالمان،
قناعت روشنبینان، و سخاوت بزرگمنشان.
29ـ سه چیز است که از آنها سیری نیست: عافیت و زندگی و مال.
30ـ سه چیز است که شادی جهان بدانهاست: به داده رضادادن، و در نعمتها عمل به طاعت
کردن، و غم روزی فردا نخوردن. و سه چیز است که غم جهان از آنهاست: آزمندی بیرون از
حد، سؤال با اصرار و آرزوی حسرت زا.
31ـ سختیهای جهان در چهار چیز است: پیری در تنهایی، بیماری در غربت، فزونی وام و
ناداری، و دوری راه با سفر.
32ـ زن نیک ستون دین و آبادی خانه، و یاریدهنده بر طاعت است.
33ـ سه چیز است که خردمند نباید فراموش کند: فانی بودن دنیا، و دگرگون شدن احوال
آن، و آفتهایی که کسی از آنها در امان نیست.
34ـ سه چیز است که با سه چیز به دست نیاید: مال با آرزو، جوانی با رنگین ساختن مو،
و تندرستی با دارو.
35ـ چهار چیز است که چون به دست آری، هر چه دیگر را از دست بدهی زیانی به تو
نرساند: عفت در کلام، خوشخویی، راستگویی و امانتداری.
36ـ شش چیز است که به جهانی ارزد: خورش گوارا، خواجه مهربان، فرزند نیک، جفت
دمساز، سخن استوار، و خرد کامل.
37ـ «راهنمای پندآموز» سرشت آدمی است، «رهبر مهربان» نیکی گفتار است، «درد بیدرمان»
ابلهی مادرزاد است، «زخم بیمرهم» زن بد است، و «بارِ گران» خشم است.
38ـ سه چیز است که در سه موضع نیک افتد: رعایت برابری در هنگام گرسنگی، راستی در
هنگام خشم، و گذشت در هنگام توانایی.
39ـ سه چیز است که با آنها غربت احساس نشود: ادب نیک، بیآزاری، و پرهیز از شک و
ریب.
40ـ هشت خصلت است که سرشت مردم نادان است: خشم بیسبب، بخشش بیجا، رنجه ساختن تن
در باطل، بازشناختن دوست از دشمن، راز خویش به نااهل سپردن، به ناآزموده
اعتمادکردن، به کسی که از عقل و وفا عاری است گمان نیک بردن، و بیهوده پرگویی کردن.
41ـ چون وفا از میان برخیزد، بلا نازل گردد و چون پیوند دوستی بمیرد، انتقام زنده
شود و چون خیانت آشکار شود، برکت پنهان گردد. شوخی آفت جدّ است، و دروغْ دشمن
راستی است، و ستم تباهکننده داد است.
42ـ بخشش و بخشایندگی بر پایگاه آدمی بیفزاید، و منش نیک کارها نیکوتر گرداند.
43ـ چون رأی و تدبیر نزد کسی باشد که از او نپذیرند، و سلاح نزد کسی باشد که آن را
به کار نبرد، و مال نزد کسی باشد که آن را انفاق نکند، کارها پریشان گردد.
44ـ پادشاه را است که به سه خصلت عمل کند: عقوبت را هنگامی که خشم بر او چیره است،
به تأخیر اندازد؛ در پاداشت نیکوکاران شتاب کند؛ و در حوادثی که اتفاق افتد، صبر و
تأمّل نماید؛ زیرا در تأخیر عقوبت احتمال بخشودن هست، و شتاب در پاداش نیکوکاران
موجب سرعت اطاعت رعیت گردد.
45ـ چهار خصلت است که در پادشاهان و بزرگان موجب پستی گردد: کبر و نخوت نشاندادن،
همنشینی با زنان و نوخاستگان و رأیزدن با آنان، و به دیگران واگذاشتن اموری که جز
با دست خود او و به وسیله خود او انجام نپذیرد.
46ـ زیردستان را با دهش، همگنان را با انصاف، و زیردستان را با احترام پشتیبان خود
ساز...
47ـ مرد کامل نیست مگر به چهار چیز: آن که شرافتش کهن و روانش بُرنا باشد، هنگامی
که مال دارد، بخشاینده باشد و هنگامی که قدرت دارد، صدیق باشد.
48ـ کسی که بینیازی و مال او را به کبر و نخوت نکشاند، و در فقر و نیازمندی زبونی
نشان ندهد، و مصیبتها او را از جای نبرند، و از حوادث روزگار ایمن نشیند، و فرجام
کارها را از یاد نبرد، «کامل» است.
49ـ پرهیزگاری مرد را به سه چیز شناسند: توکل در آنچه بدان نرسیده، و خشنودی به
آنچه بدان دست یافته و شکیبایی نیک در آنچه از دست داده است.
50ـ حد اعلای ایمان در چهار خصلت است: شکیبایی بر آنچه فرمان رفته، خشنودی بدانچه
مقدار شده، اخلاص در توکل، و تسلیم به خواست پروردگار.
51ـ دین را عوضی نیست، و ایام عمر را بدلی نیست، و نفس انسان را هم جانشینی نیست.
52ـ کسی که بخشیده خود را بازپس گیرد، فرومایگی خود را استوار ساخته است.
53ـ چهار چیزند که کم آنها بسیار است: درد، ناداری، ننگ و دشمنی.
54ـ کسی که قدر خویشتن نداند، قدر دیگران هرگز نشناسد.
55ـ کسی که از کار خویشتن سر باز زند، ناچار گردد که به کار دیگران تن دردهد.
56ـ کسی که از پدر و مادر خویش فرمان نبرد، از خرد بیبهره است.
57ـ کسی که در نزد خود فروتن نباشد، در نزد دیگران بلندی نیابد.
58ـ با هر نعمتی زوال آن را به یاد آر، و با هر مصیبتی رفع آن را امید دار؛ زیرا
بدینسان نعمت پایدارتر و آدمی از کبر و خودپرستی دورتر، و به رهایی از اندوه
نزدیکتر گردد.
59ـ شکیبایی به پیروزی کشاند.
60ـ در هنگام نازل شدن بلاست که فضایل آدمی آشکار شود، و در غیبت طولانی است که
یاری برادران ظاهر گردد، و در هنگام دودلی است که خرد مردمان جلوه کند، و در سفر
است که اخلاق آزمایش شود.
61ـ در تنگدستی است که رادی نمایان شود. و در هنگام خشم است که راستی مردمان
شناخته گردد.
62ـ با مقدم داشتن دیگران بر خویشتن، دیگران را بنده خویش سازی.
63ـ ادب پسندیدهْ الهامبخش دانش است.
64ـ با پرهیزگاری، پایههای حکمت استوار گردد.
65ـ با دیدارها، دوستیها افزون شود.
66ـ با چشمپوشی از مال دنیا، برادری استوار گردد.
67ـ ادامه دوستی، نشانه وفاست.
68ـ قناعت پیشهکردن از عزت نفس است.
69ـ کسی که از بدرفتاری دیگران آزرده نشود، نیکی هم در او بیاثر ماند.
70ـ بریدن از نادان، برابر است با پیوند با دانا.
71ـ حسود به بزرگی نرسد.
72ـ کسی که با حق به نزاع برخیزد، مغلوب گردد.
73ـ کسی که مشورت کند، از لغزش ایمن مانَد و آن که به رأی خود غرّه شود، در خطا
افتد.
74ـ کسی که جامه شرم پوشد، عیبش بر مردم پوشیده ماند.
75ـ بهترین ادبها آن است که آدمی به ادب خود بر دیگران فخر نفروشد؛ و بر کسی که با
او برنتابد، قدرتنمایی نکند؛ و چون به طلب علم برخاست، در آن سستی روا ندارد.
76ـ سه دسته از مردمند که در غربت خود را تنها نیابند و مردمان آنان را در همه جا
گرامی دارند: مرد دلیر به هر کجا که رود؛ زیرا مردمان به دلیری و بیباکی او
نیازمندند. دانشمند در هر جا که باشد؛ زیرا مردم به دانش و خرد او نیاز دارند. و
کسی که نیکوسخن و خوشبیان باشد؛ زیرا سخن نیکو و زبان ملایم پروانه گذر اوست.
پس اگر از پردلی و دلیری برخوردار نیستید، باری از کسب دانش و خواندن کتاب غافل
مباشید؛ زیرا در کتابها علم و ادبی است که پیشینیان آن را به بند درآوردهاند و
آنها بر خرد شما بیفزایند.
---------------------------
پینوشتها
1. عبدالحمیدبن یحیی دبیر مروان ـ آخرین خلیفه اموی ـ بود که برای نامهنگاری
دیوانی در زبان عربی، آیینی نو نهاد. وی از ایرانیان بود و چنان که نوشتهاند،
آیین نامهنگاری دیوانی را از فارسی به عربی نقل نمود. (ابوهلالالعسکری،
الصناعتین، ص51).
2. این اندرزها 121 مورد است و چون
برخی را حذف یا خلاصه میکنیم، با شمارههای کتاب عیناً یکی نیست. (ایرانشناسی)
*تاریخ و فرهنگ ایران (انتشارات توس)