بالاخره پس از هزار سال بخش موسیقی کتاب بسیار مهم «شفا»ی بوعلی که زیرشاخة علم ریاضی است، با شرح و توضیحات لازم به پارسی ترجمه شد. این کار به همت استوار استاد انوار و بنیاد بوعلی سینا صورت گرفته است.
به گزارش روابط
عمومی و امور بینالملل بنیاد بوعلیسینا به نقل از روزنامه اطلاعات، آقای توکل
دارائی ـ مدیر اجرایی و بینالملل بنیاد ـ در بخشی از مقدمه این کتاب زیر عنوان
«حکیم هزارهها» مینویسد:
شیخالرئیس
بوعلیسینا نابغهای جهانی و از اعاظم دانشمندان خدمتگزار بشریت در طول تاریخ است.
نقش بیهمتای حضرت شیخ در پیشرفت علوم بشری به ویژه طب و دانشهای مرتبط با فلسفله
و حکمت، چنان پرآوازه است که آثار و اندیشههای او با گسترة وسیعی از مخاطبان،
جهانیان را در هزاره گذشته به تحسین و درسآموزی از محضر بلند او کشانده است. او
با نبوغ ویژه، جهد علمی و ابداعات بیبدیل خود نحلههای فلسفی، عرفانی، پزشکی و سایر
شعب علمی را پس از خویش وامدار و دنبالهروی خود نمود. اکنون پس از گذشت هزار سال
از چهره در نقاب خاک کشیدن ابوعلی سینای بزرگ، جهان دانش و معرفت، او را عزیز میدارد
و از مردهریگ علمیاش برای رشد و تعالی خود همچنان توشه برمیدارد.
کتابها و رسالههای
او بارها و بارها تجدید چاپ میشوند و تصحیح متون و نسخ خطی آثار شیخ و بازخوانی،
نقد، بررسی و شرح و بسط آرای حکمی، فلسفی و طبیاش در مراکز علمی و پژوهشی هنوز هم
رونق بسیار دارد.
حکمت سینوی در
عبور از تاریخ هزارساله این کشور و حوزه تمدنی آن، نقشی غیر قابل کتمان داشته و
فهم عقلانی مشّائی ـ عرفانی شیخالرئیس با وجود تفاسیر بعضاً متفاوت، موجب گسترس و
تثبیت حکمت اسلامی ـ ایرانی شده است. در حوزههای دینی کتابهای بوعلی با احترام و
تکریم تدریس شده و صدها و بلکه هزاران نقد و شرح و حاشیه و تعلیقه و... درباره
آنها به انجام رسیده است.
زبان رسمی جهان
اسلامی در عصر زندگی ابنسینا، عربی بوده و البته شیخ کتابهایی ارزنده به لغت
پارسی و زبان مادریاش نیز از خود برجای گذاشته است.از جمله رسالتهای علمی بنیاد
بوعلیسینا که در شهر آرامگاه این عزیز تأسیس شده است، تصحیح انتقادی و چاپ و انتشار
کتب و آثار شیخالرئیس است. امیدواریم چاپ برگردان و شرح کتاب «جوامع علم موسیقی»
از دایرهالمعارف بزرگ «شفا» که به دست استاد نامدار ریاضی و حکمت و نسخهشناس بینظیر،
آقای سید عبدالله انوار، در دهه 70 با علایق شخصی و پشتکار ستایشبرانگیز ایشان
انجام شده است، مورد اقبال و نقد و نظر دانشمندان، ابنسیناپژوهان و موسیقیشناسان
و موسیقیدانان واقع شود...
آنچه در پی میآید،
بخشهایی از «پیشگفتار» استاد انوار بر این کتاب است. با آرزوی توفیق برای ایشان،
چشم به راه چاپ و نشر سایر مجلدات هستیم.
***
این کتاب که در
صفحة عنوان چاپی آن به نام «جوامع علم موسیقی» آمده است و به ظاهر باید این نام از
سوی مؤلف آن، حضرت شیخالرئیس بوعلیسینا بر آن گذارده شده باشد، در مباحث نظری
علم موسیقی بحث مینماید و کتاب سوم از فلسفة اوسط شفاست و فلسفة اوسط نیز بحث در
ریاضیات، یا به قول طلاب، علم تعلیمی میکند و محتویات آن در شش مقالت آمده است.
از آنجا که صناعت موسیقی، به تعبیر حضرت شیخ برحسب اجماع اساطین این صناعت به دو
باب منقسم میگردد؛ یکی باب تلحین و به قول فرنگان، ملودی (melody) و دیگر، باب
ایقاع و به قول فرنگان، ریتم (Rythm) است. این جوامع علم موسیقی، مقالت اول تا چهارم خود را مباشر بحث
تلحین کرده و مقالت پنجم و ششم را به باب ایقاع اختصاص داده است.
آنچه از دیرباز
عالمان این علم را به این بحث کشانده،آن است که در طبقهبندی علوم، از چه رو
موسیقی زیرمجموعة فلسفة وسطا قرار گرفته، در حالی که موضوع فلسفة وسطا «کمّ» است،
چه متصل و چه منفصل، و موضوع موسیقی، نغمه و نقره است که کمّ نیست و با این کمّ
نبودن، موسیقی، خروج موضوعی از فلسفة وسطا دارد.
در برابر این
قول، حضرت شیخ و اساطین این صناعت میگویند در موسیقی، نغمه یا نقره من حیث هی هی،
موضوع بحث قرار نمیگیرد، بلکه آنچه موضوع بحث است، نغمه یا نقره من حیثالتلائم و
عدمالتلائم است و این حیثیت در آنها ایجاب میکند که نغمه و نقره به وجه واحد،
موضوع تلائم و عدم تلائم قرار نگیرند. برای تلائم و عدم تلائم در اقل مراتب، دو
نقره یا دو نغمه باید بیایند و تناسب تلائمی یا عدم تلائمی برقرار کنند تا بتوانند
در صناعت موسیقی قرار بگیرند و چون تناسب در بین آمد، انقلاب موضوع غیر کمِّ
موسیقی به کمّ صورت میپذیرد و موسیقی در طبقهبندی علوم، تحت علم وسطا میآید که
همان فلسفة وسطاست.
حال که سخن بدینجا
کشید، مناسب مینماید تا نظر فارابی که رئیس قوم در این صناعت است، در اینجا گفته
آید. وی ابتدا این پرسش را مطرح میکند: «آیا این علم، قسمی از علم تعلیم (یعنی
ریاضیات) است چنانکه گمان اهل تعلیم (ریاضیدانها) بر آن است؟» بعد او در برابر
این پرسش، پرسش دیگری میکند: «لازم است در موسیقی بپرسیم آیا آن [موسیقی] به
شناخت غایت آنچه را ساخته و بر آن مشتمل است، نائل آمده یا نه؟ و این شناخت گمان
نمیرود [که با حکمت تعلیمی به دست آید] یعنی بر حکمت تعلیمی گمان نمیرود که در
پی آن باشد تا جستجو از امری کند که به واسطة آن امر، وجود اشیای تعلیمی تحقق مییابد،
بلکه علم تعلیمی امری را میشناساند که آن امر، به معرفی علتی از علل چهارگانه
پردازد که برآن علت ماهیت شیء دلالت دارد.»[1]
حاصل قول او این
است که هر قطعة موسیقی که ساخته میشود، به جهت غایت و منظوری است؛ مثلاً غایت
قطعهای که برای مرثیه ساخته میشود، آن است که حزین باشد، در حالی که علم ریاضی
(تعلیمی)، صحبت از علت تکوین یک ماهیت ریاضی میکند، نه غایت آن، و بین این دو
اختلاف است. در برابر قول فارابی، باید گفت از آنجا که اجماع اهلنظر بر آن است که
تمایز علوم از هم، تکیه بر تمایز موضوعات دارد، یعنی علتی مادی نه علت غایی، لذا
قول فارابی به وقتی قابل پذیرش است که اجماع در تمایز، تکیه بر غایت کند نه بر
موضوع، در حالی که چنین نیست.
حضرت شیخ در
«جوامع علم موسیقی» بر روش و سبکی تدوین کتاب کرده که با کمی اختلاف در تقسیمها،
مطالب بر روش متبع اهل موسیقی است؛ ولی از آنجا که بنا بر قول شاعر:
هر که در او
جوهر دانایی است در
همه کاریش توانایی است
شیخالرئیس، این
عصارة هوش و فطانت، با آنکه خود نوازنده نبوده و بهاصطلاح اهل موسیقی، هیچگاه
دستش را با سازی آشنا نکرده است، نوآوریهای خیرهکنندهای در این صناعت آورده که
دیگران، با آنکه از یک سو دستآشنا با ساز بوده و از سوی دیگر خود از اساطین این
صناعت، در نظر و عمل بودهاند، به کلی از این نوآوریها غافل ماندهاند؛ فیالمثل
شیخ در برابر ابعاد متفق و متلائم حقیقی و مورد پذیرش همگان، از یک نکته ظریف در
بعد ذوالکل استفاده کرده و میگوید: از آنجا که در «ذوالکل»، هر یک از دو نغمه
تشکیلدهندة این بُعد میتوانند جانشین یکدیگر شوند، پس به موازات ابعاد
«ذوالاربع» و «ذوالخمس» ملائم حقیقی، میتوان ذوالاربع و ذوالخمس بدلی را بنا بر
نامگذاری شیخ به دست آورد که آنها که هم ملائم و متفقاند. مثلاً در بعد ذوالکل
(1/2 4/8) به جای نغمه 4 میتوان نغمه 8 را که با آن یک ذوالکل تشکیل داده، نشاند
و بر اثر این جانشینی، اگر یک بُعد ذوالاربع حقیقی متفق 3/4 داشته باشیم، بعد متفق
3/8 نیز از تعویض نغمه 4 با نغمه 8 خواهیم داشت که بُعد متفق بدلی است؛ بُعدی که
در میان نوازندگان زمان شیخ، شبههها برپا کرد و موافق و مخالفها در برابر هم
ایستادند تا این بُعد را نواختند و بر صحت آن با این نواختن، مُهر تأیید گذاردند.
در قسمت ایقاع نیز شیخ در مبحث «اتانین» طرحهای نکو آورده و در تطبیق «اتانین» با
عروض شعری، نوآوریهایی به دست داده است.
کتاب لواحق
متأسفانه حضرت
شیخ در برابر همه کتابهای نوشته خود، کتابی به نام «لواحق» داشتهاند که امروزه به
دست نیست. این کتاب به محاذات سایر کتابهای شیخ قرار داشته و شیخ، همه نوآوریهای
خود را در هر زمینهای، در این کتاب مینگاشتهاند، حتی نوآوریهایی که در خودِ
کتاب مربوطه نمینگاشتهاند. در موسیقی هم، نوآوریهایی که در کتاب «جوامع علم
موسیقی» آنها را نیاوردهاند، در پایان آن، به «لواحق» ارجاع دادهاند.
از آنجا که کتب
شفای شیخ، سالهاست که در حوزهها تدریس نمیشود و به ظاهر، در آن روزگار هم که
تدریس میشده، فقط الهیات بوده است و آن طور که مسموع افتاده، مرحوم آقامیرزا
ابوالحسن جلوه و شاگرد او، آقا میرزا حسن کرمانشاهی، طبیعیات را در تدریس به
الهیات اضافه کرده بودند و به زمان قاجارها در تهران تدریس میکردند.
و باز مسموع است
که این دوره تدریس، چهار سال طول میکشیده است و بقیه کتب شفا شامل کتب ریاضی،
(یعنی حساب و هندسه و مجسطی و موسیقی) و کتابهای منطقی شفا که علاوه بر کتاب منطق
صورت آن، کتب صناعت خمس آن نیز مفصلترین کتبی است که در فرهنگ اسلامی تدوین شدهاند
و واجد دُرهاییاند تراویده از ذهن وقّاد شیخ، سالهاست که در حوزهها مغفول ماندهاند،
در حالی که این غفلت موجب شده تا طالبان گنجینههای نوآوریهای شیخ بیبهره
بمانند؛ فیالمثل در کتاب هندسه، با وجود آنکه شیخ قید فرمودهاند که مطالب این
کتاب را در نهایت اختصار میپردازند، در اغلب قضایا، در برابر استدلالهای اقلیدس،
خود راه حل دیگری برای مسأله ارائه میدهند تحت عنوان «فیه طریقه اخری» که بسیار
سادهتر و عمیقتر از راه حل اقلیدس است و به همین وصف، در مجسطی و حساب و به
خصوص در کتابهای منطقی، چنان که عرض شد خوشبختانه در شرحی که از طریق این حقیر
برای هر یک از آنها به عمل آمده، متن ارسطو در منطقیات و طبیعیات و کتب شفا (با
ترجمه انگلیسی و فرانسوی آثار ارسطو) مطابقت داده شده است، قول شیخ به قول ارسطو
اضافاتی دارد، خصوصاً در منطقیات؛ و فقط در کتاب الحیوان، متن شیخ تا حدی خلاصة مطالب
مهم ارسطو است، آن هم به این دلیل که ارسطو یکی از برجستهترین جانورشناسان عالم،
حتی در زمان هذاست و کتاب جانورشناسی (Zoology) او واجد جانوران دریایی است که در زبان فرانسوی و انگلیسی، این
جانوران نام ندارند و نام آنها همانند نام یونانی است که از یونانی اخذ شده و در
ترجمه کار ارسطو به آن زبانها به کار برده شده است؛ خاصه جانوران دریایی که در
کتاب الحیوان شیخ، این جانوران همگی با نام «عفاریت» آمده و معلوم نیست این
نامگذاری از شیخ بوده یا از مترجمان بیتالحکمه و علاوه بر نامهای مذکور،
داستانهایی که در کتاب الحیوانِ ارسطو آمده است و در کار شیخ، خلاصهای از آن
واقعه و داستان ذکر گردیده و در شرح فارسیِ کتاب حیوان، سعی بر آن نرفته که آن
داستان به صورت کامل نقل شود؛ چه، نقل کامل آنها چیزی بر دانش جانورشناسی نمیافزاید
جز افزودن بر صفحات ترجمه، لذا آن قسمت داستان که بر اثر ایجاز قول شیخ مطلب معقد
است، با توضیحی از متن ارسطو رفع تعقید از شفا شده.
سبک نگارش بوعلی
اصولاً بنا بر
قول ابوعبید جوزجانی ـ شاگرد و ملازم شیخ ـ شیخ در نگارش مطلب، یک بار مطلب را مینوشته
است، بدون آنکه مطلب را پس از نگارش، یک بار دیگر مطالعه کند و اگر در مورد مشکلی
یافت، رفع اشکال فرماید و مضافاً شیخ، چون واجد ذهنی وقّاد بوده و خیلی از مشکلات
و مصاعب که برای دیگران موجب مصائب میشده است، چنین مینماید که برای شیخ، بسیار
سهل و آسان جلوه میکرده و بالنتیجه حاجت نمیدیده که در بیان آن، پرسخنی کند و به
اصطلاح، با توضیحاتی که آنها را حشو و زائد میدیده، بر اوراق نوشتههای خود
بیفزاید؛ اما از سوی خواننده آثار شیخ باید توجه داشت که هر سیوطیخوانی نباید به
خود حق دهد و وارد کارهای شیخ شود، زیرا نوشتههای شیخ درست مثل معادلات
دیفرانسیلی است در ریاضیات عالی که مقدمات بسیار استدلالی میخواهد و واردین در
عرصه کتب شیخ، باید عمری را در توغل با برهانیات سپری کرده باشند؛ چه، حضرت شیخ در
نوشتههای خود، سخت تکیه بر قیاسات منطقی، آن هم با صغرا و کبراهای موجه دارد که
ورود به این قیاسات و مشی در آنها بُعد با متنهای فلسفی دارد که تهی از مباحث
فلسفی و محشو و حاوی از پرگویی و واژههای غریب و عجیباند و مشتغل در آنها باید
همت در یافتنِ معانی آن واژهها و معانی و مفاهیم تهی از ذهنیات فلسفی کند و از
همه این امور گذشته، چون شیخ در نوشتههای خود، سر آن دارد که معنی نویسد نه لفظ
پردازد، گاه جار و مجرورهای به کار رفته در جملات نوشتههای او، به حدود همان جمله
با «متعلق» خود فاصله دارند که در خواندن نوشتههای حضرت شیخ، باید خیلی متوجه این
جار و مجرورهای به کار رفته شد و از همه مشکلتر، ضمیرهای بیدریغ استعمال شده در
این نوشتههاست که تشخیص مرجع آنها، خود از عویصات است.
زبان عرب، مانند
بسیاری از زبانها واجد اسامی مذکر و مؤنث و به قول فرنگان، واجد جنسیت است با این
استثناء که در زبان عرب، گاه پارهای از اسماء هم مونثاند و هم مذکر، یعنی
ذوالوجهیناند. حضرت شیخ در نوشتههای خود، چون به این اسماء میرسند، بسیار اتفاق
افتاده در پارهای از موارد در یک متن که این اسم میآید، گاه برای یکی فعل مذکر
به کار میگیرند و با مورد دیگر، فعل مؤنث، و اگر شخص با نثرهای عرب سروکار نداشته
باشد و از ذوالوجهینی این اسما بیاطلاع باشد، بیشبهه گرفتار ابهام میشود.
باری، آن که به
شفا میپردازد، خاصه در قسمت منطق محض آن، باید از عمر، دورهای را در وادی ریاضی
ره سپرده باشد. البته در فلسفه اوسط شفا، این سر و کار با ریاضی، اساس کار است.
مضاف بر این، رهسپر وادی شفا باید بداند با نثری از زبان عرب سر و کار دارد که
متعلق به هزار سال گذشته است، نه نثر منفلوطی و طهحسین این روزگار.
باری، از همه
کتابهای شفا، شرح و رفع اشکال به زبان فارسی شده است، البته به قدر طاقت بشری، چه
«لایکلفالله نفساً الا وسعها» و از جملة آنها کتاب «جوامع علم موسیقی» است که شرح
آن مانند شروح دیگر شفا سالها در قفسه کتابخانه با غبار هوا راز و نیاز و ساز و
آواز داشت و چون نیمکوری در چشم حقیر و نیز گوشهگیری و عزتطلبی از عزلت، دست
دریوزگی و پای تبصبص این حقیر را از دامن صاحب قدرت و مکنت به لطف الهی بریده و به
قول حافظ:
ای گدایان
خرابات، خدا یار شماست چشم
اِنعام چه دارید ز اَنعامی چند؟
به بستر آرام
این شروح در گوشه قفسه کتابخانه کاری نداشت و حتی گردگیری از آنها نمیکرد که نکند
خواب آنها را برهم زند تا آنکه گردش ایام، جوان فرهیختهای را به عزلتکده حقیر و
بستر این شروح کشید و چون او به قول فارابی از اهل عمل در صناعت موسیقی است و در
نواختن سهتار و تار دست بالا دارد و نیز صاحب صوت داوودی است که مرغ را از طیران
و آب را از جریان، به وقت خواندن باز میدارد و مضاف بر آن، سالها در آمریکا
موسیقی نظری و عملی فرنگی را به خوبی آموخته است، بر آن شد همانطور که بر ردیف
موسیقی ایرانی واقف است، بنا به قول فارابی، بر مطالب نظری این صناعت در فرهنگ
اسلامی راه یابد، خاصه آنکه همه راسخان این صناعت برخاسته از سرزمین ایران و
ایرانیاند، ولی چون مسلمان بودهاند، مثل اساطین بزرگ سایر علوم دیگر، مُهر
دانشمند اسلامی خورده و در حوزه فرهنگسازان اسلامی قرار گرفتهاند نه ایرانی. پس
جناب ایشان (آقای آرین رحمانیان) بر آن شدند که در نزد حقیر، سیری در موسیقی نظری
اسلامی نمایند. ابتدا با ایشان، یک بار جامعالالحان مراغی را دوره کردیم و چون آن
کتاب به پایان آمد، رو به بستر خواب کتاب «جوامع علم موسیقی» نمودند و آن را از
قفسه کتابخانه به درآوردند و بنا را بر آن گذاردند که این حقیر، دوباره با چشم نیمکور
و شکستهحالی و پیری خود، مطالب آن شرح را تقریر و توضیح لفظی کند و سرکار ایشان،
تحریر کنند. از آنجا که خواست مطلوبی بود و لطف الهی هم شامل شد، این مستوره از
پرده بیرون افتاد و شاهد بازاری گردید. امید آنکه مورد قبول افتد و در نظر آید.
البته هر نقصی که در آن است، از آن این ناقص ازلی است و هر حُسنی که از آن به کار
است، از آن این جوان هنرمند است: حفظهالله تعالی فیالدارین.
آنچه به پایان
باید به عرض رسانده شود، این است که همه کلمات موسیقایی (اعم از اسماء و افعال و
صفات) که در متن شفا آمده است، چون کلماتیاند که در تداول موسیقیدانها از موسیقی
کبیر فارابی گرفته تا موسیقی قاجارها به صورت ثابت از سلف به خلف سپرده شده است و
در حقیقت منقول اصطلاحاتی گردیده، لذا بدون ترجمه در متن فارسی آمده است؛ چنان که
اساطین این صناعت چون علامه قطبالدین شیرازی در رساله موسیقی فارسی درهالتاج خود
و عبدالقادر مراغی در دو رساله فارسی خود (مقاصدالالحان و جامعالالحان) چنین کردهاند؛
مضافاً آنکه پارسی واژة «مثلث» که نام زه دوم عود است، موجب شده در یکی از ترجمههای
«موسیقی کبیر»، زه سوم عود معرفی گردد و مشکلات ایجاد کند و از این رو هر جا که
اصطلاحی حاجت به معرفی داشت، از تعریف منطقی آن استفاده شد و در پانوشت آمد.
-----------------------------------------
پینوشت
1. موسیقی کبیر،
ناشر: دارالکاتبالعربی، قاهره، سال 1967، ص491 ـ490.