دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی از معدود شخصیتهای علمی است که در عبور از مرز هشتاد سالگی نیز هر روز میشکفد و هر سال برگ و بار و ثمره بیشتر میدهد. از این منظر شاید نتوان از همگنان، کسی را همتای او دانست. حکیمی که با طراوت و شادابی تمام در کلاس درس حاضر میشود، دانشگاه میرود، محفل بحث آزاد دارد، در محافل و مجالس علمی حضور فعال مییابد و از طریق رسانههای فراگیر ارتباطی عمیق، وثیق و فزاینده با مخاطبان برقرار میکند.
در سالهای اخیر
کمتر اتفاق افتاده است که جامعه علمی هر ساله شاهد انتشار کاری تازه از وی نباشد و
هم از این روست که علاقهمندانش هر سال در انتظار حرفهای نو به نوی او هستند.
سال
1393 دو اثر ارزشمند از این استاد گرانمایه به بازار فرهنگ عرضه شده است. «خرد گفتگو» شامل درسگفتارهای
فلسفی است که به شیوه گفتگو و به همت سجاد نورعلیان و پویان پروین سامان یافته و
انتشارات هرمس منتشر کرده که با اقبال علاقهمندان روبرو بوده است. دیگری «معمای
زمان و حدوث جهان» است که به خامه توانمند استاد موضوع دقیق و ظریف و پر مسألهای
را بیان نموده و انتشارات انجمن حکمت و فلسفه آن را منتشر کرده است.
در
مکیال گفتگو
«خرد گفتگو» تراوش اندیشه دکتر دینانی در مکیال گفتگوست. این شیوه اولین باری نیست
که علاقهمندان را از این سرچشمه معرفت دکتر دینانی سیراب میکند؛ چه، پیش از این
نیز «شعاع شمس»، «حافظ معنوی»، «هستی و مستی»، «سرشت و سر نوشت» و «راز راز» نیز
با همت درخور تقدیر آقای کریم فیضی، جویندگان زلال اندیشه استاد را بهره داده است.
شاید هیچ نوشتار و گفتاری به اندازه «گفتگو» مرتبه و جایگاه علمی و درک اشخاص را
از موضوعات بروز ندهد. نگارنده پیش از این در مقدمهای بر کتاب «هستی و زبان» که
زبده آرا و اندیشههای استاد در مبحث فلسفه و ساحت سخن است، ملهم از نظر این استاد
فلسفه اشاره کرده که: از منظر ملاصدرا زبان با هستی خصلتی مشترک دارد و این خصلت
آن است که زبان نیز مانند وجود که جز با وجود قابل شناختن نیست، جز با زبان شناخته
نمیشود و از این رو همان گونه که در باور این استاد فلسفه است، عقل در هر مرتبهای
از مراتب هستی که ظهور یابد، زبان نیز در همان مرتبه قرار میگیرد و آنچه از این
سخن حاصل میآید، این همانی «اندیشه»، «زبان» و «هستی» است.
بر این اساس از پس گفتار بیواسطه استاد در این گونه آثار، اندیشه فلسفی و حکمی و
ظرافتهای فکری او نمایان میشود. بدیهی است که ظهور معنی با تکیه بر ویژگیهای
زبانشناسانه برای القا و تجمیع معانی با بهرهگیری از قدرت ایجاز و اختصار و تکیه
و تأکید، در گفتار بیشتر نمایان میشود تا در نوشتار، و از این منظر میتوان در
بررسی آثار بزرگ علمی دریافت که با بهرهگیری از این شیوه (دیالوگ) که جامعتر و
بسامانتر از تکگویی(منولوگ) است، حرفهای مهمی زده میشود که در غیر آن یا امکان
ظهور نداشت و یا جامعیت این شیوه برآن مترتب نبود.
قرآن کریم که کلام وحی است سرتاسر گفتگوی باری تعالی با نبی مکرم اسلام(ص) است که
با شیوههای مختلف از جمله: نقل مستقیم داستان و یا طرح پرسشی و یا نکتهای و بیان
مستقیم امر مهمی خطاب به آن حضرت بیان شده است. در سیره معصومین(ع) هم میتوان از
این نمونهها فراوان یافت و نیز در آثار دانشمندان و فلاسفه بزرگ جهان از افلاطون
و ابنسینا گرفته تا مشی گفتگو محور خواجه نصیرالدین طوسی و پرسشهای عینی و یا
مقدر در زبان حکیمانی چون حافظ و مولوی و خیام و پاسخهای داده شده به آنها.
گفتگوهای سقراط
کتاب «جمهور» افلاطون به صورت نقل مجلس درس سقراط تنظیم شده است و فرض است که در
حدود سال 411 قبل از میلاد، شبی سقراط در منزل پیرمردی سفالوس نام با عدهای وارد
مباحثه و گفتگو میشود و روز بعد ماجرا را برای دوستان خود نقل میکند. آنجا که در
کتاب اول و دوم پرسش از معنی عدل پیش میآید و پس از گفتگوی فراوان و پاسخهای
مختلف، به حقیقت تعریف عدالت نزدیک میشود و خواننده درمییابد که اگر نبود شیوة
گفتگو، شاید معنی عدل و عدالت به آن صورت امکان پذیر نبود. (نک: افلاطون،1384: 4)
در پنج رساله نیز گرچه افلاطون هنر نویسندگیاش را به ویژه در رساله اول با موضوع
شجاعت آشکار میسازد، اما باز هم به خاطر آنکه از سبک نمایش و صحنهسازی و گفتگوی
چندجانبه بهره برده است مفهوم شجاعت را تشریح کرده است که بی تردید اگر این شیوه
را برنمیگزید، حقایق و عمق نگاه وی به موضوع آنچنان پخته و جامع ظهور نمیکرد.
در رساله چهارم نیز سقراط با پرسشهای خود حاضران را به تفکر وا میدارد و وجوه
مختلف حقیقت را میسنجد. آنچه اعتبار و ارزش پرسشهای سقراط را در نوشتههای
افلاطون بیشتر نمایان میکند، ارزش و اعتبار پرسشهاست که در پس هر پاسخی، پرسشی
دیگر نمایان میشود و محفل را در تفکر فرو میبرد. (نک. افلاطون، 1389: 91)
جدایی
اندیشه از گفتار
دکتر
دینانی معتقد است جدایی اندیشه از گفتار بیمعناست و کسی نمیتواند از انفصال میان
فلسفه و زبان و منطق و گفتار سخن بگوید. و به عبارتی باز وام گرفته از خود استاد،
اگر گفتار را عمل اندیشه بدانیم، خواهیم دید که اندیشه و عمل دو مرتبه از یک
واقعیتاند و میان اندیشه و عمل خلأ و فاصله غیر قابل عبور وجود ندارد و در واقع
دو مرتبه از مراتب واقعیت شناخته میشوند.(دینانی، 1389؛71)
کتاب «خرد گفتگو» در هفت بخش و یک پیشگفتار که به قلم استاد نوشته و تدوین و منتشر
شده است و هر بخش شامل فصلهای مجزا و در عین حال مرتبط با هم است که یک موضوع کلی
را در عین اینکه به گستردگی فهم عمیق پژوهندگان فلسفه میگشاید، به آسانی لذتی به
علاقهمندان آشنای به الفبای فلسفه میدهد. از این رو در این سلسله درسگفتارها هر
پرسش و پاسخی با دو رویکرد سهل و ممتنع روبرو هستیم: سهل از آن جهت که خواننده با
پرسشی روبروست و در پی آن پاسخی اقناعی و اغلب مختصر بیان میشود و ممتنع از آن
جهت که اگر اهل دقت و غور در فلسفه باشی، بالهایی خواهی یافت و در شوق رسیدن به
بیکرانة دانایی و تا اوج لذت پرواز خواهی نمود.
شیوه تنظیم و تبویب کتاب هم به گونهای است که در ابتدای هر درسگفتار، بخشی از
متون مشهور فلسفی از جمله: المظاهر الهیة ملاصدرا، حکمهالاشراق سهروردی، شعاع
اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی اثر دیگری از استاد دینانی، الشواهدالربوبیه و
المشاعر ملاصدرا و یا تمهیدات عینالقضات همدانی خوانده میشود و استاد با استناد
به جانمایه اصلی متن، سخنی میآغازد و زمینه پرسشی را برای شاگردان کلاس فراهم میآورد.
بخش اول در مقدمات فلسفه و فصولی چون: لازمه فهم فلسفی، مراحل سیر و سلوک از نگاه
ملا صدرا و برهان برای تحصیل معرفت.
بخش دوم در موضوع کلی هستیشناسی که مباحثی چون تفکیک وجود از ماهیت، اصالت وجود
یا ماهیت؟، نحوه شمول وجود، وجود ظاهر بالذات، نور، وحدت و کثرت و وجود ورابط.
بخش سوم در خداشناسی است که در بر دارندة فصولی چون معرفت به آفریدگار، ذات واجبالوجود،
یگانگی حق، تشخص عالم، اسماء و صفات الهی، تشبیه یا تنزیه، کیفیت علم خداوند و عمل
هر چیز بر اساس طبیعی خود.
بخش چهارم در جهانشناسی است و در آن مباحثی چون نقد نظر اشاعره و حدوث عالم، موضوع
آفرینش جهان در شش روز، ماهیت تاریخ و زمان و مسئله مهم و ظریف «آن» و لحظه و نیز
عالم مثال و خیال میپردازد.
در بخش پنجم که شیرینترین و در عین حال پیچیدهترین مباحث در انسانشناسی است،
آنجا که سخن از ماهیت زبان، ماهیت سخن، معلوم بالذات و بالعرض، کلی طبیعی و معنای
عام انسان، هبوط، نور اسپهبد، تجرد عقل، عقل و اراده، مدرکات عقلی با نفس و همچنین
مسئله تاریخی و اساسی جبر و اختیار که از مشکلات فکری بشر به ویژه فلاسفه بوده و
هست پرداخته میشود و با ظرافت پس از تبیین مفاهیم فیلسوف و متکلم موضوع در جایگاه
یک مسئله پیچیده و عمیق شکافته میشود و به سرانجام میرسد و این خود هنرنمایی
استاد در این زمینه است که مسألهای با این طول و عرض تاریخی در میان مناقشات
فلسفی و کلامی را در صفحاتی محدود تبیین میکند.
بیتردید جدای از کلام نافذ و دقیق استاد در این بحث که حاصل عکسالعمل ژرف او به
پرسشهاست، فضای حاکم بر کلاس و اسلوب گفتگو را نباید نادیده گرفت.
بخش ششم در عرفان است که در میان علوم مختلف در کنار ادبیات آمیختهترین با فلسفه
است. این فصل با نقل قولی از عینالقضات همدانی عارف شهیر آغاز میشود و با بیانی
در باره دل و زبان، فضا را برای گفتگو فراهم میکند و در ادامه ضمن طرح مباحثی در
خودشناسی، به طرح موضوع خواب و شهود و نیز نکتهای در باب عشق بسنده میکند و در
این بخش به تعبیر حافظ، شیرین و نامکرر و به قول مولانا خجل و سخن گفته میشود.
اما حقیقت این است که چون سخن عشق سر بر میآورد، نه میتوان از آن گذشت و نه
امکان آنکه به عمق آن پی برد میسر است، پس ناچار نتوان به سبب عدم توانایی درک آن،
به ترک آن مبادرت نمود. لذا در این بخش پس از قرائت این سخن عینالقضات که: «اندر
این تمهید عالم عشق را خواهیم گسترانید، هرچند که میکوشم که از عشق درگذرم، عشق
مرا شیفته و سرگردان میدارد و با این همه او غالب میشود و من مغلوب، با عشق کی
توانم کوشید؟!»
و استاد حکیمانه به استخلاص خود از موضوع عشق میپردازد و میگوید: «عینالقضات میخواهد
بگوید که عشق قابل درمان نیست، زیرا دستنیافتنی است. ابتدا باید درد را پیدا کرد
و بعد آن را معالجه کرد؛ اما عشق را نمیتوان درمان کرد؛ زیرا هر آنجا که شما
انگشت بگذاری، آن عشق نیست. عشق قابل اشاره نیست و فراگیر است. عشق و معشوق حقیقی
همه جا را در بر گرفته و چون جایی نیست که نباشد، در جایی خاص قابل یافتن و اشاره نیست.»
و در نهایت با بیتی از مولانا قصد رهایی از بحث میکند که: عشق آن شعلهست کو چون
برفروخت / هرچه جز معشوق، باقی جمله سوخت
در بخش پایانی کتاب که در دینشناسی است نیز سخنانی در باب دین و اخلاق و احکام
شرعی به عنوان لطفی در واجبات عقلی، بیآنکه خواننده احساس نقص و دلزدگی کرده
باشد، سخن با اختصار به پایان میرسد. «خرد گفتگو» دارای ویژگیهایی است که آن را
برتری وارزش میبخشد که در این مجال به چند نمونه اشاره میشود.
تأکید
بر مسئله اصلی
صفحات
کتاب بالغ بر 300 نیست، اما در این حجم اندک موضوعاتی اساسی و عمده طرح شده و
استاد نیز پس از استماع قرائت متن مورد نظر، تلاش میکند تا جانمایه اصلی کلام را
بیان کند و بحث را به آن سو سوق دهد؛ مثلا در جایی میگوید: «مشکل اصلی اینجاست که
اغلب انسانها آنچه را که دوست دارند، حقیقت میانگارند» (ص14) و با این بیان، ضمن
هدایت دانشجویان به سمت یک نکته و معضل اساسی (خود حقیقت انگاری) که مشکل عمومی
بشر در حوزه علوم انسانی است، به سؤالات پاسخ میدهد.
و در بخش هستیشناسی آنگاه که میخواهد به زبان ساده تعریف جدیدی از فلسفه ارائه
دهد، میگوید: «انسانها اغلب با همان نگاه ابتدایی تا آخر عمر زندگی میکنند و هیچ
بازنگرشی به تفکر و اعتقادات خود ندارند، در نگرش فیلسوف مشهودات اعتبار زیادی
ندارند.»(ص46)
طرح
پرسشهای اساسی
با آنکه پرسش شونده استاد دینانی است، اما وی با درایت و دقت خود گاهی پرسشی عمیق
از دانشجویان میکند که فقط جنبه پرسش ندارد، بلکه تفکر در آن ژرفایی از معنی را
پیش روی مستمع میگشاید؛ مثلاً میپرسد: «شما در عالم هستید یا عالم در شماست؟» و
دانشجو پاسخ میدهد: هر دو از وجهی درست است. سپس استاد میپرسد: «یعنی هم آب در
کوزه است و هم کوزه در آب؟ عجب حرفی!» سپس خود پاسخ میدهد: پاسخ این است که باید
بگویم من در عالم هستم، البته در عالمی که آن عالم در من است و به عبارت دیگر من
در عالمی هستم که تصور میکنم.(همانجا)
صلابت
و شجاعت در گفتار
دکتر دینانی از جمله اشخاصی است که صلابت و قاطعیت و شجاعت در گفتار و نظرش موج میزند
و تکیه کلام مشهور اوست که: «بگو و نترس!» در این اثر هم در جای جای فصول، این
صلابت و شجاعت در گفتار همراه با تحکم دیده میشود. آنجا که سخن از حقیقت به میان
میآید، نهیب میزند و میپرسد که «حقیقت چیست؟ حال میگویید خوب حقیقت است دیگر!
بگویید! خجالت نکشید! به حضرت عباس اگر بدانید که حقیقت چیست! اگر حقیقت دانسته میشد
که دیگر اینقدر بد بختی نداشتیم... شما یک نفر پیدا کنید که در عالم بگوید من
طرفدار حقیقت نیستم، چنین کسی نیست!» (ص62)
پاسخهای
موجز و مختصر
در کنار پاسخهای طولانی و تشریحی، گاهی استاد پاسخهای محکم و مختصری میدهد که
گریزی برای شنونده باقی نمیماند جز اینکه سکوت اختیار کند. کلام هر چقدر مختصر
ویا مطول، وقتی فایدهبخش و قانعکننده است که همراه با رضایتمندی و سکوت باشد. در
جایی پرسش میشود: «تا به حال شده است که در راه خودتان شک کنید که اصولاً فلسفه
چیست؟» و استاد چنین جواب میدهد: «اگر شک نمیکردم، دیگر فلسفه نمیفهمیدم، اصلا
فلسفه شک کردن را به من یاد داده است. اگر شک نمیکردم، جاهلی بیش نبودم.»(ص99)
پاسخهای
مطایبه آمیز
«خرد گفتگو» تمثل مکتوب یک کلاس واقعی است و از این جهت باید تنظیمکنندگان آن را
ستود که در شیوه تنظیم کتاب تا جایی که ممکن بوده، متن را به فضای کلاس نزدیک کردهاند
که گاهی با سخنی طیبتآمیز، کسالت و خستگی این کلاس مجازی برطرف میشود.
استاد پرسش مهمی مطرح میکند که: «چگونه است که شما از یک ذات به عنوان مثال
خداوند چند صفت انتزاع میکنید؟ اگر مطمئن باشید که عقل سالمی دارید، باید از
خودتان بپرسید چگونه از یک چیز چند چیز میفهمید؟!» وقتی دانشجویان پاسخی میدهند،
استاد با طنز و طعنه جواب میدهد: «اینجا فست فود نیست. اگر عمرتان روی این مسئله
فکر کنید، باز هم کم است.»(ص91)
طرح
نکات بدیع
در مبحث خدا شناسی و در شرح «لا تفکروا فی ذات الله»، استاد نکتهای بدیع میگوید:
«تفسیری از لاتفکروا فی ذات الله برای شما میگویم که جایی نشنیدهاید، این را از
من به عنوان یادگار داشته باشید. هیچ وقت ائمه دستور فکر نکردن نمیدهند. میگویند
فکر کنید، اما بدانید که اگر هم فکر کنید به ذات، راهی ندارید. اینجا امر ارشادی
است نه مولوی. مولویت نمیکند که فکر نکنید، بلکه میگوید: شما تلاش کنید، اما راه
به ذات خدا بسته است.» (ص97)
آمیختگی
عرفان و ادب و فلسفه
پیشتر
هم اشاره شد که هیچ کدام از علوم به اندازه فلسفه و ادبیات و عرفان با هم آمیختگی
ندارند. در «خرد گفتگو» جلوههای ادبیات را در کلام استاد فراوان میتوان یافت،
شاهد مثالهایی که هم کلام استاد را طراوت و شادابی میبخشد و هم تفهیم مطالب بعضاً
سخت و سنگین فلسفی را برای مخاطب هموار میسازد.
وقتی سخن از خلوت میشود، شاهد مثال میآورد که:
هرگز وجود حاضر غایب شنیدهای؟ من
در میان جمع و دلم جای دیگر است
و آنگاه که سخن از برهان است و راه تحصیل معرفت، پس از بیان لزوم توجه به بدیهیات
به مواردی دیگری چون خطابه و جدل و مغالطه و شعر میپردازد و تأثیر شعر «بوی جوی
مولیان آید همی/ یاد یار مهربان آید همی» از رودکی را در ترغیب امیر سپاه برای
بازگشت به وطن شاهد میآورد.(ص32)
در بحث لزوم بازنگری در تفکر و اعتقادات در نگرش فیلسوف، سخن بلیغ حافظ مدد میرساند
که:
از خلافآمد عادت بطلب کام که من/ کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم (ص46)
آنگاه که سخن از خداشناسی و بحث تشخص عالم است و از وحدت و کثرت سخن گفته میشود،
بیتی از منظومه عرفانی شیخ محمود شبستری ظرافت و لطف سخن را میافزاید که:
اگر یک ذره را برگیری از جای/ خلل یابد همه عالم سراپای (ص 115)
و البته در این میان، سهم مولانا در بیان شاهد مثالها شاید بیشتر از سایرین باشد
تا جایی که در فصلی که سخن از تشبیه و تنزیل است، کلیت داستان موسی و شبان از
مثنوی معنوی فرا یاد میآید.
در فصل خواب و شهود در بخش عرفان آنگاه که پرسش از خود واقعی و خود مادی و جسمانی
میشود دو بیت زیبا از حافظ و مولانا نمای بنای رفیع بحث را زیبا میکند:
حضوری گر همی خواهی، از او غایب مشو حافظ/ متی ما تلق من تهوی، دع الدنیا و اهملها
و استاد اضافه میکند: اگر حضوری میخواهی، سراغ خودت برو! حضور را باید در خلوت
پیدا کنی.(ص298) ودر همین موضع با بیان این بیت از دیوان شمس:
زین دو هزاران من و ما، ای عجبا این چه منم؟!/ گوش بده عربده را ،دست منه بر دهنم
تبیین میکند که: انسان پیوسته باید از «من»ها و خودهای انضمامی و نفسانیاش
عبور کند تا به «من حقیقی»اش نزدیک شود.(ص 299)
--------------------------------------
منابع
ـ ابراهیمی دینانی، غلامحسین، خرد گفتگو، هرمس، 1393، تهران
ـ ابراهیمی دینانی، فلسفه و ساحت سخن، هرمس، 1389، تهران
ـ افلاطون، جمهور، ترجمه فواد حجازی، علمی فرهنگی، 1388، تهران
ـ افلاطون، پنج رساله، ترجمه محمود صناعی، هرمس، 1389، تهران، چاپ ششم
ـ محمدزاده، محمدجعفر، هستی و زبان، اطلاعات، 1391، تهران