تاریخ فلسفه با فلسفه تاریخ خیلی تفاوت ندارد، اصلاً فلسفه خودش فلسفه تاریخ است، با فلسفه تاریخ به وجود میآید. اگر فلسفه نباشد، تاریخ بیمعنا میشود.
به گزارش روابط
عمومی و امور بینالملل بنیاد علمی و فرهنگی بوعلیسینا، به نقل از روزنامه ایران؛
چاپ ششم«ماجرای
فکر فلسفی در جهان اسلام» و چاپ پنجم«دفتر عقل و آیت عشق» دو عنوان از آثار سه
جلدی دکتر غلامحسین ابراهیمیدینانی چندی پیش توسط انتشارات طرح نو منتشر شدهاست.
غلامحسین ابراهیمیدینانی در سال1380 در نخستین دوره همایش چهرههای ماندگار بهعنوان
چهره برتر فلسفه مورد تقدیر قرار گرفت. دکتر دینانی از سال 62 عضو هیأت علمی
دانشگاه تهران و در سال 87 بازنشسته شد، استاد فلسفه در این دانشگاه و عضو پیوسته
فرهنگستان علوم است. کتاب«دفتر عقل و آیت عشق» جزو آثار تقدیر شده سال 84 معرفی
شد. «درخشش ابنرشد در حکمت مشاء» از دیگر آثار او است که انتشارات طرح نو در سال
84 منتشر کردهبود و در سال 89 به چاپ دوم رسید. از دکتر دینانی چندی پیش کتاب«سخن
ابنسینا و بیان بهمنیار» توسط انجمن حکمت و فلسفه منتشر شد و کتاب تازهاش تحت
عنوان«معمای زمان و حدوث جهان» در 350 صفحه توسط انجمن حکمت و فلسفه به بازار آمدهاست.
چندی پیش چاپهای ششم و پنجم دو عنوان
از آثارتان منتشر شد. ماجرای فکری فلسفی در جهان اسلام، دفتر عقل و آیت عشق.
هر یک از این دو کتاب در سه جلد چاپ شدهبود. عنوان کتاب«ماجرای فکر فلسفی در جهان
اسلام» خودش گویای محتوای کتاب است. این کتاب ماجراست، اصلاً فکر ماجراست، وقتی
فکر نباشد ماجرایی هم نیست. اگر فکر وجود نمیداشت چه ماجرایی بود؟ همه ماجراها به
فکر مربوط میشوند.
بحث بیشتر بر سر مسأله سیاسی ماجراست.
چون اندیشههای فلسفی در جهان اسلام آرام و بدون کشمکش نبوده و در هر برههای از
زمان با نوعی مخالفت و خصومت روبهرو بود.
هیچ فکری بدون سیاست وجود ندارد.
انسان که از سیاست بیرون نیست. انسان از زمانی که لب باز میکند، وارد حوزه سیاست
میشود. هیچ کلمهای نمیتوان بر زبان جاری کرد که به سیاست ارتباط پیدا نکند، چه
مستقیم چه غیرمستقیم. سیاست گسترده است. طبیعی است که فکر هم سیاسی میشود، دین و
فلسفه هم سیاسی میشود. در مجموع فعلاً ما با سیاست کاری نداریم ولی عمده حرف من
در مورد این دو کتاب این است، فیلسوفان جهان اسلام ماجرایی با متکلمان داشتند.
متکلمان کسانیاند که از عقاید دفاع میکنند به هر نحوی و به هر شکلی که مقدور
است. پس متکلمان با فلاسفه درگیری دارند. آنوقت فلاسفه از یک سو با متکلمان
درگیرند و از سوی دیگر با عرفا زاویه دارند. عرفا میگویند فلاسفه به مقام ما
نرسیدند. متکلمان میگویند فلاسفه حرف بیمورد زدهاند و از دین فرارفتهاند
بنابراین فیلسوف در دو جبهه درگیر است، یکی با متکلمان و دیگر با عرفا.
کتاب «ماجرای
فکر فلسفی...» صحبت یک فیلسوف اسلامی مثل ابنسینا و فارابی و... با متکلمان
اسلامی است. در اینجا میبینیم متکلمان چه میگویند و چه اشکالاتی به فلسفه
دارند؟ حرفشان درست است یا نه؟ و به آنها پاسخ میگوید. این پاسخ و پرسش بین
فیلسوفان اسلامی و متکلمان اسلامی است و ماجراهایی در طول تاریخ داشت که در این سه
جلد روایت میشود.
«دفتر عقل و آیت
عشق» را که نخستین بار در سال 80 منتشر کرده بودید، به همین موضوع...
«دفتر عقل و آیت عشق» گفتوگو بین
فلاسفه و عرفاست. عرفا میگویند عقل را رها کن و جانب عشق را بگیر. فلاسفه میگویند
عقل را نمیتوان رها کرد. عرفا میگویند، عقل را کنار بگذار، عشق است که حرف اول
را میزند. این مجموعه سه جلدی گفتوگوی بین فلاسفه و عرفاست، جنگ که نیست. فلاسفه
میخواهند بگویند عشق در جای خود درست است ولی عشق به تنهایی و بدون عقل راه به
جایی نمیبرد، عشقی که عقل راهبرش نباشد به بیراهه میرود.
برخی معتقدند پشت استبداد عباسیان فلسفه فارابی است. همانگونه که استبداد
دولت پروس از فلسفه هگل تغذیه میکرد.
متکلمان البته افراد مستبدی نیستند،
ولی حرف برای گفتن دارند. فیلسوفان با متکلمان گفتوگو میکنند. عرفا هم مستبد
نیستند حرفی برای گفتن دارند. غزالی هم به عنوان یک متکلم با فلاسفه در میافتد.
در بین همه متکلمان که با فلسفه و فلاسفه در افتادند، غزالی یکی از آنهاست. تنها
یک غزالی که نیست، در هر عصری صدها و هزارها غزالی پیدا میشوند که مخالف فلسفهاند.
همه متکلمان غزالیاند، هر متکلمی یک غزالی است. متکلم شیعه هم داریم. غزالی در رد
فلسفه کتاب«تهافتالفلاسفه» را نوشت و چندین کتاب هم در رد این کتاب نوشته شد. من
در این کتاب این مسائل را مفصل توضیح دادم. بحث متکلمان با فلاسفه – که یکی از آنها
غزالی است- از یک سو بحث فلاسفه با عرفا که یکیاش ابنعربی است و دیگری بایزید
بسطامی است. از سوی دیگر فلاسفه از هر دو سو صحبت کردند و خیلی هم معقول حرفهایشان
را زدند.
بحث مستبدان نیست، مستبدان پس از چندی
فراموش میشوند. آن کسانی که حرفشان میماند مهماند: متکلمان، عرفا، فلاسفه.
هایدگر هم یک فیلسوف است، مستبد که
نیست. کسانی که فلسفه هایدگر را عامل استبداد هیتلر میدانند دشمن فلسفهاند. اگر
هایدگر هم نبود، فلسفه هایدگر هم نبود، باز هیتلر همین هیتلر بود، رهبر یک استبداد
فاشیستی. برخی فکر میکنند فلسفه استبداد میآورد. من میدانم شما چه میگویید:
مثلاً اگر هایدگر نبود، هیتلر پیدا نمیشد؟ حالا ممکن است که هایدگر چندی با هیتلر
همکاری کرده باشد. آخر، فیلسوف که مرد جنگ نیست. مصلحت را هم رعایت میکند. اما
اگر هایدگر نبود، هیتلر همچنان هیتلر بود.
اما شما معتقدید آنجا که نقش اندیشه برجسته میشود و عقل و تفکر اساس
رویدادهای تاریخ به شمار میآید. فاصله میان فلسفه تاریخ و تاریخ فلسفه کمرنگ میشود.
تاریخ فلسفه با فلسفه تاریخ خیلی
تفاوت ندارد، اصلاً فلسفه خودش فلسفه تاریخ است، با فلسفه تاریخ به وجود میآید.
اگر فلسفه نباشد، تاریخ بیمعنا میشود.
اما شما در«ماجرای فکر فلسفی» عنوان
میکنید کسانی که با فلسفه ستیز و خصومت داشتند، آگاهانه یا ناآگاهانه تحت تأثیر
یکی از جریانهای سیاسی بودهاند.
درست است، اشخاصی مانند ابوحامد غزالی
و علاءالدین طوسی براساس انگیزههای دینی در دو مقطع از تاریخ کتابهایی بر ضد
فلسفه تحت نام«تهافتالفلاسفه» نوشتهاند. ولی هم غزالی با نظامیه بغداد و سیاست
سلجوقیان ارتباط داشت و هم علاءالدین طوسی تحت تأثیر و زیر نفوذ خلافت عثمانی بود.
این حرفهایی که میگویم مختص فیلسوفان، فلسفه و مخالفان یا طرفداران آنها نیست،
هر کدام از جریانهای رایج کلامی هم به شکلی با مسائل سیاسی و تحولات اجتماعی
ارتباط داشتهاند. پیدایش دو نحله اشعری و معتزله هم به هیچ وجه از این قاعده
مستثنی نبودهاند. البته باید توجه داشته باشید که من در این کتاب تحولات سیاسی
جهان اسلام را مورد بحث و بررسی قرار ندادم.
کتاب «ماجرای فکر فلسفی...» در چه شرایطی و با چه انگیزهای نوشته شد؟
«ماجرای فکر فلسفی...» عنوانی بود که
برای نوعی فعلیت بخشیدن و تعامل میان اندیشههای فلسفی و غیرفلسفی انتخاب کردم و
مسیر فلسفه را در طول قرنها از دل سیل مخالفتها و مقاومتها نشان میدهم. البته
باید توجه کنید که راه فلسفه اساساً راه هموار و بدون خطر نبود. فیلسوفان در طول
مسیر که به طرف مقصد میروند همیشه با موانع و مشکلات فراوان مواجه میشوند.
در زندگی انسان مسائل و مشکلاتی به
وجود میآید که در یک مقطع مردم یا جامعه را مواجه با نوعی بحران میکند. وقتی
انسان با پدیده جنگ، زلزله، مصیبت یا مرگ روبهرو میشود، تجربههایی کسب میکند
که در شرایط عادی به دست نمیآید. پس از گذراندن این تجربهها انسان ناگزیر میشود
به ریشهها و منشأ هویت خودش برگردد و در این بازگشت است که پرسشهای اساسی و
تعیینکننده برایش پیش میآید.
ازجمله این پرسشها یکی این است: از
کجا آمدهایم و به کجا میرویم. به قول آن شاعر بزرگ: از کجا آمدهام آمدنم بهر چه
بود/ به کجا میروم آخر ننمایی وطنم. انسان برای گرفتن پاسخ به این پرسشهاست که
به دین و فلسفه روی میآورد و با چراغ راه دینی و عصای استدلال فلسفی مسیر خودش را
پیدا میکند. شما وقتی این کتاب را میخوانید متوجه میشوید که فلسفه چه راه
پرفراز و نشیبی را طی کرد و چه ماجراهایی را از سر گذراند.
عدهای در مخالفت با فلسفه استدلال میکنند
که فلسفه در طول تاریخ به چه کار آمد؟ فایده فلسفه چیست؟ این همه تضارب آرا و تعدد
مکتبها چرا؟
کسانی هم هستند که فلسفه را شدیداً
مورد انتقاد قرار میدهند و معتقدند فلسفهورزی کوششی بیهوده و بیحاصل است. به
نظر این افراد فلسفه پس از قرنها که به قیل و قال میپردازد هنوز نتوانسته مجموعهای
از تعلیمات و فهرستی از آرا و حقایق بیان کند که همه فلاسفه بر آن اتفاق نظر داشته
باشند. این طرز تفکر در مورد فلسفه خطاست و نوعی راحتطلبی را نشان میدهد. فلسفه،
معرفتی را پایهریزی میکند که با مداقه کامل و انتقاد صحیح بهدست آمده باشد. کشف
و بررسی مسائل هستی از وظایف فیلسوف است. فیلسوف درصدد فهمیدن ماهیت و حقیقت زندگی
و جهان، ساختمان عالم، موقعیت انسان در جهان، مقصد هستی و بالاخره رابطه انسان با
خداست. کانت، فیلسوف آلمانی با این که مابعدالطبیعه را از قلمرو ادراک عقل، خارج
میدانست، به این واقعیت اعتراف کرده که ما نمیتوانیم نسبت به موضوعاتی که
مابعدالطبیعه با آنها سروکار دارد بیتفاوت بمانیم. اصلاً انسان نمیتواند نسبت
به جستوجوی عقل برای حق و خیر بیطرف و بیتفاوت باشد. خطاهای بزرگی که انسان در
گذشته و حال داشته و دارد بدون هیچ تردیدی نیاز به وحی و الهام دینی را ثابت میکند.
البته این نیاز به وحی مانع از آن
نیست که انسان از تفکر نظری مأیوس شود و کوششهای خالصانه و بیدریغ متفکران و
فیلسوفان گذشته را در رسیدن و کشف حقیقت ناچیز و کوچک بداند یا فلسفه را چیزی عبث
بشمارد. یکی از ویژگیهای فکر فلسفی این است که در مقابل القای شبهه از حرکت
بازنماندهاست.
پس مخالفت غزالی با فلسفه از جنس
مخالفت دیگری است؟
غزالی با فلاسفه مخالفت کرد. امام فخر
رازی هم به نقد آرای این جماعت پرداخت. این دو شخصیت بزرگ اسلامی در فاصله کمتر از
صدسال نقد فلسفه و ستیز با فلاسفه را به جایی رساندند که کمتر کسی توانسته بود به
این مرحله از نقادی برسد. سبک و شیوه مخالفت غزالی با فلاسفه و اسلوب برخورد فخر
رازی به هیچ وجه یکسان نیست. غزالی در مخالفت با فلاسفه علاوه بر این که روشی
استدلالی به کار میبرد، از حربه تضییق و تکفیر هم استفاده میکند. ولی امامفخر
رازی به هیچ وجه از این حربه استفاده نمیکرد و در برابر فلاسفه راه استدلال و
احتجاج را انتخاب میکرد. صاحبنظران معتقدند نقد مسائل فلسفه به روش استدلالی،
خودش نوعی فلسفه است، بنابراین امامفخر رازی در زمره فلاسفه قرار میگیرد.
بحث «عقل و عشق» که در کتاب «دفتر عقل
و آیت عشق» مطرح شده، موضوع عشق را از منظر شریعت چگونه میبیند؟
عشق، عشق است، بحث عشق زمینی و
آسمانی؟ این چه حرفی است؟ عشق یک چیز بیشتر نیست. بسته به اینکه معشوق که باشد؟
برخی عشق به پول، ماشین و خانه دارند. برخی عشق به پست و مقام دارند.
اسلام هم با عشق هیچ مخالفتی ندارد. خداوند هم میگوید من با محبت عالم را آفریدم،
همانطور که بین دین و فلسفه هیچگونه تضاد و تعارضی نیست. بین عقل و عشق هم تضاد و
تعارضی وجود ندارد. عشق هم بخشی از فلسفه هستی است.
واقعیت این است که در فلسفه نوعی کوشش
و تلاش مداوم برای فهم بنیادیترین مسائل و بنیادیترین امور وجود دارد. کسانی که
با مطالعات قرآنی و تعلیمات و معارف ادیان آشنایی دارند، به خوبی میدانند که تلاش
انسان برای فهم مبرمترین مسائل مربوط به هستی که عشق هم جزو آن هست، به هیچ وجه
مذموم نیست.