استاد پیشکسوت فلسفه ضمن اشاره به تعاریف مختلف از حکمت تصریح کرد: همواره تزکیه نفس و تقوای الهی با حکمت همراه بوده و قرآن تمام فلاح را در تزکیه نفس قرار داده است.
به
گزارش روابط عمومی و امور بینالملل بنیاد بوعلیسینا به نقل از ایکنا؛ نشست بزرگداشت آیتالله
سیدحسن سعادت مصطفوی، ۲۸
آذرماه در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
در
این نشست غلامرضا اعوانی، استاد پیشکسوت فلسفه با موضوع «استاد مصطفوی، حکیم و مدرس
حکمت مشاء» سخنرانی کرد که گزیده سخنان وی را در ادامه میخوانید؛
حکمت
فقط درس و بحث نیست، یک نوع روش زندگی است، یک نوع جهانبینی است. حکیم همیشه با حکمت
زندگی میکند، با حکمت میخوابد، با حکمت راه میرود، با حکمت صحبت میکند. حکمای قدیم
بر این اعتقاد بودند کسی که فقط درس بدهد ولی در بیرون طور دیگری باشد سوفسطایی است.
حکمت نوعی جهانبینی است. حکمت در شخص حکیم زندگی میکند. آیتالله مصطفوی همینطور
بود، یعنی فلسفه روش زندگی او بود. اساتید فلسفه گذشته اینطور بودند و به همین جهت
بر اجتماع تاثیر داشتند. حکمت جهانبینی است. وقتی ابنسینا برهان معروف وجوب و امکان
را برای اثبات خدا مطرح کند واقعا خدا را به عنوان واجب و عالم را ممکن میدیده یعنی
جهانبینی او این بوده است.
یکی
از بزرگترین نعمتهای الهی به تمدن ما حکمت اسلامی است. در خیلی از کشورها ما حکمت
نداریم. در بسیاری از کشورها مکاتب کلامی درس میدهند، حتی در کشورهایی مثل اندونزی،
مالزی، مصر چیزی به نام حکمت اسلامی نداریم، یعنی سنتی که هزار سال پیوسته باشد وجود
ندارد و این حکمت فقط در ایران بوده است. ایرانیان پیش از اسلام هم به حکمت شهرت داشتند
چنانکه یونانیان زرتشت را حکیم بزرگ میدانستند. ایرانیان پیش از اسلام وارث حکمت بودند
و حکمت بزرگترین سرمایه معنوی است که جهان به آن نیاز دارد. حکمت معنوی و الهی است
و چیزی که در جهان امروز وجود ندارد همین است.
تمایز
حکمت اسلامی و فلسفه جدید
من
برای جوانان چندین تعریف از حکمت ارائه میدهم تا فرق آن با فلسفه جدید آشکار شود.
در تمام تعاریف، حکمت با حکمت الهی و دینی مرتبط است. طبق یک تعریف، حکمت یعنی علم
به حقایق اشیا علی ما هی علیها. علوم به ظواهر اشیا توجه دارند تنها علمی که به حقایق
اشیا توجه دارد حکمت است، منتهی به قدر وسع بشری به این معنا که حکیم مطلق خداوند است
و انسان بهرهای از حکمت و علم دارد. ما دارای علم هستیم اما خداوند العلیم است. بنابراین
«به اندازه وسع بشری» یعنی علم انسان مطلق نیست. حکمت موجب استکمال نفس است، یعنی این
حقایق در ما بالقوه و به نحو فطری هست. شما هر علمی کسب میکنید فعلیت پیدا میکنید.
پس حکمت علم مطلق است و دنبال کمال مطلق است و موجب استکمال نفس میشود.
حکمت
به عنوان تشبه به خدا و خداگونه شدن نیز تعریف شده است. تشبه به خدا یعنی متحقق شدن
به صفات الهی؛ این تعریف از افلاطون است. معنای تاله و تشبه به خدا این است که انسان
متخلق به اخلاق الهی شود و این الهی شدن در تعریف حکمت آمده است ولی در فلسفههای جدید
نیست. طبق یک تعریف دیگر، حکمت تولد ثانی است. ما یک تولد جسم داریم و یک تولد روح.
ملاصدرا تاکید میکند علوم با تولد اول کار دارند و اینجهانی هستند اما حکمت تولد
ثانی است. قرآن در این رابطه میفرماید: «أَوَمَنْ کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا
لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ
مِنْهَا کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ؛ آیا کسى که مرده[دل]
بود و زندهاش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم راه
برود چون کسى است که گویى گرفتار در تاریکیهاست و از آن بیرون آمدنى نیست این گونه
براى کافران آنچه انجام مىدادند زینت داده شده است.»
حکمت
به پرسشهای نخستین پاسخ میدهد
طبق
تعریفی دیگر، حکمت علم به مبادی است. هر علمی علل و مبادی را جستوجو میکند ولی حکمت
تنها علمی است که علت مطلق را جستوجو میکند. علت مطلق هم خداوند است. حکمت ما را
به مبدا اعلی میرساند و همه چیز را از مبدا اعلی توجیه میکند. طبق تعریفی دیگر، حکمت
علم پاسخ به پرسشهای نخستین است. ما پرسشهای نخستینی داریم که هیچ علمی پاسخگوی آن
نیست، مثل علم به مبدا، علم به معاد، علم به چیستی انسان، علم به چرایی وجود انسان.
همچنین علم خودشناسی و معرفت نفس که راس و ام تمام علوم است از راه حکمت الهی است.
یکی
از دستاوردهای ما در ایران پیوند حکمت رسمی و حکمت دینی است. ما قرائتهای ضد حکمی
در جهان اسلام زیاد داریم. وضعیت جهان اسلام خیلی آشفتگی دارد، چرا؟ به جهت گرایشهای
ضد حکمی و ضد الهی. کاری که در ایران و اسلام شده جمع میان حکمت رسمی و حکمت الهی بوده
است. خداوند حکیم مطلق است، علیم مطلق است، قرآن هم کتاب حکیم است. پیوند میان حکمت
رسمی و حکمت خیلی مهم بوده و باعث شده حکمت، زیسته شود.
همواره
تزکیه نفس و تقوای الهی با حکمت همراه بوده است. قرآن تمام فلاح را در تزکیه نفس قرار
داده «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا؛ که هر کس آن را پاک گردانید قطعا رستگار شد» و
اگر شما بخواهی در یک کلمه فلاح را خلاصه کنید تزکیه نفس است. این تزکیه نفس هم در
حکمت و هم در دین خیلی اهمیت دارد. با توام شدن حکمت رسمی و حکمت دینی، حکمت خیلی در
عالم اسلام اوج گرفت.
انسان
یک موجود مختار است. حیوان اراده دارد اما اختیار ندارد. اختیار به معنای طلب خیر است.
خیر مشروط به عقل و علم و حکمت است بنابراین تشخییص خیر از شر یعنی علم به فضیلت و
فضیلت بدون حکمت امکان ندارد. بنابراین حکمت متخلق شدن به تمام فضائل است و در این
راه حکمت رسمی و حکمت دینی خیلی هماهنگ است.