وبینار «شاهنامه و حکمت فهلوی» از سوی مؤسسه حکمت و فلسفه ایران با حضور اندیشمندان و استادان فلسفه و ادبیات برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی و امور
بینالملل بنیاد بوعلیسینا به نقل از ایکنا، سخنران افتتاحیه این مراسم دکتر سیدحسین
نصر، استاد دانشگاه جورج واشنگتن بود. وی در سخنانش با اشاره به واژه اشراق گفت: اشراق
به معنای کلی؛ یعنی یک نوع شناخت فلسفهای که مبتنی بر منور شدن نیروی داننده یا فکر
انسان است که از اسلام هم شروع نمیشود، بلکه از قدیم بوده است و هم خود فلاسفه اسلامی
و هم فلاسفه یونانی بر این عقیده بودند که قبل از ظهور حکمت مشایی با ارسطو و ... حکمت
اصلی که تداوم داشته، اشراقی بوده است. همچنین عقیده بر این بود که این حکمت از قدیم
رابطه خاصی با ایران داشته است؛ چنانکه افلوطین خودش را وارد ارتش روم کرد تا در جنگ
با ایرانیها به شرق برود و بتواند از آن حکمت بهره ببرد.
دکتر نصر افزود: اشراق به آن
معنا قدمت زیادی دارد و در قرن ششم با ظهور سهروردی مکتب خاصی به نام اشراق به وجود
آمد که در حقیقت فلسفه اصلی یا اصول اصلی آن در کتاب معروف «حکمة الاشراق» سهروردی
ملحوظ است، اما در آثار دیگر او مانند «پرتونامه» نیز دیده میشود. دو شرح بزرگ شهرزوری
و قطبالدین شیرازی نیز برای نسلهای بعد به منزله مکملی برای این کتاب بوده و یک نسل
پس از سهروردی نوشته شده و حکمت اشراق به عنوان یک حکمت پایدار و پویا در فلسفه اسلامی
باقی مانده است.
وی گفت: در قرون بعدی هم آثار
مهمی در این زمینه نگاشته شده؛ از جمله حاشیه ملاصدرا که هرچند نام حاشیه دارد، اما
شرح مهم حکمت اشراقی است؛ همچنین آثار دیگری که در دوره قاجاریه وجود داشتند و نیز
سنت و فلسفه مستمری در ایران و بلاد نزدیک به ایران که تحت تأثیر فلسفه اسلامی بودند،
مانند شبهقاره هند و ترکیه دوران عثمانی.
دکتر نصر در پایان تأکید کرد:
امیدوارم این کنفرانس فرصتی برای به یاد آوری این تفکر بسیار اساسی باشد که نهتنها
یکی از ارکان اساسی تاریخ علوم عقلی تمدن اسلامی ایران است، بلکه فلسفه زندهای است
و میتواند سهم بسیار مهمی در بیان حقایق ازلی و جاودان فلسفی و کاربرد آن در دنیای
ما داشته باشد.
دکتر غلامحسین ابراهیمیدینانی،
استاد فلسفه اسلامی، دیگر سخنران این مراسم بود که اظهار کرد: بیتردید فردوسی یک حکیم
است؛ زیرا اگر کسی اشعار او را بخواند، به حکیم بودن او واقف میشود. فردوسی بیش از
هر چیز دیگر، مردی است که به فرهنگ ایران خدمت کرده است و فرهنگ ایران را که این همه
دشمن داشته و اکنون هم دارد زنده نگهمیدارد. شاهنامه یک کتاب حماسی است و در حقیقت
فردوسی حماسهسرایی کرده و شجاعتهای مردم ایران را در طول تاریخ، تا جایی که توانسته
نشان داده است.
وی افزود: من اگر ادعا کنم که
فردوسی یکی از بزرگترین حماسهسرایان کل جهان در تاریخ است، سخن گزاف نگفتهام. فقط
کافی است کسی شاهنامه را از ابتدا تا انتها بخواند تا بفهمد حماسه او چقدر بلند و در
عین حال توحیدی و دینی است؛ یعنی او یک مسلمانی است که به فرهنگ ایران و تمدن گذشته
آن باور داشته و آن را زنده کرده است. شاید اگر شاهنامه نبود ما اکنون از خیلی چیزها
خبر نداشتیم.
دکتر دینانی درباره حکمت خسروانی
توضیح داد: این اصطلاح برای شیخ اشراق است و به فلسفه و عرفان ایران باستان اشاره داردو
شیخ اشراق نیز فیلسوف خسروانی بودهاست. در واقع فردوسی با زبان شعر سخن گفته و سهروردی
با زبان فلسفی. در حقیقت باید بگوییم که فردوسی یک سهروردی شاعر است و سهروردی یک فردوسی
حکیم و فیلسوف است.
وی فردوسی را یک مسلمان تمامعیار
و یک ایرانی تمامعیار برشمرد و گفت: فردوسی توانسته بین مسلمان بودن و ایرانی بودن
جمع کند که هنر بزرگی است و این خدمت بزرگی بوده که به فرهنگ ما کرده است.
در ادامه دکتر جلال خالقی مطلق،
مصحح شاهنامه، در موضوع فلسفه و شاهنامه گفت: در شاهنامه ما با چنـد گونه شـیـوه بیان
سر و کار داریم؛ از جمله بیان حـماسی، بیان تغـزّلی، بیان انـدرزی و بیان گـزارشی که
شاعـر در شرح رویدادها، به ویـژه در گـزارش تاریخ ساسانیان به کار برده و نیز بیان
عـلـمی. اما بیان فـلـسفی هم از نکات مهم شاهنامه است. در دیـباچه شاهـنامه به بعـضی
بحـثهای فـلـسفی پرداخـته شده، هـمچـون آفـریـنش چهار عـنـصر، کـون و مکان، پـیدایـش
جهان، عـقـل کلی و عـقـل جـزوی و نـفـس، آفـرینـش انسان و حـیوان و گـیاه، سرانجامِ
کارِ جهان، رسـتاخـیـز و بازخـواسـت و غـیـره. ولی هـمه اصطلاحات فـلـسفی چه در دیـباچه
و چه در مـتن اصلی کـتاب به زبان فارسی اسـت و نمونه آن خـرد به معـنی «عـقـل» است
که منظور از آن «خـردِ کـوشا» یا «عـقـلِ فـعّـال» یا «عـقـلِ بالـفـعـل» اسـت که جـنـبه
فاعـلـیـت دارد، در برابر جان یا روان یعـنی «نـفـس» که «عـقـلِ بالـقـوه» است و جـنبه
قابلـیـت دارد.
وی تأکید کرد: اصطلاحات فـلـسفی
در شاهـنامه کاربرد وسیعـی دارند، ولی چـون به فارسی سـرهانـد، در زبان فارسی عـمـوماً
خـیلی زود جای خـود را به برابرهای آنها در عـربی دادهانـد، معـنی اصلی آنها فـرامـوش
شـده و از ایـن رو در بـیـشـتـر فـرهـنگهای شاهـنامه نـیـز در معـنی اصلی خـود ثـبـت
نـشـدهانـد. برای مثال جان فقط به معـنی «حـیات»، روان فقط به معـنی «روح » و روشن
روان فقط به معـنی «دانا؛ شاد و خـرّم» گـرفـته شـده، یعـنی به معانی انـتـزاعی آنها
بـسـنده شده اسـت.
دکتر خالقی مطلق در پایان، به
این پرسـش که آیا مطالـب فـلـسفی کـتاب در مأخـذ شاعـر بـوده یا از خـود شاعـر است،
پاسخ داد: چـون فـردوسی مـفـصلتـرین بحـث فـلـسفی را در دیـباچه کـتابـش کـرده اسـت،
پـس آنچه در مـتن اصلی کـتاب در هـمان راسـتا آمـده، از خـود اوسـت که مانـنـد بسـیاری
از تـوصـیفهای دیگـر کـتاب در پـرورش ادبی مطالـب مأخـذ خـود سـروده اسـت. از سوی
دیگـر، بهکار بـردن این هـمه اصطلاحات فـلـسـفی را در اثـری مـنظوم که مـوضوع آن فـلـسفـه
نیسـت، بایـد برخاسـته از آگاهی گـسـترده شاعـر در فـلـسفه دانسـت.