بیست و سومین همایش بزرگداشت ملاصدرا با عنوان «حکمت ایرانی و
حکمت متعالیه» از سوی بنیاد حکمت اسلامی صدرا در مجموعه فرهنگی آدینه
برگزار شد.
رضا داوری اردکانی در این همایش در سخنانی با موضوع «حکمت
ایرانی و لزوم بازخوانی و تدوین تاریخ فلسفه اسلامی» اظهارداشت: در این
۳۰-۲۰ سال اخیر جامعه توجه چندانی به تاریخ فلسفه اسلامی نکرده است. چنانچه
برخی از استادان فلسفه در ۸۰-۷۰ سال گذشته میگفتند تاریخ فلسفه اهمیتی
ندارد و شاید راست میگفتند، چون قدما تاریخ فلسفه نداشتند، چرا که نیاز به
آن وجود نداشت و تاریخ حکمت به جای آن داشتند. تاریخ به معنای جدید حدود
۳۰۰ سال است که به وجود آمده، حال ما به تاریخ فلسفه نیاز داریم تا جایگاه
خود را معین کنیم. یکی از این مباحث، جایگاه فلسفه اسلامی و نسبت آن با
حکمت است که باید اطراف و جوانب قضایا برای ما روشن شود که فلسفه، تاریخش
از یونان گرفته شده است.
رئیس فرهنگستان علوم افزود: سوال مهمی که در تاریخ فلسفه
اسلامی میتواند مطرح شود این است که آیا گسستی در این خصوص وجود دارد؟
افلاطون و ارسطو استادان فلسفه اند و تردیدی نیست که شباهتهایی در این
خصوص وجود دارد که میتواند تصادفی هم باشد اما آیا گسستی وجود داشته؟ یعنی
طرح نویی در عالم اسلام افکنده شده است؟ در این صورت نسبت ما با حکمت قدیم
ایرانی و نسبت ما با فلسفه یونانی مشخص میشود.
رئیس فرهنگستان علوم با بیان اینکه ما نیاز به تاریخ فلسفه
داریم برای اینکه روشن کنیم با فلسفه چه نسبت و سروکاری داریم، ادامه داد:
یکی از موضوعاتی که اخیراً گفته میشود، راجع به نسبت ایران و نژاد ایرانی
با فلسفه اسلامی است. باید بگویم فلسفه با هیچ نژادی نسبت ندارد. شرق، مهد
حکمت بوده است و فلسفه سیر کرده و در ایران ادامه پیدا کرده و باید پرسید
چرا در ایران ادامه یافته است و چرا در ایران فلسفه به وجود آمده نه هیچ
جای دیگری، حتی در کشورهای اسلامی؟
وی افزود: بنابراین قابل تأمل است که فلسفه در ایران چه بوده و
چرا قوام دیگری یافته است؟ به طوری که در هیچ جای دیگر جهان این گونه
نبوده است. این یک امر اتفاقی نیست و باید دید خصوصیت و امتیاز فلسفه
اسلامی چیست. یک اصل وقتی تغییر میکند، کل مطلوب را تغییر میدهد. فلسفه
با اصول شروع میشود و همه فلسفهها اصولی دارند، تغییر مهمی که در عالم
اسلامی پیدا شد، تلقی جدید از لفظ ماهیت بود. ماهیت، عدم است. این در بدو
فلسفه اسلامی گفته شد که ماهیت یک امکان است و ماهیت موجود است در فلسفه
اسلامی. وقتی از وجود و ماهیت سخن گفته میشود، ظاهراً نوعی تقابل به وجود
میآید. گاه فلسفه اسلامی تحت تأثیر دین اسلام قرار میگیرد و تغییراتی نیز
در دین یونانی دارد. اصل وحدت دین و فلسفه را از ابتدا فارابی مطرح کرده
است. تاریخ دین و فلسفه تاریخ جمع فلسفه اشراقی، عرفان و کلام است و همه
اینها در حکمت و فلسفه ملاصدرا جمع میشود و به حکمت نزدیک میگردد.
داوری اردکانی با بیان اینکه حکمت ایرانی در قوام فلسفه
اسلامی دخیل بوده است، تأکید کرد: باید زوایای این قضیه روشن شود و برخی از
معاصران این طور مطرح کرده اند که فلسفه اسلامی فلسفه نژاد ایرانی است.
فلسفه اسلامی قوام پیدا کرده تا حکومت عدل دوام پیدا کند اما اینکه بگویید
ابن سینا فلسفه اش ایدئولوژی است، قدری عجیب به نظر نمیرسد؟
وی در بخش دیگری از سخنان خود افزود: در اینکه هر سیاستی اتکا
به فلسفه دارد تردیدی نیست اما فرق دارد که فیلسوف به قصد عمل سیاسی به
فلسفه بپردازد. همه متقدمان نظر را بر عمل متقدم میدانستند. تاریخ فلسفه
اسلامی به معنی این بوده که قصد سیاسی تحقق یابد. باید دید فلسفه ما در
تاریخ فلسفه اسلامی با سیاست و دین چه نسبتی دارد. تاریخ فلسفه اسلامی،
تاریخ وحدت است اما یک طرح عملی سیاسی نبوده است، بلکه سیر تفکر این گونه
بوده و سیر تفکر برنامه ریزی ندارد. کاری که با تفکر باشد، کار مهمی است،
بنابراین تابع برنامه نیست، بلکه برنامه تابع اوست. برنامهها را برنامه
ریزان بر اساس فلسفه قرار میدهند و به نظرم اینکه فلسفه به نژاد ایرانی
مربوط است یک نظر سیاسی تعصب آلود است و اینکه این نظریهها را ایدئولوژی
بگیریم، کلمهای در این خصوص نمیتوان یافت. ایدئولوژی اعتقاد غیردینی و
غیرمبتنی بر وحی، شریعت و دین خاص است. ایدئولوژی بر مبنای فلسفهای احکام
عملی صادر میکند و در فلسفه ما اطاعت نداریم، بلکه به جای آن تفکر وجود
دارد.