پانزدهمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی درباره بوعلی سینا به «جایگاه فلسفهی هنر در آثار ابنسینا» اختصاص داشت که چهارشنبه ۱۹ خرداد با سخنرانی هادی ربیعی، عضو هیئت علمی دانشگاه هنر، به صورت مجازی برگزار شد.
هادی ربیعی به اختصار در مقدمه اظهار
داشت: در این جلسه، راجع به آثار یا تفکرات و نظریات زیباییشناسی ابنسینا بهتفصیل
سخن نمیگویم. بلکه توضیح میدهم که در میان حجم چشمگیر آثار ابنسینا چگونه میتوانیم
به مباحثی دسترسی پیدا بکنیم که امروزه مباحث زیباییشناسی قلمداد میشوند. پیش از
ورود به بحث باید تعبیر زیباییشناسی ابنسینا را روشن کنیم. محققان و نظریهپردازان
فلسفهی هنر دربارهی اینکه آیا میتوانیم از زیباییشناسی در مباحث ابن سینا سخن
بگوییم یا نه. به نظر میرسد در پاسخ به این سؤال باید به سه نکته توجه کنیم. اول
اینکه دانش زیباییشناسی در قرن هجدهم میلادی توسط فیلسوفانی نظیر آلکساندر باومگارتِن
تدوین شد و از آن پس، مباحث دانش زیباییشناسی بهمثابه شاخهای از فلسفه مطرح شد
و تا آن زمان هیچگاه زیباییشناسی به شکل دانش مستقل فلسفی مطرح نشده بود. پس،
وقتی از زیباییشناسی ابنسینا سخن میگوییم دیدگاههایی را در نظر داریم که او در
باب هنر و زیبایی در میان دانشهای دیگری بیان کرده است. همچنین، بحثهای ابنسینا
در باب هنر و زیبایی بهصورت منسجم و یکپارچه نبوده، بلکه در رسالات مختلف او پراکنده
شده است. و در نهایت، این مباحث ذیل عناوین مختلفی آمده است که برخی از آنها
اساساً در حوزهی دیگر علوم اهمیت دارند.
از زمان شکلگیری دانش زیباییشناسی،
برداشت متفکران و محققان این حوزه از حیطه و گسترهی زیباییشناسی تفاوتهایی
داشته است. برخی از فیلسوفان هنر در دایرهی محدود و برخی در دایرهی گستردهتری
به بحث زیباییشناسی پرداختهاند. کسانی که گسترهی محدودتری را مدنظر داشتند، در
آثار فیلسوفان نیز بحثهای محدوتری راجع به زیباییشناسی یافتهاند. برخی از
فیلسوفان در حیطهی هنر فقط به بررسی زیبایی یا هنر به تنهایی پرداختهاند. اما
زیباییشناسی امروزی هر دو موضوع را در برمیگیرد. بررسی زیبایی نزد برخی
فیلسوفان هنر به زیبایی هنر محدود شده است و زیبایی طبعیت را در نظر نداشتهاند. بنابراین،
در آثار دیگر فیلسوفان هم همین مباحث را زیباییشناسی دانستهاند و بررسیدهاند. همچنین،
گاهی زیباییمحسوس موردتوجه فیلسوفان قرار گرفته است، اما در باب زیباییشناسی
غیرمحسوس یا معقول یا غیرمادی بحث چندانی نکردهاند. در نهایت، در زیباییشناسی به
معنای مدرنِ کلمه رویکرد بسیاری از متفکران به موضوع سوبژکتیو است. حالآنکه برخی
از فیلسوفان به موضوع رویکرد ابژکتیو داشتند. برخی محققان زیباییشناسی تصور میکنند
که در دانش زیباییشناسی اصالتاً رویکرد ابژکتیو مدنظر است. بنابراین، به دیدگاه
کسانی را که مثل ابنسینا به رویکرد ابژکتیو به موضوع متمایلاند توجه نمیکنند.
در مجموع، در بررسی آرای زیباییشناسی
ابنسینا باید گسترهی موردنظرمان از دانش زیباییشناسی را موردتوجه قرار بدهیم و
بدانیم که اگر در بررسی مباحث زیباییشناسی ابنسینا هم موضوعات مربوط به هنر هم
موضوعات مربوط به زیبایی، هم زیبایی محسوس هم زیبایی معقول، هم رویکرد سوبژکتیو هم
رویکرد ابژکتیو به زیبایی را مدنظر قرار دهیم حیطهی زیباییشناسی گستردگی و
جامعیت بیشتری مییابد و نکات قابلتوجه بیشتری در این حوزه در آثار ابنسینا
فیلسوف مییابیم. در ادامه به این میپردازم که این دیدگاهها در کجای آثار ابنسینا
مطرح شده است و او در هرکدام از این آثار در چه بافت یا در ضمن چه مباحثی به هنر و
زیبایی پرداخته است.
زیباییشناسی در میان مباحث منطق
از دیدگاه فیلسوفان اسلامی منطق
ابزاری قانونمند برای مصون داشتن فیلسوف از خطا و اشتباه در تفکر است. بنابراین،
برای مباحث فلسفی جنبهی ابزاری و مقدماتی و اهمیتی بسیار شایان توجه دارد. در
نظام منطقی در آثار ابنسینا، اتفاقاً مباحث زیباییشناسی یافت میشود. نظام
منطقی ابنسینا در برخی آثار منطقی او اصطلاحاً «نظام منطقی نهبخشی» است؛ یعنی
مباحث منطقی در نه بخش عرصه میشود. این تقسیمبندی تحت تأثیر نظام منطق ارسطویی
است که تحولاتی برخود دیده بود. بدین صورت که شاگردان ارسطو مباحث منطقی او را در
شش بخش جمعآوری کردند و مقدمهای با عنوان «ایساغوجی» بر آن نوشتند و بعدها شارحان اسکندرانی ارسطو دو بخش
دیگر (شعر و خطابه) را از آثار ارسطو جمعآوری کردند و به این بخشهای ابتدایی
افزودند. بدین ترتیب، منطق ارسطویی با شش مورد اولیه، یک مقدمه و شعر و خطابه در
مجموع شامل نه بخش شد. فیلسوفان اسلامی از این منطق نهبخشی استفاده کردند و در
تحول آن بسیار سهیم بودند.
«بوطیقا»/«پوئتیک»/«فنشعر» اثر بسیار
مهمی بر دیدگاههای فیلسوفان اسلامی در باب هنر و زیبایی گذاشت. گرچه رسالات «فنشعر»
به طور اخص در باب شعرند، در آنها دربارهی نظریهی هنر صحبت میشود. این رسالهها
در قالب شرحها و ترجمههایی بر «بوطیقا»ی ارسطویند، اما تقلید کامل و ترجمهی لفظ
به لفظ آثار ارسطو نیستند. برای مثال «فن شعر» ابنسینا بهزعم محققان دقیقترین و
کاملترین فن شعری است که فیلسوفان مسلمان نوشتهاند و به «بوطیقا»ی ارسطو وفادار
است، اما در نسبت با «بوطیقا»ی ارسطو در آن سه گونه عبارتپردازی مشاهده میشود. برخی
از سخنان ابنسینا ترجمهی تقریباً لفظبهلفظ یا مفهومی عبارات ارسطو است. برخی
از آنها سخنانی است که ابنسینا با توجه به دیگر آثار ارسطو، از جمله «اخلاق
نیکوماخوس»، از سخن ارسطو در
باب مباحث فن شعر تفسیر کرده است. برخی دیگر از جملات «فن شعر» ابنسینا دیدگاههای
شخصی او است. اصولاً ساختار «فن شعر» ابنسینا در مقایسه با «بوطیقا»ی ارسطو
متفاوت است. ابنسینا فصول «بوطیقا»ی ارسطو را تغییر داده است و «فن شعر» خودش را در قالب هشت فصل عرضه کرده
است. فصل اول آن دیدگاه خود ابنسینا، مقدماتی در باب «فن شعر» و خلاصهای فشرده
از کل مباحث این رساله است. هفت فصل مابقی خلاصه و درعینحال شرح برخی نکات آمده
در «بوطیقا»ی ارسطو است.
ابنسینا در نگارش «فن شعر» خود دو
هدف اصلی داشته است. یکی اینکه به شعر و هنر به وجه کلی بپردازد. به تعبیر خود او
مطلقِ شعر را بررسی کند و به چیستی و عناصر کلیدی شعر و بهتبع آن هنر بپردازد. دیگری
اینکه دربارهی الگوی مناسبی برای تحلیل و نقد شعر مرسوم زمانه سخن بگوید. برای
این کار او تحلیلهای ارسطو در باب شعر مرسوم زمانهی خودش را بیان کرده و نهایتاً
در پایان این رساله اظهار امیدواری کرده است که رسالههای متعدد مفصلی بنویسد و در
آنها با تحلیل و تفصیل بیشتر به مطلق مفهوم شعر و بررسی شعر مرسوم در زمانهی خودش
بپردازد. البته به نظر میرسد که این فرصت برای او ایجاد نشده است.
رسالهی «فن شعر» ابنسینا در حیطهی
فلسفهی هنر و زیبایی حاوی نکات بسیار قابلتوجهی است. او در فصل اول عنصر اصلی
شعر و هنرهای محاکاتی را خیال میداند. در همانجا بین سخنان خیالانگیز و سخنان
در مدار صدق و کذب (تصدیقات) مقایسهی جالبتوجهی میکند. همینطور مباحث متعدد
دیگری در باب محاکات (معادل انتخابی فیلسوفان اسلامی در مقابل میمسیس یونانی) در
این رساله مطرح میشود که از مباحث مطرح در فلسفهی هنر امروزی است. در همین رساله
علاوه بر بحث شعر اشارات متعددی به نقاشی و پیوند شعر و نقاشی شده است. چنانکه
طبق عبارتی شاعر همانند نقاش است و کار این دو با هم بسیار شباهت دارد. این در
بسیاری از مثالهای ارسطو و ابنسینا دیده میشود. ابنسینا در این رساله گاه به
مثالهای ارسطو کمتر میپردازد. چراکه بر آن است که بسیاری از این مثالها نزد
یونانیان مشهور و رایج بوده است و بنابراین، ارسطو هم کمتر به آنها اشارهکرده است.
اما اینها در فرهنگ ما شناخته شده نیست. در نتیجه ابنسینا صرفاً به برخی از آنها
توجه میکند و در برخی مواضع کتاب مثالهایی از فرهنگ ایرانی، اسلامی و آشناتر
برای خوانندگان خود میآورد. مثلاً در بخشی از این رساله دربارهی نقاشی مانویان
صحبت میکند.
برخی از محققان زیباییشناسی عمدتاً
همین رسالهی ابنسینا را موردتوجه قرار دادند و گاهی از بحثهای او طی نظریهای
به نام «نظریهی بافتار»
سخن گفتهاند. به
این معنی که مباحث زیباییشناسی ابنسینا در بافتاری متفاوت (بافتار مباحث منطقی)
عرضهشده است و این بافتار جدید سبب شده است که مباحث در برخی جاها گستردهتر باشد
و در برخی جاها محدودتر باشد و مفهوم برخی از اصطلاحات تا حدی تغییر پیدا بکند و
متفاوت عرضه شود.
نکتهی دیگر در مورد مباحث زیباییشناسی
در رسالهی منطقی این است که نظام منطق نهبخشی دوام پیدا نکرد و پس از چندی با
نظام منطق دوبخشی مواجه شدیم. اتفاقاً در آثار ابنسینا نظام منطق دوبخشی هم دیده
میشود. برای مثال منطق کتاب «شفا» نهبخشی و منطق کتاب «الاشارات و تنبیهات»
دوبخشی است. در منطق دوبخشی، مباحث در ذیل دو بخش «معرفی و تعریف» و «حجت و
استدلال» مطرح میشود. بحث شعر و خطابه آنچنان که در منطق نهبخشی فربه است در
منطق دوبخشی نیست. در انتهای بحث حجت یا استدلال در منطق دوبخشی بحثی به نام
«صناعات خمس» مطرح شده است که میتوان آن را ضمیمهای در انتهای صوَری تعبیر کرد
که به منطق مادی میپردازد. در این بخش، پنج صناعت؛ یعنی برهان، جدل، خطابه، سفسطه
و شعر بررسی میشود و در ذیل صناعت خطابه و صناعت شعر باز مباحثی هست که امروزه میتوانیم
آنها را از حیث زیباییشناسانه موردتوجه قرار دهیم. ازجمله، در این بافتار خاص، با
قضایای مخیل/مخیلات/ مواجه میشویم: قضایایی که خیالانگیزند و چیستی آنها، ویژگیهای
آنها و نحوهی بهکارگیری آنها و نهایتاً استفاده از آنها بهعنوان مبادی و مواد قیاس
شیئی.
زیباییشناسی در میان مباحث حکمت
در حکمت نظری و حکمت عملی در مواضع
مختلفی بحثهایی مطرح میشود که بهنوعی به هنر و زیبایی مرتبطاند. در حکمت نظری
با سهشاخهی اصلی مواجهیم:
حکمت نظری
اولیا یا الهیات، حکمت نظری وسطایی یا ریاضیات، حکمت نظری سفلی یا طبیعیات. در
حکمت نظری که اولیا مباحث در باب وجود و البته در الهیات به معنای اخص به مباحث در
باب واجبالوجود و احکام مربوط به آن مطرح میشود، با مباحث قابلتوجهی در مورد
مفهوم زیبایی مواجهیم. به این جهت که خداوند یا واجبالوجود در آثار ابنسینا جمیلِمطلق/زیبایِمطلق
تصویر میشود و مفهوم لذت هم در همین خصوص معنا پیدا میکند. طبق آنچه ابنسینا در
این رسالات الهیاتی بیان میکند، خداوند که جمال مطلق و حسن مطلق است خودش
بالاترین لذتبرنده و بالاترین امر لذتبخش قلمداد میشود. بنابراین، ابنسینا در
ضمن این مباحث به موضوع زیبایی، تعریف زیبایی، تعریف لذت میپردازد. همچنین، او
انواع لذتهای معقول و محسوس را برمیشمرد و آنها را ارزیابی میکند. او در
ارزیابی و بررسی انواع لذت، تعریف دقیقی از آنها ارائه میدهدو توضیح میدهد که چه
عوالی سبب افزایش لذت ما از چیزی میشود.
بحث عشق هم در برخی رسالات
مابعدالطبیعهی ابنسینا مشاهده میشود. ازجمله در رسالهی «فی ماهیت العشق»
دربارهی مفهوم عشق و به تبع آن در بحث زیبایی صحبت شده است. ابنسینا در یکی از
فصول این رساله دربارهی عشق به انسانهای زیباروی صحبت میکند، همینطور دربارهی
دوست داشتن و پسندیدن محسوسات زیبا. بهتبع این بحث دربارهی ویژگیهای زیبایی حسی
و چگونگی رابطهی میان زیباییهای محسوس و زیبایی معقول سخن میگوید.
یکی دیگر از موضوعاتی که در بخش
الهیات یا حکمت نظری اولیا مشاهده میشود موضوع خیر و رابطهی آن با زیبا است. این
بحث از دورانی که ابنسینا این آن را مطرح کرد تا قرنها بعد موردتوجه قرار گرفت.
در تحقیقاتی که برخی از پژوهشگران زیباییشناسی در زیباییشناسی مسیحی انجام
دادند، آشکار شده است که بهویژه برخی از متفکران قرن سیزدهم میلادی در این خصوص
تحت تأثیر دیدگاههای ابنسینا بودهاند. اگرچه این موضوع برگرفته از آثار افلاطون
و ارسطو است، نسبت زیبایی و خیر بهطور خاص نزد ابنسینا موردتوجه قرارگرفته است. بعدها
در قرونوسطای عالی بحث زیبایی و خیر و مفاهیم دیگری مثل وحدت ضمن بحثی به نام
امور متعالی موردبحث قرار گرفت. بحث این بود که به نظر میرسد برخی مفاهیم مطابقِ
مفهوم وجودند. بهعبارتیدیگر، مفاهیمی هستند که مفهوماً با وجود تفاوت دارند، اما
مصداقاً با وجود وحدت دارند و عین وجودند. در بین این مفاهیمِ عین وجود، مفاهیمی
مثل وحدت و خیر مطرح میشد. یکی از مفاهیم موردبحث در این خصوص مفهوم زیبایی بود. این
پرسش همیشه در قرونوسطی بوده است که آیا زیبایی هم مطابق خیر و وجود هست یا خیر. و
این بحثها در آثار الهیاتی ابنسینا به چشم میخورد: تعریف او از خیر، تعریف او
از زیبایی و نسبت اینها با وجود.
در حکمت نظری وسطی یا ریاضیات هم با
برخی مباحث مربوط به هنر و ریاضی مواجهیم. دانش ریاضیات به چهار بخش تقسیم میشد:
حساب، هندسه، هیئت و موسیقی. در علم موسیقی البته بحثها بیشتر در خصوص مباحث
نظریهی موسیقی، شناختن نسبتهای موسیقی، اوزان یا ایقاعات و اینها بوده است. اما
در لابهلای این مباحث نکات جالبتوجهی دربارهی جایگاه وزن و تأثیر آن بر مخاطب و
تصور ابنسینا از چیستی موسیقی مطرح میشود. بهویژه در مقدمهی رسالهی «موسیقی»،
ابنسینا در بحثی مقدماتی برای شروع و پرداختن به بحث نظریهی موسیقی نکاتی را
مطرح میکند که بیانگر دیدگاههای او در خصوص چیستی موسیقی و نظریهی موسیقی است. او
در همانجا نقدهایی مختصر به برخی تصورات زمانهی خود و پیش از خود دربارهی
موسیقی میکند.
در ذیل مبحث هندسه، در هندسهی عملی
نکتهای مطرح شد که در آن زمان و بعدها موردتوجه صناع و معماران قرار گرفت. گرچه
برخی از این مباحث لزوماً بحث نظری هنر نبودند بلکه بحثهایی بودند که نسبتهایی
ریاضیاتی را بیان میکردند، با توجه به آنها میتوانیم دیدگاههای ابنسینا را در
مورد جایگاه و اهمیت نظم، نظم ریاضی و نسبتهای عددی در شکل دادن یک اثر زیبا
ببینیم. علاوه بر مفهوم نظم اصطلاحاتی مثل تناسب، تقارن، هماهنگی و تألیف در این
گونه آثار ابنسینا دیده میشود. همینطور بحثهای او دربارهی ایقاع و همینطور نکاتی
در مورد مفهوم سازگاری برای فلسفهی هنر جالبتوجه است.
در حکمت نظری سفلی یا طبیعیات، در ضمن
علوم مطروحه در طبیعیات، بهویژه علمالنفس مطرح است که در آن دربارهی نفس انسان
و قوای نفس صحبت میشود. قوای نفس از جهات مختلف بحثهایی دارند که امروزه میتوانند
در حیطهی زیباییشناسی اهمیت داشته باشند. قوای حسی ظاهری، حواس پنجگانهی
بینایی و شنوایی و چشایی و لامسه و بویایی، واسطهی ادراک ما از محسوساتاند. ابنسینا
در ضمن پرداختن به ویژگیهای این قوا، به ویژه در ذیل قوهی بینایی و قوهی
شنوایی، نکات بسیار قابلتوجهی را مطرح کرده است. او در ذیل مباحث خود در باب قوهی
بینایی در باب مفهوم نور، ادراک نور و ادراک رنگ و تصویر صحبتهای بسیار جالبتوجهی
را مطرح کرده است. بههرحال، اثر هنری بهعنوان شیء محسوس که آن را با حواس پنجگانهمان
ادراک میکنیم پیش روی ما است و داشتن دیدگاهی در خصوص قوای حسی ظاهری خیلی به
روشن شدن چگونگی ادراک اثری هنری از دیدگاه ابنسینا کمک میکند.
بحث بسیار مهم دیگر در علمالنفس بحث
مربوط به خیال است. در قوای حسی باطنی ابنسینا چندین قوه را مطرح میکند: قوهی
حس مشترک، قوهی خیال، قوهی متخیله، قوهی وهم، قوهی حافظه و نهایتاً قوهی
ناطقه که برای انسان است. او میان قوهی خیال و قوهی متخیله تمایز میگذارد. قوهی
خیال تصویرهای گرفته شده از قوای حسی را ذخیره میکند و قوهی متخلیه در این صور
ذخیره شده در قوهی خیال دخل و تصرف میکند. این قوه ازاینجهت بسیار اهمیت دارد و
برخی پژوهشگران غربی توجه کردند که ابنسینا در این خصوص تأملات بسیار جالبی داشته
است. قوهی متخیله چنانکه ابنسینا مطرح میکند توانایی این را دارد که صور ذهنی
ذخیرهشده در قوهی خیال را باهم ترکیب، از هم جدا یا در آنها دخل و تصرف کند و
صور جدیدی بیافریند که قبلاً در خارج نبودند. بحثهای مرتبط با خیال در این بخش
علم النفس بسیار مطرح میشود. من هم اینجا نمیخواهم اینها را توضیح بدهم، بلکه
فقط دربارهی ساختار فلسفی ابنسینا و جایی صحبت میکنم که این مباحث را میتوان
یافت.
در مباحث مربوط به حکمت عملی هم مباحث
زیباییشناسی جا دارد. ازجمله میتوانیم به نقش هنر در تأثیرگذاری اجتماعی اشاره
کنیم؛ یعنی نقشی که خطیب یا سخنگو میتواند با استفاده از سخنان خیالانگیز در
تأثیرگذاری بر مخاطبان خودش داشته باشد و لزوم شناخت خیال مخاطبان.
تنظیم: غزاله صدرمنوچهری