سومین نشست از مجموعه درسگفتارهایی درباره بوعلی سینا با همکاری بنیاد علمی و فرهنگی بوعلی سینا در روز چهارشنبه ۲۹ بهمن با سخنرانی دکتر قاسم پورحسن به صورت مجازی برگزار شد.
به
گزارش روابط عمومی و امور بینالملل بنیاد بوعلیسینا به نقل از خبرگزاری کتاب ایران
(ایبنا)، سومین نشست از مجموعه درسگفتارهایی درباره بوعلیسینا با سخنرانی دکتر قاسم پورحسن به
«ابنسینا و حکمت مشرقیه» اختصاص داشت که به صورت مجازی از سوی شهر کتاب پخش شد. در
این نشست بر اساس آثار ابنسینا و با کمک متونی که سهروردی در آثارش آورده معنای صحیح
حکمت مشرقیه بیان شد. به باور پورحسن یکی از بحثهای مهمی که تا کنون کمتر خوانده و
نوشته شده و دربارهاش توجه دقیقی نشده حکمت مشرقی است و امروزه بازخوانی سنتی به نام
حکمت مشرقیه در اندیشه فلسفی میتواند نتایج و دستاوردهای بسیاری داشته باشد.
پورحسن
گفت: ما با اصطلاحی به نام حکمت مشرقیه در آثار ابنسینا روبهرو هستیم شاید مهمترین
اثری از ابنسینا که خوانده میشود و در دانشگاهها و مراکز آکادمیک بحث میشود شفا
و اشارات باشد. در مدخل شفا ابنسینا از اصطلاح مشرقیان و مواجهه آنها با مغربیان
حرف میزند. ما اصطلاحی به نام حکمت مشرقیه در المباحثات، تعلیقات و رسالههای رمزی
ابنسینا داریم و یک فهم نادرست از رسالهها رمزی داریم که عصاره و بنیاد فلسفی این
رسالهها را به محاق برده است. ابنسینا در شفا و بخشهایی از اشارات مانند نمطهای
سهگانه پایانی و در پایانیترین فصل کتاب اشارات بیان میکند این حکمت حقیقی است و
توصیه میکند که در دسترس عامه و فیلسوفان عامیه قرار نگیرد.
وی
افزود: در میراث عقلی ابنسینا با دو سنخ تفکر فلسفی روبهرو هستیم و اصطلاح مشرقیان
در اندیشه ابنسینا همواره به یک معنا به کار رفته است و برخلاف مورخان و فیلسوفان
عرب اصطلاح مغربیان هم به یک معنا به کار رفته است. مراد ابنسینا از مغربیان بغدادیان
نیستند که ابنسینا آنها را نقد میکند بلکه از این حیث در درون مغربیان قرار میدهد
که آنها تابع نگاه مشایی هستند که ابنسینا میخواهد آنها را نقد کند. بازخوانی ابنسینا
در باب حکمت مشرقیه امری دشوار است به دلیل اینکه ابنسینا آثار مهمی در حوزه مشایی
دارد. ابنسینا تفسیر گستردهای از معنای مشایی دارد. ابنسینا کسانی که در دوران ترجمه
هستند و در ذیل ارسطویی میاندیشند بدون اینکه اندیشه عقلی مستقلی را به کار بگیرد
در درون حکمت مشایی بهکار میگیرد ابنسینا آثاری در حوزه مشایی دارد و اکنون نیز
فهم متعارف و رایج در شفا همین مساله است.
پورحسن
ادامه داد: جابری که منتقد مهم ابنسینا در حکمت مشرقیه است و مهمترین متفکری است که
حکمت مشرقیه را نقد کرده است میگوید برخلاف فهم متعارف ابنسینا در شفا در جستوجوی
زمینهای برای تمهید حکمت مشرقیه است و شفا را نمیتوان اثری سراسر مشایی تلقی کنیم؛
اینکه بگوییم ابنسینا در کدام آثارش حکمت مشرقی است و در کدام آثارش سنت یونانی را
شرح و تقریر میکند. ابنسینا را باید چگونه بازسازی کنیم. یک روایت مرسوم روایت مستشرقان
است که دامنه گستردهای دارد. برخی از مستشرقان از ابنسینا و حکمت مشرقی دفاع میکنند
و میگویند ابنسینا ارسطویی نیست و همچنین مستشرقانی که ابنسینا را در گرایشهایی
افلاطونی و نوافلاطونی قرار میدهند. مستشرقانی نیز ابنسینا را در درون نگاه هرمسی
یا باطنی و اسماعیلی میبینند. در کتاب «تکوین عقل عربی» جابری به صراحت از سایر مورخان
عرب میگوید که برخی از آنها شیفتگی و دلدادگی به ابنسینا داشتهاند و از سنخ متفاوتی
از ابنسینا میگویند.
وی
افزود: بسیاری از کتابهای تاریخ فلسفه در حوزه متفکران و مورخان عرب نوشته شده است.
ما ایرانیها کمتر تاریخ فلسفه جامع نوشتهایم. در کتاب «تمهیدات» و «منهج ابراهیم
مدکور» فهم دوگانهای از ابنسینا وجود دارد، فهم نخست اینکه ابنسینا در درون استمرار
سنت مشایی است و فهم دوم این است که ابنسینا در درون تفکر هرمسی و باطنی است و در
داوری نهایی ابنسینا را در درون نوافلاطونی مسلمان قرار میدهند. روایت بعدی از آن
متفکران و فیلسوفان عرب است مثل عبدالرحمن بدوی، مصطفی عبدالرزاق و جابری و دیگران
که اینها دو فهم متفاوت دارند و توانستند ابنسینا را دریابند که در میان اینها
عبدالرحمن بدوی یک استثنا است. دیگران ابنسینا را در درون نگاه کاملا شیعی و باطنی
قرار میدهند و معتقد هستند ابنسینا فهم ایدئولوژیک دارد و به مثابه این است که ابنسینا
دست به تاسیس فلسفه دینی زده است.
این
پژوهشگر فلسفه گفت: روایت بعدی از هانری کربن است، کربن فهمی که از ابنسینا دارد علیرغم
کوشش قابل توجهی که درباره ابنسینا به انجام رساند و تتبعاتی که صورت داد فهم متفاوتی
نسبت به مستشرقان را بنیانگذاری کرد که آن نوعی نگاه تقلیلگرایانه به ابنسینا است.
درباره فهم کربن علیرغم اینکه ما نسبت به وی دلدادگی داریم و در ایران آثارش را میخوانیم،
در مقابل مستشرقان، کربن را قرار میدهیم اما این مساله یک اشکال بزرگ دارد و این است
که ما میترسیم نتیجه خواندن کربن به ابنسینای صوفی یا ابنسینای نازل یافته از وجه
عرفانی منتهی شود. کربن همین فهم را درباره شیعه هم دارد، کربن در دومین سفر به ایران
نزد علامه طباطبایی آمده بود. وی گفت من در ژنو بودم و در همایشی شرکت کردم که بحث
آخرالزمانی مطرح بود و من درباره باور شیعیان درباره حضرت قائم صحبت کردم تمام که شد
علامه طباطبایی فهمید کربن همچنان در درون نگاه گنوسی درباره شیعه است و عنوان میکند
معارف شیعه تماما عقلی است و علامه به کرات این مساله را تذکر میداد یعنی لغزیدن به
سمت تصوف و خالی شدن از بنیانهای عقلی ترسی است که ما از خوانش کربن داریم.
وی
افزود: تا کنون کوششهایی که ما درباره ابنسینا انجام دادیم ابنسینایی در تداوم ارسطو
بوده است. ما اساسا التفات دقیق و بنیادین به نگره ابنسینا درباره سنخ خرد ایرانی
و تفکر مشرقی نداشتیم. ما تنها این عبارتها را به کار بردیم و گفتیم که ابنسینا خرد
ایرانی را در آثارش به کار برده است اما عناصر بنیادین آن را استخراج نکردهایم. اگر
ما در درون حکمت مشرقی ابنسینا قرار بگیریم چه تفاوتی حاصل میشود. پس عمده تاریخنویسیها
که از ابنسینا آوردیم استناد به ابنسینایی است که اکنون خوانده میشود. آنچنان که
کربن گزارش میدهد ابنسینایی است که ابن رشد خوانده و به عالم مغرب زمین معرفی کرده
که تهی از عالم معنوی و حکمت مشرقی ابنسینا است و از همین حیث بیشتر شفا و اشارات
را خواندیم و تلقی ما از اشارات هم در درون سنت مشایی است.
پورحسن
ادامه داد: ما دو دوره در مکتب اصفهان داریم نخست دورهای است که ابنسینا سال 414
وارد اصفهان میشود و بعد از این سال هر کسی بخواهد حکمت اسلامی بخواند باید به اصفهان
برود. سهروردی نزد مجدالدین جیدی در مراغه همراه فخر رازی فلسفه میخواند بعد از آن
بلافاصله راهی اصفهان میشود. ملاصدرا و میرداماد در ابتدا ابنسینا میخوانند و ما
بهترین خوانش را از ملاصدرا در جلد اول الاسفار داریم. ابنسینا به ما گزارشی میدهد
که زبان فارسی چه اهمیتی دارد و این یکی از بحثهای بسیار مهم است. ابنسینا سنخ واژههای
فارسی را در دانشنامه علایی به کار برده است و بعد از ابنسینا همه متفکران از ناصرخسرو
و غزالی تا بابا افضل اصطلاحات ابنسینا را در فلسفه به کار میبرند.
وی
افزود: فارابی در باب اول و فصل اول الحروف درباره وجود سخن میگوید که عنوان آن وجود
است و باب دوم عنوانش زمان است. فارابی میگوید تنها دو زبان استعداد مفاهیم فلسفی
را دارند یکی زبان یونانی و دیگری فارسی است و فارابی نقد میکند که در زبان عربی ما
با دشواری بسیاری مواجه هستیم و علت آن نیز ترجمههای سخت کندی بوده است. فارابی بر
این باور است که مهمترین زبان در باب حکمت بعد از یونانی زبان فارسی است و ریشههای
مشتقات زبان فارسی را در باب وجود مطرح میکند. ابنسینا در بخارا با این مساله روبهرو
بوده است و مخالفان ابنسینا حتی نقادان ابنسینا (الجابری) بیان میکند حکمت مشرقی
ریشه در زندگی ابنسینا در بخارا دارد.
اولین
استاد ابنسینا اباعبدالله ناتلی مازندرانی است. ناتلی عنوانهایی درباره ابنسینا
دارد و همچنین رسالهای درباره وجود داشته است. ابنسینا در گرایش مشرقی از همان ابتدا
با مساله حدوث عالم مخالف بوده است. ابنسینا نزدیک به یکسال و چند ماه را در گرگان
میماند و گرگان در درون حکومت آل زیار است که بخشی از آن ادامه حکومت علویان و پایان
سده سوم طبرستان است و استمرار حکومت آل بویه در بخش شرقیترین قلمرو آل بویه است.
پورحسن
گفت: ما عین همین سرنوشت را درباره سهروردی داریم. اگر سیر سفر سهروردی را نگاه کنید
به این میاندیشید که چرا سهروردی از اصفهان به ماردین میرود و با فخرالدین ماردینی
گفتوگو دارد. برخلاف بسیاری که معتقدند مباحث زمینهای و زندگی در فیلسوفان نقشی ندارند
کاملا نادرست است ما از زندگی ابنسینا میتوانیم دریابیم که ابنسینا از چه زمانی
به سنخ متفاوتی از حکمت اشاره کرد. ابنسینا در تمام جاهایی که شهر را ترک میکند
جرجانی درباره آن مینویسد به «ضرورت». وقتی ضرورت را نگاه میکنید دقیقا جاهایی تفکر
غیرعلوی و شیعی و باطنی میآید و ابنسینا از آن شهر میرود و نمونه بارز آن بخارا
است؛ بخارایی که ابنسینا از کتابخانه گزارش آن میدهد. سه کتابخانه مهم تا زمان ابنسینا
در دنیای اسلام داشتیم. یکی کتابخانه بیتالحکمه است که این کتابخانه نخست مرکز ترجمه
نبود و به تدریج سال 217 توسط مامون به بیتالترجمه تبدیل شد. دوم دارالعلم در دستگاه
فاطمیون است که گزارشهای دارالعلم نشان میدهد تا یک میلیون کتاب در این کتابخانه
بوده است و دیگری کتابخانه سامانیان است که ابنسینا گزارش شگفتانگیزی درباره این
کتابخانه بیان میکند و میگوید کتابهایی دیدم که تاکنون ندیده بودم.
وی
افزود: اگر فارابی در درون خرد ایرانی است مرادم قوممدارانه نیست زیرا فیلسوف بیوطن
است. ابنسینا، فارابی، سهروردی، علامه طباطبایی و... بی وطن هستند؛ بیوطنی یعنی مرز
جغرافیایی اندیشههای آنها را محصور نمیکند و هر کدام از فیلسوفان در درون خرد و
اندیشهای به سر بردهاند. دو سنخ اندیشیدن وجود دارد: حکمت مشرقی متمایز از سنخ اندیشیدن
سنت یونانی به معنای خاص است که ارسطو یکی از آنهاست و دوم ابنسینا در الانصاف
(9 صفحه به صورت پراکنده باقی مانده) و سهروردی در حکمتالاشراق.
این
پژوهشگر فلسفه ادامه داد: ارسطو پله اول معرفت است و فارابی دستگاه تشکیکی معرفت را
طراحی میکند ما در یونان دستگاه تشکیکی نداریم. هایدگر در هستی و زمان مطرح کرده است
که یکی از اشتباهات در این باب عبور از فلسفه به سمت متافیزیک و فهم نادرست ما از آن
است و معنای دوم جوهر اُنتوس. فارابی در رساله واردات قلبیه و رساله دانش الهیات و
رساله تعلیقات بیان میکند ما با وجودی مواجه هستیم که مقسم است که اولین بار فارابی
در سال 320 و در رساله الحروف مطرح کرده است. ما در یونان اصل وجود نداریم و تقسیمات
وجود داریم. تشکیک وجود در فارابی، ابنسینا و سهروردی هست. باید بپذیریم که جریان
فلسفه جریان ذاتی و فرایندی است. فلسفه یک امر فرایندی و متکاملی و پیچیده است. وقتی
ابنسینا از مشرق سخن میگوید مراد جغرافیا نیست بلکه سنخ تفکر است و این یکی از اشتباهات
است که حکمت مشرقی حکمت ایرانی است. ابنسینا بیان میکند که ما برای اینکه وارد فلسفه
بشویم باید فلسفه یونان را بخوانیم و اینکار را انجام میدهد.
وی
افزود: فیلسوف بدون نقد، فیلسوف نیست. فیلسوف شارح است ما ابن رشد را جدای از فارابی
و ابنسینا میخوانیم. ابن رشد به عنوان شارح است و فارابی و ابنسینا فیلسوف هستند
این تفاوت فهمی است که متاسفانه در گزارشها و در تاریخ فلسفه آمده است. عبدالرحمن
بدوی در ارسطو عندالعرب از ابنسینا نقل میکند این متن مربوط میشود به گزارشی که
ابنسینا از الانصاف میدهد این کتاب ساخته و پرداخته نیست ابنسینا به کرات عنوان
میکند تعارضی و مناقشهای بین ارسطو و ارسطوییان بود و من آنها را در الانصاف تطبیق
دادم و مقابله کردم و جانب انصاف را گرفتهام و در ۲۸ هزار
مساله با هم مقابله کردم. فیلسوفان در برخی از عبارتها عالمان را به دو قسم تقسیم
کردند: مغربیان و مشرقیان. (تفسیر مغربیان به اهل بغداد معلوم است که اشتباه است) مشرقیان
را به مصاف مغربیان بردم و چون نزاع بینشان بود به انصاف برخاستم و این کتاب مشتمل
بر ۲۸ هزار
مساله بود که در آن به شرح و توضیح مواضع دشوار آنها پرداختم و از سهوها و اشتباهات
مفسران و مشاییان و شارحان سخن گفتم.
پورحسن
بیان کرد: در حکمت مشرقیه مطالب عمیق است و نمیتوانید بدون کوشش آن را دریابید عین
همین عبارت را سهروردی در پرتونامه که یکی از آثار مهم سهروردی است آورده که بی تردید
مدیون ابنسینا است. سهروردی در پرتونامه میگوید هفت شرط برای نیل به مقام حکمت و
فر نورانی وجود دارد. حکمت مشرقیه به ما میگوید که تنها یک فلسفه وجود دارد. حکمت
ابنسینا جامع است و انسان امروزی در درون بحرانی به سر میبرد. نیچه بر این باور است
که آینده انسان اروپایی در بحران است و هانری کربن نیز از بحران انسان سخن میگوید.
ابنسینا معتقد است که حکمت، اخلاقی و انسانی است و در پیوند نیرومندی میان عوالم است
که در دوره جدید در حکمت مشرقیه دچار انقطاع شدهایم. حکمت مشرقیه یک فلسفه است اما
حیث اخلاقی و حیث عقلانی او چندان نیرومند است که به دیدگاه ابنسینا میتواند آن خلل
را جبران کند. ابنسینا اساسا حکمت را انسانی میداند همچنان که فارابی در الحروف از
حکمت راستین سخن میگوید. ما هنوز در آغاز بیان حکمت مشرقیه هستیم زیرا دیدگاه متعارض
و متناقضی وجود دارد، یک دیدگاهی که میخواهد او را از ورطه و ساحت حکمت خارج کند و
دیدگاهی که میخواهد او را تقلیل دهد به ساحات دیگر. حکمت مشرقیه یک فلسفه جامع و به
قول ابنسینا ناب و حقیقی است که نیازمند تامل ژرف و عمیق است.