در بخشی
از یادداشت مترجم این کتاب میخوانید:
آنچه
در صفحات بعد از نظر میگذرد، برگردان یکی از کتب شفا از زبان عربی به فارسی است.
این کتاب که در صفحه عنوانِ چاپیِ آن به نام«جوامع علم موسیقی» آمده است و بهظاهر
باید این نام از سوی ﻣﺆلف آن، حضرت شیخالرئیس بوعلیسینا بر آن گذارده شده باشد،
در مباحث نظری علم موسیقی بحث مینماید و کتاب سوم از فلسفه اوسط شفاست و فلسفه
اوسط نیز بحث در ریاضیات، یا به قول طلاب، علمِ تعلیمی میکند و چنانکه بهوقت
برخواندنِ کتاب مشاهده خواهید کرد محتویات آن در شش مقالت آمده است و هر مقالت آن،
بر حسب احتواء مطالب تحت خود، دارای فصول مختلف بر حسب شمار است که در بین آنها
مقاله پنجم واجد بیشترین فصول، یعنی پنج فصل است و مقالات دوم و چهارم و ششم حاوی
کمترین فصول، یعنی هر مقاله دارای دو فصل میباشد. از آنجا که صناعت موسیقی، به
تعبیر حضرت شیخ بر حسب اجماع اساطین این صناعت به دو باب منقسم میگردد؛ یکی باب
تلحین و به قول فَرَنْگان، ملودی (La melodie / Melody) و دیگر، باب ایقاع و به قول فَرَنْگان،
ریتم (La Rythme / Rythm) است. این
جوامع علم موسیقی، مقالت اول تا چهارم خود را مباشرِ بحث تلحین کرده و مقالت پنجم
و ششم را به باب ایقاع اختصاص داده است.
آنچه
از دیرباز عالمان این علم را به این بحث کشانده، آنست که در طبقهبندی علوم، از چهرو
موسیقی زیرمجموعهء فلسفهء وسطا قرار گرفته، در حالیکه
موضوع فلسفهء وسطا «کمّ» است، چه متصل و چه منفصل، و موضوع موسیقی،
نغمه و نقره است که کمّ نیست و با این کمّنبودن، موسیقی، خروجِ موضوعی از فلسفه
وسطا دارد. در برابر این قول، حضرت شیخ و اساطین این صناعت میگویند در موسیقی،
نغمه یا نقره من حیث هی هی، موضوع بحث قرار نمیگیرد، بلکه آنچه موضوع بحث است،
نغمه یا نقره من حیثالتلائم و عدمالتلائم است و این حیثیت در آنها ایجاب میکند
که نغمه و نقره به وجه واحد، موضوع تلائم و عدم تلائم قرار نگیرند. برای تلائم و
عدم تلائم در اقل مراتب، دو نقره یا دو نغمه باید بیایند و تناسبِ تلائمی یا عدم
تلائمی برقرار کنند تا بتوانند در صناعت موسیقی قرار بگیرند و چون تناسب در بین آمد،
انقلابِ موضوعِ غیرکمِّ موسیقی به کمّ صورت میپذیرد و موسیقی در طبقهبندی علوم،
تحت علم وسطا میآید که همان فلسفه وسطا است. حال که سخن بدینجا کشید، مناسب مینماید
تا نظر فارابی که رییسِ قوم در این صناعت است، در اینجا گفته آید، اگرچه منباب
استطراد باشد. فارابی ابتدا این پرسش را مطرح میکند: آیا این علم، قسمی از علمِ تعلیم (یعنی ریاضیات) است چنانکه
گمان اهل تعلیم (ریاضیدانها) بر آنست؟ بعد او در برابر این پرسش، پرسش
دیگری میکند: لازم است در موسیقی بپرسیم آیا آن [موسیقی] به شناختِ غایت آنچه را
ساخته و بر آن مشتمل است، نائل آمده یا نه؟ و این شناخت گمان نمیرود [که با حکمت
تعلیمی بهدست آید] یعنی بر حکمت تعلیمی گمان نمیرود که در پی آن باشد تا جستوجو
از امری کند که بهواسطه آن امر، وجود اشیای تعلیمی تحقق مییابد، بلکه علم تعلیمی
امری را میشناساند که آن امر، به معرفی علتی از علل چهارگانه پردازد که بر آن علت
ماهیت شیء (= ماذا هو الشیء) دلالت دارد. حاصل قول او اینست که هر قطعه موسیقی
که ساخته میشود، بهجهت غایت و منظوری است، مثلاً غایت قطعهای که برای مرثیه ساخته
میشود، آنست که حزین باشد در حالیکه علم ریاضی (تعلیمی)، صحبت از علت تکوین یک
ماهیت ریاضی میکند، نه غایت آن، و بین این دو اختلاف است. در برابر قولِ فارابی
باید گفت از آنجا که اجماع اهلنظر بر آنست که تمایز علوم از هم، تکیه بر تمایزِ
موضوعات دارد، یعنی علتی مادّی نه علتِ غایی، لذا قول فارابی بهوقتی قابل پذیرش
است که اجماع در تمایز، تکیه بر غایت کند نه بر موضوع، در حالیکه چنین نیست.
حضرت
شیخ در جوامع علم موسیقی، بر روش و سبْکی تدوینِ کتاب کرده که با کمی اختلاف در
تقسیمها، مطالب بر روش متبع اهل موسیقی است.
ولی از
آنجا که بنا بر قول شاعر
هر که در او جوهر داناییاست
|
|
در همه کاریش تواناییاست
|
شیخالرئیس،
این عصاره هوش و فطانت، با آنکه خود نوازنده نبوده و بهاصطلاحِ اهل موسیقی، هیچگاه
دستش را با سازی آشنا نکرده است، نوآوریهای خیرهکنندهای در این صناعت آورده که
دیگران، با آنکه از یکسو دستآشنا با ساز بوده و از سوی دیگر، خود از اساطین این
صناعت، در نظر و عمل بودهاند، بهکلّی از این نوآوریها غافل ماندهاند. فیالمثل
چنانکه در متن خواهید خواند، شیخ در برابر ابعاد متفق و متلائم حقیقی و مورد
پذیرش همگان، از یک نکته ظریف در بُعد ذوالکل استفاده کرده و میگوید: از آنجا که
در «ذوالکل»، هریک از دو نغمه تشکیلدهنده این بُعد میتوانند جانشین یکدیگر شوند،
پس به موازات ابعاد «ذوالاربع» و «ذوالخمسِ» ملائم حقیقی، میتوان ذوالاربع و
ذوالخمسِ بدلی را بنا بر نامگذاری شیخ بهدست آورد که آنها هم ملائم و متفقاند.
مثلاً در بُعد ذوالکل (2/1 = 8/4)
بهجای نغمه 4 میتوان نغمه 8 را که با آن یک ذوالکل تشکیل داده، نشاند و بر اثر
این جانشینی، اگر یک بُعد ذوالاربع حقیقی متفق 4/3 (چهارسوم) داشته باشیم، بُعد متفق 8/3 (هشتسوم)نیز از تعویض نغمه 4 با نغمه 8 خواهیم داشت که
بُعد متفقِ بدلی است؛ بُعدی که در میان نوازندگان زمان شیخ، شبههها برپا کرد و
موافق و مخالفها در برابر هم ایستادند تا این بُعد را نواختند و بر صحت آن با این
نواختن، مُهر تأیید گذاردند و در متن خواهید خواند که این ملائمه بدلی، چه دامنه
وسیع در ابعاد متفقه در این صناعت بهوجود آورده است. در قسمت ایقاع نیز شیخ در
مبحث «اتانین» طرحهای نکو آورده و در تطبیق «اتانین» با عروض شعری، نوآوریهایی
بهدست داده است.
متأسفانه حضرت شیخ در
برابر همه کتابهای نوشته خود، کتابی به نام «لواحق» داشتهاند که امروزه بهدست
نیست. این کتاب به محاذات سایر کتابهای شیخ قرار داشته و شیخ، همه نوآوریهای خود
را در هر زمینهای، در این کتاب مینگاشتهاند، حتی نوآوریهایی که در خودِ کتاب
مربوطه نمینگاشتهاند. در موسیقی هم، نوآوریهایی که در کتاب «جوامع علم موسیقی»
آنها را نیاوردهاند، در پایان آن، به «لواحق» ارجاع دادهاند.
اما آنچه
درباره این برگردان و ترجمه باید عرض کرد آنست که این ترجمه، از متن چاپشدهای بهعمل
آمده است که متصدی فراهمآوردن این متنِ چاپی از نسخ خطی «زکریا یوسف» بوده ولی
«احمد فؤاد الاهوانی» و «محمود احمد الحفنی» نیز بر این متن فراهمآمده از ناحیه
زکریا یوسف، به قول صفحه عنوان کتاب، مراجعاتی داشتهاند و زکریا یوسف که متصدی
فراهمآوردن متن بوده، در 49 صفحه مقدمه نوشته خود، به تاریخچهای درباره صناعت
موسیقی در فرهنگ اسلامی پرداخته و در ضمن، نسخ خطّی که با تکیه بر آنها این متن
را بهدست داده، معرفی کرده است و علت چاپ حروفی (سربی، نه سنگی شفا) نیز، عرضهکردن
یکی از کتابهای شفای شیخ به زبان عربی بوده است برای بزرگداشتی که ایرانیان در
1333 شمسی برای حضرت شیخ، قصدِ گرفتن داشتهاند و این متن حروفیِ نسبتاً مُنقّح و
سایر کتب دیگر دانشنامه شفا این بوده که کشور مصر متعهد شده بود در این بزرگداشت،
چاپ همهء کتب شفا را عرضه کند.
علاقهمندان برای تهیه این کتاب میتوانند به انتشارات مولی به آدرس تهران، خیابان انقلاب، نرسیده به چهارراه ابوریحان، شماره ۱۱۵۸ (۰۲۱۶۶۴۰۹۲۴۳) مراجعه کنند.
اخبار مرتبط: