دکتر حسن بلخاری ـ رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و عضو هیئت امنای بنیاد بوعلیسینا
به مناسبت بزرگداشت ابنسینا و زکریای رازی
در
باب محمد بن زکریا رازی (۲۵۱
ـ ۳۱۳ق)
دانشمند و پزشک نامدار ایرانی، ذکر دو نکته ضرورت دارد: اول جایگاه بیبدیل او در
حوزه طب و علوم تجربی، و دوم نادیده گرفتن جایگاه شایسته و بایسته وی در عرصه تمدن
اسلامی ایرانی با طوفان وسیعی که اسماعیلیه و بهویژه امثال ابوحاتم رازی علیه او برانگیختند.
جهان علم به تمامی باور دارد اثر سترگ رازی (الحاوی، که یک دوره کامل دانش پزشکی
تا دوران رازی است و به نامهای «جامع الکبیر» و «المعادی»
و «الجامع الحاضر لصناعه الطب» نیز خوانده میشود و مدت زمان تألیفش 15 سال بود)
مدتها در کنار «قانون» ابنسینا، مرجع اصلی حوزه طب بود و علاوه بر این، نقش رازی
در تقلیل و تبدیل کیمیاگری (که از علوم خفیه انگاشته میشد) به علم شیمی، با برجسته
کردن وجه علمی و تجربی آن نسبت به الکیمیای جابر بن حیان، چگونه در تصحیح و ارتقای
علم و روش علمی در حوزه تمدنی ما تأثیرگذار بوده است و به نحوی شاید بتوان ظهور
مفهوم علم تجربی در تمدن ایرانی، بدین معنا که آزمودن امور عینی مبنای ظهور گزارههای
علمی باشد، یکی مدیون رازی است و دیگر ابنهیثم. ابنهیثم نیز در کتاب المناظر با
پیشکشیدن نوعی روش تحقیق که امروزه در جهان علم بسیار بر آن تأکید میشود، جزء
پیشگامان محسوب میشود.[1]
در باب رازی میدانیم طوفان بسیار بزرگی که متأسفانه
اسماعیلیه آغاز نمود و گرد و غبار وسیعی که از ابوحاتم رازی تا ناصرخسرو علیه این
شخصیت بزرگ علمی جهان اسلام برانگیختند، مناقشات زیادی درباره شخصیت رازی به وجود آورد.
نمیتوان گفت این گرد و غبار وسیع نشسته بر شخصیت و آثار رازی، این دانشمند بزرگ
را به محاق برد؛ چون چنین نشد و نمیتوان گفت به حاشیه برد، چون نبرد، لکن قطعا در
عدم نشاندن او بر جایگاه شایسته و بایستهاش در تمدن اسلامی ایرانی مؤثر بود.
البته برای پژوهشگران حوزه علم در جهان اسلام این سؤال بسیار مهم و بنیادی مطرح
است که: اگر ماجرا همان بود که اسماعیلیه راویاش بودند، چرا علمای بزرگ شیعه علیه
رازی سخنی نگفتند و بلکه نام یکی از کتب رازی را بر یکی از چهار منبع اصلی فقه و
اصول خود نهادند: «من لایحضر الطبیب» رازی مبنای نامگذاری «من لایحضر الفقیه» شیخ
صدوق شد. این نکته در جایگاه خود امر مهمی است و قطعا در جهت سنجش صحت و سقم
اتهاماتی که به رازی وارد شده (از جمله اتهام الحاد) یک دلیل نقض به حساب میآید.
رازی و نسبت الحاد
تمامی مستندات کسانی که رازی را به یک ملحد در تاریخ مشهور
نمودند، نه آثار به جامانده رازی، که بیان رقبا و مخالفان اوست؛ برای مثال ابوحاتم
میگوید «ملحدی چنین گفت» و
بعد نکات خودش را میآورد. او حتی اسم رازی را هم نمیآورد؛ تنها به قاضی میرود و
با بیان فرضیاتی که نمیدانیم از کیست، ملحد مورد نظرش را محکوم و مقهور میکند و
این خود به مشوش ساختن چهره این دانشمند بزرگ افزود. البته در میان کسانی که رازی
را نقد کردند، آرای ابوریحان بیرونی که نقش مهمی نیز در بیان و طبقهبندی آثار
رازی داشت، قابل تأمل است و در این عرصه نیازمندیم بدانیم مبنای نقد بیرونی بر
رازی، آثار خود رازی بوده یا او نیز چون بسیاری کسان دیگر رازی را از منظر
مخالفانش مورد تحلیل قرار داده است.
گرچه حکمای اسماعیلی با برجسته کردن عنصر تأویل، افق گشودهای
در حوزه اندیشه اسلامی آفریدند، لیکن رازیستیزیشان، نقطه تاریکی در گستره علمی آنان
است که به هیچ وجه قابل اغماض نیست. بیان این نکته به دلیل ناکافی بودن براهین
ایشان علیه رازی و نسبت الحاد به وی است، بهویژه که اولا آثار قابل استناد و به
جا ماندۀ رازی چنین اتهاماتی را تأیید نمیکند و ثانیا در بیان این اتهامات، چنان
گشادهگویی صورت گرفته و به گستاخی سخن رفته که عقل و عدل و انصاف هرگز امکان قبول
این اتهامات را روا نمیدارد.
به نظر میرسد دو عامل جدی در اتهام به رازی نقش داشته
است: اول گرایش عظیم و وسیع او به عقل و تجلیل و تکریم فوقالعاده آن، و دوم مسئله
نفی ادیان و نبوت. در بیان نکته اول، رجوع به فصل اول کتاب «الطب الروحانی» با
عنوان «فی فضل العقل و مدحه»
ضرورت دارد: «انّ الباری عز اسمه انّما اعطانا العقل و حبّانا به لننال و تبلغ به
من المنافع العاجله و الآجله...: آفریدگار که نامش گرامی باد، خرد از آن به ما
ارزانی داشت تا بتوانیم از بهره و سودهای آنی و آتی برخوردار شویم، چیزهایی که
دستیابی بر آنها در گوهر هستی ما نهاده شده است. خرد، بزرگترین نعمتهای خدا در
نزد ما، و سودمندترین چیزهاست که بهتر از آن نباشد. هم با خرد ما بر چارپایان
ناگویا برتری یافتهایم، چندان که بر آنها چیره گشته و رامشان کردهایم، و آنها را
به گونههای ثمربخش هم برای خودمان و آنها درآوردهایم، هم با خرد آنچه را که بر
فرازمان میدارد، زندگیمان را نیک و بهین میسازد درمییابیم، و هم بدان به آرمانها
و آرزوهامان دست مییابیم. با ابزار خرد است که ساختن کشتیها و کار بردن آنها را
دریافتهایم، چندان که هم بدانها سرزمینهای دوردست آن سوی دریاها را درنوردیدهایم.
دانش پزشکی را هم با خرد حاصل کردهایم، که چندان صلاح و سود برای تن ما دارد، و
دیگر علوم و فنون که ما را بهرهرسانند؛ و هم بدان امور بس پیچیده و پنهان از دیده
را شناختهایم، چنان که شکل زمین و سپهر و بزرگی خور و ماه و دیگر اختران، فواصل و
حرکات آنها را دریافتهایم؛ و نیز بدان خود به شناخت آفریدگار گرامی نائل شدهایم،
یعنی بزرگترین و سودمندترین چیزها که بدان رسیدهایم. بر روی هم، خرد چیزی است که
اگر نبود، وضع ما همچون حال چارپایان و کودکان و دیوانگان را میمانست؛ چه هم بدان
است که ما اعمال عقلی خود را پیش از ظهور حسی آنها به تصور میآریم، پس آنها را
چنان درمییابیم که گویی احساسشان کردهایم؛ آنگاه صورتهای آنها را با افعال حسی
خود مینمایانیم، تا مطابق با آنچه تخیل و تصور کردهایم، پدیدار شوند. چون خرد را
چنین ارج و پایه و شکوهی است، سزاست که آن را از پایگاهش فرود نیاریم و به پستیاش
نکشانیم؛ و آن را که فرمانرواست، فرمانبرش نگردانیم؛ بر لگامدار خود لگام نزنیم،
راهبر را مباد که به پیروی واداریم؛ بل همانا باید که در همه امور بدو روی آریم، و
در همه احوال بدان اتکا و اعتماد ورزیم. باید که سازوار با خرد رفتار کنیم؛ هرگز
مباد هوی را بر آن چیره ساخت، که همانا آفت اوست و آن را تیره و تار کند؛ چه آن را
از راه و رفتارش به دور راند، و خردمند را از رسیدن به نیکفرجامی بازدارد؛ و لذا
باید که بر هوی سخت گیریم، وادارش کنیم و مجبور تا از امر و نهی خرد فرمان برد.
اگر چنین کنیم، پاکی و روشنی خرد بهغایت درخشش بر ما هویدا شود؛ ما به نهایت مقصد
و آمال خویش برسیم، هم بدان که خدا به ما بخشیده و بر ما منت نهاده نیکبخت باشیم.»
(رازی، 1381: 1ـ3). در ادامه سخن و در شرح اثر دیگر او یعنی رساله السیره الفلسفیه
از این معنا بیشتر سخن خواهیم گفت.
بنابراین رازی یکی از برجستهترین کسانی است که در دوره
آشوب فکری و نظری تمدن اسلامی، عقل را بر صدر نشاند و بهجرأت میتوان گفت عقلگرایی
او در ظهور عصر زرین تمدن اسلامی نقشی بهسزا داشت. رازی متولد سال 251ق است، یعنی
دورهای که هنوز فلسفه در تمدن اسلامی به بار ننشسته و قلمرو علم کلام نیز مملو از
مناقشات و آرای مختلف و متفاوت است. فارابی پنج سال پس از رازی به دنیا میآید و
در حول و حوش سال 311 که رازی فوت میکند، فارابی (درگذشتۀ
338ق) هنوز آثار عظیمش در بنیانگذاری مکتب فلسفه اسلامی را به انجام نرسانده. ابن
سینا، این بزرگترین عقل فلسفی در تمدن اسلامی نیز 48 سال پس از وفات رازی به دنیا
میآید (سال 359ق) و نود سال بعد از درگذشت فارابی یعنی در سال 428 هجری وفات میکند؛
بنابراین رازی زمانی ظهور میکند که مدافعان بزرگ عقلانیت یعنی فارابی و ابن سینا،
در تمدن اسلامی به ظهور نرسیده بودند. در آن زمان فقط آثار ابواسحاق کندی (د252ق
یعنی در یکسالگی رازی) در حوزه فلسفی مطرح بود و او بیشتر مترجم بود تا فیلسوف.
گرچه شأنش را بسیار گرامی داشته و روش او در جمع بین شریعت و فلسفه بسیار مهم میدانیم
(البته رازی با این جمع چندان موافق نبود)، اما کندی صاحب مکتب فلسفی نیست. رازی
در دورهای رشد میکند و میبالد که فلسفه در فرهنگ ما به بار ننشسته و عقلانیت
میداندار نگردیده. در چنین عصری بهویژه با قدرتگیری اسماعیلیه و استخدام مطلق
عقل در دستگاه شریعت و ثانوی انگاشتن آن در نظر حکمای اسماعیلی، ممکن بود سبب به
حاشیه رفتن عقل گردد. ظهور عقلانیت و گرامیداشت آن نزد رازی برای ما بسیار ارجمند
است؛ اما اسماعیلیه تفسیری افراطی از امام معصوم داشتند. با اینکه نقش امام معصوم
بهویژه در اندیشه شیعی امامی بسیار برجسته است، اما امام در پرتو عقلانیت بر
اندیشه پیروان خود ظاهر میشود نه غیر عقلانی؛ زیرا امام خود مخاطب قرآن است. قرآنی که در سوره «ملک» عقل و سمع را
همسنگ میداند در این سوره چون به دوزخیان گفته میشود: مگر برایتان رسول و حجتی
نیامد؟ «قالوا لو کُنّا نسمعُ أو نعقل ما کنّا فی أصحاب السعیر: گویند اگر شنیده
[و پذیرفته] بودیم یا تعقل کرده بودیم، در [میان] دوزخیان نبودیم.» (ملک،۱۰) این عظمت عقل در قرآن است.
در قرآن، عقل همسنگ چنین سمعی (نقل) است. اگر نقل نبود عقل
که هست و رازی بر این معنا تأکید بسیار نمود، پس چرا باید محکوم شود؟ نمیدانیم
چرا اسماعیلیه آنقدر بر رازی تاختند و او را ملحد و کافر نامیدند! شاید از این رو
که نگران بودند عقلگرایی او نقطه مقابل شریعت قلمداد گردد، در حالی که لزوما از
عقلگرایی، ستیز با شریعت حاصل نمیشود، اما مخالفت و مواجهت با افکار خرافی و
انحرافی به نام دین و مذهب قطعا چرا. در تحلیل آرای رازی در باب مذهب، باید به این
نکته بنیادی توجه نمود.
علمای امامیه نگاهی بسیار معتدل و معقول به عقل داشتند و
شاید به همین روست که در کارزار مخالفان رازی با او، همرزم این مخالفان نگشتند. این
علما نه تنها در مقابل رازی موضع نگرفتند، بلکه نام کتاب او را بر کتاب خود نهادند:
«من لایحضره الفقیه»[2] که همنام «من لایحضره الطبیب»[3] رازی است؛ این نکته برای
پژوهشگران منصف و معتدل نکتهای بسیار مهم و از ادله دقیق اعتبارسنجی اقوال در
باب رازی است.
نخستین چیزی که رازی بدان متهم شد گرامیداشت عقل بود و این
چیزی جزء بیان حقیقت قرآن و روایاتی از جمله روایت اول اصول کافی نبود که امام
باقر(ع) فرمود: «لما خلق الله
العقل استنطقه ثم قال له: اقبل فاقبل ثم قال له: ادبر فادبر، ثم قال: و عزتی و
جلالی ما خلقت خلقا هو احبّ الیّ منک و لا اکملتک الا فیمن احب. اما انی ایاک امر
و ایاک انهی و ایاک اعاقب و ایاک اثیب: چون خدا عقل را
آفرید، او را به حرف آورد و گفت: پیش آی، پیش آمد، گفت: بازگرد،
بازگشت؛ فرمود: به عزت و جلالم مخلوقی که از تو نزد من محبوبتر باشد، نیافریدم و
تو را تنها به کسانی که دوستشان دارم به طور کامل دادم. همانا
امر و نهی، کیفر و پاداشم متوجه توست.» (کلینی، 1365: ج1، ص10)
دومین نکته در ملحد نامیدن رازی و نسبت الحاد به او، مسئله
نفی ادیان است. گفته میشود رازی دو
کتاب در رد نبوت دارد: فی النبوات (یا نقض الادیان) و نیز مخاریق الانبیاء. البته
هیچ اثری از این دو کتاب وجود ندارد، لذا قضاوت در باب آنها بسیار مشکل است، ضمن
آنکه اگر مفهومی همچون نقد و نفی نبوت را محور تحقیق و سنجش صحت و سقم آرای
مخالفانش قرار داده و به جستجوی آن در آثار موجود و مستند رازی بپردازیم به نقد و
نفی برخی شبهانبیا و عقاید میرسیم و نه نفی نبوت. این اقوال رازی نیز از علوّ
فکر و روح او و اعتقاد حقیقی این دانشمند به نبوت پرده برمیدارند نه آنچنان که
مخالفانش ساخته و پرداخته و در بوق و کرنا کردهاند، از عناد با نبوت. نبوتی که
رازی در برخی آثار خود بالصراحه آن را منکر میشود، مورد عناد و ستیز هر متفکر عاقلی
است. سخن رازی در فصل نوزدهم طب روحانی با عنوان فی السیره الفاضله در این باب
بسیار روشنگر است: «رفتاری که حکیمان دانشور گذشته بر آن ره پوییدهاند، کوتاه سخن
همانا همرفتاری با مردم به عدل، سپس پذیرفتاری ایشان به فضل است؛ و آگاهش به
پاکدامنی و مهربانی و اندرز دادن همگان، و کوشیدن در سود (و صلاح) همه ایشان؛ به
جز کسانی که بیداد و ستم و تبهکاری در سیاست از آنان نمودار گشته است، یا آنچه از
فتنه و فساد و آشوب نهی و منع شده، آنان روا و مباح دانستهاند. سبب آنکه شریعتها
و آیینهای بد و پست بسیاری از مردم را بر هنجارهای ستمبار فرابردهاند همچون
دیصانگرایی [پیروان دیصان
اودسایی، یکی از افراطیهای جهان مسیحی] و سرخجامگی و جزء اینها که مخالفان خود
را فریب داده و به هلاکت رساندهاند یا خودداری مانویان از آب و نان دادن به کسانی
که نظر ایشان را برنمیتابند و درمان نکردن آنان اگر بیمار باشند، و خودداری از
کشتن مارها و کژدمها و دیگر جانوران آزارنده، و رها کردن پاکیزگی با آب و مانند
اینگونه کارها، که برخی زیان آنها به اجتماع، و برخی دیگر هم به خود کارورز به
آنها میرسد. برکناری چنین
بدرفتاری از ایشان و مانندگان آنها جز به سخنراندن در باب نگرهها و آیینها
ممکن نیست» (رازی، 1381: 104). در اینجا رازی آشکارا منش افراطی برخی شریعتگرایان
را مورد نقد قرار میدهد و تأکید میکند مصون ماندن از این افراطگریها جز به نقد
این آیینها و سخن راندن در باب آنها ممکن نیست. حال سؤال این است: چرا این سخن
رازی، باید مبنای مخالفت وی با اصل نبوت قلمداد گردد؟ شبهنبوتی این چنین اگر مورد
نقد و نفی دانشمندی بزرگ چون رازی قرار نگیرد، مورد شگفتی است!
رازی در سیره فلسفی خود میگوید: «چون حکم عقل و عدل آزار
به غیر را روا نمیدارد و به طریق اولی رساندن آزار به خود نیز روا نیست و این حکم
هم شامل جزئیاتی کثیر است که عقل آنها را نتواند پذیرفت، مثل عمل مردم هند در سوزاندن
اجساد خود و افکندن خویش بر آتش سوزان به قصد قرب به خدا و روش مانویان در بریدن
نفس خود هرگاه که خاطر به مباشرت میل کند و عادت دادن خویش به گرسنگی و تشنگی و
اجتناب از استعمال آب و به کار بردن بول به جای آن؛ رهبانیت و صومعهگری عیسویان و
اعتکاف مسلمین در مساجد و خودداری از کسب و تقلیل در طعام و خوردن اغذیه ناگوار و پوشیدن
لباس درشت را نیز میتوان از همین قبیل شمرد، اگرچه اهمیت آنها بهمراتب کمتر است»
(رازی، 1315: 9) آیا عقیده آیینی که بول کسی را مقدس و شفابخش میداند، حقیقتا قابل
نقد و انکار نیست؟ آیا این روشها مورد تأیید عقل است؟ آیا نبوت برخی مدعیان و
کنشهای افراطی پیروانشان قابل نقد و نفی نیست و هر که این کذابان را منکر شد، ملحد
است؟ آیا ازدواج دختران راهبه با خدا در مسیحیت، عقلی است؟ آنهم عقلی که به تعبیر
غزالی در «مشکوه الانوار»، ترازوی خداست در زمین: «العقل میزان الله فی الارض»
(غزالی، 1383: 37).
پینوشتها:
1.
در این باب ر.ک به معنا و مفهوم زیبایی در المناظر و تنقیح
المناظر، حسن بلخاری، نشر فرهنگستان هنر، چاپ سوم: 1398.
2.
کتاب من لایحضره الفقیه (به معنای کتاب کسی که فقیه در
نزدش حاضر نیست) دومین کتاب از کتب
اربعه امامیه، اثر شیخ صدوق (متوفی ۳۸۱ق).
این کتاب که مجموعهای حدیثی است، در پاسخ به درخواست یکی از شیعیان در بلخ و با
هدف گردآوری احادیث صحیح و موثق تألیف شده است تا پاسخگوی نیازهای شرعی کسانی باشد
که به فقیه دسترس ندارند.
3.
من لایحضره الطبیب یا طبیبک قبل وصول الطبیب، از مشهورترین
نگاشتههاى طبى طبیب مشهور رازى به زبان عربى است.مؤلف این کتاب را براى کسانى
نگاشته که توانایى مراجعه به کتب مفصل را ندارند و هدفش این بوده که فائده این نگاشته
براى عموم مردم باشد؛ بنابراین کتابى کاربردى و عمومى است؛ از این رو نسبت به تألیفات
دیگر رازى، از جمله «الحاوى»، بسیار مختصرتر و نسبت به کتابهایى همانند «الشکوک
على جالینوس»، کاربردىتر است.