دریافت فایل مقاله
دریافت فایل صوتی
مشاهده فیلم در آپارات (دانلود)
ابنسینا
بزرگترین منطقدان در سنت ارسطویی
دکتر انشاءالله رحمتی - دومین نشست از مجموعه
درسگفتارهایی درباره بوعلیسینا
چهارشنبه ۱۳۹۹/۱۱/۱۵
دومین نشست از
مجموعه درسگفتارهایی درباره بوعلیسینا با همکاری مرکز فرهنگی شهر کتاب و بنیاد
علمی و فرهنگی بوعلیسینا در روز چهارشنبه ۱۵ بهمن برگزار شد. این نشست به سخنرانی دکتر انشاءلله رحمتی
با موضوع «ابنسینا و تمثیل عرفانی» اختصاص داشت. این درسگفتار به صورت مجازی از اینستاگرام شهر کتاب پخش شد.
موضوع حکمت مشرقی
ابنسینا یکی از وجوه بحثانگیز تاریخ فلسفه در جهان اسلام است. آیا ابنسینا حکمتی
سوای آنچه در آثار شناختهشدهاش بر جای گذاشته است دارد یا نه؟ و اگر پاسخ مثبت است
ماهیت آن چیست؟ با توجه به اینکه متن حاوی این حکمت یعنی کتاب الانصاف مفقود شده است،
دشوار میتوان دربارهی ماهیت آن اظهار نظر کرد. در این درسگفتار بر مبنای متون موجود
ابنسینا مانند رسالههای تمثیلی وی، بخشهایی از شفا و اشارات و احیاناً رسالههایی
مانند رساله فی الملایکه و با خوانشی هرمنوتیکی تبیین شد که حکمت مشرقیه ابنسینا چیزی
از جنس حکمت اشراقی سهروردی و شاگردان و شارحان اوست... و بر مبنای همین حکمت است که
ابنسینا توانسته است بیشترین تاثیر را بر الهیات، فلسفه، ادبیات و هنر ایران زمین
و به طور کلی جهان اسلام بر جای بگذارد.
آنچه در پی میآید سخنان دکتر انشاءلله
رحمتی در این نشست است که توسط آناهید خزیر
تنظیم شده است.
برای فهم اندیشه
و فلسفه حقیقی ابنسینا نیازمند این هستیم که توجه جدیتری به این بخش از آثار او
داشته باشیم. فلسفه حقیقی ابنسینا چیست و ابنسینا به لحاظ طبقهبندی در میان
حکما چه جایگاهی دارد؟ منظور از تمثیلهای عرفانی ابنسینا سه حکایتی است که در
نوشتههای ابنسینا آمده است. نخست رسالهالطیر که به زبان عربی نوشته شده است. رساله
حی بن یقظان و سومی هم حکایت سلامان و ابسال است که خود این حکایت را ابنسینا
نیاورده اما در کتاب اشارات اشارههای معناداری به این حکایت میکند و به خواننده
متذکر میشود که اگر میخواهی مرتبه خودت را در عرفان بدانی، بدان که سلامان رمز
تو و ابسال رمز مرتبه تو در عرفان است و هر محققی در این کتاب تامل کند به این فکر
میرود که ماجرای سلامان و ابسال چیست؟ شارحی مانند خواجه نصیرالدین طوسی سعی کرده
که این حکایت را بازیابی کند و دو تقریر از این حکایت میآورد و به رمزگشایی اینها
مبادرت میورزد و نشان میدهد که مقصود ابنسینا از اشاره به این حکایت چیست؟
رسالههای
تمثیلی ابنسینا بسیار اهمیت دارد
هانری کربن
کتابی با عنوان ابنسینا و تمثیل عرفانی نوشته و هدفش بازیابی و بازخوانی حکمت
مشرقی ابنسینا است. عمده توجه و اتکا وی بر همین رسالههای تمثیلی ابنسینا است. رسالههای
تمثیلی ابنسینا برای تقریر حکمت مشرقی او بسیار اهمیت دارد. وقتی بر رسالههای
تمثیلی ابنسینا و حکمت مشرقی او تاکید میشود هدف این نیست که از قدر فلسفه مشائی
ابنسینا کاسته شود و اهمیت او در مقام یک منطقدان بزرگ و فیلسوف بزرگ و متفکر
ارسطویی نادیده گرفته شود. ابنسینا در عرصه منطق یکی از بزرگترین منطقدانها در
سنت ارسطویی است. «نیکلاس رشر» متخصص در منطق ارسطو در عبارتی به جایگاه ابنسینا
در میان شارحان منطق ارسطو اشاره میکند و میگوید: «ابنسینا در تاریخ منطق
نخستین کسی است که در تحلیل خود از قضایای فصلی و شرطی کمیت و کیفیت این قضایا را
به تفصیل شرح داده است.» ابنسینا کوشیده است که منطق استنتاج قیاسهای اقترانی
شرطی متصله و منفصله را تبیین کند.
ابنسینا هم در
تبیین مباحث ارسطو و هم در توسعه آنها و نوآوری در این زمینه ید طولایی دارد نه
فقط در منطق ارسطویی بلکه در فلسفه ارسطویی هم ابنسینا بزرگترین فیلسوف ارسطویی
در طول تاریخ بوده و فلسفه شرق و غرب مدیون ابنسینا است. در شرق و در جهان اسلام
به وی لقب شیخالرئیس دادهاند که یک وجه به اعتبار همین ریاست او بر مشائیان است
و در غرب هم ابنسینا به خوبی شناخته شده است. وقتی فیلسوفان و الهیدانان قرون
وسطی به دنبال تقریر و فهم عقلانی از مسیحیت بودند تفکر ابنسینا به آنها کمک کرد.
نظریه عقول ابنسینا را میتوان تقریر فرشتهشناسی در سنت اسلامی و در ادیان
ابراهیمی دانست زیرا نظریه فرشتهشناسی ابنسینا میتوانست رقیب جدی برای حاکمیت
کلیسا باشد. چرا که در فلسفه ابنسینا سخن از ارتباط آسمان و زمین است و ارتباط
بین جهان ما و جهان غیب وجود دارد اما این ارتباط نه از طریق واسطههای بشری و
نهادهای دنیوی مثل کلیسا است بلکه این ارتباط به تعبیر ابنسینا از طریق عقول
فعاله در عالم ما تاثیر دارد. ابنسینا در تفکر شرق و غرب بسیار تاثیرگذار بوده
است.
اگر شخصیت ابنسینا
را به این محدود کنیم که او فیلسوفی است که در قامت فلسفه مشائی میتوان اندیشه وی
را خلاصه کرد در حق او جفا کردهایم. راهی که ابنسینا آغاز کرده و آنچه بعد از ابنسینا
ما در عرصه تاریخ فلسفه شاهد آن هستیم چیزی است که خود ارسطو تصوری از آن نداشته
است و میتوان گفت حتی به اندیشه ارسطو خطور نکرده است و ابنسینا در جاهایی به
این موضوع اشاره میکند. ابنسینا کتابی با نام «کتابالانصاف» داشته و این کتاب
از میان رفته است. بخشی از کتابالانصاف تحت عنوان منطقالمشرقیین تبیین شده است و
بخشهایی از منطقالمشرقیین ابنسینا باقی مانده است. ابنسینا در مقدمه توضیح میدهد
که من اگر به شیوه مشائیان سلوک کردهام و بخشی از آثارم را به این شیوه نوشتهام
بدین معنا نیست که فلسفه حقیقی من این است بلکه در میان اندیشههای موجود در زمانه
خودم هیچکدام را عاری از نقص نمیدانم و نسبت به همه آنها اشکالاتی دارم اما کماشکالترین
این مکاتب مکتب مشائی و پیروان ارسطو است و من با این دید کتابهای فلسفی خودم را
تالیف کردهام.
ابنسینا به
نوعی راهبرد خود به فلسفه را توضیح میدهد و صحبت از دو حکم میکند. آن چیزی که میتوانست
بیانگر حکم دوم ابنسینا باشد طبق آنچه به دست ما رسیده این است که ابنسینا این
حکم را در قالب کتابالانصاف انجام داده است، این کتاب مشتمل بر بیست هزار مقاله
در ۲۰ جلد بوده است، ادعای ابنسینا این بوده که من در این کتاب مشکلات و آثار
فیلسوفان مختلف را به عیار فلسفه خودم سنجیدهام و از آن به حکمت مشرقیین تعبیر میکنند.
مشرق میتواند معنای جغرافیایی و معنای حقیقی هم داشته باشد که ما از آن مراد میکنیم
و هم معنای رمزی و تمثیلی داشته باشد که منظور از مشرق، مشرق جان و وجود و هستی
است که به این معنا خوانش آن با لفظ مشرقیین هیچ اشکالی ندارد. مشرق ابنسینا در
نزد سهروردی دیده میشود و معنای رمزی دارد.
اثولوجیای ارسطو
مورد توجه ابنسینا قرار گرفت
آنچه را که در
کتابالانصاف، ابنسینا تالیف کرده بود و این ترجمان تعبیر حکمت مشرقی او میتوانست
باشد در اثر حمله سلطان مسعود غزنوی به اصفهان که خانه ابنسینا نیز به یغما رفت
نابود شد و فقط بخشهایی از آن باقی ماند. بخشهایی از تعلیقات ابنسینا و
اثولوجیای منسوب به ارسطو باقی مانده و بخشی از شرح کتاب مابعدالطبیعه ارسطو و
تعلیقاتی بر کتاب نفس ارسطو و همچنین دفترهایی که به نام حکمت مشرقیین شناخته میشوند.
اثولوجیا مورد توجه ابنسینا قرار گرفته است و شرحی که بر این اثر نوشته مهم است. اثولوجیا
را نمیتوان حکمت ارسطویی دانست. اثولوجیا ترجمه عربی آزادی از تاسوعات افلوطین
است و میان ارسطو و افلوطین فاصله زیادی وجود دارد. افلوطین یک متفکر افلاطونی است
و نگرش او نوافلاطونی است و در مقابل اندیشه ارسطو قرار میگیرد.
در عالم اسلام
گمان میشد که این کتاب نوشته ارسطو است و این با آثار دیگر ارسطو همخوانی ندارد. این
کتاب بسیار در میان فیلسوفان ما از ابنسینا تا فیلسوفان بعدی اثولوجیای منسوب به
ارسطو کتاب بالینی فیلسوفان ما بوده و تاثیر آن را در اندیشه شخصیتهای مختلفی مثل
سهروردی، میرداماد و ملاصدرا میبینیم. توجه ابنسینا به اثولوجیای افلوطین و
آوردن این مبحث در ذیل کتابالانصاف گویای نگرش اشراقی و مشرقی در اندیشه ابنسینا
است. اما منبع اصلی ابنسینا امروز در اختیار ما نیست و کار اظهار نظر بر فلسفه او
را برای ما دشوار میکند. کتابالانصاف ابنسینا ساختاری شبیه حکمت الاشراق
سهروردی داشته است.
در حکمتالاشراق
سهروردی مباحث منطقی، حکومتها و داوریهایی که درباره فلسفه مشائیون و نگاه
انتقادی که به مشائیون بیان میکند و بحث سوم اندیشههای سهروردی و نوآورانه وی
تحت عنوان حکمت اشراقی مطرح میشود. کتابالانصاف نیز چنین وضعیتی داشته است و با
بحثهای منطقی شروع شده و شیوه سهروردی بوده و لفظ انصاف و حکومت که سهروردی و
انصاف که ابنسینا بهکار میبرد اتفاقی در این کتاب مطرح نشده است و هر دو حکایت
از نوعی حکمیت و داوری منصافانه و قضاوت علمی درباره اندیشهها است که حکایت از
وجه انتقادی هر دوی آنها نسبت به فلسفههای موجود در زمانه که عمدتا فلسفههای
مشائی و ارسطویی بوده است.
تمثیلهای
عرفانی ابنسینا جایگاه خاصی دارند
برای اینکه
بتوانیم درباره حکمت مشرقی ابنسینا اظهار نظر کنیم باید متنهای موجود او را در
نظر بگیریم و به همین دلیل است که تمثیلهای عرفانی ابنسینا جایگاه خاصی دارند و
مقایسه ابنسینا با سهروردی به این معنا که سهروردی به نوعی تکرار ابنسینا است به
ما میتواند کمک کند. با آثار موجود ابنسینا چگونه باید برخورد کرد؟ چه نسبتی بین
نوشتههای موجود ابنسینا و نوشتههای مفقود او وجود دارد؟ سه فرضیه میتوان مطرح
کرد. نخست قائل به گسست شویم که بین این دو هیچ نسبتی وجود نداشته و هیچ سر نخی
برای فهم آثار او نداریم و در حد ادعا است و هیچ مستند و مبنایی نخواهد داشت.
فرضیه دیگر این
است که بگوییم نوعی اتصال میان اینها وجود داشته است و این اتصال را میتوان به
دو معنا فهمید یک معنا این است که آنچه ابنسینا در کتابالانصاف نوشته چیزی
متفاوت از آثار موجود نبوده و ادامه همین مباحث است و آثار موجود او در قالب فلسفه
مشائی قابل فهم است. اگر این آثار از دست رفتند امکان داشت ابنسینا تقریر بهتری
از مباحث خود ارایه میداد و حالت دیگر این است که اگر اتصال را بپذیریم ولی معتقد
باشیم آنچه در اینجا بیان شده فلسفه از گونه متفاوت است و ابنسینا یک نوع حکمت
خاص ایرانی را مطرح میکند که با حکمت یونانی متفاوت است.
اگر فرضیه سوم
را بپذیریم که بین او و آثار موجود ابنسینا اتصال برقرار است، طبق این فرضیه باید
آثار موجود ابنسینا را بهگونهای دیگر خواند و آثار موجود ابنسینا آثاری است که
مشهورند و خوانده میشوند مثل متنهای شفا و اشارات و نجات و... و هم رسالههایی
که کمتر به آنها توجه شده و در همه اینها میتوان سرنخهای جدی پیدا کرد. آثاری
که ما از ابنسینا در اختیار داریم آثار فلسفی و آثار غیرفلسفی و تمثیلی است.
سهروردی به دِین
خود به ابنسینا اشاره میکند
آثار تمثیلی ابنسینا
سبک فلسفی متعارف نیست. اگر میخواهیم ابنسینا را بشناسیم باید ابنسینا را بر
اساس متنهای فلسفی محض او بشناسیم. پس از خوانش دقیق آثار تمثیلی که رمزاندیشانه
نوشته شدهاند و خود آن نیازمند صرف وقت بسیاری است و برای فهمیدن به روشهای
هرمنوتیکی نیازمند است نمیتوانیم هیچ سطحی از نوشتههای ابنسینا را برای درک
مقاصد فلسفی او نادیده بگیریم. ما وقتی به متون فلسفه اسلامی مراجعه میکنیم
فیلسوفان بعد از ابنسینا چنین تصوری از رسالههای تمثیلی او نداشتند و برای
سهروردی و ملاصدرا این رسالهها آثار جدی ابنسینا بهشمار میآمدند و اینها را
معرف اندیشه او میدانستند.
یکی از بخشهای
اصلی کار سهروردی رسالههای تمثیلی زیبایی است که به زبان فارسی نوشته است. سهروردی
به نوعی به دِین خود به ابنسینا اشاره میکند و میگوید قبل از اینکه به این
شیوه نوشتن تمثیلی روی بیاورم ابنسینا این کار را انجام داده است و فاصله انتقادی
خود را نسبت به ابنسینا حفظ میکند و کار ابنسینا را ناتمام میداند. این آثار
برای فیلسوفی مثل سهروردی مهم و قابل توجه است و به نوعی عزیمتگاه بحث خود را
رساله ابنسینا قرار میدهد. هم ابنسینا و هم سهروردی در آثار فلسفی محض از نوشتههای
تمثیلی بهرهبرداری میکنند و ملاصدرا بر اساس نوشتههای تمثیلی خودِ ابنسینا
استدلال میکند و اینها را یکی از دلایل و شواهد اعتقاد قدم نفس در نوشتههای
فیلسوفان میداند. در سخنان حکمای پیشینیان اشارات لطیف و رموز شریفی درباره هبوط
نفس از آن عالم وجود دارد.
میان مجموع آثار
ابنسینا پیوند مستحکمی وجود دارد
ابنسینا در
آثار فلسفی مثل کتاب شفا معتقد به حدوث نفس است ولی برای کسی مثل ملاصدرا ایجاد
سوال میکند که چطور ممکن است کسی مثل ابنسینا که معتقد به حدوث نفس است در رسالههای
تمثیلی خود نظریه قدم نفس را مبنا قرار داده باشد. این قضیه یکی از نوشتههای اصلی
ابنسینا است که در آن میتوان حکمت مشرقی ابنسینا را تشخیص داد. بنیاد فلسفی قصه
غربت غربی سهروردی و حی بن یقظان نظریه قدم نفس و هبوط نفس است که هم در قصیده
عینیه ابنسینا و هم در تمثیلهای عرفانی وی و هم اینکه ملاصدرا به آن اشاره میکند
آمده و مبنای بحث اوست.
میتوانیم میان
مجموع آثار ابنسینا پیوند مستحکمی تشخیص دهیم و به طور کلی آن چه را درباره
سهروردی شاهد هستیم. زیرا همه آثار سهروردی موجود است و برخلاف ابنسینا در آثارش
حلقه مفقوده وجود ندارد اما کتابالانصاف در دست ما نیست تا بتوانیم درباره او
داوری کنیم اما میتوان چیزی شبیه حکمت اشراقی سهروردی را در ابنسینا نیز تشخیص
داد. این مساله بدین معنا نیست که سهروردی تکرار ابنسینا است. چون یک وجه فردانی
در حکمت مشرقی وجود دارد که میتوان گفت وقتی در سهروردی این حکمت مشرقی شکل میگیرد
تفرد و تشخص سهروردی در او نمایان است و در ابنسینا هم همینطور.
ابنسینا و
اثبات وجود خداوند از طریق برهان صدیقین
آثار ابنسینا و
سهروردی را میتوان در قالب چند مفهوم سامان داد. در حکمت و عرفان وقتی سخن از علم
به میان میآید علم مترادف با یقین است و یقین به معنای باور قطعی به وجود واقعی
اشیا است و به تعبیری میتوان گفت باور صادق موجه مطابق با واقع است که این باور
درجات و مراتبی دارد تا جایی که با سه مفهوم متمایز علمالیقین، عینالیقین و حقالیقین
آشناییم. آنچه در آثار حکمای ما (سهروردی و ابنسینا) دنبال شده و میتوان در قالب
این سه مفهوم فهمید آنجا که به شیوه استدلال بحثی و عقلی پیش میروند و آثار خود
را در قالب براهین فلسفی آنگونه که نزد مشائیان مشهور است مینگارند و از آنها
دفاع میکنند باید از نوع علمالیقین دانست.
وقتی سهروردی و ابنسینا
وقتی به شیوه مشائیان محض و استدلالی محض بحث کردند میتوان آن را از نوع علمالیقین
دانست. اما در کسی مثل سهروردی آثاری که میتواند نماینده مرحلهی عینالیقین
باشند حکمتالاشراق است که سهروردی معتقد است حکمتی که بیان میکند در مکاشفات و
اشراقات خود برای او وجود داشته، یافته است. در این مکاشفات برای او نه تنها
مدعیات آشکار شده بلکه براهین مدعیات نیز آشکار شده است. آنچه در مکاشفه یافتهاند
خود برهان است و بدین معناست اگر فیلسوفانی مثل سهروردی دعوی مشاهده و مکاشفه و
اشراق میکنند منظور این نیست که از استدلال فاصله گرفتهاند ولی برهانهایی که در
آنجا بیان میشود نوعی مشاهده و معاینه است و ما هم مخاطب آنها هستیم میتوانیم
این برهان را دنبال کنیم اگر که موافق و یا مخالف باشیم.
اوج حکمت و
دانایی فیلسوفان حقالیقین است
مرتبه سوم حقالیقین
است و اوج حکمت و دانایی این فیلسوفان است که در رسالههای تمثیلی آنها بیان شده
است چرا که در رسالههای تمثیلی شخصیترین اندیشههای خود را بیان میکنند. حکمت
به این معناست که آدمی تبدیل به عالم عقلی شود همانند عالم عینی. به تعبیری دیگر
حکمت به این معناست که جهان در جان فیلسوف محقق شود و خود فیلسوف به یک جهان تبدیل
شود. «هر آن کس به دانش برد توشهای / جهانی است بنشسته در گوشهای» حکمت برای
حکیم به شیوه حقالیقین حاصل شده و این حکمت از درون او میجوشد وقتی حکمت جوشید
این حکمت حکایت اوست. این همان چیزی است که در قالب رسالههای تمثیلی منعکس میشود
و این بخش سوم که معرف حقالیقین فیلسوف است هم در سهروردی و هم در ابنسینا وجود
دارد.
آنچه میتواند
بیانگر حکمت شرقی ابنسینا در کلیت باشد آنگونه نیست که به تمامی مفقود شده باشد
بخشی از این حکمت مفقود شده است و اگر بخواهیم آن را بازیابی کنیم امکانات لازم را
در اختیار داریم. یک نمونه سهروردی است و حکیمانی که بعد از سهروردی هستند و دیگر
آثار موجود ابنسینا. اگر بخواهیم قطعات مختلفی از پازل حکمت مشرقی ابنسینا را در
نظر بگیریم اینگونه نیست تمامی این قطعات مفقود شده باشد و با کمک قطعات موجود و
تجربه حکیمانی مثل سهروردی و آنچه بر جای مانده است میتوان کلیت حکمت مشرقی ابنسینا
را درک کرد و از دستاوردهای سازندهای که هم در طول تاریخ و هم روزگار کنونی داشته
برخوردار شد.
روابط عمومی و امور بینالملل
بنیاد بوعلیسینا