بسم الله الرحمن الرحیم
«قرآن مجید»
آفریدگارا ما تو را خوانیم و تو را
پرستیم و پیروزی از تو خواهیم و توکل بر تو کنیم آغاز همه چیزها از توست و بازگشت
همه چیزها به توست شکر بر خداوند بخشنده عقل.
از ترجمه خطبه توحید ابنسینا
در
گرچه در این بادیه بسیار شتافت یک
موی ندانست ولی موی شکافت
اندر
دل من هزار خورشید بتافت آخر
به کمال ذرهای راه نیافت
موضوعها و مطالبی که در این کتاب میتوانید
بخوانید:
۱. مقدمهای کوتاه
۲. شرح زندگی ابنسینا حکیم و
پزشک و متفکر نامدار ایرانی و اسلامی
۳. وضع جسمانی و اخلاقی و علمی و
پزشکی ابنسینا
۴. دانشها و معلومات ابنسینا و
استادهای او به طور مختصر
۵. معلمین ابنسینا
۶. چیزهایی که در پیشرفت ابنسینا در
تحصیل دانشها در سن کم مؤثر بودهاند.
۷. کتابها و رسالهها و نامهها و
اشعار ابنسینا
۸. القاب ابنسینا
۹. اوضاع اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و
فرهنگی ایران در زمان ابنسینا
۱۰. پادشاهانی که ابنسینا به دربار
آنها راه یافته بود
۱۱. دانشمندانی که با ابنسینا ارتباط
علمی داشتند
۱۲. شاگردان ابنسینا
۱۳. قسمتی از ترجمه خطبه توحید ابنسینا
۱۴. ۱۳ نظر ابنسینا در مورد حکما و
دانشمندان گذشته و هم عصر خود
۱۵. نظر حکما و دانشمندان معاصر و بعد
ابنسینا درباره او
۱۶. عقاید و افکار دقیق و عمیق ابنسینا
۱۷. شرح بعضی از الفاظ و کلمات و
اصطلاحات که برای خواندن و فهمیدن سریع و صحیح منطق و فلسفه و علوم کمک میکنند
۱۸. منطق و فلسفه ابنسینا
۱۹. عرفان و تصوف ابنسینا
۲۰. طب و طبابت ابنسینا
۲۱. جشن هزاره ابنسینا
۲۲. مقبره و مجسمه و کتابخانه ابنسینا
۲۳. عکسها و تصاویر خیالی و جمجمه و
آرامگاه قدیم و جدید ابنسینا
۲۴. روز پزشک و روز بزرگداشت ابنسینا
۲۵. معانی لغات و اصطلاحات و اسامی
خاص نوشته شده در این کتابچه
۲۶. کتابها و نوشتهها و مجلاتی که
برای نوشتن این کتابچه از آنها استفاده شده است.
مقدمهای کوتاه
در
این کتابچه شرح زندگی ابنسینا فیلسوف و پزشک نابغه و نامدار اسلامی و ایرانی بطور
مختصر و کوتاه به زبان فارسی ساده نوشته شده است تا همه بتوانند در مدت کمی آن را
بخوانند و تا اندازهای به عظمت علمی و فلسفی و پزشکی و فکری ابنسینا پی ببرند.
یادآور میشوم آنچه در شرح حالهای دیگر ابنسینا نوشته شده در این کتابچه اثری از
همه آنها هست.
خواندن
شرح حال و افکار و گفتار و رفتار و نوشتههای انسانهای حکیم و فاضل و عالم و
بااستعداد و با پشتکار عالی مانند ابنسینا که با وجود مشکلات مهم موفقیتهای علمی
و فلسفی و پزشکی خیرهکنندهای کسب کردهاند سبب تشویق خواننده برای رسیدن به درجه
و مرتبه آنها میشود.
امید
است به لطف خداوند دانا و توانا در بین فرزندان و دانشآموزان و دانشجویان و جامعه
پزشکی ایران مثل ابنسینا پیدا شوند و سبب سرافرازی خودشان و خانوادهشان و
کشورشان گردند.
ضمناً
خوانندگان به سازمان نظام پزشکی جمهوری اسلامی ایران حق خواهند داد که بسیار بجا و
مناسب روز تولد ابنسینا را به عنوان روز پزشک انتخاب نمودند زیرا پنج کتاب قانون
ابنسینا بزرگترین و ممترین کتاب پزشکی اسلامی ایران است و در اروپا در کتابهای
مشاهیر ابنسینا به امیرالأطبا
(Prince of physicians) مشهور
است.
جامعه پزشکی ایران در روز تولد ابنسینا
یعنی اول شهریور ماه هر سال تحت نظارت سازمان نظام پزشکی هر شهر در محلی جمع میشوند
و جشن و سرور بهپا میدارند و شرح حال ابنسینا را میخوانند تا مانند او در کسب
دانستنیهای روز پزشکی و معالجه و درمان بیمارانشان موفقیتهای چشمگیر کسب نمایند.
به یاری خداوند بیمانند.
دکتر
مهدی خورسندی
شرح زندگی ابنسینا
حکیم و پزشک و متفکر نامدار ایرانی و اسلامی
نام ابنسینا
حسین و نام پدرش عبدالله که فرزند حسن و حسن فرزند علی و علی فرزند سینا بود
بنابراین به ابنسینا یا ابوعلی سینا ملقب شد.
عبدالله
پدر ابنسینا اهل بلخ بود و در زمان سلطنت نوح پسر منصور از پادشاهان سامانی از بلخ
به بخارا آمد و کارمند دارایی روستایی بنام خرمیثن شد و از ده نزدیکی بنام افشنه
با دختری بنام ستاره ازدواج کرد و اولین فرزندش را حسین نام گذاشت که همان ابن
سیناست. چند سال بعد صاحب پسر دیگری شد که او را محمود نام گذاشتند. ابنسینا در
سوم ماه صفر سل ۳۷۰ هجری قمری مطابق اول شهریور ماه ۳۵۹ هجری شمسی و ۲۲ اوت ۹۸۰ میلادی
بدنیا آمد. پنج ساله بود که خانوادهاش به بخارا پایتخت سامانیان برگشتند و عبدالله
حسین را به مکتب گذاشت و خودش نیز برای خواندن و نوشتن و تربیت او بسیار مراقبت و
مواظبت نمود. حسین بسیار باهوش و خوش حافظه و با استعداد و با پشتکار عالی بود و
تا ۱۷ سالگی زبان فارسی و عربی و قرآن و تفسیر و فقه و اصول فقه و احادیث و اخبار
و حکمت و منطق و هندسه و جبر و مقابله و نجوم و طب را از معلمین عالم و مؤمن خود
آموخت و چون زبان عربی را خود میدانست کتابهای طبیعی و فلسفی که از یونانی و
سریانی به عربی ترجمه شده بودند مطالعه میکرد بنابراین در همه دانشهای عصر خود
استاد مسلم و شهره ایران گردید.
در ۱۷
سالگی بیماری نوح پسر منصور پادشاه سامانی را معالجه نمود و به کتابخانه بزرگ
سلطنتی در شهر بخارا راه یافت و به مطالعه کتابهای علمی و فلسفی و پزشکی آن
کتابخانه مشغول شد. از ۲۱ سالگی شروع به نوشتن کتابها و رسالهها و نامههایی به
زبان عربی و فارسی نمود و بعد از شکست سلسله سامانی و فوت پدرش عبدالله در ۲۲ سالگی
بخارا را ترک کرد و به گرگانج پایتخت خوارزمشاهیان رفت و جزء حکیمان و پزشکان
دربار سلطنتی شد چون سلطان محمود پادشاه مقتدر غزنوی عدهای از حکما و اطبا از
جمله ابنسینا را از پادشاهان و امرای نقاط دیگر جلب و مطالبه مینمود و ابنسینا
و عدهای دیگر از حکما و علما و شعرا از تعصب دینی آن پادشاه دوری میکردند
بنابراین ابنسینا از گرگانج به گرگان رفت و به خاندان آل زیار روی آورد و در آنجا
نیز به سبب حذاقت در طبابت و مهارت در علم و حکمت محبوب خاندان سلطنت و علمای
گرگان گردید و در این شهر بود که ابوعبیدالله عبدالواحد جوزجانی که خود از
دانشمندان بود به خدمت ابنسینا رسید و از شاگردان و مریدانش گردید و ۲۵ سال یعنی
تا آخر عمر ابنسینا در خدمتش بود و در تألیف و جمعآوری کتابها و نوشتههایش و
نوشتن و تکمیل شرح زندگانی ابنسینا خدمات صادقانه و صمیمانه نمود. بعد از چندی
ابنسینا از گرگان به شهر ری رفت و در راه سفر در نیشابور با ابوسعید ابیالخیر
صوفی و عارف بزرگ ایران ملاقات و مباحثه کرد و بعد از ری به قزوین و از آنجا به
همدان رفت و بیماری قولنج شمسالدوله امیر همدان را معالجه نمود و طبیب دربار و
وزیرش شد. بعد از فوت شمسالدوله پسرش سماءالدوله حاکم شد و ابنسینا را از وزارت
برکنار نمود و چون فهمید که ابنسینا با علاءالدوله کاکویه امیر دانش دوست اصفهان
و یزد و دایی پدرش مکاتبه دارد تا به دربار او برود لذا چهار ماه ابنسینا را در
قلعه فردجان فراهان زندانی نمود در این زندان ابنسینا کتابهای الهدایت و القولنج
و حیابن یقطان را تألیف نمود. ابنسینا بعد از رهایی از زندان مدتی گوشهنشینی
اختیار کرد و به تألیف کتابها و رسالهها پرداخت و بعد از مدتی در لباس درویشان
خود را به اصفهان به دربار علاءالدوله رسانید. امیر مقدمش را گرامی داشت و ابنسینا
تعدادی از کتابهای خود را بنام امیر نوشت و در سفری که با علاءالدوله به همدان میرفت
مبتلا به قولنج و اسهال و غش و صرع گردید و آنچه مداوا کرد سودی نبخشید و در جمعه
اول رمضان ۴۲۸ هـ.ق در ۵۸ سالگی به رحمت ایزدی پیوست. این رباعی ابنسینا خیلی
مناسب این مقام است.
از
قعر گل سیاه تا اوج زحل کردم همه
مشکلات گیتی را حل
بیرون
جستم ز دام هر مکر و حیل هر بند
گشاده شد مگر بند اجل
جنازهاش
را در جنوب شهر همدان در محلی که ابوسعید دخدوک مدفون بود به خاک سپردند و این محل
متعلق به ابوسعید دخدوک همدانی بود و مدتی ابنسینا در آنجا پناهنده و ساکن شده
بود و خیابان بوعلی همدان از کنار آن میگذرد و اهل همدان مقبرهاش را باباعلی
سینا میگویند.
وضع جسمانی و
اخلاقی و علمی و پزشکی ابن سینا
مردی
خوشرو و خوشاندام و خوشبنیه و زورمند بود و به نیروی عالی بدنی خود اعتماد
داشت، ریش کوتاهی برازنده چهره جذابش میگذاشت. لباس فاخر و تمیز و مناسب زمان و
مکان و مجلس میپوشید مثلاً به دربار خوارزمشاه با جامعه فقیهان و طیلسان و تحتالحنک
وارد شد زیرا وزیر طرف ملاقات عالم و فقیه بود و وقتی از همدان خواست شناخته نشود
و به اصفهان به دربار علاءالدوله برود با جامه درویشی و قبای دارابی و دستار
کتان و موزه چرمی رفت. خوشگذران و شوخ طبع و شیرین سخن و نغزگو بوده با شش پادشاه
روابط نزدیک داشته و بیماران آنها را معالجه میکرد. لذا محبوب آنها بوده و به همنشینی
با او راغب بودند و از کتابخانههای دربار آنها برای مطالعه و نوشتههای خود
استفاده کامل مینمود.
با
شاگردانش که عدهای از علمای درجه اول بودند بعد از فراغت از درس و بحث و فحص
خوشگذرانی و بذلهگویی و ساز و آواز و سرود و سماع داشته است در مواقعی که تنها
بوده اشعار نغز و رسا را با صدای بم زمزمه میکرد و عود مینواخت. با بیش از بیست
نفر از دانشمندان زمان خود ملاقات و مکاتبه و مباحثه نمود. پیرو مکتب مشاء ارسطویی
بود و از نوشتههای فراوان این حکیم یونانی و ابونصر فارابی تمجید و استفاده میکرد
و نوشتههای برخی دیگر از علماء را نمیپسندید و آنها را مورد تنقید و خردهگیری
قرار داد.
ابنسینا
در گفتهها و نوشتههایش به حکما و علما و شاگردانش و خودش توصیه و تاکید مینمود
که از تعصبات جاهلانه و قشریت و ظاهرسازی و ریاکاری که در میان همه قومها و ملتها
و دینها و مذهبها وجود دارد دوری نمایند با این حال او را کافر شمردند. غالباً
بیماران سخت و صعبالعلاج را نزدش میآوردند و آنها را درمان میکرد و از فقرا حلالعلاج
نمیگرفت و با بیماران و همراهان آنها بسیار خوش برخورد و مهربان بود. غلامان متعدد و ثروت زیاد داشت و مردی
بخشنده بود. در همه شرح حالهایی که برای ابنسینا نوشتهاند از زند و فرزندش خبری
و اثری نیست و او چنان شیفته و عاشق علم و حکمت و منطق و طبابت و تألیف بود که به
خانه و زن و فرزند و ثروت و مال فکر نمینمود.
دانشها
و معلومات ابنسینا و استادهای او بطور مختصر
پدرش
عبدالله در پنج سالگی او را به مکتب گذاشت و در تعلیم و تربیت او بسیار توجه و
مواظبت نمود و تا ده سالگی زبان فارسی و عربی را خوب میدانست و قرآن را با تفسیر
آموخته بود تا هفده سالگی حساب و هندسه و جبر و مقابله را از شخصی به نام محمود
مساح یاد گرفت و فقه و اصول فقه و تفسیر کامل قرآن را از اسمعیل زاهد آموخت و حکمت
و منطق و هندسه و نجوم را پیش ابوعبدالله ناتلی فرا گرفت و علم پزشکی را از ابومنصور حسنبن قمری یاد
گرفت چون زبان عربی را خوب میدانست. کتابهای علمی درباره حکمت و منطق و طبیعیات
و ریاضیات و کلیه دانشهای عصر خود را که از یونانی و سُریانی به عربی ترجمه شده
بود مطالعه میکرد و چون در طب هم مانند سایر دانشها عالی تحصیل و مطالعه کرده
بود و نوح پادشاه سامانی را از بیماری نجات داده بود لذا کتابخانه سلطنتی بخارا را
در اختیارش گذاشتند و او برای توسه و تکمیل معلوماتش از کتابهای آن کتابخانه
استفاده کامل نمود و تا ۲۱ سالگی که در بخارا بود حکیم و عالمی جامع و طبیبی حاذق
گردید.
ابنسینا در موارد مختلف از نوشتههایش،
نوشته که آنچه در تمام طول عمرش نوشته و تدریس و تشریح کرده از لحاظ کمی همانهایی
است که تا ۲۱ سالگی فراگرفته بود منتها در طی زمان آنها روشنتر و پختهتر شدهاند.
این گفتهها میرساند که او تحصیلات و معلوماتش دارای پایه محکم و مایه زیاد بوده
است که گذشت و مرور زمان فقط آن را روشنتر و رساتر نموده است. بهرحال او بعد از
فوت پدرش عبدالله در سال ۳۹۲ هـ.ق که بخارا را به قصد گرگانج پایتخت خوارزمشاهان
ترک میکرد حکیم و طبیب و عالمی شهره ایران بوده است و از سن ۲۱ سالگی شروع به
تألیف و نوشتن کتابها و رسالهها و نامهها نمود.
معلمین
ابن سینا
۱. ابواعبدالله
حسینبن ابراهیم ناتلی از اهل ناتل طبرستان بوده و دعوی فلسفه و منطق و ریاضیات مینمود
و طب را نزد ابوالفرجبن طیب خوانده بود و چند کتاب و رساله نوشته بود. وقتی که
ابنسینا نزدیک ده سالش بود ناتلی به بخارا آمد و در خانه عبدالله پدر ابنسینا
وارد شد و به ابنسینا ایساغوجی درس داد و بعد مجسطی بطلمیوس را به او تعلیم داد.
ابنسینا در شرح زندگیش نوشته است که ناتلی در درسهایی که به او داده قوی و مسلط
و قادر به جواب سوالاتش نبوده و او خود به مطالعه پرداخته و حکمت و منطق و ریاضی و
هندسه را به نحو عالی و کامل فهمیده است و ناتلی چون ابنسینا را محصل و طلبهای
بسیار با استعداد و باهوش و با حافظه و با پشتکار دید به پدرش توصیه و تاکید نمود
که او را به آموختن دانشها بگذارد نه مشاغل و مکاسب دیگر و بعد از چندی ناتلی
بخارا و ابنسینا را ترک گفت و به گرگانج خوارزم رفت.
۲. ابومنصور
حسنبن نوح قمری بخارایی از دانشمندان و پزشکان حاذق زمان خود بود و چندین کتاب
تألیف نمود از جمله (غِنی و مُنی) و (عللالعلل) و وقتی که پیر بود ابنسینا پیش او
طب تحصیل کرد. ابنسینا در شرح حال خود مینویسد که علم طب را دانشی آسان یافتم و
خیلی زود در آن آگاه و مسلط و ماهر شدم.
۳. ابومحمد
اسماعیلبن حسینبن علی فقیه و زاهد معروف قرن چهارم هـ.ق است. ابنسینا در رساله
سرگذشت خود نوشته است که در بخارا پیش او علم فقه خوانده است. اسماعیل زاهد در سال
۴۰۲ هـ.ق درگذشت.
۴.
محمود مساح معلم حساب و هندسه و جبر و مقابله ابنسینا بوده است. بعضی از مورخین
محمود مساح را همان سبزی فروش بخارایی میدانند که ابنسینا در شرح حال خود نوشته
است.
چیزهایی
که در پیشرفت ابنسینا در تحصیل دانشها در سن کم موثر بودهاند
چیزهایی
که سبب شدهاند که ابنسینا از پنج سالگی تا بیست و یک سالگی یعنی در طول ۱۶ سال در حکمت و منطق و طب و تفسیر و
حدیث و فقه و اصول و طبیعیات و ریاضیات و عرفان و الهیات و سیار علوم رایج زمان
خود به درجه حجتالحق و خواجه حکیمان جهان برسد عبارتند: اول هوش و حافظه و استعداد عالی و کامل خدادادی
و استمداد از امدادهای غیبی الهی در هنگام پیدایش مشکلات مخصوصاً مشکلات فلسفی و
علمی خود ابنسینا در چند جا از تألیفاتش نوشته است که در هنگام تفکر در مسائل
علمی و فلسفی و ریاضی و سایر علوم اگر به مشکلی برمیخورد که نمیتوانست حل کند در
خانه یا مسجد به نماز و نیاز به درگاه خداوند بینیاز مشغول میشد و مجدداً در آنباره
به تفکر میپرداخت.
در
بیداری یا خواب و رویا آن مشکل برایش حل و روشن میشد. از جمله نوشته است که در یک
موضوع فلسفه مابعدالطبیعه به مشکل مهمی برخورد و از درگاه خداوندی حل آن را استدعا
کرد و همان روز که از بازار کتابفروشان میگذشت کتابفروشی به او رو کرد و گفت کتاب
عالی از ابونصر فارابی دارم که شاید تنها تو قادر به مطالعه و فهم آن باشی و چون
صاحبش به پول احتیاج دارد میخواهد آن را بفروشد. جوابش دادم این دو مورد مرا موظف
میکند که آن را بخرم. کتاب را خریدم و به خانه آوردم و حل مشکل خود را در آن
یافتم و خداوند را بسیار شکر کردم و شادی نمودم.
- دوم
یادگرفتن و دانستن زبان عربی و قرآن مجید و احادیث اسلامی که همه را تشویق به یاد
گرفتن علوم «اطلبوالعلم من المهد الی اللحد یعنی از گهواره تا گور دانش بیاموزید
حدیث نبوی» و بکار بردن عقل و فکر و فهم و نظاره و نگاه دقیق به آنچه که در آسمانها
و زمین است «قل انظروا ماذا فی السموات والارض، یعنی بگو ای پیامبر به مردم که
نگاه دقیق بکنید در آنچه که در آسمانها و زمین است قرآن مجید» تا حقایق و خواص و
فواید آنها را بدانند و از آنها استفاده کنند و اهمیت دادن به حکمت و طبابت چنانچه
در قرآن مجید میفرماید: «و من یوت الحکمه
فقدا وتی خیراً کثیراً، یعنی به هر کسی که حکمت داده شده براستی خیر زیادی به او
داده شده» و حدیث نبوی «العلم علمان علمالابدان و علمالادیان، یعنی علم دوتاست
علم بدنها و طبابت و علم اخلاق و دیانت».
-
سوم خواندن کتابهایی درباره دانشهای مختلف که به وسیله دانشمندان و حکمای اسلامی
و ایرانی به زبان عربی و فارسی نوشته یا ترجمه شده بود که از مهمترین آنها تألیفات
و نوشتههای ارسطو فیلسوف یونانی و معلم اول و کتابهای ابونصر فارابی فیلسوف
ایرانی و معلم ثانی بودند.
- چهارم معالجه بیماری نوح پسر منصور
پادشاه سامانی و راه یافتن به دربار آن پادشاه دانشپرور و استفاده از کتابهای
کتابخانه کامل سلطنتی در بخارا.
- پنجم
مورخین نوشتهاند که عبدالله پدر ابنسینا مذهب اسمعیلی داشت که یکی از مذاهب
اسلامی است دانشمندان و مبلغان آن مذهب که داعی و حجت نامیده میشوند در خانه عبدالله
پدر ابنسینا مهمان میشدند و از تعالیم عالیه قرآن مجید و علما و حکما سخن میگفتند.
سخنان آنان در تشویق ابنسینا که نوجوانی با مقدمات عالی علمی بود تاثیر فراوان
داشته است اما معلومات وسیع و کامل ابنسینا سبب شد که و در نوشتههایش اسلام
راستین قرآنی را شرح و پیروی نماید و از تعصب و اختلافات مذهبی پرهیز و دوری جوید.
رباعی
زیر بهترین وصفالحال اوست و از اوست:
چهار
چیز است که در سنگ اگر جمع شود لعل و یاقوت
شود سنگ بدن خارائی
پاکی
طینت و اصل گهر و استعداد تربیت کردن مهر از
فلک مینائی
کتابها
و رسالهها و نامهها و اشعار ابنسینا
جای
تعجب و تحسین و تمجید بسیار است که ابنسینا در حدود سی و هفت سال یعنی از بیست و
یک سالگی که همه دانشهای رایج زمان خود را بسیار عالی و قوی آموخت تا پنجاه و هشت
سالگی که در همدان رحلت نمود ضمن طبابت و وزارت و تدریس و قرار و فرار و سفر و حضر
و آزادی و زندان ۴۵۶ کتاب و رساله و نامه نوشته و در آنها دانستههای دینی و فقهی
و فلسفی و عرفانی و ریاضی و طبیعی و پزشکی و موسیقی خود را به یادگار گذاشته که بر
بعضی از آنها حکما و دانشمندان بزرگ مثل امام فخر رازی و خواجه نصیر طوسی شرح
نوشتهاند و درستی آنها را تایید و تاکید نمودهاند. ابنسینا بسیاری از مسائل و
مطالب الهی و دینی و ریاضی و عرفانی و طبیعی و پزشکی و مادی و معنوی و حسی و عقلی
و نظری و جسمی و روحی و فردی و خانوادگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی را در نوشتههای
خود مطرح کرده و نظرات حکما و دانشمندان و پزشکان گذشته مخصوصاً ارسطو و فارابی و
بقطار و جالینوس را درباره آنها با استادی و مهارت و تسلط و احاطه نوشته و نظرات
درستی از خود به آنها افزوده است. بنابراین ابنسینا حکیم و طبیب و نابغهای کمنظیر
است. کتاب شفای ابنسینا که دایرهالمعارفی است از کلیه علوم رایج در نزد حکمای
قبل و هم عصر او و پنج جلد کتاب قانون که مجموعهای بزرگ و کامل در طب است که به
زبانهای لاتین و انگلیسی و فرانسه و آلمانی و ایتالیایی و عبری ترجمه شدند و
متجاوز بر پانصد سال مورد مطالعه حکما و دانشمندان و پزشکان بوده و در دانشگاهها
تدریس میشدند و کتاب نجات که خلاصه کتاب شفاست و کتاب الاشارات و التنبیهات که
منطق و حکمت را در آن توضیح و تشریح میکند.
بیست و سه جلد از کتابهای ابنسینا
به فارسی موجود است. بعضی را خودش به فارسی نوشته و ترجمه کرده و بعضی را مترجمین
آگاه و فاضل و دانشمند ترجمه کردهاند. برخی از کتابهای فارسی ابنسینا عبارتند
از: دانشنامه علائی یا حکمت علائیه که از
جمله آخرین نوشتههای ابنسینا است که در اواخر زندگیش نوشته همانند کتاب شفا حاوی
همه علوم بوده و قسمتهای حساب و هندسه و ریاضی و موسیقی آن گم شده بود که ابوعبید
جوزجانی شاگرد ابنسینا آن قسمتها را از کتاب شفا ترجمه و به آن افزوده و تکمیلش
نمود. معراجنامه که در تشریح و تاویل معراج پیامبر (ص) است و این کتاب هم بنام
علاءالدوله کاکویه کرد و رساله نبوت که درباره پیدا کردن حال نبوت و حقیقت کلام
ربانی و معجزه ولله است و فن سماع طبیعی از کتاب شفا که به فارسی ترجمه شده و
رساله حیبن یقظان و رسالهالطیر و ترجمه رساله عشق و ترجمه حقالیقین شفا و ترجمه
کتاب علمالنفس یا روانشناسی.
ابنسینا
به زبان عربی اشعاری در مورد دانشها سروده مانند قصیده عینیه که بیست بیت و
درباره نفس ناطقه انسانی است که غالب آنها را بصورت مجموعهآی درآوردهاند. ابنسینا
به زبان فارسی اشعار نغزی سروده که چند رباعیش در این کتابچه بمناسبت نوشته شده
است.
بعضی
از محققین نوشتهاند که منابع و کتابهایی که ابنسینا برای نوشتن این همه کتابها
و رسالات و نامههایش مطالعه کرده کدامند و از کجا بدست آورده بود مثلاً درباره
کتاب قانون در طب آن همه مطالب و طبقهبندی در هیچ کتاب پزشکی قبل از ابنسینا
وجود ندارد باز از جمله کتابهای فارسی ابنسینا ظفرنامه است که مجموعه اندرزهای
بزرگمهر پسر بختگان وزیر انوشیروان ساسانی است که ابنسینا بنام نوح پادشاه سامانی
نوشته است.
القاب ابن سینا
در
کتابهای تاریخ و فلسفه و منطق و طب و ادبیات او را به القاب ابن سینا، بوعلی
سینا، ابوعلیسینا، شیخالرئیس، شرفالملک، حجهالحق، امامالحکما، رئیسالمشائین،
خواجه حکیمان جهان خواندهاند.
جوزجانی
که از دانشمندان و شاگردان و ملازمان ابنسینا بوده در شرح حالش نوشته است که در
مجمع و محفل دانشمندان و حکیمان در حضور پادشاهان کسی را قدرت مقابله علمی در هیچ
یک از دانشها با او نبوده است لذا شایسته و در خور القاب بالاست.
اوضاع
اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی ایران در زمان ابن سینا
در
طول ۵۸ سال زندگی ابنسینا نژاد ایرانی که در منطقه وسیعی از کنار رودهای سیحون
ترکستان و سند هندوستان تا دامنه کوههای قفقاز و کنار رودخانه فرات زندگی میکردند
در همه جای این منطقه وسیع مردم به ظاهر زیر سلطه و حکومت خلفای عباسی بودند اما
در باطن با ایمان به تعالیم نجات بخش اسلام راستین برای حفظ فرهنگ و عظمت ایران
کوشش و تلاش و جنبش میکردند و در هر ناحیه این منطقه وسیع مردی با گروهی ایرانی
حکومتی مستقل و قوی و گاهی حاکم بر خلفا و غالباً وابسته و خراجگذار دستگاه خلافت
بغداد تشکیل داده بودند و در خطبههای نماز جمعه و عیدها بعد از ذکر نام خدا و رسول
نام خلیفه و بعد نام امیر محل را میبردند و بر سکهها اول نام خلیفه و بعد نام
امیر نوشته میشد.
تعداد
این حکومتها در طول زندگی ۵۸ ساله ابنسینا ۲۴ سلسله بودند که مهمترین آنها عبارت
بودند از صفاریان، سامانیان، خوارزمشاهیان، غزنویان، آل زیار، آل بویه و کاکویه.
بین پادشاهان این سلسلههای مختلف به سبب اختلافات مذهبی و فکری و وسوسهها و
توطئههای خلفا غالباً جنگ و خونریزی بوده مثلاً سلسلهای در صبح در نهایت عزت بود
و شامگاه مغلوب سلسله دیگر و ذلیل میشد در دوره زندگی ابنسینا سامانیان و
خوارزمشاهیان و آل زیار و آل بویه و کاکویه مغلوب غزنویان شدند و سلطان محمود که
مسلمان حنفی مذهب متعصبی بود بر پادشاهان مغلوب و مردم سایر مذاهب بسیار ظلم و
کشتار روا میداشت و در تعقیب و آزاد و کشتن حکما و فضلا و شعرای صوفی و شیعی و
اسمعیلی و مذاهب دیگر اقدام مینمود چنانچه حکیم ابوالقاسم فردوسی و ابنسینا و
عدهآی دیگر از رفتن به غزنین پایتخت او و ملاقات با او ترسان و گریزان بودند.
در
دوران زندگی ابنسینا به دلیل ثروت و رفاه زمان سلطنت ساسانیان هنوز ناحیه وسیع
نژاد ایرانی دارای نعمت و ثروت خوب بوده و مردم از نظر مالی و اقتصادی نسبتاً مرفه
بودند و همینطور به علت پیروی از تعالیم اسلامی راستین همه جا مکتب و مدرسه و مسجد
و محل تعلیم و تدریس و پند و موعظه دائر بوده و معلمین درس دین و قرائت قرآن و
حکمت و منطق و ریاضیات و پزشکی و زبان عربی را از روی ایمان و عقیده و صمیمیت و
جدیت تدریس مینمودند و در شهرهای بزرگ مخصوصاً در پایتختها کتابخانههای عظیم
وجود داشت که مورد استفاده معلمین و محصلین و طلاب قرار میگرفت و ابنسینا از
کتابهای کتابخانه سلطنتی پادشاهان برای مطالعه و نوشتن و تألیف کتابها و رسالههایش
استفاده کامل نمود و یکی از دلایل نزدیکی او به دربار سلاطین اجرای همین منظور
بوده است.
پادشاهانی
که ابنسینا به دربار آنها راه یافته بود
۱. نوح
پسر منصور نهمین پادشان سامانی در سال ۳۵۲ هـ.ق متولد شد و در ۳۶۵ به سلطنت رسید و
در ۳۸۷ درگذشت و در اواخر عمرش ابنسینا طبیب معالج او بوده است. چون پزشکان
نتوانستند او را در مان کنند لذا ابنسینا را برای معالجه او دعوت کردند و ابنسینا
او را معالجه کرد و محبوب خاندان سلطنت شد و از کتابخانه دربار سلطنتی برای مطالعه
بسیار استفاده نمود. از قضا کتابخانه آتش گرفت و مخالفین ابنسینا را متهم به آتش
زدن کردند. ابنسینا در زمان سلطنت نوح و سه پسرش در بخارا بود اما بعد از انقراض
سلسله سامانی به دست ایلک خان پادشاه سلسله آل افراسیاب در ترکستان و کشته شدن
اسمعیل ملقب به المنتصر پسر سوم نوح و فوت عبدالله پدر ابنسینا در سال ۳۹۲ هـ.ق
ابنسینا بخارا را ترک کرد و به گرگانج پایتخت خوارزمشاهیان رفت.
ابنسینا دو کتاب بنام نوح سامانی
نوشت یکی به زبان عربی به نام «هدیهالرئیس ابنسینا اهداها للامیر نوحبن منصورالسامانی
و هی تبحث عین القواء النفسانیه، یعنی این هدیه شیخالرئیس ابنسینا است که هدیه
کرد آن را برای نوح پسر منصور سامانی و آن بحث می کند از قوای نفسانی» و دیگری به
زبان فارسی به نام ظفرنامه (اندرزهای بزرگمهر). پادشاهان سلسله سامانی عموماً عادل
و دانشپرور بودهاند و کتابخانه دربار سامانیان جزء بزرگترین کتابخانههای عصر
خود بوده است.
۲. علیابن
مأمون خوارزمشاه دومین پادشاهی است که ابنسینا به دربار او راه یافته است و چون
وزیر خوارزمشاه به نام ابوالحسین سهلی عالم و فقیه بوده لذا ابنسینا با جامه
فقیهان و طیلسان و تحتُالحنک خود را به وزیر معرفی کرد و وزیر بعد از شناختن ابنسینا
او را به پادشاه معرفی و ضمن اظهار خرسندی از آمدنش به گرگانج پایتخت خوارزمشاهیان
برای او مسکن و مستمری تعیین نمودند و با ابوسهل مسیحی طبیب و ابوالخیر خمار و
ابوریحان بیرونی و ابونصر عراق عضو انجمن حکیمان و پزشکان دربار بود. ابنسینا در گرگانج یکی از سرهنگان
محبوب دربار را که در اثر افتادن از اسب ضربه مغزی دیده بود معالجه کرد و همینطور
همسر ابوالفتح منشی خوشخط دربار و مادر دوشیزه ناهید را که ابنسینا از او خیلی
خوشش آمده بود معالجه کرد.
لذا خیلی زود به پزشک جوان نابغه
معروف شد و مورد حسد پزشک معروف دیگری بنام احمد مشتاق قرار گرفت که به سلطان محمود
نوشت که ابنسینا و ابوسهل طبیب مسیحی در خوارزم منحرف از دینند و خلیفه مسلمین
بغداد و سلطان محمود را شرابخوار و زانی و لاطی میخوانند و هر دو عضو انجمن
حکیمان و پزشکان دربار خوارزمشاهند.
سلطان محمود در سال ۴۰۴ هـ.ق حسنبن
میکال وزیر خود را نزد ابوالعباس مأمون برادر و جانشین علیبن مأمون فرستاد و از
او خواست که اعضای انجمن حکیمان و پزشکان دربارش را به غزنین پایتخت او بفرستد و
او این دستور را به اعضای انجمن اطلاع داد. ابنسینا و ابوسهل طبیب مسیحی نرفتند
بلکه خیلی سریع تصمیم گرفتند که از راه صحرا به گرگان پایتخت قابوس وشمگیر پادشاه
سلسله زیاری بودند ابنسینا و ابوسهل با محمود برادر ابنسینا و یک راهنما و یک
خادم سواره راه صحرا گرفتند ابوسهل طبیب به علت پیری تاب سختیهای سفر صحرا را
نیاورد و فوت کرد و همراهان او را با تاثر و حزن فراوان در همان صحرا دفن کردند و
به حرکت خود به سوی گرگان ادامه دادند و با زحمت زیاد به گرگان رسیدند.
۳. ابنسینا
در دربار خاندان سلطنتی آل زیار: ابنسینا
با برادرش محمود و غلامش مراد از گرگانج به فسا و باورد و طوس و شقان و سمینگان و
جاجرم رفتند و غروب هنگام به دروازه شهر گرگان پایتخت سلسله زیاری رسیدند و شب را
در بیرون شهر گذراندند و صبح دیدند تابوتی را میبرند و در میان تشییعکنندگان پسر
شخص مرده در حال گریه و شیون میگوید پدرجان غش کردی فوری مردی ابنسینا به آن پسر
که صدرالدین نام داشت و به عمویش که ابومحمد شیرازی بود گفت که من دکتر م گاهی
بیمارانی که غش میکنند و دچار بیهوشی و اغماء میشوند دیر به هوش میآیند بگذارید
من این مرده شما را معاینه کنم و با تعلل و اکراه قبول میکنند ابنسینا مرده را
معاینه و تشخیص میدهد که نمرده و با مهارت و مجاهدت به هوشش میآورد و این کار
سبب خوشحالی آن خانواده و شهرت ابنسینا میشود و وقتی پول زیادی برای معاینه و حقالعلاج
به او میدهند او قبول نمیکند و به آنها میگوید این حق مرا به فقرا بدهید و آنها
اطاعت میکنند.
مردی
که از تابوت خارج شده بود و از بیهوشی به هوش آمده و به خانه رفته بود نامش
ابواحمد شیرازی و نام برادرش ابومحمد شیرازی بود که هر دو تاجر و مالدار بودند و
در ناحیه اعیاننشین گرگان به نام بهارستان منزل داشتند و از ابنسینا و برادر و
غلامش تقاضا کردند که برای سکونت و اقامت به خانه آنها بروند ولی ابنسینا قبول
نکرد و غلامش در بهارستان خانهای اجاره کرد و به آنجا رفتند و مقیم شدند و بعداً
ابومحمد شیرازی خانه عالی و مجللی را برای ابنسینا تخصیص داد که در آنجا منزل کند
و به تدریس و طبابت و تألیف و نوشتن کتابها و رسالهها مشغول گردد.
ابنسینا
قبل از ورود به گرگان شنیده بود که ابوالمعالی قابوس وشمگیر را غلامانش اسیر و در
قلعه چناشک در شمال گرگان زندانی کردند و در سرمای یخبندان زمستان لخت او را در
سرما گذاشتند تا مرد این پادشاه اهل علم و فضل و صاحب قلم و انشاء و خوشخط و املاء
اما تندخو و سختگیر بود و غلامانش را به ستوه آورد و رنجه کرده بوده که او را اسیر
و زندانی کردند و کشتند. لذا ابنسینا که قصد ملاقات قابوس را داشت او را ندید اما
امیرزاده شهریار زیاری فرزند امیر شاهین زیاری و شهبانو خواهر قابوس که ۲۳ سال بود
سخت بیمار شد و پزشکان گرگان از معالجهاش عاجز شدند. چون شهرت حذاقت ابنسینا
پزشک جوان بخارایی در شهر گرگان پیچیده بود او را برای درمان شهریار دعوت کردند.
ابنسینا تشخیص مالیخولیای عشقی داد و از حرفها و نبض شاهزاده بیمار معشوقش
نازنین دختر امیر قادر را که یکی از سران لشکر بود پیدا کرد و دستور داد تا آن دو
عاشق و معشوق با هم ازدواج کنند. خاندان سلطنت بسیار شاد شدند و امیر منوچهر
جانشین قابوس و داییزاده شهریار پنجمین پادشاه زیاری دستور داد تا عنوان پزشک
مشاور دربار را برای ابنسینا صادر و به او تقدیم کنند.
ابنسینا
در گرگان شنید که سلطان محمود خوارزم را گرفته و امیر آنجا ابوالعباسبن مأمون را
دستگیر و به غزنین فرستاده است کسی را به گرگانج فرستاد تا از حال ناهید محبوبهاش
و پدرش ابوالفتح نیشابوری دبیر دربار که دستور سلطان محمود برای دستگیری ابنسینا
را فوری به او اطلاع داده بود و خورشیدبانو بیمارش جویا شود و او را آگاه سازد که
خبر آورد هر سه نفر سالمند و از این خبر ابنسینا مسرور گردید.
در
شهر گرگان جوانی به نام ابوعبیدالله
جوزجانی برای تحصیل حکمت به خدمت ابنسینا
رسید و تا پایان زندگی ابنسینا یعنی به مدت ۲۵ سال ملازم خدمت او بود و در نوشتن
کتابها و رسالهها و شرح حال ابنسینا معاونت و خدمات صمیمانه و صادقانه نمود.
ابنسینا در گرگان چند کتاب برای ابومحمد شیرازی و چند کتاب برای جوزجانی و یک
رساله برای زرینگیس دختر قابوس نوشت به نام «رساله الی زرین کیس بنت شمسالمعالی
فی تصحیح طول جرجان، یعنی رسالهای برای زرینگیس دختر شمسالمعالی در تصحیح طول
گرگان».
ابنسینا
یک بار به دهستان که محلی در شمال رود اترک و گرگان است رفت و در آنجا سخت مریض شد
و به گرگان بازگشت چون سلطان محمود ابنسینا را دنبال میکرد تا او را بگیرند و به
غزنین نزد او ببرند لذا ابنسینا نیز مراقب و مواظب بود که هرچه بیشتر از حوزه
قدرت آن پادشاه متعصب و لجوج دور شود.
۴. ابنسینا
گرگان را به قصد ری و رفتن پیش خاندان سلطنتی آل بویه ترک کرد. در راه سفر در
نیشابور برای ملاقات ابوسعید ابیالخیر صوفی و عارف بزرگ به خانقاه او رفت و چند
روزی با او معاشرت و مصاحبت و بحث و مذاکره در امور علمی و عرفانی داشت و از رفتار
صمیمانه و عارفانه و حکیمانه و صادقانه و از کرامات آن عارف بزرگ خوشحال بود و تحت
تاثیر عشق و اشراق قرار گرفت و بعد به ری رفت. ری و همدان و کرمانشاهان و اصفهان و
یزد به وسیله فخرالدوله از پادشاهان آلبویه اداره میشد و بر سر حکومت گرگان و مازندران
و گیلان با قابوس وشمگیر از پادشاهان آل زیار اختلاف داشتند. اما سیده خاتون که از
شاهزادگان آل زیار بود به همسری فخرالدوله درآمد و آن سه محل ساحل دریای خزر به
قابوس داده شد.
فخرالدوله
در سال ۳۸۷ هـ.ق فوت کرد و سلطنت ری به پسرش مجدالدوله رسید و چون صغیر بود ری به
وسیله مادرش که زنی هوشیار و کشوردار بود اداره میشد. در سال ۳۹۷ که مجدالدوله بالغ شد اداره ناحیه ری
را به دست گرفت و شخصی به نام خطیر ابوعلی را به وزارت انتخاب نمود. مجدالدوله و
این وزیر با نظرات اصلاحی سیده خاتون مخالفت میکردند که مادر بر آن دو غلبه کرد و
آنها را در بند نمود و سلطنت ری را هم به پسر دیگرش شمسالدوله که حاکم همدان و
کرمانشاهان بود داد. اما بعد از یکسال مجدالدوله را از بند آزاد ساخت و مجدداً
حکومت ری را به او سپرد و ابنسینا در زمان حکومت سیده خاتون به ری آمد و
مجدالدوله و مادر مقدم ابنسینای حکیم و طبیب را گرامی شمردند و وقتی که مجدالدوله
بیمار شد و ابنسینا با حذاقت و مهارت او را معالجه نمود نزد شاه و مادرش بسیار
محبوب و محترم گردید و کتاب معاد را به نام مجدالدوله نوشت.
ابنسینا
وقتی شنید که سلطان محمود عزم تسخیر ری را کرده به قزوین و از آنجا به همدان رفت و
از قضا شمسالدوله امیر همدان و کرمانشاهان مبتلا به قولنج شد. چون شنید که ابنسینا
در همدان اقامت دارد او را برای معالجه خود دعوت نمود و ابنسینا امیر را درمان
کرد و چندی بعد امیر ابنسینا را به وزارت برگزید در همدان ابنسینا شغل وزارت و
کار تدریس و تألیف را با موفقیت اداره نمود. اما بعد از مدتی حقوق سپاهیان ترک و
کرد به خوبی پرداخت نشد. به خانه ابنسینا که وزیر بود هجوم بردند و شمسالدوله از
روی سیاست ابنسینا را از وزارت برکنار کرد و او مدت چهل روز در خانه یکی از
دوستان خود به نام ابوسعید دخدوک همدانی که از عمال دربار علاءالدوله کاکویه امیر
اصفهان و یزد بود پنهان شد. باز شمسالدوله ابنسینا را به وزیری انتخاب کرد تا
سال ۴۱۲ که شمسالدوله در یکی از سفرهایش درگذشت و سماءالدوله پسرش به سلطنت رسید
و ابنسینا را از وزارت عزل کرد و به جایش شخصی به نام تاجالملک را وزارت داد.
ابنسینا
بعد از معزول شدن به خانه ابوغالب عطار از دوستان و مریدان خود ساکن و گوشهنشین
شد و با امیر علاءالدوله کاکویه امیر اصفهان و یزد که دایی شمسالدوله بود مکاتبه
نمود چون سماءالدوله از این مکاتبه خبردار شد خشمگین گردید و چهار ماه ابنسینا را
در قلعه فردجان فراهان زندانی نمود. بعد اور ا بخشید و او به همدان آمد و گوشهنشین
شد و مشغول تألیف کتابها و رسالهها گردید و در زندان قلعه فردجان نیز سه رساله
به نم (الهدایه) و (القولنج) و (حیبن یقظان) را نوشت. بعد از مدتی ناشناس در لباس
درویشی با برادر خود محمود و شاگرد عالم و فاضل و باوفا و صمیمیش ابوعبید جوزجانی
و دو غلام به اصفهان نزد علاءالدوله رفت. امیر مقدمش را گرامی داشت و ابنسینا
برخی از کتابهایش را به نام علاءالدوله نوشت مانند دانشنامه علائی و معراجنامه و
مبدا و معاد فارسی و یک بار که علاءالدوله از او نگران شد ابنسینا به ری رفت ولی
دوباره به اصفهان برگشت. علت نگرانی علاءالدوله از ابنسینا این بود که کمربند
زرنشانی را که امیر به ابنسینا صله و انعام داده بود او به یکی از غلامانش بخشیده
بود.
ابنسینا
در سفری که با علاءالدوله به همدان رفت برای چندمین بار به قولنج و اسهال و صرع و
غش دچار گردید و در جمعه اول رمضان سال ۴۲۸ هـ.ق در ۵۸ سالگی به رحمت ایزدی پیوست
و جنازهاش را در جنوب همدان دفن کردند.
۵. بدربن حسنویه در سال ۳۶۹ هـ.ق به
فرمان عضدالدوله دیلمی امیر کردستان شد و به طرفداری از فخرالدوله و دشمنی با شرفالدوله
پسر عضدالدوله در جنگی که بین آنها درگرفت از خود رشادت و کفایت نشان داد و سردار
سپاه شرفالدوله را مغلوب ساخت و مقداری از متصرفاتش را گرفت و خلیفه بغداد لقب
ناصرالدین والدوله به او داد و در سال ۴۰۰ هـ.ق که پیر و شکسته شده بود با پسرش
هلال اختلاف پیدا کرد و پدر به دست پسر به زندان افکنده شد. اما پس از چندی از
زندان نجات پیدا کرد و پسر را زندانی نمود و به حکومت رسید.
تمام پسران پدر در جنگها کشته شدند و
خودش نیز در ۴۰۵ هـ.ق به دست لشکریانش کشته شد و نوهاش طاهر پسر هلال در ۴۰۶ هـ.ق
از شمسالدوله امیر همدان شکست خورد و بعد از چندی آزاد شد و سرانجام در جنگ با
ابوالشکوک کشته شد و حکومت حسنویه بعد از ۳۶ سال منقرض گردید. این سلسله حسنویه به
دلیل دوستی و طرفداری و گاهی دشمنی و جنگ با آل زیار و دیالمه که ابنسینا در
دربار آنها طبیب و وزیر بوده به وسیله جوزجانی شاگرد و مرید ابنسینا شرح حالشان
نوشته شده است.
۶. ابوالفتح
محمدبن عناز از ۳۸۱ تا ۴۰۱ هـ.ق در حلوان و کرمانشاه و دقوق حکمرانی کرده و در
حلوان درگذشت و ابوالشوک پسرش جانشین او شد و با شمسالدوله جنگید و پیش از سال ۴۲۰
فوت نمود. ابوالشوک با سه برادر و دو پسر و فرزندان آنها یعنی خاندان عناز ۱۳۰ سال
حکومت کردند و از خاندانهای نامدار قرن چهارم و پنجم هجری بودند چون وضع حکومت
آنها در سلطنت آل بویه و در احوال ابنسینا دخالت داشته لذا جوزجانی شرح حال عدهای
از آنها را نوشته است.
دانشمندانی
که با ابنسینا ارتباط علمی داشتند
۱.
ابوسعید ابیالخیر: از
معروفترین مشایخ صوفیه متولد در ۳۵۷ و متوفی در ۴۴۰ هـ.ق در مهنه خاوران خراسان که
با ابنسینا مکاتبه داشت و از او سوالاتی نموده و جوابهایی دریافت داشته بود و
ابنسینا در موقع رفتن به ری در نیشابور سه روز در خانقاه ابوسعید درباره حکمت و
طریقت و شریعت و سایر مسائل علمی صحبت کردند در کتاب اسرارالتوحید فی مقامات ابی
سعید که نوشته محمدبن منور نوه ابوسعید است. خرسندی آن دو از این ملاقات و مکاتبات
ذکر شده و اضافه میکند که در پایان این ملاقات و مذاکرات از ابنسینا پرسیدند
ابوسعید را چگونه یافتی؟ جواب داد: آنچه
من میدانم او میبیند و از ابوسعید پرسیدند پاسخ داد: آنچه من میبینم او میداند و ابنسینا هفتنامه
در جواب سوالات ابوسعید نوشته که یکی از آنه را شیخ بهائی عاملی در کتاب کشکول خود
نقل کرده است. ملاقات و مصاحبت ابنسینا با ابوسعید و رفتار توأم با محبت و کرامت
ابوسعید با او نظر ابنسینا را به عرفان و تصوف و اشراق تصحیح و تکمیل نمود و نظر
ابوسعید را به علوم و حکمت متوجهتر ساخت.
۲. ابوالحسین
احمد سهلی: وزیر علیبن مأمون امیر خوارزم
بوده مردی دانشمند و دانشدوست و در زبان عربی مسلط بوده و شعر سروده است و کتاب
(روضهالسهلیه)
را تألیف کرده و همه شعرای خوارزم او
را مدح کردند وقتی که ابنسینا به گرگانج وارد شد نزد سهلی رفت و مورد احترام او
قرار گرفت و او ابنسینا را به امیر علیبن مأمون معرفی نمود و برای او مسکن و
مقرری معین کردند و عضو انجمن حکما و دانشمندان و اطبای دربار سلطنتی قرار دادند.
ابنسینا سه رساله یکی برای ابوالحسن سهلی و یکی برای برادرش ابوالحسن و یکی هم
برای پسر ابوالحسن سهلی. ابوالحسین در سال ۴۱۸ هـ.ق در شهر سامرا درگذشت.
۳. ابوسهل
عیسیبن یحیی گرگانی که مسیحی و از پزشکن مشهور قرن چهارم و پنجم بوده و کتابهای
زیادی در طب و علوم دیگر به نام امیران خوارزم و ابوریحان نوشته و عضو شورای حکما
و اطبای دربار خوارزمشاه بوده وقتی که سلطان محمود غزنوی به امیر خوارزم فرستادن
اعضای شورای دربار را نوشت ابوسهل هم سریعاً با ابنسینا از راه صحرا به سوی گرگان
حرکت نمود و در روز چهارم سفر طوفانی در صحرا برخواست. سهل به علت پیری فوت کرد.
ابنسینا و همراهان با زحمت و اندوه و غم فراوان او را در همان صحرا دفن کردند و
با رنج و عذاب زیاد خود را به گرگان رساندند.
۴. ابوالخیر
خمار یا ابنالخمار نامش حسنبن سوار بوده و در ۳۳۱ هـ.ق در بغداد تولد یافت.
فلسفه و منطق را از یحییبن عدی منطقی معروف یاد گرفت و فیلسوف منطقی معروفی شد و
بعد علم طب آموخت و به خوارزم رفت و در دربار امیر خوارزم مقامی ارجمند یافت و عضو
شورای سلطنتی شد. در ۴۰۸ هـ.ق وقتی سلطان محمود خوارزم را گرفت او را و ابوریحان و
ابونصر عراق را به غزنین پایتخت سلطان محمود بردند. ابنالخمار مسیحی بود و رسول
خدا را خواب دید و اسلام آورد و در پیری قرآن و فقه یاد گرفت و نزد سلطان محمود
بسیار محترم و محبوب شد و ناحیهای به نام خمار به او بخشید تا به خوبی و خوشی
امرار معاش کند. لذا به ابنخمار معروف شد.
کتابهای بسیار در فلسفه و منطق و طب
و سایر علوم نوشت و کتابهی علمی زیادی را هم از زبان سریانی به عربی ترجمه کرد.
روزی سوار بر اسب به طرف دربار سلطان محمود میرفت که اسبش رم کرد و او را به زمین
زد و از آن رنج در سال ۴۰۸ هـ.ق درگذشت.
۵. ابونصر
منصوربن علیبن عراق موسوم به ابونصر عراق از بزرگان ریاضیدانان قرن چهارم و پنجم
هـ.ق و از شاهزادگان خوارزم قبل از مأمونیان بوده و عضو شورای سلطنتی امیر خوارزم
گردید و با ابوریحان و ابنخمار به غزنین به دربار سلطان محمود رفت با ابوریحان
بیرونی دوستی کامل داشته و ۱۲ جلد کتاب به نام او نوشته است.
۶. ابوریحان
بیرونی متولد ۳۶۲
و متوفی در ۴۴۰ هـ.ق حکیم و ریاضیدان
و عضو شورای دربار خوارزمشاه بوده و با ابنسینا در گرگانج ملاقات نموده و بعد از
آنکه از هم دور شدند ابوریحان برخی از مشکلات فلسفی و علمی را از ابنسینا سوال
نمود و ابنسینا در پنج رساله و نامه آنها را جواب داده و ابوریحان به بعضی از آن
جوابها ایراد گرفت که ابنسینا رد و جواب آن ایرادها را به عهده یکی از شاگردان
دانشمندش به نام فقیه احمد معصومی گذاشت. ابوریحان دارای تألیفات زیاد است که کتاب
آثارالباقیه از مشهورترین آنهاست.
۷. ابوعلی
مسکویه یا ابنمسکویه حکیم و مورخ بوده و صاحب تألیفات است مانند (تجاربالامم) در
تاریخ و (الحکمهالخالده) در اخلاق ایرانیان و هندوان و تازیان و یونانیان و کتاب
(تهذیب الاخلاق) و کتاب (فیالادویهالمفرده) که خواجه نصیر طوسی کتاب (اخلاق
ناصری) خود را براساس کتابهای اخلاقی ابنمسکویه نوشته است. ابنمسکویه در ری و اصفهان با ابنسینا ملاقاتهایی داشته و
ملاقات اولشان خیلی بد بوده است. اینطور که ابنسینا چند گردو در حضور شاگردان ابنمسکویه
پیش او میاندازد و میگوید ابنمسکویه مساحت این گردوها را بگو؟ چند شعیر است؟
ابنمسکویه چند جزء کتاب اخلاق را پیش ابنسینا انداخت و گفت: برو خو و اخلاقت را نیکو کن. ابنمسکویه در ری
ساکن بود و کتابدار وزیر معزالدوله آل بویه بوده و در ۴۲۱ هـ.ق در اصفهان فوت میکند
و قبرش در اصفهان است.
۸. ابوالفرجبن
طیب همدانی مسیحی و از شاگردان ابنالخمار و حکیم و طبیب و منطقی بوده و بر تعداد
زیادی از کتابهای ارسطو و بقراط و جالینوس و حنینابن اسحق و فورفریوس شرح نوشته
است و شاگردان فاضل و عالمی داشته و ساکن بغداد بوده ابنسینا در شش رساله خود علم
طبابت او را تمجید میکند ولی بر حکمت و منطق و سایر علوم او و کتابهایش خرده میگیرد
و آنها را سست میشمارد و حتی در رسالهای از حکمای بغداد برای درستی نظر خود نسبت
به ابوالفرج انصاف میخواهد. ابوالفرج در ۴۳۵ هـ.ق درگذشت.
۹. ابوالقاسم
کرمانی از دانشمندان هم زمان ابنسینا بوده و با هم مناظره و بد زبانی کردهاند.
ابنسینا او را در علم منطق ضعیف و ناتوان میشمرد و او ابنسینا را مغلطهگر میخواند
وقتی ابنسینا کتاب (مختصرالاصغر) را در منطق نوشت علمای شیراز به ضعی از موضوعهای
آن ایراد گرفتند و آن ایرادها را برای ابوالقاسم کرمانی فرستادند و او آنها را
برای ابنسینا داد و جواب سریع خواست. ابنسینا یک شبه همه آن ایرادها را در پنجاه
برگ جواب نوشت و فردا صبح زود به وسیله همان واسطه برای ابوالقاسم کرمانی فرستاد.
این سرعت و وسعت جواب سبب اعجاب و تحسین ابوالقاسم و علمای شیراز و زبانزد خاص و
عام گردید. ابنسینا این سوال و جوابها را با ابوسعید دخدوک که از عمال امیر
علاءالدوله کاکویه بود در میان گذاشت.
۱۰. ابوبکر
احمدبن محمد برقی خوارزمی در شهر بخارا همسایه ابنسینا بوده و در فقه و تفسیر
استاد و در نیکی و تقوی کمنظیر بود. ابنسینا بیست جلد کتاب (الحاصل و المحصول) و
کتاب (البر و الاثم فی الاخلاق) و کتابهای دیگری را هم به نام او نوشته است و در
مقدمه رساله (الاضحویه فی امر المعاد) از حقوق زیادی که برقی بر او داشته یاد کرده
است برقی دیوان شعری داشته که بیشترش به خط ابنسینا بوده است.
۱۱. ابوالخیر
عروضی در بخارات همسایه ابنسینا بود از او خواست کتاب جامعی برای او گردآوری کند.
ابنسینا کتابی شامل همه علوم به جز ریاضی به نام او نوشت. در این زمان ابنسینا ۲۱
ساله بود.
۱۲. ابوسعید
دخدوک همدانی که او را ابوسعید وزیر هم نوشتهاند که از عمال علاءالدوله کاکویه
امیر اصفهان و یزد بوده و ابنسینا رساله اضحویه را به نام او در اصفهان نوشته است
و شرح مناظره خود را با ابوالقاسم کرمانی و جوابی که در توضیح به ایرادهای علمای
شیراز بر کتاب (مختصرالصغر) نوشته و به واسطه ابوالقاسم کرمانی فرستاده بود به
اطلاع همین ابوسعید رسانده بود و وقتی که ابنسینا به علت شورش لشکریان ترک و کرد
به دستور و تدبیر و سیاست شمسالدوله امیر همدان موقتاً از وزارت معزول گردید مدت ۴۰
روز در خانه همین ابوسعید در همدان پناهنده و مخفی شد که بعدها این خانه مقبره هر
دو گردید. بعضی از مورخین او را شهردار و شهربان همدان در زمان وزارت ابنسینا
نوشتهاند.
۱۳. ابومنصور
جبائی مردی بود که در لغت و زبان عرب تا حدودی مهارت و تسلط داشت و وقتی در مجلس
علاءالدوله بحث از زبان و لغت عرب به میان آمد و ابنسینا نیز نظر خود را گفت.
ابومنصور رو به ابنسینا کرد و گفت: شما
حکیم و طبیب هستید ولی در لغت چندان مهارتی ندارید ابنسینا از این سخن ابومنصور
رنجیده خاطر شد و شروع کرد به مطالعه در لغت عرب در مدت سه سال به طوری در زبان عرب
مسلط و استاد شد که سه قصیده و سه رساله نوشت با لغات سخت و آنها را در جلد کهنهای
جا داد و به امیر علاءالدوله گفت: میخواهم
میزان علم و تسلط ابومنصور را در لغت به شما نشان دهم. علاءالدوله ابومنصور را
دعوت نمود. گفت که این کتاب را در شکارگاه پیدا کردم و ابنسینا پیشنهاد کرده که
شما آن را بخوانید و برای ما معنی کنید. ابومنصور در معنی لغات آن که سخت و مشکل
بودند گیر کرد. هرجا را که نمیدانست ابنسینا او را راهنمایی میکرد و میگفت که
آن را از کدام قاموس یا فرهنگ لغت میتوان یافت.
ابومنصور
بفراست دریافت که مقدمات این کار را ابنسینا طرح کرده برای سخن او در جلسهای که
قبلاً در محضر علاءالدوله به ابنسینا گفته بود و او را آزرده خاطر کرده بود لذا
از ابنسینا معذرتخواهی نمود و تعجب کرد که چگونه در ظرف سه سال در لغت و زبان
عرب آنقدر پیشرفته است و بسیار از کوشش و همت و حافظه عالی او تمجید کرد و بعد ابنسینا
کتاب لغتی به نام (لسانالعرب) نوشت که بینظیر بود ولی پاکنویس نشد و بعد از مرگ
ابنسینا کسی از آن سر در نیاورد و تنظیم و منتشر نگردید.
تعداد
دیگری از علما که با ابنسینا مکاتبه داشتند و از او سوالاتی کرده بودند و کتاب و
رسالههایی برای آنها نوشت که شرح حالشان در این کتابچه مختصر مقدور نیست.
شاگردان
ابن سینا
۱.
ابوعبیدالله عبدالواحد محمد جوزجانی که در سال ۴۰۳ هـ.ق در شهر
گرگان خدمت ابنسینا رسید و بیست و پنج سال تا آخر عمر ابنسینا شاگرد و مرید
صمیمی و باوفای او بود و در تألیف کتابها و برداشتن نسخه از نوشتههای ابنسینا
بسیار مواظب و مراقب و کوشا بوده است. بخش ریاضی و موسیقی کتاب شفا و منطق و حکمت
الهی و طبیعیات و هیئت دانشنامه علائی را که رو نوشت داشته برای رفع قسمتهای گم
شده به آنها ضمیمه کرد و بر کتاب شفا مقدمهای نوشت و مشکلات کتاب قانون را توضیح
داد و بر رساله حیبن یقظان و کتابالحیوان ابنسینا شرح نوشت و بعد از وفات ابنسینا
شرح حال و کار او را تکمیل نمود.
ابنسینا
(رساله فی جواب ابی عبیدالله الجوزجانی)، (رسائلالشیخ لابی عبیدالله جوزجانی) و
کتاب (کلام ابی عبید) را به نام این شاگرد عالم و فاضل و ساعی و مواظب و باوفای
خود نوشته است.
۲. حسینبن
محمدبن عمر زیله اصفهانی: از شاگردان
معروف ابنسینا بود و در ریاضیات و موسیقی مهارت داشته است. کتابی به نام (الکافی
فی الموسیقی) و شرح رساله حیبن یقظان ابنسینا را به زبان فارسی و خلاصه و مختصر
قسمت طبیعیات کتاب شفای ابنسینا و کتابی درباره نفس نوشته است و ابنسینا در چهار
کتاب به سوالهایی که زیله کرده بود جواب نوشت. زیله در سال ۴۴۰ هـ.ق درگذشت.
۳. ابومحمد
شیرازی که مقیم گرگان و از معتمدین و مالداران آن شهر بود و برادرش ابواحمد شیرازی
را که ابنسینا هنگام ورود به شهر گرگان معالجه نمود و از گور کردنش نجات داد و به
خانه برگرداند. لذا محبوب خانوادهشان شد و شهره شهر گردید. بنابراین ابومحمد
شیرازی خانه مجللی به ابنسینا در محله بهارستان داد که در آنجا مسکن کند و تدریس
و تعلیم و تألیف نماید و خود نیز از حضورش استفاده علمی کامل مینمود. ابنسینا رسالههای (الارصاد الکلیه)
و (الاوسط الجرجانی) و (المختصرالاوسط) و (رساله فی ذکر اثبات
المبدا و المعاد) را به نام او نوشت.
۴. کیا
رئیس ابوالحسن بهمنیاربن مرزبان مجوسی آذربایجانی که از شاگردان مشهور و از حکمای
بزرگ نیمه اول قرن پنجم بوده و چندین کتاب و رساله مهم در فسلفه و منطق و موسیقی و
علوم دیگر نوشته و ابنسینا سه کتاب تحصیلات و مباحثات و سوالات را به نام او
نوشته و اغلب جوابهای سوالاتی است که بهمنیار از ابن سین کرده است. بهمنیار در
سال ۴۵۸ هـ.ق فوت کرد.
۵. فقیه
احمد معصومی از عالمترین شاگردان شیخ بوده و صاحب تألیفات است وقتی ابوریحان
بیرونی به جوابهایی که ابنسینا به سوالاتش داده بود ایرادهایی با لحن تند و
زننده نوشت ابنسینا جواب اعتراضات ابوریحان را به فقیه احمد معصومی محول کرد.
زمانی که سلطان محمود غزنوی ری را از مجدالدوله گرفت فقیه معصومی را به دلیل اینکه
در دانش یونانیها اطلاع و مهارت دارد با سایر کافرها و از دین برگشتهها به قتل
رسانید. ابنسینا درباره فقیه معصومی گفته است که «نسبت او به من مثل نسبت ارسطو
به افلاطون است» و کتاب عشق را به نام او نوشت. فقیه معصومی به زبان عربی شعرهایی
سروده که نمونهای از آن در کتاب کشکول شیخ بهائی عاملی آمده است.
۶. شرفالزمان
ابوعبدالله
محمدبن علی ایلاقی طبیب معروف قرن
پنجم از شاگردان ابنسینا بوده کتاب (الاسباب و العلامات) را در طب و کتاب (اللواحق)
و (دوستنامه) و (سلطاننامه) و (فی اعداد الوفق) و (کتاب الحیوان) را نوشته و
کتاب قانون ابنسینا را مختصر کرده است. مرد مبارکی بوده و معالجات قوی و نیکو مینموده
و در بافرز اقامت داشت و در جنگ گورخان قراختائی و سنجر سلجوقی در محل قطوان کشته
شد.
۷. ابوالقاسم
عبدالرحمنبن علی معروف به ابن ابی صادق از پزشکان نامدار ایرانی بوده و او را
بقراط ثانی لقب داده بودند و در اواخر عمر به قریه انبرودستانه نیشابور رفت و گوشهنشینی
اختیار نمود.
گویند عمید خراسان محمدبن منصور مبتلا
به قولنج شد موکب و غلامان خود را فرستاد تا او را برای معالجهاش بیاورند او رفت
و عمید را علاج کرد اما خودش از رنج راه مدتی رنجور شد و فوت نمود. از شاگردان ابن
سیناست و کتابهای مهمی در شرح کتاب (المسائل) و کتاب (الفصول) حنینبن اسحق و
کتابهای (الفصول) و (تقدمه المعرفه) بقراط و کتابهای (منافعالاعضای) جالینوس و کتابالتاریخ نوشته است.
۸. عمربن
ابراهیم خیام نیشابوری که در حکمت و ریاضیات و هندسه و نجوم و شعر استاد بود و در
کتاب (کون و تکلیف)
خود نوشته که شاگرد ابنسینا بوده است.
در سل ۴۷۱ هـ.ق در تدوین زیج ملکشاه سلجوقی شرکت داشته است و در سال ۵۱۷ بعد از صد
و چند سال عمر وفات کرده مزارش در نیشابور است و باید در حدود سال ۴۰۰ هـ.ق متولد
شده باشد و در ۲۰ سالگی در اواخر زندگی ابنسینا در اصفهان از محضر درسش استفاده
برده باشد. خطبه توحید ابنسینا را به خواهش عدهای از دوستانش به فارسی ترجمه نموده
است. رباعیاتی که سروده از زیباترین و رسا و پرمحتواترین اشعار فارسی است.
غیر
از هشت نفر شاگردانی که در این کتابچه نام برده شدند حکیم و طبیب عظیمی مانند ابنسینا
باید شاگردان بیشتری داشته که مانند این عده نامدار در دانشجویی و دانشمندی نبودهاند.
همانطور
که نوشتهاند ابنسینا بعد از تعلیم و تدریس به شاگردان عالم و فاضل و حکیم خود
مدتی با آنها به خوشی و بذلهگویی و نکتهگویی و ساز و آواز و سرود و سماع صرف میکرد
و بدینترتیب رفع خستگی و استراحت مینمودند از جمله روزی با شاگردان به خانه میرفتند
در راه جوان دیوانهای به آنها رسید و به چهرهای خندان و لهجهای خندهآور از ابنسینا
پرسید که تو استاد این عدهای؟ ابنسینا جواب داد: بله دیوانه شکلک درآورد و قهقهای زد و رفت وقتی
به خانه رسیدند ابنسینا به یکی از شاگردان دستور داد که افتیمون دم کند او گفت: استاد دم کرده افتیمون برای دیوانگان خوب است.
ابنسینا گفت: برای خودم میخواهم چه اگر
اثری از دیوانگی در من نبود چرا آن جوان دیوانه از میان همه به من رو کرد و سخن
گفت و خندید و شکلک درآورد. همه شاگردان خندیدند و دور از جناب گفتند.
و
باز در تواریخ و سیر نوشتهاند که وقتی یکی از شاگردان ابنسینا گفت: ای استاد اگر ادعای پیامبری بفرمایی من اول مصدق
و مرید و مومن شما خواهم بود، ابنسینا گفت: باید در این مورد فکری و تاملی بکنم تا سحرگاه
سردی در همدان از مناره مسجد اذان نماز بلند شد هر دو بلند شدند که وضو بگیرند و
نماز صبح بخوانند ابنسینا به او گفت که تو سرما خوردهای و لرز میکنی با آب سرد
وضو نگیر و تیمم کن ولی او گوش نگرفت و با آب سرد وضو گرفت و نماز خواند. بعد از
نماز ابنسینا رو به او کرد و گفت: اینکه
تو مریضی و سرما خوردهای و لرز میکنی شکی نیست و اینکه من طبیب و حکیمم نیز شکی
نیست. من گفتم که با آب سرد وضو نگیر و تیمم کن گوش نگرفتی و این تو بودی به من
پیشنهاد کردی که ادعای پیامبری کنم و تو هم به من ایمان خواهی آورد. حالا باید
بدانی ک انبیاء و پیامبران به فضل و عنایت خداوند بیمانند دارای روح و عقل خداداده
و قدسی هستند و فرمانهای خداوند را که نفع بندگان در اجرای آنهاست به آنان ابلاغ
و اعلام میکنند و با چه زحمات و سختیهای فراوان مردمان را به نیکی و خیر میخوانند
و در گفتار آنها که اراده و خواست خداست نفوذ و تاثیر فوقالعاده است چنانکه تو
فرمان نماز پیامبر گرامی اسلام را که حدود چهارصد سال پیش فرمودند گوش کردی و
دستور من حکیم و طبیب را نشنیدی لذا حکمت و طبابت با پیامبری و نبوت و رسالت فرق
دارد نه من حکیم و طبیب هرقدر فاضل و حاذق باشم ادعای پیامبری میکنم و نه تو خیلی
راحت و زود ایمان میآوری و اطاعت میکنی. آن شاگرد و مرید حقیقتشناسی ابنسینا
را تحسین و تصدیق نمود.
قسمتی
از ترجمه خطبه توحید ابنسینا
در
سال ۴۷۲ حکیم عمر خیام نیشابوری که از شاگردان اواخر عمر ابنسینا بودهاند در
اصفهان به خواهش بعضی از دوستانش خطبه توحید ابنسینا را از عربی به فارسی ترجمه
کرد در این خطبه ابنسینا آفریدگار واجبالوجود را که جهان لایتناهی و بینهایت را
آفریده با لغات و اصطلاحات منطق و حکمت میستاید از جمله نوشتند: «خدا جوهر نیست که به پذیرش اضداد متغیر گردد و
عرض نیست که وجود جوهر پیش از وجود وی بود به کمیت وصفش نکنند تا مقدار پذیرد و
افزایش یابد و نه به کیفیت تا مانندش بود و نه به مضاف تا چیزی در وجود با او
برابر تواند بود.» کلمات جوهر و عرض و کمیت و کیفیت و مضاف در منطق و فلسفه تعریف
کامل شدهاند و با آیه کلام الله مجید «لیس کمثله شیء یعنی نیست چیزی مثل خدا» و
یا کلام علی مرتضی(ع) «کمالالتوحید نفی الصفات عنه، یعنی کاملترین یکتاپرستی آن
است که صفاتی برای خدا نگوییم» و یا این بیت شعر مولانا:
گرچه
تفسیر زبان روشنگر است لیک عشق بیزبان
روشنتر است
مطابقت
دارد. در آخر خطبه ابنسینا مینویسد: «خدایا مردم را روان گویا و نفس ناطقه دادی و اگر
آن را پاکیزه کنند با علم مانند ملائک، شوند. آفریدگارا ما تو را خوانیم و تو را
پرستیم و پیروزی از تو خواهیم و توکل بر تو کنیم. آغاز همه چیزها از تو است و بازگشت همه چیزها به تو است و شکر
بر خداوند بخشنده عقل.»
پنج بیت زیر سروده حکیم ابوبکربن
محمدبن علی خسروی شاعر و منشی دربار شمسالمعالی قابوس وشمگیر زیاری و معاصر ابنسینا
همانند ترجمه قسمتهایی از خطبه توحید ابن سیناست.
مر
خداوند را بعقل شناس که به توحید
عقل نابیناست
آفریننده
را نیابد وهم گر به وهم اندر آوریش
خطاست
وهم
را یار جوهر و غرض است وین دو بر کردگار
نازیباست
کیف
گفتن خطاست ایزد را کیف چو باشدش که
بی اکفاست
نیست
مانند او مپرس که چیست نامکان
گیر را مگو که کجاست
نظر
ابنسینا درباره حکما و دانشمندان گذشته و هم عصر خودش
۱.
ابنسینا نسبت به افلاطون که طرحکننده نظریه مُثُل یا (ایده Idee)
و ایدهآلیسم و از بنیادگزاران حکمت
اشراق است نظر خیلی موافق نداشته است اما در تألیفات خود گاهگاهی تمایلی به آن
نشان داده چنانکه در مطلع قصیده عینیهاش که بیست بیت و به زبان عربی و درباره نفس
ناطقه انسانی است میگوید:
(هبطت
الیک من المحل الارفع- و رقاء ذات تعزز و تمنع) یعنی (فرود آمد به سوی تو از جای
خیلی بلندی- کبوتر ذاتی که عزیز و بزرگ است).
۲. ابنسینا
تمام کتابها و نوشتههای ارسطو معلم اول را که به زبان عربی ترجمه شده بود با دقت
و هوشیاری و پشتکار خدادادیش خواند و نهایت تسلط و احاطه را به همه آنها داشت و
آنها را در کتابها و رسالات و نامههایش بارها توضیح و به شاگردانش تدریس و تفهیم
نمود. یعنی در حکمت ارسطو که آن را حکمت مَشاء میگویند به قول فلاسفه و مورخین هم
عصر و آینده رئیسالمشائین خوانده شد با آنکه ارسطو از نوابغ و اعجوبههای جهان
علم و فکر و فلسفه و تألیف است با اینحال در تکمیل خلی از نظراتش اقدام کرد و در
برخی از نوشتههایش خود را در حد ارسطو و گاهی برتر از او معرفی مینمود.
۳ . ابنسینا
آنقدر در منطق و فلسفه تسلط و مهارت یافته بود که به فورفریوس (Porphyre) که از پیروان فلوطین بنیانگذار
مکتب افلاطونیان جدید بود و کتابی در تشریح کلیات خمس منطق یعنی جنس و نوع و فصل و
عرض خاص و عرض عام نوشته که آن را ایساغوجی (Isagogue) یا مدخل میگویناد یعنی کسانی که میخواهند
علم منطق را بخوانند باید ایساغوجی یا مدخل را بخوانند بعد قادر باشند بقیه مطالب
و مسائل منطقی را بفهمند و این کتاب برای داخل شدن در علم منطق بوده و خود ابنسینا
از ده سالگی به بعد کتاب ایساغوجی را در خانه پدرش نزد ابوعبدالله ناتلی معلمش
خوانده بود اما ابنسینا منطق را به نحوی عالی خواند و درس داد و نوشت که با ارسطو
خود را برابر میدانست و درباره فورفریوس و کتاب ایساغوجی او در کتاب اشارات و
تنبیهات خود چنین مینویسد: «در
میانشان مردی بود معروف به فورفریوس که کتابی در عقل و معقولات نوشته که مشائیان
یعنی پیروان مکتب ارسطو آن را میستایند و آن سست و همهاش بیهوده است و ایشان خود
میدانستند که آن را درنمییابند چنانکه خود فورفریوس نیز درنمییافت. مردی در
همان روزگار نوشتههای فورفریوس را نقض کرد و وی بر نقض او نقضی نوشت که نادرستتر
بود از آنچه در آغاز نوشته بود.»
۴.
ابنسینا در باره ابوعبدالله ناتلی معلم ناطق و فلسفه و هیئت خود
خوشبین و خوشگو نبوده و در رساله شرح حالش نوشته که سوالاتم را درباره ایساغوجی و
محبسطی بطلمیوس جواب درست نمیتوانست بدهد و من با مطالعه کتابها جوابهای خود را
پیدا میکردم و با ناتلی در میان میگذاشتم و او هم استفاده و تعجب و تحسین مینمود
و به پدرم موکداً سفارش میکرد که این فرزند حسین را جز به دانش به کار دیگری
نگذار زیرا محصل و طلبهای مثل او را در طول عمر تعلیم و تدریسم ندیدهام.
۵. ابنسینا
نسبت به ابونصر فارابی معلم ثانی متوفای ۳۳۶ هـ.ق خوشبین و خوشگو بود زیرا در
دوران تحصیل درباره بعضی مسائل فلسفه مابعدالطبیعه ارسطو اشکالاتی داشت و هر قدر
مطالعه و جستجو میکرد موفق به حل آنها نمیشد تا از حسن اتفاق در بخارا روزی از
بازار کتابفروشان میگذشت. کتابفروشی به او گفت: ابنسینا این کتابی است از ابونصر فارابی و
صاحبش به پول احتیاج دارد آن را ارزان بخر و از آن استفاده فراوان ببر من با اشتیاق
آن را خریدم و نامش (اغراض کتاب مابعدالطبیعه) بود و مطالعه آن مشکلات مرا کاملاً
رفع نمود و من خدا را به خاطر این حسن اتفاق بسیار شکر کردم.
۶. ابنسینا
با ابوسعید ابیالخیر (۴۴۰–۳۵۷) مکاتبات و ملاقات و مذاکرات نموده
ابوسعید از ابنسینا پذیرفت که عرفان اگر با علم و حکمت توأم شود خوبتر است و او
از ابوسعید به خاطر رفتار صمیمانه و جانانهاش و نصایح و مواعظه مخلصانه عارفانهاش
قبول کرد که حکمت اگر با عرفان و اشراق توأم شود کاملتر و نیکوتر است و لذا نسبت
به هم خوشبین و خوشگو و خوشرفتار بودهاند.
۷. ابنسینا
در جواب سوالات ابوریحان بیرونی ریاضیدان و مورخ و حکیم ایرانی پنج ساله به او
نوشت و او ایرادهایی به جوابهای ابنسینا گرفت که ابنسینا جواب ایرادها را به
عهده شاگرد دانشمندش فقیه احمد معصومی گذاشت.
8. ابنسینا
در شش رساله خود در مورد طبابت ابوالفرجبن طیب ساکن بغداد تعریف مینویسد. ولی به
حکمت و منطق و سایر علومش خرده میگیرد و مینویسد که «جا دارد که نوشتههای
ابوالفرج را به آن کسی که آنها را میفروشد برگردانند و پولش را هم پس نگیرند» و
در مقدمه کتاب منطقالمشرقیین خود درباره ابوالفرج نوشته که «ما گرفتار کسانی
هستیم که فهم ندارند گویی چوب خشکند ژرفبینی را در مسائل نظری و فکری بدعت میخوانند
و مخالفت با مشهور ناصواب را گمراهی میدانند و اگر در میانشان کسی را که رشدی میداشت
مییافتیم آنچه بر ما محقق شده بود به او میدادیم» و در رسالهای از حکمای بغداد
برای درستی نظرش نسبت به ابوالفرج ساکن بغداد قضاوت و انصاف میخواهد.
۹. ابنسینا
درباره فلسفه محمدبن زکریای رازی طبیب و شیمیدان و فیلسوف ایرانی عبارات تند و
دور از انتظار دارد.
نظر
حکما و دانشمندان معاصر و بعد ابنسینا درباره او
۱. حجتالاسلام محمد غزالی طوسی (۵۰۵-۴۴۰)
هـ.ق که از فقها و حکما و عرفای بزرگ اسلام است و کتابهای بسیار عالی و حکیمانه
نوشته است. در کتابهای (مقاصد الفلاسفه) و (تهافه الفلاسفه) و
(المنقذ من الضلال) خود در بیست مورد بر نوشته و عقاید ارسطو و فارابی مخصوصاً ابنسینا
رد نوشته و خرده گرفته ولی ابنالرشد (۵۹۷-۵۲۰) هـ.ق که فقیه و طبیب و فیلسوف
اسلامی بزرگی است ایرادهای امام غزالی را در کتاب (تهافه التهافه) رد کرده است.
۲. امام
فخر رازی متوفی (۶۰۶ هـ.ق) از مفسرین و فقها و حکمای مشهور اسلامی است بر کتاب
اشارات ابنسینا شرح نوشته اما ایرادهایی هم گر فته است که خواجه نصیرالدین طوسی (۶۷۲-۵۹۷
هـ.ق) که در فلسفه و منطق و ریاضیات و نجوم متبحر بوده ضمن شرح بر اشارات ابنسینا
ایرادهای امام فخر رازی را بر ابنسینا رد کرده است.
۳. شیخ
شهاب سهروردی معروف به شیخ اشراق (۵۸۶-۵۴۹ هـ.ق) که منتقد حکمت مشاء و از بنیادگزاران
حکمت اشراق است نوشته است که رسول خدا را در خواب زیارت کرده و به فرمان آن حضرت
کتاب شفای ابنسینا را با آب شسته و از بین برد است.
۴. هبتالبن
علی معروف به ابوالبرکات بغدادی (۵۶۰-۴۸۰ هـ.ق) از حکمای معروف زمان و صاحب
تألیفات مهم و فراوان در کتاب (المعتبر) خود بر ابنسینا ایرادهایی گرفته است.
۵. محمدبن
عبدالکریم شهرستانی (۵۴۸- ۴۶۷ هـ.ق) حکیم و متکلم معروف که دارای مؤلفات مهم و
زیاد است در کتابهای (الملل و النحل) و (مصارعه الشهرستانی مع شیخالرئیس) هفت
مسئله از الهیات ابنسینا را از کتاب شفا و نجات و اشارات ذکر نموده و آنها را رد
کرده است و خواجه نصیر طوسی با لحن تندی ایرادهایش را رد کرد.
۶. ابن
حجر عقلانی که از حکما و فقهای بزرگ اسلامی است در کتاب (لسانالمیزان) خود مینویسد
که (ابنسینا فیلسوف گمراهی است که خدا از او راضی نیست).
۷. فخرالدین
محمدبن احمد صریحی نجفی که در ۱۰۸۵ وفات کرده و از فقها و علما و حکمای بنام اسلام
بوده در کتاب معروف (مجمعالبحرین و مطلعالنیرین) خود مینویسد که (شیخ بهایی
گفته که شیخ مجدالدین بغدادی عارف گفته است که رسول خدا در خواب زیارت کردم و عرض
کردم درباره ابنسینا چه میفرمایید پیامبر جواب فرمودند که او مردی بوده که قصد و
اراده داشته بیواسطه من به خدا برسد موفق نشد و در آتش جهنم افتاد).
۸. قاضی
نورالله شوشتری که از فقها و علمای بزرگ اسلام است در کتاب مجالس المومنین خود با
استناد به نوشتههای ابنسینا او را مورد تمجید و ستایش قرار میدهد و مینویسد که
او فیلسوف مشائی مهمی است که خدا را واجبالوجود و دینها و انبیاء و ائمه را واجبالظهور
و عارفان و صالحان و نیکان را لازمه خیر و سعادت اجتماعات انسانی اعتقاد و استدلال
کرده و از تعصبات پادشاهی فرار کرده و به سلاطین و امیرانی که با رعایت عدالت و
انصاف مناطقی از ایران را با رعایت آیین مقدس اسلام در رفاه و راحتی اداره میکردند
پناه برده و با آنها به حسن معاشرت پرداخته و از کتابخانههای آنها برای نوشتن
کتابهای خود و تعلیم و تدریس شاگردان حکیم و دانشمندش استفاده کرده است.
۹. ابوعبید
جوزجانی مرید و شاگرد دانشمند ابنسینا در شرح حالش نوشته که امیر علاءالدوله شبهای
جمعه مجلس مناظرهای از علما با حضور ابنسینا فراهم کرده بود که «شیخ در میان
دانشمندان چنان بود که کسی در دانش در برابر او تاب نمیآورد» و باز نوشته «هرگز ندیدم که چون بر کتاب تازهای مینگرد بر سراسر آن بنگرد
بلکه بر جاهای دشوار آن مینگریست تا ببیند گردآورنده آنچه گفته و بدین گونه
اندازه دانش و فهمش بر وی روشن میشد» و باز پیش آمد ملاقات ابومنصور جبایی را با
ابنسینا در حضور امیر علاءالدوله و اظهار ابومنصور به ابنسینا که تو حکیم عالی
مقامی اما در لغتدانی کامل نیستی که ابنسینا رنجید و سه سال با استعداد و حافظه
خداداد کوشش تمام نمود سه قصیده و سه کتاب با لغات سخت نوشت و با علاءالدوله ساز ش
نمود و معنی آنها اظهار عجز نمود و ابنسینا به او کمک و راهنمایی کرد و ابومنصور
به فراست دریافت که اینکار زمینهسازی ابنسینا بوده و از او بخاطر سخنان اولین
جلسه ملاقاتش معذرت خواست.
۱۰. ابوعلی
مسکویه حکیم و مورخ نامی و صاحب تألیفات با ارزش در تاریخ و اخلاق در اولین
ملاقاتش با ابنسینا اینطور پیش آمد که در حضور شاگردانش ابنسینا چند گردو پیش او
انداخت و به او گفت بگو مساحت اینها چند شعیر است ابن مسکویه فوراً چند جزء کتاب
اخلاق را نزد او انداخت و گفت (تو در نیکو ساختن خو و اخلاق خود خیلی محتاجتری
از من که مساحت این گردوها را پیدا کنم).
۱۱. امام
ابوالحسن بیهقی که از علما و مورخان نامدار ایران است در کتاب تتمه صوان الحکمه مینویسد
که ابنسینا به علت تسلط و تبحرش در علوم و طب و حکمت و منطق بد زبان و بدگو بوده
و نوشتههای او را درباره ابوالفرجبن طیب و رفتارش را درا نداختن چند گردو به سوی
ابوعلی مسکویه به عنوان شاهد مینویسد.
۱۲. ابنسینا
در نمط چهارم کتاب اشارات خود وجود خداوند بیمانند و یکتایی و را با برهان عقلی و
فلسفی خاصی ثابت میکند و از قرآن مجید بر آن گواه میآورد (اَوَلَم یَکفِ بِربِکَ
انَّهُ عَلی کلِ شهیدٌ، سوره فصلت آیه 53 آیا کافی نیست برای پروردگار تو این
برهان که براستی او بر همه چیز کاملاً شاهد و گواه است) و آن را برهان صدیقین
خواند و به خود بالید و همه دانشمندان و فلاسفه اسلامی بعد از ابنسینا دلیل و
افتخار او را تصدیق و تحسین نموده و مینمایند و آن برهانی است از خداوند برای
مخلوقات نه از مخلوقات برای خداوند. اشعار زیر روشنگر دلیل و برهان عقلانی و فلسفی
صدیقین ابن سیناست:
آفتاب
آمد دلیل آفتاب گرد دلیلت باید از آن رخ
متاب - مولانا
جهان
جمله فروغ نور حسن دان حق اندر وی ز پیدایی
است پنهان - شیخ شبستری
با
همه پنهانیش هست در اعیان عیان با همه
بیرنگیش در همه زو رنگ و بوست - ملا هادی سبزواری
ملا
صدرا (صدرالمتألهین) برهان صدیقین ابنسینا را در آخر کتاب مشاعر خود به حد کمال
میرساند.
۱۳. در
اوایل قرن ۱۲ میلادی کتابهای قانون و شفای ابنسینا به زبان لاتین و مندرجاً به
زبانهای دیگر اروپایی ترجمه شد و تا قرن ۱۷ میلادی مورد مطالعه و تعلیم و تدریس بوده
و پاپها از آنها مخصوصاً از منطق و فلسفهاش تمجید کردهاند و از پزشکی کتاب
قانونش برای معالجه بیماران خود استفاده نمودهاند و چندین قرن حکم این بود که هر
که بخواهد پزشک باشد باید ابنسینا شناس باشد.
۱۴. ابنطفیل
اندلسی در کتاب (اسرارالحکمه) و رساله (حیابن یقظان) خود مینویسد (ابنسینا در
کتابهای خود خواسته است نظریات و آراء و افکار ارسطو مؤسس حکمت مشاء را برای
دانشجویان حکمت و منطق به بهترین طرزی تشریح کند با اینحال باز در کتاب فلسفه
المشرقیه ابنسینا چیزهایی آمده است که در کتابهای ارسطو نیست).
۱۵. ابنسینا
نامهای به بهمنیار که یکی از شاگردان دانشمندش بود نوشته که «کتابی تصنیف کردهام
و آن را انصاف نام گذاردهام در این کتاب علما را به دو قسمت مغربین و مشرقیین
تقسیم کرده مشرقیین با مغربین در مقام معارضه برآمدهاند تا جایی که خصومت محقق
گردیده آنگاه انصاف را پیش آوردهام» مغربین یعنی طرفداران ارسطو و حکمای یونان که
اهل مغرب زمینند و مشرقیین یعنی حکمای ایران، کتاب انصاف در حمله مسعود پسر سلطان
محمود غزنوی و ابوسهل الحمدوی به اصفهان در سال ۴۲۵ و غارت خزانههای علاءالدوله
که ابنسینا در نزد او بود کتابهای ابنسینا هم به غارت رفت و شیخ با آنکه به
بهمنیار نوشته بود که دوباره مثل آن را خواهد نوشت اما مرگ فرصتش نداد. کتاب انصاف
شامل هزارها مسئله در بیست جلد بوده است.
۱۶. کتاب
مباحثات ابنسینا شامل جواب سوالهایی است که بهمنیار و ابومنصور زیله دو نفر از
دانشمندان که از شاگردان ابنسینا بودند از وی نمودند و او نظرات و آراء و افکار
فلسفی شخصی خود را در آن جوابها نوشته است و بیهقی نویسنده کتاب (تتمه صوان
الحکمه) مینویسد که کتاب مباحثات حاوی مشکلات پیچیده و مهم منطقی و فلسفی است و
فهم و درک آن بسیار مشکل است و آن هم در حمله ابوسهل الحمدوی به اصفهان و غارت
درباره علاءالدوله از بین رفته است.
۱۷. با
اینکه ابنسینا به سبب نبوغ و استعداد و حافظه و پشتکار عظیم و عجیب خداداده در
همه رشتههای دانش انسانی و منطق و فلسفه یونانی و اسکندرانی و غربی و شرقی احاطه
و تسلط کامل داشته و در همه کتابها و رسالات و نامههای خود مسایل تازهای آورده
مخصوصاً در مقدمه کتاب حکمهالمشرقیه که منطقالمشرقیین نام دارد مینویسد «علت
اقدام برای نوشتن این کتاب آن است که جمعی از طلاب و خوانندگان کتابهای یونانیها
و متفلسفین و خوانندگان کتابهای من که برای غیر محققین پیروان مکتب مشاء ارسطو
تألیف کردم تصور کردهاند که خداوند کسی را در فلسفه جز به سوی یونانیها رهبری
نمیکند و جز از طریق فلسفه ایشان رحمتش به آنها نمیرسد» خوشبختانه قسمت منطقالمشرقیین
بعد از غارت خانه ابنسینا در حمله سلطان مسعود غزنوی باقیمانده و در آن ابنسینا
عقاید و آراء خاص خود را نوشته و استقلال فکر و نظریات خویش را ارائه داده و ثبت
کرده که فلسفه و منطق و علوم مخصوص یونانیان نیست و دیگران هم قدرت اظهار نظریات
فلسفی و منطقی را دارند و باز در همان مقدمه ابنسینا نوشته که «ما گرفتار کسانی
هستیم که فهم ندارند و گویی چوب خشکند ژرفبینی را در مسائل نظری و فکری بدعت میخوانند
و مخالفت با مشهور ناصواب را گمراهی میدانند و اگر در میانشان کسی را که رشدی میداشت
مییافتیم آنچه بر ما محقق شده بود به او میدادیم» با وجود مراتب و موراد ذکر شده
در بالا ارنست رنان دانشمند فرانسوی در کتاب خود به نام ابنالرشد و فلسفه او ابنسینا
را مقلد ارسطو و متفلسف یعنی فیلسوفنما نوشت و خوشبختانه شیخ مصطفی عبدالرزاق
استاد جامعالازهر مصر در کتاب خود به نام (تمهید لتاریخ الفلسفه الاسلامیه) نظر
ارنست رنان را رد کردند و اینطور نوشتند «آیا کسی هست که گمان کند عقلی چون عقل
ابنسینا مسائل جدیدی در فلسفه وارد نکرده و فقط مقلد ارسطو باشد؟!»
عقاید
و افکار دقیق و عمیق ابن سینا
ابنسینا
در طول ۳۷ سال یعنی از ۲۱ سالگی که تحصیلات جامع و کامل خود را تمام کرد تا ۵۸ سالگی
که در همدان رحلت نمود با وجود زندگی پرتشویش و دغدغه 456 کتاب و رساله و نامه
نوشت. مهمترین کتابهایش که دائرهالمعارف همه علومرایج زمان خودش و قبلش میباشند
عبارتند از شفا و نجات و اشارات و تنبیهات و دانشنامه علائی و قانون در طب در زیر
بطور خلیلی خلاصه نظرات و آراء و افکارش در مسائل مهم نوشته شدند:
ابنسینا چون زبان عربی را خوب میدانست
و قرآن و تفسیر و فقه و حدیث و صرف و نحو و منطق و فلسفه و سایر علوم رایج بین
علما و فضلا و حکما را بسیار عالی آموخته بود بنابراین هر وقت که از قرآن مجید
دلیل میآورد بهترین آیات را به عنوان شاهد مینوشت چنانکه در اثبات خداوند واجبالوجود
و یکتایی و وحدانیتش برهان صدیقین را اظهار نمود و بهترین شاهد و آیات را از کلام
الله مجیدآورد رجوع شود به صفحه ۸۰ همین کتابچه و در هر مورد که نتایج علم و
فلسفه با کلامالله تطبیق نمیکرد او حکم کتاب خدا را بر حکم فلسفه ترجیح میداد
زیرا معانی آیات «نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی،
یعنی نازل کردیم ای پیامبر بر تو کتابی را که هم چیز در آن به روشنی نوشته شده است
فصلت آیه ۸۹» و «ان هذا القرآن یعدی للتی هی اقوم، یعنی به راستی این قرآن هدایت
میکند به چیزی که راستتر و با قوامتر است بنیاسرائیل آیه ۹» را خوب میدانست
لذا در کتاب شفا در مورد معاد نوشته است «شریعت حقهای که پیغمبر ما برای ما آورده
حال ثواب و گناه رابا توجه به بدن و ارتباط به آن تعلیم داده و تعیین فرموده است»
و در مورد نبوت و امامت و عبادت نیز همینطور مینویسد و او با عنایات خداوندی
دارای نبوغ و استعداد و حافظه و پشتکاری عالی بود و در علم تفسیر کلامالله مجید و
احادیث نبوی و ائمه اسلامی و اطلاعات جامع و کامل در احوال و افکار و سخنان و
نوشتههای فلافسفه و دانشمندان حکمت اشراق الفلاطونی و حکمت شاه ارسطویی و مکتب
افلاطیونیان جدید و طریقت و عرفان و کلام و خلاصه در همه حکمتهای شرقی و غربی در
کتابهای مفصل و رسالات و نامههای متعدد خود نوشتههایی دارد که همه حکیمان و
دانشمندان و شعرا و مورخان عالم و فاضل او را خواجه جهان و حجتالحق و شیخالرئیس
و رئیسالمشائبین خوانده و نوشته و قبول کردهاند. و فلاسفه بزرگ اسلامی را در
تاریخ فلسفه به دو گروه قبل و بعد از این تقسیم نمودهاند.
ضمناً چون این حکیم عظیم اسلامی
ایرانی طبیبی بسیار حاذق بوده و در مواردی معالجات اعجابآور و معجزهآسایی انجام
داده و کتاب مفصل و بسیار مفید قانون در طب را در پنج جلد نوشته بیشتر از فلاسفه و
پزشکان غربی و شرقی حتی ارسطو در پهنه کشورهای اسلامی و در قرون وسطای تاریک اروپا
مدت متجاوز بر پانصد سال درخشید و روشنی بخشید. عقلها و ذهنها و ضمیرها و دلهای
دانشطلبان و دانشمندان را بیشتر از هر عامل دیگری روشن نمود و آماده رسانس (تجدید
حیات علم و ادب) در اروپا کرد و در کشورهای پهناور اسلامی زمینه وحدت تعالیمنورانی
کلامالله مجید را با حکمتهای اشراق و مشاء و عرفان و کلام گذاشت که بعدها به
وسیله سایر حکما و متفکران مقدس اسلامی مخصوصاً صدرالمتألهین (ملاصدرای شیرازی
1050-980 هـ.ق) به حکمت متعالیه منجر و منتهی گردید.
ابوعبیدالله
جوزجانی حکیم و مرید ابنسینا در شرح حال او مینویسد که علاءالدوله کاکویه امیر
اصفهان و یزد از او خواست که رصدخانهای در اصفهان برپا کند ایشان وسایل و لوازم
را مشخص و معلوم نمودن و مرا بری مذاکره با سازندگان آنها مأمور کردند و چون ابنسینا
مشغول تألیفات از جمله تألیف دانشنامه علائی بود و سلطان محمود و مسعود غزنوی و
نمایندهشان ابوسهل حمدوی مکرر به قلمرو علاءالدوله هجوم نمودند لذا مدت هشت سال
در فرصتهایی درباره تاسیس و تشکیل رصدهانه نیز مذاکره و فکری میکردیم که با رحلت
ابنسینا در بوته فراموشی قرار گرفت.
استاد
هنری جرج فارمر که در تاریخ موسیقی شرق در قرن بیستم قولش بسیار معتبر و جای
اعتماد همگان است مینویسد: «ابنسینا در
علم موسیقی بعد از فارابی سرآمد بوده است.»
ابنسینا
در کتابهای شفا و نجات و در رساله مخصوص راجع به موسیقی نوشتهها و توضیحاتی دارد
که هر عالم موسیقیدان را به تعجب و تحسین وا میدارد. ابنسینا علاوه بر آنچه
درباره موسیقی در کتاب نجات نوشته کتابی به نام (المدخل الی صناعه الموسیقی) دارد
و در دانشنامه علائی شرح مفصلی راجع به موسیقی نوشته است.
ابنسینا
هشت ایقاع (هم آهنگ کردن سازها) را تنظیم کرده است که هر یک را دستان نامیده که
قبلاً نبوده و بعد از تنظیم دستانها (ایقاعات) سینائی موسیقیدانها از آنها
استفاده کردند.
ابنسینا
برای کمک به درمان و شفای خیلی از بیماران دستور میداد در روز چند بار به آهنگهایی
که نام آنها را معین کرده بود گوش بدهند.
از
جمله اندیشه نو و فکر بکر ابنسینا برهان «انسان معلق در فضا» است که در کتاب شفا
و برخی از تألیفات دیگرش آن را به این مضمون نوشته است که «اگر انسانی از لحاظ جسم
و عقل سالم و کامل باشد و خیال کند اعضا و اندامش جدا از هم در فضا معلق گردیده
است با این حال عقل سالم او بر وجود و هستی او گواهی میدهد.» این فکر و اندیشه
فلسفی نو مورد تمجید و استفاده حکمای بعد از او مانند ابوالبرکات بغدادی و امام
فخر رازی و برخی دیگر قرار گرفت و شاید
(Cogito = فکر عمیق و تأمل کامل) دکارت
فیلسوف فرانسوی نیز در نتیجه مطالعه برهان «انسان معلق در فضا»ی ابنسینا بوده است.
دکارت
شبی را در هلند به تفکر عمیق پرداخت و در همه چیز وجود خود شک کرد و سرانجام به
خود گفت اگر در همه چیز شک کنم در این که دارم فکر میکنم نمیتوانم شک بکنم و این
جمله را گفت و نوشت: «Je Pense donc je suis» یعنی چون فکر میکنم پس هستم و
اقرار به وجود و هستی بهترین و نخستین سنگ بنای تفکر و تعقل فلسفی انسان است.
در
پنج جلد کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم تألیف علامه سیدمحمدحسین طباطبایی که شهید
آیتالله مرتضی مطهری آنها را شرح کردند هرجا که از نوشتههای ابنسینا استشهاد
شده با تمجید و تحسین و تجلیل توأم است.
ابنسینا
حتماً شنیده و خوانده بود که نصر پسر احمد پادشاه مقتدر سامانی با عدهای از
درباریان و لشکریان به مذهب اسماعیلیه گرویده بودند و در سال ۳۲۹ هـ.ق پسرش نوح در
یک توطئه از پیش طراحی شده در مهمانی شامی با لشکریان و بزرگان پدر را به خاطر
تغییر مذهب از سلطنت خلع و برکنار و اسیر و در کهندژ بخارا زندانی کرد و خود را
ولیعهد و نایبالسلطنه خواند و تا سال ۳۳۱ یعنی دو سال بعد که پدر فوت کرد او
پادشاه شد اما از زمان ولیعهدی دستور داد لشکریان و بزرگان دولت را که اسماعیلی
شده بودند و سایر اسماعیلیان را که در پهنه و صحنه حکومت سامانیان زندگی میکردند
به عنوان رافضی (ترککننده دین) و قرمطی (کافری که ریختن خونش ثواب دارد) قتل عام
کنند و مالشان را غارت و تصاحب نمایند. لذا ابنسینا به مذهب اسماعیلی روی نیاورد
و به اسلام حقیقی که از کلامالله مجید و احادیث و فقه خوانده و فهمیده بود باقی
ماند.
وقتی
سامانیان مغلوب ایلک خان پادشاه آل افراسیاب گردیدند و غزنویان در بین پادشاهان و
امیران حوزه مسلمانان ایرانینژاد قدرت فوقالعاده یافتند دیگر زندگی برای شیعیان
که به رافضی و اسماعیلیان که به قرمطی معروف بودند در حوزه حکومت آنها خیلی دشوار
شد بنابراین ابنسینا در شرح حالش مینویسد که بعد از شکست سامانیان و فوت پدرش
مجبور به ترک بخارا پایتخت سامانیان و رفتن به گرگانج پایتخت خوارزمشاهیان شد که
پادشاه و وزیرش دور از تعصبات مذهبی و ملتنواز و دانشپرور بودند و برادرش محمود
را نیز همراه خود برد اما تعصب سلطان محمود غزنوی حکیم عظیم و منطقدان قوی و
دانشمند کامل و طبیب حاذق نمیشناسد و دستور میدهد تصویر ابنسینا و مشخصات او را
به عده زیادی از مأموران حکومت بدهند تا او را هرجا که هست پیدا و دستگیر کنند و
تحتالحفظ به غزنین تحویل بدهند لذا هرچه دامنه قدرت و تسلط سلطان محمود و پسرش
سلطان مسعود گستردهتر میشد ابنسینا و برادرش دورتر میرفتند بطوری که متدرجاً
از گرگانج خوارزم به گرگان آل ز یار و ری و قزوین و همدان آل بویه و به اصفهان و
یزد علاءالدوله کاکویه رفتند.
ابنسینا
وقتی نگرانی حکیم ابوالقاسم فردوسی سراینده بزرگترین و جاودانهترین اشعار ادبی و
اخلاقی و حکمی و حماسی شاهنامه را از سلطان محمود میشنید که سروده بود:
آیا
شاه محمود کشورگشا ز من گر نترسی
بترس از خدا
و
زمانی خودش ابوسهل مسیحی را که در موقع فرار از گرگانج خوارزم به سوی گرگان همراه
او بود و در طوفان صحرای بین خوارزم و گرگان به علت پیری فوت نمود و با اندوه و
اشک او را در آن صحرا دفن نمودند و وقتی که میشنید فقیه احمد معصومی عالمترین
شاگردانش و صاحب تألیفات زیاد را مأموران سلطان محمود در ری به خاطر اینکه در علوم
اولین یعنی دانش فلاسفه یونان آگاه و مسلط و مسلم است با جمعی رافضی و قرمطی میکشند.
یا
زمانی او خود شاهد بود که ابوسهل حمدوی نماینده سلطان مسعود پسر سلطان محمود
دارالحکومه و دولتسرای امیر علاءالدوله کاکویه امیر اصفهان و یزد را غارت میکنند
و کتابهای دانشنامه علائی و حکمتالمشرقیه و انصاف و مباحثات را بستهبندی مینمایند
و به غزنین میفرستند که آنها را بسوزانند.
ابنسینا این برادرکشیها و همنوعکشیها
و دشمنی با علم و حکمت و عالم و حکیم را که مخالف آیین مقدس اسلام و اخلاق و
انسانیت بوده نمیتوانست تحمل کند و از آن بسیار رنج میبرد و مشوش میشد و دوری و
فرار میکرد.
ابنسینا
آنطور که خودش و ابوعبیدالله جوزجانی شاگردش در شرح حالش نوشتند تقریباً از سن
پانزده سالگی تا آخر عمر به خوردن می و شراب بطور حکیمانه و کم معتاد بود تا
بتواند از نگرانیها و تشویشها و دغدغههایش قدری بکاهد و بیشتر مطالعه کند و علم
و حکمت و طبابت را تعلیم و تدریس نماید و آنها را در کتابها و رسالات و نامههایش
بطور رسا و گویا بنویسد.
و
همینطور برای اقامت و تشکیل خانه و خانواده نمیتوانست محلی انتخاب کند بنابراین
در هرجا که به مدت نامعلومی قرار میگرفت زن یا زنانی بطور موقت برای کمک به امور
جاری زندگی و حق و حظ نفس اختیار میکرد تا نفس اماره بالسوء (هوا و هوس امرکننده
به بدی) را آرام و دچار ملامتهای نفس لوامه (بسیار ملامتکننده) نشود و صاحب نفس
مطمئنه راضیه مرضیه باشد.
در
زیر ترجمه چند بیت از اشعار عربی ابنسینا که مؤید مراتب بالا و کوشش و تلاش او
برای تکمیل علم و حکمت و معرفت خود تا رسیدن به کمال و رشاد است نوشته میشود: «شگفت دارم از گروهی عیبجو و ملامتگو که بر
مراتب فضل من حسد میبرند و از آن روی بر فضیلتم عیب گرفته و حکیم را مذمت گویند
آنان از نقصان خود و کمال من به هراس درافتادهاند و حال آنکه حیلهها و بدگوییهای
آنها در جنب فضایل من بدان ماند که بزهای کوهی خواهند با زدن شاخهای خود کوه را
از جای بکنند و براندازند ولی چون کسی برای نفس خود رشاد (کمال عقلی و عملی و
فلسفی) تصور کند ملامت مخالفان نادان بر او آسان نماید» و آن مصداق بارز بیان حضرت
علی مرتضی(ع) در نهجالبلاغه است که میفرماید: «اطلبوا العلم حتی ترشدوا، یعنی دنبال کنید دانش
را تا این که به رشد و علم و عقل و آگاهی کامل برسید.»
ابنسینا
که عشق و علاقه شدید به کمال دینی و اخلاقی و علمی و فلسفی و طبی خود داشت از
حسادت و مخالفت و ملامت علمای قشری و متعصب باک نداشت و برای آنکه مبادا مامورین
سلطان محمود غزنوی و پسرش سلطان مسعود او را با نسبتهای بیپایه رافضی و قرمطی
همانند بسیاری از انسانهای عالم و عامی دیگر از بین ببرند غالباً در حال فرار از
درباری به دربار دیگر بود که همه جا به علت کامل بودن دانش و حکمت و طبابتش و خوشی
رفتار و چهره و برخورد خوشش مورد استقبال و تجلیل قرار میگرفت. برای اینکه زنده
بماند و بنویسد و بیاموزد آنچه را که از کلامالله مجید و حکما و فلاسفه گذشته شرق
و غرب به طور کامل و جامع آموخته و اندوخته و تصحیح و تکمیل کرده بود.
ابنسینا
دقیق و عمیق بودن در مطالعه عقاید و آرا و افکار و نوشتهها و مسایل نظری و فکری
را تاکید شدید میکرد و به ابوالفرجبن طیب حکیم و طبیب نوشته بود: «اگر کسی را که رشدی میداشت مییافتم آنچه بر
من محقق شده بود به او میدادم.» اما به دلیل فراوان بودن امرای قلدر و ظالم و
علمای قشری و متعصب و کم بودن حکمای آزاده و راشد چه مقدار لؤلؤهای منیر و درهای
درخشان حقایق که در صدف ذهن و ضمیر ابنسینا ناگفته و ناسفته مانده بود.
ابنسینا
در تعریف حکمت مینویسد: «حکمت صناعتی است
نظری که انسان به وسیله آن از آنچه در نفس خویش دارد استفاده کرده و آنچه از عمل
بدان برای انسان واجب است بهرهمند گردد و سزاوار آن است که برای نفس خود کسب شرف
نموده و به استکمال آن کوشد تا عالمی معقول و مستعد برای سعادت قصوای اخروی برحسب
طاقت انسانی شود.»
بنابراین ابنسینا عشق و کوشش داشت که
علوم و فلسفه و طب را به دستور کلامالله مجید و احادیث اسلامی کامل و عالی
بیاموزد و به سوی کمال و رشاد و شرف پیش برود تا به سعادت دنیا و آخرت برسد.
ابنسینا
در دوران شدت بیماری و اواخر ایام زندگانی کتاب مورد تلاوت و مطالعهاش قرآن مجید
بود که هرچند روز یک بار ختم میکرد و بسیار از آفریدگار جهان استغفار مینمود و
آمرزش گناهان تمنا میکرد و دستور داده بود آنچه داشت بین غلامانش و فقرا و
مستمندان تقسیم کنند. او که جمال و کمال و نور لقای الهی را که در تشریح مذهب
عرفان بسیار بکار برده و نوشته بود امید آنکه روح پر علم وحکمت و معرفت و رشاد و
شریفش به کمال و جمال و نور لقای الهی برسد و مرزوق شود و با ارواح مقدسه نیکان و
پاکان و صالحان محشور گردد. به یاری خداوند سبحان
ابنسینا
در کتابهای مشاهیر اروپا به امیرالأطبا (Prince of physicians=Ibni sina=Avicenna) مشهور است و تصویرهای خیالش زیب و
زیور مراکز علمی و فلسفی و منطقی و عرفانی و پزشکی کشورهای مترقی و متمدن است.
ابنسینا
در حکمت عملی انسان را ذاتاً و فطرتاً موجودی اجتماعی میداند و برای اداره
اجتماعات انسانی نبوت و رسالت و برانگیختگی را از ضروریات آفرینش و امامت و عبادت
را برای حفظ شریعت و امت از واجبات میشمارد. با توجه به ترجمه خطبه توحیدش که در
صفحات ۶۵ و ۶۶ همین کتابچه نوشته شده و در رساله شرح حالش نوشته که در مشکلات علمی
و فلسفی و مادی و معنوی به نماز و نیاز به درگاه بینیاز مشغول میشد بنابراین در
شناخت حقیقت و شریعت و واقعیت و طریقت و حکمت انسانی کمنظیر است و این رباعیش در
رد و تکذیب آنهایی که او را کافر شمردهاند بسیار بجا و مناسب است:
کفر
چو منی گزاف و آسان نبود محکمتر از
ایمان من ایمان نبود
در
دهر چو من یکی و آن هم کافر پس در همه دهر
یک مسلمان نبود
شرح
بعضی از الفاظ و لغات و کلمات و اصطلاحات که برای خواندن و فهمیدن صحیح و سریع
منطق و فلسفه و علوم کمک میکنند
- تصور:
یعنی
صورت و عکسبرداری از موجودات و چیزهای عالم وسیله حواس و ثبت و ضبط آنها در ذهن و
عقل، که معلومات ساده و اولیه انسان را تشکیل میدهند مانند تصور آسمان، زمین،
نور، تاریکی.
تصدیق: یعنی قضاوت و حکم و داوری عقل و فکر بر روی
تصورات به اثبات یا نفی مثلاً حیوان زنده و متحرک است. گیاه زنده و غیرمتحرک است.
- بدیهی:
یعنی چیزهایی که پذیرش و فهم و علم آنها
سهل و آسان است و فکر کردن نمیخواهد مثل روز روشن است و شب تاریک است.
- نظری:
یعنی چیزهایی که برای فهم و علم آنها باید
فکر و کوشش کرد مانند درک قوه الکتریسیته.
- علم:
یعنی مجموعه تصورات و تصدیقهای بدیهی و
نظری انسان.
علم سه نوع است: ۱. علم اکتسابی و حصولی ۲. علم لدُنی یا علم
الهی ۳. علم حضوری یا ذهنی
۱. علم اکتسابی و حصولی از راه تحصیل به
دست میآید مانند علم منطق، علم حساب، علم شیمی.
۲. علم
لَدُنی یا (علم الهی) بر اثر لطف آفریدگار جهان به ارواح پاک و عقول قدسی پیامبران
و اولیاء و عارفان عنایت میشود خداوند در سوره کهف آیه 65 میفرمایند «علَّمناهُ
من لدُنّا علماً، یعنی ما علم کامل به حضرت خضر دادیم.»
۳. علم
حضوری یا ذهنی علمی است که در ذهن و عقل عالم هست. هر وقت لازم باشد ظاهر میکند
مانند ساختن خانه با نقشهای که معمار یا مهندس در ذهن خود دارد و بر روی کاغذ میآورد.
مفهوم:( Content) عبارتست از مجموعه مشخصات و خواص
و اوصاف چیزی در ذهن و عقل انسان.
- مصداق
یعنی جمع شدن تمام خصوصیات چیزی در خارج.
- مصادره
به مطلوب: یعنی دلیل عین مدعا باشد مثلاً
بگوییم انسان حیوانی است ناطق به دلیل آنکه هر بشری ناطق است چون انسان یعنی بشر
لذا دلیل ما مثل ادعا و پرسش ما بود یا موضوع و محمول هممعنی باشد مثلاً بگوییم
انسان بشر است این موضوع و محمول و رابطه چیزی برای سوالکننده درباره انسان روشن
نکرده است.
- تناقض
(Contradiction)
: هرگاه دو مفهوم یکی چیزی را اثبات کند و
دیگری همان چیز را نفی نماید این دو مفهوم را متناقض گویند مانند بود و نبود، نور
و ظلمت.
- تضاد: (Contzary) یعنی دو مفهوم نتوانند با هم جمع
شوند مانند سفیدی و سیاهی.
- وضع:
گذاشتن، نهادن، اثبات.
- رفع:
برداشتن، بلند کردن، نفی.
- اجتماع:
یعنی جمع شدن.
- ارتفاع:
یعنی بلند شدن، رفع شدن، کنار رفتن.
- ممکن:
یعنی شدنی، ممتنع یعنی نشدنی، مُحال
غیرممکن، نشدنی.
- اجتماع
نقیضین: (جمع شدن دو مفهوم متناقض) مُحال
و ممتنع است مثلاً علم و جهل نمیتواند در یک نفر باشد.
- ارتفاع
نقصین: (بلند شدن و کنار رفتن دو مفهوم
متناقص) هم مُحال است یعنی علم و جهل نمیتواند در یک نفر نباشد.
- اجتماع
ضدان: (جمع شدن دو مفهوم متضاد) مُحال است
مثلاً یک پارچه هم سفید باشد و هم سیاه ممکن نیست.
- ارتفاع
ضدان: (رفع شدن دو مفهوم متضاد) مُحال
نیست یعنی یک پارچه نمیتواند هم سفید و هم سیاه باشد اما میتواند قهوهای باشد.
- کلی
(Wholly)
: هرگاه مفهوم کلمه یا لفظی شامل همه افراد
همنوع خود باشد آن را کلی گویند که در دستور زبان اسم عام میگویند مثل کتاب شامل
همه کتابها میشود.
- جزئی:
هرگاه لفظی و کلمهای تنها بر یک فرد و یک
چیز دلالت کند مانند تهران و پارریس که در دستور زبان آن را اسم خاص میگویند.
- کل:
مفهوم کل یک چیز را گویند مثلاً کل یک
خانه که شامل خیلی از چیزها و اجزاء است.
- جزء:
یعنی بخشی از یک کل مثلاً در خانه،بام
خانه، اتاق خانه.
- نسبهای
اربعه یا نسبتهای اربعه (چهارگانه) بین دو کلی عبارتند از: ۱. تساوی ۲. تباین ۳. عموم و خصوص مطلق ۴. عموم
و خصوص من وجه.
۱. تساوی
یا این همانی
(Identity): وقتی که دو کلی در معنی و مفهوم مساوی
باشد مانند انسان و بشر.
۲. تباین
یا این نه آنی وقتی است که دو کلی مفهوم و معنای متفاوت و مستقل داشته باشند مانند
انسان و شیر.
۳. عموم
و خصوص مطلق: وقتی که مفهوم یک کلی در
مفهوم دیگری باشد ولی عکسش این طور نباشد مثل گرد و گردو که هر گردویی گرد است اما
هر گردی گردو نیست.
۴. عموم
و خصوص من وجه: وقتی که مفهوم دو کلی در
هم مشترکاتی داشته باشند مانند انسان و سیاه که انسانها بعضی سیاه هستند و بعضی
سیاهها هم انسانند.
موضوع
و محمول و رابطه وقتی میگوییم (انسان ناطق است) در این جمله یا قضیه، انسان را
موضوع
(Subject) میگویند
و ناطق را محمول (Predicate)
مینامند و کلمه است را رابطه میخوانند.
- ماهیت
یا چیستی: حقیقت نوعیه را گویند مثلاً اگر
بپرسند انسان چیست میگوییم حیوانی است ناطق. این نوع انسان را مشخص میکند.
- هویت
یا کیستی:
(Identity) حقیقت شخصی است مثلاً اگر بپرسند
تقی کیست جواب میدهیم پسر نقی است.
- معقولات
اولیه: امور عقلی سادهای که انسان زود
معنی آن را میفهمد و یقین میکند مانند کل بزرگتر از جزء است یا چیزهای مساوی با
یک چیز خودشان هم با هم مساویند.
- صفت
ذاتی: صفتی مربوط به ذات را میگویند
مثلاً حرارت صفت ذاتی آتش است و رطوبت صفت ذاتی آب است.
- ذهن:
جایی در مخ یا در روح هست که آنچه به
وسیله حواس حس میشود در آنجا ضبط و بایگانی میشود.
وجود ذهنی: یعنی محفوظات و بایگانیهای ذهن را میگویند چه
در خارج باشد مانند طوطی یا نباشد مانند سیمرغ.
- صفت
عرضی: مفهوم مربوط به اضافه بر ذات است
مانند شوری آب شور مربوط به نمکی است که به آب اضافه شده است.
- قیاس (Syllogisme) :
مرکب است از چند قضیه مثلاً میگوییم هر مخلوقی فناپذیر است و انسان هم مخلوق است.
نتیجه: انسان فناپذیر است. قضیه اول را
کبری، قضیه دوم را صغری، قضیه سوم را نتیجه گویند.
- قضیه
یا حکم یا خبر جملهای است که با آن مقصود خود را بیان میکنیم بطور مثبت یا
ایجابی یا بطور منفی یا سلبی پدر مهربان است. دشمن مهربان نیست.
- وجود
یا هستی به بود و نمود همه موجودات گفته میشود.
- الهام:
واردات قلبی بدون فکر و کوشش است و میتواند
رحمانی و ربانی یا نفسانی و شیطانی باشد.
وحی: واردات قلبی پیامبران و اولیا و اصفیا
است که رحمانی و یزدانی است که اطاعت از آنها زندگی انسان را به نیکی و پاکی و
ترقی میبرد.
- تسلسل
باطل است: یعنی علت و معلول اگر به شکل
سلسله و زنجیر درآید باطل است مثلاً میگوییم گیاهان از جمادات زمین پیدا میشوند
و حیوانات از جمادات و گیاهان ظاهر میشوند و انسان از جمادات و گیاهان و حیوانات
و بعد دیگر حکما هم نمیدانند چه میشود میگوییم تسلسل باطل است آنچه خدا و شرع
فرموده ما اطاعت میکنیم یعنی انسان میمیرد و محشور میشود.
- دور
باطل است: مثلاً میگوییم تخم از مرغ پیدا
میشود و مرغ از تخم و این عمل همیشه ادامه دارد هیچکس نمیداند کدام اول بوده و
از کجا بوده لذا دور باطل است میگوییم خدا وقتی یکی از این دو تا را خلق کرده و
تا حالا یکدیگر را بوجود میآورند.
- هیولای
اولی
(Prime Matter) : یا ماده مطلقه یا ماده عام یا ماده اولیه
که عاری از صورت است و موجودات از آن ساخته میشوند.
- هیولای ثانویه: وقتی هیولای اولی صورت پیدا کرد به ماده خاص یا
ماده مفید تبدیل میشود که وقتی ابعاد سهگانه طول و عرض و عمق پیدا کرد جسم
موجودات را میسازد.
- صورت نوعیه حقیقتی است ذهنی که با آن انواع
مختلف موجودات از هم جدا میشوند و همیشه ثابت است. مانند صورت نوع انسان، نوع شیر.
- صورت
جسمیه حقیقتی است خارجی که عارض بر اجسام میشود و آنها را از هم متمایز میسازد و
دائماً در حال تغییر و دگرگونی است مثل صورت یک انسان یا یک شیر. به مفاد شعر زیر که از دیوان شادروان
وثوقالدوله صص ۴۸-۴۷ است توجه شود:
موجود منقسم به دو قسم است نزد عقل یا واجبالوجود و یا ممکنالوجود
ممکن
بود دو قسم که جوهر شد و عرض جوهر به پنج
قسم شود خوانده در حدود
جسم
و دو جزو آن که هیولا و صورت است پس نفس و
عقل، این همه را یادگیر زود
نُه
گشت قسمهای عرض این مقوله را در حال
نظم جوهر عقلم به من نمود
کم
است و کیف و اَینَ و مَتی و مُضاف و وضع پس
ملک و فعل و ینفعل این بایدت شنود
اجناس
کائنات مقولات عشر شد نه گفت کم یکی، نه بر
آنها یکی فزود
پس
واجبالوجود از آن ده منزه است کو
بوده خود همیشه و جز او کسی نبود
منطق Logic و فلسفه Philosophy ابن سینا
ابنسینا
غالب کتابهای خود را با تشریح علم منطق شروع میکند و هیجده کتاب و رساله جداگانه
و مستقل نیز درباره منطق نوشته و در تعریف منطق میگوید «منطق علمی است که دانستن
و به کار بستن آن انسان را در موقع تفکر درباره هر موضوعی از خطا باز میدارد و به
حقیقت میرساند» و باز مینویسد: «نسبت
منطق برای تفکر و تعقل مانند علم صرف و نحو است برای دانستن زبان و مانند علم عروض
(وزنهای شعر) است برای شعر گفتن اما کسی که به زبانی حرف میزند یا کسی که طبع
روان دارد و شعر میگوید خیلی احتیاج به صرف و نحو (دستور و گرامر) زبان و وزنهای
شعر نداند اما انسان محقق برای رسیدن به حقیقت و محفوظ ماندن از خطا حتماً به منطق
نیازمند است مگر پیغمبران که دارای علم و عقل لدُنی و عقل قدسی خدادادی هستند» ابنسینا
علم منطق را به طوری عالی آموخته بود و بعد مطالعه و تمرین و تدریس کرده بود و آن
را به قدری مسلط و متبحر در کتابهایش تشریح کرده بود که فورفریوس را که قریب هفت
قرن پیشتر از او کتاب ایساغوجی
(Isagogue) را
درباره کلیات خمس (پنجگانه) نوشته بود ناآگاه به منطق خواند و نوشتههای منطقی و
فلسفی ابنسینا بعدها مورد مطالعه طلاب و دانشجویان مدارس اسلامی و سایر مراکز
علمی در آسیا و اروپا قرار گرفت و او همه نه قسمت منطق را بطور مفصل و مبسوط شرح و
توضیح نوشت و بعد از کتاب اساسالاقتباس خواجه نصیرالدین طوسی مفصلترین نوشته
منطقی است و نه قسمت منطق عبارتند از: کلیات خمس، قول شارح، قضایا، قیاس، برهان، جدل،
خطابه، مغالطه، شعر که هزارها تعریف و اصطلاح و مثال و قضیه و مسئله و برهان و
نتیجه و باریکاندیشی دارند که یاد گرفتن و فهمیدنشان کوشش و تمرین و تفکر و تعقل
و توجه و تمرکز و تکرار زیاد لازم دارد.
درباره
نه قسمت منطق براساس تألیف ارسطو و تشریح ابنسینا مراتب ساده و کوتاه زیر نوشته
شده است تا قدری از عظمت علم و شدت فراست و دقت آن دو روشن شود.
۱. کلیات
خمس (پنجگانه): که شامل نوع (Species) و جنس (Genus) و فصل (Differentia) و عرض خاص (Accident Modes) در و عرض عام (Accident Commin) که در قرن سوم بعد از میلاد وسیله
فورفریوس شرحدهنده نوشتههای ارسطو تشریح شد و نامش را (Isagogue) یا ایساغوجی یعنی مدخل گذاشت و اگر
کسی میخواست منطق بخواند باید ابتدا ایساغوجی میخواند یعنی از آنجا وارد و داخل
علم منطق میشد.
ابنسینا
کتاب ایساغوجی را در نوجوانی پیش استادش ناتلی خوانده بود.
مثال
نوع: نوع انسان، نوع شیر، نوع اسب.
مثال
جنس: مثل جنس جانداران مانند انسان و شیر
و اسب.
مثال
فصل (جدایی): مانند قوه ناطقه برای جدایی
نوع انسان از سایر جانداران.
مثال
عرض خاص: مانند خنده برای جدایی نوع انسان
و شیهه کشیدن برای جدایی نوع اسب و غرش برای جدایی شیر از سایر انواع جانداران.
مثال
عرض عام: جنبش و حرکت برای جدایی جنس
جانوران از جنس گیاهان و نمو و رشد برای جدایی جاندارن از جمادات است.
۲. قول
شارح یا مُعرف (شناساننده-
Deduction): در این بخش از تصورات معلوم
تصورات مجهول را میشناسند و تصور مجهول را معرف (شناخته شده) میگویند و در این
بخش از تصور معلوم (علم و معرفت ساده) و حد تام و حد ناقص و رسم تام و رسم ناقص
تعریف شده است. مثلاً اگر پرسیدند انسان چیست میگوییم حیوان ناطق است یا حیوان
خندان است.
یادآوری:
تصور یعنی صورت و عکسبرداری ذهن انسان از
چیزهای مادی و معنوی خارج از ذهن مانند: انسان، حیوان، اسب، آهن، فرشته، سیمرغ، عقل، درد،
سیری، گرسنگی، روشنایی.
۳. قضایا (Formulas) :
قضیه یا حکم یا خبر یا جمله سخنی است که با آن مقصود خود را بیان میکنیم چه راست
چه دروغ، قضایا انواع زیادی دارند مانند حملیه، شرطیه، موجبه، سالبه، متصله،
منفصله، تحلیلی، ترکیبی، امکانی، ضروری، شخصی، جزیی، کلی و در این بخش از تناقض
قضایا هم بحث میشود. در مورد قضایا در کتابی از ارسطو بنام باری ارمنیاس (Bari-ermenias) یعنی عبارت بحث شده است که در واقع
تفسیر و تعبیر
(On Interpretaion) باشد.
قضایا
مقدمه حجت یا استدلال منطقی هستند که از تصدیقهای معلوم تصدیقهای مجهول را روشن
میکند.
یادآوری: تصدیق حکم و داوری و قضاوت ذهن است بر
روی تصورات مانند: آهن در آب فرو میرود.
حیوان جسم و ماده زنده را میگویند. با نور همه چیز را میتوان دید. اسب حیوانی
هوشیار است. سیمرغ پرنده بزرگ خیالی است عقل نیرویی است در انسان. سیری چیزی است
که ما آن را فطرتاً درک میکنیم. حسادت بد است. دروغ نباید گفت. تهمت زدن گناه است.
استدلال
یا حجت
(Argument) سه
نوع است: ۱. قیاس ۲. استقرارء ۳. تمثیل
۴. قیاس (Syllogism) :
در بین سه نوع استدلال یا حجت که عبارتند از قیاس، تمثیل، استقراء، پیش منطقدانان
قیاس از دو تای دیگر مهمتر است.
قیاس
حداقل از دو قضیه تشکیل میشود که آن دو قضیه را مقدمه مینامند و قضیهای که از
آن دو (مقدمه) حاصل میشود نتیجه میگویند. مثال قیاس: نگاه کردن چیزی سفید و درخشان برای چشم ضرر دارد.
این کاغذ سفید و درخشان است نتیجه آن دو مقدمه این است که پس نگاه کردن به این
کاغذ برای چشم ضرر دارد.
قیاس چند نوع است: قیاس استقنایی، قیاس اقترانی حملی، قیاس اقترانی
شرطی، قیاس منتج، قیاس عقیم.
قیاس دارای چهار شکل است.
کتاب
ارسطو درباره قیاس آنالوطیقای اول
Prior Analytic نام
دارد یعنی تحلیل و تجزیه اول.
استدلال یا حجت تمثیلی Allegory یا Representare و آن پی بردن از حال یک جزیی است به
حال جزیی دیگری.
مانند: احمد سرما خورده و تب کرده است پس محمد هم که تب
کرده باید سرما خورده باشد.
تمثیل یا مثال بر دو نوع است قطعی و
غیرقطعی. فقها و متکلمین و اهل جدل بیشتر از تمثیل استفاده میکنند و اهل منطق به
آن توجهی ندارند.
استدلال
یا حجت استقرائی
Induction: آن جستجو و کنجکاوی در جزییات یک
موضوعی است برای رسیدن به یک کلی یعنی رفتن از قریهای به قریه دیگر یا قریه
پیمایی مثلاً فلزات برق و حرارت را از خود عبور میدهند چون تعدادی را آزمودیم
اینطور بودند پس آلومینیوم هم که فلز است همینطور خواهد بود. نیوتن ریاضیدان
انگلیسی از افتادن سیب از درخت به فکر افتادن چیزهای دیگر افتاد و قانون مهم جاذبه
عمومی را کشف کرد. استقراء
(Induction) دو
نوع است: تام و ناقص.
۵. برهان (Proof) :
نوعی قیاس است که سبب یک تصدیق یقینی
(Dogmatic) میشود.
یقینیات
شش نوعند:
الف. اولیات یا بدیهیات: مانند هر کل بزرگتر است از جزء خود.
ب.
مشاهدات یا ادراکات حسی و وجدانی: مانند
درک رنگها و احساس گرسنگی و تشنگی.
ج.
تجربیات یا مجربات: به تجربه معلوم شده
است که تکرار هر موضوع سبب حفظ کردن آن موضوع میشود.
د.
نظریات و تئوریها: زمین متحرک است. ماه
از خورشید کسب نور میکند.
هـ. متواترات: بعضی که لندن و نیویورک را ندیدهاند در اثر
تکرار شنیدن از آنهایی که دیدهاند یا شنیدهاند یقین پیدا کردهاند که آن دو شهر
هستند و بزرگند.
و.
قطریات: مانند هر عدد زوجی به دو تقسیم میشود.
موضوع
برهان در کتاب آنالوطیقای دوم
(Posterior Analytic تجزیه
و تحلیل دوم) ارسطو درج شد است.
۶. جدل (Dialectic) :
هم نوعی قیاس است که خیلی ایجاد یقین نمیکند و از مشهورات و مسلمات تشکیل میشود.
الف.
مشهورات: مانند دل زیردستان نباید شکست یا
میازار موری که دانهکش است.
ب. مسلمات یا تقریریات: انجام ندادن کارهایی که برخلاف اعتقاد اکثر مردم
است مبحث جدل در کتاب طوبیقای
(Topics) ارسطو شرح داده شده است.
۷. خطابه
(Rhetoric)
: خطابه هم یک نوع قیاس است که ترکیبی است از
مقبولات و مظنونات که ایجاد تصدیق یقین نمیکند ولی مردم از خطیب و واعظ و سخنران
مورد اعتماد و اعتقاد خود میشوند و تشویق میشوند.
الف.
مقبولات: مانند عبادت خدا واجب است. با
نیکان باید معاشرت کرد.
ب.
مظنونات: فلان شخص کم تعارف است پس متکبر
است.
مبحث
خطابه در کتاب ریطوریقای
(Rhetoric) ارسطو
تشریح شده است.
۸. مغالطه
(Sophism) :
مغالطه هم نوعی قیاس است که از وهمیات و مشبهات لفظی و معنوی تشکیل میشود.
الف.
وهمیات مانند خدا موجود است هر موجودی مکان دارد پس خدا مکان دارد.
ب.
مشبهات لفظی مانند دیوار موش دارد موش گوش دارد پس دیوار گوش دارد.
ج.
مشبهات معنوی مانند این عکس انسان است هر انسانی ناطق است پس این عکس ناطق است.
مغالطه
را اگر در مقابل برهان یک حکیم بکار ببرند سفسطه گویند و اگر در مقابل جدل اظهار
نمایند مشاغبه (با هم نزاع کردن) گویند و اگر برای تشخیص علم و فهم طرف مباحثهکننده
مطرح کنند آن را مغالطه امتحانی میخوانند و اگر برای نشان دادن ضعف علمی مباحثهکننده
به دیگران بکار برند آن را مغالطه عنادی (از روی دشمنی) گویند. ارسطو بحث مغالطه
را در کتاب سوفسطیقا نوشته است.
۹. شعر (Poem=Poetry) :
اشعار قیاسها و قضایایی هستند که تصدیق یقینی نمیآورند اما سبب تهییج میل و رغبت
یا حسرت و غصه و نفرت انسان میشوند و به مخیلات موسومند. مانند:
شکر
بر کردگار یکتا باد که مرا عشق درس
خواندن داد
آشنا
کرد چشم من به کتاب داد توفیق علمم از
هر باب
در
سر من هوای درس نهاد در دل من محبت
استاد
کتاب ارسطو در مورد شعر (بوطیقا) نام
دارد و در آن انواع مختلفه شعر نام برده شده است که عبارتند از: غزل، مدح، هجو، کمدی (مضحک)، مرثیه یا دراماتیک،
نوحه و مصیبت، هزلیات (شوخیها)، نغمه، فخر و حماسه.
برهان و جدل و خطابه و مغالطه و شعر
را در علم منطق صناعات خمس (پنجگانه) مینامند.
مقولات عشره (دهگانه) یا اجناس عالیهعشره (Categories) در
کتاب منطق ارسطو یا ارگانن)
Organon=ارغنون)
قسمتی به نام مقولات عشر یا
(Categories) و
بقول حکمای اسلامی قاطیغوریاس وجود دارد که میگوید موجودات عالم را که مبدا اول
یا علتالعلل یا واجبالوجود خلق نموده و به دو قسمت جوهر (Substance) و عرض (Accident) تقسیم میشوند.
جوهر
آن چیزی است که قائم به ذات خود باشد مانند جسم و ماده همه موجودات و عرض آن چیزی
است که قائم به ذات خود نباشد بلکه به ذات جوهر وابسته است. مانند سفیدی برای کاغذ
و برف.
عرضها نه تا هستند که عبارتند از کم،
کیف، وضع، این، متی، ملک، فعل، انفعال، اضافه. مثلاً یک قطعه فیروزه جسمی و مادهآی
دارد که جوهر اوست و آن مقداری دارد که (کم) اوست و رنگ فیروزهای و با جلوه و
جلایی دارد که (کیف) اوست و پشت و رویی و زیر و بالایی دارد که (وضع) اوست و محلی
را اشغال میکند که (این) یا جای اوست و در قوطیای یا
گوشوارهای یا انگشتریای قرار گرفته مه (ملک) اوست و در زمانی به دست آمده که (متی) اوست و متعلق به
شخصی است که (اضافه) اوست و برای زینت بکار رفته که
(فعل) اوست و قبول هر شکلی میکند که (انفعال) اوست و تمام اجسام عالم این نه عرض
را دارند که با یک جوهر مقولات عشر (دهگانه) یا اجناس عشره عالیه نامیده میشود.
علل
اربعه یا علتهای چهارگانه: ارسطو علتها
را چهارجور اعلام کرده نه زیادتر و نه کمتر که عبارتند از: علت مادی، علت فاعلی، علت صوری یا ظاهری، علت
غایی یا نهایی. مثلاً یک صندلی چوبش علت مادی و نج ارش علت فاعلی و طرح و شکلش علت
صوری یا ظاهری و نشستن بر روی آن علت غایی یا نهایی آن است. قول شارح یا معرف: قبلاً آن را بطور مختصر شرح دادیم و نوشتیم که
برای تعریف یا شناساندن یک تصور مجهول است به وسیله یک تصور معلوم. مثلاً اگر سوال
کنند انسان چیست جواب میدهیم (جاندار و یا حیوانی ناطق) است و باز میتوانیم جواب
بدهیم (جسمی ناطق) است و همچنین میتوانیم بگوییم (حیوانی ضاحک یعنی جانوری خندان)
است و باز میتوانیم بگوییم جسمی ضاحک یا خندان است. این چهارجور تعریف انسان را
از همه چیزهای دیگر جدا و مشخص میکند لذا تعریفها چهارجورند که اولی را (حد تام)
و دومی را (حد ناقص) و سومی را (رسم تام) و چهارمی را (رسم ناقص) مینامند و به
ترتیب از قویترین و بهترین تعریف شروع و به ضعیفترین تعریف ختم میشوند.
با
توجه به فصل کلیات خمس (پنجگانه):
تعریف
حد تام: از جنس قریب (نزدیک) و فصل یا صفت
ذاتی مخصوص تشکیل میشود مانند (انسان حیوانی است ناطق).
تعریف
حد ناقص: از جنس بعید (دور) و فصل یا صفت
ذاتی مخصوص تشکیل میشود مانند (انسان جسمی است ناطق).
تعریف
رسم تام: از جنس قریب (نزدیک) و فصل یا
صفت ظاهری مخصوص تشکیل میشود مانند (انسان حیوانی است ضاحک یا خندان).
تعریف
رسم ناقص: از جنس بعید (دور) و فصل یا صفت
ظاهری مخصوص تشکیل میشود مانند (انسان جسمی است ضاحک یا خندان).
یقینیات:
شش
نوعند و عبارتند از: اولیات یا بدیهیات،
مشاهدات یا ادراکات، تجربیات یا مجربات، حدسیات، متواترات، فطریات و شرح آنها در
قسمت برهان منطقی نوشته شده است که در ذهن و ضمیر انسان ایجاد یقین میکنند.
مقولات
عشر و علل اربعه و قول شارح یا معرف (تعریفهای چهارگانه) و یقینیات که قسمت کوچکی
از کتاب منطق ارسطو هستند همانند همه کتاب منطق و سایر تألیفات ارسطو از جامعیت و
کمال و تمامیت و بلاغت و فصاحتی عجیب برخوردارند که گویی عقل مجسم و خرد مسلمند و
بعد از ترجمه کتابهای حکمای یونان و اسکندریه و ایران و هند و انطاکیه و سوریه به
زبان عربی و بعداً به زبانهای انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و ایتالیایی و لاتین و
عبری نوشتههای ارسطو مخصوصاً کتاب منطقه ارسطو بیشترین خواننده و طالب و عاشق و
شارح و مفسر و مکمل و مصحح را داشته است.
دانته (Dante) دانشمند و حکیم و ادیب مشهور
ایتالیایی (قرن ۱۴-۱۳ میلادی) در شاهکار منظوم کمدی الهی خود ارسطو را «خداوند
دانایان» نوشته است و ابونصر فارابی سروده است «چنین گوید ابونصر فراهی- کتاب من
بخوان گر علم خواهی» برای فهمیدن کتاب ماوراءالطبیعه ارسطو و توضیح و تشریح آن در
کتاب اغراض کتاب ماوراءالطبیعه خود صد بار آن را خوانده و ابنسینا با آن استعداد
وحافظه و درک و فهم و پشتکار خدادادی و مبادی و کمالات عالی اکتسابی در شرح حالش
مینویسد که بیست بار آن را خوانده و حفظ کرده بودم اما مبعضی از مطالبش را نمیفهمیدم
تا آنکه تکاب فارابی را خواندم و به منظور ارسطو پی بردم.
زیرا
خود کتاب منطق ارسطو مجموعهآی کامل و بدون کم و کاست از نطق و گفتار خردمندانه
موجود است و کسی نمیتواند و ندارد موضوع و مطلبی و موردی که به آن بیفزاید یا از
آن کسر نماید و آن را بهبود بخشد. آیتالله شهید مرتضی مطهری در کتاب دوم از پنج
جلد شرح بر اصول فلسفه و روش رئالیسم در مقاله پنجم در موضوع «پیدایش کثرت در
ادراکات» مینویسد: «تمام
ایرادات و انتقادات منطق تجربی بر منطق ارسطویی پوچ و بیارزش است.»
بسیاری از دانشمندان و حکما نوشتهاند
که بعد از تجدید حیات علمی و ادبی یا رنسانس (Renaissance) در اروپا از قرن شانزدهم به بعد کتابی
همانند کتابهای ارسطو از لحاظ مفهوم و محتوا و مضمون نوشته نشده و همین نوشتههای
عمیق و دقیق و جامع و کامل که در سرزمینهای پهناور اسلامی و اروپا منتشر و کاملتر
شده بود خود واقعاً علت بزرگ برای تجدید حیات علم و ادب (رنسانس) بودند و جهان وارد آستانه تغییرات و
دگوگونیهای اجتماعی و فلسفی و ریاضی و طبیعی و سیاسی و اقتصادی و هنر یو ادبی
گردید و این آیه قرآن مجید (قل انظروا ماذا فی السموات و الارض، یعنی بگو با دقت
نگاه کنید آنچه در آسمانها و زمین است) مصداق پیدا کرد و این سخن عالی ابنسینا
«افکار عقلی از اقوال عقلی تألیف شدهاند» تحقق یافت.
محصلین
و طالبان و مطالعهکنندگان کتابهای پرمحتوای قدما بصورت حکمای جدید ظاهر شدند و
پیشنهادهایی کردند و برنامههای جدیدی طرح نمودند که چهره جهان با آنها عوض شد.
فرانسیس
بیکن
(F.Bacon) حکیم
انگلیسی در قرن ۱۷-۱۶ میلادی در کتابهای «مقام و پیشرفت علوم» و «ارغُنون جدید»
خود پیشنهاد میکند که اگر به جای اهمیت دادن به قیاس در منطق ارسطو به استقراء و
مشاهده و تجربه اهمیت بدهیم موفق به کشف و پیدا کردن اسرار طبیعت خواهیم شد و از
آن به نفع انسانها و جوامع انسانی استفاده خواهیم نمود.
و
همین طور دکارت
(Rene Descartes) فیلسوف
فرانسوی قرن ۱۷-۱۶ میلادی در کتاب «گفتار در روش» خود مینویسد که منطق ارسطو با
صحت و اتقانی که دارد تاکنون مجهولی را معلوم نکرده و فقط پارهای اصطلاحات میآموزد
که به قوه فهماندن و بیان میافزاید و دکارت در مطالعه و تحقیق تحلیل و تجزیه و
ترکیب و بداهت و توجه به این که موردی از موارد تحقیق از دید و نظر دور نماند
(استقصا) را تشریح و توضیح و تاکید مینماید.
اما درباره وسعت دانش ابنسینا و قدرت
و احاطهاش در همه علوم رایج زمانش آن هم در سن کم (نوزده سالگی) که در صفحه ۲۳ تا
۲۶ این کتابچه علتش نوشته شده و در صفحات ۸۵ تا ۹۸ تشریح شده است.
ابنسینا
حکمت یا فلسفه را طبق طرحهای زیر طبقهبندی کرده است:
حکمت
دو نوع است:
1. حکمت
نظری که خود سه قسمت دارد.
۲. حکمت
عملی که خود سه قسمت دارد.
۱. حکمت
نظری سه قسمت دارد:
۱. حکمت
سفلی یا حکمت طبیعی
۲. حکمت
وسطی یا حکمت ریاضی
۳. حکمت
اعلی یا حکمت برین یا حکمت الهی
۲. حکمت
عملی سه قسمت دارد:
۱. حکمت
تهذیب و تربیت فرد یا (تهذیب نفس(
۲. حکمت
تنظیم امور خانه و خانواده (تدبیر منزل(
۳. حکمت
اداره جامعه (سیاست مدن(
۳. حکمت
سفلی یا حکمت طبیعی دو گونه است:
۱. اصلی:
حکمت سفلی یا طبیعی ۸ فصل دارد
۱. فصل
محرکات و محرک اول (در کتاب سماع طبیعی)
۲. فصل
آسمان و متعلقات آن (در کتاب سماءالعالم(
۳. کون
و فساد (در کتاب کون و فساد(
۴. عناصر
اربعه (آب، آتش، خاک، هوا) (در کتاب آثار علویه)
۵. مواد
معدنی (در کتاب آثار علویه)
۶. نباتات
(در کتاب نبات)
۷. حیوانات
(در کتاب طبایع حیوان)
۸. معرفت
نفس و قوای دراکه (در کتاب نفس و حس و محسوس)
۲. و
فرعی (فصول زیاد) دارد.
حکمت
سفلی یا حکمت طبیعی فرعی:
علم
طب- علم نجوم- علم فراست- علم تعبیر خواب (رویا)- علم طلسمات و نیرنگها و عزایم
یعنی افسونگریها- علم غیبیات (معجزات، کرامات) علم کیمیا.
حکمت
وسطی یا حکمت ریاضی ۲ قسمت دارد:
۱. قسمت
اصلی شامل 4 علم
۲. قسمت
فرعی شامل فروع 4 علم
حکمت
وسطی یا حکمت ریاضی اصلی شامل 4 علم:
۱. علم
عدد
۲. علم
هندسه
۳. علم
هیئت
۴. علم
موسیقی
حکمت
وسطی یا حکمت ریاضی فرعی شامل فرعیات ۴ علم:
۱. فروع
حساب (چهار عمل اصلی و جبر و مقابله)
۲. فروع
هندسه و متفرقه شامل ۵ علم
۳. فروع
علم هیئت (علم زیجات تقویمهای مختلفه)
۴. علم
فروع موسیقی (آلات موسیقی)
۴. علم
فروع هندسه شامل ۵ علم:
۱. علم
مساحت
۲. علم
جرثقیل یا علم جبل
۳. علم
اوزان و ترازو
۴. علم
مناظر و مرایا
۵. علم
نقل و انتقال آب
۳. حکمت
الهی یا حکمت اولی یا فلسفه برین 2 قسمت دارد:
قسمت
اصلی
قسمت
فرعی
حکمت
الهی یا حکمت اولای اصلی ۵ موضوع دارد:
۱. معانی
عامه مانند هویت، وحدت،کثرت، وفاق، خلاف، تضاد، قوه و فعل، علت و معلول.
۲. اصول
فلسفه طبیعی و ریاضی و منطق و رد آراء فاسد آنها
۳. اثبات
خدا یا حق اول و یکتایی و صفات خدا
۴. جواهر
اولیه روحانیه (ملائکه، عرش و مدبرات طبیعت)
۵. تسخیر
عالم جسمانی زمینی و آسمانی وسیله جواهر روحانی
حکمت
الهی یا حکمت اولای فرعی دارای ۵ مورد است:
۱. شناختن
پیغمبران و وحی
۲. شناختن
معجزات پیغمبران
۳. الهام
یا شبه وحی ائمه و اولیا
۴. کرامات
ائمه و اولیاء و مشایخ
۵. معاد
در
حکمت سفلی یا طبیعی آراء و نظریات ابنسینا را میتوان بصورت و طرحهیا زیر نشان
داد:
اجسام
بسیط یا ساده یا اُسطُقُس که 4 تا هستند و خواص آنها:
۱. آتش
که جسم حار (گرم) و یا بس (خشک) است.
۲. هوا
که جسم حار (گرم) و رطب (تر) است.
۳. آب
که جسم بارد (سرد) و رطب (تر) است.
۴. خاک
که جسم بارد (سرد) و یا بس (خشک) است.
ابنسینا
مانند ارسطو و فارابی و سایر حکما معتقد بود که به فیض قوه محرکه اول یا قوه خلاقه
(خداوند) افلاک دهگانه بر روی اجسام بسیط چهارگانه بالا اثر عشقی و کمالی نموده
از آنها اجسام مرکب آلی کامل و کاملتر میسازند که آنها سه جنسند که عبارتند از
نباتات و حیوانات و انسانها.
اجسام
مرکب آلی ۳ تا هستند:
۱. نباتات
دارای قوای تغذیه و نمو و تکثیر (تولید مثل)اند.
۲. حیوانات
که سه قوه نباتی و قوه محرکه و مدرکه دارند.
۳. انسانها
که دارای قوای حیوانی و قوه عامله و عالمه هستند.
مشخصات
حیوانان طبق نظر ابن سینا:
۱. نباتات
دارای قوای تغذیه و نمو و تکثیر (تولید مثل)اند.
۱. قوه
محرکه باعثه یا برانگیزنده: ۱. قوه شهوانی
۲. قوه غضبی
۲. قوه
محرکه فاعله که باعث انقباض و انبساط ماهیچهها به وسیله اعصاب میشود.
۳. قوه
مدرکه حیوانات:
۱. محسوسات
حواس پنجگانه: لامسه، باصره، شامه، ذائقه
و سامعه
۲. حس
مشترک: محلی در مغز برای تعبیر و شناخت
محسوسات پنجگانه.
۳. قوه
خیال یا تصور: مجل اجتماع کلیه شناختهای
محسوسات حس مشترک
۴. قوه
متخیله: محل تجزیه و ترکیب محسوسات موجود
در قوه خیال یا تصور
۵. قوه
وهمیه: قوه معنیکننده قوه متخیله
۶. قوه
حافظه یا ذاکره که معانی قوه وهمیه را حفظ مینماید.
حیوانات
با استفاده از قوای مذکوره جان دارند و حرکت میکنند و خودرا از شرها محفوظ و به
لذایذ میرسانند و تغذیه نموده و رشد کرده تولید مثل مینمایند.
مشخصات
انسان طبق نظر ابن سینا:
انسان
علاوه بر دارا بودن قوای نباتی و حیوانی دارای قوای زیر هم هست:
۱. قوه
عامله یا عقل عملی ۲. قوه عالمه یا عقل نظری
۱. قوه
عامله یا عقل عملی سه کار میکند: اول: ایجاد فعل و انفعال در داخل بدن. دوم: با قوه متخیله و متوهمه به ساختن و خراب کردن
اشیاء میپردازد (قدرت کون و فساد). سوم: با کمک عقل نظری یا قوه عالمه انسان میتواند و
مختار است خود را از زشتیها و پلیدیها محفوظ بدارد و به فضایل و کمالات روی آورد.
۲. قوه
عالمه یا عقل نظری شامل 5 نوع عقل است:
اول:
عقل هیولایی یا قوه مطلقه یا استعداد مطلق
که فقط و فقط درک معقولات میکند.
دوم:
عقل بالملکه یا قوه ممکنه یا استعداد ممکن
که میتواند ادراکات عقل هیولایی را بصورت ممکن و فعل درآورد.
سوم:
عقل بالفعل یا استعداد کامل یا کمال قوه
که معقولات ثانویه را میپذیرد و مورد بررسی قرار میدهد.
چهارم:
عقل مستفاد که صور و ادراکات عقل بالفعل
را میگیرد و به مرحله فعل و عمل کامل درمیآورد.
پنجم:
عقل قدسی که مافوق عقول انسانی است و
مخصوص ارواح قدسی پیامبران الهی است که احتیاجی به طی مراحل و کسب علوم و فضایل
ندارند.
حرکت
عشقیه الهیه که به ترتیب جماد را به نبات و حیوان و انسان تبدیل و تکمیل میکند در
انسان روح انسانی یا نفس ناطقه به وجود میآید که به نظر اغلب فلاسفه از جمله
ارسطو موسس مکتب مشاء و ابنسینا رئیسالمشائیین با تحلیل و تجزیه و مرگ جسم یا تن
یا بدن از بین نمیرود و با همه دانستهها و مدرکات و مکتسبات و مشخصاتش باقی میماند
و قوای عامله و عالمه انسانی و عقول پنجگانه از این روح انسانی یا نفس ناطقه ظاهر
میشوند و انسان مختار است کسب کمالات انسانی و ایمانی و رحمانی و ربانی کند و با
تقدیس و تنزیه مانند ملائک و برتر از آنها شود و به حظ و لذت این مرتبه برسد و
ابیات و اشعار زیر از تعالیم انبیای عظام وحکمای کرام نشأت گرفته و گواه گویا و
رسا و زیبای آن تعالیم ملکوتی و حکیمانه نوراء است:
این که گویی این کنم یا آن کنم این دلیل اختیار است ای صنم (مولانا)(
آدمیزاده
طرفه معجونی است از ملائک
سرشته و ز حیوان
گر
به این سو رود شود کم از این ور به آن سو رود شود به از آن
رسد
آدمی به جایی که بجز خدا نبیند بنگر که
تا چه حد است مقام آدمیت (سعدی)
از
جمادی مردم و نامی شدم از
نما مردم به حیوان سر زدهم
مردم
از حیوانی و آدم شدم پس
چه ترمس کی ز مردن کم شدم
بار
دیگر پس بمیرم از بشر پس برآرم چون
ملائک بال و پر
بار
دیگر از ملک پران شوم آنچه اندر
فهمم ناید آن شوم
پس
عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم که اناالیه
راجعون (مولانا دفتر سوم مثنوی)
یعنی جماد بودم نبات شدم از حالت
نباتی گذشتم به عالم حیوانی واردشدم از این عالم خارج شدم و آدم گشتم پس چرا از
مردن بترسم چون از هر مرحله که عبور کردم بهتر شدم از بشریت هم میگذرم و به جهان
ملائکه داخل میشوم از آنجا هم پرواز میکنم به مقامی میرسم که دیگر فهمها از
درک چگونگی این مقام عاجزند و معدوم شدن ظاهریم مانندسازی به من آواز میدهد که ما
به سوی خداوند دانا و توانا و پایا و مانا برمیگردیم. «انا الیه راجعون، یعنی به
راستی ما به سوی آن خدا برمیگردیم قرآن مجید».
هرکسی
کو دور ماند از اصل خویش باز جوید
روزگار وصل خویش (مولانا)
گر
روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک از فروغ تو به خورشید رسد صد پرتو (حافظ)
این نظر ابنسینا و سایر حکمای الهی
نتیجه تعالیم خداوندی انبیای الهی و ثمره آیات کتابهای مقدسه و احادیث و روایات
ائمه و اولیای مکرم است. قرآن مجید در سوره کهف آیه ۱۱۰ میفرماید: «فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملاً صالحاً و
لما یشرک بعباده ربه احداً، یعنی پس کسی که امیدوار است دیدار پروردگارش را پس
باید عمل و کار نیک بکند و در عبادت آفریدگارش هیچ کس را شریک او نگیرد» و در حدیث
قدسی میفرماید «کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف، یعنی خدا میفرماید
که من گنج مخفیای بودم پس دوست داشتم که شناخته شوم لذا خلق را آفریدم تا شناخته
گردم.»
ابن
سین بقای نفس ناطقه و حرکت و هوای آن را برای لقای آفریدگارش صدها بار در کتابها
و رسالهها و نامههای خود به فارسی و عربی تشریح کرده و گاهی که به علت استعداد و
مواهب خدادادی به مسائل ظریف و مطالب رقیق و دقیق رسیده و نتوانسته از ترس کوتهنظران
چیزی بگوید اینطور نوشته «ما گرفتار کسانی هستیم که فهم ندارند گویی چوب خشکند ژرفبینی
در مسائل نظری و فکری را بدعت میخوانند و مخالفت با مشهور ناصواب را گمراهی میدانند
و اگر در میانشان کسی را که رشدی میداشت مییافتیم آنچه بر ما محقق شده بود به او
میدادیم.» این عبارت در قسمت منطقالمشرقیین کتاب حکمتالمشرقیه ابن سیناست.
تشریح
و توضیح قوای هیولایی و بالملکه نفس ناطقه انسانی:
ابنسینا
برای روشن شدن قوه عالمه یا عقل نظری نفس ناطقه انسانی میگوید بچه انسان به صورت
مطلق یا هیولایی یا اولیه استعداد نوشتن و خواندن را دارد ولی تا مدتی این استعداد
ظاهر نمیشود وقتی بزرگتر شد معلم خواندن و نوشتن را به او یاد میدهد و او هم با
تمرین و تکرار یاد میگیرد این را قوه ممکنه یا استعداد ممکن مینامند و وقتی
تمرین و تکرار مدتی دوام و استمرار پیدا کرد دیگر فرزند انسان خواندن و نوشتن را
کاملاً یاد میگیرد و از یاد نمیبرد و این را قوه بالملکه گویند. ولی حیوانات از
این قوا محرومند و اعمالشات غریزی و تجربی است و این شعر سعدی علیهالرحمه روشنگر
مطالب مزبور است:
خری
را ابلهی تعلیم میداد بر او بر جهد
کرده جهد دائم
حکیمی
گفت ای نادان چه کوشی در این سودا
بترس از لوم لائم
نیاموزد
بهائم از تو گفتار تو خاموشی بیاموز از بهائم
در این مثلها بطور کلی چه آیه و چه
حدیث قدسی و اشعار شعرای حکیم و عالم و عارف که زیباترین عروسهای معانی در بهترین
و مجللترین حجلهها و غرقههای الفاظ نشانده شده. حرکت عشقیه و حبیه عالم وجود
اعم از جماد و نبات و حیوان و انسان را توضیح و تایید مینماید. بیشک نظریات
فلسفی ابنسینا از قرآن مجید و احادیث که صادر از روح و عقل قدسیاند متاثر گردیده
و در افکار و آرای شعرای عارف و حکیم و عالم موثر بوده است.
حکمت عملی ابنسینا که دارای سه بخش
است. بخش اول تزکیه و تهذیب و تربیت فدری و بخش دوم تدبیر منزل یا نظم و ترتیب و
آسایش و رفاه خانواده و بخش سوم سیاست مدن یعنی خوب اداره کردن اجتماع انسانی است
در مورد آنها مینویسد انسان موجودی است مدنیالطبع یعنی انسان فطرتاً و ذاتاً
اجتماعی است و افراد انسانی به فکر و کار و یاری و غمخواری هم محتاجند اما چون
طبیعتاً میل به تصاحب حق و مال دیگری را دارند بنابراین باید تابع قوانینی باشند
که عدل و انصاف و صداقت و امانت را پیروی کنند و هیچ قانونی را برای ساختن افرادی
عادل و منصف و امین و صدیق و متمدن و مترقی بهتر و کاملتر از قانونی که با روح و
عقل قدسی پیامبران الهی وضع شود نمیداند زیرا حاوی صحیحترین وظایف و تکالیف فردی
و خانوادگی و اداری و اقتصادی و اجتماعی است که جامعیتش عوام و خواص و مرد و زن و
پیر و جوان را به رفاه و عدل و انصاف و پاکی و راستی میخواند و موظف میدارد ابنسینا
اعتقاد به اصول توحید و نبوت و عدل و امامت و معاد یعنی جزای اعمال و رفتار خوب و
بد و اطاعت از فروع و عبادات را برای همه افراد یک جامعه لازم و ضروری میشمارد و
برای امام جامعه شجاعت و عفت و حسن تدبیر و اعلم و اعرف بودن در شریعت را واجب میداند.
عرفان و تصوف ابن
سینا
ابنسینا
در حوزه نژاد ایرانی اسلامی در حکمت و منطق ارسطو چنان ماهر و استاد بود که علماء
و عرفا و حکمای دیگر او را رئیسالمشائیین میخواندند و حکمت یا فلسفه در قدیم
شامل همه دانشها میشد و حکیم یا فیلسوف یا دوستدار دانش باید تمام دانشهای
زمان خود را بداند و ابنسینا چنانکه از طرح تقسیم حکمتش که در صفحات پیشین این
کتابچه نوشته شده ملاحظه میشود که شامل همه دانشها است و او در همه آنها و
هزاران اصطلاح و تعریف و قضایای دقیق و عمیق و ظریف جانبی آنها تبحر و مهارت داشته
و چون در رشته موسیقی کمتر کار کرده بود لذا با تمام جلالت و عظمت شأنش در کلیه
علوم دیگر موفق نشد مقام معلم سوم را بعد از ارسطو و فارابی کسب نماید بنابراین
ابنسینا که هم عصر عارف بزرگی مانند ابوسعید ابیالخیر بوده و هفت نامه و رساله
به ابوسعید ابیالخیر عارف و صوفی بزرگ قرن پنجم نوشته و به سوالاتش جواب داده و
آن صوفی صافی کامل دربارهاش گفته بود که آنچه را می میبینم او میداند حتماً در
مذهب و مکتب عرفان و تصوف مطالعات کامل داشته است. مخصوصاً وقتی که از شدت تعصب
سلطان محمود غزنوی از بخارا به خوارزم و از خوارزم به گرگان و در سر راه فرارش به
ری پیش سیده خاتون و پسرش مجدالدوله پادشاه آل بویه چند روزی در نیشابور به خانقاه
ابوسعید ابیالخیر رفت و وقتی وارد شد که عارف مشغول موعظه بود با آنکه ابنسینا
را ندیده بود اما براساس شنیدهها اورا شنخت و با صدای بلند گفت: حکیم عالیقدر ابنسینا به خانقاه ما آمدند و با
هم سه روز خلوت کردند و در بسیاری از مسائل علمی و عرفانی و دینی و فلسفی صحبت
نمودند از جمله ابنسینا مشکلات و رنجهای سفر صحرای خوارزم به گرگان را که منجر
به فوت ابوسهل حکیم و طبیب مسیحی که همراه او بوده و به علت پیری تحمل سختیها را
نتوانست و فوت کرد و او را در آن صحرای طوفانی دفن نمودند برای ابوسعید شرح داد که
هر دو از روی صفا و رحمانیت برای آن حکیم و طبیب فرتوت و رنجور و مرحوم گریه کردند
و باز روزی که ابوسعید برای صوفیان و مریدان خود درباره عمل صالح و ناصالح و آثار
طاعت و معصیت صحبت میکرد ابنسینا از گفتار نغز و پرمغز عارف به وجد آمده بود این
رباعی خود را خواند:
ماییم
بعفو تو تولا کرده وز طاعت و معصیت تبرا
کرده
آنجا
که عنایت تو باشد، باشد ناکرده چو کرده،
کرده چون ناکرده
و
عارف فیالفور رباعی زیر را خواند:
ای
نیک نکرده و بدیها کرده وانگه به
خلاص خود تمنا کرده
بر
عفو مکن تکیه که هرگز نبود ناکرده چو
کرده، کرده چون ناکرده
و مواعظ و کراماتی که ابنسینا در آن
چند روز اقامت در خانقاه از ابوسعید دید که در ذهن و ضمیرش اثر فوقالعاده نمود و
به عینالیقین دانست که مذهب عرفان که از سلام مقدس سرچشمه گرفته با عرفای عظیمالشأنی
توضیح و تشریح و توجیه شده چه آثار و ثمرات بزرگی در پیروان صالح و مجاهدش گذاشته
لذا با آنکه حکمت خود جلالت قدری است اما همانند خیلی ز حکما عشق به عرفان در او
زنده شد و این تاثرات و عشق در رساله عشقش و در کتاب اشاراتش که از کتابهای اواخر
زندگیش بود در نمط هشتم و نهم ظاهر شد که در آنها به نحو بسیار بدیع و خلاصه حکمت
و عشق و عرفان و زهد و عبادت و شریعت و طریقت و حقیقت را بیان نمود.
ارسطو موسس مکتب مشاء در حکمت
مابعدالطبیعه خود نوشته که نفس ناطقه انسانی مادام که با بدن قرین است قادر به
شناخت خود نیست اما ابنسینا چون به تعالیم عالیه قرآن و اسلام اطلاع کامل داشت
اظهار میکرد که اگر نفس ناطقه را با اعمال صالح و ملکات عالیه مزین بداریم و
مقداری از مشاغل دنیوی دورش نماییم و به او مجال و فرصت تعقل و تفکر و تامل و توکل
و توجه و تمرکز بدهیم او میتواند خودرا بشناسد لذا عقل کل و خیر محض و منبع فیض و
عشق یعنی واجبالوجود و آفریدگار ممکنات را خواهد شناخت و براساس حدیث نبوی (من
عرف نفسه فقد عرف ربه، یعنی هر که نفس خود را شناخت خدای خود را شناخت) ابنسینا
با اطلاع وسیعی که از عرفان نظری و عملی و از عرفای کاملین و صوفیان بزرگ داشته
رسیدن به معرفتالله و محبتالله و منازل سفر از مسکن خاکی به وطن الهی را بشرح
زیر نوشته است:
در
رساله عشق خود مینگارد که عشق طبیعی و غریزی و ضروریای که در عالم هستی وجود
دارد محرک ذاتی همه موجودات اعم از جماد و نبات و حیوان و انسان است به سوی کمال و
مبدا اعلی و باعث کسب فیض است از مبدا فیاض و خیر محض و آفریدگار هستی اما این عشق
برای انسان اختیاری است و این شعر مولانا بهترین موید نظر ابن سیناست:
اینکه
گویی این کنم یا آن کنم این دلیل اختیار
است ای صنم
و نفوس و عقول مجرده با تمرکز و جمعیت
خاطر و تنزیه و تقدیس از این عشق خدایی میتوانند برای رسیدن به لقای زیبای خیر و
فیض و عشق محض و کل استفاده کنند و لذت حقیقی ببرند و مقامات و منازل و مراحل سیر
و سلوک برحسب نوشته ابنسینا در کتاب اشاراتش به شرح و ترتبیب زیر است:
چند
تعریف از ابن سینا: زاهد کسی است که از
تنعم و لذت در دنیا رو بگرداند. عابد کسی است که نماز و روزه و فروعات دین را
انجام دهد. عارف کسی است که ذهن و ضمیر خود را از غیر خدا و غیر حق باز داشته و
متوجه مرکز قدس الهی نماید تا نور حق به آن بتابد گاهی یک نفر میتواند دو یا سه
عنوان بالا را در خود جمع نماید یعنی زاهد و عابد و عارف باشد و اضافه مینماید که
عمل زاهد بدون عرفان داد و ستد را میماند که کالای دنیا را میدهد تا کالای آخرت
را به جایش بگیرد و کار عابد غیرعارف نیز مانند کار کردن برای مزد گرفتن است اما
زاهد عارف دل خود را از غیر خدا محفوظ میدارد و عابد عارف تمرینهایی انجام میدهد
تا دور از غرور به ساحت قدس حق تعالی داخل شود.
هدف
عارف: اما
عارف خدا را برای خدا میخواهد و هیچ چیز را بر شناختن حق ترجیح نمیدهد و خدا را
عبادت میکند زیرا که خداوند سزاوار عبادت است. عبادت عارف برای طمع یا ترس از
چیزی نیست و این اشعار سعدی علیهالرحمه خیلی روشنگر گفتار بالا و رفتار عرفای
حقیقی است:
گر
از دوست چشمت به احسان اوست تو
در بند خویشی نه در بند دوست
خلاف
طریقت بود که اولیاء تمنا کنند از
خدا جز خدا
اول منزل سیر و سلوک عارف اراده است: و آن نوعی عزم جزم و ذوق و شوق است که با برهان
یا ایمان در انسان به وجود میآید تا دستگیره محکم حقیقت را بگیرد و با آن مطمئن و
استوار فکر و ذکر و رفتار نماید.
دوم منزل سیر و سلوک ریاضت است: ریاضت یا ورزش و تمرین سه هدف دارد. هدف اول: کنار زدن غیرخدا از مسیر راه. هدف دوم: تبدیل نفس اماره بالسوء (یعنی نفس امرکننده به
بدی)
به نفس مطمئنه (یعنی نفس آرام و قابل
اطمینان) هدف سوم: مساعد و لطیف ساختن
باطن برای بیداری و هوشیاری.
زهد با معرفت به هدف اول کمک میکند و
موانع و مشاغل و اسباب غفلت را از سر راه برمیدارد.
عبادت با حضور فکر و قلب و خواندن
معانی روحانی با آواز و الحان خوش و تلاوت و قرائت آیات قرآنی و دعاها و مناجاتها
و اشعار عرفانی و شنیدن سخنانی زنده و رزنده و آموزنده وسیله گویندگان گرم دهان و
نرم لهجه هدف دوم ریاضت را یاری میکند که آن بدل شدن نفس اماره است به نفس مطمئنه.
تصور
افکار دقیق و معانی رقیق و عشق توأم با عفاف هدف سوم ریاضت را عملی مینماید یعنی
روح را نرم و لطیف میسازد و خشونتهای باطنی را رفع میکند و سالک را بیدار و
آگاه میدارد.
سوم
منزل سیر و سلوک اوقات نام دارد: اجرای دو
مرحله اراده و ریاضت بعضی از اوقات حالتی بسیار لذتبخش ولی زودگذر و ترسآور برای
سالک ایجاد میکند که با ادامه آن دو مرحله این اوقات و حالات زیاد میشوند تا
برای سالک ملکه میشود و روحش به عالم قدس پرواز میکند و خدا را در همه جا و همه
چیز میبیند و متدرجاً آن ترس نمیماند لذت سیر عالم قدسی باقی و برقرار میماند و
سکینه و آرامش جای ترس و تکان را میگیرد و آن حالت و وقت که مانند برق جهندهای
بود تبدیل به شعله روشنی میشود و سالک به این حالت لذتبخش و شادیآور چنان انس و
الفت میگیرد که هرگاه از آن دور شود نگران و ناراحت میشود این ترس و ناراحتی و
تکان سالک را در مرحله (مواقع) اطرافیانش میفهمند.
اما
در مرحله چهارم که سکینه نام دارد سالک توجه و اعتنایی به اطرافیان خود ندارد و
اطرافیان نیز حالت غیرعادی در او نمیبینند روح سالک در عالم دیگری است اما در بین
مردم مقیم و ساکن است این حالت سکینه و آرامش به جایی میرسد که دیگر سالک دائم
هرچه را که میبیند خدا را میبیند و ذهن و ضمیرش مانند آیینه پاک و صاف میشود که
حق را به روشنی در آن میبیند و لذتهای معنوی بر او میبارد و خود را حقانی و
ربانی احساس میکند و چون حق منیع در آیینه پاک وجود سالک میتابد مشکوک و مردد میشود
که خود را میبیند یا حق را و این تردید نیز رفع میشود و سالک دیگر خود را نمیبیند
و همیشه هرچه را میبیند خدا را میبیند. تا زمان ابنسینا مراحل و منازل سیر و
سلوک عارف از عالم خاک به جهان پاک خداوندی اراده و ریاضت و اوقات و سکینه بوده
اما عرفای عظیمالشأنی که بعد از ابنسینا آمدند مانند خواجه عبدالله انصاری و
امام محمد غزالی و احمد جامی و سنایی و شیخ عطار و شیخ محیالدین عربی و ابنالفارض
مصری و صدرالدین قونوی و مولانا جلالالدین محمد و حافظ شیرازی و شیخ محمود شبستری
راه و رسم مذهب عرفان را کامل کردند و برای سیر سالک و مسیر معرف و مسلک عرفان
منازلی و مراحلی و مقامات و حالاتی دیگر کشف و ذکر کردند و در کتابهای خود نوشتند
که عبارتند از: حال یعنی آنچه که بیاختیار
بر قلب عارف وارد شود که زودگذر باشد. مقام آنچه که عارف تحصیل میکند و بدست میآورد
که مانا و باقی است. قبض گرفتگی روح عارف را گویند. بسط یعنی وسعت و شکفتگی روح
عارف. جمع چیزهایی که خدا به دل عارف القا میفرماید. فرق چیزی که لایق بندگی باشد و عارف بدست آورد. غیبت حالت بیخبری
از خلق.
حضور یعنی درک محضر حق به وسیله سالک.
ذوق یعنی آ»چه در منازل مختلفه برای سالک مهم است باید آنها را بچشد و کاملاً
بفهمد. شرب یعنی نوشیدن ادامه مرحله ذوق است. ری یعنی سیراب شدن دنباله مرحله شرب
است. سُکر یعنی مست شدن ادامه دو مرحله شرب و ریّ است. محو یعنی سالک در ذات حق
محو میشود و برایش منیت نمیماند. محق شدت محویت است. صحو یعنی از نادانی و
ناآگاهی رستن و به هوشیاری رسیدن یعنی از محویت و محق عبور کردن به بقاءالله رسیدن. واردات مرحله مسرور و یا محزون شدن
سالک است. خواطر جمع خاطر است یعنی سالک احساس میکند کسی از درون با او حرف میزند
که میتواند گاهی رحمانی و گاهی شیطانی و گاهی نفسانی باشد. قلب وقتی است که روان
سالک محل معارف الهی بشود. روح وقتی است که در روان سالک محبت الهی وارد شود.
سرو
و سرخفی و سراخفی: مرحلهای است که روان
سالک به شهود و مشاهده و دیدن میرسد و در این راه تا میتواند پیشتر میرود. نفس
وقتی است که روان سالک اسیر شهوات است.
این
شعر مولانا که خیلی معروف و ورد زبانهاست که میگوید:
هفت
شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچهایم
در منطقالطیر شیخ عطار آن هفت شهر یا
هفت وادی را به ترتیب زیر نام میبرد: شهر
اول طلب است. شهر دوم عشق نام دارد. شهر سوم نامش معرفت است. شهر چهارم به اسم
استغناء است. شهر پنجم توحید است. شهر ششم حیرت است. شهر هفتم فنا فیالله و
بقاء فیه (فانی شدن در خدا و باقی شدن در او) است.
ابنسینا
با افلوطین موسس مکتب نو افلاطونیان و با شاگرد و مرید باوفایش فورفریوس که در قرن
دوم و سوم بعد از میلاد زندگی میکردند و وحدت وجودی کامل بودند درباره سرانجام و
پایان نفس ناطقه انسان اختلاف نظر داشت و میگوید که مقصود از سیر و سلوک و طی
مراحل و منازل رسیدن نفس ناطقه است به لقای زیبای خیر مطلق و فیض اقدس یعنی خداوند
خالقالسموات و الارض و نه ممزوج و یکی شدن نفس ناطقه با حق منیع در اینجا هم حکیم
مسلمان نظر صائب قرآن مجید را پیروی کرده که میفرماید: «فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملاً صالحاً و
لایشرک بعباده ربه احدا، یعنی کسی که آرزو کند و امید داشته باشد دیدار پروردگارش
را پس باید عمل نیکو کند و در عبادت آفریدگارش کسی را شریک نگیرد/کهف ۱۱۰». همان
کاری را که زاهدان عارف و عابدان عارف و عارفان میکنند و باز در قرآن شریف میفرماید:
(و لما جاء موسی لمیقاتنا و کلمه ربه قال
رب ارنی انظر الیک قال لن ترانی، یعنی و چون آمد موسی به وعدهگاه ما و تکمل
کرد با او پروردگارش موسی گفت پروردگار من نشان بده خودت را تا ببینم تو را خدا
فرمود هرگز نمیبینی مرا/ اعراف ۱۴۳).
امید
است به یاد و یاری باری تعالی و راهنماییهای انبیای عظام و اولیای کرام و عرفای
عاملین و حکمای کاملین و مجتهدان و زاهدان و عابدان متقین نفس ناطقه (روح= روان) خود را با اطاعت از اصول و فروع شریعت
و طی مراحل و منازل درست طریقت چنان منزه و مقدس بداریم تا مصداق این آیات قرآن
مجید شویم (یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و
ادخلی جنتی، یعنی ای نفس ناطقه مطمئنه برگرد به سوی پروردگارت در حالی که راضی
هستی و مورد رضایت خداوندی پس داخل در بندگنم بشو و داخل بهشت برو/ سوره الفجر ۳۰- ۲۸ (
نفس
ناطقه میتواند سه حالت داشته باشد:
۱. اماره
بالسوء یا اماره که به بدی و فساد و ناپاکی و پلیدیها فرمان شدید و زیاد میدهد.
۲.
نفس لوامه یعنی نفس خیلی ملامتکننده که با ندای درونی خود انسان را به خاطر اجرای
کارهای پست و زشت خیلی ملامت میکند.
۳. نفس
لوامه یعنی نفس خیلی ملامتکننده که با ندای درونی خود انسان را به خاطر اجرای
کارهای پست و زشت خیلی ملامت میکند.
۳. نفس
مطمئنه که مطمئن و آرام است چون کاری برخلاف حقیقت و شریعت و طریقت نکرده لذا راضی
و مورد رضایت خداوند است.
طب و
طبابت ابن سینا
ابنسینا
آخرین علمی که آموخت علم طب بود و معلمش ابومنصور حسنبن نوح قمری بخارایی بود.
ابنسینا در رساله شرح حالش نوشته «سپس به علم پزشکی گراییدم و کتابهایی را که در
آن گرد آوردهاند میخواندم و علم پزشکی از دانشهای دشوار نیست و ناچار من در
کمترین زمانی در آن زبردست شدم تا آنکه پزشکان دانشمند آغاز کردند پیش من طب
بخوانند و بیماران را پرستاری کردم و درهای معالجاتی که از آزمون مرا دست میداد
آن چنانکه به وصف نمیآید بر من گشوده میشد.»
ابنسینا
در ۱۷ سالگی نوحبن منصور پادشاه سامانی را که پزشکان دیگر از معالجهاش ناتوان
شده بودند معالجه کرد و محبوب دربار شد و کتابخانه دربار سلطنتی را در اختیارش
گذاشتند و از مطالعه کتابهای فراوان آن کتابخانه بسیار استفاده نمود و در رساله
شرح حالش مینویسد شبانهروز بدون فوت وقت مطالعه میکردم و بر قوت پایههای دانشم
میافزودم. در خوارزم عضو انجمن حکیمان و پزشکان دربار سلطنتی بود و یکی از صاحب
منصبان محبوب دربار را که ضربه مغزی دیده بود و همچنین همسر منشی خوش خط دربار را
معالجه کرد لذا بسیار محبوب بود و وقتی نامه اعزام اعضای انجمن حکیمان و پزشکان
سلطان محمود غزنوی به امیر خوارزم رسید آن منشی خوش خط دربار مفاد نامه را به ابنسینا
اعلام کرد لذا بیوقفه با ابوسهل مسیحی پزشک و حکیم عضو انجمن دربار عازم گرگان
شدند در هنگام ورود به گرگان شخصی به نام ابواحمد شیرازی که مبتلا به غش و اغماء
بود و میبردند که دفنش بکنند به هوش آورد و محبوب آن خانواده که از معتمدین گرگان
بودند گردید که بعداً آنها خانهای در محل بهارستان گرگان در اختیار ابنسینا
گذاشتند که در آنجا زندگی و مطالعه و تدریس و تألیف نماید و با معالجه شهریار
خواهرزاده شمسالمعالی قابوس وشمگیر که مبتلا به مالیخولیای عشقی شده بود پزشک
مشاور دربار شاه آل زیار شد و در گرگان کتاب قانون را همانطوری که خود در مقدمه
کتاب نوشته بنابه خواهش دوستی شروع کرد به نوشتن که در پنج جلد بزرگ در همدان کامل
و منتشر شد.
در
ری امیر مجدالدوله از سلسله آل بویه را از بیماری نجات داد و در همدان قولنج شمسالدوله
را معالجه کرد و محبوب و وزیر شمسالدوله در همدان گردید.
در
اصفهان یکی از رجال منسوب دربار امیر علاءالدوله کاکویه را که به مالیخولیا و جنون
مبتلا شده بود و خود را گاو تصور میکرد و فریاد میزد که بیایید مرا ذبح نمایید و
از گوشتم بخورید. پزشکان از درمانش عاجز شده بودند امیر علاءالدوله از ابنسینا
خواست او را معالجه کند که او در لباس قصابی کارد به دست به عیادت بیمار رفت و
دستی به سینه و پشت و کمر و کفلش کشید و احوالش را از اطرافیان به صدای بلند پرسید
و گفت این گاو لاغر است باید به او غذا و علفهایی که من میگویم بدهید تا چاق و
فربه شود و این کاردها را نگه دارید تا بعد از چاق شدن بیایم و ذبحش نمایم بیمار
که از خوردن غذا و دارو ابا داشت شروع کرد به خوردن غذاها و گیاهان و داروها و
شربتها و جوشاندههای مورد نظر ابنسینا و بعد از مدت کوتاهی خوب شد و آوازه
طبابت و مهارت ابنسینا از پیش در همه ایران پیچید و نوشتند که عین این کار را
بقراط حکیم یونانی برای معالجه پسر دیوانه افلاطیس کرده بود.
نظامی
عروضی در کتاب چهار مقاله که یک مقالهاش درباره طب و طبابت است و ابوالحسن بیهقی
در کتاب تتمه صوان الحکمه و در کتاب روضات الجنات از معالجات مهم ابنسینا شرحها
نوشتهاند و مولوی در کتاب اول مثنوی داستانی دارد که پادشاهی دختر روستایی را به
زنی گرفت و به دربار آورد ولی آن زن مبتلا به مالیخولیای عشقی شد و پزشکان از
درمانش عاجز شدند تا حکیم عارفی به بالینش آمد و نبضش را گرفت و با شدت ضربان نبضش
محل و منزل و نام عاشقش را پیدا کرد و از پادشاه خواست و او هم رضا داد که آن زن
به آن روستایی شوهر کند به این ترتیب زن درمان شد و این شاید از طرز درمان شاهزاده
شهریار وسیله ابنسینا گرفته و استفاده شده باشد.
کتاب
القانون فیالطب
(The Canon of Medecine) یا
به اختصار قانون بزرگترین اثر پزشکی اسلامی است و چندین بار به زبان عربی بر آن
شرح نوشتهاند و اصلاً به زبان عربی به وسیله ابنسینا نوشته شده و در هزاره ابنسینا
به وسیله آقای عبدالرحمان شرفکندی (ههژار) از عربی به فارسی ترجمه شده است.
کتاب قانون مشتمل پنج جلد یا پنج کتاب
در ۲۶۲۵ صفحه است. جلد اول یا کتاب اول قانون که ۵۲۴ صفحه است به چهار فن و فن
اولش به شش تعلیم و تعلیم پنجمش مشتمل بر یک فصل و پنج جمله است و جمله اولش
درباره استخوانها است که سی فصل دارد. این نمونهای است از طرز تقسیمبندی کتاب
اول و در آن موضوعهای زیر نوشته شده است: تعریف طب و عناصر (ارکانElements)
چهارگانه که عبارتند از خاک و آب و
هوا و آتش و مزاجهای
(Temperament) چهارگانه
گرم و سرد و خشک و تر و خلطهای
(Humors) چهارگانه
دموی یا خونی
(Sanguine) و
بلغمی
(Phlegm) و
صفراوی (Choleric=bilious)
و سودایی
(aterabilious=Sediment) یا
رسوب خون یا گویچههای قرمز یا هیموگلوبین)و استخوانها، ماهیچهها، اعصاب، سرخرگها،
سیاهرگها، قوای بدن، تعریف بیماری، علل و عوارض بیماریها، نبض، ادرار و مدفوع،
انواع ورزش، مالش (ماساژ)، خواب و بیداری، نظافت و استحمام، خوردنیها و
نوشیدنیها، مراقبت نوزادان، پرورش کودکان، بهداشت پیران، چاق و فربه شدن لاغرها،
رژیم غذایی برای رفع چاقی، ویژگیهای چهارفصل، مسافرت و نکاتی که در مسافرت باید
توجه شود، بیماریهی عمومی مانند اسهال و استفراغ و راههای درمان آنها، اماله
(تنقیه یا حقنه)، معالجه پارگی مفصلها، ورمها و شکافتن آنها، معالجه اندام فاسد
شده و بریدن آنها، انواع زخمها، ضربدیدگیها، افتادن، داروهای مالیدنی و
پاشیدنی، رگ زدن (فَصد)، حجامت، زالو دادن، داغ کردن، تسکین درد.
در
آخر جلد اول قانون ابنسینا درباره اینکه «معالجه را از کجا شروع کنیم» شرح مختصری
نوشته است.
کتاب
دوم قانون که ۳۸۲ صفحه است درباره داروهای مفرد به ترتیب الفبا مرتب شده و برای هر
دارو توصیف و خواصش ذکر شده است. کتاب دوم به دو جمله تقسیم شده است.
جمله
اول در ذکر قوانین طبیعی درباره بکار بردن داروهاست که هر طبیبی باید حتماً آن را
بداند و با این قوانین آشنا باشد. جمله اول در شش گفتار است.
گفتار
اول: شناسایی مزاج داروهای مفرده (گرم،
سرد، تر، خشک)
گفتار
دوم: شناسایی مزاج داروهای مفرده از راه
تجزیه
گفتار
سوم: شناسایی مزاج داروهای مفرده از راه
سنجش
گفتار
چهارم: آشنایی با اثر قوای داروهای مفرده
گفتار
پنجم: حالتهایی که از خارج بر دارو عارض
میشوند.
گفتار
ششم: چیدن گیاهان دارویی و نگهداری آنها.
جمله
دوم شامل دوازده لوح و یک قاعده است:
لوح
اول: کار و خواص درمانی دارو (اثرات
فارماکولوژی(
لوح
دوم: اثرات آرایش و زینت (کاربرد در
زیبایی)
لوح
سوم: داروهایی که برای درمان ورمها و جوشها
است.
لوح
چهارم: داروهایی که برای درمان زخمها و
قرحهها است.
لوح
پنجم: داروهایی که برای درد مفاصل است.
لوح
ششم: داروهایی که برای بیماریهای سر بکار
میروند.
لوح
هفتم: داروهایی که برای بیماریهای چشم
مفیدند.
لوح
هشتم: داروهایی که در بیماریهای سینه و
اعضای تنفسی بکار میروند.
لوح
نهم: داروهایی که برای درمان اندامهای
داخلی است (دستگاه گوارشی).
لوح
دهم: داروهایی که برای درمان اندامهای
دفعکننده ادرار است.
لوح
یازدهم: داروهایی که برای رفع تبها بکار
میروند.
لوح
دوازدهم: داروهایی که برای درمان و دفع
زهرهاست.
قاعده
شامل دو قسمت است:
قسمت
اول: شناخت داروها
قسمت
دوم: فهرست الفبایی داروها.
برای
نمونه در ردیف ب شماره ۸۶ داروهای مفرده در خواص بنفشه چنین نوشته شده است:
بنفسج
(بنفشه) گیاهی است مشهور و ریشهاش مانند سایر اجزایش نیروی دارویی دراد. مزاج آن در اول سرد و تر و گروهی گفتهاند
در اول گرم است اما در سردی برگش شکی نیست. خاصیت درمانی آن خون معتدل به وجود میآورد
برای دمل و جوش برگ بنفشه را با کوبیده جو ضماد میکنند ورم گرم را فرو مینشاند.
برای زخم و قرحه روغن بنفشه مفید است. گری (جرب) را درمان میکند. داروی خوبی است
برای سر، بو کردن و بر سر مالیدن آن سردرد را تسکین میدهد. مالیدن و خوردن آن در
مداوای رمد (درد چشم) مفید است.
بنفشه
مخصوصاً مربای بنفشه با شکر برای اندامان نفس و سینه و درمان سرفه مفید است و سینه
را گرم و نرم مینماید، شربت بنفشه درمان ذاتالجنب و ذاتالریه است برای اندامان
غذا و التهاب معده مفید است و ملین ملایمی است برای اندامان دفع مانند درد کلیه
درمان خوبی است خوردن بنفشه خشک صفرا را رفع میکند.
کتاب سوم قانون 576 صفحه است و به
دوازده فن و هر فن به چند گفتار و هر گفتار به چند فصل تقسیم شده و شامل موضوعهای
زیر است:
شرح
مغز و اعصاب و سر و حواس پنجگانه چشم، گوش، بینی، دهان و زبان و دندانها و لب و
لثه و گلو حنجره و زبان کوچک و لوزتین و ریه و حجاب حاجز، قلب، پستانها و انواع
بیماریهای آنها و راهها و داروهای درمان آن بیماری.
کتاب چهارم قانون ۵۹۷ صفحه است و شامل
هفت بخش و هر بخش به چند گفتار و هر گفتار به چند فصل تقسیم میشود و درباره موضوعهای
زیر در آن گفتگو شده است.
علت
تب، بحران بیماریها، ورم و جوش و زخم، جدایی بندها، شکستگی سر، افتادن، صدمه
خوردن، ضربت با تازیانه، فرو رفتن چیزی در عضله، سوختن با آب جوش و آتش، خونریزی،
قرحههای عفونی و غیرعفونی، بیماریهای استخوانها، شکستهبندی، کندن و تکان خوردن
استخوانها، از جا در رفتن فک و استخوان چنبر و دوش و بند بالای بازو و استخوان
بازو و آرنج و مچ دست و انگشتان و مهره و بند سرین و ران و زانو و کاسه زانو و
پاشنه و قوزک و استخوان پا، سینه و دنده و باندپیچی و بالشتک یا تختهگذاری و
درمان آنها.
و درباره زهرهای خوردنی و سموم مارها
و کژدمها و عنکبوتها و حشرات موذی و گاز گرفتن انسان و سگ و گرگ و راسوی سالم و
هار و علاجه آنها با داروهای خوردنی و مالیدنی و پانسمان، و آرایش و پیرایش مو و
پوست و علاج بیماریهای آنها.
کتاب
پنجم قانون ۵۴۶ صفحه است و مخصوص فن ساختن داروهای ترکیبی است که (آ) اقرابادین
نام دارد و شامل یک گفتار و دو جمله است.
گفتار
درباره اصول و مسائل اساسی در علم ترکیب کردن داروها به طور عام.
جمله اول شامل داروهای ترکیبی است که
در سایر کتابهای داروسازی ذکر شده و فایده آن مشخص است. جمله اول دوازده گفتار
دارد:
گفتار
اول: تریاقها و معجونهای بزرگ که ۹۸ جورند
از جمله تریاق فاروق است که سه جور ترکیب دارد و از ۶۴ دارو و گیاه مفرده ترکیب
شده که فرمولش را آندروماخُس حکیم یونانی داده است و درمان بیماریهای سخت است و
شخص سالم اگر از آن استفاده کند برای پیشگیری بسیاری از بیماریها مفید است.
از جمله قرص ماران است که یکی از
داروهایش گوشت پخته مار است و ضد زهر مار است.
گفتار
دوم: ایارجها یا معجونهای مسهل ۲۶ جورند
مانند ایارج روفُس (نام سازنده آن است).
گفتار
سوم: گوارشیها 59 جورند از جمله گوارشیهای
زیرهای و گوارشیهای فلفلی، گوارشیهای بهی، گوارشیهای کافوری، گوارشیهای
دارچینی که تألیف و ترکیب جالینوس حکیم هستند.
گفتار
چهارم: داروهای در دهن ریختنی و کفلمه
کردنی برای بزرگسالان و کودکان که 21 فرمول دارند.
گفتار
پنجم: انگشت پیچها (لیسیدنیها) ده جور
ترکیب دارند.
گفتار
ششم: شربتها و ربها 73 نوعند.
گفتار
هفتم: مرباها و انبهجات 18 نوعند از جمله
مربای سیب، مربای شقاقل، مربای آلو، مربای شلغم، مربای گلسرخ.
گفتار
هشتم: قرصها 63 نوعند از جمله قرص گل
محمدی، قرص کافور، قرص زرشک، قرص گل کوکب، قرص راوند چینی.
گفتار
نهم: آبپزها و حبها مانند حب مشک، حب
مقل که 29 نوع هستند.
گفتار
دهم: روغنها که 44 نوعند مانند روغن
بابونه، روغن مصطکی، روغن شبت (شوید)، روغن سوسن، روغن گزنه.
گفتار
یازدهم: مرهمها و ضمادها مانند مرهم سفید
سفیدآب، مرهم زاج سفید و ضماد آندروماخُس که 23 نوع هستند.
گفتار
دوازدهم: داروهای ترکیبی برای بیماریهای
مختلف مانند سردمزاجی، سرماخوردگی، سردرد مداوم و مزمن، سرگیجه، وسوسه و دیوانگی،
تقویت حواس و هوش، سکته، لرز، تشنج، درد گوش، درد دندان، خون دماغ، تف خونی، قی
خونی، درد کبد، قولنج، آروغ ترش، ضد اسهال ساده و خونی و بلغمی.
جمله
دوم درباره داروهای ترکیبی که ابنسینا دستور داده است شامل هشت گفتار است:
گفتار
اول: برای بیماریهای سردرد ۱۷ نسخه.
گفتار
دوم: برای بیماریهای چشم ۶۳ نسخه.
گفتار
سوم: برای بیماریهای گوش و بینی ۱۳ نسخه.
گفتار
چهارم: برای بیماریهای دندان ۱۰ نسخه.
گفتار
پنجم: برای بیماریهای دهان و گلو ۲۹ نسخه.
گفتار
ششم: برای علاج بیماریهای داخلی ۵۲ نسخه.
گفتار
هفتم: در علاج درد مفاصل و نقرس و عرقالنسا
۸ نسخه.
گفتار
هشتم: در داءالثعلب (درد روباه) ۱ نسخه.
در
آخر کتاب قانون بخش کوچکی درباره وزنها و ترازو و اسبابهای اندازهگیری اختصاص
دارد.
ابنسینا همچنان که در مقدمه کتاب
قانون نوشته بود تصمیم داشت کتابی در طب عملی بنویسد و تجارب خود را نیز در آن
بگنجاند ولی اجل مهلتش نداد.
در
زمان ابنسینا و قبل و بعدش که اثر جادو و کرات آسمانی و افلاک را در پیدایش بیمارها
و درمان آنها موثر و مفید میدانستند. ابنسینا در رد و تکذیب طالعبینی نوشت و
غالب پزشکان اسلامی با ابنسینا با جادوگری و طالعبینی در پزشکی مخالف بودند.
از
سی سال بعد از فوت ابنسینا تاکنون صدها تفسیر و شرح و خلاصه بر کتاب قانون نوشته
شده، اول تفسیر را ابوعبیدالله جوزجانی شاگرد و مریدش در قرن پنجم هـ.ق نوشته است.
از جمله شرحها یکی شرح علی رضوان متوفی به سال ۴۶۰ هـ.ق و شرح امام فخر رازی و
شرح قطبالدین شیرازی متوفی به سال ۷۱۰ هـ.ق و خلاصهای از قانون و بعضی از کتابهای
مهم پزشکی دیگر بنام قانونچه که به وسیله محمودبن عمر چغمینی متوفای ۷۴۵ هـ.ق
نوشته شد و محمدبن یوسف ایلاقی از شاگردان ابنسینا نیز کلیات قانون را بنام
الایلاقیه تلخیص کرده است.
یکصد
سال بعد از فوت ابنسینا کتاب قانون به وسیله شخصی به نم جرالد (۱۱۸۷- ۱۱۱۴) از اهالی کرمونای ایتالیا به
زبان لاتین ترجمه شده است.
قانون
ابنسینا بعد از ترجمه به لاتین به زبانهای انگلیسی و فرانسه و آلمانی و ایتالیایی
و عبری نیز ترجمه و به مدت پانصد سال مورد مطالعه و تدریس و تعلیم در دانشگاههای
اروپا قرار گرفت.
ابنالنصیف یکی از آموزگاران طب در
دمشق متوفی در ۱۲۸۸ میلادی خلاصهای از کتاب عظیم قانون تهیه کرد که بسیار مورد
استفاده پزشکان قرار گرفت و بر آن شرحهای زیادی نوشته شد.
ترجمه لاتینی کتاب قانون بعد از
اختراع چاپ در نیمه اول قرن پانزدهم ۳۶ بار چاپ شد.
دکتر جبرانی ماناردی در ۱۵۳۶ میلادی
مینویسد که در آینده یکی از کارهای محققان این خواهد بود که منابع گردآوری اثر
عظیم ابنسینا را کشف کنند.
پاولُف
فیزیولوژیست مشهور روسی در انسان چهار نوع خلط یافته و نظر بقراط و جالینوس و ابنسینا
و سایر پزشکن قدیم را در این مورد تایید کرده است.
در ۱۷۹۷ یک طبیب مشهور انگلیسی به نام Bree در کتاب خود بنام A practical Inquiry on disordered
Respiration نظر
ابنسینا را که در کتاب قانون بلغم را علت ایجاد آسم (تنگی نفس) نوشته است تایید و
تشریح و تاکید کرد.
پروفسور
Antonio Culeras استاد نورولوژی دانشگاه نیویورک در صفحه ۳ کتابش بنام Clinical Handbook of Sleep
Disordereds چنین
نوشته است: «در اواسط قرن دهم میلادی وقتی
که اروپا هنوز دوران تاریکی را میگذرانید ابوعلیسینا پزشک هوشمند ایرانی (Prince of physicians امیرالأطبا) در کتاب قانون خود در
مورد بهداشت خواب، خواب آلودگی، بیخوابی، ارتباط خواب و غذا، بهترین ساعت خواب،
اثرات فیزیولوژی خواب، تاثیر خواب روی نبض مطالبی نوشته است که تا اواخر قرن
نوزدهم مورد استفاده دانشمندان اروپایی بوده است.
ابنسینا خیلی از موضوعهای کتاب
قانون را به شعر سروده و بنام اُرجوزه نوشته است تا طالبان و دانشجویان طب آنها را
حفظ کنند و از یاد نبرند و آن اشعار در ۸ کتاب و در ۸ موضوع است. در تشریح طب، در
خصوصیات چهار فصل سال، در حفظالصحه یا بهداشت، در توصیههای پزشکی و در توصیههای
بقراط پزشک مشهور یونانی و درباره قوه شهوانی و در تجربههای پزشکی است که اخیراً
بنام شعر در پزشکی
(Poem in Medicine) در
آمریکا از کتابهای فرانسه ترجمه و منتشر شده و دکتر (Major) که از استادان بزرگ پزشکی آمریکاست
مقدمه تحسینآمیزی بر آن نوشته است.
ملاحظه
و مطالعه پنج جلد کتاب قانون ابنسینا هر پزشکی را به یاد کتابهای تشریح و
فیزیولوژی و درمانشناسی و داروشناسی (فارماکولوژی) و زهرشناسی و فارماکوپههای
(کتابهای داروهای مفرد و مرکب)
Codex و Dorvault میاندازد
و به صراحت و قوت اعلام میکنند که موجد و مولد و موسس طب و داروسازی و پیراپزشکی
جدید میباشند.
در
تمام مراجع و مراکز علمی جهان و پیش دانشمندان و استادان و معلمین و دانشجویان
آنها ابنسینا
(Avicenna) نامی است مشهور و معروف در فلسفه
و در پزشکی او را امیرالاطبا میخوانند، تصویرش سالن بزرگ دانشکده پزشکی پاریس را
زینت بخشیده است.
مگر
نه این است که در آبان ماه ۱۳۳۰ شورای جهانی صلح در جلسه سالیانه عمومی خود در شهر
وین پایتخت اتریش تصمیم گرفتند برای پنج نفر از دانشمندان مراسم بزرگداشت و جشن
برپا کنند که یکی از آنها جشن هزارمین سال ولادت با سعادت ابنسینا بوده است.
این
ما نبودیم که به فکر برپایی آن جشنها افتادیم بلکه به ما گفتند و یادآور شدند که
در هزار سال پیش این فیلسوف عظیم و پزشک حاذق و ماهر در حوزه نژاد ایرانی در افشنه
بخارا متولد شده است، آن وقت جناب سعید نفیسی ادیب دانشمند و عدهای دیگر قیام و
اقدام کردند. لذا (قدر گل بلبل شناسد قدر گوهر گوهری) امید است این جشنهای باشکوه
سالانه روز پزشک در ایران سبب شود ابنسینا را خیلی خوب بشناسیم و ابنسیناهایی
از بین پزشکان و دانشجویان و دانشطلبان ایران و جهان ظاهر شوند، با یاری خداوند
بیمانند.
قرنها حکم چنین بود که هر کس میخواست
پزشک خوبی باشد باید ابنسیناشناس خوبی باشد.
یادآوری: گفتن و نوشتن طب و طبیب اسلامی بر
اطبای مسلمان عربینویس خیلی درستتر است تا بگوییم و بنویسیم اطبای عربی و طب
عربی، زیرا خیلی از این اطبا کتابهای طبشان را به عربی نوشته بودند و مسلمان
بودند ولی اغلب عرب نبودند و همینطور درباره حکما و شعرا و علما نیز این موضوع
صادق است.
جشن
هزاره ابنسینا
شورای
جهانی صلح در آبان ماه ۱۳۳۰ در شهر وین اتریش در جلسه سالیانه عمومی خود تصمیم گرفت
که برای پنج نفر از دانشمندان بزرگ جهان مراسم جشن و بزرگداشت برپا دارد یکی از
آنها هزارمین سال ولادت ابنسینا پزشک و فیلسوف مشهور ایرانی بود. لذا یک کمیته
بینالمللی به ریاست عالم و ادیب فاضل جناب آقای سعید نفیسی با ۴۴ نفر از
دانشمندان و نمایندگان ۲۳ کشور جهان در تهران تشکیل گردید همه کشورهای جهان بجز
چند کشور در بزرگداشت هزاره ابنسینا شرکت کردند و جشنهای مجللی در پایتختها و
شهرهای بزرگ خود برپا کردند و کتابها و رسالات و مقالات فراوان در مجلات و
روزنامهها در شرح حال و بزرگداشت ابنسینا نوشتند و از این راه ابنسینا بیش از
پیش به جهانیان شناخته شد.
در
ایران از ۲۳ تا ۲۹ مهر ماه هفته ابنسینا در باشگاه ارامنه تهران برپا شد و دهها
هزار نفر از آن دیدن کردند در غالب مراکز استانها و شهرهای بزرگ ایران جشن هزاره
برپا شد. در ازبکستان در بخارا در ده افشنه محل تولد ابنسینا جشن مجللی برگزار شد
و دبیرستانی به نام ابنسینا افتتاح گردید و انجمن آثار ملی ایران دست به اقدامات
مهمی زد از آن جمله انتشار تصویر ابنسینا و تمبرهای یادگار هزاره ابنسینا و
ساختمان آرامگاه باشکوهی بر مزارش در همدان و تاسیس کتابخانه و ساختن مجسمه ابنسینا
در همدان و انتشار اوراق بختآزمایی و انتشار ۱۸ جلد کتاب و رساله از آثار و
تألیفات فارسی ابنسینا بود.
مقبره
و مجسمه و کتابخانه ابن سینا در همدان
مردم
همدان مقبره ابن سینا را باباعلیسینا میگویند. مقبره ابتدا زیر یک چهار طاقی
بوده و مقبره ابوسعد یا ابوسعید دخدوک که از عمال امیر علاءالدوله کاکویه و از
دوستان و مشاوران ابن سینا بوده در جوار مزار ابن سینا میباشد. محل مقبره خانهای
بوده متعلق به ابوسعید دخدوک که ابن سینا بعد از برکناری موقت از وزارت شمسالدوله
امیر همدان در آنجا اقامت نمود و به زندگی و تدریس و تألیف پرداخت.
در
سال ۱۲۹۴ هـ.ق نگار خاتم دختر عباس میرزا نائبالسلطنه دستور داد چهار طاق مزار را
برداشتند و دو سنگ بر دو مزار ابن سینا و ابوسعید گذاشتند و گنبدی از آجر روی آنها
ساختند در سال ۱۳۳۹
هـ.ق محمدحسین فریدالدوله گلگون رئیس
شهرداری همدان با هزینه و کمک چند نفر خیّر دستور داد دیواری دور آرامگاه ابن سینا
بنا کردند و دری در سمت جنوب غربی مقبره روبروی پل قدیمی گذاشتند و تالار بزرگی و
اتاقهایی برای کتابخانه و انبار و چاه آب و حوضی نیز در حیاط آن ساختند. در مغرب
تالار قرائت خانه قرار داشت و در مشرق آن راهرویی بود که به اتاق کوچکی منتهی میشد.
آرامگاه
زیبا و مجلل کنونی با مساعی انجمن حفظ آثار ملی سالهای ۱۳۳۰ و ۱۳۳۱ شمسی به
مناسبت جشن هزاره تولد ابن سینا با طراحی و نظارت آقای مهندس هوشمگ سیحون ساخته
شده و در سال ۱۳۳۳ شمسی با تشکیل کنگره شکوهمندی که عده زیادی از دانشمندان ایرانی
و خارجی در آن شرکت داشتند آرامگاه گشایش یافت.
گنبد
آرامگاه تازه ابن سینا مطابق سبک معماری قرنی که ابن سینا میزیسته (قرن ۴ و ۵ هـ.ق)
شبیه گنبد عظیم مقبره قابوس وشمگیر در استان گلستان (گرگان سابق) که از شاهکارهای
معماری است ساخته شده اما به جای ده ترک دوازده ترک در آن منظور شده و بیانگر ۱۲ رشته
دانشهایی است که فیلسوف و طبیب بزرگ و نامی ایران در آنها مهارت و استادی داشته
است گنبد مخروطی شکل و شعاع آن ۲.۰۵ متر و بلندی آن ۳.۴۰ متر و فاصله نوک مخروط
گنبد تا سقف آرامگاه ۲۳ متر است. بلندی اتاق اصلی آرامگاه ۶.۱۰ متر و بلندی نوک
گنبد تا کف آرامگاه ۲۹.۱۰ متر است. در ورودی ساختمان مقبره سمت مشرق است و ایوانی
دارد به طول ۳۰ متر و عرض ۳.۵ متر و ۱۰ ستون به بلندی ۴.۱۰ متر در یک ردیف یک
پارچه از سنگ خارا قطر این ستونها در پایین ۹۵ و در بالا ۷۵ سانتیمتر است. این ده
ستون نمودار گذشت ده قرن از ولادت ابن سیناست (هزاره ابن سینا) این ایوان با دری
چوبی به بلندی ۳.۲۴ متر به آرامگاه متصل میشود در طرفین محوطه آرامگاه دو سنگ قبر
است. سنگ قبر سمت راست قبر ابن سیناست و سنگ قبر سمت چپ قبر ابوسعید دخدوک همدانی
است روی هر دو قبر یک تخته سنگ مرمر یک پارچه به طول ۲.۵۵ و عرض یک متر گذاشته شده
و روی آن کتیبهای به خط ثلث زیبا به وسیله آقای احمد معصومی زنجانی نوشته شده.
روی دیوارهای داخلی محوطه آرامگاه ۲۰ بیت قصیده عینیه ابن سینا به عربی درباره نفس
ناطقه انسانی به خط ثلث برجسته روی چهل لوح سنگ مرمر نوشته شده که هر لوح سنگ مرمر
به طول ۱.۱ و عرض نیم متر است. در دو طرف سرسرای اولیه دو تالار به طول ۹.۷۵ و عرض
۵.۸ متر وجود دارد که یکی کتابخانه و دیگری موزه است. در جنوب شرقی ساختمان پلکانی
است که رو به جنوب بالا میرود و به محوطه بالای آرامگاه میرسد. تمام بنا از سنگ
خارا ساخته شده در وسط برج روی کف فوقانی آرامگاه صندوق چهارگوشی قرار دارد که ضلع
قسمت پایین آن ۱.۱۲ متر و ضلع فوقانی آن و ارتفاعش ۳۷ سانتیمترند و بر چهار بدنه
این صندوق کتیبهای عربی به خط ثلث برجسته بسیار زیبا نوشته شده است.
مجسم
ابن سینا که در سمت مشرق آرامگاه نصب شده کار استاد هنرمند ابوالحسن صدیقی است و
از سنگ یک پارچه مرمر سفید قم با ارتفاع ۳.۱۰ متر و پهنای ۹۰ سانتیمتر و وزن
تقریبی ۵.۴ تن بر بالای پایهای از تخته سنگ گرانیت قرار گرفته و لوح سنگی به
بلندی ۱.۱۸
بر بالای پایهای قرار گرفته و بر روی آن لوح سنگ تاریخ تولد و رحلت ابن سینا و
رباعی از او نوشته شده است:
۴۲۸- ۳۷۰هـ.ق:
دل
گرچه در این بادیه بسیار شتافت یک
موی ندانست ولی موی شکافت
اندر دل من هزار خورشید بتافت آخر
به کمال ذرهای راه نیافت.
عکسها و تصاویر
خیالی و جمجمه و آرامگاه قدیم و جدید ابن سینا
روز
پزشک یا روز بزرگداشت ابن سینا
در
سال ۱۳۷۷ شمسی سازمان نظام پزشکی ایران در زمان ریاست جناب آقای دکتر سیدشهابالدین
صدر بعد از شور و مشورت و نظرخواهی کامل اول شهریور ماه را که روز تولد ابنسیناست
به عنوان روز پزشک انتخابنمودند که مورد تایید شورای انقلاب فرهنگی و وزارت بهداشت
و درمان و آموزش پزشکی در زمان وزارت جناب آقای دکتر فرهادی و مقام محترم ریاست
جمهوری جناب آقای سیدمحمد خاتمی نیز قرار گرفت و این در دوران رهبریت انقلاب حضرت
آیتالله العظمی سیدعلی خامنهای بوده است لذا هر سال در ول شهریور ماه پزشکن و
اعضای سازمان نظام پزشکی ایران تحت نظارت و سرپرستی سازمان نظام پزشکی هر محل دور
هم جمع میشوند و ضمن شادی و سرور خدمات و مساعی عظیم علمی و منطقی و فلسفی و
پزشکی ابن سینا را مطالعه و مرور مینمایند و تصمیم میگیرند که به فضل و عنایت
خداوند بیمانند همانند ابن سینا ماهرانه و صمیمانه به مداوا و معالجه بیماران
قیام و اقدام کنند و باشد که از بین آنان و سایر دانشجویان و طلاب کشور عزیز ایران
مثل ابن سینا ظاهر و نمایان شوند و سبب سرافرازی خود و شهر و کشور خود و جهان
گردند.
نویسنده
این کتابچه افتخار دارد که به این وسیله به پزشکان ارجمند و اعضای گرامی سازمان
نظام پزشکی کشور عزیز ایران شادباش و تبریک و تهنیت دائمی خود را معروض بدارد و
بقای سلامت و مزید موفقیت و مسرت و عزت و سعادت و خدمت آنان را به همنوعان از
خداوند سبحان تمنا نماید.
انشاءالله
سازمان نظام پزشکی ایران با کمک دولت عدهای از حکما و علما و فقها و اطبای عظام
حوزه و دانشگاه را به ترجمه و تشریح کتابهای علمی و پرارج ابن سینا دعوت فرمایند.
دکتر
مهدی خورسندی
-----------------------------------
معانی لغات و اصطلاحات و اسامی خاص
نوشته شده در این کتابچه:
الف
اَبعد:
دورتر.
ابن
حجر عسقلانی: ابوالفضل شهابالدین احمدبن
علی عسقلانی ۷۷۳-۸۵۲ هـ.ق محدث و فقیه و مورخ مصری شافعی در سال ۸۲۷ مقام قاضیالقضاتی
داشت و به تدریس و وعظ نیز مشغول شد و ۱۵۰ تألیف دارد از جمله: الاصابه فی تمیزالصحابه و فتح الباری فی شرح
البخاری.
ابونصر
فارابی (۳۳۹-۲۶۰): فیلسوف اسلامی ایرانی
اهل فاراب معلم دوم که ابن سینا به خواندن نوشتههای او علاقمند بود. نامش محمد
نام پدرش طرخان در ۲۶۰ هـ.ق متولد و در ۳۳۹ در شام وفات کرد. از فاراب به بغداد و
حران رفت و فلسفه و منطق آموخت. به شام و مصر و حلب سفر کرد تابع مکتب مشاء ارسطو
و دوستدار فلسفه اشراق افلاطون عرفان بود.
اِثم:
گناه، جمعش آثام (گناهان)
اخوانُالصفا
و خُلانالوفا: برادران باصفا و دوستان با
وفا، پنج نفر از حکما و علمای بزرگ اسلامی ایرانی اواسط قرن چهارم هـ.ق در بصره و
بغداد دور از دید و شنید متعصبان و قشریان دور هم جمع میشدند و پنجاه و یک رساله
در کلیه علوم اسلامی و علوم رایج زمانشان را نوشتند و مقصدشان این بود که دین را
با علم و حکمت توأم کنند تا مردم دین بدون اوهام و خرافات و تعصبات داشته باشند و
خلاصه آن پنجاه رساله را نیز در یک رساله جمع کردند برای آسانی تعلیم، نظریات و
تألیفاتشان خیلی مورد تحسین علما و حکما از جمله ابن سینا واقع شد.
اَرثماطیقی (Arithmatic) : علم حساب.
ارسطو
یا ارسطاطالیس )دوستدار دانش یا فاضل کامل): از بزرگترین فیلسوفان یونان (۳۸۴-۳۲۲ ق.م(
معلم اول و مؤلف منطق و کتابهای زیادی در فلسفه طبیعی و الهی و
موسس حکمت مشاء
(Peripatetic) محل
درسش در لیسه
(Lycee) بود
و در هنگام درس حرکت و مشی میکرد و درس میداد. (مشاء یعنی خیلی قدمزننده)
ارغُنون
یا اُرغُن: به یونانی ارگانون
(Organon) نام
کتاب منطق ارسطو و نام سازی است.
ارنست
رنان: ژوزف ارنست رنان (Ronan) دانشمند قرن نوزده فرانسه است که
درباره کتاب مقدس و دیانت یهودی و مسیحی به دلیل دانشتن زبان عبری اطلاعات خوبی
داشته حکمت الهی کاتولیک را نمیپسندید. دوره عالی فلسفه را هم خوانده بود و
دکترای ادبیات داشت. در پاریس در مجلات مهم مقالاتی میداد و با برتوله شیمیدان
معروف دوست بود و به وسیله او به علوم طبیعی علاقه و اطلاع پیدا کرد، رنان مخالف
با اوهام و خرافات دینی بوده است.
استقصاء:
دوربینی، ژرفنگری.
استکمال:
رفتن به طرف کامل شدن
اسحاقبن
حنین: پزشک و مترجم علوم پزشکی و فلسفه
یونان به عربی در زمان خلفای عباسی بود و مانند پدرش حنینبن اسحاق در پزشکی و
ترجمه بسیار قوی و کوشا بوده است.
اسطُرلاب:
یونانی است. دستگاهی است که برای یافتن
ستارگان و تعیین ارتفاع آنها به کار میرفت.
اَضحی: عید قربان، روشنایی نزدیک ظهر.
اضحویه:
منسوب به عید قربان، منسوب به روشنایی.
اُسطُقُس:
کلمهای
یونانی است به معنی عنصر بسیط و حکمای قدیم آب و خاک و آتش و هوا را عنصر بسیط و
ساده میدانستند، جمعش اُسطُقُسات است.
اسکندرانی
یا اسکندرائی: حکمای یونان بعد از تعطیل
شدن مراکز علمی افلاطون و ارسطو و سایر حکمای یونان وسیله قیصر مسیحی روم شرقی به
بندر اسکندریه مصر کنار دریای مدیترانه پایتخت سرداران اسکندر منتقل شدند و آنجا
را محل علم و حکمت قرار دادند.
اسماعیلیه
(سبعیه- باطنیه): به هفت امامیها میگویند.
این فرقه شش امام از حضرت علی(ع) تا حصرت امام جعفرصادق(ع) را قبول دارند و بعد میگویند
حضرت صادق پسر بزرگش اسماعیل را به جانشینی خود تعیین کرده بود و اسماعیل و اولادش
از ترس خلفا به نقاط دور فرار کردند و محمد پسر اسماعیل به دماوند رفت و در آنجا
مخفی شد معتقدند و زنده است و قائم موعود این فرقه است. عبداللهبن میمونالقداح
موسس حقیقی اسماعیلیه استو خلفای فاطمی مصر خود را از عقاب او میدانند.
اشراق:
روشن شدن، طلوع کردن آفتاب.
اغراض:
غرضها، هدفها، مقصودها، مفردش غرض (هدف،
مقصود).
افشنه:
جایی که ابن سینا در آن متولد شد که در
حال حاضر لغلقه نامیده میشود.
افلاطون: (۴۲۸-۳۴۷ ق.م) شاگرد سقراط و شارح افکار او و
موسس مکتب اشراق و معلم ارسطو و در باغهای آکادموس (Academus) تدریس میکرد.
أقرابادین
(اِقرابادین): نام کتاب پنجم قانون ابن
سینا است که داروهای مرکب در آن نوشته شده است.
اقصی:
دورتر.
اُقلیدوس (Eucide) : هندسهدان بزرگ یونانی در اسکندریه مصر قرن
3-4 ق.م.
اکفا:
مانندها و شبیهها، مفردش کفو (مانند و
شبیه).
ایساغوجی
(مدخل، محل ورود): عربی کلمه یوان ایزاگگ (Isagogue) است که اولین قسمت منطق میباشد.
کتابی است که فورفریوس
(Porphery) حکیم
یونانی قرن ۳-۲ بعد از میلاد نوشته و در تشریح کلیات خمس است.
ایقاع:
هم وزن کردن سازها در موسیقی که ابن سینا
آن را دستان نامیده و نوشت.
ایلاق: شهری بود نزدیک تاشکند.
ب
باورد: ابیورد از شهرهای قدیم خراسان.
بخارا:
پایتخت سلسله سامانی، شهری است در
ازبکستان فعلی.
برّ:
نیکی، خوبی.
بقراط: (Hipocrate) یکی از بزرگترین پزشکان یونان
قدیم (قرن ۴ و ۵ ق.م) که به پدر طب معروف استو قسمنامه پزشکی از اوست.
بطلمیوس:
ریاضیدان مهم در قرن دوم بعد از میلادی
که کتاب هیئتی به نام مجسطی را تالیف کرد.
بعید:
دور
بلخ:
از شهرهای مشهور زمان سامانیان، فعلاً
شهری است در ترکستان افغانستان
بوران: نام اسب ابنسیناست که غالباً صبحهای
زود بر آن سوار میشد و برای هواخوری و تماشای دشت و کوه و طبیعت و رود میرفت و
قرارهایش را از دست ماموران سلطان محمود سوار بر بوران انجام داده از جمله فرار از
گرگانج خوارزم به گرگان را، لذا خیلی بوران را دوست داشت و به معنی باد و باران
تند و شدید میباشد.
بَهیمه:
چهارپا، جمعش بهایم (چارپایان)
بیاکفا:
بیمانند.
ت
تبارک: مبارک و خجسته است.
تحتالحنک:
قسمتی از عمامه که از زیر چانه رد میکنند
و بر روی شانه میاندازند.
تعالی:
بزرگ و بلندمرتبه است.
ترغیب:
میل و رغبت دادن
تعریض:
جواب دادن، پاسخ دادن
تعفین:
بودار کردن، حل کردن دارو در الکل یا سرکه
و صاف کردن و مصرف کردن قسمت مایع آن مانند تنتورها.
تعوَّذ:
پناه بردن
تعویذ:
برداشتن آیات قرآن مجید برای دفع چشم زخم.
تمهید:
مقدمه چیدن.
تضاد:
ضد هم بودن مانند سیاهی و سفیدی.
تناقض:
مقابل هم قرار گرفتن مثل بودن و نبودن،
وجود و عدم و جهل و علم.
تنفیر:
نفرت و دوری کردن
تولا:
دوستی
تهافه:
ازدحام مردم برای آب برداشتن، هجوم پروانهها
به نور، افتادن چیزها روی هم.
تهافهالفلاسفه:
ازدحام
فیلسوفان، نام کتابی است از امام محمد غزالی که در آن موارد ایراد و اشکال بر مکتب
ارسطو مخصوصاً فارابی و ابن سین نوشته شده است.
ث
ثعلب: روباه.
ج
جالینوس: حکیم و طبیب معروف یونانی ۲۰۱-۱۳۱ بعد از میلاد.
جوزجان:
قریهای است بین جنوب و مغرب شهر داراب
فسای فارس.
جوهر: (Substance) هر چیزی که قائم به خود باشد
مانند سنگ، چوب، آب، جسم.
ح
حاج ملاهادی
سبزواری: متود قرن ۱۳ هـ.ق سرایند اشعاری
به زبان عربی در منطق و فلسفه با توجه به حکمتالاشراق سهروردی و اشارات ابن سینا
بنام منظومه که تألیفش مدت ۲۱ سال طول کشید و به آن شرحهای فراوان نوشتهاند از
جمله خودش و پسرش آن را شرح کردهاند.
حاذق:
استاد، ماهر
حذاقت:
استاد بودن، ماهر بودن
حصول:
حاصل شدن، بدست آمدن
حقّانی:
خیلی با حق و حقیقتشناس.
حقنه:
اماله، تنقیه.
حکمت:
فلسفه، دوست داشتن دانش
حکمت اشراق: حکمت افلاطون است که معتقد بود باید با کوشش و
زهد و ریاضت روح و قلب را پاک و روشن نمود تا نور و علم الهی در آنها بتابد و
بصیرت و آگاهی و علم حقیقی حاصل شود.
حکمت
مُتعالیه: تطبیق و تلفیق و تفسیر حکمت
اشراق و حکمت مشاء و مذهب عرفان و علم کلام با کلامالله مجید وسیله ملاصدرا (صدرالمتألهین).
حلوان:
شهری آباد و پرنعمت بین بغداد و سامره
بوده است.
حکمت
مشاء: فلسفه ارسطو فیلسوف یونانی را گویند.
چون ارسطو قدم میزد و مشی میکرد و فلسفه خود را تعلیم میداد لذا به فلسفه مشاء
معروف شد.
حنک
(حُنک): زیرچانه، منقار کلاغ.
حُنینبن
اسحاق: از مسیحیان نیشابور (۲۱۹-۱۴۹ هـ.ق)
پزشک معروف مامون خلیفه عباسی و مترجم و صاحب تألیفات فراوان به زبان عربی و
یونانی و سُریانی. کتابهای بقراط و جالینوس و ارسطو را به عربی ترجمه نمود و پسرش
اسحاقبن حنین مثل پدر طبیب و مترجم عالی بود.
حیبن
یقظان: نام یکی از کتابهای داستانی و
آموزنده ابن سینا و ابنطفیل و شهابالدین سهروردی است.
حیرت:
تعجب، سرگشتگی.
حیّز:
جا، محل، مکان.
خ
خرمیثن: در حال حاضر رمتن نامیده میشود. محل کار عبدالله
پدر ابن سینا.
خواجه:
صاحب، بزرگ، خداوند.
خواجه
عبدالله انصاری: 481-396 هـ.ق از اجله
محدثین و عرفا و شعرای عرفان ایران است.
خواجه نصیرالدین طوسی: از بزرگترین فلاسفه و ریاضیدانان است و وزیر
هلاکوخان مغول و موسس رصدخانه و دریاچه آرال.
خواطر:
خاطرها، دلها، ضمیرها، مفردش خاطر: دل و ضمیر.
خیّر:
خیرخواه.
ر
راضیه: راضی و خرسند.
ربانی:
خداشناس کامل.
رمد:
درد چشم
ز
زبان سریانی: زبان قوم ساکن بینالنهرین بود که در زمان
اسکندر با زبان یونانی آمیختگی پیدا کرد.
زحیر:
اسهال خونی
س
سماع: شنوایی، سرور، آهنگ خوش، رقص.
سماع
طبیعی یا سمعالکیان: قسمتی از علم طبیعی
بود که درباره زمان و مکان و حرکت و سکون و نهایت و لانهایت بحث میکرد (فیزیک)).
سمنقان:
شهر کوچکی نزدیک جاجرم نیشابور بوده که
عربی سمنگان است.
سودا:
خیلی سیاه، خیلی شیفتگی.
سهرورد:
دهی است در بخش قیدار شهر زنجان.
ش
شارح: شرح و توضیح دهنده.
شارع:
آورنده شریعت و دین یعنی پیامبر.
شیخ
محمود شبستری: عارف و عالم کامل و مشهور
قرن ۸-۷ هـ.ق در قریه شبستر ۸ فرسنگی تبریز متولد در تبریز تحصیلات و عرفان خود را
تکمیل و رساله منظو گلشن راز را به فارسی در جواب سوالات منظوم میرحسینی هروی
خراسانی سرود که بر آن شرح زیاد نوشتند و رساله سعادتنامه به شعر و رساله حقالیقین
به نثر نیز از اوست. در اواسط عمر به کرمان رفت و متاهل گردید و در اواخر عمر در
سال ۷۲۰ هـ.ق در شبستر رحلت نمود.
شهرستانی: ابوالفتح محمدبن ابوالقاسم عبدالکریم فقیه و
متکلم و از دانشمندان اشعری متولد در شهرستان خراسان در ۴۷۹ متوفی در ۵۴۸ هـ.ق مدتی در خوارزم و سه سال در بغداد و سپس به
خراسان رفت و در خدمت سلطان سنجر بود. از کتابهای ملل و نحل و المصارعه است.
ص
صَدیق:
خیلی راستگو، دوست، جمعش اصدقا.
صِدیق:
راستگو.
صدیقین:
آخرین و بالاترین ترسندگان از خداوند
سبحان هستند (تائبان و عابدان و زاهدان و عالمان و عارفان و صدیقان یا صدیقین)
صرع:
بیماری عصبی است که سبب غش و افتادن بیمار
و حرکات شدید عضلانی میشود.
ض
ضرورت: نیاز، احتیاج.
ط
طبایع
چارگانه: سردی، گرمی، تری، خشکی.
طیلسان:
جامه گشادی که فقها میپوشند.
ع
عرض (Accident) : هر چیز که قائم به ذات خود نباشد مانند رنگ
سفید کاغذ یا برف و یا پارچه.
عروض:
وزنهای مختلف که از روی آنها شعرا شعر میگویند.
عروضی:
یعنی عروضدان، کسی که اوزان اشعار (عروض)
میداند.
عزائم:
افسونگریها، افسونها، دعاهایی که بر
بیماران برای شفا میخوانند.
عزیمت:
اراده محکم، افسون.
عسقلان:
شهری است در شام در کنار دریای مدیترانه.
عقاقیر:
داروهای گیاهی، مفردش عقّار.
علم
کلام: علم منطق و فلسفه دین.
علم
لدنی: علم از پیش خود و خدادادی و بدون
تحصیل مانند علم پیغمبران و علم عرفا.
عمّال:
کارگران، کارگزاران، پیشکاران.
عمید:
سردار، فرمانده، جمعش عمداء.
عناصر:
ارکان، آخشیج، ماده بسیط و مجرد، به نظر
علما و حکمای قدیم آب و آتش و خاک و هوا از عناصر محسوب میشدند.
عنیف:
سخت و خشن.
عود:
یکی از آلات موسیقی، گیاهی ایت که سوزاندن
شاخههایش بوی خوش و مطبوعی دارد.
عوذ:
پناهگاه.
عیاذ:
پناه، پناهگاه.
غ
غباوت:
نادانی، احمقی، کم هوشی.
غبی:
نادان، احمق، کم هوش.
غریزی:
مربوط به سرشت و طبیعت و فطرت.
غزالی:
امام
محمد غزالی از مشاهیر علماء دوره سلجوقی و در سال ۴۵۰ در غزاله طوس متولد شد. در
بسیاری از دانشها مخصوصاً در فقه و حکمت به مقام اجتهاد رسید و در سال ۴۸۴ به
دعوت خواجه نظامالملک در مدرسه نظامیه بغداد مشغول تدریس شد و پس از چهار سال
کنارهگیری کرد. تألیفات مهمی از خود به یادگار گذاشت.
غِنی
(غنا): توانگری، بینیازی.
غَناء:
آوازخوانی.
ف
فارابی:
ابونصر
محمد حکیم کامل با فضایل اخلاقی و پیرو مکتب مشاء ارسطو و دوستدار مکتب اشراق
افلاطونی معم دوم کتابهایش مورد قبول و مطالعه ابن سینا بود. فیلسوف قرن ۴-۳ هـ.ق اهل فاراب
ترکستان بود.
فتق:
باز کردن.
فساد:
فاسد و خراب و معدوم شدن.
فلوتین
Plotin) ۲۷۰ -۲۰۵م): فیلسوف رومی ک در اسکندریه مکتب نو افلاطونیان
را تاسیس کرد. شاگرد وفادار و حکیمش فورفریوس بود که کتابهایش را منظم و تقسیمبندی
کرد.
فورفریوس (Porphery): شاگرد وفادار و حکیم فلوتین که کتابهای
او را تنظیم و تقسیم نمود و بر فلسفه و منطق ارسطو مخصوصاً بخش اول منطق شرح و
توضیحی به نام زیزاگُگ
(Isagogue) نوشت
که فعلاً هم در حوزههای علمی و قدیمی تدریس میشود.
ق
قراضه:
خرد و ریز طلا و نقره، چیزهای بیمصرف.
قرحه:
زخم.
قرطبه (Cordoue): پایتخت
مسلمانان در اسپانیان.
قرمطی:
شخص بیدین و کافر که ریختن خونش جایز
بوده است.
قریب:
نزدیک
قَسر:
جیر، زور
قَسری:
جبری، زورکی.
قُصوی:
دورتر.
ک
کائن:
به وجود آینده، موجود، جمعش کائنات
(موجودات)
کاسرالریاح:
شکنده بادها، ضد نفخ شکم.
کاکویه:
لغت
گیلکی است به معنی دایی چون علاءالدوله کاکویه امیر اصفهان و یزد برادر سیده
خاتون و دایی مجدالدوله امیر ری و شمسالدوله امیر همدان و کرمانشاه بود.
کتاب
مابعدالطبیعه ارسطو: یعنی کتابی که بعد از
کتابهای طبیعی ارسطو مرتب و رجبندی شده بود.
کلیات
خمس: کتاب و موضوع اول علم منطق که به
وسیله فورفریوس تشریح و توضیح شده و عبارتند از: نوع، جنس، فصل، عرض عام و عرض خاص.
کرام:
ارجمندها، کریمها.
کون:
بودن.
گ
گرگانج:
پایتخت خوارزم قدیم در ساحل رود جیحون که
حالا اورگنج نامیده میشود.
ل
لائم:
ملامت کننده.
لاحق:
آینده، مقابل سابق (گذشته)، جمعش لواحق (آیندهها)
لاروس
(Pierre
Larouse) :
فرهنگنویس مشهور فرانسه، مولف دائرهالمعارف فرانسه در ۱۷ جلد که خلاصه آن در یک جلد بزرگ بنام لاروس منتشر گردید. (۱۸۷۵-۱۸۱۷
میلادی).
لفظ
یا کلمه مهمل: یعنی لفظ و کلمه بیمعنی
مانند متاب، ماغذ.
لفظ
یا کلمه مستعمل: یعنی لفظ و کلمه معمولی
مانند کتاب، کاغذ.
لَوم:
ملامت کردن.
لسان:
زبان.
م
مائت:
مردنی.
مابعدالطبیعه
یا ماوراءالطبیعه یا متافیزیک:
(Metaphysics) یعنی چیزهایی که غیر از چیزهای
طبیعی و ریاضی هستند.
ماهیت:
چیستی، چه چیز بودن.
مبادی
اربعه (چهارگانه): یعنی جماد و نبات و
حیوان و انسان.
متألهین:
الهشناسان، خداشناسان، مفردش متأله
(خداشناس)، کسی که در علوم دینی و الهی ماهر و استاد است.
متکلم:
سخنگو، کسی که علم کلام میداند.
مترادف:
دو کلمه هم معنی مثل شادی و سرور.
متعالی
و متعالیه: بلندمرتبه.
مُثُل
(Idee)
یا
(On forms): ایده، افلاطون عقیده داشت که هر چیزی
سایهای است از چیز واقعی مثل خود که در عالم حقیقت جا دارد. مفردش مثال است.
مجَسطی:
کتاب هیئت بطلمیوس منجم و ریاضیدان مشهور
یونانی در اسکندریه در قرن دوم بعد از میلاد.
محتشم:
با حشمت، بزرگ، دارنده.
مخیله:
مرکز خیال در مغز یا روان، جمعش مخیلات.
مدنیالطبع:
دارای خو و طبیعت شهرنشینی.
مرضیه:
مورد رضایت.
مُرائی:
ریاکار.
مُرقَّع:
جامه پاره پاره به هم دوخته، خرقه.
مسّاح:
کسی که میران و مساحت زمینها را تعیین میکند.
مُستمری:
حقوق و مقرری.
مشّاء:
خیلی قدمزننده، خیلی راه رونده، نام مکتب
ارسطو که قدم میزد و حکمتش را تدریس میکرد.
مشی:
قدم زدن، آرام آرام راه رفتن.
مصارعت:
کشتی گرفتن.
مصداق:
گواه درستی و راستی چیزی، ظاهر شدن همه
خصوصیات یک مفهوم در خارج.
معزم:
افسونگر، حیلهگر.
مقدمه
اول: در قضایای منطقی را صغری گویند.
مقدمه
دوم: در قضایای منطقی را کبری گویند.
مفارق:
جداییپذیر.
ملاصدرا
یا صدرالمتألهین محمدبن ابراهیم شیرازی: فیلسوف اشراقی و مشائی و اظهارکننده حرکت جوهری
و ائتلافدهنده مکتبهای فلسفی و عرفان و کلام با کلامالله مجید و موسس حکمت
متعالیه (قرن ۱۱-۱۰ هـ.ق)
ملکه:
با تمرین و تکرار به چیزی خود را عادت
دادن.
ملین:
نرم و روان کننده.
ملل:
ملتها.
ممکنالوجود:
موجودی که ممکن است باشد و ممکن است
نباشد مثل همه موجودات عالم.
ممتنعالوجود:
موجودی که وجودش غیرممکن است مثل سیمرغ.
منطق:
سخن گفتن، گفتار، علم سخن درست گفتن.
منقِذ:
نجات دهنده.
مِنی
(مُنی): آرزوها، مفردش مِنیه و مُنیه
(آرزو)
مؤتلف:
ترکیب شده، الفت گرفته.
مؤلف:
مرکب، ترکیب و تألیف شده.
ن
ناتل:
محلی بوده است در مازندران.
نحل:
مذهبها، مفردش نحله (مذهب).
نُطُول:
داروی پاشیدنی.
نفس
اماره بالسوء: نفس خیلی امرکننده به بدی.
نفس
لوامه: نفس خیلی ملامتکننده.
نفس
مطمئنه: نفس آرام و مطمئن.
نفس
ناطقه: روح و روان انسان.
نَمَط:
جور، قسم، طریق.
نیرنجات:
نیرنگها، حیلهها، افسونگریها.
و
واجبالوجود:
آفریدگار که شرع و عقل، بودنش را واجب میدانند.
واجب:
حتمی و لازم.
وثوقالدوله
(میرزاحسن خان ۱۳۷۰-۱۲۹۰ هـ.ق): از رجال
مهم سیاسی قبل و بعد از مشروطه، ادیب و شاعر و به سه زبان عربی و انگلیسی و فرانسه
تسلط داشته که مدفنش در قم است.
وجع:
درد، جمعش اوجاع (دردها).
وحدت
وجود: عقیدهای است که میگوید خدا همه
وجود است یا همه وجود خدا است.
وُشُم:
پرندهای سیاه و به انداز ه گنجشک است.
وهم:
تصویر چیزی بدون قصد و اراده، گمان، خیال.
هـ
هامش:
حاشیه، معانی و مفاهیم متن کتاب را در دور
و بر متن نوشتن.
هرات:
شهری است در افغانستان نزدیک مرز ایران
کتار هریرود.
هویت:
کیستی، که هستی.
هیولا
(هیولی): ماده اولیه کائنات، ماده مطلقه،
ماده عام، صورت و هیکل.
هیئت:
حالت و کیفیت و صورت و شکل و نهاد، علمی
است برای ستارهشناسی.
----------------------
کتابها و نوشتهها و مجلاتی که برای
نوشتن این کتابچه از آنها استفاده شده است:
۱. کتاب
پورسینا نوشته استاد سعید نفیسی.
۲. سه
حکیم مسلمان نوشته سیدحسین نصر ترجمه احمد آرام.
۳. فلسفه
ابن سینا نوشته محمد شاهوردی.
۴. زندگی
ابوعلیسینا نوشته سربازی.
۵. مبانی
فلسفه نوشته دکتر علیاکبر سیاسی.
۶. آشنایی
با علوم اسلامی (منطق و فلسفه) نوشته استاد شهید مرتضی مطهری.
۷. آشنایی
با علوم اسلامی (کلام و عرفان) نوشته استاد شهید مرتضی مطهری.
۸. اصول
فلسفه و روش رئالیسم نوشته علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، شرح دهنده استاد شهید
مرتضی مطهری.
۹. مقالات
فلسفی نو نوشته استاد شهید مرتضی مطهری.
۱۰. منطق
مردوخ نوشته آیتالله شیخ محمد مردوخ کردستانی.
۱۱. رهبر
خرد نوشته استاد محمود شهابی.
۱۲. منطق
نوشته محمدحسن ناصرالدین صاحبالزمانی.
۱۳. متفکران
اسلام نوشته بارون کارادوو
(Barron carra de vaux) ترجمه
احمد آرام.
۱۴. فلسفه
علمی نوشته فلیسین شاله
(Felicien challaye) ترجمه
استاد دکتر یحیی مهدوی.
۱۵. طب
اسلامی در قرن نهم میلادی نوشته مانفرد اولمان ترجمه سیدعلی طبریپور.
۱۶. قانون
در طب نوشته ابوعلیسینا ترجمع عبدالرحمن شرفکندی (ههژار).
۱۷. ملل
و نحل شهرستانی ترجمه سیدمحمدرضا جلالی نائینی.
۱۸. ارسطو
نوشته مارتا نوسبام ترجمه عزتالله فولادوند.
۱۹. نشریه
داخلی نظام پزشکی مهر و آبان ۱۳۷۷.
۲۰. هفتهنامه
پزشکی امروز، شماره ۵۳۳- ۸۳/۵/۲۸ مقاله بوعلیسینا نوشته دکتر عبدالحمید حسابی
(جراح).
۲۱. لغتنامه
دهخدا استاد علیاکبر دهخدا.
۲۲. لغتنامه
عربی به فارسی محمدعلی خلیلی.
۲۳. فرهنگ
نو حسن عمیدی (لغتنامه فارسی(.
۲۴. کتاب
لغت انگلیسی
Webster چاپ ۱۹۶۳
نیویورک.
۲۵. لاروس (Larousse) سال ۱۹۴۳، کتاب لغت و اعلام و اشخاص
مشهور به زبان فرانسه.
--------------------
از
خداوند شاد و متشکریم و از همنوعان نیک خود سپاسگزاریم.
دوستدار
همه مخصوصاً نیکان و راستان
مولف:
دکتر مهدی خورسندی