سخن
به نقل نمونه هایی از نگرش فلسفی در گاهان رسید و اینک ادامه مطلب: زرتشت انســـان را به
تأمل درباره عواقب پندار خود دعوت مى کند و توجه انســـان را به پیوند سه گانة
پندار، گفتار و کردار جلب مى کند و نشـــان مى دهد که َد است. در شادى همیشه
دســـتاورد خر فلسفه عمل گراى او پندار نیک وابسته به خرد است؛ ولى ماهیت آن فقط
در کردار و رفتار مشـــخص مى شود: «درباره خرد پســـندیده و شادى نهفته در آن
بیندیشید. در
پیامدها و آثار پندار نیک درنگ کنید. بر
مهرورزى که دمساز راستى است، تأمل کنید تا در یابید چه اندازه دلپذیر و خیال انگیز
است.» (یسنا 34 :10(؛ «هر آن که از آواى وجدان خود پیروى کند، در کمال و جاودانگى
شـــریک است. شکوه خرد در کردارى که از پندار نیک سرچشمه مى گیرد، نمایان مى شود.»
(یسنا 45 :5.(
زرتشت
براى روش حقیقت جویى از طریق پرسش و پاسخ مستمر جایگاهى محورى قائل مى شـــود. به
نظر او دانش اساســـا در پاسخ به ســـؤالاتى که مى پرســـیم نیست، بلکه در خود
گفتگو نهفته است. او در ُرسى» توصیف
مباحثه عقلانى خود با خرد جاویدان از واژه اوستایى «هم پ استفاده مى کند. هدف این
روش رفع اشتباه و رسیدن به حقیقت است. برداشـــت
زرتشت از ساختار اندیشه برداشتى دیالکتیکى ا ست و روش هم پرسى او با روش دیالکتیک
سقراطى شباهت هاى خاص دارد. به نظر او پرسش هاى واقعى مثلا درباره خوبى، در مواجهه
ما با بدى به وجود مى آیند و نه زمانى که مى کوشیم با دلیل، خوبى را توصیف کنیم.
به نظر او خودشناسى انسان یک نوع کشف خود به عنوان یک سوژة متفکر و کنشگر است.
زرتشت در درجه نخست به مسائل معرفتى و نه وجودى، علاقه مند است.
او
اندیشه را مهمترین و تعیین کننده ترین جزء انسان مى داند. از این لحاظ او نخستین فیلسوف شناخته شده
در تاریخ است که به برهان معروف فیلســـوف فرانسوى رنه دکارت «مى اندیشم، پس
هستم»، اعتقاد دارد. مهمترین سهم زرتشت در تاریخ فلسفه، نظریه او درباره اختیار
انسان و انتخاب آزاد است. این نظریه از همه آموزه هاى دیگر او مهمتر است زیرا با
کرامت و اختیار انســـان ارتباط دارد. به نظر زرتشت انسان بدون انتخاب آزاد به
برده اى بى اختیار تبدیل شده و زندگى اش جنبش و پویایى خود را از دست مى دهد.
تعریف زرتشت از انتخاب آزاد مشخص مى کند که نخست ریشه هاى روان شناسى و معرفت
شناسى و، نه وجودشناسى، آن را در نظر گرفته است: «شماها که دارید نزدیک مى شوید! من کلمات
تأمل برانگیزى دارم براى رساندن به آنهایى در میان شما که به دنبال خرد روشن هستید
و کسانى که از قبل بصیرت رسیده اید. با دقت گوش دهید! بگذارید نورى را که فراوان و
دلنشـــین مى درخشـــد، با این سروده که از اندیشه نیک سرچشـــمه مى گیرد و تقدیم
به اهوره و راستى است، نشان تان بدهم تا شادى و خوشى نصیب شما شود. با گوشهاى خود
به بهترین چیز گوش دهید. آنگاه که در ِ [عمل] انتخاب قرار مى گیرید، بگذارید
اندیشه تان شعله فروزان آتش را انعکاس دهد. هر یک از شـــما در هر لحظه بر اســـاس
تشخیص خود انتخاب مى کنید پیش از اینکه تصمیم بزرگ گرفته شود و [عواقب] آن براى شما
نمایان شود.
دو
طرز فکر [در روان هر فرد] وجود دارد که نخست به صورت ِ جنین دوقلو آشکار مى شوند و
مى توان آنها را به عنوان دو تصویر ذهنى از هم متمایز کرد. در حالى که یک طرز فکر،
پندار، گفتار و کردار نیکى را مى آفریند، دیگرى [پندار، گفتار و کردار] بد را پدید
مى آورد. میان این دو طرز فکر، کسى که کار نیک انجام مى دهد، درست را انتخاب کرده،
پس کسى که کار بد انجام دهد، درست را انتخاب نکرده است. هر گاه این دو طرز در کنار
هم قرار گیرند، یکى سازنده زندگى فرد و دیگرى مخرب آن است. این ِ گونه انسان زندگى
خود را تا واپسین گردش حیات تعیین مى کند. بهترین پندار متعلق به فرد راستین است
در حالى که بدترین زندگى براى فرد دروغ پرداز پدیدار مى شود.» (یسنا 30 :1ـ4(
تعریف
زرتشت از انتخاب آزاد نشان مى دهد که او به خودمختارى فکرى و اخلاقى انسان اعتقاد
دارد. نظریه اصلى او این است که محتواىجهان در کشـــاکش فکرى میان نیکى و بدى،
زندگى و غیرزندگى، به وجود مى آید و تنظیم مى شـــود. او مفهوم راســـتى را به
عنوان یک اصل بنیادین در آموزه هاى خود قرار مى دهد و در فعالیت هاى انسان بین
راستى و دروغ، یک تعارض اساسى معرفتى و اخلاقى مى بیند. دروغ را به عنوان ذات
شـــر تعریف کرده و آن را اساســـى ترین و رایج ترین گونه پندار بد توصیف مى کند.
نکته حائز اهمیت در فلسفه زرتشت این است که شر از نیرویى الهى نشأت نمى گیرد و به جهان
مادى یا فیزیکى گره نمى خورد.
به
عبارت دیگر تضاد میان نیکى و بدى درباره ســـاختار بزرگ هســـتى صدق نمى کند، بلکه
موضوعى معرفت شناختى است که به تفکر به عنوان یک فرآیند ذهنى مربوط مى شود. از
آنجایى که زرتشت هیچ بدى را به طبیعت نسبت نمى دهد، به قول فیلسوف بریتانیایى
برتراند راسل، او به «شر اخلاقى» باور دارد و
نه به «شر طبعى». زرتشت به راستى به عنوان یک اصل مطلق نگاه نمى کند، بلکه آن را
رویه اجتماعى یا هنجار اخلاقى در زندگى روزمره انسان مى داند و دروغ را به عنوان
نوعى اندیشه مخرب که زندگى انسان را ویران مى کند: «اى مزدا، هر گاه نوبت انتخاب
کردن مى رسد، اَ َشه به سود ما راستى را تقویت مى کند. دروغ اندیشه را تیره مى کند
و انســـان را ناتوان مى ســـازد. دروغ در انجمن من نارواست و از اندیشه نیک یارى
مى طلبم.» (یسنا 49 :3.( «
با
این آموزه [آزادى انتخاب]، مزدا توجهمان را به متحرک یا فلج بودن افکار جلب مى
کند. این براى انسان راستین سودمند است، اما براى انســـان دروغ پرداز آزارى
طولانى اســـت. از طریق این [آموزه] است که مى رسیم به آنچه مایل به آن هستیم.»
(یسنا 30 :11 .( «اى
مزدا، کسى که به دروغ پردازى علاقه دارد، براى دیگران زیان آور اســـت حتى اگر
دارایى اش بسیار باشد. کسى که شیفته دروغ است، آن کس را که کاملا به راستى پایبند
نیست، از اندیشه ْ سازنده گمراه و بسیار دور مى کند. کسى که به راستى پایبند باشد،
براى دیگران ارزشمند است، حتى اگر دارایى اش اندک باشد.» (یسنا 47 :4.(
خشونت
پرهیزى یک اصل مهم دیگر در فلسفه زرتشت است. از نظر او، صلح و آشتى با اندیشه نیکو
مرتبط است و خشونت با خشم و پندار بد؛ بنابراین کسى که مرتکب خشونت مى شود، با
پندار نیک دشمنى مى ورزد و یارى رسان پندار بد است. گفتار و کردار خشونت آمیز دیر
یا زود به خود فرد خشونت ورز برمى گردد: «نفرت درونتان را دور اندازید! اگر قصد دارید در زندگى براى اندیشه نیکو
جایى باز کنید، پندار خود را از خشونت رها سازید. راستى دوست وفادارى است که مانند
پوششى انسان نیکوکار را احاطه مى کند.» (یسنا 48 :7.( «خشـــم
همواره به فردى که مرتکب خشونت مى شود، برمى گردد و به تن او آســـیب مى زند. آن
که مرتکب خشـــونت است، از زندگى خوب محروم شـــده و به خاطر ظلم خود باید زندگى
بد را تحمل کند.» (یسنا 46 :8.(
از
نظر زرتشت هدف زندگانى هر انسان به کمال رساندن هستى و افزودن شـــادى است: «انسان
پیشرونده اوست که با وجدان خود به راستى کمک مى رساند و با بینش مهرورزى در گفتار
و کردار راهنمایى مى شود. [انسان پیشرونده] اوست که با پندار نیکش جان تازه به
اهوره مزدا مى بخشد. من خواستار نیکى براى شما هستم.» (یسنا 51 :21.( «اى مزدا، بگذار آن کسى که دانایى یافته
است، آموزه هاى خیر اعلى، راههاى راست شادى، جهان هستى و جهان اندیشه، و راههاى
رسیدن به بلنداى باشکوهى را که از آن توست، به دیگران بیاموزد. چنین کسى مانند قلب
تو، وفادار، جذب کننده و دلپذیر است.» (یسنا 43 :3.( در
یکى از زیباترین قسمت هاى گاهان، زرتشت رو به اهور ه مزدا مى کند و از او تازه
کردن و نوسازى جهان را مى خواهد: «اى اهور ه مزدا، بهترین گفتار و بهترین کردار را
به من بیاموز. درباره راستى و اندیشه نیکو به من بیاموز. درباره هستى بخشى ترانه و
سرود به من بیاموز. با نیروى خود بگذار جهان شکوهمند و تازه شود.» (یسنا 34 :15 .(
ادامه
دارد