به
اینجا رســیدیم که در فلســفه ایرانى، در مقایسه با فلسفه یونانى، دین و فلســفه
بیشتر درهم تنیده اند و فلسفه هیچ گاه از عملکردهاى اخلاقى جدا نیست. در دوره باستان
ســـنتهاى فلســـفى عقل گرایانـــه مداوم و توســـعه یافته تنها در یونـــان و هند
وجود داشت. یکى از دلایل این امر این است که تمدن ایران باستان فرهنگى شفاهى بود و
متون ادبى ایرانیان، از جمله اوستا، پیش از عصر ساســـانیان به ندرت مکتوب مى
شدند. البته نوشتن به خودى خود پیش نیازى براى ایجاد اندیشه عقلانى و پیشرفته
نیست؛ اما فرهنگ نوشتارى پیامدهاى بسیارى براى تفکر دارد و از همه مهمتر توانایى
نقد و بازبینى را به وجود مى آورد. حتى مى شود گفت تولید تفکر فلسفى انتزاعى و
روشمند به شکل مستمر و طولانى، بدون نوشتن امکان پذیر نیست.
فیلسوفان
یونان توان ارائه بررسى هاى انتزاعى، توضیحات منطقى از پدیده ها، طبقه بندى هاى
علمى و نقد پیشینیان خود را داشتند؛ زیرا از نوشـــتن و خواندن بهره مى بردند. روى
هم رفته مى شود فلسفه یونانى را یک بررسى گسترده و ارزیابى انتقادى از فیلسوفان
پیشین دانست؛ براى نمونه هراکلیتوس از پیشینیان خود انتقاد کرد، افلاطون افکار
هراکلیتوس را به نقد کشـــید و ارسطو از معلم خود، یعنى افلاطون ایراد بسیار گرفت. یک ویژگى عمده فلسفه
ایرانى و فلسفه چینى در مقایسه با فلسفه یونانى و در ادامه با فلسفه مسیحى، فلسفه
اســـلامى و فلسفه مدرن، این است که کمتر انتقادى و علمى بود.
این
امر تا حدى با این واقعیت قابل توضیح است که فلسفه مزدیسنى تا عصر ساسانى، یعنى در
درازناى دوهزار ســـال، از طریق سنتى کاملا شفاهى منتقل شده است. فقدان ادبیات
فلسفى پیش از عصر ساسانى، به ویژه در مقایسه با تمدن هند که ریشه هاى زبانى و
فرهنگى مشابهى با تمدن ایرانى دارد، قابل ً توجه است. البته اینکه هیچ اثر صرفا
فلسفى از ایرانیان به جاى نمانده، به این معنا نیست که فیلسوفان مزدیسنى در آن
دوره وجود نداشتند.
همانند
دیگر فرهنگ هاى شفاهى، اندیشه ایرانیان تا حد زیادى عمل گرا بود و در چارچوب مسائل
ملموس و جارى در جامعه تعیین مى شد؛ بنابراین فلسفه ایرانى بیش از سنتهاى فلسفى
دیگر نگاهى عمل گرا به زندگى داشت، بر آزادى اختیار انسان تأکید مى کرد و برخلاف
مثلا فلسفه هندى کمتر به درون نگرى و مراقبه معنوى تمایل داشت. شوربختانه ما دانش
بسیار محدودى از نحوه انتقال آموزه هاى زرتشت و تکامل فلسفه او در دوره اوستایى
(1500 تا 500 ق.م) داریم به دلیل اینکه ادبیات ایران باستان و به ویژه متون
اوستایى، از طریق آموزش و مباحثه شفاهى منتقل مى شد. روى هم رفته بخش بســـیار
ناچیزى از مطالعات فلسفى ایرانى به شکل مکتوب درآمده و تا امروز باقى مانده است.
به
احتمال قریب به یقین آموزه هاى زرتشت به سرعت در میان پیروان او به یک رویة
اجتماعى و یا عادت واره مشترک تبدیل شد و بر اساس اصول فکرى او توسعه َشـــت از
پنج یافت و تکامل پیدا کرد. در فروردین ی نسل از آموزگاران مزدیسنى پس از درگذشت
زرتشت یاد شده است. اوستا و ادبیات پارسى میانه اطلاعات مبســـوط و مهمى درباره
جایگاه والاى خرد و دانش و اهمیـــت بحث عقلى در میان ایرانیان ارائه مى دهد. ارزنده اى درباره پیشـــرفت فلسفه و وجود
مکتب هاى ُ همچنین منابع یونانى، سریانى و ارمنى نیز اطلاعات فلســـفى ایرانى در
دوره هخامنشـــى و پس از آن در معرض نظر قرار مى دهند. شما
ادعا مى کنید که زرتشت یگانه فیلسوف ایران باستان است.
در
گاهان که از زرتشت به جاى مانده، چه نکات فلسفى وجود دارد؟ اگر امکان دارد پاره اى
از آنها را اشاره کنید که دقیق مشخص شود که مقصود شما چیست؟ به عبارتى با شواهد
استناد بحث را ادامه دهیم. به نظر من زرتشت تنها
فیلسوف ایران باستان نیست، بلکه از معدود فیلسوفانى است که او را به نام مى شناسیم. منابع تاریخى غیرایرانى وجود یک سنت دیرینه
فلسفى در ایران باستان را تأیید مى کنند. فیلسوفان ایرانى در «آکادمى افلاطون»
حضور چشـــمگیرى داشتند و از جریانات و مکاتب مختلف فلسفى و البته دینى تفسیرى در
دوره ساسانى خبر داریم.
انتخاب
آزاد یا «اختیار»، اصل بنیادین فلسفه زرتشت است و با مفهوم کرامت انسان مرتبط است.
احترام به جانوران و طبیعت از ویژگى هاى مهم فلسفه اوست. پاسداشت طبیعت در ایران
باستان جزئى از دیندارى محسوب مى شد و از طریق منابع ایرانى و غیرایرانى مطلع
هستیم که ایرانیان با سختکوشى از آب، خاک، آتش و هوا محافظت مى کردند. این واقعیت
به روشـــنى در آبان یشت و سروده هاى اوستایى منعکس َه» به معنى َسو.ویر شده است.
زرتشت از واژه اوستایى «پ «دام و انســـان» براى
کل جامعه استفاده مى کند و این نشان مى دهد که انسان باید در تعامل متقابل با
جانوران همزیستى کند. از نظر او جانوران جاندار هستند و در جهان مینوى نقشى دارند.
این باعث مى شود که انسان علیه حیوانات خشونت به کار نبرد، آنها را گرسنه نگه
ندارد یا از آنها بیش از حد کار نکشد. زرتشـــت گاو را گرامى
داشته و مورد ستایش ِنا خاصى قرار مى َ دهد.
در
گاتها گاو شیرده مظهر «دئ و شادى بخش توصیف مى کند. جهان بینى زرتشت در َونوهى» یا
«وجدان نیک هستى» است و آن را فرخنده چارچوب فرهنگ و جامعه ایران باستان شکل
گرفته؛ بنابراین شرایط اجتماعى و اقتصادى بر آموزه هاى او تأثیر گذاشته است. بیشتر
سروده هاى او مملو از پرسش هایى درباره وضعیت وخیم جامعه و دشـــوارى هاى مردم
هســـتند: «اى مزدا، انسان راستین چگونه مى تواند در پرتو راستى از چمنزارها
محافظت کند و گاو فرخنده را خشنود سازد؟ او چگونه مى تواند این کار را انجام دهد
وقتى در میان کسانى زندگى مى کند که مى خواهند جلوى طلوع خورشید را بگیرند؟ به
دنبال پاسخ براى چنین پرسش هایى هستم.
پس
مرا، این دوست وفادارت (2 :50 سناَ
را، روشن کن!» (ی به گواهى گاهان، زرتشـــت بـــه دنبال توزیع اقتصادى برابر و
ســـازماندهى مجدد جامعه بر اساس فلسفه اخلاقى نو بود. بیشتر سروده هاى او از
مبارزه او در برابر سران سیاسى جامعه مى گوید. زرتشت از َ«کوى»ها یا حکمرانان
جنگاور به خاطر تبهکارى شان َن »ها را به انتقاد کرده و پیشوایان دین عامیانه یعنى
َ«کرپ خاطر فساد و انحرافات شان سرزنش مى کند.
او
حامى و مدافع جانوران بى پناه است و در برابر قدرت و نفوذ این دو گروه خشونت طلب
برمى خیزد. به پیروان خود دســـتور مى دهد در جهت آبادانى مرز و بوم خود از میان
مردم حاکمانى روشن بین و دادگر انتخاب کنند: «از
فرمانروایان دادگر پشتیبانى کنید، آنهایى که با بینش نیک عمل مى کنند. فرزندان
تندرســـت را به بهترین شیوه پرورش دهید و از گاو که غذاى لذیذ براى شما َسنا 48
:5(؛ فراهم مى کند به خوبى مراقبت کنید.» (ی «بگذارید
رهبران خوب قدرت را از دست کسانى که وحشت را گسترش مى دهند و خون مى ریزند بگیرند.
بگذارید
صلح ایجاد کنند تا بهزیستى ساکنان سرزمین (8
:53 سناَ تضمین شود.» (ی براى زرتشـــت شایستگى و
توانایى رهبر جامعه اهمیت دارد، نه جنســـیت: «اى اهوره مزدا، بگذار رهبر خوب،
خواه مرد، خواه زن، در هر دو جهان [جهان هستى و جهان اندیشه] بر ما حکمرانى کند.»
(یسنا 41 :2( خرد یا عقل انسان
جایگاهى والا و نقشى پراهمیت در فلسفه زرتشت دارد و انسان را به تفکر و تعقل
درباره جهان، یعنى در واقع به یک نوع کیهان شناسى بنیادین، تشویق مى کند. به نظر
او انسان از طریق خرد با مفاهیم جاودانه و غیر فیزیکى، یا به عبارت دیگر کهن
الگوها آشنا مى شود. به نظر او راستى، اندیشه نیکو و مهرورزى مهمترین از میان این
مفاهیم است.
انسان
از طریق خرد نســـبت به خیر اعلى به عنوان یک اصل مولد اخلاقى آگاهى مى یابد تا
بتواند آنها را در زندگى خود تشخیص داده و از آنها بهره ببرد: «اکنون اجازه دهید
درباره آنچه از همه چیز بزرگ تر اســـت به شما بگویم. اهور همزدا همه موجودات زنده
را از طریق ذهن حیات بخش خود نو مى کند و خیر اعلى را از طریق خرد [به ما] مى
آموزد. پس گوش دهید. وقتى که
با اندیشه نیکو مشورت مى کنم، (6 :45 سناَ
راستى را گرامى مى دارم.» (ی
ادامه
دارد