مقالات

نداشته‌های ما از «ابن سینا» به مراتب بیشتر از داشته‌های ما است

سخنرانی دکتر حسن بلخاری در همایش «حکیم هزاره‌ها» در آرامگاه ابن سینا  ۱۴۰۱/۰۶/۰۶
نداشته‌های ما از «ابن سینا» به مراتب بیشتر از داشته‌های ما است
سخنرانی دکتر حسن بلخاری در همایش «حکیم هزاره‌ها» در آرامگاه ابن سینا

 

همایش «حکیم هزاره‌ها» در بزرگداشت شیخ‌الرئیس بوعلی‌سینا به همت بنیاد بوعلی سینا با همکاری انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان همدان سه شنبه اول شهریورماه ۱۴۰۱ با حضور جمع زیادی از استادان و ابن‌سینا پژوهان برجسته کشور در تالار فجر همدان برگزار شد.

 

دکتر حسن بلخاری رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی طی سخنانی در این همایش گفت:

ابن سینا به عنوان یک شخصیت متضلع عهده دار مرجعیت پانصد ساله پزشکی است. هنگامی که ماشین چاپ اختراع شد اولین کتابی که غربیان چاپ کردند، «کتاب مقدس» بود و دومین کتاب، «قانون» ابن سینا که یکی از بی نظیرترین کتب پزشکی عالم است. به حمدالله بنیاد ابن سینا شرح و تفسیر این اثر را با همکاری دکتر نجفقلی حبیبی در مجلدات مختلف به چاپ رسانده است.

 

ابن سینا یکی از مصادیق بارز این آیه شریفه است که می فرماید: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَهُ وَأُولُو الْعِلْمِ». پیامبر اعظم(ص) نیز در روایت گرانقدری می فرمایند: « مَنْ أَکْرَمَ عَالِما فَقَدْ أَکْرَمَنِی، وَ مَنْ أَکْرَمَنِی فَقَدْ أَکْرَمَ اللهَ، وَ مَنْ أَکْرَمَ اللهَ فَمَصِیرُهُ إِلَی الْجَنَّهِ.»، هر که عالمی را تکریم کند، مرا تکریم کرده است، هر که مرا تکریم کند خداوند را تکریم کرده و هرکه خداوند را تکریم کند «مصیر» او به سوی جنت است.

 

اگر حقیقتا در جهان اسلام به دنبال «اولو العلم» بگردید یقین بدانید حسین بن عبدالله بن سینا یکی از مصادیق مسلم آن است. ابن سینا رساله ای در «توحید» با عنوان «خطبه الغراء» دارد که مترجم فارسی آن عمر خیام نیشابوری است. این رساله توحیدیه از دیدگاه برخی انعکاس خطب عظیم امیرالمومنین(ع) در نهج البلاغه است.

 

همانطور که بیان کردم حقیقتاً یکی از مصادیق «أولو العلم» جناب ابن سینا است و بیان صفت علامه به نظر می رسد فقط مناسب او باشد. من در مقابل تمامی حکما و بزرگان تمدن اسلامی سر تعظیم فرود می آورم اما هیچ کس در این تمدن چون ابن سینا متضلع نبود. فارابی انسان بزرگی است و او را فیلسوف اول می نامند، اما او که در موسیقی «موسیقی کبیر» را نوشته است، در «طب» سر رشته ای ندارد. شما وقتی به مجموعه دانایی ها و معارف ابن سینا رجوع می کنید با یک انسان متضلع رو به رو هستید. او در موسیقی، هندسه، ریاضیات، نجوم، فقه، لسان عرب، فلسفه و در تاسیس حکمت مشرقی بی نظیر است. لذا حقیقتا کسی را که می توان به صراحت و دقت مصداق مطلق علامه و «اولو العلم» شمرد حسین بن عبدالله بن سینا ملقب به ابن سینا است.

 

به نظر می رسد نداشته های ما از ابن سینا بیشتر از داشته های ما است. مثلا آثاری چون شفا و قانون هم اکنون به عنوان داشته ها در اختیار ما هست. اما به نظر می رسد نداشته ها افزون تر از داشته هاست. می دانید متاسفانه سه اثر بزرگ ابن سینا یعنی اللواحق، الانصاف و الحکمه المشرقیه؛ در تاراج روزگار از بین رفته و از دست ما ربوده شده و در اصل دست ما از آن ها کوتاه مانده است. اگر این سه اثر نگاشته شده و ما امروزه آن ها را نداریم، بنابراین با وجهی از شخصیت متضلع او رو به رو هستیم نه تمامی شخصیت او. ما رهبر و سر دسته حکمت اشراقی و مشرقیه را شیخ اشراق می دانیم در حالی که بنا به قول صریح ابن سینا در المباحثات، بنیانگذار حکمت مشرقیه پور سیناست.

 

حال چرا عرض می کنم بنا به این سه اثر، نداشته های ما بیشتر از داشته های ماست، به این دلیل که مثلا الانصاف به تعبیر خود شیخ، با خط فشرده، شِش هزار برگه یا ورقه بوده و با خط بازتر ده هزار ورقه بوده است وبه تعبیر خود شیخ در المباحثات شامل ۲۸ هزار مسأله بوده است. ابن سینا می گوید: «من کتابی پرداختم و آن را کتاب الانصاف نام نهادم و در آن، دانشمندان را به دو گروه تقسیم کردم: مغربیین و مشرقیین…» (این عبارت خود محل بحث است! یک نظر می گوید مغربیین یونانی ها هستند و مشرقیین، علما و حکمای خسروانی اند که حکمت از جانشان بنا به زهدشان می جوشد. تحصیل حاصل در نزد معلمِ ناقص نمی کنند! برخی معتقدند که این حکمای مشرقی حکمای وابسته به جان و جهان خویش هستند که صاحب حکمت نوری اند، برخی هم معتقدند خیر! منظور علمای بغداد در مقابل علمای اسکندرانی مثل یحیی نحوی و ثامسطیوس هستند. جناب دکتر پورحسن در آثار خود معتقد هستند که جداً مشرقیین همان حکمای خسروانی هستند و من حیرت می کنم که یک جا جناب شیخ اشراق این را زیر سوال برده است.) ابن سینا می گوید:« دانشمندان را به دو گروه تقسیم کردم؛ مغربیین و مشرقیین و مشرقیین را به معارضه با مغربیین واداشتم و هرگاه دشمنی میانشان بر می خواست من به انصاف می پرداختم (قضاوت می کردم به عدل)». این جمله خود ابن سینا است! این کتاب نزدیک به ۲۸ هزار مسأله را در برگرفته است. حال چگونه شِش هزار ورقه، حامل بیست و هشت هزار مسأله می شود؟ شما المباحثات ابن سینا را بخوانید، نزدیک به هزار و چهارصد مسأله را در سیصد صفحه بیان کرده است و در الانصاف در شِش هزارصفحه، در هر صفحه ۴ یا ۵ مسأله بیان شده است. ابن سینا می گوید:«من درآن، جاهای دشوار فصوص (اینجا به نظر می رسد متون ارسطوست) را شرح و توضیح دادم تا پایان کتاب اثولوجیا»، کتاب اثولوجیا از ارسطو نبوده و ازآنِ فلوطین بوده است. در یک دوره طولانی، تمدن اسلامی به غلط تصور می کرد که این کتاب ازبرای ارسطو است. جناب فارابی هم اگر الجمع بین رأیی‌الحکیمین را نوشت و گفت امکان اجتماع رأی افلاطون با ارسطو هست؛ از این روست که اثولوجیا را برای ارسطو می دانست، در حالی که برای «فلوطین» بود و این غلط تاریخی برای مدت ها در تمدن ما جریان داشت.

 

شیخ اشراق در المشارع و المطارحات می گوید «من اجزایی از الانصاف ابن سینا را یافته ام و خوانده ام. من جمله محال بودن تقدم معلول بر علت درمسئله علم». جالب است که ذکر می کند «من اجزایی از الانصاف» را دیدم. ابن سینا درباب شرح کتاب اثولوجیا در الانصاف می گوید: « تا پایان کتاب اثولوجیا با همه نکات انتقاد پذیری که در کتاب یافت می شود (ظاهرا فهمیده بود این اثر نمی تواند از آن ارسطو باشد)و نیز در آن، از اشتباهات مفسران سخن گفته ام و این کار را در اندک زمانی انجام دادم که اگر نوشته می شد بیست مجلد بود.» این نوشته نشدن به معنای این نیست که ایشان شش هزار ورقه را پر نکرده است. بلکه من به این نتیجه رسیده ام که در گذشته چرک نویس انجام می شده و به اصطلاح ورق سیاه می شده است. بعد تحریر و به قول امروزی ها ویراستاری می شده است تا اثر پاکیزه ای درست شود.لذا این تحریر صورت نگرفته است. این کتاب به قول خود ابن سینا «در بعضی از گریزها از بین رفت.»؛ به این نکته «جوزجانی» هم اشاره می کند. این امر یا در ۴۲۱ ق بوده است یا به احتمال دقیق تر در ۴۲۵ ق با حمله سلطان مسعود رخ داده است. چون به روایت جوزجانی کل کتابخانه ابن سینا در اصفهان به تاراج می رود. یک روایت غالبی که بیهقی در تتمه صوان الحکمه و دیگران ذکر کرده اند این است که این آثار آن جا سوزانده نمی شود بلکه به «غزنه» برده می شود و سربازان حسین بن حسین غوری کتاب ها را آن جا آتش می زنند.

 

گفته می شود که از الانصاف سه بخش باقی مانده است: شرح کتاب حرف اللام، شرح کتاب نفس ارسطو و شرح کتاب اثولوجیا؛ (که ابن سینا تصور می کرد ازآن ارسطوست) نکته مهم این است که بخش بسیار مهمی از الانصاف و این ۲۸ هزار مسأله به ما نرسیده است. اللواحق نیز به ما نرسیده است. یا درباب حکمه المشرقیین هم مشخص نیست که موضوعی در اندیشه ابن سینا بوده یا یک اثر مکتوب بوده و قسمت منطق آن به دست ما رسیده است. حال اگر این آثار نگاشته شده و همه آن ها به دست ما نرسیده است، نداشته های ما از ابن سینا خیلی بیشتر از داشته های ماست.

 

من تصور می کنم اگر این آثار نیز همچون قانون و شفا مانده بودند، ما امروزه تصویر دیگری از ابن سینا داشتیم. اگر این آثار مانده بودند شاید مسیر معرفت و حکمت در اندیشه اسلامی تغییر می کرد. شاید شیخ اشراق عرصه دیگری را برای جلوه گری انتخاب می کرد نه حکمت اشراقی که به عبارتی ادامه حکمه المشرقیین ابن سینا است. و به یقین غزالی تهافت الفلاسفه را نمی نوشت و امثال ابن سینای بزرگ تکفیر نمی شدند. به نظر می رسد ما باب جدیدی در مطالعات و تحقیقات باید باز کنیم و آن تحقیق و تأمل در باب آن میراث گران قدری است که امروزه باید از ابن سینا می داشتیم و نداریم.

 

 

 

منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی

 

 

 

 

۵۰۰

ارسال نظر


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم اینجا کلیک کنید.

همدان - بنای آرامگاه بوعلی‌سینا - ساختمان اداری بنیاد بوعلی‌سینا

 ۹۸۸۱۳۸۲۶۳۲۵۰+ -  ۹۸۸۱۳۸۲۷۵۰۶۲+

info@buali.ir

برای دریافت پیامک‌های بهداشتی در زمینه طب سینوی، کلمه طب را به شماره ۳۰۰۰۱۸۱۹ ارسال کنید