کرونا
نیز همچون حوادث تلخبار روزگار، یک حادثه بوده و هست؛ البته حادثهای بس مهیب که
جهان را یکباره ناآرام کرد. حوادث با ما آدمیان چه میکنند و نهایتا چه بر سرمان
میآورند؟ حوادث میآیند و میروند، اما آمدن و رفتنشان بیش و کم با تخریب همراه
است. کاری هم ندارند که با آمدنشان چه قصه پرغصهای بر ما انسانها میرود، چه
چیزهایی از ما گرفته میشود. با آمدن خود ما را به چه مصیبت دهشتناکی مینشانند. حوادث
که نزول اجلال کنند، فقیر و غنی، ضعیف و قوی، بیمار و سالم، عالم و جاهل، این کشور
و آن کشور نمیشناسند، از هر یک به نوبت قربانی میگیرند. حوادث را از تُرنجیدگی
ما چه باک! از این درک عاجزند که ما حادثهدیدگان چه قضاوتی درباره آنها میکنیم و
چه خاطرهای از آنها در ذهن و ضمیر ما باقی خواهد ماند. آنها معلول و مولود یک عده
عوامل پنهان و آشکارند. آمدن و رفتن خود را انتخاب نمیکنند. ناخواسته عواملی آنها
را میآورند و ناخواسته نیز عواملی آنها را میبرند.
آری،
حوادث کورند. شناختی از فعل و انفعالات خود ندارند؛ اما بیرحمانه وقت و بیوقت بر
سر ما آوار میشوند. خودخواسته درسی هم به ما حادثهدیدگان نمیدهند. زبان ندارند
که درسآموز باشند. در اصل، آنها معلمان بیزباناند. این مائیم که باید به آنها
زبان دهیم و از آنها بیاموزیم. به قولی: «انسان دو نوع معلم دارد: آموزگار و
روزگار! هر چه با شیرینی از اولی نیاموزی، دومی به تلخی به تو میآموزد. اولی به
قیمت جانش و دومی به قیمت جانت.» این مائیم که در نقش موجودی اندیشنده از آمد و
رفت حوادث باید چیزیا چیزهایی بیاموزیم و نکته یا نکاتی برای چگونه زیستن خود
برگیریم. این تنها دستاوردی است که بخشی از خسارت ما حادثهدیدگان را جبران میکند،
و الا شک نکنیم که تماما در خسران و زیانیم؛ پیش از حادثه و بعد از حادثهمان یکی
است. با آنهمه تحمل رنج و اندوه، هیچ توفیری نکردهایم. هیچ تجدیدنظری در نگاه و
رفتار خود ننمودهایم. گویی حادثهای بر ما نرفت و چیزی از ما نگرفت و ما را به
ماتم و اندوهی ننشاند!
کرونا
به منزله یک حادثه مخرب و ویرانگر مستثنی از حوادث دیگر تاریخ نیست. اگرچه مثل
حوادث دیگر نیز مکتبخانهای ندارد تا ما حادثهدیدگان را در نقش شاگردان خود بر
نیمکت بنشاند و با زبانی گرم و شیرین از سر شفقت درسآموزمان باشد! این مائیم که
باید از آن، باتمام بدیهایش و خشم و تروشروییهایش درس بگیریم و جایگاه واقعی خود
را در این هستی پیدا کنیم؛ چرا که کرونا فقط تهدید نبود، فرصتهایی را هم برایمان
فراهم ساخت؛ رهاوردهایی که باید بدان پرداخت.
کرونا
که آمد خود را شناختیم. توشه و توان خود را بیش از پیش آزمودیم. فهمیدیم کجای
کاریم. ظرفیت ما چیست. مقاومتمان تا کجاست. به لحاظ امکانات پزشکی در کجائیم. ارادههای
مصمم را در مبارزه با او سنجیدیم. قدرت مقابلهمان را به محک آزمون نهادیم. تجربهها
آموختیم؛ تجربههای سخت و دشوار در روند پیشگیری و مراقبت و درمان. فهمیدیم بهداشت
عمومی تا چه اندازه مهم است. فهمیدیم جنگ فقط جنگ بین انسان با انسان نیست؛ جنگ
ویروس با انسان هم هست و چه بیامان! یاد گرفتیم در این میدان چگونه باید جنگید. چگونه
امکانات خود را به میدان آورد و نیروها را بسیج کرد.
سربلندی
ما از این حادثه تلخ به برگرفتن درسها و عبرتهاست که گفته شده: «آن که نامُخت از
گذشت روزگار/ نیز ناموزد ز هیچ آموزگار». چه درس و عبرتی از این بالاتر که دوگانه
«مرگ» و «زندگی» را نشانمان داد و کلام سقراط را یادآور شد که: «زندگی مشق مردن
است». چه رهنمودی از این مهمتر که با آمدنش به قول مارکوس گابریل ـ فیلسوف آلمانی
ـ فهمیدیم که ما میتوانیم اولویتهایی غیر از اولویتهای اقتصادی نیز داشته باشیم.
«سلامت»، این بزرگترین سرمایه تن و روان را بر منافع اقتصادی ارج نهیم. با این
حادثه، قدر و ارزش سلامت خود را یافتیم. دانستیم سلامت مهمترین نعمت خداست که به
ما آدمیان ارزانی شده است. سلامت چیزی نیست که با بلهوسیها و زیادهخواهیها
بتوان با آن شوخی کرد و در نتیجه، بلایی خانمانسوز را روانه خانه تن و جان نمود.
آموختیم
که دَم و بازدَم ما یک امر ساده و اتفاقی نیست. دهها عوامل دست به دست هم میدهند
تا از این طریق جریان حیات تضمین شود؛ قدر اکسیژن هوا و نفس کشیدنهای راحت را
دانستیم. با تمام وجود دریافتیم که اکسیژن هوا برای ریهها چه نعمت گرانسنگی است. بیش
از پیش دانستیم سلامت زمین به منزله یگانه زیستگاه ما چه اندازه مهم است. ما
ساکنان کره خاکی به سلامت زمین نیازمندیم. سلامت ما در گرو سلامت اوست. زیستگاهمان
را تخریب نکنیم و در مراقبت آن بکوشیم.
کرونا
به ما آموخت که محیط زیستمان چندان هم که فکر میکردیم، قابل اعتماد نیست؛ همواره
در معرض خطریم. جای پایمان بیاندازه سست است و اطرافمان خالی است و سقف تواناییهایمان
بیاندازه کوتاه است و ادعاهایمان همه بر باد است! هشداری داد که آنچنان گام
برنداریم که زیر پایمان خالی شود. هر جا که باشیم، با هر رنگ پوست و نژاد و زبانی،
اقلیم و محیط زیستمان یکی است. شرق و غرب، شمال و جنوب فرقی نمیکند، همه جای آن
چهار ضلع و زاویه یک اقلیماند. این یگانه اقلیم را دست کم نگیریم و تنها کره
مسکون را محترم شمریم. جملگی در قبال آن مسئولیم. مراقب باشیم دستهایی به آن صدمه
وارد نکنند و قافله بشری را به مخاطره نیفکنند.
کرونا
یک زینهار بود که: کمتر از آنچه میپنداریم، میدانیم و در توهم دانایی به سر میبریم.
زیاده به علم خود غرّه شده بودیم. از آنهمه پیشرفت علم و فنّاوری احساس نخوت میکردیم.
این حادثه عالمگیر غرور کاذب بشر را شکست و مدعیان دانایی را اندکی به خود آورد. بلندپروازیها
و ایدئالیسم دلیرانه بشر را به سخرّیه گرفت. تازه فهمیدیم که کمترینها هم حریف
انساناند. راستی پیش از این حادثه، کسی چه میدانست ویروسی چون کرونا، این کمترینها،
روزی حریف قویترین موجود روی زمین شود و جهانی را اینگونه در هم بریزد؟ کسی چه
میدانست این کمترینها، که نه به چشم میآید و نه به چنگ؛ نه تختگاهی دارد و نه
برج و بارویی، قویترین ارتشهای جهان نیز پیش او هیچ میآید. کمترین روزنهای نیز
کافی است تا با ورود از آن، جغرافیایی را تسخیر کند و لشکری را با تمام ساز و برگش
در کمترین زمان ممکن از پای درآورد.
با
کرونا مفهوم تغییر را بیشتر فهمیدیم. تغییر در تمام عرصههای زندگی و هر آنچه به
شرایط عادی و رفتار جاری زندگی ما مربوط میشود؛ تغییر در آمد و رفتها، تغییر در
دید و بازدیدها، تغییر در روابط انسانی و مناسبات اجتماعی، تغییر در بایدها و
نبایدها، تغییر در نگاهها و باورها، تغییر در شیوه آموزش و انجام فعالیتها،
تغییر در مراسمها و گردهماییها، و حتی تغییر در نحوه نفس کشیدنها.
قدر
خوشی
در
این حادثه قدر خیلی از چیزها را دانستیم؛ قدر اوقات با هم بودن و فعالیتهای
گروهی و اجتماعی؛ قدر دیدارهای دلچسب چهره به چهره، قدر شغل، حرفه، تخصص، کسب و
کار، و بیش از همه آرامشمان را؛ قدر خوشدلیها، شادیها و مهرورزیها؛ قدر آن
دورهمیها در شبهای چله و موسم نوروز؛ قدر سفررفتنها؛ قدر کلاس درس، مدرسه و
دانشگاه. قدر دوست و آشنا و اعضای خانواده و خویشاوند؛ قدر زندگی و بودن را و هر
آنچه به همواری زندگی میانجامد.
کرونا
یادآور شد چرخ زندگی همیشه بر جاده هموار نمیچرخد. گاه به انحراف هم میرود. موانعی
هم بر سر راهش قرار میگیرد. باید در ناهمواریها همچنان بر پای خود ایستاد و
میدان خالی نکرد. در این گونه مواقع اصل بر حفظ و آرامش است و نشان دادن قابلیتهای
شناخته و ظهور تواناییهای ناشناخته. از عمق جان نیوشیدیم این شعر رودکی را:
هموار
کرد خواهی گیتی را؟ گیتی
ست، کی پذیرد همواری؟
مُستی
مکن، که نشنود او مُستی زاری
مکن، که نشنود او زاری
مهمتر
از همه، ما را از روزمرگی جدا ساخت و با خلوت آشنا. بهخوبی تجربهای ماندگار از
تنهاییها اندوختیم. اینکه در شلوغبازار این دنیای مادی اندکی در خود فرورویم و
به دور از همهمه اجتماع، کمی هم به خود بیاییم و با خدای قادر و مهربان خلوت کنیم.
در بیرون از خود غرقه نشویم و به زینتها و زرق و برق دنیا دل نبندیم.
آموختیم
ما آدمیان به هم وابسته و پیوستهایم. بیشتر از هر زمان دیگر به درستی و اهمیت
این سخن سعدی پی بردیم که: «بنیآدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند». دانستیم
که در ربع مسکون، این نقطه از آن نقطه جدا نیست. در هر گوشهای از چهارگوشه به هم
پیوسته این جغرافیا که باشیم سرنوشتمان به هم پیوند خورده است. نقطهای از این کره
خاکی آسیب ببیند دیر یا زود سایر نقاط نیز آسیب خواهند دید.
کرونا
به قافله بشری آموخت رنجها و دردهای آدمیان یکی است. درد تو درد من است، و درد من
درد توست. به ما فهماند که بین انسانها حد و مرزی نیست. این حد و مرزها همه
ساختگی و اعتباریاند؛ چراکه همگی در یک مسیر افکنده شدهایم. بخواهیم نخواهیم
جملگی به یک مقصد رهسپاریم. ما همگی اعضای پیکره واحد انسانی را تشکیل میدهیم و
همیاری و همبستگی، مهمترین نیاز ماست. نباید آن را در دهلیز تاریک خودخواهیها
نادیده گرفت.
سرنوشت
مشترک
کرونا
عبارت معروف مارتین لوترکینگ را به یادمان آورد که ما شاید با کشتیهای مختلف آمده
باشیم، اما در حال حاضر فقط سرنشین یک کشتی هستیم که بر روی امواج آب شناور است. عاملی
همه ما را یکپارچه و متحد ساخته است. چین و آمریکایی، اینجا و آنجایی در میان نیست.
با تمامی اختلافاتی که ممکن است داشته باشیم، گویی چونان مسافران یک کشتی در این
دریای خروشان همسفریم؛ چه خواسته باشیم و چه نخواسته باشیم در مرگ و زندگی همسرنوشتیم.
از سر ناگزیری باید بیاموزیم که تمامی رفتارهای خود را مهار کنیم و در برقراری
رشتههای ارتباط با دیگران، ناظر و پاسخگوی مستقیم اعمال خود باشیم تا سرنوشت
دیگران را بازیچه خواهشهای نفسانی خود قرار ندهیم.
کرونا
بالاجبار ما را به این مسیر کشاند که در اجتماعات و دورهمیها ریخت و پاش نکنیم. ساده
باشیم و ساده زندگی کنیم. سادگی طبیعت را از یاد نبریم. خود را با نظام طبیعت
همراه سازیم. نظام طبیعت را با اوج مصرفگرایی و زیادهرویها و حرص و ولعها به
هم نریزیم. هزینههای غیرضرور را به حداقل برسانیم و بهینه مصرف کنیم. با ظهور
ویروس کرونا این تجربه را بهخوبی آزمودیم که با هزینه اندک، کمخرج و جمع و جور
میتوان جشن عروسی گرفت؛ زوجی را به خانه بخت فرستاد. میتوان با کمترین هزینه،
کارهای بزرگ کرد؛ یادی را به نیکی زنده نمود. شخصیتی را بزرگ داشت. از اثری
رونمایی کرد. خط تولیدی را بدون تشریفات زاید راهاندازی نمود. و دهها طرح و پروژه
را بدون ساز و دهل به راه انداخت.
این
حادثه سیاه قرن به طور کلی موجب افزایش مقولاتی چون: تابآوری اجتماعی، اتحاد و
همدلی، همکاری و همیاری جمعی، بالابردن سطح بهداشت فردی و اجتماعی، و نیز افزایش
بهرهگیری از فضای مجازی و فنّاوریهای جدید شد.
کرونا
ما را رهنمون داشت به اینکه، با فاصله اجتماعی هم میتوان ابراز دوستی کرد. یکدیگر
را دوست داشت. بذر محبت در جمع انسانی پاشید و شاخههای گل نثار یکدیگر کرد. در
عین فاصله داشتن و حفظ فردیت خود، همبستگی حقیقی را در جامعه و جهان زیست خود جامه
عمل پوشاند. همچون اعضای یک پیکر شد و برای حفظ و صیانت از این پیکر وظیفهمندانه
کوشید و کمر همت در جهت همیاری و مساعدت و محبت یکدیگر بست. به ما آموخت که فاصلههای
ایجادشده را با مهر و محبت خود که خاصیت آدمی است، پُر کرد تا بدینسان رشتههای
پیوند مؤثر را مستحکم و مستحکمتر نمود. دوری معلول فاصلههای فیزیکی نیست. در
فاصله هم میتوان نزدیک بود و مهربان بود.
از
کرونا آموختیم که فضیلت تنها در کتابها نوشته و خوانده نمیشود. فضیلت صرفا در
مجاورت و برقراری پیوندهای جسمانی افراد نیست. فضیلت را در آن نوع حضورها و
پیوندهایی باید جست که سرشار از حلقههای مهر و محبت است. پیوندهای فضیلتآمیزی که
همه اعضای آن «خودِ» دوم یکدیگر محسوب میشوند. روابط انسانی بر پایه دگرخواهی و
نیکاندیشی شکل میگیرد. فضیلت را باید در دلهایی یافت که در مهر انسانی و
بزرگداشت انسانیت میتپد؛ آنجایی که آدمیان یکسان دیده شوند. کرونا پیوندهای
مهرورزانه یادمان داد. پیوندهایی که از سرچشمه درون آدمی میجوشد و متقابلا چشمها
را به درون آدمی باز میکند. چنین پیوندهای مبارکی البته شایسته انسان و زیست
انسانی است؛ زیستنی در راه انسان و برای انسان. زیستنی که در آن هر یک از آدمیان
جزئی از هستی خود به شمار میآیند و دلبسته و وابسته یکدیگر میشوند.
کرونا
به ما هشدار داد قافله بشری بیش از همیشه به وجود نهادهای مسئول، پیگیر و ناظر
نیازمند است. نهادهای جهانی و سازمانهای بینالمللی که حقیقتا ضامن صلح و آرامشِ
پایدار بشری باشند. با قاطعیت اعمال قدرت کنند و با طرحها و تصمیمات یکپارچه و
انجام فعالیتهای پیشگیرانه خود امید و نشاط فرا روی بشر گردانند.
کرونا
به ما گوشزد کرد که اخلاق را چونان دیباچهای بر سیاست و اقتصاد و اجتماع باید
قلمداد نمود و آن را نیاز نخست و اولویت اول خود، چه در حوزه نظر و چه در حوزه
عمل، و چه در قلمرو روابط و مناسبات اجتماعی و جهانی به شمار آورد و بیش از گذشته
به ضرورت زیست اخلاقی در جامعه جهانی انگشت تأکید نهاد. این بحران به ما بیش از
پیش توجه داد که بدون اخلاق و بیاعتنا به آموزههای اخلاقی نمیتوان زیست جمعی
داشت و در یک خیمه گرد هم آمد؛ هرچند این خیمه مشترک، کرهای به گستردگی کره زمین
باشد.
منبع:
روزنامه اطلاعات؛ چهارشنبه ۱۷ فروردینماه ۱۴۰۱