متن زیر خلاصهای است از
سخنرانی و گفتگوهای پس از آن استاد مسجدجامعی در دومین پیشنشست کنفرانس بینالمللی
الهیات عملی که با «عنوان الهیات عملی، دین و جامعه»، با میزبانی دانشگاه امام
صادق(ع) برگزار شد.
دامنه الهیات
۱ـ
اصطلاح «الهیات» در سنت مسیحی تداعیکننده مجموعه دین مسیحیت است؛ زیرا مسائل این
دین کلاً حول محور مسائل الهیاتی است و احکام و دستورات فقهی در آن بسیار اندک است.
اموری چون خداوند، طبیعت عیسی مسیح(ع) و رابطه این دو با یکدیگر، موضوع تثلیث،
رستگاری، نجات، گناه اولیه، معاد و پایان جهان و بهطور کلی آنچه به اخلاقیات
مربوط میشود، همه و همه قابل اندراج در ذیل الهیات است و لذا میتوان از اصطلاح
الهیات جهت معرفی آن استفاده کرد؛ اما این موضوع در یهودیت و اسلام صدق نمیکند. بخش
مهمی از یهودیت و اسلام مربوط به دستورات عملی و فقه است و الهیات یهودی و اسلامی،
بخشی از کلیت این دو دین است، حال آنکه در مورد مسیحیت، الهیات تمام دین است.
یهودیها عموما از اصطلاح
الهیات برای معرفی دین خود استفاده نمیکنند. تا آنجا که میدانم، یهودیان ارتدوکس
و حتی یهودیان محافظهکار (کانسرواتیو) برای
معرفی دین خود از این اصطلاح استفاده نمیکنند و یا کمتر استفاده میکنند. اگرچه
مسئله در مورد یهودیان لیبرال و اصلاحگر (رفرمیست) تفاوت میکند. اصولا دیدگاه
آنان نسبت به فقه و متون یهودی، متفاوت با یهودیان ارتدوکس و محافظهکار است.
الهیات اصطلاحی قدیمی در نزد
مسلمانان است و از اصطلاحاتی چون «الهیات بمعنی الاعم» و «الهیات بمعنی الاخص»
استفاده میشده؛ اما الهیات اسلامی غیر از اسلام، در کلیت آن است و بخشی از اسلام
را شامل میشود. بنابراین الهیات بدین معنی که کلیت آیین مسیحی را در بر گیرد،
اصطلاحی درست و دقیق است.
فن ارتباط با مردم
۲ـ
«الهیات عملی» (Practical theology) فرآورده
مسیحیت غربی در چارچوب کاتولیکی و پروتستانی آن است و نه مسیحیت خاورمیانهای و نه
مسیحیت ارتدوکسی در مفهوم بیزانسیاش؛ اما در مورد اینکه چگونه الهیات عملی آغاز شد
و شکل گرفت، خاطرهای بگویم: یکی از دوستانم که کشیش لوتری است، درباره این الهیات
میگفت: میدیدیم که طلبهها و به اصطلاح سمیناریستهای ما به مراکز آموزش دینی میآیند
و بعضی بسیار خوب هم درس میخوانند و نمرات بالایی میگیرند، اما عملا نمیتوانند
کشیشان خوبی باشند؛ زیرا نمیتوانند با مردم ارتباط برقرار کنند. پس از این تجربه
دریافتیم که میباید فن ارتباط با مردم و چگونگی تعامل با آنها را به ایشان آموزش
دهیم و صرف داشتن اطلاعات و معلومات کافی نیست. او درباره خودش میگفت در ابتدای
کشیش شدنم در دهههای ۷۰
و ۸۰،
در منطقهای کارگری در آلمان مشغول به کار شدم. در آن زمان سندیکاهای کارگری اهمیت
و نقش مهمی داشت و انجام وظیفه در این منطقه بسیار متفاوت بود با مناطق دیگر آلمان
و مجبور بودم درباره این سندیکاها و به طور کلی نیازهای کارگران، بیشتر بدانم تا
بتوانم وظیفه خود را بهخوبی انجام دهم. سخن او این بود که جهت تعامل با افراد و
گروههای مختلف، میباید آموزشهایی وجود داشته باشد که الهیات عملی متکفل آن است.
این سخن ایشان بود.
نکته این است که تحولات سریع
در جامعه و فرهنگ و فکر جوامع مختلف اروپایی نیز به این جریان کمک شایانی کرد. این
تحولات موجب میشد که نسلهای جدید با نسل گذشته متفاوت باشند. تا قبل از دوران
جدید، چنین واقعیتی یا وجود نداشت و یا کمرنگ بود و لذا ضرورت پرداختن به مباحثی
که در الهیات عملی وجود دارد، چندان مهم نبود. ادامه همان روشهای سنتی در برقراری
ارتباط با مردم کفایت میکرد. بدین ترتیب بخش الهیات عملی شکل گرفت و به یکی از بخشهای
مهم آموزشی تبدیل شد.
به طور کلی دروسی که عموم
کشیشهای کاتولیک و پروتستان اروپایی میگذرانند، پنج محور دارد: عهد عتیق، عهد
جدید، تاریخ کلیسا، الهیات نظری، و الهیات عملی؛ بنابراین یکپنجم آموزش مربوط به الهیات
عملی است که خود نیز شامل سه بخش تدریس، تبلیغ و مشاوره است. در بخش تدریس، کشیش
فرا میگیرد که چگونه مباحث دینی را در کلیسا به افراد آموزش دهد. در دو بخش دیگر
آموزشهایی به کشیش داده میشود که بتواند در شرایط مختلف با مردم بهطور مؤثر
مرتبط باشد و آنها را به دین و اخلاق دینی فرا بخواند و بداند که با جوان یا فرد
بیمار یا مصیبتدیده و یا مأیوس و بدبین چگونه برخورد کند و مشکلاتش را حل کند یا
تخفیف دهد؛ بنابراین الهیات نظری ناظر به توانافزایی فرد است جهت ارتباط با
مؤمنان و یا حتی دیگران، اعم از آنکه مسیحی و یا مؤمن و متدین باشند و یا نباشند.
شکلگیری الهیات
۳ـ
شکلگیری الهیات عملی عمیقاً از دو موضوع و یا دو خصوصیت متأثر است: موضوع اول به ویژگیهای درونی دین مربوط
میشود و این که ملاک و معیار برای پذیرش افکار و رویّههای جدید چیست؛ و موضوع
دوم به شرایط بیرونی. جهت روشنتر شدن بحث، نکتهای را عرض میکنم. در مسیحیت،
نخست کلیسا شکل میگیرد و بعد آیین مسیحیت متولد میشود. در اینجا کلیسا به معنای
«جماعت مؤمنان» است و نه معبد و ساختمانی که بدان کلیسا میگویند. این جماعت که هسته
مرکزیاش «حواریون» هستند، رشد میکند و از درونش آیین مسیحیت و حتی متون دینی آن
که همان «انجیل»ها و ضمائمش باشد، پدیدار میشود، البته با توجه به تعالیم و سخنان
و موعظههای حضرت عیسی(ع). در اسلام داستان برعکس است: اول قرآن است و در درجه بعد
پیامبر(ص) بهمثابه فردی که قرآن متحقق شده است و لذا اعمال و گفتار او خود
تفسیرکننده قرآن و بخشی از دین است، اگرچه انسانی است همچون دیگر انسانها و البته
بندۀ برگزیده خداوند. بر این اساس است که اسلام متولد میشود و سپس جماعت مؤمنان
شکل میگیرد.
این تفاوت شکلگیری، تفاوتی
را در ملاکهای پذیرش معتبر بودن و یا نبودن پدیدههای جدید ایجاد میکند که بحثی
است طولانی. ثمره این بحث بیش از هر جای دیگر، در الهیات عملی خود را نشان میدهد.
مسئله این است که: آیا دین تغییرات ایجاد شده و نوین را میپذیرد و در صورت پذیرش،
کمّ و کیف آن چیست؟ و این به نوبه خود بازمیگردد به اینکه ملاکها جهت این پذیرش
کدام است؟
لازم به یادآوری است که نکته
نخست عمدتاً به بیان و تفسیر مسیحیت غربی ـ اعم از کاتولیکی، پروتستانی و
انگلیکانی ـ بازمیگردد و کلیساهای ارتدوکس و کلیساهای خاورمیانهای به دلایل
داشتن تفسیر و موضعی متفاوت با آنچه بیان شد، سابقه چندانی در این زمینه ندارند؛
اگرچه در آینده کموبیش به دلایلی آنها نیز به نقاطی که کلیساهای غربی رسیدهاند،
خواهند رسید. فشار زمانه آنها را به تجدیدنظر در یافتن ملاکها خواهد کشانید. این
بحث مهمی است در مورد کیفیت مدرنیزاسیون شاخههای سنتیتر مسیحیت، همچون مسیحیت
اتیوپیایی، قبطی، سُریانی و حتی ارمنی، گرجی و بلکه کلیساهای ارتدوکس شرق اروپا.
عوامل اصلی
۴ـ
تحولات دوران جدید پس از دوران روشنگری و خصوصا پس از پیدایش انقلاب صنعتی،
کلیساهای اروپایی را به این نتیجه رسانید که میباید در کیفیت ارتباط با مردم و
مؤمنان تغییراتی ایجاد کنند. جامعه بهسرعت تغییر مییافت و فکر و ذهنیت و توقعات
مردم متناسب با آن دگرگون میشد و کلیسا نمیتوانست نسبت به آنها بیتوجه باشد. مضافا
که خود کلیسائیان هم تحت تأثیر این تحولات قرار میگرفتند. پاسخ به این نیاز بود
که عامل اصلی پدیداری الهیات عملی شد، چه در میان کاتولیکها و چه در میان
پروتستانها.
عامل دیگری که تا حدی
تأثیرگذار بود، گسترش یافتن فعالیتهای تبشیری در بین ملتهای مختلف بود که این هر
دو کلیسا را شامل میشد. هیچگاه در تاریخ گذشته فعالیتهای تبشیری تا بدین حد
وسیع و جدی نبوده است. موفقیت این فعالیتها مرهون شناخت دیگران و توان ارتباط با
آنها بود و بسیاری از این مباحث به الهیات عملی مربوط میشد.
عامل دیگری که این جریان را
تشدید میکرد، پیدایش کلیسای پروتستان بود. در ایران کمتر در مورد پیامدهای پیدایش
کلیسای پروتستان بر روی کلیسای کاتولیک صحبت میشود. این جریان که میتوان آن را
یکی از مهمترین ضربهها به کلیسای کاتولیک دانست، تغییرات مهمی را در این کلیسا
موجب شد. بعد از قرون ۱۲
و ۱۳ و
خاصه ۱۴
میلادی، افراد زیادی بودند که سخنانی خارج از چارچوب اعتقادات کاتولیکی میزدند و
کلیسا آنها را محاکمه و با شدت و خشونت با ایشان برخورد میکرد. «لوتر» اولین کسی
نیست که در مقابل پاپ و کلیسای کاتولیک ایستاد؛ پیش از او هم کسانی بودند و عموماً
مجازات شدند. اما نکته مهم در مورد لوتر این بود که حاکمان محلی منطقهای که لوتر
در آن زندگی و تبلیغ میکرد، سخنانش را پذیرفتند. بنابراین کلیسا با کسی مواجه شد
که بدعتگذار و بلکه مرتد است، اما قدرت سیاسی از او حمایت میکند و مانند دیگران
نمیتوانستند محاکمه و مجازاتش کند؛ بنابراین لوتر و کلیسای لوتری بهمثابه
واقعیتی جدید خود را در بخشی از اروپا تحمیل کرد.
نکتهای که در ایران عموماً
بدان نمیپردازند، این است که واکنش کلیسای کاتولیک در قبال کلیسای پروتستان در
آنجایی که مربوط به اصلاحات و تغییرات داخلی آنها بازمیگشت، چه بوده است؟ چرا که
بخش مهمی از اعتراضات لوتر به ساختار کلیسا و اعتقاداتی که از این ساختار برآمده
بود، برمیگشت. گاهی یک دین در مقابل جریان دینی دیگری مقاومت میکند و آن را از
بین میبرد و یا از خود دور میسازد. در مورد کلیسای پروتستان، در ابتدا اینگونه
بود و نکته مهمتر این بود که پدیده کلیسای پروتستان، موجب یک سلسله اقدامات و ابتکاراتی
در درون کلیسای کاتولیک در جهت تجهیز خود در برابر جریان جدید شد که مرتب پیش میآمد
و وابستگان و مؤمنانش را از او میگرفت.
مقابله کلیسای کاتولیک
با کلیسای پروتستان
۵ـ
بنابراین از قرن ۱۵
و ۱۶ به
بعد، شاهد تغییرات و تعدیلها و ابتکاراتی در درون کلیسای کاتولیک هستیم در جهت
مقابله غیرمستقیم با کلیسای پروتستان. این مقابله با هدف حفظ خود است که لازمهاش
پذیرش تغییرات و اصلاحات بود. این جریان بعد از جنگهای سیساله بهمراتب قویتر شد.
از جمله ابتکارات برای مقابله با کلیسای پروتستان، همین الهیات عملی است؛ به این معنی
که کشیش چگونه باید با مردم تعامل داشته باشد و چگونه برخورد کند. در آن زمان
الهیاتی شکل گرفت به نام «الهیات شبانی» که صرفا به معنی مسیحیکردن غیرمسیحیان
نبود، بخش اصلیاش این بود که هر کشیش و یا اسقف چگونه با مردم رابطه بهتر و صمیمیتر
و قابل اعتمادتری برقرار کند. این یکی از نتایج رقابت بین کلیسای کاتولیک و
پروتستان بود.
البته اوضاع از قرن ۱۵ و ۱۶ به بعد پیوسته تغییر میکرد.
اوج این تغییرات در شمال و غرب اروپا بود؛ اما به هر حال قلمروهای کاتولیکی اروپا بهویژه
فرانسه، تحت تأثیرش بود. این امر از جنوب ایتالیا تا اسپانیا و پرتغال را که مشمول
تحولات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و همچنین فکری و فرهنگی و فلسفی منذکور بود، فرا
میگرفت و متأثر میساخت؛ بنابراین کلیسای کاتولیک بر آن شد که خود را هم در برابر
جاذبههای کلیسای پروتستان و هم سایر تحولاتی که نفوذ کلیسا را کم میکند، تجهیز
کند. الهیات شبانی از همان زمان در کلیسای کاتولیک شکل گرفت.
اینان جهت حفظ فرزندان و
مؤمنان خود در برابر پروتستانها مجبور به تقویت رابطه خود و آنها بودند و این در
صورتی ممکن بود که کشیشان و اسقفان هنر ارتباط با طبقات مختلف مردم را بیاموزند. الهیات
شبانی عمدتاً در این مورد صحبت میکند. این الهیات از قرون پانزدهم و شانزدهم به
صحنه آمد و خدمات بزرگی کرد. مضافا که تحولات جدید اجتماعی و فکری و فرهنگی در به سامان
آوردن این الهیات یاری میرساند.
در مورد خود کلیسای پروتستان
و خاصه کلیسای لوتری هم داستان چنین بوده است. آنها از بابت تبلیغات کاتولیکی
نگرانی چندانی نداشتند؛ اما احساس میکردند که جهت عقب نماندن از تحولاتی که بهسرعت
روی میداد، میباید خود را تجهیز کنند و به این ترتیب آنها هم به الهیات عملی روی
آوردند. بنیانگذار این الهیات در نزد آنها یک کشیش لوتری است به نام شلایرماخر که در
اوایل قرن نوزدهم بدان دست یازید و با توجه به اینکه تحولات صنعتی و اجتماعی در
قلمرو پروتستانی بهمراتب بیش از قلمرو کاتولیکی بود، بهسرعت رشد کرد. این تفاوت
موجب شده که کسانی الهیات عملی را همان الهیات شبانی و یا ادامه آن بدانند و کسانی
آن را ادامه ابتکار شلایرماخر بینگارند. ظاهراً الهیدانهای کاتولیک همچون سرجیو
لنزا (Sergio lanza)، استاد برجسته دانشگاه لاتراننسه، طرفدار
نظریه نخست هستند.
الهیات عملی در دنیای
معاصر
۶.
اهمیت الهیات عملی در عصر ما بهمراتب بیش از گذشته شده، و خصوصا در دهه اخیر که
تحولات سرعت بیشتری یافته است و ما با مسائل جدید و گوناگونی مواجهیم. در مجموعۀ
مسیحیت، آن که عمدتاً مسؤلیت برخورد و تعامل با مسائل جدید را دارد، الهیات عملی
است. البته الهیات عملی با مردم و واقعیتها و تحولات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی
برخورد دارد و مسائل را دستهبندی میکند و برای یافتن پاسخ، به بخش تئوریک و
فلسفی یا همان بخش الهیات نظری ارجاع میدهد؛ برای مثال مسئلهای مانند همجنسگرایی
و به طور کلی اخلاق جنسی و مسئله جنسیت که در حال حاضر متاسفانه بیش از همیشه
مطرح است و یا مسائلی همچون محیط زیست، حقوق زنان، حقوق کودک، مهاجرت و یا حتی
مسائل مربوط به عبادات کلیسایی که بعد از شیوع کرونا به وجود آمد، مانند مجزی و
کافی بودن شرکت آنلاین در مراسم کلیسا و یا دریافت نان مقدس به صورت مجازی و یا
حتی از ربات و نه از دست کشیش. بیانها و تفاسیر مختلفی از اینها در سطح جامعه مطرح
است و الهیات عملی است که با اینها برخورد میکند؛ اما در نهایت یافتن پاسخ معتبر
دینی و نه هر پاسخی، بر عهده متألهان (تئولوگهایی) است که در بخشهای نظری کلیسا
چه کاتولیک و چه پروتستان هستند.
الهیات عملی یا الهیات
پراگماتیستی؟
۷ـ
سؤالی که اینجا مطرح میشود، این است که: در مورد مسائل مختلف جدید، آیا کلیسا
باید تفسیر خود را بیان کند یا باید خود را با آنها تطبیق دهد؟ اصولا مسائل جدید و
به اصطلاح مستحدثه چیست و حدود و ثغورشان کدام است؟ آیا الهیات عملی باید پاسخگو
باشد یا الهیات پراگماتیستی؟ الهیات عملی چگونه باید مسائل را تفسیر کند و چگونه
بدانها پاسخ دهد؟ آیا پاسخ باید از درون تئوریهای مسیحی برآید و یا نوعی تطبیق
با واقعیتهای جدید کافی است؟
روحانیت ایران و
پاسداری از هویت دینی ـ ملی
۸ ـ استفاده از تجربیات دیگران جهت عمقبخشی
به درک پدیدهها و آشنایی با مسائل جدید و گسترش اطلاعات، پیوسته مطلوب و مفید
بوده و هست؛ اما اشتباه بزرگ، چه برای یک فرد و چه برای یک مجموعه، چشم دوختن به
تجربه دیگران و بهکار بستن همان شیوههاست. این کار عملا ناممکن است و کسانی که میاندیشند
میتوانند چنین کنند، اشتباه میکنند. این سخن نه تنها در مورد ما مسلمانان و
مسیحیت غربی، بلکه در مورد کلیساهای مختلف مسیحی غیر غربی نیز صدق میکند. مسیحیت
اتیوپیایی، سُریانی و حتی ارمنی و گرجی هم نمیتواند و نمیباید از مسیحیت
اروپایی، اعم از کاتولیکی و پروتستانی، تقلید کند. این به زیان آنها و به زیان
انسجام و ثبات و آینده و بلکه هویت مستقلشان است. برخی تجربه دیگران را به گونهای
صرفا منتقدانه بررسی میکنند و تنها به دنبال نقد و رد آن به هر قیمت و به هر
کیفیت هستند و برخی نیز برعکس همه امور را چشمبسته میپذیرند و این هر دو اشتباه
است.
در مورد روحانیت ایران قبل
از انقلاب، یکی از مهمترین وظایفی که عهدهدار شد و بهخوبی از عهده آن برآمد و
موفق بود، پاسداری از هویت دینی ـ ملی ما بود. مضافا که آنان در تعامل مثبتشان با
تودههای مردم عمدتاً موفق بودند و بیش از دیگران مصدر خدماترسانی «انساندوستانه»
قرار گرفتند. از کمکهای مالی گرفته تا خدمات آموزشی، پزشکی و… البته این جریان سابقهای
طولانی دارد و اصولا نظام روحانیت ادیان مختلف در گذشته کمابیش چنین بوده است. به
دلیل ضعف مالی دولتها در قرون اخیر و عدم اهتمام آنان به تودههای مردم، عملا
روحانیت و نهاد و گروههای مذهبی چنین خدماتی را عرضه میداشتند. از ساختن مسجد و
حسینیه گرفته تا ساختن پل و گرمابه و مدرسه و احیانا بیمارستان و دارالایتام و
کتابخانه. نمونه خوب آن در سالهای قبل از انقلاب، تأسیس صندوقهای قرضالحسنه بود
که در جای خود ابتکار بسیار کارساز و مؤثری بود. مضافا که آنان در بسیاری از موارد
حافظ سلامت اخلاقی و دینی و روانی جامعه بودند.
یکی از مهمترین رسالتهای
آنان پاسداری از هویت ملی و دینی ـ ملی و ثبات اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی جامعه
بود. در ایران مجموعهای که به لحاظ فکری و فلسفی و فرهنگی در مقابل مارکسیسم و
کمونیسم ایستاد، روحانیت و نهادهای دینی بود. مارکسیسم در ایران فقط یک مکتب فکری
نبود، خطری بزرگ هم بود. شوروی در همسایگی ما قرار داشت با دوهزار کیلومتر مرز
مشترک که پیوسته به حاکمیت و سرزمین ما دستاندازی میکرد. به همین دلیل کسی که در
برابر کمونیسم میایستاد، عملا از هویت و تمامیت ارضی و استقلال سیاسی ما نیز دفاع
میکرد.
این در حالی است که در اروپا
آن که در مقابل مارکسیسم ایستاد، فیلسوفها و اندیشمندان اجتماعی ـ سیاسی بودند. کتابهای
پوپر، از «فقر تاریخگرایی»اش تا «جامعه باز و دشمنانش»، تقریبا مانیفستی بود برای
کسانی که به لحاظ فکری و فلسفی در مقابل مارکسیسم بودند؛ یا جورج اورول با کتاب «قلعه حیوانات» و «۱۹۸۴» و دیگر آثارش. از اواخر قرن
نوزدهم تا هنگام سقوط بلوک شرق، اینان بودند که به لحاظ فکری و فلسفی در برابر
مارکسیسم میایستادند. پیدایش «کمونیسم اروپایی» که بهکلی متفاوت با کمونیسم بلوک
شرق بود، تا حدودی متأثر از نظریهپردازی هماینان بود.
در اروپا بهندرت کشیش یا
اسقفی پیدا میشود که به لحاظ فکری و فلسفی با مارکسیسم مقابله کرده و کارش
تأثیرگذار بوده باشد. این در حالی است که کتاب «روش رئالیسم» علامه طباطبایی اثری
مؤثر و نوآورانه و موفق بود، هم در زمان خودش و هم در زمانهای بعدی، در مقابل
اشکالات و مسائلی که حزب توده مطرح میکرد که در دهه ۱۳۲۰ و دهههای بعد بسیار قوی و
مؤثر فعالیت میکردند. و یا کتابهای سایر متفکران دینی از شهیدمطهری گرفته تا
مهندس بازرگان. در این میان نهادهای دینی همچون هیأتهای هفتگی دینی و مجموعه سازمان
دینی ما هر یک به نوبه خود نقش بسیار مؤثری داشتند. به طور کلی آنچه از کلیت
هویت ما و هویت ملی ـ دینی ما دفاع کرد، مجموعه دینی ما و روحانیت بود.
۹ـ
با شناختی که من از اروپای کاتولیک و حتی پروتستان دارم، کاری که کلیسای کاتولیک
بهویژه در ایتالیا در مقابله با کمونیسم ایتالیا انجام داد (که
پس از جنگ جهانی دوم بسیار قوی بود و تا مدتها دومین حزب قدرتمند این کشور به شمار
میرفت)، «حزب دمکرات مسیحی» را تشکیل داد و از طریق نفوذ خود در مناطق کاتولیکنشین،
رأی آنها را بالا برد و مانع از قدرتیافتن بیشتر احزاب چپ و کمونیست شد؛ اما در
ایران، موارد متعددی غیر از آنچه گفتم، وجود دارد. برای نمونه در دهه ۱۳۲۰ که تهران تحت سلطه تودهایها
بود و دولت هم بسیار ضعیف بود و مناطق شمالی ایران هم در اشغال روسها بود، معروف
است آنچه کشور را از چنگ تودهایها به در آورد، فوت مرحوم آیتالله سیدابوالحسن
اصفهانی یکی از مراجع بزرگ آن دوره بود. این حادثه چنان احساسات عاطفی ـ دینی مردم
را تحریک کرد (مراسم یادبودی که تا چهلم ایشان ادامه یافت) که عملا حزب توده در
حاشیه قرار گرفت، با آنکه قبل از این حادثه، عملا همهکاره بود و سطح خیابان و
دانشگاهها و بلکه دبیرستانها و کارخانهها را در اختیار داشت.
ارتباط عاطفی و دینی و
اجتماعی و خدماتی که نظام مذهبی و روحانیت ایران با مردم، حائز اهمیت فراوان بود و
برای مثال امام جماعت یک محله، به نوعی تأمینکننده سلامت اخلاقی و رفتاری و
اجتماعی مردم محله خود بود و این توان را داشت که با مردم هماهنگ باشد و اعتماد
آنها را جلب کند و موفق باشد؛ بنابراین هم در بخش اول که بخش اجتماعی ـ سیاسی است
و به دفاع از هویت دینی ـ ملی ما مربوط میشود و هم در بخش دوم که تعامل با مردم
است، مجموعه مذهبی ما موفق بود.
اکنون با وضعیت جدیدی
مواجهیم که با گذشته بسیار متفاوت است. اگرچه ما میراثدار آن گذشتهایم و در
گذشته این امور تقریبا بهخوبی انجام میشد، اما در حال حاضر با مشکلات زیادی
روبرو هستیم و نمیتوان روش گذشته را ادامه داد. آن روشها موفق بود، ولی متناسب
با زمان خودش بود. ضمنا نمیتوان روش دیگران را به عنوان مدل انتخاب کرد. در اینجا
میباید نکات بسیاری مورد بررسی قرار داد. البته این نکته را باید گفت که الهیات
عملی در نزد اروپاییان در گذشته بهمراتب موفقتر از امروز بود. اگرچه تا دو سه دهه
پیش مشکلی نداشتند، اما هم اکنون با مشکلات فراوانی مواجهند؛ برای نمونه کمبود
کشیش در کلیساها تا آنجا که یک کشیش ناچار است در چند کلیسا مراسم را به جا آورد و
یا اینکه از کشیشهای افریقایی و غیر بومی استفاده کنند که غالبا بیگانه با فرهنگ
و اخلاقیات محیطی هستند که به آن رفتهاند و توانایی برقراری رابطه و تعامل با
اهالی آن منطقه را ندارند و حداقل این است که در این مورد ضعیف و گاه بسیار ضعیف
هستند.
چه باید کرد؟
۱۰ـ
یکی از ویژگیهای تمدن جدید این است که توان تقسیمبندی و مفصلیابی صحیح و دقیق
را دارد، هم در بخش علمی و هم در بخش عملی. یکی از موفقیتهای دنیای جدید این است
که این نوع تقسیمبندیها را بهخوبی انجام میدهد. مقوله الهیات عملی نیز در همین
چارچوب میگنجد. الهیات عملی با توجه به ویژگی ذاتی مسیحیت که بدان اشارت رفت و
وضعیت بیرونی (اجتماعی، اقتصادی، سیاسی)، ابتکار جالب و موفقی بود؛ اما در گذشته
میزان موفقیتش بیشتر بود. تصور نشود که الهیات عملی در حال حاضر در اروپا کار
کارستانی میکند. البته وضع در امریکا بهکلی متفاوت است و این به دلیل قدرت
نهادهای دینی در این کشور و خاصه به دلیل نفوذ فراوان کلیساهای انجیلی (اونجلیکال)
است.
پرسیده میشود که چه باید
کرد؟ پاسخ به این سؤال مستلزم آن است که بدانیم در چه موقعیتی زندگی میکنیم؟ ما
در زمانهای به سر میبریم که اوضاع بسیار پیچیدهای وجود دارد. اگرچه این پیچیدگی
دلیل نمیشود که چون نمیتوانیم وضعیت موجود را بهخوبی دریابیم و بشناسیم، نباید
اقدامی هم بکنیم. نکته این است که در موقعیت موجود، اقدامات گام به گام و موردی موفقتر
است؛ به این معنی که اکنون نمیتوان برای تمامی مدارس طلبگی و یا برای یک منطقه
وسیع، برنامهای جامع تدوین کرد. اصولا این کار غیر علمی هم است. کار علمی زمانی
معنا دارد که به تمام زوایا و خفایای آن کار و پیامدهای اقدامات خود آگاه بود. اما
میتوان به صورت موردی در یک مدرسه که دارای محصلان همسطح و همسانی است و با توجه
به ویژگیهای آنان، برنامهریزی کرد. یعنی اگرچه برنامه جامع کلی برای کشور و یا
استان نداریم، اما میتوانیم برای یک مدرسه طلبگی و یا دانشکده الهیات یک دانشگاه
برنامه خوب و موفقی طراحی کنیم.
انتظار ما از دین چیست
و چه باید باشد؟
۱۱ـ
بسیاری از گروههای اسلامی در مناطق مختلف مسلماننشین نیز چنین تصورات و توقعاتی
دارند و خواهان حل همه مشکلات با استفاده از دین هستند. واقعیت این است که ساختار
درونی اسلام و مسیحیت بسیار متفاوت است و داستان «تقریب»
و «گفتگوی دینی»، تصور اشتباهی را موجب شده است. گمان میکنند ما به عنوان مسلمان
با مسیحیان به لحاظ مبانی بسیار نزدیک هستیم، در حالی که در یک برآورد بیطرفانه،
ما در مبانی و برخی خصوصیات به آیین یهود نزدیکتر هستیم تا مسیحیت.
حال باید دید تفسیر و بیانی
از ما مسلمانان که خواهان کمتوقعتر شدن از دین است تا چه اندازه صحیح است؟ به طور
کلی سخنی که دارای اعتبار و حجیت دینی باشد، در نهایت میماند و اگر غیر از این
باشد، به مرور زمان از بین خواهد رفت. توقع ما از دین باید با منطق آن دین هماهنگ
باشد. در این صورت است که پاسخ ما مورد قبول قاطبه متدینان قرار میگیرد و ادامه
مییابد. در مورد مسیحیت کاتولیک این مشکل خیلی کمتر وجود دارد؛ زیرا دین آنها «متنمدار» نیست، بلکه «اجماعمدار» است و
آنچه اجماع مؤمنان به آن میرسد، مهم است.
بسیاری از نویسندگان و
روشنفکران مسلمان در طی قرن اخیر از نوعی «پروتستانیسم
اسلامی» صحبت کردهاند؛ اندیشهای که هنوز هم طرفدارانی دارد. موضوع این است که
اصولا چنین مسئلهای در تعارض با اسلام و ذات آن است؛ چنانکه چنین جریانی در
تعارض با آیین یهود نیز هست. لذا یهودیان لیبرال نیز بیانی متفاوت با بیان
پروتستانی در مورد اعتقاداتشان دارند.
به هر حال علیرغم اهمیت
الهیات عملی، در حال حاضر پایهگذاران آن نیز با مشکلات مختلفی مواجه هستند. اگر
درد دلهای یک کشیش و یا حتی اسقف را بشنوید، و البته این در صورتی است که شما را
بشناسد و اعتماد کند، خواهید دید که آنان با مسائلی مواجهند که اصولا در نیم و یا
یک قرن و حتی بیست سال پیش، وجود نداشت و این خود یکی از دلایل عدم رویآوری به
کشیش شدن در بین اروپاییهاست. کشیشان امروز عمدتا از افریقای سیاه و یا آسیا
هستند که بیشتر به دلایل اقتصادی و بعضا اجتماعی بدان روی میآورند. این سخن در
مورد راهبهها نیز صحیح است.
منبع: روزنامه اطلاعات؛ دوشنبه 8 آذرماه 1400