مقالات

بازاندیشی ابن‌سینا در موضوع فلسفه و تاثیرات بعدی آن

میلاد نوری  ۱۳۹۷/۰۴/۲۷
میلاد نوری

 

 

 

 

 

یونانیان موضوع اصلی مابعدالطبیعه را علت نخستین موجودات می‌دانستند؛ یعنی آن مبدئی که منشأ و اصل هرچیزی است. چنان که نزد افلاطون، مثال اعلی به عنوان خیر محض، زیبایی محض و وحدت محض شایسته‌ترین موجودات برای شناختن است و نزد شاگرد وی ارسطو نیز، موضوع حقیقی و محوری دانش مابعدالطبیعه، موجودات مفارق ازلی و نهایتا محرک نامتحرک اول است. ارسطو در کتاب مابعدالطبیعه گفته‌ بود که وقتی ما می‌خواهیم به شناسایی دست یابیم، موضوع دانایی ما نوع دانش‌مان را تعیین می‌کند. موضوع دانش طبیعی، اجسام و جواهر مادی است؛ موضوع دانش ریاضی، اعداد است که موضوعات غیر جسمانی اما آمیخته و همراه با اجسامند و نهایتا موضوع فلسفه اولی یا مابعدالطبیعه، موجودات غیرجسمانی و ازلی است که در سرسلسله آنها «محرک نامتحرک نخستین» جای می‌گیرد. چنان که خود ارسطو می‌گوید: «اگر جوهر نامتحرکی باشد، دانش مربوط به آن باید مقدم بوده و کلی باشد، زیرا آن جوهر نامتحرک، نخستین است؛ ... وظیفه فلسفه اولی این است که تعیین کند مبدأ نخستین چگونه است و اینکه آیا یکی است یا بیشتر است و ماهیت آن کدام است». برهمین اساس، موضوع فلسفه در فلسفه یونانی و در متافیزیک ارسطو، علت نخستین یا همان محرک نامتحرک اول است که شایسته‌ترین موجودات برای شناختن است. آنچه هم درباب سایر موجودات در این دانش مطرح می‌شود، بدان دلیل است که موجودات دیگر، به علت نخستین منسوبند؛ آنها به‌خودی‌خود موضوع مابعدالطبیعه نیستند، بلکه تا جایی موضوع مابعدالطبیعه‌اند که معلول علت نخستین یا خداوندند.

 

بااین‌حال، این دیدگاه در عالم اسلام دگرگون شد و موضوع فلسفه اولی از خداشناسی به هستی‌شناسی تغییر یافت. فلاسفه مسلمان، الهیات بالمعنی الاعم و الهیات بالمعنی الاخص را از هم تفکیک کرده و مباحث مربوط به خداشناسی را ذیل مسائل مربوط به هستی‌شناسی عمومی جای داده‌اند. ابن‌سینا در الهیات شفاء، موضوع فلسفه نخستین یا مابعدالطبیعه را «موجود بما هو موجود» معرفی می‌کند؛ استدلال وی این است که دانش مابعدالطبیعه کلی‌ترین دانش‌هاست و موضوع کلی‌ترین دانش‌ها باید کلی‌ترین موضوعات باشد و چون مفهوم وجود از هر مفهوم دیگری، عام‌تر و گسترده‌تر است، پس مفهوم وجود باید موضوع دانش مابعد‌‌الطبیعه باشد. به‌این‌ترتیب، نزد ابن‌سینا و فلاسفه مسلمان، هستی‌شناسی جایگزین خداشناسی می‌شود زیرا خداوند به عنوان وجود واجب، خاص‌تر از «وجود» است و به‌تنهایی نمی‌تواند موضوع فلسفه اولی باشد. در درون فلسفه اولی آن بخشی که به احکام تمام موجودات می‌پردازد الهیات بالمعنی‌الاعم و آن بخشی که به بررسی احکام والاترین و متعال‌ترین موجودات می‌پردازد الهیات بالمعنی‌الاخص نامیده می‌شود. اگر این چرخش موضوعی را مهم‌ترین اتفاق در فلسفه عالم اسلام تلقی کنیم به بیراهه نرفته‌ایم. جایگزینی Theology با Ontology رخداد مهمی است که ساختار فلسفه بعد از ابن‌سینا را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

 

از مسائل مهمی که از پنجره چنین تحولی می‌تواند مورد تحلیل قرار گیرد، تاثیر بعدی‌ای است که فلسفه ابن‌سینا بر فلسفه جدید اروپایی گذاشته است؛ موضوع مهمی که امروزه معرکه آرا است و بحث و بررسی درباب آن می‌توان همدلی و فهم ما از فلسفه جدید را افزون سازد. ابن‌سینا، در وجودشناسی‌اش، میان هستی و چیستی تمایز می‌نهد؛ وقتی می‌گوییم «سیب هست» و «سیب یک میوه است» به هستی و چیستی سیب اشاره کرده‌ایم. چه بسا بدانیم سیب چیست ولی در وجود آن تردید کنیم و این خود نشان می‌دهد که «وجودِ سیب» غیر از «ماهیت سیب» است. هرچیزی در جهان، ترکیبی از هستی و چیستی است و همین موضوع بعدها در فلسفه اروپایی بسیار تاثیرگذار بوده است. در اواخر قرون وسطی هستی‌شناسی سینوی مورد توجه قرار گرفت و از طریق فیلسوفی به نام سوارز در اندیشه دکارت اثر گذاشت. سوارز تحت تاثیر تفسیر ابن‌رشد، چنین می‌اندیشیدند که ابن‌سینا ماهیت را در موجودات اصل می‌داند و خود به این رویکرد باور داشت؛ «وجود سیب» چیزی جز این نیست که «سیب سیب باشد» و «باشد». بنابراین تصور ما از موجودات همان ماهیت ‌آنها است.

 

آنچه در این میان اهمیت دارد، تاثیر چنین نگرشی است. دکارت متفکری مدرن بود. این امر از توجه او به طبیعت ناشی می‌شود و توجه به طبیعت خود برآمده از نزاع وجود و ماهیت است. وقتی از منظر تمایز وجود و ماهیت، به اشیا نظر افکنیم و بر سیاق سوارز و دکارت وجودشان را با ماهیت‌شان بفهمیم، طبیعت از پس یک گذار تاریخی بر صدر تفکر فلسفی خواهد نشست. زیرا افق ماهیت، افق زمان و مکان و همان طبیعت است. در فلسفه ارسطو موضوع فلسفه «محرک نخستین» بود؛ ابن‌سینا با طرح مساله وجود، موضوع فلسفه اولی را به هستی‌شناسی گسترش داد. در دوران جدید، با تمایز وجود و ماهیت مخالفت شد و ضمن اصل گرفتن ماهیت، تحت تاثیر تفسیر ابن‌رشدی از فلسفه ابن‌سینا، طبیعت و جهان پیرامون و نیز روش شناخت ما از آن، موضوع فلسفه‌ورزی شد. آن فاصله تاریخی میان ارسطو و دوران مدرن به دلایل گوناگون مانع از آن بود که موضوع مابعدالطبیعه، باز خداوند به عنوان علت نهایی موجودات باشد؛ اگر نیز قرار بود چنین باشد، خدایی درون‌ماندگار و همراه با طبیعت بود و فهم و نقد هستی‌شناسی ابن‌سینا در تشکیل این منظر مدرن بیشترین تاثیر را داشت.

 

منبع: روزنامه اعتماد؛ 27 تیرماه 1397

 

 

 

 

 

۷۵۸

ارسال نظر


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم اینجا کلیک کنید.

همدان - بنای آرامگاه بوعلی‌سینا - ساختمان اداری بنیاد بوعلی‌سینا

 ۹۸۸۱۳۸۲۶۳۲۵۰+ -  ۹۸۸۱۳۸۲۷۵۰۶۲+

info@buali.ir

برای دریافت پیامک‌های بهداشتی در زمینه طب سینوی، کلمه طب را به شماره ۳۰۰۰۱۸۱۹ ارسال کنید