خواجه نصیرالدین طوسی در همه علوم زمان خود سرآمد بود و خدمت
زیادی به جهان اسلام کرد. تا قبل از او علمای بزرگ بهدرستی مشخص نبوده که شیعهاند
یا سنی، ولی خواجه عالمی است که یقیناً شیعه بود. همچنین بیشک ایرانی است، از دیگر
مزایای وی نوشتن کتب بسیاری به زبان فارسی است. بیشتر کتابهای او به فارسی نگاشته
شده است، درحالیکه علمای قبل از او چنین نیستند.
ما نام خواجه را «فیلسوف گفتگو» گذاشتیم، چراکه علاوه بر کتابهایی
که نوشته، با عرفا، ریاضیدانان، فیلسوفان و دیگران به گفتگو پرداخت، او حتی به صدرالدین
قونوی که در قونیه زندگی میکرد، به فارسی نامه نوشت. خواجه علاوه بر علم، در سیاست
هم باتدبیر بود. خواجه در زمان خود عالم به همه علوم بود و او را «عقل حادیعشر» خواندند.
آن زمان عقل ده عدد بود و او را عقل یازدهم خواندند، یعنی از عقلهای عادی بالاتر بود.
میدان عقلانیت و شهود
عقل لمس نمیشود، دیده نمیشود؛ ولی همه جا هست و هیچ جا هم
نیست. عقل دارای سه تجلی است و در سه مرحله ظهور پیدا میکند: دین، هنر و فلسفه. در
فضاهای دین، میدان عقلانیت واضح است و همه جای دین عقلانیت است. هنر هم انواع و اقسام
دارد که تجلی عقل است و بنده در رأس هنر، سخن و کلام خوب را قرار میدهم که هم میتواند
شعر باشد هم نثر، ازاینروست که معجزة حضرت ختمیمرتبت قرآن است. مانند معجزات پیامبران
قبلی، عصا و زنده کردن مردگان نیست که با گذشت زمان بتوان انکارش کرد. شعر و نثر چون
حفظ میشوند، مشمول گذشت زمان قرار نمیشوند و نمیتوان آنها را انکار کرد. قرآن هنر
بسیار بزرگی است. دین درهایی را باز کرده که تمام عقلانیت را میتوان در آن پیدا کرد
و هر کسی آن را نیافت، خود مقصر است. فلسفه هم از مظاهر تجلی عقل است.
حال شهود را کجا باید جست؟ آیا میتوان شهود را در عقل جست؟
شاید فردی شهود کند، اما تا زمانی که آن را به زبان عقل بیان نکند، قابل پذیرش نیست.
وحی بالاترین شهود است، البته وقتی پیامبر وحی را دریافت کرد، بیان آنهمه در میزان
عقل سنجیده شد، پیامبر بدون میزان سخن نگفت. من نمیدانم چگونه شهودش را گرفت، اما
سخنی که بر زبان میراند، با موازین عقلی همسو است. انسان برای اینکه عقلانیت موزونی
پیدا کند، باید یک چیز را رعایت کند و آن خوب گوش دادن است. چه زمانی ما میتوانیم
گوش بدهیم؟ زمانی که بتوانیم از خود فاصله بگیریم. در فاصله گرفتن از خود، فرد باید
خود را نادیده بگیرد و ذهنیاتش را در تعلیق قرار بدهد، بعد به سخن دیگران گوش دهد و
در نهایت بسنجد؛ این راه گفتگوست. همه اینها را گفتم تا بگویم خواجه فیلسوف گفتگوست،
خواجه خوب گوش میکرد و سپس گفتگو میکرد و به همین دلیل است که در کارش موفق بود.
همه به اشتباه خواجه را متکلم میدانند در حالی که او «فیلسوف
تمامعیار» است. «تجریدالعقاید» که ?? شرح بر آن نوشته شده، نشانه چیست؟ خواجه با این
اثر میگوید در عقاید دینیتان بازاندیشی کنید و آن را برهنه سازید. تجرید به معنای
برهنه کردن است. به این معنی که عقیده را از خرافات پاک و پالایش کنید. این کتاب نحوه
زدودن خرافات را تدریس میکند. کتاب جنبه کلامی دارد، اما کلام نیست. جنبه کلامی آن
تنها از این جهت است که به عقاید میپردازد؛ اما نگاه خواجه به عقاید، با دید عقلانی
فلسفی است نه با دید کلامی. متکلم میکوشد عقاید را آنگونه که باور دارد، به هر قیمتی
اثبات کند. غزالی در احیاءالعلوم میگوید در مقابل دشمنی که با او مباحثه میکنی اگر
دروغ کارساز است، دروغ گفتن واحب است؛ اما فیلسوف پیشداوری ندارد و عقایدش را بینالهلالین
قرار میدهد و آنگاه به جستجوی حقیقت می پردازد. بنابراین هر که از عقیده بحث می کند
متکلم نیست و باید به نحوه بحث دقت کرد.
خواجه، علم کلام را که بر اثر اشعریت به انحطاط کشیده شده بود،
به فلسفه اوج میدهد؛ اما غزالی و فخر رازی فلسفه را به کلام نزول داده بودند.
کتاب «تهافه الفلاسفة» غزالی که در آن فلاسفه کافر خوانده شده
و به بیهودهگویی متهم شدهاند، ریشه فلسفه را در جهان اسلام سنی و جهان عرب خشکاند
و به ایران نیز لطمه بسیار زد. از مراکش تا اندونزی محبوبترین علمای اسلام «ابوحامد
غزالی» است، اما ایرانیان او را نمیپسندند. نام کتاب او «تهافه» به معنای پریشانگویی
است و ناظر به پریشانگویی فلاسفه است. غرب دفاع ابن رشد را نیز بیتأثیر میداند،
اما مستشرقان دفاع خواجه نصیرالدین طوسی را درنیافتهاند. دفاع او از فلسفه موثر افتاد
و آن را احیا کرد. اینگونه است که اگر خواجه نبود، به یقین ملاصدرا و علامه طباطبایی
نیز نبودند. خواجه با متانتی عجیب و با زبان بی زبانی فخر رازی را به گوش دادن فرامیخواند
و ایرادهای او را کاملا رفع میکند و از فلسفه اسلامی و ابنسینا دفاع میکند، اما
ابن رشد از ارسطو به دفاع برخاسته است.
منبع: روزنامه اطلاعات؛ سهشنبه 5 اسفندماه 1399