به یاد حکیم متألّه، محییالدین الهیقمشهای
الف) افلاطون در بیان مراتب معرفت، خیال (آیکازیا) را در مرتبه
چهارم قرار داده و مبنای سفسطهگری سفسطهگران شمرده و پست و حقیرش انگاشته، لیک ارسطو،
آن را ارجمند خوانده و مؤثر در معرفت شمرده و حتی با فانتازیا انگاشتن آن، هستی خیال
را از نور دانسته است: «چون بینایی عالیترین حواس است، اسمی که برای تخیل در زبان
یونانی آمده، مشتق از اسمی است که برای نور در این زبان آمده؛ زیرا که بینایی بدون
نور ممکن نیست» (درباره نفس، ارسطو، ص210).
با وجود این، سخن ارسطو این بود که چون قوه خیال مواد خود را
از محسوسات به دست میآورد، لاجرم نمیتواند مجرد باشد و این البته مبنای اندیشه مشائیان
ـ اعم از یونانی و مسلمان ـ گردید. ابنسینا نیز همچون ارسطو بر مادی بودن خیال، حکم
نمود و با دلیل مشهور مربعها آن را به زعم خویش مستدل نمود؛ اما برخی پیروان و شاگردانش
معتقد به تغییر رأی شیخ در ادامه تتبعات فلسفی او هستند. برای مثال آیتالله حسنزادهآملی
معتقد است شیخالرئیس در کتاب «المباحثات» از مادی بودن خیال دست کشید و تجرد آن را
اثبات کرد: «و الشیخ قد بحث عن کونها المادیه... ثم استبصر و الیقین بانّها مجرده تجردا
غیرتام. و قال فی المباحثات ان صور المفیدات لیس المدرک لهاجسما او جسمانیه و اقامه
البرهان علی ذلک» (الشفاء، حسنزاده 389).
پس از ابنسینا، فخر رازی در «المباحث المشرقیه» با استناد به
اصل عدم امکان انطباع کبیر در صغیر، جنس ادراکات خیالی را از جنس ماده ندانسته و بر
تجریدی بودن آن اصرار ورزید. پس از او، شرح معنای خیال در آرای شیخ اکبر، بسط و عمقی
عظیم یافت و در دو جایگاه هستیشناختی (به عنوان خیال منفصل یا عالم مثال) و معرفتشناختی
(به عنوان خیال متصل یا قوه خیال) مکانتی شریف یافت؛ آنچنان که عالم خیال نزد او اوسعالعوالم
خوانده شد. مولانا نیز خیال و بهویژه خیالات عارفان را بسیار گرامی شمرد و آن را عکس
مهرویان بستان خدا دانست:
آن خیالاتی که دام اولیاست عکس
مهرویان بستان خداست
بحث و شرح قوه خیال نزد حکمای مسلمان تا زمان صدرای شیرازی تداوم
یافت تا اینکه وی بالصراحه از تجرد خیال گفت و در این بحث دعوی تفرد نمود؛ یعنی نخستین
کسی که در جهان حکمت، اثبات تجرد خیال نموده است.
حکمت الهی
ب) مرحوم الهی قمشهای در میان آثار گرانقدرش، اثری نیز دارد
با عنوان «حکمت الهی عام و خاص» (نشر هرمس 1393) به همراه شرح فصوصالحکم فارابی. وی
در شرح فص چهل و سوم از فصوصالحکم که در باب قوای باطن نفس از جمله مصوره یا خیال
است، بحثی دارد با عنوان: «اهمیت قوّت خیال». مرحوم قمشهای در شرح خود نکات لطیفی
دارد. اولا خیال را مرتبه مثالی نفس ناطقه میشمارد و به همین دلیل شمول ادراک آن را
درک همه ادراکات باطن، اعم از صور و معانی میداند. پس در اثبات عظمت آن، تجرد آن را
دلیل میآورد. لکن نه به نحو تجرد عقلی بل تجرد برزخی:
«منتهی تجرد خیال نه مانند تجرد عقل است که از ماده و همه عوارض
مادی (از قبیل کم و تقدر و کیف و وضع و غیره) مجرد است، بلکه تجرد عقل، تجرد تام کلی
است و اما تجرد عالم خیال و نفوس خیالیه، تجرد برزخی است و مراد از تجرد برزخی، مجرد
بودن مقام خیال است از ماده دون عوارض ماده، چه آنکه بالوجدان در صور عالم خیال ماده
حسیه نباشد، ولی شکل و صورت مقداری و کیفیت و وضع خواهد بود، پس مرتبه خیال مجرد و
غیرجسمانیه باشد.» (حکمت الهی عام و خاص، ص423).
مرحوم الهی قمشهای سپس به نقل از باب پنجم اسفار، دلیل صدرا
مبنی بر تجرد خیال را ذکر میکند که چیزی جز همان رأی فخر رازی نیست، یعنی عدم امکان
انطباع کبیر در صغیر. خلاصه استدلال صدرا به نقل قمشهای چنین است: «صورتهای عالم
طبیعت به توسط چشم و دیگر قوای ظاهره، در عالم خیال نفس موجود شود و با همان عظمت که
در طبیعت موجود است، در نفس به وجود آید. پس اگر خیال مجرد نباشد و در نقطهای از اعصاب
دماغ باشد، موجود شدن کوه و دریا و آسمان و زمین و غیره در نقطهای از جسم دماغ انطباع
عظیم در صغیر لازم آید و این محال است؛ زیرا انطباع عظیم در صغیر به بداهت حکم عقل
باطل است. پس این صورتها که در خیال است، در جرم دماغ نیست، بلکه قائم به نفس مجرد
است نه به جسم مادی.»(همان، ص424).
هستی برزخی
نکته بسیار مهم دیگر، درک سهل و ساده بحث را ممکن میسازد. مرحوم
قمشهای اشاره میکند حکمای یونان عالم را به دو بخش تقسیم میکردند: «هستی معقول»
و «هستی محسوس». آنان به «هستی برزخی» یا «مثالی» میان این دو معتقد نبودند؛ اما حکمای
مسلمان و اشراقی، ضمن اعتقاد به عالم برزخی ـ که در اینجا استاد برای اثبات این برزخیت،
به آیاتی قرآنی و روایتی از معصومین علیهمالسلام اشاره میکند: «و من ورائهم برزخٌ
الى یوم یبعثُون» (مؤمنون، 100) و نیز روایت «والله ما اخافُ علیک الا البرزخ» به نقل
از امام جعفر صادق(ع) ـ حتی در مورد عالم صغیر یا انسان نیز آن را بیان میکنند؛ بدینصورت
که انسان را بر خلاف رأی حکمایی که وی را صرفاً دارای ادراکات عقلی و حسی میدانند
(و ادراکات خیالی را داخل در ادراکات حسی میشمرند)، انسان را بهرهمند از ادراکات
مجرده خیالی میدانند و مبنای این را نیز همان اعتقاد به عالم برزخ یا مثال میدانند.
از دیدگاه این حکمای اشراقی، قوه خیال مُدرک صوَر همان هستی برزخی یا مثالی است.
مرحوم قمشهای به گونه لطیفی با ذکر ضرورت رجوع به آثاری چون
«مفتاح» و «تمهید القواعد» (از ابنترکه اصفهانی)، هم بحث تجرد خیال را نزد عرفای مسلمان
از اهم مباحث دانسته و هم به کنایتی ظریف، ادعای تفرد صدرا در باب تجرد خیال را زیر
سؤال میبرد. قمشهای با ادبی خاص، علّت این اعلام تفرد توسط صدرا این میداند که وی
«گویا بیانات علمی عرفا و اشراقین را در تجرد برزخی عالم خیال انسانی و هم عالم مثال
خارجی، غیر کافی و ناتمام دیده که خود را متفرد در اثبات عالم مثال دانسته است (در
کتاب اسفار باب یازده اصل هشتم» (حکمت الهی عام و خاص، ص425).
نتیجهگیری نهایی مرحوم الهیقمشهای در این باب بسیار ظریف
و جالب توجه است: «پس خلاصه سخن اینکه اهمیت و عظمت عالم خیال و اثبات تجرد برزخی
آن، بر اثر این مطلب است که عالم وجود را به سه عالم کلی منقسم دانستیم: عالم طبیعت،
عالم مثال یا برزخ، عالم عقل. نشئه خیال انسان را سنخ عالم مثال و روزنه نفس ناطقه
به سوی آن عالم دانیم و کشفهای صوری و رؤیای صادق که کشف معانی غیبی نماید، بر اثر
اتصال نفس ناطقه به واسطه تجرد خیال به عالم مثال است و همان وسعتی که عالم خیال انسان
را نسبت به جسم طبیعی اوست که بالوجدان جسم آدمی مثل قطرهای است پیش دریای عالم خیال،
او همین طور عالم طبیعت با همه فُسحه او به منزله حلقهای است در میان بیابان بینهایت
عالم مثال و حشر و نشر نفوس غیرعقلیه کامله در این عالم است و کشف اسرار و مغیبات اغلب
به توجه نفوس صاحب کرامت از صقع این جهان نامتناهی است. و انسان از آن مجموعه این سه
عالم کلی است که دارای نشائه حس و عالم خیال و عالم عقل است، پس خیال انسان همان نشائه
مثال و عالم مجرد برزخی مقداری است که مختصر شرح فُسحت و اهمیتش نگارش یافت، بالنتیجه
خیال هم دارای همان عظمت و فسحت و تجرد است و الحق حکمای اسلام خصوص صدرالمتألهین مقتبسا
من القرآن به اثبات این مسئله حق عظیم در فلسفه و روانشناسی بر دانشجویان عالم دارند»
(همان، ص426).
منبع: روزنامه اطلاعات؛ یکشنبه 3 اسفندماه 1399