مقالات

کرونا و آتئیسم غربی

گفتگو با دکتر محمد مسجدجامعی - حجت‌الاسلام مصطفی رستگار  ۱۳۹۹/۰۹/۱۱
کرونا و آتئیسم غربی
گفتگو با دکتر محمد مسجدجامعی - حجت‌الاسلام مصطفی رستگار

 

 

مقصود از آتئیسم (Athéisme)، بی‌خدایی یا فقدان باور به وجود خداوند و به عبارتی، خداناباوری است. از دیرباز بوده‌اند کسانی که اعتقادی به خدا نداشته‌اند؛ اما گویا برای اولین بار در قرن هجدهم و در جریان عصر روشنگری بود که کسانی آشکارا خود را آتئیست نامیدند و از آن پس استدلال‌هایی نیز برای این طرز نگرش مطرح کردند. شاید مهمتر از جنبه نظری این دیدگاه، پیامدهای مختلف روحی ـ روانی، اجتماعی و فرهنگی آن باشد. وقتی خدایی نباشد، دین و اخلاق و احکام و آیین و مناسک دینی و جهان دیگر چه جایگاهی خواهد داشت؟ استاد مسجدجامعی در گفتگوی حاضر از چشم‌انداز متفاوتی به این موضوع نگریسته‌اند و آن ارتباط این جریان با معضل همه‌گیری ویروس کروناست.

 

با توجه به اینکه امروزه آتئیسم جریانی رو به رشد است و کم‌کم تنه به تنه ادیان می‌زند، حضرت عالی نوع نگاه و دغدغه‌های آتئیست‌ها را در خصوص مسئله کرونا چگونه ارزیابی می‌فرمایید؟

همان‌طور که اشاره کردید، در حال حاضر، یعنی سال 2020، ما فقط با ادیان زنده مواجه نیستیم، بلکه آتئیسم نیز یک واقعیت زنده و رشدیابنده است و اندیشه‌های آتئیستی عملا به یک جریان بزرگ فکری و اجتماعی تبدیل شده است؛ بنابراین بررسی مسئله کرونا از دیدگاه اعتقادی ـ فرهنگی ـ اجتماعی، با بررسی کیفیت تعامل «ادیان» و کرونا تمام نمی‌شود، بلکه خلأهایی باقی می‌ماند که به جریان «آتئیسم» مربوط است. در ابتدای گفتگو باید یادآور شوم که در نگاه کلان، رابطه بین کرونا و آتئیسم عمدتا به جهان به اصطلاح اول مربوط می‌شود و در این خصوص، جهان سوم، خواه جهان مسلمان یا غیرمسلمان، چندان قابلیت بررسی ندارد. البته نمی‌خواهم بگویم که جریان آتئیسم در جهان سوم وجود ندارد. نه، چنین نیست؛ زیرا این جریان حتی در جامعه خودمان نیز در حال تبدیل شدن به یک مسئله واقعی است.

 

نکته این است که کم‌ و ‌کیف آتئیسمی که در جهان سوم یافت می‌شود، کمابیش به طور کامل با آنچه در کشورهای توسعه‌یافته وجود دارد، ‌متفاوت است. البته قابل‌انکار نیست که نظریات آتئیست‌های شاخص در جهان اول، بر روی اندیشه‌ها و افکار جهان‌سومیان و به‌ویژه بر روی نخبگان آنها تأثیر می‌گذارد؛ اما به طور کلی شرایط تاریخی و فکری و اجتماعی ـ سیاسی جهان سوم به نوعی نیست که آن آتئیسمی که مثلا در هلند یا دانمارک یا حتی ژاپن وجود دارد، ‌بتواند در جهان سوم نیز پدیدار شود؛ بنابراین آنچه در اینجا اهمیت و قابلیت بررسی بسیار بیشتری دارد، اوضاع کشورهای توسعه‌یافته یا به اصطلاح «جهان اول» است.

 

موقعیت کنونی آتئیسم در کشورهای توسعه‌یافته چگونه است؟

به طور خیلی خلاصه، در طی کمتر از یک دهه اخیر، شاهد رشدیابی سریع و بی‌سابقه اندیشه‌های آتئیستی در جهان اول بوده‌ایم و این جریان هرگز به اندازه امروز قوی و تأثیرگذار و رشدیابنده نبوده است. حتی در جامعه‌ای مانند امریکا نیز که ذاتا و به لحاظ تاریخی در مقایسه با کشورهای توسعه‌یافته، جامعه‌ای مذهبی به شمار می‌آید و به لحاظ وضعیت دینی و اجتماعی و فرهنگی، کلا با بقیه جهان اول متفاوت است، آتئیسم رشد بسیار تندی داشته است. البته نوع آتئیسم امریکایی با بقیه جهان توسعه‌یافته متفاوت است و دغدغه‌های خاص خود را دارد. به هر حال، جریان آتئیسم در آینده جدی‌تر خواهد شد و متأسفانه همان‌طور که مسئله گسترش و تقویت جهانی «راستگرایی دینی» در ایران مغفول مانده، به این جریان نیز توجه کافی نمی‌شود.

 

علل رشد سریع جریان آتئیسم در سالهای اخیر چیست؟

چیستی این جریان و چرایی رشد بی‌سابقه آن، بحث مستقلی است که مجبوریم از آن بگذریم؛ اما برای اینکه سؤال شما بی‌پاسخ نماند و در حد چند اشاره، باید گفت که این قضیه علل گوناگونی دارد. گذشته از انواع دیگر شرور در عالم طبیعی، احساسم این است که یکی از علتهای مهم روانی آن در سالهای اخیر، تماشای فیلم‌های مستند حیات وحش و رفتارهای وحشیانه حیوانات و درندگی و تنازع بقای میان آنهاست، صحنه‌هایی که به طور طبیعی، نوعی عدم تدبیر و عدم محاسبه و عدم مدیریت را برای ذهن فرنگی تداعی می‌کند و اثر تخریبی خیلی زیادی دارد و از آنجا که به طور غیرمستقیم فقدان یک قدرت حکیم را القا می‌کند، عملا به تقویت افکار آتئیستی می‌انجامد. معادل آن در عالم انسانی نیز جنبه دیگر قضیه است.

 

عامل دیگر، فیلم‌ها و کتاب‌های مربوط به کیهان‌شناسی و اخترشناسی است که گستردگی و عظمت جهان و کهکشان‌ها را نشان می‌دهد. این نوع معلومات برای ما که به خداوند اعتقاد داریم، تداعی‌کننده عظمت آفریدگاری تواناست؛ اما برای آنها گیج‌کننده و نشان‌دهنده بی‌نظمی و بی‌منطقی مطلق در جهان است. این که چرا و چگونه این طور نتیجه می‌گیرند، خود بحث دیگری است، اما در نکته مورد اشاره عملا تأثیر فراوانی دارند. ناگفته نماند که متأسفانه جریان‌های «تکفیری» و «تروریستی» موجود در جهان مسلمان نیز در تقویت این موج آتئیستی بسیار تأثیر داشته است.

 

آیا بهتر نیست که به جای کلمه «آتئیست»، از واژه «غیردیندار» استفاده کنیم؟ زیرا آتئیست بار سنگینی دارد و به نظرم اینها غالبا «اَگناستیک» یا به عبارتی «لااَدری‌گرا» هستند.

تا مقداری که شخصا با آنها برخورد کرده‌ام، آنها به ‌صراحت خود را «آتئیست» می‌نامند. البته قبلا ‌می‌گفتند که «شکاک» هستند، اما امروزه صریحا می‌گویند که از شکاکیت عبور کرده‌اند.

 

موقعیت آتئیست‌ها در ایران چگونه است؟

به نظرم نفوذ آنها در ایران نیز به مرور زمان افزایش خواهد یافت و به یک موج قوی تبدیل خواهد شد. البته اشتباه نشود؛ واقعیت این است که هیچ فرد ایرانی، به دلیل ساختار روانی و شخصیتی‌اش، نمی‌تواند مثلا مانند یک سوئدی یا آلمانی، آتئیست شود. از سوی دیگر، وضعیت ایران نیز به گونه‌ای نیست که به آنها اجازه دهد تشکل و حزب و مرکز داشته باشند و یا به نهادها وارد شوند؛ اما آنها می‌توانند در آموزش و پرورش و دانشگاه‌ها نفوذ کنند و همچنین از طریق تولیدات فرهنگی مانند فیلم و سریال و داستان و رمان و کاریکاتور و غیره تأثیر خود را بگذارند.

 

در گفتگوی ما، کدامین ویژگی‌های آتئیست‌های کشورهای توسعه‌یافته بیشتر اهمیت دارد؟

آنچه در گفتگوی ما مهمتر است، «محیط‌زیست‌گرایی» آنها و همچنین گرایش‌های اعتراضی آنها نسبت به اوضاع جدید اقتصادی کشورهای توسعه‌یافته و نیز مخالفت آنها با پروتکل‌های بهداشتی و محدودیت‌های دولتی ناشی از کروناست. البته مسئله پیامدهای روانی و اخلاقی کرونا نیز وجود دارد. تلاش می‌کنم که در این گفتگو، همه این موارد را تا اندازه ممکن توضیح دهم.

 

به عنوان مقدمه، باید گفت در حال حاضر، بیشتر آتئیست‌های اروپا بازماندگان نیروهای چپ قدیم هستند و نوعی «چپ جدید» به شمار می‌آیند. پایگاهشان نیز غالبا احزاب سوسیال و سوسیال‌دمکرات است. اکثر قریب به اتفاق محیط‌زیست‌گرایان و مخالفان جهانی‌سازی و معترضان به اوضاع جدید اقتصادی دنیای غرب را همین آتئیست‌های چپ‌گرا تشکیل می‌دهند. آنها با محدودیت‌های اجتماعی کرونایی نیز مخالفند. اصولا بیشتر چپها این نوع گرایش‌ها را دارند و به طور کلی، پایگاه اصلی این نوع دغدغه‌ها، چپ است، خواه چپ آتئیست، خواه چپ مذهبی.

 

گرچه در میان چپها افراد مذهبی نیز وجود دارند، اما تعداد چپهای مذهبی در مقایسه با چپهای آتئیست، بسیار اندک است؛ برای نمونه، پاپ کنونی نوعی چپ جدید است و در مقایسه با پاپهای پیشین، کاملا چپ‌گرا به حساب می‌آید. مذهبی‌ها ـ خواه چپ باشند یا راست ـ در زمینه حرکت‌ها و گرایش‌های اعتراضی اقتصادی و محیط‌زیستی، با آتئیست‌ها همفکر هستند؛ اما میدان‌دار اصلی این عرصه‌ها، آتئیست‌ها هستند. ضمناً در مذهبی‌های چپ، گرایش‌های محیط‌زیستی، قوی‌تر از گرایش‌های اعتراضی اقتصادی است؛ در حالی که در مذهبی‌های راست، این قضیه برعکس است‌و حتی برخی از آنها عملا ضد محیط‌زیست هستند، جریانی که اوج آن در امریکا وجود دارد. و ناگفته نماند که برخی از این راست‌ها تمایلات فاشیستی دارند و مذهب برای آنها مسئله‌ای هویتی است، نه امری الهی و لازم‌الاتباع.

 

در خصوص پیامدهای روانی و اخلاقی و اجتماعی کرونا و به‌خصوص اعتراض به پروتکل‌های بهداشتی و اقدامات محدودکننده دولتی، تفاوت ملموسی میان چپ و راست و مذهبی و آتئیست وجود ندارد و همه آنها دغدغه‌های کم‌و‌بیش یکسانی دارند. البته در خصوص مخالفت با پروتکل‌ها، اکثریت با آتئیست‌های چپ‌گراست؛ زیرا حداقل در اروپا، مذهبی‌ها بدین سبب که در زندگی خود محدودیت‌های دینی را پذیرفته‌اند، به طور طبیعی ملایم‌ترند و نوعی ملاطفت طبیعی دارند؛ اما آتئیست‌ها مایلند کاملا آزاد باشند و محدودیت را تحمل نمی‌کنند. شاید مثال خوبی نباشد، اما برای تقریب به ذهن، می‌توان گفت که مانند اعراب بدوی، تحمل هیچ نوع محدودیتی را ندارند.

 

در برابر تصوراتی که دینداران جهان توسعه‌یافته از منشأ کرونا دارند، چنان‌که بسیاری از مسیحیان انجیلی آن را به خداوند نسبت می‌دهند، تصور آتئیست‌ها از این قضیه چیست؟

دینداران جهان توسعه‌یافته حرفهای گوناگونی می‌زنند و اجمالا این فکر نیز در میان آنها وجود دارد که کرونا نوعی عذاب و عقاب الهی است. این را یهودیان متدین نیز می‌گویند. البته این‌گونه نیست که اکثریت آنها کرونا را عذاب الهی بدانند. حتی شخصیت دینی بسیار مهمی مانند پاپ، بیانش در مورد این قضیه، بیانی «علّی» و به اعتباری «مادی» بود. او به عنوان یک فرد شاخص در جهان اول، در پاسخ به کسانی که این‌گونه فکر می‌کنند، چندین بار گفت که کرونا ناشی از اشتباهات مکرر انسان به‌ویژه در مسائل محیط‌زیستی است. اتفاقا این را از یک راهب بودایی که گفتگویی تلفنی با او داشتم، نیز شنیدم.

 

به هر حال، دینداران و حتی پیروان‌ ادیانی مانند بودیسم، به آفریدگار اعتقاد دارند. البته ادیان آسیایی خارج از بحث ما هستند؛ زیرا موضوع گفتگوی ما فقط کشورهای توسعه‌یافته یا همان جهان اول است، جایی که جمعیت دیندار تأثیرگذار آن شامل اکثریت بسیار بزرگ مسیحی و اقلیت بسیار کوچک یهودی است، دو گروهی که در تلقی هر دوی آنها، جهان را آفریدگاری است که آن را تدبیر می‌کند؛ بنابراین دینداران، جهان و تحولات طبیعی آن را منظم و مدیریت‌شده می‌دانند. البته ممکن است که این در ضمیر آگاه همه افراد نباشد، اما واقعیت آنها چنین است.

 

در نقطه مقابل دینداران، آتئیست‌ها هستند که هیچ اعتقادی به مدیریتی ماورایی ندارند و نظم موجود در جهان را طبیعی و درون‌زا و خودساخته و غیرمتأثر از ماورای خود جهان می‌پندارند و اصولا بر این باورند که چیزی جز طبیعت و ناظمی جز خود آن در کار نیست. آنها نه تنها تمامی باورهای دینداران در مورد عذاب و عقاب را بی‌اساس می‌شمارند، بلکه حتی تفسیر و توجیه بسیار نرم‌تر امثال پاپ را نیز نمی‌پذیرند. تنها چیزی که آتئیست‌ها به آن معتقدند و تنها ملاکشان در فهم مسائل، علم به معنی «ساینس» است، یعنی علمی که صرفا کشف‌کننده قوانین زاییده از تصادفات درون طبیعت است. حتی علم برای آنها به نوعی ایدئولوژی تبدیل شده است و به فراتر از آن اعتنایی ندارند؛ بنابراین ویژگی آنها در مسائل مختلف و به‌ویژه در موارد حادی مانند کرونا این است که این امور را کاملا طبیعی و بیرون‌آمده از دل طبیعت می‌دانند. به طور کلی آتئیست‌ها بر اساس واقعیت‌هایی که به طور ملموس با آن برخورد می‌کنند، قضاوت می‌کنند، مخصوصا در آنجا که این واقعیت‌ها آنها را آزار دهد و به اعتباری تهدید کند.

 

در مورد مسئله کرونا، آنها به کدامین «واقعیت‌های آزاردهنده و تهدیدکننده» نگاه می‌کنند و چه دغدغه‌ها و قضاوت‌هایی دارند؟

مسئله‌ای مانند کرونا توجه آتئیست‌ها را به‌ویژه به یک واقعیت مهم جلب می‌کند. موضوع «حرکت جهان به سوی آینده‌ای نامطمئن»، واقعیتی است که از نظر آنها، دو رکن مهمش، مسائل محیط‌زیستی و مسائل اقتصادی و معیشتی است. البته دو موضوع دیگر نیز وجود دارد که می‌باید توضیح داده شود: یکی نوعی نگرانی مرموز و نامفهوم در باره آینده، و دیگری پیامدهای اجتماعی کرونا. امروزه آتئیست‌ها در این زمینه‌ها کدهای منفی زیادی دریافت می‌کنند. و ناگفته نماند که توجه به این امور، مختص آتئیست‌ها نیست؛ اما چون این مسائل در ذهن و روان‌ آنها پررنگ‌تر است، بهتر است توضیحات مربوطه را در ذیل بحث مربوط به آنها بیاوریم.

 

به لحاظ محیط‌زیستی، آنها چه کدهای منفیی دریافت می‌کنند؟

بخش مهمی از حساسیت‌های نسبت به محیط‌زیست و مسائل اکولوژیک، به از بین رفتن تعادل بیولوژیک و اکوسیستم‌ها مربوط می‌شود، مسائلی مانند گرم شدن سیاره زمین و ذوب شدن یخهای قطبی و بالا آمدن سطح آب دریاها، انتشار بیش از حد گازهای نامناسب و گازهای گلخانه‌ای در فضا و آسیب‌دیدگی بیشتر لایه ازُن، کاهش منابع آب آشامیدنی، فرسایش خاک و آلودگی رودخانه‌ها و دریاها و موارد فراوان دیگر. البته اصل این مشکلات از گذشته و مثلا از پنجاه سال پیش نیز وجود داشت؛ اما در آن دوران، هاضمه طبیعت می‌توانست این ناملایمات را در درون خود هضم کند؛ ولی اکنون دیگر طبیعت چنین ظرفیتی ندارد و چرخه‌های طبیعی دیگر نمی‌تواند مانند گذشته کار کند؛ برای نمونه پلی‌اتیلن‌ها یا مواد پلاستیکی که امروزه به مقادیر بسیار زیادی وارد طبیعت می‌شوند، به علت فرآیند بسیار کند تجزیه، طبیعت را سخت آلوده می‌کنند. مسئله این است که ورود این مواد به طبیعت به صورت موردی و با حجم محدود نیست، بلکه روزانه هزاران تُن از آنها وارد طبیعت می‌شود و رودخانه و دریا و خاک را فاسد می‌کند. متأسفانه در ایران نیز مشکلات محیط‌زیستی بزرگی وجود دارد، اما دغدغه فکری متناسبی دیده نمی‌شود؛ مثلا منابع آبی و آب آشامیدنی ما واقعاً رو به کاهش است و در آینده ما را با مشکلات بسیار جدی مواجه خواهد ساخت.

 

به چه دلیل این مسائل در ذهن و روان‌ آتئیست‌ها پررنگ‌تر است؟

روی هم رفته، حساسیت و دغدغه‌های محیط‌زیستی آنها به مراتب بیش از دیگران است و این تا حدودی طبیعی است؛ زیرا آنها از نظر فرهنگی و علمی، در مجموع افراد توسعه‌یافته‌ای به شمار می‌آیند و آشنایی علمی خوبی با عوارضی که طبیعت را آزار می‌دهد، دارند. از سوی دیگر، نوع نگاهشان به زندگ، اصولاً با متدینان فرق دارد و همه آنچه در زندگی برایشان مهم است، همین طبیعت و کیفیت زندگی دنیوی و زندگی آینده نسلی است که از خود به جا می‌گذارند. البته توجه به این مسائل مختص آنها نیست. چندی پیش با یکی از دوستان ایتالیایی که استاد فلسفه است، گفتگویی تلفنی داشتم. ضمن احوالپرسی، بحث پدربزرگ شدن و نوه‌دار شدن پیش آمد و او اظهار نگرانی کرد که در آینده نزدیک، مسئله این نخواهد بود که آیا نوه‌های ما خانه‌ای برای سکونت و یا امکانات کافی آموزشی و بهداشتی و پوشش‌های بیمه‌ای خواهند داشت یا نه، بلکه مسئله این خواهد بود که: «آیا در پنجاه سال آینده، آنها یک لیوان آب آشامیدنی سالم خواهند یافت؟» این عین سخن او بود و البته درباره منطقه و کشور خودش صحبت می‌کرد.

 

عالم‌گیری کرونا از یک سو تئوری‌های آتئیست‌ها را به‌خوبی تأیید کرده و از سوی دیگر، حساسیت آنها را نسبت به مسائل محیط‌زیستی و نگرانی‌شان را در مورد ظهور سایر بیماری‌های مهارناشدنی افزایش داده است. ضمناً یکی از عوامل خوشحالی آتئیست‌ها و سایر طرفداران محیط‌زیست این است که کرونا به علت کاهش شدید ترددهای هوایی و زمینی و حتی دریایی که انرژی هیدروکربنی مصرف می‌کند، باعث کاهش آلودگی شده. بدون شک همه آنها از این جریان خوشحالند.

 

از کدام تئوری‌ها سخن می‌گویید؟

به باور بسیاری از محیط‌زیست‌گرایان (environmentalist)، کرونا چیزی نیست جز یکی از عواقب رفتار نادرست انسان با طبیعت و فشار بیش از اندازه‌ای که انسان بر آن وارد می‌کند؛ جریانی که به منطق طبیعت آسیب می‌رساند و سرانجام، آن را با بن‌بست مواجه می‌سازد. به نظر آنها، منطق طبیعت تا حدود صد سال پیش‌ درست کار می‌کرد؛ اما به مرور زمان، به طور فزاینده‌ای با مانع مواجه شد و اکنون دیگر در شُرف رسیدن به بن‌بست است. مخصوصا در طی بیست سال اخیر، انسان به واسطه نظام معیشتی و مصرفی‌اش، با طبیعت بسیار بد عمل کرده است. سخن پاپ نیز همین بود. او در مصاحبه‌ای با اشاره به برخی از بلایای طبیعی، گفت: «نمی‌دانم که آیا اینها «انتقام» طبیعت است یا نه، اما اینها مطمئنا «پاسخ» طبیعت است.» وی افزود: «خداوند همواره می‌بخشد. ما نیز گاهی می‌بخشیم؛ اما طبیعت هرگز نمی‌بخشد.»

 

مسلما رفتار نادرست انسان با طبیعت و دخالت‌های محاسبه‌نشده او، تعادل محیط‌زیست را از بین می‌برد. برای نمونه و گذشته از حجم عظیم آلاینده‌هایی که هر لحظه روانه آب و خاک و هوا می‌شود، انسان از یک سو بی‌پروا جنگل‌زدایی می‌کند و از سوی دیگر برای جبران آن، جنگل مصنوعی می‌کارد؛ غافل از اینکه سازوکار تأثیر این دو بر روی طبیعت به‌کلی با هم فرق دارد و اصولا قابل مقایسه نیست. گیاهان و محصولات کشاورزی فقط در چارچوب انسان و منافعش زیست نمی‌کنند، بلکه با کل طبیعت مرتبطند و به نظر برخی از دانشمندان، وقتی که ساختمان ژنتیکی آنها دستکاری می‌شود، طبیعت دیگر نمی‌تواند به‌درستی آنها را بشناسد و کنش و واکنش درستی با آنها داشته باشد. شما می‌بینید که مثلا گندم و برنج طبیعی، بعد از مدتی آفت می‌زند و یا نانی که با گندم طبیعی پخته شده، در دمای معمولی خانه بعد از مدتی بیات می‌شود و کپک می‌زند و کم‌کم از بین می‌رود. این بدان سبب است که طبیعت این مواد را می‌شناسد و با آنها تعامل می‌کند؛ اما گندم و برنج دستکاری‌شده این‌گونه نیست و یا نانی که با چنین گندمی پخته شده، ماندگاری بالاتری دارد؛ یعنی ممکن است چنین باشد، این بدان روست که طبیعت ساختمان ژنتیکی جدید را چندان نمی‌شناسد و لذا نمی‌تواند آن را تجزیه کند.

 

مسئله دیگر چرخه‌های مهمی است که میلیون‌ها سال است در طبیعت در جریانند، چرخه‌هایی مانند چرخه کربن، چرخه ازت، چرخه اکسیژن و چرخه هیدروژن؛ برای نمونه بخش مهمی از ساختار موجودات زنده، شامل گیاهان و جانوران و حتی آمیب‌ها، از مولکول‌هایی تشکیل شده است که در آنها تعداد زیادی اتم کربن وجود دارد. کربن اتم چهار‌ظرفیتی بسیار خاصی است که به عکس عناصر دیگر، می‌تواند به تعداد فراوان در کنار یکدیگر قرار گیرد و در هنگام فساد موجودات زنده، عموماً به صورت گاز‌کربنیک از آنها جدا می‌شود و در طی فرآیندی، دوباره توسط گیاهان جذب شده، به مواد غذایی تبدیل می‌شود و این چرخه پیوسته ادامه می‌یابد. این چرخه هنوز مختل نشده، اما آسیب دیده است و در نتیجه دیگر نمی‌تواند وظایفش را مانند گذشته انجام دهد، مسئله‌ای که انواع مشکلات محیط‌زیستی مانند گرم شدن زمین و ازته‌شدن خاک و مسائل دیگر را به وجود آورده است.

 

به صورت نظری، این فشارهای بیش از اندازه و رفتارهای نادرست و ناسنجیده چگونه و با طی کدامین فرآیندها به شکل‌گیری ویروس کووید ـ 19 انجامیده است؟

تا آنجا که می‌دانم، دانشمندان هنوز در این مورد به نتیجه مشخصی نرسیده‌اند و کمابیش هیچ‌کس با اطمینان سخن نمی‌گوید؛ اما یک چیز معلوم است: ما با نسلی از عوامل بیماری‌زای وحشی مواجهیم که بر اساس برخی تئوری‌ها، به علت آسیبی که به طبیعت وارد شده است، قابلیت جهش (موتاسیون) شدید پیدا کرده‌اند. مثالی می‌زنم: سم د.د.ت که تا چندی پیش به طور گسترده برای آفت‌کشی استفاده می‌شد، به اندازه‌ای قوی بود که علاوه بر همه آفات و کنه‌ها و حشرات گوناگون، حتی مار و عقرب و موش را نیز از میان می‌بُرد. نکته این است که د.د.ت نسلهای اول و دوم و سوم آفات را تقریباً به طور کامل کشتار می‌کرد، اما نسلهای بعدی در برابر آن مقاوم ‌شدند. سمهای گیاهی نوعا این‌گونه‌اند. کودهای شیمایی نیز عملکرد مشابهی دارند و گرچه ممکن است در ابتدا محصول را دو تا سه برابر افزیش دهند، اما بعداً عوارضی ایجاد می‌کنند که گیاه دیگر حتی به اندازه دوران پیش از کوددهی نیز ثمر نمی‌دهد.

 

به هر حال، در گذشته طبیعت توان جبران داشت؛ یعنی هاضمه‌ای داشت که آلودگی‌ها را تجزیه می‌کرد و از بین می‌بُرد و عوامل بیماری‌زا را نیز پس از مدتی مهار می‌کرد؛ البته منظورم بیماری‌های عفونی و غیر بدخیم میکروبی و ویروسی است، حتی بیماری‌هایی مانند وبا و طاعون. در مورد انواع جانوران آسیب‌رسان مانند ملخ و آفاتی مانند سن نیز چنین بود؛ اما امروزه این هاضمه طبیعت و عوامل متوازن‌کننده آن آسیب فراوانی دیده است.

 

ناگفته نماند که این نظریه نیز وجود دارد که کوویدـ 19 تحت تأثیر امواج کیهانی یا الکترومگنتیک به وجود آمده است. این امواج علاوه بر تأثیرات گوناگونی که بر سیاره زمین می‌گذارند، می‌توانند ژنها را نیز متأثر کنند و به جهش ژنی بینجامند. بر این اساس، جهشی که صورت گرفته و کوویدـ 19 را ایجاد کرده است، در دل طبیعت، اما برخلاف منطق طبیعت بوده و در نتیجه، کروناویروس جدیدی به وجود آمده که بسیار وحشی و سریع‌الانتقال است و حتی مکانیسم کشندگی‌اش در موارد مختلف یکسان نیست: بدین معنی که گرچه غالباً دستگاه تنفسی را هدف می‌گیرد، اما موارد زیادی نیز وجود دارد که حتی به میوکارد قلب یا کلیه‌ها حمله می‌کند و آنها را از کار می‌اندازد. این ویژگی‌ها، مقابله با کووید ـ 19را بسیار دشوار کرده است.

 

نظرتان درباره «تئوری توطئه» چیست؟

تئوری توطئه را در حال حاضر نمی‌توان اثبات و یا ابطال کرد. اتفاقاً در اوایل بحران، طرفداران ترامپ اصرار زیادی روی آن داشتند و می‌گفتند که کووید ـ 19 ویروسی مصنوعی است که دانشمندان چینی در آزمایشگاه ساخته‌اند. در مورد چگونگی انتشار آن نیز دو دیدگاه وجود داشت: یکی مبنی بر اینکه عامدانه انجام و پخش شده، و دیگری اینکه ویروس از آزمایشگاه فرار کرده است.

 

می‌رسیم به دسته دوم از کدهای منفی مربوط به «حرکت جهان به سوی آینده‌ای نامطمئن»، یعنی مسائل اقتصادی و معیشتی.

بله، دیگر دغدغه مهم آتئیست‌ها، تحولات اقتصادی جهان امروز است. می‌دانید که ایجادکننده و مادر تمدن جدید در طی قرون اخیر، کشورهای توسعه‌یافته و به‌ویژه بخشهای شمالی و غربی اروپا بودند. این جوامع از ابتدای ظهور تمدن جدید و تا پیش از سالهای پایانی قرن بیستم، همواره نگاهشان نسبت به آینده مثبت بود و به فردای جهان امیدوار بودند، فردایی که همواره آن را بهتر از امروز می‌دیدند؛ گرچه در برهه‌هایی، مشکلاتی مانند جنگ جهانی و تهدیدهای هسته‌ای مربوط به رقابت بین دو بلوک باعث می‌شد که این خوش‌بینی به طور موقت رنگ ببازد؛ اما از سالهای پایانی قرن بیستم، وضعیت رو به تغییر نهاد و اکنون که در سال 2020 هستیم، جهان و به‌ویژه کشورهای توسعه‌یافته اوضاع متفاوتی پیدا کرده‌اند که پیوسته کدهای منفی از آن صادر می‌شود و آینده‌ای تار و مبهم را ترسیم می‌کند. در واقع از دهه 90 به بعد، خوش‌بینی عمومی غربیان نسبت به امنیت شغلی و موقعیتی‌شان در آینده، رو به کاهش نهاد و اکنون بسیار اندک شده و حتی جای خود را به نوعی ترس و نگرانی داده است.

 

امروزه در خیلی از کشورهای اروپایی، مانند اسپانیا، ایتالیا و فرانسه که قبلا سوسیالیزه بودند و اکنون کاپیتالیزه شده‌اند، واقعا اگر کسی پول کافی نداشته باشد، از بیشتر خدمات بهداشتی و پزشکی محروم خواهد بود؛ اگر پول کافی نداشته باشد، فرزندش نمی‌تواند در یک مدرسه خوب تحصیل کند و ناچار است به کمترین امکانات آموزشی قانع باشد. این وضعیت جدید، نگرانی‌های زیادی را به وجود آورده است. در مجموع، اوضاع به‌سرعت در حال تغییر است و حتی می‌توان گفت عملا دگرگون شده و روندی نزولی به وجود آمده است که بی‌وقفه شدیدتر می‌شود. وضعیت به گونه‌ای است که نگرانی‌های افراد هم‌افزایی دارد و مثلا فردی که خودش نسبت به آینده بی‌اطمینان است، خانواده و اطرافیانش نیز نگرانی‌های بیشتری را به وی القا می‌کنند و عملا احساس بدش دوچندان می‌شود.

 

آیا می‌توانید در این زمینه مقایسه‌ای بین کشورهای غربی داشته باشید؟

میزان این نگرانی‌ها و درجه وخامت اوضاع، در کشورهای مختلف متفاوت است؛ مثلا هم‌اکنون یک جوان آلمانی نسبت به آینده شغلی خود به‌مراتب مطمئن‌تر از یک جوان یونانی است. جوان یونانی فقط به دنبال این است که هرچه زودتر از کشورش خارج شود و به جایی مهاجرت کند که بتواند شغلی و درآمدی برای خود دست‌و‌پا کند. جوان اسپانیایی نیز احوال تقریبا مشابهی دارد، گرچه موقعیتش کمی بهتر است. امروزه از کشورهایی مانند یونان و اسپانیا و حتی ایتالیا، جوان‌های زیادی به امریکا مهاجرت می‌کنند. تا جایی که می‌دانم، اکثر نخبگان ایتالیا به امریکا می‌روند؛ زیرا در آنجا می‌توانند درآمد بسیار بیشتری کسب کنند؛ اما جوان آلمانی یا سوئدی شرایط مطمئن‌تری دارد و نگرانی‌اش تا بدین اندازه نیست.

 

در این خصوص، اوضاع کشور خودمان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

برخی از این نگرانی‌ها را خود ما نیز تجربه می‌کنیم و متأسفانه گاهی مشکل در جامعه ما شدیدتر است؛ برای نمونه اکنون خیلی از جوانان دیگر انگیزه‌ای برای ادامه تحصیل و به دانشگاه رفتن را ندارند، زیرا نسبت به آینده چنین تلاشی نامطمئن هستند. نه تنها خود جوانان، بلکه حتی والدین آنها نیز بی‌اطمینان و نگرانند و گاهی تمایلی به فرستادن فرزندانشان به دانشگاه ندارند. به علاوه، وقتی وضعیت فرزندانشان را با وضعیت خودشان مقایسه می‌کنند، احساس می‌کنند که خودشان اوضاع بهتری داشته‌اند. چنین حالتی فراگیر شده است و تقریبا در کل جهان وجود دارد.

 

در وضعیت جدید جهان به اصطلاح اول، مهمترین کدهای منفی اقتصادی از کدام ناحیه صادر می‌شود؟

آنچه در عموم جوامع غربی در پیدایش و تداوم این نگرانی‌ها دخالت دارد، تضعیف و لاغر شدن طبقه متوسط است و اتفاقا آتئیست‌ها عموما در این طبقه هستند. به‌ویژه در طی بیست سال اخیر، روابط اقتصادی ـ اجتماعی یا اقتصادی ـ تولیدی، خیلی تغییر کرده است و جهان، البته به طور طبیعی و بدون اینکه کسی به آن خط بدهد، به سوی تمرکز هرچه بیشتر علم و ثروت حرکت می‌کند. به واقع، طبیعت فنّاوری بسیار پیشرفته (های‌تک) 2020 به گونه‌ای است که چنین تمرکزی را ایجاب می‌کند. سودی که این نوع فناوری‌های نصیب صاحبانش می‌کند، هرگز با هیچ نوع تکنولوژی و در هیچ بخشی از تاریخ گذشته، قابل مقایسه نیست. تا چند سال پیش، ثروتمندان اصلی دنیا، شرکت‌های بین‌المللی بزرگی بودند که پروژه‌های عظیم زیربنایی اجرا می‌کردند و مثلا راه و پل و تونل و سد و بندر و فرودگاه و یا کارخانه می‌ساختند. با این حال، میزان سودی که این شرکت‌ها می‌بردند، چیزی بین 6 تا حداکثر 10درصد بود؛ اما سودی که امروزه نصیب صنایع فوق‌پیشرفته کامپیوتری می‌شود، گاهی به صد‌درصد و بلکه بیشتر می‌رسد و اصلا قابل مقایسه با آن سودها نیست. این مسئله، عدم تعادل عجیبی را در جهان امروز ایجاد کرده است.

 

دستیابی به «های‌تک» دو چیز می‌خواهد: یکی ثروت زیاد برای استخدام نخبگان و انجام تحقیقات، و دیگری فکر و خلاقیت متمرکز. در شرکت‌هایی که کارهای بزرگ زیربنایی انجام می‌دهند، مانند پالایشگاه‌ها و صنایع سنگین و فرودگاه‌ها یا حتی خطوط تولید هواپیما و کشتی، غالباً افرادی با توانمندی‌های متوسط کار می‌کنند و احتیاجی به افراد خیلی فوق‌العاده وجود ندارد؛ مثلا در کارخانه‌ای که پنج هزار کارکن دارد، شاید فقط پنجاه نفرشان که طراحی‌های اصلی را انجام می‌دهند، نخبه باشند؛ اما در شرکت‌های «های‌تک»، مانند کمپانی‌های تولید گوشی هوشمند، اولاً از آنجایی که تولید به صورت رباتیک انجام می‌شود، تعداد نسبتاً کمی مشغول کارند و ثانیاً همه کارکنان در رشته‌های تخصصی خود در سطوح بسیار بالای خلاقیتی قرار دارند؛ مثلا افرادی که در شرکت «سامسونگ» یا «اپل» و امثال اینها کار می‌کنند، واقعا افراد معمولی نیستند. و چنین مجموعه‌ای را فقط با تکاثف ثروت و خلاقیت می‌توان جمع آورد و ایجاد کرد.

 

اما گاهی برخی افراد، بدون اینکه سرمایه خاصی داشته باشند و تنها با اتکا به دانش و خلاقیت خود و صرفاً با «استفاده هوشمندانه از فناوری موجود» به ابتکارهای خاصی دست می‌زنند و خیلی زود به درآمدهای نجومی می‌رسند، مانند پایه‌گذاران آمازون، گوگل، فیسبوک و اینستاگرام.

بله، همیشه تجمیع ثروت لازم نیست و گاهی توان و خلاقیت استفاده از فرصت و ظرفیتی که فنّاوری جدید در اختیار انسان قرار می‌دهد، کافی است و فرد خلاق از صفر شروع می‌کند و ثروتمند می‌شود. امثال آن افرادی که نام بردید، دانشجویان عادی و حتی بعضاً اخراجی بودند. در ایران نیز چنین است. اینها افراد بسیار خوش‌فکری هستند که از آن تمرکز ثروت و تحقیقات و خلاقیت، به خوبی استفاده می‌کنند. به هر حال، در زمینه هوش مصنوعی و انواع صنایع رباتیک و فنّاوری نانو، تحولات زیادی در حال روی دادن است؛ همچنین در زمینه دستکاری‌های ژنتیکی در کشاورزی و دامپروری که خوشبختانه تا حدودی مهار شده است. نکته مهم این است که این نوع تحولات اقتصادی ـ اجتماعی، مشاغل دیگر را کاملا تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و فشار زیادی بر روی طبقه متوسط وارد می‌کند و عملا آنها را در همه جای دنیا لاغر می‌کند و حتی گاهی از بین می‌برد. البته چنان‌که گفتم، این یک روند طبیعی تکنولوژیکی است و در اختیار کسی نیست و عمدتا ناشی از شرایط کلان اقتصادی است. به واقع، منطق طبیعی اقتصادی موجود عملا در جهت ثروتمندتر کردن قلیلی از ثروتمندان و تضعیف طبقه متوسط و فقیرتر کردن قشرهای ضعیف قرار گرفته است.

 

ضمناً طبقه ثروتمندی هم که در صنایع زیربنایی مشغول است، دیگر با ذوق و شوق مثلا بیست سال پیش کار نمی‌کند؛ چون به نظر می‌رسد که به اصطلاح، فرش زیر پایش پیوسته در حال کشیده شدن است. در گذشته شاید حدود 10درصد جمعیت یک کشور، ثروتمند به شمار می‌آمد؛ اما امروزه این رقم به 2 یا 3درصد رسیده است. به واقع در دنیای امروز، یا باید در سطح خیلی بالای فناوری باشید یا اینکه حتی اگر انسان برجسته‌ای باشید، با طبقه فرودست فرق چندانی نخواهید داشت. عجیب اینجاست که در دوران چندماهه کرونا، قشر عظیمی حتی در کشورهای صنعتی فقیر شده‌اند و ثروتمندان، بر اساس آمار، به ثروتی افسانه‌ای دست یافته‌اند.

 

طبقه متوسط بیشتر از کدام ناحیه آسیب‌پذیر است؟

مسئله تأمین اجتماعی بسیار مهم است و نباید کوچک شمرده شود. قبلا عموم کشورهای صنعتی، به جز امریکا، کاملا نسبت به این موضوع متعهد بودند؛ اما اکنون دیگر چنین نیست. اگر سطح تأمین اجتماعی پایین بیاید، چنان‌که در برخی کشورها پایین آمده است، مشکلات مختلفی به وجود خواهد آمد و طبقه متوسط را سخت تحت تأثیر قرار خواهد داد. تا حدود سی سال پیش و تقریبا در همه کشورهای پیشرفته، هم آموزش و هم بهداشت کاملا رایگان بود و مردم از این نظر دغدغه‌ای نداشتند؛ فرزندان آنها بدون پرداخت هزینه خاصی تا سطوح بالای دانشگاهی تحصیل می‌کردند و بیماران نیز فقط نگران بیماری‌شان بودند؛ اما پس از آن و عمدتا تحت تأثیر تئوری مارگارت تاچر، خصوصی‌سازی گسترش یافت و امروزه شما برای دریافت هر نوع خدمتی باید پول بدهید. و اتفاقا ‌به علل مختلف، این نوع خدمات خیلی گران شده است. واقعا افزایش بهای خدمات پزشکی اصلا با گران‌تر شدن محصولات صنعتی و کشاورزی قابل مقایسه نیست؛ به فرض اگر در طی ده سال اخیر، یک وعده غذا 20درصد افزایش قیمت پیدا کرده باشد، نرخ خدمات پزشکی 300 تا 400درصد بالاتر رفته و کمرشکن شده است. این جریان به همه و به‌خصوص به طبقه متوسط فشار می‌آورد.

 

حتی یکی از علل تلفات بسیار بالای کرونا در کشورهای اروپایی، برخورداری ناکافی قشر متوسط از تأمین اجتماعی است. بحران کرونا به‌خوبی آشکار کرد که کاهش خدمات بهداشتی و درمانی به‌مراتب بیش از آنچه تصور می‌شد، افراد را در معرض بیماری و حتی مرگ قرار می‌دهد. می‌بینید در کشوری مانند آلمان که پوشش بیمه‌ای تأمین اجتماعی و حمایت‌های بهداشتی ـ درمانی قوی‌تری وجود دارد، آمار جانباختگان کرونایی بسیار کمتر از کشورهایی مانند انگلیس و فرانسه است.

 

نگاه آتئیست‌ها به قشرهای پایین‌تر جامعه چگونه است و به‌خصوص در شرایط کرونایی جوامع غربی، این قشرها چه وضعی دارند؟

یک از ویژگی‌‌های آتئیست‌ها مخصوصاً در طبقات متوسط، این است که احساس می‌کنند تنها زمانی می‌توانند در امنیت زندگی کنند که عموم مردم در امنیت باشند. و این باعث می‌شود که آنها فقط به فکر خود نباشند و دغدغه وضعیت زندگی طبقات سوم و چهارم جامعه را نیز داشته باشند. می‌دانید که به‌ویژه در اروپا و امریکا و حتی در کانادا، کرونا باعث کاهش شدید درآمد واحدهای خدماتی و تولیدی و در نتیجه، اخراج و بیکاری بسیاری از افراد شده است، از فروشگاه‌هایی گرفته که قبلا چندین فروشنده داشتند و اکنون عده زیادی از آنها را مرخص کرده‌اند، تا کارخانه‌ها و شرکت‌های بزرگی که نیروی کارشان را به طور گسترده تعدیل کرده‌اند. کار به جایی رسیده است که در برخی از کشورهای توسعه‌یافته، بخشی از مردم که پایین‌تر از طبقه متوسط هستند، به قدری آسیب دیده‌اند که گرسنگی به معنی واقعی و در حد کشورهای بسیار فقیر برای آنها تحقق یافته است و افرادی وجود دارند که به علت بی‌پولی و گران شدن مایحتاج زندگی و به‌خصوص مواد غذایی، توان خرید غذا را ندارد و واقعا گرسنه می‌مانند. البته پیامدهای این جریان هنوز به طور کامل به صحنه نیامده است، اما دیر یا زود خود را نشان خواهد داد.

 

گذشته از مسئله تأمین اجتماعی، اوضاع معیشتی خود طبقه متوسط در این شرایط سخت کرونایی چگونه است؟

با گذشت چند ماه از شیوع کرونا، طبقه متوسط حتی اگر بیکار شده باشد، امکانات مالی‌اش به اندازه‌ای هست که گرسنه نماند؛ اما اگر قرار باشد این اوضاع چند سال استمرار یابد، آنگاه طبقه متوسط نیز به وضعیت بسیار سختی دچار خواهد شد و حتی توان تهیه غذای کافی را نیز از دست خواهد داد.

 

در اوج دستپاچگی غربیان در برابر شیوع کرونا، اخباری منتشر شد مبنی بر مصادره برخی اقلام ضروری مانند ماسک توسط کشورهای ثالث. این اخبار برای کسانی که با چهره دیگر غربیان آشنا نبودند، بسیار تعجب‌آور بود.

 

واقعیت این است که بعد از این قضایا و کمبودهای شدیدی که احساس شد، کشورهای غربی در مورد خودکفایی ملی دغدغه جدی پیدا کرده‌اند، به‌ویژه آن کشورهایی که ظرفیت این خودکفایی را دارند. تا پیش از بحران کرونا، به دلیل نگاه‌های بیش از حد اقتصادی و ملاحظات مربوط به صرفه‌جویی، این تفکر حاکم بود که بهتر است شاخه‌های تولید و صنعت را به صورت گزینشی جلو ببرند و مثلا وقتی که تولید یک محصول کشاورزی یا قطعه صنعتی در کشور خاصی به‌صرفه‌تر است و ارزان‌تر تمام می‌شود، آن کشور تأمین آن را به عهده بگیرد و به سایر کشورها صادر نماید؛ اما همه‌گیری کرونا به‌خوبی نشان داد در وضعیت بحرانی که به اقلام و ملزوماتی مانند انواع داروها و ماسک و دستکش و دستگاه‌های تنفس مصنوعی (ونتیلاتور)، نیاز فوری پیدا می‌شود، این نوع همکاری‌ها و تقسیم مسئولیت‌های اقتصادی و تولیدی، ممکن است کشورها را در موقعیت‌های بسیار آسیب‌پذیری قرار دهد و عملا به گروگان بگیرد؛ مثلا در اسپانیا، ماسکی که تا پیش آغاز بحران کرونا، بهایش چند سنت بود، ناگهان حتی تا 20 یورو هم افزایش قیمت پیدا کرد؛ یا مثلا کمبود دستگاه تنفس مصنوعی به‌شدت احساس شد؛ بنابراین اکنون آنها به این نتیجه رسیده‌اند که می‌باید سیاست‌های توسعه‌ای خود را تغییر دهند و سیاست قبلی مبتنی بر صرفه‌جویی را کنار بگذارند و اتکای بیشتری به خود داشته باشند و دست‌کم اقلام ضروری را، هم در بخش مواد غذایی و هم در بخش اقلام دارویی و لوازم پزشکی و درمانی، حتی اگر هیچ‌گونه توجیه اقتصادی نداشته باشد، خودشان تولید کنند. البته تحقق این سیاست جدید محتاج زمان است و آنها هنوز فرصت برنامه‌ریزی‌های اقتصادی جدید را نیافته‌اند؛ اما از این پس، اصل برای آنها همین خواهد بود و این رویکرد جدید تأثیرات فراوانی خواهد داشت.

 

بدین ترتیب، آیا جهان غرب به سوی جزیره‌ای شدن پیش نخواهد رفت؟

رویکرد جدید نه تنها جهانی‌سازی، بلکه آن دسته از پیمان‌های فرامنطقه‌ای و فراکشوری را نیز که به کاهش حاکمیت ملی می‌انجامد، تضعیف خواهد کرد. یکی از مسائلی که مخصوصا در اوایل بحران کرونا، در خود اتحادیه اروپا مطرح شد و مردم در خیلی از کشورهای اروپایی برایش شعار دادند، این بود که وقتی اعضای اتحادیه در مواقع بحرانی به داد هم نمی‌رسند، وجود اتحادیه واقعا به چه کار می‌آید؟ البته فراموش نشود چنان‌که بسیاری از نخبگان آنها گفته و می‌گویند، آنان مجبورند در کنار یکدیگر باشند.

 

اگر مایل باشید، اکنون به کدهای منفی اجتماعی کرونا بپردازیم، شامل پیامدهای روان‌شناختی و اخلاقی این بحران و نیز مسئله دستورالعمل‌های بهداشتی و محدودیت‌های دولتی و مخالفت با آن.

از جمله پیامدهای پاندمی کرونا که نسبتاً کمتر مورد گفتگو قرار گرفته، اما موضوعی مهم و تا اندازه‌ای پیچیده است، پیامدهای اجتماعی این بحران است. این موضوع دو جنبه خیلی مهم دارد: یکی اصطکاک محدودیت‌های اجتماعی با آزادی‌های فردی و پیامدهای روان‌شناختی آن، و دیگری بحث مشروعیت اقدامات حاکمیتی دولت‌ها در وضع مقرراتی که با این آزادی‌ها تعارض دارد. ضمناً به دلایل پیش‌گفته، در این بحث نیز تمرکز ما بر روی کشورهای توسعه‌یافته است.

 

به عنوان مقدمه باید گفت که هر جامعه‌ای آداب و رسوم و هنجارهای خاصی دارد که از دل آن جامعه و از درون تاریخ و فرهنگ و دین آن برمی‌آید. گرچه به‌ویژه در طی دهه‌های اخیر، به دلیل جهانی شدن و نفوذ رسانه‌های اینترنتی، آداب و رسوم ملی و قومی و محلی کم‌وبیش تضعیف شده؛ اما با این حال، هنوز هر جامعه‌ای در مجموع، نظم اجتماعی و هنجارها و رنگ و بوی خاص خود را حفظ کرده است. این نظم اجتماعی مخصوصا در طی دو سه دهه اخیر، کاملا تحت تأثیر نوع جدیدی از سبک زندگی و کیفیت معیشت قرار گرفته که اکنون به دلیل مقررات جدیدی که دولت‌ها، به‌ویژه در کشورهای توسعه‌یافته، برای مقابله با کرونا وضع کرده‌اند، جداً دچار مشکل شده است، به طوری که توده مردم دیگر تاب تحمل این نوع مقررات محدودکننده را ندارند. شاید بتوان گفت که مدل زندگی اجتماعی انسان تا پیش از کرونا، در هیچ اپیدمی بزرگ دیگری تا بدین اندازه تهدید و تخریب نشده بود. البته این بدین معنی نیست که اپیدمی جدید از اپیدمی‌های پیشین مانند آنفولانزای اسپانیایی و طاعون‌ها و وباهای گذشته پرتلفات‌تر است؛ نکته این است که اصولا شرایط دنیا به گونه‌ای است که نظم اجتماعی جوامع موجود، بسیار بیش از گذشته از این بحران متأثر شده و خواهد شد.

 

ممکن است این سبک زندگی جدید را که می‌فرمایید اکنون سخت تحت تأثیر کرونا قرار گرفته است، توضیح دهید؟

به طور کلی ما طی دهه‌های اخیر، در کشورهای توسعه‌یافته (از کره جنوبی و ژاپن گرفته تا اروپا و امریکا و کانادا و استرالیا و نیوزلند) با گسترش بسیار زیاد پدیده آپارتمان‌نشینی مواجهیم، پدیده‌ای که اکنون در ایران نیز بسیار رواج یافته است. با توجه به کثرت و تکاثف جمعیتی این کشورها، به‌ویژه در جوامعی مانند کره جنوبی و ژاپن، و به علت گرانی بیش از حد زمین، علاوه بر اینکه واقعیتی به نام آپارتمان‌نشینی گریزناپذیر شده است، معمولا واحدهای مسکونی نیز بسیار کوچکند و افراد مجبورند به کمترین متراژ اکتفا کنند.

 

برای نمونه در شهرهای بزرگ کره جنوبی، تا آنجا که می‌دانم و از خود آنان پرسیده‌ام، اکثر قریب به اتفاق مردم قدرت خرید یک واحد آپارتمانی را ندارند و اجاره‌نشین هستند. به‌ویژه در مرکز شهر و نواحی اطراف مرکز، اگر کسی یک واحد مثلا پنجاه متری داشته باشد، واقعا فرد خیلی خوشبختی به حساب می‌آید. در شهرهای بزرگ اروپا هم وضعیت تقریبا چنین است. از سوی دیگر، در این آپارتمان‌ها زوجهایی زندگی می‌کنند که هر دو مجبورند عمده وقتشان را بیرون از خانه بگذرانند و برای تأمین مخارج زندگی کار کنند. البته امروزه آمار افراد مجرد و تنها بسیار افزایش یافته است، همچنین آمار زوجهای همجنس. نکته این است که به طور طبیعی در عموم این کشورها، این آپارتمان‌نشین‌ها از واحدهای بسیار کوچک خود تقریبا فقط به عنوان خوابگاه استفاده می‌کنند و اوقات فراغت یا تفریحشان را در فضای بسیار تنگ و محدود خانه نمی‌مانند و بیرون می‌زنند.

 

در کشورهای غربی تا حدود سی چهل سال پیش، و در کشوری مانند کره تا حدود بیست سال پیش، مردم در خانه آشپزی می‌کردند؛ اما امروزه نه تنها هیچ غذایی در خانه نمی‌پزند، بلکه حتی صبحانه را نیز بیرون از منزل صرف می‌کنند. در عموم این کشورها، هر روز صبح کافه‌ها و «بار»ها پر از جمعیت است و مردم چای و قهوه و شیرینی‌های کوچک و مانند اینها می‌خورند؛ یعنی زندگی به شکلی درآمده است که حتی صبحانه را نیز که تهیه‌اش فقط به یک قهوه‌جوش یا کتری نیاز دارد، بیرون از منزل می‌خورند.

 

از چند دهه پیش و تا قبل از بحران کرونا، جریان طبیعی زندگی به همین منوال بود و اکثر مردم، جوان و غیرجوان، بخش مهمی از اوقاتشان را در بیرون از آپارتمان می‌گذراندند. در شهرهای قدیمی اروپایی، به‌ویژه در کشورهایی مانند فرانسه، اسپانیا و ایتالیا و همچنین در کره جنوبی فضاهای باز و میدان‌ها و مسیرها و خیابان‌هایی وجود دارد که در اطرافشان، رستوران‌ها و نوش‌خانه‌ها (به اصطلاح «بار»هایی) هست که انواع غذاها و خوراکی‌ها و نوشابه‌ها را می‌فروشند و شهروندان پس از بازگشت از محل کار، به آن مکان‌ها می‌روند و همدیگر را می‌بینند، قدم می‌زنند و صحبت می‌کنند. چنین مسیری در شهرهای کهن ایتالیا «ویا دل کورسو» (Via del Corso) نام دارد که از قدیم وجود داشته است به معنی «خیابان قدم زدن» و در امتداد آن انواع و اقسام قهوه‌خانه‌ها، نوش‌خانه‌ها و رستوران‌ها یافت می‌شود. درصد بسیار بالایی از مردم کشورهای توسعه‌یافته، خواسته یا ناخواسته و حتی شاید از روی ناچاری، بخش مهمی از اوقات فراغت خود را بیرون از خانه و در این نوع مکان‌ها اجتماع و سپری می‌کنند.

 

تا پیش از کرونا، این یک امر طبیعی بود و مردم بخش زیادی از زندگی فعال خود را در فضای آزاد و محیط بیرون از خانه سپری می‌کردند؛ زیرا ماندن در یک آپارتمان کوچک واقعا مشکل روانی برایشان ایجاد می‌کرد. البته فرهنگ مردمان بخشهای شمال اروپا به گونه‌ای است که تنهایی را نه فقط تحمل می‌کنند، بلکه دوست دارند، به دلایل مختلف از سردی هوا و طولانی بودن زمستان گرفته تا ساختارهای روانی و فرهنگی متأثر از این واقعیت‌ها؛ اما در بخشهای لاتین اروپا و به‌ویژه در جنوب و حتی در فرانسه، مردم اصلا به تنهایی عادت ندارند و اگر مدتی در جمع نباشند، به معنی واقعی افسرده و حتی بیمار می‌شوند.

 

خلاصه اینکه وضعیت چنین بود، تا اینکه ناگهان کرونا آمد و مقررات سختگیرانه دولتی آغاز شد و مردم ملزم شدند که جز برای کارهای ضروری، از محل سکونت خود خارج نشوند و در بهترین حالت اجازه دارند برای تهیه مواد غذایی و دارو و مراجعه به مراکز درمانی، به سوپرمارکت‌ها و مراکز موجود در محلات خودشان مراجعه کنند. در عموم این کشورها فقط مراجعه به این دو مورد مجاز است.

 

در موقعیت اجتماعی جدید، زندگی بیرون از خانه کاملا محدود شده و پر واضح است جامعه‌ای که به مدت چند دهه عادت داشته بخش مهمی از وقتش را بیرون از خانه بگذراند و این سبک زندگی برایش جا افتاده است، اکنون واقعا تاب تحمل نظم جدید را ندارد. به لحاظ روان‌شناختی، ما اکنون با شرایط تحمل‌ناپذیری مواجهیم که موجب نابسامانی‌های روانی و اخلاقی و حتی اختلافات زناشویی و برخوردهای شدید بین والدین با فرزندان شده است. به احتمال زیاد، نتایج منفی این نظم جدید در آینده بیشتر خود را نشان خواهد داد و مسائل و مشکلات فراوان و پیچیده‌ای ایجاد خواهد شد.

 

می‌رسیم به مسئله اعتراض آتئیست‌ها به محدودیت‌های دولتی. لطفا در این زمینه نیز توضیحات لازم را بیان فرمایید.

چنان‌که گفتم، این نوع اعتراض‌ها مختص آتئیست‌ها نیست، اما آتئیست‌ها در این زمینه شاخص‌ترند. به طور خلاصه، در حال حاضر و به‌ویژه در کشورهای اروپایی، درصد چشمگیری از افراد که البته هنوز در اقلیت هستند، پیدا شده‌اند که علیه بسته بودن جامعه و محدودیت‌ها و شیوه‌نامه‌های بهداشتی الزامی دولتی اعتراض می‌کنند. در این کشورها، این نوع مقررات به‌شدت اعمال می‌شود و جریمه‌های سنگینی هم برای متخلفان وجود دارد و حتی ممکن است افراد بازداشت شوند، چنان‌که در انگلیس و آلمان و برخی کشورهای دیگر کسانی بازداشت شدند. البته در ماههای نخست، چنین اعتراضاتی وجود نداشت، اما اکنون وجود دارد و احتمالا افزایش خواهد یافت. بیشتر معترضان نیز جوان هستند. در گفتگو با استادان آلمانی، متوجه شدم که بخش زیادی از اعتراضات را اولیای دانش‌آموزان و به‌ویژه دانش‌آموزان دبستانی انجام می‌دهند، زیرا آنان خواهان این هستند که فرزندانشان در مدرسه راحت باشند و پوشیدن ماسک و رعایت بقیه پروتکل‌ها برایشان به دردسر و معضلی تبدیل شده است. واقعا هم شرایط سختی وجود دارد.

 

چرا بیش از همه، جوان‌ها معترضند؟

اولا چون جوان هستند و محدودیت را تحمل نمی‌کنند، و دوم اینکه نسبت به سلامت خود دغدغه خیلی کمتری دارند؛ زیرا فکر می‌کنند ـ و البته این تا مقداری هم پایه علمی دارد ـ که مقاومت طبیعی و ایمنی بدنشان در برابر این بیماری از افراد سالخورده بیشتر است. از سوی دیگر، به طور طبیعی افراد مسن محافظه‌کارترند و نسبت به سلامت خود حساسیت و دغدغه بیشتری دارند.

 

این معترضان چه منطقی برای اعتراض خود دارند و در کدامین چارچوب می‌کوشند که آن را موجه نشان بدهند؟

مسئله این است که با اینکه در عموم کشورهای غربی، آزادی‌های فردی یک اصل است، کرونا زمینه‌ای برای محدودیت شدید این نوع آزادی‌ها به وجود آورده است. به علاوه، از نگاه مردم یا حداقل مخالفان محدودیت، دولت‌ها شیوه زورگویانه‌ای برای اعمال محدودیت در پیش گرفته‌اند.

 

نکته دیگر نیز این است که اصولا در جوامع به اعتباری توسعه‌یافته و به‌ویژه در اروپا، اصل این است که سازمان‌های غیردولتی (ان‌جی‌اوها) قدرتمند باشند و در طی سی چهل سال اخیر، این کشورها با افزایش سازمان‌های غیردولتی مواجه بوده‌اند، جریانی که به لاغر شدن و تضعیف دولت انجامید؛ اما اکنون گویا به ناگهان مطلوبیت اداره امور مختلف جامعه به دست ان‌جی‌او‌ها به فراموشی سپرده شده و دولت‌ها دوباره به همان شکل کم‌وبیش بسیار قدرتمند پیش از جنگ جهانی دوم و با رهبران قَدری مانند ژنرال دوگل، ظاهر شده‌اند.

 

آیا می‌توانید برای مسئله تضعیف سازمان‌های غیردولتی، نمونه‌ای ذکر کنید؟

برای نمونه، دقیقا در 29 آگوست گذشته، یکی از سازمان‌های مردم‌نهاد (ان‌جی‌اوهای) مخالف محدودیت‌های اجتماعی و شیوه‌نامه‌‌های بهداشتی در برلین، درخواست کرد که یک تجمع اعتراضی بر پا کند؛ اما استانداری به دلیل خطر اشاعه کرونا، مخالف بود و کار به دادگاه کشیده شد. البته دادگاه پس از بررسی موضوع به این نتیجه رسید که گرچه ارزیابی استانداری دقیق و صحیح است، اما آزادی‌های فردی مصرّح در قانون اساسی آلمان، اهمیت بیشتری دارد. و نهایتا در تعارض بین این آزادی‌ها و مسائل مورد دغدغه استاندار، رأی به نفع مردم صادر شد و معترضان توانستند اجتماع خود را برگزار کنند.[1]

 

در این زمینه، چند بار با یکی از استادان آلمانی که از دوستانم است، به صورت واتساپی گفتگو کردم. آن‌گونه که ایشان می‌گفت، بعد از این جریان، کسانی که نسبت به رأی دادگاه برلین انتقاد داشتند، تعداد زیادی مقاله نوشتند و اظهار داشتند که هرچند آزادی‌های فردی مهم و محترم و بلکه اصل است، اما مسئله این است که ما نمی‌توانیم مصلحت عمومی را فدای آزادی‌های فردی کنیم. البته برای نوشتن این مقالات انتقادی، زمینه‌ای نیز وجود داشت. شاید بدانید که همه‌ساله در ماه آگوست، عده زیادی از مردم آلمان به تعطیلات تابستانی می‌روند. امسال نیز عده‌ای به ایتالیا و اسپانیا رفته بودند و با اینکه آلمانی‌ها به دلیل انضباط ذاتی‌شان شیوه‌نامه‌‌های بهداشتی را بیش از بقیه اروپایی‌ها رعایت می‌کنند، با آزمایش مجدد افرادی که از این دو کشور به آلمان بازمی‌گشتند، مشخص شد که حدود 8درصد از آنها به کرونا مبتلا شده‌اند و این رقم بالایی بود.

 

همان استاد آلمانی نمونه مشابهی را نیز بازگو کرد. ایشان می‌گفت زمانی در آلمان، برخی افراد تمایلی به بستن کمربند ایمنی خودرو نداشتند و می‌گفتند مصدوم یا کشته شدن آنها به خودشان ربط دارد و به دیگران مربوط نیست. اتفاقا در مواردی، کار به دادگاه کشیده شد؛ اما دادگاه این توجیهات را نپذیرفت و رأی داد که مصدومیت یا جان باختن شهروندان بر اثر سوانح رانندگی هرگز یک امر کاملا شخصی نیست و هزینه‌های سنگینی را به مجموع جامعه تحمیل می‌کند. از میان مسائل مشابه گوناگونی که وجود دارد، تنها موردی که در آن آزادی‌های فردی را مخل به حقوق جامعه نمی‌دانند، اُتانازی (euthanasia) یا همان مرگ شیرین یا آسان یا مِهرین‌کُشی است که البته بحث مفصلی دارد. اجمال داستان این است که فرد رنجور از بیماری یا کهولت سن، به اختیار خود از پزشک می‌خواهد به زندگی‌اش پایان پایان دهد.

 

به یاد دارم زمانی که در واتیکان بودم، آقای پوئریو ـ رئیس اتحادیه جراحان ایتالیا ـ وقتی دانست من روحانی و سفیر ایران هستم، درخواست کرد نظر اسلام را در این خصوص بنویسم، که نوشتم و در جلساتی با همین موضوع شرکت کردم و نکاتی را توضیح دادم. در آن زمان، «مرگ آسان» تنها در هلند مجاز بود؛ اما متأسفانه امروزه در بسیاری از کشورها قانونی شده است. به هر حال، اقدام دولت به وضع قوانین محدودکننده و دستورالعمل‌های کرونایی که شاید بتوان آن را یک نظم جدید اجتماعی نامید، با آزادی‌های فردی در تعارض است و به مسئله بحث‌برانگیزی تبدیل شده است و موجب اعتراض می‌شود. یکی از کشورهای توسعه‌یافته بسیار موفق در مقابله با کرونا، کره جنوبی بود. این‌که کره‌ای‌ها چگونه توانستند موفق عمل کنند، بحث خیلی مفصلی است؛ اما یکی از دلایلش این بود که آنها رفت و آمدها و ارتباط‌ها و مکان‌های حضور افراد مشکوک یا مبتلا به کرونا را از طریق تلفن همراه آنها به‌دقت رصد می‌کردند. انجام این نوع اقدامات در بسیاری از کشورهای اروپایی نیز پیشنهاد شد؛ اما به دلیل تعارض با آزادی‌های فردی، با رأی قاطع رد شد.

 

در این زمینه، آیا معترضان اتهاماتی را نیز به دولت‌های خود وارد می‌کنند؟

در گفتگو با برخی از استادان ایتالیایی که خود نیز تفکرات اعتراضی دارند، آنها نکاتی را مطرح کردند که بدان اشاره می‌کنم. خلاصه اتهاماتی که معترضان وارد می‌کنند، این است که دولت‌ها برای اینکه انتخابات را به تعویق بیندازند و بیشتر در قدرت بمانند، تلاش می‌کنند که مسئله کرونا را بیش از اندازه مهم و تعیین‌کننده جلوه دهند و آمار مربوطه را نیز دستکاری کنند. در ایتالیا دو روزنامه مهم وجود دارد: کورّیره‌دلّاسرا و ریپوبلیکا که به اعتباری مهمتر از اولی است. نکته این است که اخیراً شرکت خودروسازی فیات، ریپوبلیکا را خریده است و مسلما روزنامه‌ای که تحت مالکیت یک کمپانی بزرگ تولیدی باشد، نمی‌تواند مستقل باشد. ‌همان استاد ایتالیایی که اظهار می‌کرد نگران است مبادا در پنجاه سال آینده، نوه‌هایش نتوانند یک لیوان آب آشامیدنی سالم پیدا کنند، می‌گفت: «من به آماری که دولت‌های ما در مورد کرونا و مسائل مختلف آن می‌دهند، چه در ایتالیا و چه در سایر کشورهای اروپایی، ‌دیگر هیچ اعتمادی ندارم!» می‌گفت: «به نظر من، اینها دارند اغراق می‌کنند و موضوع را بی‌جهت کش می‌دهند تا اوضاع بحرانی بماند و انتخابات به تعویق بیفتد و آنها بیشتر سر کار بمانند، چون می‌دانند که دیگر رأی نخواهند آورد!» راستش احساس خودم نیز همین است و فکر می‌کنم که حتی در فرانسه نیز اینها از کرونا برای مقاصد سیاسی و اقتصادی خود سوءاستفاده می‌کنند؛ گرچه در ابتدای کرونا، دولت‌ها به دلایلی دیگر تلاش می‌کردند اوضاع بد خود را پنهان کنند.

 

البته مورد اعتراض فقط دولت نیست، بلکه حاکمیتی است که بخشی از آن دولت است و بخشی دیگر، مجموعه‌هایی است که نفوذ زیادی در مدیریت جهان دارند، مانند شرکت‌های بزرگ رایانه‌ای و اینترنتی. اصولا انسان موجود، هم در کشورهای توسعه‌یافته و هم در غیر آنها، صرفا تحت کنترل دولت نیست، بلکه در بسیاری از موارد تحت کنترل و سلطه قدرت‌های فراملی نیز قرار دارد. برخی از معترضان می‌گویند داستان کرونا با این شکل و شمایل و این شدت و حدّتی که در باره‌اش صحبت می‌شود، اصولا یک توطئه است، توطئه شرکت‌های بزرگ و قدرت‌های جدید اقتصادی. حتی در تظاهراتی در برلین، صاحب مایکروسافت ـ بیل گیتس ـ را متهم کردند!

 

معترضان تفاسیر گوناگونی از توطئه دارند. یکی از مهمترین تفسیرها این است که این شرکت‌ها به دنبال ایجاد فضایی برای استفاده حداکثری اقتصادی از فروش واکسن و داروهای مختلف هستند، داروها و واکسن‌هایی که استفاده از برخی از آنها قرار است در ایتالیا و دانمارک اجباری شود. بحث دیگری نیز تا اندازه‌ای مطرح است مبنی بر این که کرونا توطئه‌ای است برای زمین زدن برخی اقتصادها و بلند کردن برخی دیگر.

 

در ابتدای مصاحبه، به نوعی نگرانی نامفهوم اشاره فرمودید که در راستای «حرکت جهان به سوی آینده‌ای نامطمئن» قرار دارد.

بله، گذشته از همه عوامل مشخصی که تا کنون بدان اشاره کردم و به طور طبیعی انسان را در باره آینده نگران می‌کند، استنباطم این است که اخیراً نوعی ترس نامفهوم و مرموز و غیر‌قابل ‌تعلیل نیز درباره آینده به وجود آمده است که از قضا هر چه فردی باهوش‌تر و تحصیل‌کرده‌تر باشد، شدت آن در وی بیشتر می‌شود؛ مگر آنکه به دلیل خاصی چنین نباشد. و البته این مسئله مختص غیردینداران نیست. چند سال پیش، به دعوت کلیسای انجیلی آلمان[2] در آن کشور میهمان بودم و یک کشیش آلمانی لوتری به نام دتلف که مسئولیتی در آن کلیسا داشت، از جمله میزبانان بود. فرد مطلعی بود و چیزهای زیادی از او آموختم. از جمله چیزهایی که می‌گفت، این بود که نگران آینده فرزندانش است. می‌گفت: «اصلا نمی‌دانم بچه‌های من و بعد از اینکه آنها ازدواج کردند، نوه‌های من چه سرنوشتی پیدا خواهند کرد و زندگی‌شان چه وضعی خواهد داشت! اصلا نمی‌دانم که آیا آنها خواهند توانست شغلی برای خود پیدا کنند یا نه!» البته او کشیش کلیسای لوتری بود و لذا ازدواج کرده بود.

 

قضیه این است که گاهی انسان نگران یا ترسان است و علتش را نیز می‌فهمد؛ مثلا ‌در دل شب، تنها در خانه خیلی بزرگی قرار دارد و هیچ چراغی هم روشن نیست و وحشت می‌کند؛ اما گاهی انسان علت دلواپسی و دلشوره خود را به‌روشنی نمی‌فهد؛ هرچند به عنوان یک عارضه، آن را درک می‌کند. انسان موجود بسیار پیچیده‌ای است و گاهی الهامات عجیبی به او می‌شود و به صورت متافیزیکی و ناخودآگاه، چیزهایی را درمی‌یابد که شاید خود نیز ماهیت آنها را به‌درستی درک نکند. یکی از بستگان ما شبی در سفر حج، خواب‌های خیلی آشفته‌ای می‌بیند و بعداً معلوم می‌شود همسرش در همان شب در ایران از دنیا رفته است. واقعا چیزهایی که در روح و ذهن ما می‌گذرد، گاهی دلایل نامشخصی دارد. و البته این به دین و مذهب و مرام و مسلک انسان ربطی ندارد و انسان «بما هو انسان» چنین است و به نظر می‌رسد که فرد هر اندازه دانشمندتر و توسعه‌یافته‌تر باشد، این نگرانی نامفهوم در او شدت بیشتری می‌یابد، هم به صورت خودآگاه و هم به صورت ناخودآگاه. گاهی به شوخی می‌گویند: «دیوانه غم ندارد»؛ این سخن درستی است و چنین حالتی عملا وجود دارد و انسان‌ساده‌دلی که ذهنش تمرین‌نایافته است، واقعا مسائل کمتری آزارش می‌دهد.

 

عدم اعتماد و توکل و ایمان به خداوند و افراط و تفریط در قوه وهمیه نیز می‌تواند یکی از علل این نوع نگرانی نامفهوم باشد.

بله، واقعیت این است که انسان با همه قدرتش، خیلی ضعیف است. در حالت عادی، زندگی پراشتغال روزمره به او اجازه نمی‌دهد که در تنهایی خویش قرار بگیرد؛ اما همین که تنها شد، انواع و اقسام افکار و احساسات منفی به روح و روانش حمله‌ور می‌شود و اگر تکیه‌گاه محکمی مانند خداوند و اعتقادات قوی دینی نداشته باشد، واقعا کم می‌آورد. گاهی می‌بینید که در بین همین فرنگی‌ها، بعضی افراد با اینکه بسیار باهوش و زیرک هستند، دست به خودکشی می‌زنند. متأسفانه گاهی چنین مشکلی در جامعه خودمان نیز دیده می‌شود. اعتقادات دینی واقعا نگهدارنده است. جهت نوشتن مقاله در مورد «مرگ شیرین» که بدان اشاره کردم، با سفیر هلند در واتیکان صحبت کردم که در کشورش آن را به رسمیت شناخته بودند و کمّ و کیف داستان را جویا شدم. او پاسخ‌هایی داد و منابع زیادی نیز برایم فرستاد. متوجه شدم که اوتانازی انواع مختلفی دارد: گاهی فرد صرفا به علت کهولت سن دست به این کار می‌زند؛ گاهی علامتی به گردن می‌آویزد که نشان می‌دهد او خواستار این است که اگر احیانا تصادف شدیدی کرد یا به هر علتی در شُرف مرگ قرار گرفت، جانش را نجات ندهند و بگذارند از دنیا برود؛ گاهی نیز فردی که بیماری درمان‌ناپذیری دارد، از پزشک خود می‌خواهد درمانش را متوقف کند یا با تزریق آمپولی به زندگی‌اش پایان دهد؛ و انواع و اقسام دیگر.

 

اما چنین مواردی در مورد افراد متدین اتفاق نمی‌افتد. باورهای مذهبی کمک شایانی به انسان می‌کند، خواه صرف اعتقاد به خداوند و خواه علاوه بر آن، اعتقاد به مظاهر دینی که مذهب تشیع به‌خوبی و زیبایی از آن سرشار شده است. مذهب ما آکنده از اموری است که توجه و عمل بدان‌ها، روح را جلا می‌دهد و مخصوصا در بزنگاه‌های زندگی، فرد را اشباع و تغذیه می‌کند و راه را بر آن نوع نگرانی‌ها می‌بندد، از زیارت ائمه معصومین(ع) و امامزادگان جلیل‌القدر گرفته تا مجالس روضه و مولودی و مداحی و تا مراسم قرائت ادعیه و زیارات.

 

مایل بودم اگر فرصتی دست دهد، این مبحث را کمی بازتر کنم. کسانی مانند همین وهابی‌ها و سلفی‌ها که به مردم می‌گویند فقط خدا را بخوانید، گذشته از غیرمستند بودن ادعاهایشان در مورد عدم مشروعیت خواندن اولیا و مقرّبان الهی، اصلا متوجه نیستند که انسان پیچیده‌تر و متنوع‌تر از آن است که نیازهای معنوی‌اش صرفا با خواندن یک مبدأ دوردست تأمین شود. البته بی‌تردید خداوند «أقرب الیه من حبل الورید» است، از رگ گردن به انسان نزدیکتر، اما عملا دست بسیاری از انسان‌ها از این حقیقت نزدیک کوتاه است و برای ارتباط با آن، باید به یک امر ملموس چنگ بزنند. و یکی از ویژگی‌های شیعه به‌خصوص در ایران، این است که چنین عناصر ملموسی را به فراوانی و تنوع و تکثر در دسترس انسان قرار می‌دهد و این نقطه قوت بسیار بزرگی است.

 

آیا در پایان، نکته‌ای وجود دارد که مایل باشید بگویید؟

در یک جمع‌بندی کلی، روی هم رفته، دنیای صنعتی وارد وضعیت جدیدی شده است و ما در جهانی زندگی می‌کنیم که برای اولین بار در تاریخ جدید، اطمینان و خوش‌بینی آن نسبت به فردا کمتر از امروز است. در طی تقریبا پنج قرنی که از تمدن جدید می‌گذرد، حتی در زمان خشونت و جنگهای وحشتناکی مانند جنگ جهانی دوم، ذات این تمدن به گونه‌ای بود که انسان‌ها فردایی بهتر را انتظار می‌کشیدند؛ اما امروزه اوضاع وارونه شده است و مثلا والدین نگران آینده فرزندانشان هستند و احساس می‌کنند که خود زندگی بهتری داشته‌اند و خوشبخت‌تر بوده‌اند. البته این جریان عوامل فراوانی دارد و آنچه بدان اشاره شد، بخش مهمی از این عوامل است. در مجموع، همه نکات یادشده دل‌نگرانی‌های آتئیست‌های کشورهای توسعه‌یافته است.

 

 

---------------------------

پی‌نوشت‌ها:

1. ناگفته نماند که در روز اجتماع، گروه‌های راست دارای تمایلات فاشیستی و نازیستی که اصولا نه به لحاظ علمی بلکه به لحاظ ایدئولوژیکی، با پروتکل‌های بهداشتی کرونایی موافق نیستند، توانستند تظاهرات را از شکل طبیعی خود خارج کنند و با اینکه معمولا در آلمان بیشتر مردم پروتکل‌ها را رعایت می‌کنند، اما در روز تظاهرات، بیشتر معترضان، نه در خود تظاهرات و نه در مسیرهای منتهی به محل اجتماع در مترو و اتوبوس‌ها، ماسک نزده بودند و حتی اصرار داشتند و بلکه مقید بودند که بدون ماسک باشند و به واقع، ماسک نزدن را برای خود شعار قرار داده بودند.

 

2. کلیسای انجیلی آلمان (ای‌کی‌دی) فدراسیونی است متشکل از لوتری‌ها و اصلاحگرایان کالوینیست این کشور. اصطلاح «انجیلی» در عنوان این کلیسا، مشترک لفظی است و نباید با «انجیلی» یا «اونجلیکال» یا «تبشیری» از نوع امریکایی آن اشتباه گرفته شود.

 

 

 

منبع: روزنامه اطلاعات؛ سه‌شنبه 11 آذرماه 1399

 

 

 

 

۳۱۱۲

ارسال نظر


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم اینجا کلیک کنید.

همدان - بنای آرامگاه بوعلی‌سینا - ساختمان اداری بنیاد بوعلی‌سینا

 ۹۸۸۱۳۸۲۶۳۲۵۰+ -  ۹۸۸۱۳۸۲۷۵۰۶۲+

info@buali.ir

برای دریافت پیامک‌های بهداشتی در زمینه طب سینوی، کلمه طب را به شماره ۳۰۰۰۱۸۱۹ ارسال کنید