اشاره:
در حال حاضر بر اساس اطلس یونسکو مردمان کره
زمین به حدود ششهزار زبان تکلم میکنند که به اینها زبانهای زنده گفته میشود. اما
در طول تاریخ زبانهایی نیز وجود داشتهاند که به مرور زمان به دلایلی، از جمله اقتصادی،
اجتماعی، سیاسی، نسلکشی و بلایای طبیعی از بین رفتهاند. اینها را زبانهای مرده
مینامند. اکنون از زبانهای زنده تعدادی نیز در خطر انقراض هستند. در این نوشتار
نخست به توصیف زبان به طور عام، زبان میانجی و زبان بینالمللی پرداخته میشود؛
سپس چگونگی در معرض خطر قرار گرفتن و یا مردن یک زبان مورد بحث قرار میگیرد؛ بعد
از این مباحث، وضعیت کنونی زبان فارسی معیار و سایر زبانهای محدوده جغرافیای ایران
بررسی میشوند.
زبان چیست؟
زبان وسیله ارتباط انسانها با یکدیگر است. وقتی
گویشوران زبانی زنده باشند و به آن زبان تکلم کنند، این «زبان زنده» است؛ برای
مثال زبانهای فارسی، فرانسوی، عربی، انگلیسی و... زبانهای زنده دنیا هستند. البته
در درازای زمان، ممکن است بنا به عللی، زبانهای زنده دچار تغییرات واژگانی و
دستوری شوند. یک مثال برای این مورد، تغییری است که برای زبان انگلیسی روی داده است.
تا چند سال پیش فقط صحبت از دو گونه انگلیسی میشد: «انگلیسی بریتانیایی» که مردم
بریتانیا به آن سخن میگویند و «انگلیسی آمریکایی» که در ایالات متحده آمریکا رایج
است؛ ولی اکنون برای زبان انگلیسی گونههای مختلف بیشتری در مناطقی از کره زمین به
وجود آمدهاند.
«زبان مرده» به زبانی گفته میشود که دیگر بر
روی کره زمین گویشوری نداشته باشد؛ برای مثال زبان اوستایی زبان مرده است. اگر به
مرور زمان از تعداد گویشوران زبانی کم شود، آن زبان در معرض خطر قرار میگیرد. اکنون
از نظر زبانشناسان و بنا بر اطلس یونسکو بعضی از زبانهای زنده جهان در معرض خطر
قرار دارند و نفسهای آخر را میکشند.
عموم مردم از ساز و کار زبانها مطلع نیستند و از مرگ
زبانها آگاهی ندارند. آنها نمیدانند که از بین رفتن یک زبان تنها از بین رفتن آن
زبان نیست، بلکه به همراه آن، یک فرهنگ، یعنی مجموعه آداب و رسوم و باورها، ارزشها،
دانستهها، ادبیات و هنر آن قوم نیز از بین میرود. هنگامی که زبان آن قوم از میان
میرود، نسلهای بعد دیگر آن زبان را نمیفهمند و در نتیجه فرهنگ آن قوم از دسترس
آنها خارج میشود. به همین سبب است که مهاجمان به یک سرزمین، ابتدا سعی در نابودی
فرهنگ و زبان آن قوم میکنند.
زبان میانجی و زبان بینالمللی
«زبان میانجی»[۱] زبان واحدی است که ساکنان
چند سرزمینِ دارای گویشهای مختلف برای تفهیم و تفاهم میان خود آن را به کار میبرند.
در حال حاضر در برخی از بخشهای جهان، زبانهایی نقش میانجی را بازی میکنند؛ مثلا
اسپانیایی و پرتغالی در آمریکای جنوبی، سواحیلی در بیشتر بخشهای شرق آفریقا، و عربی
در شمال آفریقا. این زبانهای میانجی در این بخشهای جغرافیایی از کره زمین، زبانهای
بومی اقوام ساکن این سرزمینها را تحت تأثیر و در معرض خطر قرار دادهاند.
زبانهای میانجی بر حسب موقعیت سرزمینها، در قدیم هم
معمول بودهاند؛ چنانکه در قرون وسطی در شرق مدیترانه یک زبان میانجی وجود داشت. صاحبنظران
بر این باورند که در دوران باستان، یک زبان میانجی نیز میان اقوام سرزمینهای غربی
ایران بزرگ رایج بود. در حال حاضر زبان انگلیسی زبان مادری ساکنان انگلستان، آمریکای
شمالی، استرالیا، نیجریه، افریقای جنوبی، نیوزیلند، بعضی از جزایر کارائیب و درصد
بالایی از ساکنان کاناداست. همچین برای عدهای انگلیسی زبان دوم است و بسیاری انگلیسی
را به عنوان زبان خارجی میآموزند؛ بنابراین به نظر میرسد گویشوران زبان انگلیسی
باید جمع چشمگیری باشند. اما به طور مسلم در حال حاضر زبان انگلیسی در جهان، زبان میانجی
سیاست، تجارت، علم، فنّاوری و هواپیمایی است. عدهای بر این باورند که انگلیسی در
آینده زبان بینالمللی خواهد شد، یعنی زبانی که هر کسی لازم میبیند آن را یاد بگیرد.
چگونه زبانی میمیرد؟
روند منقرض شدن زبانها ممکن است به چند گونه
باشد. یک طریق هنگامی است که آخرین گویشوران زبانی در سنین کهنسالی باشند و این
زبان به نسلهای بعدی آنان، یعنی فرزندان و نوههایشان، یاد داده نشود. بدین معنی
که نسلهای جوانتر دیگر به آن زبان تکلم نکنند. در این صورت همراه با از بین رفتن نسلِ
کهنسال، زبانشان نیز میمیرد.
طریق دیگر این است که گویشوران یک زبان زنده هستند، ولی
زبانشان میمیرد. این رویداد همگونی فرهنگی است و هنگامی اتفاق میافتد که در پی
فتح سرزمینی، قوم قویترِ مهاجم، قوم مغلوب را به اجبار تحت سلطه فرهنگ خود قرار میدهد
و این افراد بر اثر فشار مهاجمان به فرهنگ جدید گردن مینهند و فرهنگ خودشان خواه
ناخواه رنگ میبازد. قوم مغلوب تحت اجبار و ارعاب، گزینه دیگری جز یادگیری و صحبت
به زبان قوم مهاجم ندارد. سپس تا مدتی در خانوادهها دوزبانگی رایج میشود؛ به این
صورت که فقط زبان پیشین را افراد خانواده بین خود استفاده میکنند، زیرا زبان مادری
را بر آورنده نیاز خود در بیرون از خانه نمیبینند. ممکن است در زمانی نه چندان
دور نسل بعدی خانواده تسلطشان به زبان جدید بیش از زبان مادری شود که مرحله «نیمزبانگی»[۲]
است. و سپس نیمزبانگی جای خود را به یکزبانی میدهد و زبان مادری آن قوم در معرض
خطر فرار میگیرد.
حالت دیگر هنگامی است که در یک کشور اقوام مختلفی سکونت
دارند، ولی در آن کشور یک زبان معیار وجود دارد که تلویزیون و رادیو و وسایل
ارتباط جمعی و کل تعاملات اجتماعی به آن زبان معیار انجام میشود. در این صورت گویش
این اقوام فقط بین خودشان کاربرد دارد. نمونه این وضعیت را میتوان در میان افرادی
که از سرزمین خود به کشورهای دیگر مهاجرت میکنند دید. زبان این افراد به طور سینه
به سینه به نسلهای بعدی انتقال پیدا میکند و این انتقال بیشتر شفاهی است. نسل
جوانتر دیگر ممکن است خط و زبان مادری خود را نتوانند بخوانند و بنویسند
با موقعیت کنونی جهان، زبانها با سرعت بیشتری در معرض
خطر قرار میگیرند. اکنون در دنیا از اصطلاح «دهکده جهانی» صحبت میشود. حضور رایانه
در زندگی هر روزه و استفاده از دنیای مجازی اجتنابناپذیر شده است. کاربران رایانه
هر روز به تعدادشان افزوده میشود و آنان در اینتریت بیشتر با زبان انگلیسی سر و
کار دارند. با وضع موجود میتوان پیشبینی کرد که سایر زبانها از تأثیر این رویدادها،
از جمله جهانی شدن، مصون نخواهند ماند. در اینجا یک سؤال پیش میآید که: در صورت
جهانی شدن یک زبان، زبانهای دیگر چگونه میتوانند هویت خود را حفظ کنند؟ و آیا
پدیداری یک زبان بینالمللی ممکن است تمام زیانهای دیگر را از بین ببرد؟ به هر
حال گمان نمیرود ظهور یک زبان بینالمللی در کوتاهمدت و میانمدت بتواند سایر
زبانها را به خطر بیندازد. تمام طریقههای مختلف در معرض نابودی قرار گرفتن و یا
مرگ زبانها که در بالا بررسی شد، ریشه در چند عامل دارند. مهمترین این عوامل نسلکشیها،
رویدادهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و بلایای طبیعی میباشند
چگونه میتوان مانع انقراض زبانی شد؟
تشخیض در معرض انقراض بودن زبانی در حیطه کاری
زبانشناسان است. منقرض شدن یک زبان تنها از بین رفتن وسیله تفهیم و تفاهم گویشوران
آن نیست، بلکه همپای انقراض آن زبان، فرهنگ آن قوم نیز از میان میرود. مهمترین
راه پیشگیری از این رویداد، این است که به آن زبان سخن گفته شود. بدین معنی که گویشوران
با آگاهی از این مطلب، خود را در محیط خانه موظف به انتقال آن زبان به فرزندان خود
بکنند. مطالبی به آن زبان منتشر شود. رسانههای محلی زمانی را به پخش تصنیفها و
مصاحبهها و فیلمهایی به آن زبان اختصاص دهند. آموزش آن زبان را برای چند نیمسال
به صورت درس اختیاری در مقطعی از نظام آموزشی آن منطقه بگنجانند. همچنین میتوان
واژگان و ساختار دستوری آن زبان را مکتوب کرد.
به علت رواج روزافزون شهرنشینی، تجدد و بازارهای اقتصادی،
نه تنها زبانهای کوچک و در اقلیت قربانی میشوند، بلکه جهانیشدن، زبانهایی با گویشوران
به تعداد متوسط را نیز تهدید میکند. در موقعیت کنونی جهان، برای گویشوران زبانهای
کوچک و در اقلیت و حتی میانه، یادگیری یک زبان معیار برای رفع احتیاجات زندگی
اجتناب ناپذیر شده است.
زبانهای در معرض خطر
بنا بر اطلس یونسکو اکنون تعدادی از زبانها
در محدوده جغرافیایی ایران یا در وضعیت آسیبپذیر هستند، یا در معرض خطر و یا در
شرایط بحرانی و در معرض انقراض. زبانهای سنایا، مندایی و کُروشی در شرایط بحرانی،
زبانهای نطنزی و نائینی در خطر نابودی و زبانهای تالشی، خلجی و ترکی خراسانی
در وضعیت آسیبپذیر قرار دارند. چهارده زبان نیز در معرض خطر هستند، به این معنی
که کودکان، دیگر این زبانها را در خانه به عنوان زبان مادری یاد نمیگیرند. این
زبانها عبارتند از: تاتی، آرامی، هورامی، جیدی، وفسی، آشتیانی، سمنانی، خوانساری،
گزی، دری زردشتی، سومی، بشاگردی، لارستانی و سیوندی.
زبان
مردم سرزمین ایران
سرگذشت
زبان این سرزمین چنین خلاصه میشود که در طول تاریخ، بنا به دلایل و بهانهها و انگیزهها
و هدفهای مختلفی، سرزمین ایران بارها مورد هجوم اقوام بیگانه قرارگرفته است و هر گروه
به سهم خود سعی در نابود کردن فرهنگ و زبان این سرزمین تمودهاند. بر اثر این حملات
و تغیرات پیامد فرهنگ قوم مهاجم، زبان اوستایی، پارسی باستان و زبان فارسی میانه گویشوران
خود را از دست دادند و در شمار زبانهای مرده درآمدند؛ برای مثال حمله اسکندر به ایران
باعث از بین رفتن زبان اوستایی شد و از آن پس در گروه زبانهای مرده قرار گرفت. تا
اینجا مربوط به حمله اقوام بیگانه به این سرزمین بود که حاصل عملکردشان تهاجم فرهنگی
عظیمی را در پی داشت؛ ولی ایرانیان از پا ننشستند و پیوسته تلاش میکردند فرهنگ خود
را به روشهای مختلف زنده و از آن پاسداری کنند که نمونه بارز آن متفکری چون حکیم ابوالقاسم
فردوسی است که کمر همت بربست و سرمایه عمر را هزینه زنده نگه داشتن زبان فارسی و فرهنگ
ملی نمود.
نگرش
عامه مردم نسبت به زبان
زبان
واقعا موضوع قابل تأملی است؛ ولی گویشوران یک زبان به طور عموم زبان خود را بنا بر
آنچه آموختهاند، به کار میگیرند و به طور آگاهانه در مورد کاربرد آن تفکر نمیکنند.
این آگاهی را میتوان از طریقههای مختلف به گویشوران زبان داد. در جامعه ما در طی
چند دهه اخیر بعضی از مردم علاقه بیشتری به این نشان میدهند تا معنی و ریشه نام و
شهرت خود، شهر و یا نامی را که برای فرزندشان انتخاب میکنند، بدانند؛ ولی فراتر و
جدیتر به کاربرد زبانشان نمیاندیشند و نسبت به آن آگاهی چندانی ندارند. به همین سبب
بدون دقت هر واژهای را برای بیان مقصود به کار میگیرند و گاه به طور تفننی از واژههای
زبانهای بیگانه مانند انگلیسی و فرانسوی و غیره استفاده میکنند. شاید عدهای هم در
گفتگوی روزمره، آگاهانه از واژههای بیگانه استفاده میکنند که جامعهشناسان و روانشناسان
زبان باید به بررسی ریشه این نوع عملکرد بپردازند؛ ولی میتوان حدس زد که انگیزه بعضی
از این افراد تا حدودی مربوط به نداشتن خودباوری ملی و فرودست انگاشتن فرهنگ خودی است.
اکنون
نه یورش اقوام بیگانه، بلکه گویشوران زبان فارسی به دست خود تیشه به ریشه این زبان
میزنند و بدون دلیل به طور مستمر و از جوانب مختلف آن را مورد هجوم واژگان زبانهای
بیگانه قرار میدهند. حضور این تاخت و تازها در رسانههای شنیداری و نوشتاری، سردر
مغازهها و فروشگاهها، صورت غذای رستورانها (در حالی که بعضی از این واژهها معادل
فارسی حتی گویاتر هم دارند)، و نحوه کاربرد زبان فارسی در فضای مجازی قابل مشاهده است.
هر
روز در رسانهها، چه کتبی و چه شفاهی ـ نه در موارد علمی و تخصصی ـ بلکه در گفتار و
نوشتار عادی نیز، شاهد استفاده غیر ضروری از واژههای خارجی هستیم و این در حالی است
که در فارسی واژههایی زیبا و رسا برای آنها وجود دارد. روزانه در نوشتههای نشریات
یا در سخنان گویندگان رادیو و تلویزیون این واژهها را میبینیم و میشنویم؛ واژههایی
مانند: سلبریتی، برند، منولوگ، ماکسیمال، آکوستیک، نوستالژیک، ارگانیک، ویو، تاپ لوکیشن،
فولبورد، فیک، فیدبک، پایلوت اسلایس، بلانچ، سمبل، لاکچری، اَفر، ایرلاین، رزومه،
کرونیکلر، سیگنال، لاین (در مورد خطوط بزرگراهها)، پِلَت فُرم، اَکسِسوری، اوکی و
دهها موارد دیگر از این قبیل. گاهی یک واژه انگلیسی را با واژهای فارسی ترکیب میکنند
و از آن یک واژه مرکب میسازند؛ برای مثال: گروتسگوار، کاستی (کاست + ی، مربوط به
کاست)، استارتِ کاری را زدن، میکس کردن، اوکی بودن (یا کردن)، ساپورت کردن، آنالیز
کردن، کنسِل کردن، تایم گرفتن و امثال آن.
این
وضعیت در باره کاربرد واژههای عربی نیز دیده میشود. بعضی نویسندگان چنان در کاربرد
واژگان تازی زیادهروی میکنند که در فرهنگهای معتبر فارسی نیز معنی این واژهها وجود
ندارد و خواننده باید برای درک معنی آنها به فرهنگهای عربی به فارسی رجوع کند. این
در حالی است که این واژهها معادلهای فارسی جامع و روانی دارند. بعضی تا حدی در کاربرد
واژههای غیر فارسی افراط میکنند که واقعا خواننده پس از خواندن چند خط از چنین مقالههایی
که مفهوم بعضی از عبارتهایش را نمیفهمد، از خواندن بقیه آن صرفنظر میکند. آیا کسی
که در یک نشریه غیر تخصصی مینویسد، نباید هدفش این باشد که عامه مردم نوشته او را
بفهمند؟ برای مثال در نیمه دوم سال 1398 در روزنامه اطلاعات با مقالهای روبرو شدم
که نویسندهاش فراوان از عبارات عربی، بدون ذکر معنی آن به فارسی استفاده کرده بود
و در پایان مقاله در جمعبندی دیدگاه خود نوشته بود: من بهعمد ترجمه فارسی این عبارات
را ندادم و اگر کسی نمیفهمد، مشکل خودش است، برود عربی یاد بگیرد!
سردر
مغازهها و فروشگاهها
بعضی
از فروشگاهها و مغازهها ترجیح میدهند از واژگان بیگانه استفاده کنند. آیا برای واژههای
هایپر مارکت، رُزمال، اسپرتشاپ، و انواع و اقسام پیشوندها و پسوندهای خارجی که با
واژه «هایپر» بر سردر فروشگاهها به چشم میخورند، نمیتوان واژههای جذاب و قابل درک
و زیبای فارسی به کاربرد؟! چرا نوشته سردر بعضی مغازهها فقط به خط لاتین است؟ این
افراط گاهی چنان است که اگر اسم آن غذا و کالا را به انگلیسی ندانیم، نمیدانیم در
آن مکانها چه چیز عرضه میشود؛ شاید با رفتن به نزدیک شیشه مغازه و نگاه به درون آن
بتوان پی برد در آنجا چه میفروشند! شخص در مقابل چنین مغارهها و فروشگاههایی گاهی
برای لحظهای دچار تردید میشود و از خود میپرسد: «آیا من در تهران نیستم؟!» به راستی
انگیزه این هموطنان ار این نامگذاریها چیست؟
در
مقابل این افراطکاری، گروهی نیز هستند که واژگان مرده و مهجور زبان فارسی و گاه پهلوی
را در گفتهها و نوشتههای خود به کار میگیرند، به طوری که در پارهای از موارد برای
فهم مقصود نویسنده یا گوینده، به مترجم یا واژهنامه نیاز است؛ نمونههایی از این دست:
خشکاد، واهشته (میراث)، هُنایش (تأثیر)، فراسپهر (ماوراءالطبیعه)، خیزابه باینگی، بایندگی
و بسیاری از این دست که برای کارشناسان مفهوم نیست تا چه رسد به عامه مردم.
فضای
مجازی
گمان
میرود که نوع خاص استفاده از زیان در فضای مجازی در میانمدت، تأثیر خود را بر ابعادی
از زبان نشان دهد. این موضوع البته مخصوص زبان فارسی نیست، بلکه زبانهای دیگری مانند
انگلیسی را نیز در بر میگیرد. یک موردش این است که افراد، بهویژه جوانان و نوجوانان،
در فضای مجازی تمایل به کوتاهنویسی دارند؛ برای مثال نوشتن حرف «ب» به جای واژه «به»
و یا حرف «چ» به جای واژه «چه»، حرف «ک» به جای واژه «که» و امثال آن امری رایج شده
است.
«محاورهای
نوشتن» ویژگی دیگر فضای مجازی است. پیشبینی میشود این امر، بر املای فارسی در درازمدت
تأثیر خود را نشان دهد. تا پیش از پیدایش فضای مجازی، نوشتن به صورت محاورهای را فقط
اهل قلم (عمدتا داستاننویسان و آنهم نه همه ایشان) در موارد خاص به کار میبردند؛
برای مثال وقتی نویسندهای میخواست در داستانی روحیه شخصیت آن داستان را بهتر به خواننده
القا کند، زبان محاوره را با املای محاورهای و در داخل گیومه مینوشت. اکنون این امر
دیگر منحصر به نویسندگان نیست و در فضای مجازی نوشتن واژههایی مانند «بذار» به جای
«بگذار»، «گف» به جای «گفت»، «راجب» به جای «راجع به» رواج دارد. مورد دیگر نوشتن واژههای
تنویندار فعلا، حتما، غالبا، به صورت «فعلن»، «حتمن»، «غالبن» میباشد!
راهکار
پیشینیان
غیر
از راهکارهایی که ایرانیان فرهنگدوست در سدههای پیشین برای زنده کردن و زنده نگاهداشتن
زبان فارسی در پیش گرفته بودند، تأسیس فرهنگستان زبان فارسی در اوایل قرن حاضر، گام
مؤثری برای حفظ و پاسداری از زبان ملی بود. با تأسیس دارالفنون کاربرد واژههای فرانسوی
در میان ایرانیان رو به فزونی گرفت و فرهنگستان برای بسیاری از واژگان بیگانه، برابرهای
فارسی پیشنهاد کرد؛ از جمله برای بعضی واژههای فرانسوی اونیورسیته، فاکولته و دوسیه،
واژههای فارسی: دانشگاه، دانشکده و پرونده را ساخت و برای کلمات عربی اداره معارف،
بلدیه و طیاره، واژههای: آموزش و پرورش، شهرداری و هواپیما را تصویب و جایگزین کرد.
از
جمله اقدامات بهجای بعدی فرهنگستان پیشبینی و معادلیابی فارسی برای واژگانی بود
که همراه فنّاوریهای جدید، مانند کامپیوتر، به کشور وارد میشدند. این معادلیابی
به همت فرهنگستان از پیش صورت میگرفت؛ یعنی قبل از اینکه کاربرد واژههای خارجی آن
فناوری بین مردم جا بیفتند؛ برای مثال هنگامی که رشته کامپیوتر در آموزش عالی راهاندازی
شد، استادان و دانشجویان موظف شدند از معادلهایی که فرهنگستان زبان برای واژههای
انگلیسی مربوط به کامپیوتر تصویب کرده بود، استفاده کنند. بدین ترتیب در کتابها و
جزوههای درسی رشته کامپیوتر به جای واژههای: تکنولوژی، کامپیوتر، سرچ، فوروارد، ماوس،
فونت و تکست، از واژههای: فنّاوری، رایانه، جستجو، ارسال، موشواره، قلم، متن، استفاده
شد.
دورنمای
زبان فارسی
درست
است که گذر زمان، خواه ناخواه در زبانهای زنده دنیا تغییراتی ایجاد میکند، و این
امری اجتنابناپذیر است، ولی برای زبان ما این رویداد، بر اثر ناآگاهی برخی افراد،
شتاب و افراطی غیر معقول دارد. اگر مردم با این سرعت کلمات زبانهای بیگانه را جانشین
واژههای فارسی کنند و این جریان ادامه پیدا کند، دیری نمیپاید که درصد زیادی از هر
جمله هموطنان ما را واژههای بیگانه تشکیل دهد. گرچه تاریخ دقیقی برای این امر نمیتوان
پیشبینی کرد، ولی چنانچه شتاب این رویداد مهار نشود، امکان دارد در طی چند دهه این
اتفاق شوم بیفتد. در آن هنگام اکثر گویشوران سالخورده برای درک سخن نوه و نتیجه خود
نیاز به مترجم دارند و آن نوه و نتیجه نیز زبان پدربزرگ و مادربزرگ را به طور کامل
نخواهند فهمید. به عبارت روشنتر نوه و نتیجه نسل جوان امروز به گونهای از زبان فارسی
تکلم خواهند کرد که فقط اسم زبان فارسی را یدک میکشد، زیرا بیشتر واژههای آن را واژههای
وارداتی (به قول زبانشناسان: واژگان قرضی یا عاریتی) تشکیل خواهند داد. در صورت این
رویداد گنجینه بزرگان علم و ادب ایران از دسترس نسلهای بعد خارج خواهد شد.
صاحبنظران
بر این باورند که جهانی شدن به فرهنگ و زبان کشورهای غیر صنعتی آسیب وارد خواهد کرد،
ولی پیش از آنکه این اتفاق برای زبان فارسی روی دهد، خود گویشوران ایرانی ندانسته با
عملکردشان، این امر را تسهیل میکنند و تیشه به ریشه هویت و استقلال فرهنگی خود خواهند
زد.
راهکار
چیست؟
به
نظر زبانشناسان همانگونه که دولتها در مورد حفظ محیط زیست و آلوده نکردن آب و هوا
و زمین و جلوگیری از انهدام گونههای جانوری، از طریق رسانهها و آموزش و پرورش و سایر
سازمانها، به افراد هشدار میدهند، ضروری است که به موازات آن، شهروندان را از مرگ
زبانها نیز آگاه سازند. کشورهایی که به ضرورت این موضوع پی بردهاند، برای پارهای
از این موارد، مانند حفظ محیط زیست، آموزش به شهروندان را از پنج سالگی آغاز کردهاند.
به طور حتم با علاقهای که بیشتر ایرانیان به زبان و فرهنگ غنی خود دارند، از این آگاهیها
سود خواهند برد و نسبت به کاربرد واژگان دقت بیشتری خواهند کرد.
چون
پیشگیری از آسیب دیدن زبان ملی یک برنامه ملی است، نیازمند برنامهریزی منسجم سازمانهایی
مانند وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم و آموزش عالی، فرهنگستان زبان فارسی و کلیه
رسانهها هستیم. رسانههایی مانند، رادیو، تلویزیون که مخاطبانشان عامه مردم هستند،
ضمن توجه و مدیریت کردن برنامههای خود از این منظر، میتوانند با تدارک برنامههای
ویژه، سهم بهسزایی در آگاه کردن و آموزش دادن به مردم در این زمینه داشته باشند. سردبیران
نشریات نیز با جدی گرفتن این رویداد، میتوانند نقش ارزشمندی در تشویق نویسندگان مقالات
به رعایت درستنویسی و پرهیز از کاربرد واژگان بیگانه داشته باشند. در عین حال به نظر
میآید برای ریشهیابی دقیق گرایش افراطی برخی هموطنان در استفاده از واژگان خارجی
از بُعد روحی ـ روانی آن، نیازمند پژوهش مشترک میانرشتهای جامعهشناسان زبان و روانشناسان
زبان باشیم.
--------------------
پینوشتها:
۱. Lingua franca
۲.
Semilingualism
منبع: روزنامه اطلاعات؛ چهارشنبه ۱۸ تیرماه ۱۳۹۹