1ـ
مؤلفان محترم کتاب «فلسفه جغرافیای سیاسی»[1] در ششمین فصل از اثر خود، به بیان قلمروهای
موضوعی جغرافیای سیاسی پرداخته و مؤلفههای متعددی را با عنوان موضوعات جغرافیای سیاسی
این حوزه خاص از جغرافیا مطرح نمودهاند؛ مؤلفههایی بسیار انسانی، فلسفی، هنری و معمارانه.
این مبحث کلی از یک سو بیان مفاهیم بنیادی در جغرافیای سیاسی و از دیگرسو تشریح شاخههای
تخصصی جغرافیای سیاسی است و میدانیم هر جا سخن از مفاهیم بنیادی رود، حضور فلسفه و
مباحث انسانشناختی قطعا انکارناپذیر است.
مؤلفههای
بنیادی جغرافیای سیاسی از دیدگاه مؤلفان مذکور عبارتند از: قلمرومندی انسان، قدرت،
جهانی شدن، هویت، مکان، هویت مکانی، فضا، ملت، کشور و فلسفه سیاست و حکومت، حکومت،
نظام سیاسی، نمادنگاری و همبستگی، علت وجودی پیدایش و بقای کشور، ناحیهگرایی، عدالت
در جغرافیا، آرمانشهر و فضای برگزیده، اکولوژی سیاسی، امر سیاسی، امنیت ملی، ژئواکونومی،
راهبرد ملی، قدرت ملی و شهروندی.
تمامی
این موضوعات نسبت کاملا مستقیمی با انسان و نظامهای معرفتی حاکم بر زندگی او دارند.
از هویت گرفته تا قدرت، عدالت، ناحیهگرایی، حکومت، فلسفه سیاست و نیز موضوعاتی چون
آرمانشهر که بلافاصله یوتوپیای افلاطون و سلسله مباحث آرمانشهری را در فلسفه و علوم
اجتماعی و فرهنگی به یاد میآورد. نتیجه اینکه حوزه جغرافیای سیاسی حوزهای کاملا
مرتبط با انسان و فلسفه است و برخلاف عنوان به ظاهر بیربط آن با مسائل انسانی، حوزهای
سرشار از مفاهیم انسانی است.
2ـ در اینجا دو موضوع از مفاهیم فوق، موضوعاتی
در قلمرو هنر و معماری است: مکان (و بهویژه مفاهیمی چون حس و تعلق) و نماد. پیش از
پرداختن به تفاوت فضا و مکان و نسبت آن با معماری، توجه به این معنا که از دیدگاه برخی
متفکران، موضوع جغرافیا بیشتر فضاست تا زمین (در حالی که عنوان جغرافیا[2] تأکید بر
زمین دارد) ضرورت دارد؛ برای مثال استوارت الدن معتقد است: «فضا، به شکلهای مختلف،
موضوع کلیدی جغرافیاست. فضا احتمالا پراستنادترین واژهای است که به جغرافیا هویت و
کانونی وحدتبخش داده است. در حالی که زیستشناسی زندگی را مطالعه میکند و جامعهشناسی
جامعه را، جغرافیا فاقد این صراحت است؛ زیرا ریشهشناسی این واژه تمرکز بر زمین را
به جای فضا فرض میگیرد.»[3]
البته
تعریف فضا ساده نیست، تنها بر بنیاد ریشهشناسی (اتیمولوژی) میتوان شرحالاسمی از
آن بیان کرد: «واژه Space (فضا) برگرفته از spatium است
که در زبان لاتین به معنی فاصله یا امتداد است. همچنین به معنای فاصله ثابتی همچون
مسیر مسابقه است. یک spatium یا یک
دوره، یک دور در مسابقه ارابهرانی بود. در اواخر قرون وسطی بعضی نویسندگان از فضا
همچون چیزی شبیه به یک ظرف یا همچون مترادفی برای معنای خاصی از جایگاه یا مکان استفاده
میکردند. برای نویسندگان بعدی همچون دکارت چیزی که فضا را تعریف میکرد، بسط یا امتدادش
در سه بُعد بود: درازا، پهنا و ژرفا. از دید او، این موجب به وجود آمدن تعین خاصی از
جهان مادی ـ یا آنگونه که او مینامد یک چیز بسطیافته یا جوهر مادی ـ میشد و به
علت این تعین اساسی، جهان به واسطه علم که به بهترین شیوه به ما اجازه فهم آن را
میدهد، برای ما دسترسپذیر میشود. از دید او این هندسه بازپیکربندیشده دکارت است
که امکان میدهد بتوان تمام نقاط را در فضا به شکلی ریاضیاتی تعیین کرد. مفهوم مختصات
دکارتی (x,y,z) از چنین
فهمی ناشی میشود. فضا به این صورت فهمپذیرتر میشود و به واسطه چنین فهمی کنترلپذیر
میشود.»[4]
به
هر حال فضا که بر بنیاد تعریف فوق (و البته تعاریف مشابه دیگر) خود نوعی امتداد در
زیسته پیرامون ماست، میتواند با انسان نسبت یافته و به یک عبارت با وجود انسان قابل
تعریف و شناسایی شود. اما این حضور انسانی، الزاما و مفهوما فضا را به مکان تبدیل نمیکند
یا به عبارتی با حضور انسان، فضا همان مکان نمیشود. مکان مرتبت دیگری داشته و البته
به شدت انسانیتر است. این همان نکتهای است که میخواهم در معماری از آن یاد کنم و
نسبتی ایجاد کنم میان معماری و جغرافیای سیاسی.
نظریهپردازان
و متفکران حوزه معماری میان مکان[5] و فضا تفاوت قائل میشوند. در حالی که فضا نوعی
امتداد زیسته محسوب شده و میتواند بدون حضور انسان و در غیبت او وجود داشته باشد،
مکان هرگز بدون حضور انسان قابل تصور نیست. مکان، فضای امتدادیافتهای است که انسان
آن را به وجود آورده و نسبت به آن احساسمند بوده یا بدان تعلق دارد: «بسیاری از اندیشهورزان
بین فضا و مکان تفاوت قائلند. در این نگاه مکان شکل بیشتر تجربهشده و زیستشدهای
از مواجهه ما با طبیعتمان است، و فضا نمای تحمیلشده انتزاعی و ریاضیوار از آن
است. در این صورت مکان تا حد زیادی به واسطه بدن و ادراک ما از آنچه بدن در آن حرکت
میکند و با آن روابط متقابل دارد، درک میشود. همچنین ارزش یادآوری دارد که بیشتر
واحدهای اندازهگیری از بدن ما استنباط شدهاند: فوت [پا]، اینچ [یک دوازدهم فوت]،
قولاج [واحد عمق، فاصله بین دو مچ در حالی که دستها کاملا به طرفین کشیده شدهاند]،
ذراع [اندازه ساعد]. برای مثال یک جریب مقداری از زمین است که یک فرد با یک گاو نر
میتواند در یک روز شخم بزند. از نظر دیگر اندیشهورزان، مکان به شیوهای محلیتر فهمیده
میشود، در حالی که فضا بزرگتر و کمتر شخصی است. بر این اساس مکان «درون (اینجا)»
است و فضا «بیرون (آنجا)»ست.»[6]
در
چنین قلمرو خاصی، تفاوت میان مکان و فضا به حضور انسان یا قُرب و بُعد به او بازمیگردد.
بر این معنا تأکید میکنیم تا تفاوت میان فضا و مکان در معماری را مجدد متذکر شده باشیم.
همچنانکه متفکران جغرافیای سیاسی آنگاه که از مکان سخن میگویند در عرف خاص خود، نه
بر ماهیت زمینی، فضایی یا جغرافیایی آن بلکه بر ماهیت انسانی آن تأکید میکنند، در
فلسفه معماری نیز مکان، جایی است که انسان خود را بدان متعلق میداند، همچون جملهای
بسیار آشنا در روح و روان تمامی ما که چون از سفر به خانه بازمیگردیم، میگوییم:
«هیچ کجا خانه انسان نمیشود.» این همان احساس تعلقی است که به مکان داریم که حتی در
روایات مذهبی دوست داشتن آن جزئی از ایمان محسوب میشود: «حب الوطن من الایمان» و کاربرد
محبت در این روایت برای مفهومی که الزاما فیزیکی محسوب میشود، به کمال مفهوم متفاوت
مکان در نسبت با محبت و تعلق را نشان میدهد.
ویلیام
نورتون در کتاب «جغرافیای فرهنگی، مضامین، مفاهیم و تحلیلها» مکان را اینگونه تعریف
میکند: «از نظر محتوایی جا یا مکان به عنوان یکی از مفاهیم اساسی جغرافیا عمدتا نشاندهنده
وابستگی (عاطفی) انسانها به موقعیتهای خاص و مکانهای ممتاز همانند زادگاه، زادبوم
و میهن است. حس مکان نوعی ابراز وجود و احساس برگزیدگی در قالب مفاهیم محیطی است.»[7]
حال مقایسه کنید با این مفهوم از مکان در حوزه معماری از منظر هیدگر: «ساختمانها زمین
را همچون چشماندازی مسکون به نزدیکی انسان میآورند و در عین حال، قُرب سکونت صمیمانه
در زیر گستره آسمان را نیز تقریر میکنند.»[8] اما این چشماندازی که نقطه محوری کلام
هیدگر است، دقیقا به چه معناست؟ تبیین این معنا، مفهوم مکان در معماری را دقیقا آشکار
میسازد: «چشمانداز مکانی است که در آن زندگی انسان حدوث مییابد [حدوث یعنی جایی
که انسان در آن صیرورت مییابد، از «بودن» صرف فاصله میگیرد و در مسیر «شدن» یا تبدیل
هستی قهری و ناگزیر خود به هستی مطلوب و متعالی قرار میگیرد. به مفهوم ذاتی مسکن در
قرآن بنگرید]؛ بنابراین مراد از یک مکان ریاضی ایسومرفیک نیست، بلکه «مکانی زیسته»
است بین زمین و آسمان. هایدگر در هستی و زمان نتیجه میگیرد «هر آنچه درونجهانی است...
درونمکانی نیز هست» و توضیح میدهد ماهیت انضمامی این مکان، ریشه در بالا همچون آنچه
در سقف است و پایین همچون آنچه در زیر است، دارد.
او
همچنین از طلوع، نیمروز، غروب و نیمهشب یاد میکند، وضعیتهای زمانی که به ساحتهای
حیات و ممات گرهشان میزند. او بر این باور است که مکانیت بارزه در جهان هستن9 است.
بحث طرحشده بر معبد یونانی مؤید ماهیت مکانیت است. بنا تدقیقکننده حوزه یا عرصهای
است در ظریفترین فهم از این واژه و در عین حال با در آنجا ماندگاریاش، آشکارکننده
ماهیت این عرصه. هایدگر در مقالهاش تحت عنوان «بنا کردن، سکونت کردن، فکر کردن» این
موضوع را به صورت واضحتری تبیین میکند، او میگوید بناها، جایگاهها[10] هستند و
"این جایگاههایند که چهارپوش را جا میدهد و آنها را مقرر میسازد. جادادن و
استقرار، دو بارزه مکانیت در قامت جایگاهمندسازیاند. جایگاه جایی برای چهارپوش فراهم
میآورد و همزمان چهارپوش را در قامت چیز مصنوع و مستقر آشکار میسازد؛ بنابراین مکان
مفهومی از پیش داده شده نیست، بلکه مفهومی است که امکان تحقق و آشکارگیاش در گرو جایگاههاست.
«بناکردن هیچگاه به مکان صرف در قامت یک کلیت مجرد شکل نمیدهد... بیشتر از آن رو
که بناکردن چیزها را به مثابه جایگاهها فرا میآورد، بناکردن بیش از آنکه در بند هندسه
و ریاضیات باشد، در گرو ماهیت مکان و خاستگاه ماهیت مکان است. جایگاه یا فضای زیسته
را عموما مکان میخوانند و معماری را همچون ساختن مکانها تعریف میکنند.»[11]
این
غایتمندی معنایی و معنویی مکان (که در زبان علمی ـ و نه فلسفی ـ به احساس تعلق ترجمه
میشود) در معماری مقدس جایگاهی تخصصیتر و کاملا ویژه دارد: «حرم همواره از لحاظ معنوی
در مرکز عالم واقع است و از همین رو به معنای حقیقی کلمه جایی مقدس است: در آنجا انسان
از نامحدودی زمان و مکان دامن درمیکشد، چون در «اینجا» و هم «اینک» خداوند برای انسان
حضور دارد. شکل معبد گویای این معناست. این شکل با نمودن جهات اصلی به نحوی برجسته
و نمایان، مکان را از حیث مرکز آن و یا در ارتباط با آن مرکز، نظم میدهد. شکل معبد،
صورتی ترکیبی از عالم است؛ یعنی معماری مقدس آنچه را که در عالم به صورت حرکت بیوقفه
وجود دارد، به شکلی پاینده و برقرار تبدیل میکند. در عالم، زمان بر مکان غالب است
در ساختمان معبد برعکس زمان به مکان تغییر یافته است: ضربآهنگهای عمده دنیای عین
و شهادت که رموز جهات اصلی عالم وجودند که به حکم صیرورت از هم گسسته و پراکنده گشتهاند
در هندسه بنا دوباره جمع آمده و ثابت و قائم میشوند. این چنین معبد به لحاظ شکل منظم
و ساکن و تغییرناپذیرش، نمودگار اتمام آفرینش جهان، ساحت سرمدی و ازلی یا حالت نهایی
آن است.»[12]
نماد
3ـ مفهوم دیگر که فصل مشترک میان جغرافیای
سیاسی و هنر و معماری است، موضوع نماد است. در جغرافیای سیاسی، نمادنگاری از مفاهیم
بنیادی است. در فرهنگ هنری، «نماد» استفاده از امری محسوس برای بیان حقیقت پنهان یک
امر معقول است؛ برای مثال هاله نورانی در هنر، استفاده از یک امر محسوس (یعنی خورشید)
برای بیان ذاتی مکنون و ناپیدا یعنی حقیقت روحانی یک قدیس است. در کتاب فلسفه جغرافیای
سیاسی ضمن تعریفی چنین از نماد: «نماد در قالب شئ مفهوم و اندیشه، نشانه و ابزاری قراردادی
میان صورت و مفهوم برای آشکارسازی واقعیتهای نهفته است. این ابزار به طور معنیدار
چیزی را میشناسانند» به بیان اهمیت نمادهایی چون پرچم، روز استقلال، سرود ملی در جغرافیای
سیاسی پرداخته میشود. نمادهایی که با فرهنگ و هویت یک ملت نسبت وثیق و وسیعی دارند
و به یک عبارت تجلی نمادین ذات و هویت آن ملتاند. نگاه و رویکرد متفکران جغرافیای
سیاسی بهویژه در قلمرو تبیین اهمیت نمادها در حوزه این علم چنین است: «پرچم در مقام
نماد کشور نشانی از تاریخ، فرهنگ و باور یک ملت و اثرپذیری از جریانهای سیاسی و حاکمیت
کشور است. به دیگر سخن، پرچم نمادی ملی است و ارزشی که مردم کشورها برای پرچم خود قائل
هستند نشان از دلبستگی آنها به ملت و ملیتشان دارد.
گاهی
نمادها چنان جایگاه و ارزشی دارند که پاسداری از آن تکلیفی همگانی میشود؛ به گونهای
که کشته شدن در راه آن، سیمایی ارزشی و مقدس به خود میگیرد. نمادپردازی بر کارکرد
عناصر ذهنی در پیوستگی و استمرار اکولوژیهای انسانی، شکلگیری ملتها و تأثیر ناسیونالیسم
تأکید میکند. در پارادایم نمادپردازی عناصر ذهنی، یادمانها، ارزش، احساسات و اسطوره
در واکاوی ملیگرایی بیش از عوامل عینی اهمیت مییابند.»[13]
چنین
معنایی در زبان هنر و معماری (به عنوان مثال در باب مفاهیم و اشکالی چون مربع و دایره)
چنین بیان میگردد: «در کیهانشناسی اسلامی، مربع و مکعب، نماد کامل ماده و تجسماند
و به یک عبارت «مثلث، مربع و دایره اشکال صرف نیستند (بلکه) ذاتا واقعیتی را در بر
دارند که درک آن از راه تأویل، آدمی را به عالم مثال و سرانجام به حقیقت رهنمون میشود.»
همچنین این دو ویژگی ذاتی مکعب و مربع (یعنی ایستایی و ثبات) آنها را مناسبترین صورت
برای برپایی بناهایی قرار میدهد که مقرر است نماد ثبات باشند: «بنا بر پیدایش اقلیدسی
هندسه از طریق خطوط، چهار در حد صورتی ایستا مربع میگردد؛ به شرط گسترش و پویایی چلیپا
میشود. مربع در حد چهار، یا مکعب در حد شش، ایستاترین و بیجنبشترین شکلها و نماینده
متجسمترین و ثابتترین جنبه خلقت است. مکعب از این روی رمز یا نمادی به شمار میرود
که در مقام تفصیل به زمین و در مقام اجمال به آدمی اشارت دارد.
«مکعب
انسان» بازنمودی نمادین است از ویژگیهای ظاهر او (دستگاه مختصات جهات ششگانه) که
میان او و زمین و آسمانها مشترک است. پس ششوجهی (مکعب) رمز یا نمادی از واپسین نمود
است. یعنی در عالم سیارهها، زمین و در عالم تراب، انسان، این نماد والای اینجهانی
اسلام، نظر به اینکه کعبه معنای مکعب دارد.»[14] چنین نگرهای به نماد، مُبین بنمایه
و مفهومی مشترک میان جغرافیای سیاسی و هنر و معماری است.
بانوی
دانشمند
4ـ مجموعهای از مقالات و مصاحبهها در پاسداشت
سرکار خانم دکتر دره میرحیدر، چهره ماندگار جغرافیا، اندیشمند برجسته جغرافیای سیاسی
کشور و استاد محترم دانشگاه تهران، به رشته تحریر درآمده است. برای ایشان آرزوی توفیق
دارم و خود را سعادتمند میدانم که در بیستوهشتمین جشنواره پژوهش و فناوری دانشگاه
تهران (آذر 1398) نامم در کنار نام پژوهشگرانی پیشکسوت چون ایشان به عنوان پژوهشگران
برجسته دانشگاه تهران قرار گرفت.
-----------------------
پینوشتها
1ـ فلسفه جغرافیای سیاسی، دکتر محمدحافظنیا
و دکتر مراد کاویانیراد.
2.
جغرافیا معرّب geo به معنای
زمین در زبان یونانی و graphy به معنای
نگاریدن است که هم مشتمل بر نگاشتن است، هم تصویر کردن.
3.
رک:
مقاله «فضا چیست؟» نوشته استوارت الدن، ترجمه هامن حاجیمیرزایی، نشریه الکترونیکی
رویدادهای معماری.
4.
همان.
5.
Place.
6. ر.ک:
مقاله «فضا چیست؟»
7.
فلسفه جغرافیای سیاسی، ص209.
8.
ر.ک: مقاله «تفکر مارتین هایدگر بر معماری ـ بخش دوم»، نوشته کریستین نوربرگ ـ شولتز،
برگردان آرش بصیرت.
9.
being-in-
the-world.
10. Locations.
11. همان.
12.
هنر
مقدس، تیتوس بورکهارت، ص17.
13.
فلسفه جغرافیای سیاسی، ص231.
14.
ر.ک: کتاب فلسفه، هندسه و معماری، حسن بلخاری، ص90.
منبع:
روزنامه اطلاعات؛ سهشنبه ۱۷ تیرماه ۱۳۹۹