اشارات قرآنی و لطایف پنهانی در نامهها و نثرهای عینالقضات همدانی
دکتر کریم شاهسون
۱۳۹۹/۰۳/۲۲
دکتر کریم شاهسون
زندگی
و آثار عید القضات
اگر بخواهیم کوتاه و گذرا، نگاهی به زندگی و آثار عین
القضات در آثار پژوهندگان معاصر داشته باشیم او را ابوالمعالی عبدالله بن محمد بن
علی بن الحسن بن علی میانجی همدانی ملقب به عین القضات معرفی میکنند که در حدود سال
(492ه.ق) در همدان متولد میشود؛ ((میانجی)) منسوب به میانه است که جدش به آن
منسوب بوده است.
عین القضات از شاگردان و مریدان احمد غزالی بود که در
آثارش از او و تعلیماتش یاد کرده است. وی با این که سی و سه سال بیشتر عمر نکرد
اما در کلمات علمی و طریقتی شهرت یافت. پدر و جد او از علما و فضلا بودند و در همدان
منصب قضاوت داشتند. عین القضات در عین جوانی هم صوفی بود و هم شاعر و هم حکیم و فقیه
و متکلم و از استعدادهای نادری بود که دنیای قرون وسطی در شرق و غرب پرورده بود. احاطه
او به این دانشها در آثار او به خوبی نمایان است.
آثاری که از مهمترین آنها میتوان به زبده
الحقایق، شکوی الغریب به عربی، رساله یزدان شناخت، لوایح، تمهیدات و نامههای فارسی
اشاره کرد اما در انتساب بعضی آثار به عین القضات تردید کرده اند. به هر روی عین
القضات به سبب اتهاماتی که در باورها و گفتهها و نوشتههایش بود در سن سی و سه سالگی
به مرگ محکوم میشود که در منابع مختلف به چند و چون آن پرداخته اند. مرگی که خود
نیز وقوع آن را انتظار میکشیده و در مکاتیبش به آن اشاره کرده است: ((و کدام روز
بود گویی که سرخویش در سرکار زبان و قلم خویش کنم...؟))
مرا
آتشی باید و بوریایی
که این کفر در زیر هفت آسمان هم نگنجد
بر ابلیس جا تنگ گشته است آنجا
رها کن مرا
رهاکن مرا
(مزمور اول، بوی جوی مولیان، شفیعی کدکنی)
((پارهای
از موضاعات در نامهها و نوشتههای عین القضات))
حب قرآن، عشق به رسول خدا، عادت ستیزی در
بازنگری به مسائل اعتقادی، پیر و شیخ، عبادت و فرایض، مسائل اخلاقی همچون صدقه و
احسان، ذکر، توجه به مسائل اجتماعی، مرگ اندیشی، تنهایی و نداشتن مستمع، عشق، ابلیس
و...
((برخی آراء و نظرات عین القضات که برخی
پژوهندگان معاصر به آن پرداخته اند.))
نظریه تمثیلی، بعد تأویلی در زبان عرفان، نظریه سکر، نظریه
زبان عام، نظریه تلاقی، تشبیه در بحثهای کلامی، وسعت و بی کرانگی الفاظ، نظریه
مرگ مؤلف، زبان عبارت و زبان اِشارت در نامههای عین القضات، رمز در نوشتههای او،
زبان شناسی عمومی(تمایز زبان گفتار و زبان نوشتار، محور هم نشینی و جا نشینی زبان،
آراء مربوط به آوا شناسی، آرا مربوط به معنا شناسی زبان). مسائل میان رشتهای زبان
همچون: روانشناسی و جامعه شناسی زبان، عصب شناسی زبان)، تطابق آراء و تفکرات زرتشت
و عین القضات.
در مورد نثر عین القضات
نثر موسیقیایی عارفانه که تا قرن هفتم جریان دارد به نوعی
برگرفته از مجالس وعظ و تذکیر است چراکه آنها سخن خود را به نظامی موسیقیایی میآراستهاند
و نثر عین القضات نیز از این قاعده مستثنی نیست و ما موسیقی بیرونی (عروضی)، موسیقی
کناری (سجع)، موسیقی میانی (انواع جناسها و واج آراییها) و موسیقی معنوی (مجموعه
تناسبها به ویژه تقابلهای نقیضی و پارادوکسی) را در نثر او میبینیم. البته این
آرایه در نثر عین القضات کمتر نمود داشته و رمز و اقتباس از آیات قرآنی تکرار بیشتری
دارد.
ساختارهای نحوی زبان، تجربه عین القضات به لحاظ گزارههای
عاطفی و آمیزش خبر و انشاء بسیار پر رنگ است و در اکثر صفحات نثر او مجموعهای از گزارههای
ندائی، استفهامی، تعجبی، تأسفی، و دعایی و نفرینی دیده میشود.
نثر عین القضات موسیقی چشم گیری دارد و نظام موسیقیایی او
از جهاتی شبیه نظام ایقاعی حاصل از موسیقی ترتیل در آیات قرآنی است و افزونی قابل
توجه آمیزش نثر عین القضات به آیات قرآنی سبب شده که همان نظام ترتیلی که در آیات
وجود دارد در نثر او نیز ناخود آگاه شکل گیرد.
آثار عین القضات همچون عارفان بزرگی مانند بایزید، خرقانی،
بوسعید و احمد غزالی و شمس تبریزی سرشار از عادت ستیزی است.
در نوشتههای عین القضات به دشواری میتوان صنعتی یافت. با
این همه آگاهی او از کاربرد زبان و اشراف بر نظام هنری کلمات، او را در ردیف نویسندگان
ممتاز نثر عارفانه قرار داده است.
استفاده از امثال عربی، کاربرد جملات در معانی ثانوی، مفاهیم
عادت ستیز و دیگر موضوعات حساس در اجتماع، همواره نثر عین القضات را علی رغم عمر
کوتاهش در ردیف آثار مورد توجه قرار داده است. تسلط او در علوم مختلف و آوردن موضوعات
متنوع به نوشتههای او طراوت و برجستگی خاصی داده است.
نمونههایی از آرایههای ادبی در نثر عین القضات همدانی
تشبیه
ایمان و کفر در دل آدمی همچون ظلمت و ضوء بود... (عین
القضات، 1362: 1/13)
خدای تعالی کاتبی است و همه عالم مکتوب اوست... (همان:
1/205)
اژدهای اعتقادات فاسد بظنون کاذب راه بر ایشان زند. (همان:
1/308)
بر شاخ طرب هزار دستان توایم. (همان: 2/226)
و صحرای وصال، پاک از طمع است. (همان: 2/142)
استعاره
آفتاب اهل معرفت را و ماه اهل محبت را چندان نظاره جمال قیومیت
بکنند که نیست گردند. (همان: 2/472)
کنایه
و هرگز زهره نداشتمی که دست فرا کفش او میکنم. (همان:
1/46)
از درد دل بیچارگان و درماندگان بر حذر باش... ( همان:
1/113)
تو را هنوز بوی شیر از دهان میآید، با تو چه توان گفت. (همان:
1/209)
تمثیل
جوانمرد! میان واحد و اَحد فرقی عظیم است؛ واحد یکی بود ولیکن
اَحد یگانه بود. آفتاب یکی است ولیکن یگانه نیست و تو هم یک آدمی از راه عدد ولیکن
چون تو بسیارند.(همان: 1/117)
گاه صورت ظلم در حقیقت احسان از مردان و پیران در وجوداید
چون حجامت طفل رضیع را و مانند آن. (همان: 2/481)
رمز
جوانمردا! مرغان چندین سال در طلب سیمرغ
بودند، چون به درگاه او رسیدند سالهای بسیار باری خواستند و بار نبود. (همان:
1/200)
تلمیح
تا بوی پیراهن یوسف به مشام تو نرسد چه دانی
که (( إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ)) چه بود؟ (همان:2/76)
اگر به راه پدر بودن واجب بودی و راست بودی، ابراهیم خلیل
به راه آذر بودی. (همان:1/225)
پارادوکس
و تا در بندگی نباشی، آزاد نباشی و چون آزاد گشتی از اغیار،
بنده او توانی بودن. (همان: 1/156)
اینجا دل جز بیدلان را نبود. (همان: 2/215)
جناس و سجع
در وجود، کبیر اوست و اکبر اوست... (همان1/86)
چندین هزار هزار مقام است که در آنجا نام معشوق بردن حرام
است... (همان: 1/106)
سپس به رضای او راضی شدند و به سخط او ساخط شدند. (همان:
2/214)
این فراق اضطراری عقوبت معارف اختیاری است. (همان: 2/361)
تضاد
بدانای دوست که سکون و حرکت و لطافت و کثافت،
و تری و خشکی، و شیرینی و ترشی، و گرمی و سردی همه اوصاف عارضیاند... (همان:
1/109)
و هر کسی اینجا راه نبرد، خافض و رافع اوست، قابض و باسط
اوست و معزّ و مذل اوست، مضعف و مقوی اوست... (1/190)
مراعات النظیر
تابش آفتاب آن تخم را بیرون آورد آنگه پیدا
شود که گندم بود یا جو یا گاورس. (همان: 2/374)
تکرار
جوانمردا! قرآن عظیم است... و عظیم را جای عظیم
باید تا فرود آید... (همان: 1/43)
اوست که اوست و هرچه هست بدو هست، یا نه همه به خود نیست. و
نیستی غیر او ضروری است، چنانچه که هستی او ضروری است. (همان: 1/221)
واج آرایی
اینجا بود که بایزید، یستزید و لا یزاد گوید...(همان:
1/398)
و آنگه تو را از خواست و درخواست و بایست و نابایست پاک
گردانند...(همان:1/198)
تتابع
و چون حدیث مردان خدا کنند، تو گنگ و لال و
کور و کر باش تا بود که روزی تو نیز دزدیده نظر میکنی...(همان: 1/349)
جملات ادبی و شعرگون
کاغذ برسید و شب به آخر آمد و سودا در دِماغ میپیچد...(همان:
1/209)
اما بدایت نهایت عشق آن بود که عاشق را با معشوق را فراموش
کند. عاشق را با معشوق چه حساب؟ عاشق را کار با وا عاشق است، وا درد و وا حسرت. (1/300)
لذت ادراک آواز معشوق، عاشق داند. (همان: 1/457)
هیهات! هیهات! نامردان را عشق حرام استای جان!(همان:
1/479)
مجنون را عشق به جایی رسید که در نظر او رنگ سیاهی بهتر از
همه رنگها بودی...(همان: 2/31)
جوان مرد! مشرق او و مغرب او از دل دوستان اوست.(همان:
2/31)
اگر عاشق شوی، فرق ندانی میان روی دوست و موی
دوست...(همان: 2/214)
احکام عاشقان دیگر است و احکام عاقلان دیگر... (همان:
2/219)
او همه را هست اما ندانم که تو او را هستی یا نه؟ (همان:
2/403)
اگر دشنام دوست به از آفرین دیگران ندانی، هنوز از راه عشق
بیخبری (همان:2/445)
امثال عربی در نثر عینالقضات
الوَلَدُ سرُّ أَبیه... فرزند سرّ پدر خویش
است (همان: 1/130)
کل فتاةِ بأبیها معجبةً... هر دختری به پدرش مینازد
(همان: 1/39)
دَعِ الشَّرَ یعبُرُ... بگذار شر را تا بگذرد (همان:
1/209)
الجنونُ فنونُ... جنون شعب
مختلفی دارد (همان: 1/343)
لَیسَ الخَبَرُ کَالْمُعاینَهِ... شنیدن کی بود مانند دیدن
(همان: 398)
مَن طَلَبَ و جَدَّ، وَجَدَ... جوینده یابنده بود (همان:
2/29)
رَمی فی عَمایه... تیری به تاریکی انداختن (همان: 2/113)
مَن لَم یذُق لَم یعرِف... هر کس نچشید در نمییابد (همان:
2/368)
علم معانی و تعابیر ثانویه جملات
دعا در معنای ثانویه جملات اَمری
ما را از خودی خود با حقیقت ده (عینالقضات،
1341: 16)
تمنا برای بیان اشتیاق و ابراز خاکساری
کاشکی از خاک بودندی که محمد معشوق، روزی قدم بر آن نهاده
بودی! (همان: 63)
پرسش در مفهوم نهی
بندگی دنیا و شهوت پرستی تا کی؟ (همان: 298)
نهی در مفهوم اندرز
بنده مدبران مباش. (همان: 445)
اشارات قرآنی در نثر عینالقضات
اقتباس
کمتر سطر و صفحهای میتوان یافت که عینالقضات
در آنها به آیات قرآن و صنعت اقتباس التزام نکرده باشد، که به برخی از این آیات
که در تلفیق با جملات فارسی به زیبایی سخن و آراستگی آن افزوده اشاره میکنیم.
تو را وسعت قصر مومن چه کار که «عَرضها السّمواتُ و
الارضِ»... (عینالقضات، 1362: 1/16) (آلعمران آیه 133)
پنداری که هرگز حرفی از قرآن خوانده یا دانستهای؟ هیهات!
«لا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» (همان:1/21) (واقعه آیه 79)
امروز که توانی، میکن تا فردا نگویی؛ «یا حَسْرَتَا عَلَى
مَا فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ» (همان: 1/57) (زمر، آیه 56)
آن کیست که معصیتش بهتر از طاعت است که «یبدلّ الله سیئاتهم
حسنات» با عشق درآی تا عجبها بینی. (همان: 1/64) (فرقان، آیه 70)
اکنون محبوب کیست؟ درجات ایشان بسیار است «وَاللَّهُ یحِبُّ
الصَّابِرِینَ، إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ التَّوَّابِینَ» (همان: 1/154) (آلعمران آیه 146) و (بقره آیه 222)
از طاعت هدایت خیزد «وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِینَّهُم
سُبُلَنا» (همان: 1/354) (عنکبوت آیه 69)
هرگز غضبی بر زبردستی فرو خوردی؛ تا نامت در این جریده
اثبات کنند که «والکاظمین الغیظ» (همان: 1/361) (آلعمران آیه 134)
«کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ» آدمی را
از بهر مرگ افریدهاند... اگر در حیات دنیوی چنان زید که باید مرگ او را تحفه
بود. (همان:2/435) (آلعمران
آیه 185)
او نزدیک است «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ
الْوَرِیدِ» امّا تو دوری «أُولَئِکَ ینَادَوْنَ مِنْ مَکَانٍ بَعِیدٍ» (همان:
2/468) (ق، آیه 16) و (فصّلت آیه 44)
در پایان این جستار و نوشتار باید اعتراف کرد که آنچه گفته
شد اندکی از بسیار و مجملی از نوشتههای مفصل این شخصیت مبرّز تاریخ ادب و عرفان کشورمان
است که بی شک گفتن و نوشتن از گفتهها و نوشتههای او همچنان ادامه خواهد داشت.
------------------------
منابع
ـ قرآن کریم
ـ نامههای عین القضات همدانی، علی نقی منزوی و عفیف عسیران،
2ج منوچهری، زوار، 1362
ـ مصنفات عین القضات همدانی، عفیف عسیران، دانشگاه تهران،
1343
ـ زبان شعر در نثر صوفیه، شفیعی کدکنی، محمدرضا، سخن، 1392
ـ مقدمهای بر عرفان و تصوف، سجادی، سید ضیاء الدین، سمت،
1372
ـ دنباله جست و جو در تصوف ایران: زرین کوب، عبدالحسین، امیر
کبیر، 1376
ـ زبان عرفان: فولادی، علیرضا، سخن، 1389
ـ فنون بلاغت: همایی، جلال الدین، هما، 1370
ـ معانی و بیان: شمیسا، سیروس، فردوس، 1383
منبع:
روزنامه اطلاعات؛ پنجشنبه 21 خردادماه 1399
۱۹۴۳