تأملات فلسفی درباره کرونا
دکتر رضا داوری اردکانی ـ رئیس فرهنگستان علوم و عضو هیئت امنای بنیاد بوعلیسینا
۱۳۹۹/۰۳/۱۹
دکتر رضا داوری اردکانی ـ رئیس فرهنگستان علوم و عضو هیئت امنای بنیاد بوعلیسینا
اشاره:
آنچه
در پی میآید، بخشی از سخنان دکتر رضا داوریاردکانی در همایش مجازی ابعاد انسانی
ـ اجتماعی مسئله کرونا با موضوع «تأملات فلسفی درباره کرونا؛ نگاهی فلسفی به آثار
و آفات کرونا»ست:
***
کرونا
تاکنون منشأ آسیبها و آثار زیانباری در کشور ما و همه جهان بوده و چه بسا که
آثار بیشترش نیز در آینده ظاهر شود؛ این را هم گفتهاند که کرونا آمده است تا سیر
فروپاشی جهان را سرعت بخشد هرچند کسانی انتظار دارند پس از کرونا تعدیلهایی بر
نظامهای سیاسی کشورها در جهت صلاح عمومی صورت گیرد، آنچه تاکنون روی داده است آفتهایی
مثل افزایش تعداد بیکاران و گرسنگان و ایجاد پریشانی در اقتصاد تولید و نوعی
بلاتکلیفی در اقتصاد بینالملل و تعطیلی رسوم دینی و در خانهنشینی مردمی که تنهایی
را به آسانی تاب نمیآورند. البته صحنههای زیبای گروههای مردمی و فداکاری پزشکان
و پرستاران را نیز نباید از نظر دور داشت.
در مورد تحولات سیاسی و اجتماعی بیشتر احتمالها این است
که هنوز نمیدانیم پس از کرونا چه بر سر این جهان خواهد آمد. باید بعضی تغییرها بهخصوص
در کشورهای توسعهیافته پیرو اصل دمکراسی روی دهد تا بسیاری از سیاستهای نئولیبرالی
قدری تعدیل شود یا لااقل هیاهوی عصر نئولیبرالیسم قدری فروکش کند. و احتمال دارد
کرونا نظم جهان را نشانه گرفته باشد.
از میان صاحبنظران، نامدارانی مثل هابرماس و چامسکی که
علایق اخلاقی دارند، امیدوارند کرونا بیپناهی مردم کشورهای توسعهیافته اروپا و
آمریکا و صوریبودن دمکراسیها و ناتوانایی دولتها را در مقابل آفات و بلایا
آشکارتر کند. آنها در مورد آینده خوشبین هستند و این امکان را از نظر دور نمیدارند
که نقایص و ضعفهای کنونی تدارک شود و جهان به سمت دمکراسی مطلوب برود. احتمال
دارد که تمنای آنان تا حدودی برآورده شود؛ اما هر تغییری که روی دهد، موقت خواهد
بود، زیرا جهانی که در سراشیبی نیستانگاری قرار دارد، مشکل بتواند به سمت صلاح و
اصلاح برود.
چرخ زمان هرگز به خواست اشخاص و گروهها نمیگشته و نمیگردد.
در زمان کنونی نیز سیرش در جهت بسط تکنیک است و هر چه این بحث اقتضا کند، محقق میشود
تا شاید به نقطه انفجار برسد. در زمان ما قدرت به علم تکنیک تعلق دارد و حکومتها،
نه نمایندگان مردم بلکه نمایندگان قدرت تکنیکاند و البته راههای خشونت را خوب میشناسند.
گاهی میتوان اندیشید که شاید رویکرد نئولیبرالیسم در جهت کمشدن قدرت حکومتها یا
توجیهی برای آن باشد. اعتبار قدرت سیاستمدارانی مثل تاچر و ریگان بیشتر در توانایی
عزمشان برای کوچکترکردن حکومت و کاستن از قدرت آن بود؛ ولی نئولیبرالیسم یک امر طبیعی
یا شبیه طبیعت نیست که به حال خود واگذاشته شود تا به تعادل برسد. نظام کنونی جهان
ضدطبیعت است. در آزمایش کرونا ظاهریبودن قدرت حکومت در هجوم اپیدمی آشکار شد.
با توجه به این نکات بعید نیست که در بعضی کشورها حکومت به
سمت سوسیالدمکراسی میل کند و از آنجا که دمکراسی وجود ندارد، حکومت رادیکالتر
شود؛ ولی حوادثی که اشاره شد، تغییر در نظم جهان نیست، زیرا نظم جهان تابع قوانینی
است که حوادث و بلایا نمیتوانند تغیییر مستقیمی در آن ایجاد کنند؛ اما آیا کرونا
یک هشدار یا اعلام خطر نیست؟ شاید تاکنون هیچیک از بلایای نوظهور در تغییر زندگی
و سیاست و فرهنگ اثر مستقیم نداشته است، در مورد قوم مغول نکات زیادی شنیدهایم،
اما کسی تأیید نکرده است این حادثه هولناک در تفکر و شیوه زندگی مردم ایران چه
تغییری پدید آورده است.
در جهان جدید یکی از بزرگترین و پرتلفاتترین اپیدیمیها،
آنفلوآنزای اسپانیایی بود که در جنگ جهانی اول حدود دو سال همه جهان را مبتلا کرد،
اگر اثری هم داشت، نمیتوان آن اثر را از آثار جنگ تمییز داد و تفکیک کرد. انقلاب اکتبر کمی قبل از آمدن آنفلوآنزا
روی داده بود، پیدایش و قدرت یافتن فاشیسم و نازیسم در ایتالیا و آلمان هم بیشتر
به جنگ و شکست از آن بازمیگردد و ظاهراً هیچ مورخی هم بر اثر آن در حوادث سیاسی
اشارهای نکرده است. وانگهی گمان غالب این است که اکثر تغییرها با عزم و تدبیر سیاستمداران
و بر اثر همت مردم صورت میگیرد. در موردی که ذکر کردیم، اگر بیماری را دخیل بدانیم،
اثر منفی و معکوس داشته است.
نظم جهان آینده
همه یا بیشتر مردم به تأثیر مستقیم کرونا
توجه دارند و کسی این بلا را که لرزشی در نظام جهان ایجاد کرده است، نشانه یک
خطر بزرگ و برهمخوردن نظام جهان نمیداند. وقتی یک نظم ویران میشود یا باید نظم
دیگری جای آن را بگیرد یا آشوب حاکم شود. نظم جهان آینده بر چه اساسی بنا خواهد
شد؟ مسئله بزرگ این است. گفته شده تاریخ به حسن نیت و خیرخواهی خوبان فرقی نمیگذارد
و درخواست و آرزوی آنان را برنمیآورد؛ یعنی تاریخ راه خود را میرود و مردم را با
خود همراه میکند چنانکه همه میپندارند سیر امور بر وفق رأی و نظر آنهاست و یاد
میگیرند که این سیر را کند یا تند کنند؛ اما مسیر را نمیتوانند تغیییر دهند. پس
میپرسیم تکلیف آزادی چه میشود؟
اینجا اختیار دو صورت دارد: یکی، اختیار اشخاص در امور جزئی و زندگی شخصی و
ایجاد تغییرات عارضی است که بدیهی به نظر میرسد. دیگری، اختیار در تغییر مسیر
تاریخ است؛ اما اشخاص اختیار ندارند که تاریخ را به هر سویی که خواستند، ببرند؛
بلکه تغییر تاریخ در تفکر ظاهر میشود و با دگرگون شدن تفکر و پدید آمدن اصول تازه
و پذیرفتن آن از طرف مردم، نظم خواستن تحقق مییابد. وقتی نظم به وجود آمد، گرچه
با اختیار به وجود آمده باشد، اما این نظم دیگر با رأی و هوس و نظر اشخاص تغییر نمیکند.
حوادث بزرگ و بلیات ممکن است، جان دردمندان و مستعدان نظر و تفکر را متوجه خطر کند
و به گفت آنان، صورتی خاص بدهد. در صد سال اخیر جنگها و بلایا در نظر، ادب و تفکر
اروپایی تفاوت آشکار داشته است تا آنجا که چشمانداز پیشرفت پدیدآمده در قرن هه بهتدریج
پوشیده و پوشیدهتر شد و بالاخره در اندیشه پستمدرن امید به آینده نظم کنونی
جهان، دیگر جایی ندارد.
گویی در این جهان معنای زندگی گم شده است و مردمان با سودای
گذران عمر در فضای مجازی دلخوشند و احیانا آن را نشان کمال آدمی میدانند. با اینکه
شعر، ادب و فلسفه معاصر ابتلای ما را به این توهم بزرگ و خطرناک گوشزد میکند،
کمتر به آن پرداخته میشود یا با آنها تفنن میکنند. تفنن با فلسفه پسامدرن با
ادبیات برملاکننده «بیمعنیشدن زندگی» نشانه بدی است. وجود
این ادبیات فلسفه امری اتفاقی و بیان نظر و سلیقه اشخاص نیست. اینها افشاگری چیزی است
که در «زمان» وجود دارد، ولی شاید ابتلائات و بلیات هم بیهودگی غرور همه توانی
بشر را اندکی بیشتر آشکار کند و ناتوانی او را پیش چشم ما آورد و از این راه در
تفکر آینده اثر بگذارد.
عصر
تبدیل علم به اطلاعات
زمانه ما زمانه عسرت بیشتر دانستن و کمتر اندیشیدن
است. در این زمان علم به اطلاعات تبدیل شده و اطلاعات جهان را پر کرده است و کار
جهان با این اطلاعات که به صورت کالا درآمده و خرید و فروش میشود، میگردد.
مردمان هم با آن خو گرفتهاند و خو میگیرند و نمیپرسند چرا زمانه چنین شده است و
آدمی به کجا میرود؟ وقتی گفته شود که زمان، زمان فکرکردن نیست؛ تفکر به معنی
متداول مراعات نشده است؛ زیرا تفکر به معنی حساببری و مصلحت بینی، جربزه داشتن و
حتی پژوهش و جستجوی دلایل وجود دارد و بیش از همیشه نیز در کار است. علم، تکنیک و
دولت الکترونیک هم هست؛ اما کسی نمیپرسد این جهان چیست و سرانجامش چه میشود و
کمتر به این میاندیشند که وقتی همه نیروهای طبیعت که شیرة آن را کشیدهاند، چه
بر سر آدمی میآید و آنها در برهوت خاک و افلاک و اخلاق چه خواهند کرد؟
غفلت از آغاز و انجام و بهسر بردن در «اکنون تهی» امری
عادی است و در نظر کسانی به عین کمال تلقی میشود. وقتی علم به کالای مصرفی تبدیل
میشود، اختیارش دیگر در دست دانشمندان و دانشگاهها نیست و معلوم نیست که تا چه
اندازه در جهت تأمین صلاح بشر قرار دارد.اکنون بزرگترین کارگردانهای بازار علم،
قدرتهای نظامی و شرکتهای چندملیتی هستند که رقم بزرگ بودجه پژوهش را آنها تأمین
میکنند و پژوهش را به راه و سمتی که مسائل و منافع آنها را تأمین کند، میبرد.
چون علم قدرت است، کشورها و ملتها در رقابت با هم به کار علم وارد شدهاند. گویی
بازار مقالهنویسی هم به این بازار بازمیگردد. نه اینکه این مسابقه را دانشمندان
و دانشگاهها برای توسعه و پیشرفت علم طراحی کرده باشند! نمیگویم که علم از دست
دانشمندان خارج شده و در دست قدرتهای سوداگری قرار گرفته است. پژوهش کار
دانشمندان است، اما به این هم باید اندیشید که مسائل علم از کجا میآید و چگونه
طرح میشود و پژوهشی که در بازار دادوستد میشود، چه مصارفی میتواند داشته باشد؟
شرکتهای بزرگ دارویی چه موضعی در مقابل کرونا میگیرند؟
از آنها هر چه بکنند نباید توقع داشت که در باب منشأ بیماریهای همهگیر تحقیق
کنند. این کار محققان و دانشمندان است. از جمله مسائل مهم در ماجرای کووید هه،
منشأ این بیماری است. اگر منشأ و آغاز را بدانیم، پایان را بهتر میتوانیم حدس بزنیم.
یک فرض این است که این ویروس از طبیعت برآمده و بر جان مردم افتاده است. این فرضیه
را مشکل میتوان پذیرفت؛ زیرا اگر چنین بود، میبایست تاکنون کشف و مشخص شده باشد
که از کجا و چگونه آمده است؟ ثانیا اگر در طبیعت موجود بود، چرا مردم زمانهای
گذشته بهآن مبتلا نشده بودند؟ ثالثا امر طبیعی به شرایط خاص طبیعی وابسته است. ویروسی
که ناگهان پیدا میشود و در طی دو، سه ماه به همه جا میرود و همهگیر میشود،
چگونه طبیعی باشد؟ احتمال بیشتر این است که آن را در آزمایشگاه تولید کرده یا در
آنجا بر اثر تصادف پدید آمده باشد. این قضیه از آن جهت اهمیت دارد که اگر ویروس
طبیعی باشد، شاید راه علاجی برای آن پیدا شود؛ زیرا تکنیک جدید چهارصد سال است در
طبیعت کوشیده و تواناییاش را نشان داده است و هنوز هم از عهده کارهای مهم برمیآید؛
اما اگر زاده و ساخته خودش باشد، از عهده دفعش برنمیآید و حداکثر واکسن میسازد.
مگر تکنیک توانسته است لطمات و آسیبهایی را که به طبیعت و
جان انسانها زده جبران کند؟ شکاف لایه ازون اگر خطرناکتر نشود، ترمیم نمیشود.
آبهای زیرزمینی دیگر به جای خود برنمیگردند، هوای شهرها پاک نمیشود و... متأسفانه جهانی که «فکر» نمیکند و گاهی
حتی خطر نزدیک به پیدا را نمیبیند و به جای اندیشیدن به خطر، شکوه و شکایت میکند
و همچنان میگوید بگذار علم به تکنولوژی پیش برود، بر سر جهان و آدمی هرچه میخواهد،
بیاید! البته به عصر قبل از تکنولوژی نمیتوان بازگشت، اما باید اندیشید که تکنیک
ما را کجا میبرد و آیا میتواند شر بلایایی مثل کرونا را از سر آدمی رفع کند؟
تحمل تا کجا؟
اگر کرونا برآمده از آزمایشگاه باشد، حداکثر
کاری که علم و تکنولوژی میتواند در مقابل آن انجام دهد، ساختن واکسن است و این یعنی
باید نگران کوویدهه و کوویدهای دیگر باشیم و معلوم نیست که مردم جهان تا چه اندازه
و تا کجا تاب تحمل این اختلالها را خواهند داشت؟ آنچه اکنون میبینیم، این است که
همه آنچه گروههای مردم و قدرتمندان جهان (به استثنای برخی کشورها) دوست داشتند،
تعطیل شده است و بعید به نظر میرسد بعد از کرونا هم بهصورت قبل برگردد. شاید نظم
علم و پژوهش دانشگاه هم به صورتی که هست، باقی نماند! مثلا با شروع کوویدهه وظیفهای
را که پزشکی از ههه سال پیش برعهده گرفته، سنگینتر شده است. اکنون پزشکی علاوه بر
تعیین مدل سلامت و زندگی بهداشتی، باید در برابر هجوم بیماریهای ناشناس هم آماده
باشد. درست است که سیاست از علم جدا نیست، اما پزشکی فرق دارد و بهتدریج شریک در نظمبخشی
به جامعه شده است، بیآنکه سخن سیاسی بگوید و تصمیم سیاسی بگیرد و به اقدام سیاسی
دست بزند. نظم پزشکی که از مدتها پیش جزئی از نظم اجتماعی شده بود، حالا سهم بیشتری
در این نظم پیدا کرده است. کرونا ناشناخته آمد و شاید ناشناخته نیز برود؛ اما باید
منتظر کوویدهه بود و چه بسا که این تسلسل ادامه خواهد یافت.
گاهی فکر میکنم در جهانی که «هوا دلگیر، درها بسته، سرها
در گریبان، دستها پنهان، نفسها ابر، دلها خسته و درختان اسکلتهای بلورآجین، زمین
دلمرده، سقف آسمان کوتاه، مهر و ماه غبارآلوده» است، اگر کرونا بلاهای ارضی، سماوی
و بشری پی در پی هم بیایند و فقر، بیکاری و افسردگی افزایش یابد، زندگی روزبهروز
انضباطیتر بشود، چه جهانی خواهیم داشت؟ در این جهان باید از کرونا بترسیم و برای
حفظ جانمان و بقا، هر کاری میتوانیم بکنیم و به این جهت اکنون باید در فکر تحقق
دو شعار باشیم: «در خانه بمانیم» و «کرونا
را شکست میدهیم». من هم امیدوارم با کوشش دانشمندان، پزشکان و پرستاران و همت
مردم، کرونا شکست بخورد؛ ولی غافل نباید بود که پس از کرونا همه چیز به شرایط قبل
بازنمیگردد. هر گروه اگر گمان کند که کرونا بیرق او را بالا برده است، گمان بدی
دارد.
بدبین و ناامید نباید بود، جهان حتی جهان پس از کرونا نیز یکسره
بدی و زشتی نیست؛ اما مطلقاً زیبادیدن آن را باید به عارفان واگذاشت و کوشید زشتیها
و زیباییها را با هم دید، در این صورت خوشبینی سادهلوحانه و بدبینی آدمهای
ازخودراضی و پرتوقع کمتر میشود. امروز که چرخ بر مدار عصر تنازع بقا میگردد، طبیعی
است که همه میخواهند کرونا را شکست بدهند، ولی مهم این است که جهان از شر آن خلاص
شود. اتفاقاً جبههای که پزشکان، پرستاران، پژوهندگان، مددکاران مردمی در آن میکوشند
و جهاد میکنند، جبهه مهر و دوستی توأم با شجاعت است؛ از یاد نبریم که گروههایی
از اهل جنگ و جدال هم غایت کار خود را رسیدن به شهر یاران مهربان میدانند و
نگرانند یا باید نگران باشند که مهربانی کی به سرآمده و شهر یاران را چه شده است؟
تا زمانی که شهر، شهر کینه و دشمنیاست، کرونا و کروناها خواهند بود. شعار «در
خانه بمانید» یک ضرورت است، ولی از آفات این امر ضروری نباید غافل ماند، خانهنشینان
امروز وقت فردا از خانه بیرون میآیند، شاید کوچه و بازار در نظرشان تازگی یا رنگ
و روی دیگر داشته باشد. خیابان و کوچه کموبیش همان است که بوده، اما عابر تماشاگرش
تغییر کرده. بسیاری از آنها آزرده تنهاییاند، مردم همه نمیتوانند تنهایی را تحمل
کنند، زیرا اقتضای تبعشان باهمبودن است. مردم نیاز ذاتی به باهمبودن و تعلقداشتن
به جهان خاص دارند، این که آثار بزرگ در خلوت خلق میشود، منافاتی با نسبت داشتن
با دیگران و جهان ندارد. خلوت و تنهایی متفکران و شاعران با دعوت تفکر و شعر هنر
حاصل میشود و در حقیقت خلوت با دوست است، نتیجهاش هم تحکیم نسبت با زمان یا پدید
آمدن نسبتی دیگر است.
نباید «خلوت با دوست» را با جدا شدن مردم از یکدیگر و تنهایی
اضطراری تحمیلی اشتباه کرد و این تنهایی را مردمی که گرفتاریهای شغلی دارند و به
سرگرمیهای جمعی نیازمندند، تاب ندارند و شاید روحشان در این تنهایی آسیب ببیند و
پریشانشان کند. برای این پریشانی هم باید فکری کرد. آیا کسانی که در خانه نماندند
در بازی جایی نداشتند؟ آنهایی که در خانه نماندند، سه گروهند: اول، کسانی که ناگزیر به حکم وظیفه یا برای به
دستآوردن لقمهای نان نمیتوانستند در خانه بمانند یا خانهای نداشتند که در آن
بمانند. گروه دوم، کسانی که طرح در خانهماندن را طرحی سیاسی برای آسیبزدن به دین
و دینداری و فرهنگ تلقی میکنند، این گروه خطر اپیدمی را چندان بزرگ نمیبینند که
از بیم آن کارها، مراسم، رفت و آمدها، مسجدها و حرمها را تعطیل کنند؛ و بالاخره
گروه سوم که چندان بنده نظم و قانون نیستند. این گروه در بازی عالم جای مهمی
ندارند، اما هنگام بحران و برهمخوردن نظم وارد بازی و آتشبیار معرکه میشوند،
اما گروههای دیگر مردم حتی اگر بنیاد نظم غالب در جهان را رو به سستی بدانند، تا
زمانی که به اجمال مشخص نباشد، در پی برهمخوردن این نظم چه پیش خواهد آمد و چه
اصولی حاکم خواهد شد، از آشوب استقبال نمیکنند.
مخالفت با نظم کنونی جهان برای همراهی با کرونا نمیتواند
توجیهی در برهم زدن نظم داشته باشد؛ زیرا آسیبی که با راهیافتن خلل و اختلال در
نظام کارها پدید میآید، بیشتر به گرسنگان، بیکاران و ناتوانان میرسد. کرونا هم
با اینکه فقیر و غنی نمیشناسد، آسانتر میتواند به جمع پریشان محرومان راه یابد.
منبع: روزنامه اطلاعات؛ دوشنبه ۱۹ خردادماه ۱۳۹۹
۱۶۰۸