بزرگترین فیلسوف ایرانی قرن نوزدهم
الف) توشی هیکو ایزوتسو که از متفکران نامدار
قرن بیستم است، ملاهادی سبزواری را به رأی و نظر همگان، بزرگترین فیلسوف ایرانی در
قرن نوزدهم میلادی میداند؛ کسی که در میان استادان و بزرگان عارف آن عصر مقام نخست
را داشت. اقبال لاهوری نیز به عنوان یکی از احیاگران بیداری اسلامی در دوران معاصر،
معتقد است سبزواری نماینده بزرگ تغییر مسیر فلسفه ایرانی در روی تافتن از فلسفه نوافلاطونی
به حکمت افلاطونی اصیل است: «ملاهادی بزرگترین متفکر عصر اخیر ایران است؛ بنابراین
بررسی فلسفه او برای شناخت نحوه تفکر اخیر ایران لازم است. فلسفه سبزواری مانند فلسفه
اسلاف او سخت با دین آمیخته است. سبزواری با استناد فعلیت به حق، جهانبینی ایستای
افلاطون را دگرگون کرد و به پیروی از ارسطو حق را مبدأ ثابت و موضوع همه حرکات شمرد.
از دیدگاه او همه موجودات عالم به کمال عشق میورزند و به سوی غایت نهایی خود سیر میکنند.»[۱]
میتوان ملاهادی سبزواری (۱۲۱۲ـ ۱۲۸۹ق)
را از فیلسوفان و بل دقیقتر حکیمان صاحبنظری دانست که جامع قرآن و عرفان و برهان
در تاریخ فلسفه اسلامی بودند. نظری به عناوین تألیفات او این معنا را اثبات میکند
و به وضوح نشان میدهد: از یک سو در فلسفه و منطق، اثر نامداری چون «منظومه» و شرح
آن را نوشته که تلخیصی کامل از حکمت متعالیۀ صدراست و از سوی دیگر صاحب «شرح مثنوی
مولانا»ست؛ از یک سو «حاشیه بر شوارق ملا عبدالرزاق لاهیجی» دارد و از دیگر سو صاحب
رسائلی چون «رحیق» و «راح افراح» در علم بدیع و نیز حاشیه بر «شرح سیوطی بر الفیۀ ابن
مالک» است. همچنین آثاری در شرح ادعیۀ بسیار مهم شیعی دارد، چون «شرح الاسماء» (شرح
دعای جوشن کبیر) و «شرح دعای الصباح». بر این رسائل باید نوشتارهای کلامی «اصولالدین»،
«الجبر و الاختیار»، «هدایه الطالببین» و کتب فقهی «النبراس فی اسرار الاساس»، «مقیاس»
و «منظومه فقه» را نیز افزود.
بنابراین با شخصیتی متضلع مواجیهم که در
فقه و فلسفه و عرفان و نیز قرآن و لغت و کلام، استاد است و گرچه در مواردی با صدرا
همچون علم خدا بر ذات خویش، حادث بودن عالم امر، تفاوت حرکت با تحریک، جوهر دانستن
برخی اقسام علم، اختلاف نظر دارد و رأی ابوعلی سینا را در مسئله ادراک کلیات نمیپسندد،
اما کیست که نداند ملاهادی قطعا یکی از بزرگترین حلقات وصل عرفان و فلسفۀ صدرایی و
اسلاف او با حکمت و عرفان امروز است؟
ورع و تقوا
ب) نکته بارز حیات مبارک ملاهادی، ورع و
تقوا و تشرع و دینداری اوست و این البته ویژگی مهم حکمای شیعی است. از صدرا به بعد
حکمای مسلمان بهویژه در حوزه فلسفه و حکمت ایرانی، فیلسوفانی فقیهاند و فقیهانی متکلم
و متکلمانی متقی و متقیانی عارف و عالمانی آگاه به رموز و اسرار عرفانی (ملاهادی در
شعر با نام «اسرار» تخلص میکرد) و این تضلع به دلیل پیوند استوار اندیشهورزی حکمی
و برهانی این حکما با متون روایی و الگو قراردادن شخصیتهایی همچون حضرت امیرالمؤمنین
علی(ع) است. دو روایت در اثبات ورع و تقوای فوقالعاده ملاهادی مشهور است. اول روایت
محمدعلی مدرس تبریزی صاحب ریحانهالادب است که با یک واسطه، دیدار شاه قاجار با مرحوم
ملاهادی را چنین نقل میکند.
ناصرالدین شاه نقل میکند که او در اثنای
مسافرت به اروپا در تبریز توقف کرد. موقع بازدید از یکی از علمای متمکن آن شهر، به
او گفت: «در این مسافرت به هر شهری که وارد میشدیم، اهالی آن شهر حسبالوظیفه استقبال
میکردند؛ ولی ملاهادی که شاه و وزیر نمیشناسد؛ گذشته از استقبال، حتی به دیدن ما
هم نیامد. من این کار را بسیار پسندیدم و گفتم: «اگر او شاه نمیشناسد، شاه او را میشناسد.»
بعد از تعیین وقت، روزی نزدیک ناهار فقط با یک پیشخدمت به خانه حاجی رفتم تا با وی
ناهاری خورده باشم. بعد از پارهای مذاکرات متفرقه، گفتم که: «خداوند تمامی نعمتها
را در حق من تکمیل کرده و هر نعمتی شکر مناسب خود را لازم دارد؛ چنانکه شکرانۀ علم،
تدریس و ارشاد بندگان، شکرانه مال، دستگیری از فقرا و شکرانه قدرت و سلطنت نیز انجام
احتیاجات مردم است. از شما خواهش میکنم که مرا خدمتی مقرر کنید که به انجام آن، شکرانه
نعمت سلطنت را به جای آورده باشم.» حاجی اظهار بیحاجتی کرد و اصرار من فایدهای نداشت
تا آنکه گفتم: «شنیدهام شما زمینی زراعتی دارید، خواهش میکنم برای آن مالیات دولتی
ندهید که لااقل به این خدمت جزئی موفق بوده باشم.» آن را نیز با عذر موجهی رد کرد و
گفت: «کتابچه مالیات دولتی هر ایالتی به لحاظ کمّی و کیفی، صورتی قطعی گرفته که اساس
آن با تغییرات جزئی به هم نمیخورد. اگر من مالیاتم را ندهم، ناچار مقدار آن از طرف
والی مالیات بین سایر مردم سرشکن خواهد شد و ممکن است قسمتی از آن به بیوهزن یا یتیمی
تحمیل شود. اعلیحضرت راضی نباشند که تخفیف یا معافیت مالیات من سبب تحمیل بر یتیمان
و بیوهزنان باشد. به علاوه، دولت مخارج هنگفتی دارد که تأمین آن وظیفه حتمی افراد
ملت است، ما با رضا و رغبت خودمان این مالیات را میدهیم.»
من گفتم که: «بفرمایید ناهاری بیاورند
تا خدمت شما صرف طعامی هم کرده باشیم.» حاجی به خادمش امر کرد ناهار را بیاورد؛ خادم
یک سینی چوبین با نمک و دوغ و چند قاشق و نان پیش ما گذاشت. حاجی نخست آن نانها را
بوسید و بر رو و پیشانی گذاشت، بعد آنها را خرد کرد و توی دوغ ریخت. یک قاشق پیش من
گذاشت و گفت: «شاها، بخور که نان حلال است! زراعت و جفتکاری آن، دسترنج خودم است.»
من یک قاشق خوردم، دیدم خوردن آن برایم دشوار است. بعد از اجازه از حاجی، مقداری از
نانها را به دستمالم بسته و به پیشخدمت دادم که در مریضی یکی از افراد خانواده سلطنتی
از آن نانها استشفا کنند...»
خادم مدرسه
و اما روایت دوم از خادمی کردن او در مدرسه
علمیه کرمان جهت تأدیب و ریاضت نفس است: «چون واجبالحج شد، حاجی سبزواری فرزند چهار
ساله خود ملامحمد را نزد اقوام گذاشت و با همسر خود عازم حج شد. در بازگشت از سفر حج،
همسر مهربانش از دنیا میرود، حاجی به تنهایی از راه آب به بندرعباس می آید و از آنجا
وارد شهر کرمان میشود. از آنجا که لباسش همانند دهاتیهای سبزوار بود، کسی آن چراغ
فروزان را باور نمیکرد که از رجال شایسته علمی و از اولیای خداست. با وضعی که داشت،
وارد مدرسه معصومیه کرمان شد و از خادم آنجا درخواست حجرهای کرد که چند شبی را بماند،
سپس به سبزوار حرکت کند. خادم عرضه داشت: واقف این مدرسه حجرهها را وقف بر طالبان
علم نموده و ماندن کاسب یا فرد معمولی در این مدرسه جایز نیست، مگر اینکه شما با من
عهد کنی چند روزی که در اینجا هستی، در امور نظافت مدرسه و طلاب به من کمک دهی! حاجی
جواب مثبت میدهد و به کمک خادم جهت امور طلاب و نظافت مدرسه اقدام میکند و قصد میکند
تا ریشهکن شدن هوای نفس به کار خادمی ادامه دهد، از این جهت عزم بر ماندن مینماید.
مدتی که میگذرد، خادم میپرسد: عیال داری؟ میگوید: نه. میپرسد: اگر وسیله ازدواج
برایت فراهم باشد، ازدواج میکنی؟ حاجی پاسخ مثبت میدهد، خادم مدرسه میگوید: دختری
دارم؛ اگر میل داشته باشی با او ازدواج کن، حاجی بدون چون و چرا با دختر خادم ازدواج
میکند. خدمت حاجی در آن مدرسه نزدیک به سه سال طول میکشد.
در آن زمان عالم و پیشوای روحانی کرمان،
آقا سیدجواد امامجمعه شیرازی بود. او از دانشمندان جامع علوم عقلی و نقلی عصر خود
به شمار میرفت که علاوه بر مقامات علمی و واجدیت مراتب معقول و منقول، پیشوایی وارسته
و روشنضمیر و دانشمندی متقی و صاحبورع بود. یک روز حاج سیدجواد مشغول گفتن منظومۀ
حکمت حاجی برای شاگردان بود، در حالی که حاجی در کار نظافت و جاروکشی مدرسه بود. سید
در حال درس، به نکتهای مهم از مسائل عالی حکمت رسید، اما آنچنان که باید مسئله بیان
نشد. پس از اتمام درس در حالی که به طرف منزل میرفت، حاجی با بیانی وافی نکته را شرح
داد، سید ابتدا اعتنایی نکرد؛ ولی وقتی به منزل رفت و در آن نکته غور کرد، بیان حاجی
را بهترین بیان دید. خادم منزل را دنبال کمک خادم مدرسه فرستاد، ولی حاجی از ترس شناخته
شدن با همسر کرمانی از خادم مدرسه که پدرزنش بود، خداحافظی کرده و رفته بود. پس از
چند سال دو طلبه کرمانی برای تکمیل تحصیل حکمت به سبزوار آمدند و چون وارد مدرسه شدند
و حکیم سبزواری را در محل درس حکمت دیدند، بهتزده شدند که آن فردی که سه سال در مدرسه
به عنوان شاگرد خادم خدمت میکرد، این مرد بود. حاجی از تغییر چهره آن دو قضیه را یافت،
آنان را خواست و وضع خود را در کرمان به عنوان امانت و سرّ اعلام کرد و راضی نشد آن
دو داستان کرمان را بازگو کنند!»
اسرار باطنی فقه
ج) و اما شرح نبراس که منظومهای در علم
فقه است. عنوان این کتاب متخذ از کلامی موزون در ابتدای مقدمه کتاب است: «فانّی آنستُ
ناراً[۲] من وادی عالم العقل انیاسا/ فاقتبستُ من تلک النار لمفحل الفقاهه نبراسا»
متکی بر داستان موسی(ع) و ظلمت صحرای سینا و طلب شعلهای آتش در روایت قرآنی «آنستُ
نارا» و نیز مستند به کلام منظوم فوق، باید منظور از نبراس، همان شعله آتش یا به تعبیر
خود ملاهادی مصباح باشد: «الحمدلله الذی نوهنا، أی رفعنا رفعا معنویا. بنور نبراس الهدی
فقهنا. النبراس، بکسر النون: المصباح»؛ بنابراین کتاب «نبراس الهدی» شرح حکمی، عقلی
و عرفانی فقه شیعی است.
به تعبیر ملاهادی، وی از وادی ایمن عقل،
مصباحی دیده و از آن مصباح در جهت تنویر حوزه فقاهت اقتباسی نموده و آن را نبراس نامیده
است: «آتشی که از وادی عقل برگرفته شده تا عالم فقاهت را به نور و روشنایی بیاراید.»
شرح خود حاجی از فلسفۀ نگارش نبراس و معنای
آن که در مقدمه کتاب آمده، شنیدنی است. وی در این مقدمه خود را هادی اسرار فرزند مهدی
سبزواری میداند و آرزو میکند که خداوند او و والدینش و جمیع مؤمنان را با ائمه اطهار(ع)
محشور فرماید و سپس مؤمنان را فرا میخواند بشتابند و حافظ گنجی باشند که دافع بینوایی
و فقر است. ملاهادی وجه تسمیه نبراس را هدایتگری فقه میداند که «هادی عقول متقدم در
هوش است و فضل آن این است که به مطالب اشرف و عالی هدایت میکند آنگاه که این علم برافروخته
شود یا نور هدایت آن آشکار شود.»
از دیدگاه ملاهادی، این نبراس (مصباح)
از شمع انجمن است و از محفل نبوت اقتباس گردیده و عقل نیز خود مقتبس از آتش وادی ایمنی
است که همان عالم عقول می باشد.نکته بسیار جالب ملاهادی در مقدمه، این است که متذکر
میشود: «من در این کتاب به ظواهر مسائل فقهی نپرداختهام، بل به اختصار نصبالعین خود را افشای اسرار فقه قرار دادهام.»
وی در قیاسی پنهان اثر خود را با کتاب «الدرّه النجفیه» اثر علامه بحرالعلوم (از علمای
بزرگ متوفای ۱۲۱۲ق) مقایسه نموده و در حالی که دره نجفیه را منظومهای در فقه ظاهر
میخواند، «نبراس الهدی» را شرح باطن فقه میخواند.
روش کار حاجی چنین است که ابتدا ذیل عنوان
«نبراس»، یک مسئله فقهی را مطرح میکند و سپس ذیل کلمه «سرّ»، به تأویل عرفانی آن میپردازد؛
مثلا در باب آب مطلق و مضاف، ذیل عنوان «احکام الماء و اسرارها» ابتدا اصل مسئله فقهی
را چنین ذکر میکند:
الماء إمّا الماء بقول مطلق أو المضاف مثل ماء السلق
فالأول الطاهر و المطهر من حدث أو خبث و الآخر
لیس مطهراً من الأحداث و لا مطهرا من الأخباث
یعنی آب مطلق و مضاف را شرح داده و بعد
از بیان شروط این اطلاق و اضاف، به بحث در باب اسرار آن و نیز آب حیات مکنون و پنهان
در ظلمات میپردازد و نهایت آب را وجود مطلقی میداند که ساری در تمامی اشیا و هستندههای
عالم است:
ماء حیاه فی الظلام أثرا هو الوجود المطلق الذی
سری
الطاهر الطهر بدا مطهرا لوث انعدام ممکنا فطهُرا
و العلم أیضا ما حیاه ساریه و
من سما العنایه فی الأودیه
مطهر القلوب من أرجاسها منزه النفوس من أنجاسها
من ذاک سمی الله رحمه بما و الماء بالرحمه أیضا و سما
بنابراین در نبراس الهدی با تأویل عرفانی
و بیان اسرار مکنون اعمال و آداب عبادی مواجهیم. در این اثر چنان عرفان و قرآن و برهان
با هم میآمیزند و چنان مرز میان ظاهر و باطن از میان برداشته میشود که گویی فقه همان
فلسفهورزیدن است و فلسفه نیز همان انجام مناسک و عبادات در شهود باطن اعمال.
د) امید است این کتاب که محصول زحمات گرانقدر
استاد محقق و توانا دکتر مهدی محقق در برپایی همایش قرطبه و اصفهان و نیز دکتر سیدصدرالدین
طاهری در تصحیح آن است و برای نخستین بار در سال ۱۳۸۴ و با عنوان سلسله انتشارات «همایش
بینالمللی قرطبه و اصفهان» (اردیبهشت ۱۳۸۱) منتشر گردیده، روزی به زبان فارسی ترجمه
شود و همه فارسیدانان نیز از رویکرد عرفانی و تأویلی ملاهادی نسبت به فقه و مسائل
فقهی آگاهی بایند.
--------------------
پینوشتها
۱ـ به نقل از کتاب حاج ملاهادی سبزواری
حکیم فرزانه، ۱۳۷۹ش، ص۴۶ به
نقل از بنیاد حکمت سبزواری، ص۴۷.
۲ ـ متخذ از آیه شریفۀ اذ رأى ناراً فقال لأهله امکُثوا انّی آنستُ
نارا لعلی آتیکُم منها بقبس أو أجدُ على النار هُدى: هنگامى که آتشى دید، به خانواده
خود گفت: درنگ کنید، زیرا من آتشى دیدم امید که پارهاى از آن براى شما بیاورم یا
در پرتو آتش راه [خود را باز]یابم. (طه، ۱۰) کنایه از اینکه ملاهادی قبسی از برای ما
آورده است.
منبع: روزنامه اطلاعات؛ یکشنبه ۱۸ خردادماه ۱۳۹۹