خرد
و حکمت جانمایه شاهنامه است. فردوسی خرد را سرچشمه و سرمایه تمام خوبیها میداند.
بهباور وی حتی زندگی یا ناراحتی آن، غمها و شادیها، همه بر اثر بود و نبودِ خرد
است و شخص خردمند چون برنامه زندگی بسیار مرتب و منظم دارد همیشه در حال پیشروی
است و بهآرامی به اوج انسانیت که هدف نهایی آدمی است میرسد. او بر این باور است
که آدمی با خرد، نیک و بد را از یکدیگر بازمیشناسد و از این راه به نیکبختی این
جهان و رستگاری آن جهان میرسد:
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای
ازو شادمانی و زویت غمیست
وُ زویت فزونی و هم زو کمیست
خرد تیره و مرد روشن روان
نباشد همی شادمان یک زمان
چه گفت آن سَخُنگوی مرد از خرد
که دانا ز گفتار او بَرخورد:
کسی کو خرد را ندارد به پیش
دلش گردد از کرده خویش ریش
هُشیوار دیوانه خواند وُرا
همان خویش بیگانه داند وُرا
ازویی به هر دو سرای ارجمند
گسسته خرد پای دارد به بند
فردوسی در شاهنامه در برابر پُرخرد و کمخرد، از بیخرد و
بدخرد نام میبرد. به آن معنا که همه آدمیان از خردِ غریزی به یک اندازه بهره
دارند. اما به خرد تجربی جز
با بهکاربستن خرد غریزی نمیتوان دست یافت؛ و هرچه آدمی خردوَرزی کند، پُرخردتر
گردد، وگرنه کمخرد و بیخرد شود. از سویی، پُراندیشی همیشه نیک نیست. چراکه خرد میتواند
هم در راه نیک باشد و هم بد. چنانکه اهریمن نه بیخرد،
که بدخرد است. بیخرد نادان است و اگر اهریمن نادان بود، مورد توجه ایزد نبود. اما
بدخرد، بداندیش است. اهریمن و مردمان بد بیخرد نیستند، آنان خردِ گمراه و ویرانگر
دارند. در شاهنامه آدمی هدفِ بنیادین از آفرینش است و همه آفریدگان، از خِرَد تا
جانداران برای انسان بودهاست. آدمی تنها آفریدهای است که به نیروی جداکردن نیک و
بد که همان خرد باشد، آراستهاست و ازهمینرو تنها اوست که پاسخگوی کارهای خویش
است و از او بازخواست میشود.
نخستین نشان خرد آن بوَد
که از بد همه ساله ترسان بود!
بداند تن خویش را در نهان
به چشم خرد جستِ راز جهان!
خرد افسر شهریاران بود
همان زیور نامداران بود!
بداند بد و نیک مرد خرد
بکوشد ز داد و بپیچد ز بد!
منبع: روزنامه اطلاعات؛ چهارشنبه ۲۴ اردیبهشتماه ۱۳۹۹