مقالات

از رنج ترجمه تا نقد ترجمه

دکترحمیدرضا بسحاق  ۱۳۹۹/۰۲/۰۳
از رنج ترجمه تا نقد ترجمه
دکترحمیدرضا بسحاق

 

 

 

اشاره: متن زیر، پاسخ به نقدی است که مشخصات آن در مقاله آمده است. ضمن سپاس از جناب دکتر بسحاق، نگارنده برای گشایش بحث در مقاله سابق چند نکته را مطرح کردم که با سوء تعبیر مواجه شده و به نظرم هیچ ربطی به اصل کلام ندارد. در اینجا برای اینکه نیاز به قلمفرسایی مجدد نباشد توضیح کوتاهی می دهم و خوانندگان ذا به اصل مطالب ارجاع می دهم:


اول اینکه مطالب را درخور پاسخ نیافته و بی ارزش دانسته اند ولی فروتنی کرده و با جزئیات پاسخ داده اند.
دوم اینکه به عکس تزئینی استاد میرشمس الدین ادیب سلطانی و تصویر جلد کتاب سنجش خرد ناب ایراد کرده و تلقی کرده اند من خودم را به جای استاد جا زده‌ام! نقدی هم بر ترجمه آن کتاب ارجمند و بیهودگی آن در نظر خودشان نوشته اند که البته مقام مترجم و مؤلف و سطح کار و تأثیر هرکس روشن است و به تصغیر و تحقیرِ امثال اینجانب خللی در عظمت بزرگان وارد نخواهد شد. این توضیح را به رغم بداهت می‌دهم که تصاویر استادان بزرگ فرهنگ ایران زینت صفحه «دیباچه» و سنت مطبوعاتی ماست. تا این تاریخ کسی جمالزاده، فروغی، ایرج افشار، علامه قزوینی یا دکتر ادیب سلطانی را با یک روزنامه‌نگار گمنام اشتباه نکرده بود.


سوم اینکه شاخک های مرا با شاملو مرتبط دانسته اند و از شعر و صوت و رقص کلمات و ترجمه های فاخر آن مرحوم دفاع جانانه کرده اند. هرچه گشتم و بازخوانی کردم من اسائه ادبی به شاعر نوگرایمان نکردم. هرچند تعلقی هم ندارم و تنها تذکر دادم که او آغازگر و مبدع ترجمه از ادب و شعر فرنگی نبوده است. مشی شاعرانه در فلسفه چندان مستحسن نیست و نمی دانم نقد و تعابیر ایشان خطاب به کیست و چیست؟ درباره شاملو جمله ای هم از کتاب باچراغ و آینه آورده اند. امیدوارم آن فصل از کتاب را خوانده باشند زیرا حاوی انتقادات ضمنی و بکلی نافی نظر و علاقه ایشان است.


چهارم اینکه به عبارتی از رساله منطقی فلسفی ویتگنشتاین ترجمه مالک حسینی استناد کرده و بنده را تحریف کننده و جاعل عبارت دانسته اند. این نقل مضمون از ترجمه استاد دکتر محمود عبادیان اخذ شده و کثرت ترجمه های رساله مذکور را ایشان هم حتما دیده اند. مانند فن شعر که ارزش چندین ترجمه را دارد و نباید فقط به یک برگردان تحت اللفظی اکتفا کرد.


***

چندی پیش مقاله ای با عنوان “فلسفه و بیماری ترجمه” ( و با نام اصلی وضعیت ناگوار ترجمه متون فلسفی در ایران) نوشتم که در تاریخ چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۸ در ضمیمه فرهنگی روزنامه اطلاعات منتشر شد و چندی بعد در تاریخ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸ مقاله ای با عنوان “نقد مجمل” از آقای س٫م. رضوی (سید مسعود رضوی) همراه با تصویر استاد میرشمس الدین ادیب سلطانی در نقد نوشته من به چاپ رسید. در ابتدا قصد نداشتم پاسخ این عزیز را بدهم چون مطالب او را چندان درخور پاسخ نیافتم اما این نقد بهانه‌ای شد برای تکمیل برخی از عرایض قبلی و تداوم همان “فضای شاداب گفتگو” که ایشان به درستی به آن اشاره کرده اند.


‌آقای رضوی از شیفتگی من به شاملو گفتند و از مناقب و کرامات ادبی و لسانی استاد ادیب سلطانی سخن گفتند اما به گمانم شیفتگی ایشان به آقای ادیب سلطانی از شیفتگی من به شاملو بیشتر است چون من حداقل عکس شاملو را به جای عکس خودم به نمایش نگذاشتم. من نمی دانم چرا اسم شاملو که می‌آید شاخک های خرده گیرانه اینقدر حساس می شوند. من با بسیاری از باورها و عقاید شاملو موافق نیستم اما به گمانم شعر او در شعر نوی پارسی نظیر ندارد و به قول استاد شفیعی کدکنی (در کتاب با چراغ و آینه)، شاملو تنها شاعری است که شعر بد ندارد. وانگهی بحث من اصلا شاملو نبود، مثالی زدم که وضعیت ترجمه متون ادبی ما هم بهتر از وضعیت متون فلسفی مان نیست. من نگفتم قبل از شاملو کسی شعری ترجمه نکرده، زیرا پیشینه ترجمه متون شعر غرب حتی قبل از همان افرادی است که ایشان نام برده اند. اعتراف می کنم که لفظ “طلایه دار” دقیق نبود اما منظور من اهمیت کار شاملو در میدان ترجمه بود، هم در شعر و هم در نثر. در شعر می توانید مجموعه “همچون کوچه ای بی انتها” را ببینید یا ترجمه های اشعاری که با صدای خود او به صورت نوار عرضه و با استقبال عام و خاص مواجه شده است. گیریم که ترجمه گیلگمش شاملو بازنویسی ترجمه منشی زاده باشد (که نمی تواند درست باشد)، درباره ترجمه او از دُن آرامنوشته شولوخوف چطور، آیا می‌توان وسعت واژگان و امثالی که در این کتاب آورده را نادیده گرفت. کسی که این کتاب را می خواند انگار یک فرهنگ لغت را خوانده است. در واقع شاملو فرهنگ کوچه اش را در این کتاب تزریق کرده است. خواندن این کتاب برای تمامی دانشجویان ادبیات ضروری و الزامی است.


شما که از کثرت ترجمه سخن می گویید باید بدانید که گاه مترجمی فقط یک کتاب را ترجمه می‌کند و بسیار تاثیرگذار است. نمونه بارز آن در فلسفه ترجمه مرحوم فروغی از کتاب دکارت (گفتار در روش درست راه بردن عقل) است که یک شاهکار ادبی است؛ نثر فروغی (به تعبیر پل والری) راه نمی رود بلکه می رقصد. کثرت ترجمه های غیر دقیق نه تنها آزمون و خطا نیست بلکه خطا اندر خطاست.


‌نویسنده در همان ابتدای مقاله، جمله ای را از ویتگنشتاین نقل کرده که ترجمه اش از اساس غلط است. ایشان جمله ویتگنشتاین را مطابق با میل و مقصود خود جعل کرده اند. ترجمه دقیق عبارت ویتگنشتاین این است: “آنچه را که نمی‌توان به زبان آورد باید درباره اش خاموش ماند”. همچنین برای واژه allegory، دو جین معادل آوردند که هیچیک دقیق و صحیح نیست؛ معادل دقیق این واژه ففط “تمثیل” است نه هیچ واژه دیگری.


‌من ترجمه مرحوم زرین‌کوب از فن شعر ارسطو را به عنوان مثال ذکر کردم و نگفتم ترجمه زرین کوب دقیق و کامل است و ترجمه های دیگر از اساس غلط و باطل، فقط گفتم با در نظر گرفتن تمامی جوانب ترجمه مرحوم زرین کوب هنوز هم قابل فهم‌تر و دقیق‌تر است. اخیرا ترجمه محققانه‌ای از فن شعر ارسطو با عنوان “بوطیقای ارسطو” توسط سعید هنرمند از سوی نشر چشمه منتشر شده که می‌تواند الگویی برای مترجمین ما باشد. این ترجمه نشان می‌دهد که ترجمه یک پژوهش است نه محاکات طوطی‌وار الفاظ و لغات؛ هر چند در بسیاری از موارد با واژگانی که آورده موافق نیستم و می‌توان گفت ایشان روایت جدیدی از فن شعر ارسطو آورده که مطابق با زمینه کاری و مرام فکری خود اوست و البته این به دلیل ماهیت خود کتاب ارسطو هم هست. همچنین بعضی از واژگان از متن اصلی ارسطو بدون هیچ توضیحی حذف شده است! (به عنوان مثال حذف کلمه کاتارسیس از تعریف مشهور ارسطو از تراژدی!). مسلماً ما انتظار داریم مترجمین چندزبانه امروزی ما با این همه امکانات و تجهیزات، در کارشان دقیق تر از مترجمین قدیمی عمل کنند. اما اینگونه نیست. بگذارید مثالی از همان فن شعر ارسطو بزنیم. ارسطو در تعریف مشهورش از تراژدی، تراژدی را محاکات یا تقلیدِ کنشی اسپودایاس (شگرف یا خطیر) می داند. بسیاری از مترجمین، از جمله آقای هنرمند اشتباه مترجمین انگلیسی را تکرار کرده اند و واژه “جدی” (به انگلیسی: serious) را معادل این اصطلاح یونانی آورده اند، در صورتی که مرحوم زرین کوب با وجود آنکه یونانی نمی دانسته واژه درست “شگرف” را به کار برده است. مرحوم مجتبوی نیز (در ترجمه جلد اول تاریخ فلسفه کاپلستون) واژه دقیق”خطیر” را به کار برده است. معادل های مرحوم زرین کوب و مجتبوی دقیق است زیرا کلمه یونانی اسپودایاس در اصل به معنای شگرف و والا و عالی است. از سوی دیگر، تراژدی کنشی دراماتیک است. کلمه dramatic  (به یونانی: dramatikos)  از کلمهdran گرفته شده است. در زبان یونانی dran بر خلاف praxis  (به انگلیسی: practice) عمل و کنش عادی و معمولی نیست بلکه عملی شگرف و خطیر است. مسلماً استاد زرین کوب یونانی نمی دانسته اما به شروح معتبر فن شعر ارسطو به زبان فرانسه رجوع کرده و علاوه بر آن خودش هم اجتهاد کرده است. این مثال نشانگر همان تعهد و دقت مترجمین قدیمی نسبت به مترجمین امروزی است.


و اما نویسنده محترم، از استاد ادیب سلطانی گفتند. در مقام شامخ و بلند استاد ادیب سلطانی هیچکس کمترین تردیدی ندارد. خود ایشان روزی به من گفتند: “من با زبان زندگی می کنم”. چندی پیش دوستی به دیدن استاد رفته بود و او را در سن هشتاد و هفت سالگی در حال آموختن زبان روسی قدیم دیده بود. به یاد دارم کتاب “نقد عقل محض” کانت منبع آزمون دکتری فلسفه بود. این کتاب توسط استاد ادیب سلطانی با عنوان “سنجش خرد ناب” ترجمه شده بود و من بسیار خوشحال شدم که ترجمه فارسی این اثر دشوار موجود است؛ من متن انگلیسی کتاب کانت (ترجمه کمپ اسمیت) را با ترجمه استاد مقایسه کردم. بسیار دقیق و فنی بود اما برای منِ دانشجو قابل استفاده نبود. کار بر عکس شده بود گاه برای فهم اصطلاحات استاد ادیب‌ سلطانی به خود کتاب کانت رجوع می کردم تا مثلا بفهمم واژه “سهش” همان intuition (شهود) است و”آناکاوانه” همان analytic  (تحلیلی) و “دوئیچمگوئیک” همان دیالکتیک. هر کار کردم با این واژه ها انس بگیرم و قراردادهای استاد را به خاطر بسپارم نشد که نشد. شاید هدف ایشان اصلاً استفاده عمومی نبوده است، اما اگر اینطور باشد این سوال پیش می آید که چرا کتاب با تیراژ بالا توسط یک ناشر اسم و رسم دار چاپ شده است. من نمی دانم چرا باید این همه بر آوردنِ واژگان پارسی اصرار داشته باشیم. وقتی لاتینی ها از زبان عربی استفاده کرده اند ما چرا نکنیم. وقتی معادل دقیق عربی “انتزاعی” برای کلمه abstract  وجود دارد چرا ما از واژه غیر دقیق “برآهنجیده” استفاده کنیم، فقط به خاطر اینکه زبان ما پارسی است و باید پاسش بداریم. معنای واقعی واژه “برآهنجیده” در شاهنامه فردوسی است نه متن فلسفی! شاملو در یکی از ترجمه‌هایش از واژه عربی “مقراض” استفاده می‌کند، تصور کنید اگر به جای واژه مقراض از واژه متداولِ ترکی “قیچییا واژه پارسی “دوکارد” یا “ناخن پیرای” استفاده می‌شد شعر چه شکل و ریختی پیدا می‌کرد. بارها گفته ام که واژگان بیگانه برای زبان خودشان وضع شده اند نه زبان ما. اگر انگلیسی‌ها به دنبال واژه سازی بودند زبانشان اینقدر غنی نبود. منظور این نیست که به دنبال معادل دقیق واژگان به زبان پارسی نباشیم، این ضرورتی است که از زمان ابن سینا (در کتاب دانشنامه علایی) تا کنون به خوبی احساس شده است، بلکه منظور این است که در کارمان از تعصبات دوری کنیم و به فکر تعالی و غنای زبانمان باشیم.

 

 

منبع: روزنامه اطلاعات؛ چهارشنبه ۳ اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۹

 

 

۱۹۰۹

ارسال نظر


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم اینجا کلیک کنید.

همدان - بنای آرامگاه بوعلی‌سینا - ساختمان اداری بنیاد بوعلی‌سینا

 ۹۸۸۱۳۸۲۶۳۲۵۰+ -  ۹۸۸۱۳۸۲۷۵۰۶۲+

info@buali.ir

برای دریافت پیامک‌های بهداشتی در زمینه طب سینوی، کلمه طب را به شماره ۳۰۰۰۱۸۱۹ ارسال کنید