... هرکه را جویای حق باشد باطل میشمارند و آن را
که به دقّت در امور بیندیشد ملحد میانگارند، هرکه خلاف ایشان گوید مقهور است و
هرکه در کارها نظر کند مهجور، اگر از شتری که پرواز کند برای ایشان سخن بگویند،
آنان را بسی خوشتر است تا سخن از شتری که راه برود و خوابی که کسی دیده باشد در
نظر ایشان استوارتر است از حدیثی که روایت شود. این شیوه و رسم است که مایه حرمانِ
دانش و خوارمایه کردنِ خداوندانِ دانش است و سبب میشود که بهرهها فوت شود و موجب
خذلان و ... نفی برهان است. (جستاری از آفرینش و تاریخ، اثر مطهر بن طاهر مقدسی)
از شگفتیهای فرهنگ اسلامی، کمتوجهی به اثری یگانه و ژرف
همچون البدء و التاریخ، به قلم مطهر بن طاهر مقدسی است. این اثر بیهمتا و پرمایه،
برخلاف دیگر آثار مؤلف دانشور آن، از گزند روزگاران برکنار مانده و به دست ما رسیده
است. البته جمعی از قدما و برخی از محققان معاصر بر اهمیت آن وقوف یافته و به سهم
خود کوشیدهاند آن را در معرض خوانش و پژوهش، و مأخذ درجه اولی از برای آثار خود
قرار دهند. از قدما: ابوالمعالی رازی صاحب
بیان الادیان، و ثعالبی در غرر اخبار ملوک الفرس (یا غررالسیر)، و قاضی منهاج سراج
جوزجانی در طبقات ناصری، و مورخ قرون ۷ و ۸ هجری از مردم بینالنهرین فخرالدین
داود بناکتی در تاریخ بناکتی یا روضه اولی الالباب؛ و از معاصران: ابتدا
کلمان هوار، فرانتس روزنتال، محمد کردعلی، کراچکوفسکی محقق روس و صاحب کتاب تاریخ
الادب الجغرافی العربی، و دکتر احمد تفضلی را میتوان نام برد.
امّا اگر نام دو تن را به عنوان احیاگران این اثر در
روزگار ما بتوان نام برد، یکی کلمان هوار
Clement Huart مستشرق نامدار فرانسوی است که برای نخستین بار
در سالهای ابتدای قرن بیستم کتاب البدء و التاریخ را تصحیح و توضیح و به فرانسوی
ترجمه کرد. کلمان هوار در ابتدا تصور میکرد این کتاب از ابی زید احمد بن سهل بلخی
است، امّا در سال ۱۹۰۳ که جلد سوم را منتشر کرد «یادآور شد که کتاب تألیف ابوزید
بلخی نیست و منسوب به اوست و مؤلف شخص دیگری است به نام مطهّر بن طاهر مقدسی»[۱]
(ص۳۵) امّا پس از هوار، و در کیفیتی عالیتر و دقیقتر، استاد دکتر محمدرضا شفیعیکدکنی
این کتاب را تصحیح فرموده و با تحقیقات و توضیحات بیمانند، همراه با برگردان فارسی
در اختیار ما قرار دادهاند؛ پژوهشی یگانه، تصحیحی عالی و ترجمهای پخته همچون
نثرهای پاکیزه و درخشان قرن چهارم و پنجم.
مطهر بن طاهر مقدسی، از نویسندگان و دانشوران بزرگ نیمه
اول قرن چهاردهم هجری بوده و در اواخر قرن سوم یا اوایل قرن چهارم زاده شده است. «از
اشارات او، و نیز از تصریح ثعالبی در غررالسیر دانسته میشود که وی در بُست مقیم
بوده و شاید هم متولد همان جا بوده است. نام پدرش طاهر است و بعضی هم مطهر نوشتهاند
و نسبت مَقدسی او، نشان میدهد که او، یا از مردمِ ناحیه بیتالمقدس بوده که به
خراسان کوچ کردهاند یا اقامتی طولانی در آن حوالی داشته است که نسبت مقدسی را بر
او توجیه کند»(۳۹) «وی بر مجموعه دانشهای عصر خویش... احاطهای کامل دارد و مردی
است «دائرهالمعارفی» و در بعضی از رشتهها تسلّطی چشمگیر دارد... چندین زبان میدانسته
است. گذشته از زبان عربی که در آن مردی ادیب و فرهیخته است، به زبانِ فارسی دری نیز
آشنایی داشته و شعرها و عباراتی فارسی در خلال کتاب خویش، گاه به تناسب نقل میکند.
زبان عبری را به خوبی میدانسته و عباراتی از انجیل و تورات را به خط عبری در خلال
کتاب خویش نقل میکند. از مقایسهای که میان زبان سریانی و عبرانی میکند، اطلاع
او را از این زبان نیز میتوانیم دریابیم» (ص۴۰)
مقدسی نزد استادان زیادی تحصیل علم کرده و استاد شفیعیکدکنی
از خلال کتابش نام ۱۴ تن و برخی شناسههای ایشان را ذکر میکند. او مردی کثیرالسفر
و جهانگرد بوده و از مولدش شهرِ بُست در سیستان، تا مرو و سیرجان و لرستان (مهرجان
یا مهرگان کدک) و خوزستان و فارس و جندیشاپور تا مکّه و عراق و شام و بیتاللحم و
مصر سفرها کرده و تجربهها اندوخته و محضر استادان بزرگ مسلمان و مسیحی و یهودی و
زردشتی و مانوی و... را درک کرده است. بجز کتاب البدء و التاریخ، گویا کتب دیگری
هم تألیف کرده ـ و مسلماً چنین بوده زیرا مردی بسیار دانشمند و پراطلاع و نویسندهای
صاحب سبک و ذوالابعاد بوده است ـ و نام برخی کتب دیگرش به استشهاد آنچه خود ذکر
کرده و هیچ یک به دست ما نرسیده و شاید نیمهتمام بوده یا درصدد تألیف برخی از
آنها بوده چنین است: کتاب
المعانی، کتاب العلمِ و التعلیم، کتاب الدیانه و الامانه، کتاب المعّدله، کتاب
النفس و الرّوح و کتابی در نجوم. «متأسفانه از مجموعه این آثار، هیچ گونه نشانی
امروز باقی نیست و در تألیفاتِ قدما نیز اشارتی بدانها دیده نمیشود» (ص۴۹)
تعلّقات دینی و مذهب کلامی مؤلف نیز مانند اغلب اطلاعات
مربوط به سوابق و شخصیت او مبهم است. تنها از خلال مطالبش میتوان فهمید که: «با توجه به اینکه در قرون اولیه اسلامی مفهوم
تشیع مفهومی عام بوده و هرکس را که به نوعی محبّت نسبت به آل رسول داشته یا اولویتی
برای خلافت امام علیبن ابیطالب(ع) قائل بوده است شیعه میخواندهاند، این مؤلف
میتواند در دایره چنان مفهومی از تشیع قرار گیرد؛ به ویژه که در میان مشایخ او
کسانی «اتهامِ» تشیع داشتهاند، مثل خیثمه طرابلسی. در مسئله ازلیتِ نورمحمدی وقتی
مطلبی نقل میکند، به انکار و ردّ آن نمیپردازد یا مسئله ایمانِ ابوطالب را وقتی
نقل میکند، در برابر آن استدلال مخالفی عرضه نمیدارد. آنچه مسلم است این است که
وی در تفکر کلامی خویش ضد جبریگری است و این خود یکی از نشانههایی است که او را
به قلمرو تفکر شیعی نزدیک میکند، اما از آنجا که اصطلاح روافض را به کار میبرد،
او را نمیتوان شیعه اصطلاحی دانست، زیرا کلمه رافضی و روافض مفهومی منفی به همراه
خود دارد و عنوانی است که مخالفان شیعه به شیعه دادهاند و مؤلف نیز خود بدین نکته
وقوف و تصریح دارد.» (ص۵۴)
مقدسی مردی با وسع مشرب بوده و «به کرات از دیدارهای خویش
با ارباب شرایع دیگر، از جمله بهافریدیان، خرمدینان، حرّانیان، زردشتیان، مسیحیان
و یهودیان یاد کرده و در توصیفی که از این دیدارها عرضه کرده است، هیچگاه نکوشیده
است تا آنان را محکوم کند یا به دشنامگویی در باب آنان بپردازد و با اینکه میتوانست
در هر یک از این مجالها، یک تنه به قاضی برود و یک یک آنان را محکوم کند، اما او
به چنین فرصتطلبی و تعصبی هرگز میدان نمیدهد.» (ص۵۵)
مطهربن طاهر، عقلگرایی معتدل است و در موارد بسیار «توضیح
میدهد که ما در برابر آنچه از قلمرو آگاهی ما بیرون باشد تسلیم هستیم.» (ص۷۳) و
از این منظر، نوعی نگاه فلسفی به هستی و تاریخ را در همه جای اثر او میتوانیم دید.
فرانتس روزنتال در این باره نوشته است: «... برداشتی که دست کم به ظاهر، تاریخ را تابع
و مادون فلسفه شمرد، توسط مطهربن طاهرالمقدسی اتخاذ گردید و در کتابش البدء والتاریخ
تألیف سال ۳۵۵هـ/۹۶۶م منعکس کرد. فصل مربوط به دیباچه این اثر شامل بحثی نظری در
باب دانش و عقل است و بدین سان نشانگر قصد مولف در نگرش به تمامی جهان و تاریخ آن
از جنبه فلسفی میباشد. در سراسر کتاب که از شیوه تنظیم مألوف پیروی میکند و از
آفرینش عالم تا تاریخ حضرت محمد(ص)، صحابه ایشان و تاریخ دودمانی امویان و عباسیان
سخن میگوید، بر موضوعاتی نظیر صفات آفریدگار، اهمیت فرهنگی و فلسفی ادیان پیش از
اسلام، و اختلافات جزمی میان فرق اسلامی، تأکید میشود و هر کجا که ممکن باشد میکوشد
تا اطلاعات علمی و فلسفی را به دست دهد... به هر تقدیر باید به رغبت اصیل و واقعی
مؤلف در ایجاد اتحادی میان فلسفه و تاریخ، به گستردهترین معنای کلمه، اعتراف کرد
و به آن ارج نهاد.»[۲]
البدء و التاریخ ۲۲ فصل دارد و هر فصل شامل چند باب است. این
فصول عبارتاند از: در تثبیت نظر و مهذب
ساختن جدل؛ در اثبات آفریدگار و یکتایی آفریننده...؛ در صفات باری تعالی و اسماء
او ...؛ در تثبیت رسالت و ایجاب نبوت؛ در یادکردِ آغاز آفرینش؛ در یادکرد لوح و
قلم و عرش و کرسی و فرشتگان و صور و صراط و میزان ...؛ در آفرینش آسمان و زمین و
آنچه در آن است؛ در ظهور آدم و پراکنده شدن فرزندان او؛ در یادکردِ فتنهها و کواین
و قیام قیامت و سپری گشتن جهان ... و وجوبِ رستاخیز؛ در یادکردِ پیامبران و مدت
عمر ایشان...؛ در یادکرد شاهان عجم و عرب ... تا بعثت پیغمبر ما؛ در یادکرد ادیانِ
مردمِ روی زمین و نحلهها و مذاهب هر کدام از اهل کتاب و جز ایشان؛ در چگونگی یادکردِ
انسابِ عرب...؛ در یادکردِ مولدِ پیغمبر و منشاء وی و بعثت او تا هجرت؛ در وارد
شدن پیغمبر به مدینه و سریهها و غزوههای او تا هنگام وفات؛ در چگونگی شمایل پیامبر
خدا و خوی و سیرت و خصایص و آیینهای او...؛ در یادکردِ افاضلِ یاران پیامبر و اولیالامر
از مهاجرین و انصار ...؛ در مقالات اهلِ اسلام؛ در مدّت خلافتِ صحابه و حوادث و
فتوحی که در این دوره روی داد تا روزگار بنیامیه؛ در فرمانروایی بنیامیه تا آخر
روزگار ایشان...؛ در وصف بنیهاشم و شماره خلفای بنیعباس از سال ۱۱۲ تا حدود عصر
مؤلف.
با دقت در این فهرست میتوان دید که به شیوه مورخان و
محققان قدیم «دامنه اثر مقدسی، از آغاز آفرینش تا زمان مؤلف را دربر میگیرد... و
از این رو کتاب را در زمره تاریخهای عمومی قرار میدهد. مقدسی مانند ابن واضع یعقوبی
(متوفای ۲۸۴هـ) و مسعودی (متوفای ۳۴۶هـ)، تاریخ پیش از اسلام را به شیوه موضوعی
و فرهنگی و تاریخ دوره اسلامی را به ترتیب زمانی سلسلهها مرتب کرده است. توجّه
مقدسی به اقوام باستان و هند، نمونه متقدّم علاقهای است که ابوریحان بیرونی در این
باب نشان داده است. او که معتزلی بود، به رشد و تکاملِ عقل و وحی در تاریخ اهمیت میداد
و اصرار داشت که به جنبه رمزی و نمادین افسانههای آفرینش توجه شود.»[۳]
عقلگرایی و توجه به نوعی فلسفه و ژرفنگری در امور، او را
از یک توصیفگرِ تاریخ، به تحلیلگری خبره و معتقد به نوعی نظریه فلسفه تاریخ
اعتلا میبخشد. هرچند او در عرصه توصیفِ تاریخی و حتی اقلیمی نیز دقت و تسلّطی ستایشانگیز
دارد، چنان که روزنتال مینویسد: «متأسفانه، تا جایی که اطلاع داریم، هیچکس پیدا
نشد تا پس از او پژوهش در تاریخ را، با روحیهای مشابه وی، عمق و گسترش بخشد.»[۴]
امّا فؤاد سزگین که در ذیل کتب تاریخی از مطهّر و اثرش یاد
کرده، با کمی بیتوجهی نسبت به ساختار عقلانی و دانشنامهای طرحی که مؤلف پی
گرفته، مینویسد: «کتاب البدء و التاریخ؛
خلاصهای فاقد ترتیب منظم از مواد تاریخ فرهنگ که در مواردی شامل اخبار ارزشمندی
است که معمولاً هیچ جا یافت نمیشود.»[۵] سزگین غالباً نسبت به آنچه اصالتاً ازسوی
بزرگان فرهنگ ایرانی یا در محدوده این محیط فرهنگی طرح و نقد و بحث شده باشد،
التفاتی نشان نمی دهد.
برای درک طرح عقلانی خاصی که مؤلف مدنظر داشته بد نیست به
فصل ابتدای کتاب نظر کنیم که «یکی از مهمترین مسائل تاریخ فلسفه در ایران و اسلام
را مطرح میکند و آن بحث معرفتشناسی؛ یعنی
Epistemology است. طرح این مسئله در آغاز کتاب نشان میدهد
که در عصر او نوعی از تفکرِ الحادی در جامعه شایع بوده و نمایندگانی داشته است که
براساس شکاکیت و تردید در کفایتِ عقل، آرای خود را در جامعه مطرح میکردهاند. در
آغاز این فصل یادآور میشود که او خود کتابی ویژه بحث در مبانی معرفت و شناخت به
نام کتاب العلمِ و التعلیم پرداخته است و خوانندگان را بدان کتاب ارجاع میدهد و
خود در این فصل از اصالتِ حسّ و تجربه حسّی سخن میگوید و نتیجه میگیرد که
بازگشتِ همه «انواع معرفت» به «عقل» و «تجربه حسّی» است و اگر این دو در کسی زیان
نیافته باشند، کسی در اصالت آنها تردید روا نمیدارد. بعد میپرسد که اگر ما اصالت
تجربه حسّی را انکار کنیم، آیا جایی برای هیچ دانشی باقی خواهد ماند؟ در آن صورت آیا
روا نخواهد بود که کسی مدعی شود با گوش خود میبیند و با چشم خود میشنود؟ سپس نتیجه
میگیرد که انکار بداهتِ عقل و تجربه حسّی فقط از دوکس ساخته است: یا نادان عامیی که در این مسائل جز به ظنّ و
گمان خویش نمیاندیشد و یا منکرِ معاندی که پیشینگان آن را سوفسطانی [به همین ضبط]
میخواندهاند.» (صص ۵۷ و ۵۸)
بدایع و تازگیها و انحصارهای کتاب مقدسی بسیار است. از
جمله دانستههای مهمی درباره تاریخ و دین ایرانیان آورده که بسیاری از آنها دست
اول است، از جمله شرح دیدارش از آتشکدههای قدیمی، اطلاعاتی درباره پیامبران و
قوانین زردتشتیان و آرای آنان درباره آفرینش، مزدکیان، قباد و مزدک، آرای خرمدینان
در موضوع آفرینش، عروج ارواح، فرقههای فرعی خرمیه و چگونگی دیدارش با آنان در
منطقهای از لرستان و قیام بابک خرمدین. همچنین آرای برخی اندیشمندان درباره کرویبودن
زمین و گردش آن و دیگر سیارات به دور فلک و...، و نیز اطلاعات فراوان درباره
شاهنشاهان ایرانی که در بخش ملوکالعجم آمده و نیز آگاهیهایی در باب جغرافیای ایران
و شهرهای بنا شده به فرمانِ فرمانروایان ایرانی، و سرانجام جنگها و فتوحات، از
جمله فتحِ عراق و ایران به دست مسلمانان، مرگ یزدگرد ساسانی، فتح جرجان و طبرستان
به دست سلیمان بن عبدالملک و اطلاعاتی جالب و خواندنی درباره شخصیت ابومسلم و شورشهایی
که در سده دوم روی داده است.
با این حال، ارزشهای این کتاب منحصر به آنچه گفتیم نیست و
مثلاً در عرصه جغرافیا، اهمیت فراوان دارد. کراچکوفسکی محقق روس، که یکی از جامعترین
مطالعات را در باب جغرافیانویسی در ایران و اسلام پرداخته است، درباره مطهّربن
طاهر و کتاب آفرینش و تاریخ او، میگوید: «مطهربن طاهر، تنها یک گردآورنده سخنان دیگران نیست.
او به منابع مکتوب بسنده نکرده و از مجموعهای که خود میدانسته
چگونه آنها را برگزیند، به روایت نیز پرداخته است... او ذاتاً جغرافیا را از چشمانداز
ریاضی و نجوم مطرح میکند.»[۶]
«به این دلایل است که منابع کتاب آفرینش و
تاریخ جداً متنوع است... و شاید پیوند استوار او را با مکتب کلاسیک جغرافیانویسی،
در توجّه بسیارِ او به «ایران» و «ایرانشهر»
ـ آنگونه که او خود این سرزمین را بدان نام میخواند ـ بتوان ملاحظه کرد.... از
همه این نکات آشکار میشود که حوزه مضمونی این کتاب بسیار متنوع است و مؤلف سخت نیازمند
اصالت است».[۷]
خوشبختانه متن کامل این اثر با تصحیح و برگردان و دقتنظر
استاد ادیب و دانشور دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در دسترس پارسیزبانان قرار گرفته
است.[۸]
ایشان به نثر آرکائیک، اما معاصر و فاخری که شایسته چنین متن
مهمی است، کلّ۶ جلد کتاب را ترجمه کرده و لغزشهای پرتعداد کلمان هوار را هم تصحیح
نمودهاند. مقدمه و توضیحات ایشان یادآور کنایه طنزآلود یکی از بزرگان است که
درباره ایشان به کنایه ای ستایش آمیز میگوید: «کارهای دکتر شفیعی کدکنی عیب بزرگی دارد و آن اینکه
جا برای هیچگونه بحث و تحقیق جدید نمیگذارد!» ولی البته این مدح را اگر بپذیریم
قدح علم خواهد بود، چنین نیست و این ستایه خلاف ایدهها و اندیشهها، و پژوهشها
و آموزشهای ایشان است.
با این حال اقرار باید کرد که ما نیز با همین مشکل روبرو
شدیم و در این مقاله از راه نقد وارد نشدیم و سوای این کنایه ملیح، به صراحت ستایش
میکنیم. به هرحال جز چند لغزش مطبعی، چیزی بر این نمیتوان افزود.
مقدمه تحقیقی یکصد صفحهای در ابتدای کتاب، خود رساله جامع
و بلکه کاملترین پژوهش در این باره است و امروز متن پارسی آفرینش و تاریخ، از نسخه
عربی و اصل آن کاملتر و جامعتر و دقیقتر است، هر چند که فاضلان هیچگاه از اصل
بینیاز نخواهند بود. نمونههایی از مطالب کتاب مطهربن طاهر، به جامه پارسی و خامه
استاد شفیعی از صدر کتاب:
«کژروان
و کژراهان از برای فریبِ کم خردان، فراز آمدهاند و گمشدگانِ طریقِ حق، از رهگذرِ
بحث در مبادی آفرینش و بنیادهای آن، و آنچه بازگشت و سرانجام جهان است، به تباهکردنِ
باورهای مردمانِ کودن پرداختهاند، به گونهای که مایه فریبِ غافلان و حیرتِ هوشِ
خردمندان است. و این کار از دشمنانهترین کوششهای آنان است در راه دین و رساترین
شیوهای است از برای درهم شکستن یکتاپرستان... یکی از بزرگترین آفتهایی که عوامِ
امّت گرفتارِ آناند، این است که بر بنیاد آنچه در اوهام ایشان نقش بسته و در
خاطرشان استوار شده است، بیهیچ گونه ورزیدگی در راه دانش و بیهیچ شناختی از روشهای
گفتار، بیهیچ آمادگی در قلمرو فنِّ جدل، و بیهیچ بصیرتی نسبت به حقایق کلام،
عهدهدار مجادله با کسانی میشوند که به مناظره ایشان برمیخیزند و آنگاه به دستِ
خویش، در نخستین برخوردی که در فهمشان ایجاد میشود و با نخستین سخنی که میشنوند،
بیهیچ کوششی در راهِ بهکاربردنِ اندیشه و پرده برگرفتن از نهانیها، با اندک
شماری خویش، با خواهشگری و فروتنی، سپر میافکنند...» (صص ۱۲۵ و ۱۲۶)
«آنان
هرگز دانش را از سرچشمههای آن به دست نمیآورند و بیداشتنِ مقدمات، آماده یادگیری
آن میشوند و از رهگذرِ ستایشِ مذاهبِ عامه دلهای ایشان را به خویش میکشند و
داستانپردازیهایی از جنس داستانهای شگفتی که قصّهپردازانِ مزدور برساختهاند ـ
و خرد از پذیرش آنها سر بارمیزند و از فهم درست در حجاباند ـ اذهانِ عامّه مردم
را تباه میکنند تا آنجا که دلهای ایشان از اباطیل و ترّهات آکنده میکنند و با افسانهها
و اساطیر، خاطرِ ایشان را به فساد میکشانند. شتاباناند به سوی هر گفتار یاوهای...» (ص ۱۲۷)
«... کتابی گردآوردم. کتابی نه چندان کوتاه و
فشرده و نه نیز بسیار درازدامن که از شایبه دستکاری حقیقت برکنار باشد و پالوده از
یافهها و گزافهها و از خرافاتِ پیرزنان و مجعولات قصهپردازان و برساختههای
جعالان حدیث به یک سوی باشد...» (ص ۱۲۸)
پایان سخن اینکه: مطهر مقدسی این اثر را در شرایطی نگاشته که حضور
آیینها و نظریات و معتقدات مختلف در بلاد اسلامی چشمگیر بوده و میراث فرهنگی
اقوام مختلف به تدریج در هم تنیده میشده است.
در طی این دوران و بخصوص در این قرن طلایی – چهارم هجری –
که تمدن اسلامی از رهگذر کوشش دانشمندان مسلمان ایرانی اوج گرفت، مجالی برای آزادی
اندیشه به وجود آمد. در پرتو این آزادی و برخورد منظومههای عظیم فرهنگی با یکدیگر،
اعجوبهها و نوابغی در عرصههای مختلف ظهور کردند که ستارگان ابدی فرهنگ ما محسوب
میشوند.
مطهر پسر طاهر، دانشمند سختکوش و منتقد سخت کیشان و
متعصبان این روزگار بود و در همین توفان فرهنگی به تدوین اثر خویش اقدام کرد. مطهر
با دیدگاهی عقلانی و روشی تطبیقی، پژوهشی همه جانبه را از مبادی معتقدات ملل و ادیان
عصر خویش آغاز کرد و به فراخور حال، راه به اجزا و جانبهای فرهنگی گشوده است. آنگاه
و از این رهگذر به مبحث ملل و نحل و ادیان و فرق، و سپس تاریخ ایران عرب و اسلام
پرداخته و این منظومه عالی را به ذکر سرگذشت بنوعباس، تا همان ایام که بوده و پژوهیده،
به پایان آورده است.[۹]
---------------------
پی نوشت ها
۱.
کلیه ارجاعات متن از این پس مربوط است به این کتاب:
آفرینش و تاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی، مقدمه و ترجمه و تعلیقات
از دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات آگاه – ۶ مجلد در دو جلد -، تهران بهار ۱۳۷۴. بقیه
موارد جداگانه ارجاع داده خواهد شد.
۲. تاریخ تاریخنگاری در اسلام، فرانتس
روزنتال، ترجمه دکتر اسدالله آزاد، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد ۱۳۶۵، جلد اول،
صفحات ۱۳۵ و ۱۳۶.
۳.
ذیل همین مدخل در: Encyclopedia
Iranica
۴.
تاریخ تاریخنگاری در اسلام، همان، ص۱۳۶
۵.
تاریخ نگارشهای عربی، فؤاد سزگین، به اهتمام احمدرضا رحیمی
ریسه، زیر نظر خانه کتاب، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ
دوم ۱۳۸۶،
جلد اول، ص ۴۷۸
۶ و ۷. تاریخ الادب الجغرافی العربی، اغناطیوس
کرانشکوفسکی، نقله الی اللغه العربیه: صلاحالدین عثمان هاشم، لجنه التألیف و الترجمه
و النشر، صص ۲۲۵ و ۲۲۶. نقل
از آفرینش و تاریخ، صص ۹۹ و ۱۰۰
۸.
استاد شفیعی کدکنی در سابقه این ترجمه و تحقیق در یادداشتی
نوشتهاند: ترجمه
بخشهای تاریخی و جغرافیایی این کتاب را در حدود بیست سال پیش از این، در سالهای ۱۳۴۹-۱۳۵۲ منتشر کردم (انتشارات بنیاد فرهنگ ایران)، و بخشهای فلسفی و جهان شناسی
و اساطیری آن، که اهمیت بیشتری دارد، همچنان باقی ماند، با اینکه در همان زمان
ترجمهاش پایان یافته بود.
علت تأخیر علاوه بر سفر خارج، این بود که چشم انتظار دست یافتن
به نسخهای درستتر از متن عربی کتاب بودم، که متأسفانه حاصل نشد.» (ص۶) همچنین
استاد به این نکته اشاره میفرمایند که: «... رنج او در تصحیح متن عربی کتاب، بسی بیشتر
از زحمت ترجمه آن به فارسی بوده است...» (همان)
۹.
تصویر عقلانی یک تمدن، مسعود رضوی، روزنامه همشهری، هشت
آذر ۱۳۷۴، شماره ۸۴۶، ص۶
منبع:
روزنامه اطلاعات؛ چهارشنبه ۲۸ اسفندماه ۱۳۹۸