*
تاریخ بیهقی
تاریخ بیهقی یا تاریخ مسعودی یکی از امهات کتب تاریخی قرن
پنجم است. این تاریخ نوشته دبیر فاضل و محقق کامل دربار غزنوی، خواجه ابوالفضل
محمدبن حسین بیهقی دبیر است که معاصر بوده است با عبدالحی گردیزی و از قضا در اواخر
حکومت غزنوی پس از نشیب و فرازهایی که بر دولت محمودی و مسعودی گذشت از نزدیکان و
منشیان آخرین سلطان غزنوی یعنی عزالدین زینالمله عبدالرشید شد که عبدالحی نیز
کتاب خود را به نام وی نگاشته است.
ابوالفضل بیهقی در سال ۳۸۵ در قریه حارثآباد بیهق ولادت یافت
و پس از کسب فضایل در نیشابور، به دیوان رسایل دولت محمودی راه جست و در خدمت
خواجه بونصر مشکان بهکار پرداخت و مورد قرب و منزلت سلاطین غزنوی قرار گرفت تا در
زمان حکومت عبدالرشید که به تهمت حاسدان از کار معزول و محبوس گشت و پس از قتل
عبدالرشید به دست طغرل کافر نعمت غلام محمود، بسیاری از خادمان درگاه او در قلعهها
محبوس شدند و از جمله آنها بیهقی بود که او را از حبس سلطان و بقولی از حبس قاضی
غزنین بیرون آورده و به زندان فرستادند. بیهقی باقی عمر را پس از رهایی از زندان
در انزوا بسر برد تا در سال ۴۷۰ هجری که بهدرود حیات گفت. تاریخ بیهقی که یکی از
نوادر تواریخ عصر خود بوده و ضمن روانی و جزالت، صداقت گفتار و امانت تاریخنویسی
را کما هو حقه حفظ کرده است، در اصل در شرح دولت آل سبکتکین نوشته شده بود و به سی
مجلد بالغ میگشت. چنانکه خود راجع به مجلدات پنجم و هفتم و غیره اشاراتی دارد (و امیر
مسعود رضیالله عنه چون به هرات کار یک رویه شد چنانکه در مجلد پنجم یاد کرده آمد)
ص۲۴۴.
(و آخر در این سال فرو گرفتندش به بلق در پل
خمار تکین چون به غزنین میآمدیم و این قصه پس از این در مجلد هفتم بیاید) ص۲۴۴.
(و این مجلد به پایان آمد و تا اینجا تاریخ
براندم و رفتن این پادشاه را رضیالله عنه سوی هندوستان به جای ماندم تا در مجلد
دهم نخست آغاز کنم و دو باب خوارزم و جبال برانم... و گفتم در این مجلد عاشر نخست
دو باب خوارزم و ری برانم) ص۴۳۲.
متأسفانه کتاب در آخر باب خوارزم به پایان میرسد و بابهای
ری و جبال که بیهقی وعده کرده به دست ما نرسیده است و در انتهای این باب میگوید:
این باب خوارزم به پایان آمد و در او بسیار فوائد است از هر جنس و اگر گویم علی حده
کتابی است از خبر، از راستی بیرون نباشم و خردمندان را در این باب عبرت بسیار است
و چون از این فارغ شدم بابی دیگر پیش گرفتم تا آنچه وعده کردهام تمام کنم انشاءالله
تعالی (ص۶۹۱).
بیهقی از مجلدات دیگر خود نام نبرده است اما ابنفندق در
کتاب تاریخ بیهق دوره کامل این تاریخ را سی مجلد ذکر کرده است که با تأسف قسمت
اعظم آن با تمامی ارج و ارزشی که داشته از بین رفته است و قسمتی که امروز موجود
است درباره سلطنت مسعود بن محمد غزنوی و تاریخ خوارزم از زوال دولت آل مأمون و افتادن
آن ولایت بدست سلطان محمود و حکومت آلتونتاش حاجب در آن سامان تا غلبه سلاجقه است.
کتاب دیگری به نام زینةالکتاب در آداب کتابت نیز به ابوالفضل بیهقی نسبت دادهاند
که امروز در دست نیست. اما امکان دارد که بیهقی این کتاب را هم به نام عبدالرشید زینالملة
نوشته باشد همانگونه که گردیزی زینالاخبار را به نام او نوشته است.
اما تاریخ بیهقی یکی از مهمترین کتب تاریخ و ادب فارسی
است و چنانکه در مقدمه این کتاب گفته شد اکثر تاریخنگاران این عصر یا سایر اعصار
گذشته در ایران قبل از آنکه یک مورخ بوده باشند یک ادیب و نویسنده یا یک وزیر و
منشی بودهاند. بنابراین تاریخ با سیاست و ادب درآمیخته است و تاریخ بیهقی یکی از
اینگونه کتب است.
علاوه بر این تاریخ بیهقی از نادر کتابهایی است که صحت
تاریخی و صداقت و امانت نویسندگی را حفظ کرده زیرا در بیشتر وقایع و حوادث، جنگها
و حملات و صلح و آشتیها و مجالس و محافلی که نام میبرد خود حضور داشته و عیناً
از وقایع اتفاقیه گردهبرداری و واقعهنگاری کرده است. دقت و امعان نظر او در ذکر
مطالب صحیح و نقل حوادث قابل تأمل است و نیز دستیابی به مدارک و اسناد درباری که
در اختیارش بوده، او را بیشتر در بیان مطلب یاری داده است.
تاریخ بیهقی نه تنها از لحاظ تاریخی و ذکر وقایع مهم و
معتبر است بلکه به خواننده کمک میکند تا آداب و رسوم و اخلاقیات و عادات زمان او
را عیناً دریابد و درک کند. همچنین اشاراتی دارد درباره شعرا و نویسندگان و بزرگان
و نیز اشعاری از شاعران عرب و ایرانی و ذکر مطالبی که مربوط به دوره غزنویان نیست
و در لابلای متن متناسب با موضوع از آنها استفاده نموده و ذکر کرده است. پس این
کتاب را میتوان مرجعی معتبر و ماخذی متقن و محکم برای بازشناسی مسائل تاریخی و
اجتماعی عصر او و حتی زمانهای پیش از او دانست. افسوس که همه مجلدات آن امروز در
دست نیستند.
مختصات سبک نثر بیهقی
میدانیم که ابوالفضل بیهقی از منشیان دربار و از مترسلان
دیوان رسالت بوده بنابر این از نثر منشیانه و ادیبانه و مترسلانه پیروی کرده است. سبک
او نسبت به گذشتگانش تازگی و طراوت دارد و خود گونهای مشخص از نثر مترسلانه قرن
پنجم هجری است. اطناب و عدم ایجاز در نثر بیهقی بینهایت بچشم میخورد، استشهاد از
اشعار فارسی و عربی و اخبار و احادیث و آیات قرآن بسیار زیاد است و گاه از بکار
بردن واژههای عربی بیش از آنچه در اوایل این قرن معمول بوده، ابائی نداشته است و
حتی جملههای مطول عربی که گاهی به چند صفحه میرسد در کتاب فراوان است و ضمناً از
ادب عرب نیز تأثیر فراوانی پذیرفته است.
تمثیل و تمثل نیز در کتاب به فزونی دیده میشود. ذکر تواریخ
سال و ماه و روز بکلی به زبان عربی است و از اشعار شاعران عرب یا عرب زبان نظیر
متنبی، ابوالفتح بستی، خطیئه، ابوالعتاهیه، ابوالحسن انباری، ابوالمظفر قاینی، ابونواس
و دیگران و از شاعران پارسیگوی مانند دقیقی، رودکی، ابوحنیفه اسکافی، ابوطیب مصعبی
و عنصری به عنوان شاهد و زمانی به عنوان تمثل بهره جسته است. تقریباً مقدار زیادی
از عناوین کتاب به زبان عربی است و حتی نامههای طولانی خلفا و امرا را که به زبان
عربی هستند عیناً نقل نموده است. بطور کلی میتوان گفت که تاریخ بیهقی هر چند روان
و جذاب و جالب است اما به پایه سادگی و روانی گردیزی نمیرسد، بسیاری از واژههای عربی
و کلمات ثقیل و جملههای مطول که در تاریخ بیهقی دیده میشود در گردیزی نمیبینیم
و یا اگر باشد اندک است.
*کشفالمحجوب هجویری
هجویری (علیبن عثمان بن ابی علی جلابی غزنوی) ـ که تاریخ
تولد و وفاتش به درستی معلوم نیست ـ از مؤلفان عارفمسلک قرن پنجم است. از میان
آثار متعدد او کشفالمحجوب به دست ما رسیده است. این کتاب احتمالاً آخرین اثر اوست
که پیش از سال ۴۶۵ تألیف شده است.
کشفالمحجوب کهنترین اثر مستقل عرفانی است که به زبان
فارسی تألیف یافته و مجموعهای است از معارف متصوفه تا قرن پنجم. هجویری در تألیف
آن علاوه بر تجارب و اطلاعات شخصی از پارهای منابع عربی ـ که پیش از وی تألیف شده
بود ـ نیز استفاده کرده است.
هجویری، این کتاب را در پاسخ به پرسش همشهری خود ابوسعید
هجویری و در خطاب به او نوشته است. در مقدمة کتاب پس از خطبهای کوتاه به زبان عربی،
انگیزه خود را از تألیف بیان کرده و سپس هر یک از جملههای سطور آغازین را توضیح داده
و پس از بیان سؤال ابوسعید هجویری مطالب اصلی را آغاز کرده است. اگر متن کتاب را
با دیدی کلی طبقهبندی کنیم میتوانیم کشفالمحجوب را مشتمل بر این مطالب بدانیم:
۱. شش باب اول دربارة بعضی مسائل کلی متصوفه
است: علم، فقر، تصوف، مرقعه، اختلاف فقر و صفوت، ملامت.
۲. موضوع دوم با عنوان «فیذکر أئمّتهم» در
احوال و اقوال بزرگان صوفیه است که از ابوبکر صدیق آغاز میشود و در پایان براساس
تقسیمبندی جغرافیایی گروهی را نام میبرد. در احوال و مقامات معاریف صوفیه، ابتدا
شرح حال را با کلمه «منهم» آغاز و سپس صاحب ترجمه را در جملهای مسجع معرفی میکند،
سپس احوال عرفانی او را بیان و جمله یا جملاتی از او نقل و سپس آن جمله را شرح و تأویل
میکند.
۳. موضوع سوم معرفی طریقتهای صوفیان تا زمان
مؤلف است. وی ابتدا طریقتهای متصوفه را به مقبول و مردود تقسیم میکند و پس از
معرفی کلی هر طریقت و پیشوای آْن، اصلی از اصول اعتقادی یا رفتاری را که مبنای آن
طریقت بوده با تفصیل بیشتر توضیح داده است. کشفالمحجوب اولین متن عرفانی است که
به شرح این مبحث پرداخته است (جستجو در تصوف ایران، ص۱۷۱).
۴. آخرین موضوع کتاب با عنوان «کشف حجاب ابواب
معاملات و حقایق اهل تصوف» یازده باب دارد و
درباره معرفت، توحید، ایمان، طهارت، صلاة، زکوة، صوم، حج، صحبت، منطق صوفیه (حدود
الفاظ و حقایق معانی آنها) و سماع سخن گفته است.
هجویری در پارهای از مباحث کتاب به مسائل اختلافی توجهی ویژه
دارد و ضمن توضیح نظر طرفهای اختلاف، نظر خود را بیان میکند و گاهگاه در رد
نظر مخالفان به دلیل عقلی و به شیوه متکلمان سخن میگوید و سؤالهای مقدر را پاسخ
میدهد؛ اما کوشش او در تطبیق طریقت با شریعت در سراسر کتاب مشهود است.
هجویری در درون ابواب کتاب، مطالب فرعی را با واژه فصل
آغاز میکند بیآنکه برای هر فصل شمارهای ذکر کند و هر فصل را با جملههایی مانند
«وبالله العون و التوفیق» یا «والله اعلم بالصواب» یا «انشاءالله تعالی» یا «والحمدلله علی نعمةالعرفان» و امثال اینها
به پایان میرساند.
هجویری در کشفالمحجوب، سه شیوه نثر را دنبال کرده است:
آنجا که موضوع بیشتر شرح و توضیح و تبیین نظرها و بیان خاطرات و حکایات است نثرش
ساده و نزدیک به شیوه نثرنویسی دوره سامانی است. در میان مطالب ذوقی و عاطفی و نیز
در جملات آغازین شرح احوال مشایخ، نثرش موزون و مسجع است؛ و آنجا که مقصود بیان
مطالب اثباتی و استدلالی است نثرش خشک و علمی است (کشفالمحجوب، تصحیح عابدی،
مقدمه، ص چهل و دو).
هجویری از اولین نویسندگان فارسی زبان است که سجعنویسی را
با جدیتی بیشتر دنبال کردهاند.
کشفالمحجوب نیز به دلیل اینکه در قرن پنجم تألیف شده،
کهنگیهای زبانی در آن فراوان است. با وجود این، پارهای تحولات زبانی و بلاغی
زبان فارسی را در قرن پنجم ـ که در نثرهای دوره سامانیان نبوده است ـ نشان میدهد
مانند: حذف فعل در پارهای
جملهها به جای تکرار آنها؛ و چون متنی عرفانی است واژههای عربی و اصطلاحات دینی
و عرفانی در آن بسیار است و دید باطنی و تأویلی نویسنده بر آن سایه افکنده است. آیات
و احادیث و اقوال مشایخ نیز در آن فراوان ذکر شده است. نویسنده در استناد به این
موارد، شیوههای گوناگون دارد:
گاهی مطلب را به آیتی از قرآن کریم و حدیثی نبوی مؤید میسازد:
هرکه به خود جاهل بود به غیر جاهلتر بود و چون بنده مکلف
بود به معرفت خداوند عز و جل، معرفت، خود ورا بباید تا به صحت حدث خود قدم خداوند
عز و جل بشناسد و به فنای خود بقای حق تعالی وی را معلوم گردد و نص کتاب بدین ناطق
است کمال قالالله تعالی و من یرغب عن ملة ابراهیم الا من سفه نفسه (۱۳۰/البقره) ای جهل نفسه (ص۲۹۷).
گاهی در باب موضوعی سخن میگوید و سپس با عباراتی چون «این
حقیقت آن است که آن پیر گفت» یا «این است معنی قول خدای عز و جل» آیه یا سخنی را میآورد
آنچنان که مطلب پیشین، شرح و توضیح و تأویل آن آیه یا سخن میشود (مانند ص۲۶ و ۲۶۹) و در پارهای موارد مطلب را با ذکر آیهای آغاز میکند و آن را مستندی برای
مطلب خویش میسازد (مانند ص۱۷ و ۴۳).
هجویری جای جای ـ و البته نه بسیار ـ شعرهایی به عربی نقل
کرده که همانا جنبه تزیین ندارد؛ اما، به شعر فارسی تنها یک بار استناد کرده و آن
هم از زبان ابوسعید ابوالخیر است.
نثر هجویری در مطالب ذوقی نیز مانند نثرهای تغزلی متصوفه
کاملاً مخیل و شعرگونه نیست اما علاوه بر سجع ـ که پیشتر بدان اشاره شد ـ و بعضی همآواییهای
صوتی و تکرارها، در کشفالمحجوب هم پارهای تشبیهها و تمثیلها و متناقضنماها به
کار رفته که در بخشی از کتاب نثر را شاعرانه و لطیف کرده است.
منبع: روزنامه اطلاعات؛چهارشنبه ۲۱ اسفندماه ۱۳۹۸