ایران و ایرانیان - بخش اول و دوم
ساموئل گرین ویلر بنجامین - ترجمه حسین کردبچه
۱۳۹۸/۱۲/۲۱
ساموئل گرین ویلر بنجامین - ترجمه حسین کردبچه
اشاره:
ساموئل بنجامین نخستین سفیر آمریکاست که به ایران میآید و
مشاهداتش را در کتاب «ایران و ایرانیان در عصر ناصرالدینشاه» بیان میکند.
کلمه «ایران» یادآور یک تمدن باستانی و تاریخی است. نامهای
کوروش و داریوش و خشایارشا به گوش همه آشناست و هر شاگرد مدرسهای، در تاریخ، شرح
حمله بزرگ ایران به یونان را خوانده است؛ ولی برای کسانی که ایران را ندیدهاند، مشکل
است تصور کنند چگونه کشوری که قرنها قبل از میلاد مسیح وجود داشته و بر قسمت مهمی
از دنیای آن روز حکومت میکرده است، هنوز پابرجاست و تحرک دارد و مردم آن دارای
چنان استعداد و روحیهای هستند که میتوانند در قرون آینده هم استقلال خود را حفظ
کنند! ایران سالها قبل از آنکه دولت روم بر دنیای غرب تسلط پیدا کند، دارای تمدن
درخشان و نبوغ خاصی در سازماندهی سیاسی بوده است. سرستونهای ویرانشده پرسپولیس
قدمت به مراتب زیادتری از معبد پارتنون و آکروپل یونان دارند و رقیب بزرگی برای
معماری باستانی یونان به شمار میروند.
با آنکه روزگاری متصرفات ایران بسیار وسیع بوده و حدود آن
از رود گنگ تا رود نیل و از رود دُن تا اقیانوس هند میرسیده است، هنوز هم این
کشور که بسیار کوچک شده، اهمیت خود را حفظ کرده است. مساحت آن دوبرابر فرانسه است
و هوش و استعداد مردم آن به حدی است که آثار انحطاط و نابودی در آن کمتر دیده میشود.
ولی البته نباید کتمان کرد که در چند قرن گذشته وضع ایران طوری بوده است که کمتر
توجه دنیا را به خود جلب کرده و در میدان سیاست جهان نفوذ خود را از دست داده است؛
همین عامل هم موجب شده که عدهای تصور کنند ایران به طرف نابودی و انقراض میرود.
شاید علت این عدم تحرک و از دست دادن نفوذ و عظمت ایران،
وضع خاص جغرافیایی این کشور باشد که آن را منزوی کرده است. از خارج و مخصوصاً دنیای
غرب، به علت وجود کوهها و جبال مرتفع که اطراف این کشور را چون دیوار غیرقابل نفوذی
فرا گرفته است، دسترسی به ایران مشکل است. در زمانهای گذشته که مسافرت با اسب و
چهارپا صورت میگرفت، این موقعیت خاص طبیعی اثر مهمی در انزوای ایران نداشت؛ ولی
در قرون اخیر که بهتدریج اسب و قاطر جای خود را به راهآهن دادهاند، این وضع لطمه
زیادی به ایران زده است؛ خاصه اینکه به علت مشکلات اقتصادی و طبیعی، کسی هم هرگز
به فکر احداث راهآهن در ایران نیفتاده است و بدین ترتیب ایران ارتباطش با دنیای
در حال پیشرفت قطع شده و در آن طرف جریان و مسیر ترقی صنعتی دنیا واقع شده است. به
هر حال باید امیدوار بود که ایران بر مشکلات موجود پیروز شود و اهمیت از دست رفته
خود را بازیابد.
با آنکه کتب و رسالات زیادی درباره ایران نوشته شده، هنوز
به طور کلی در خارج، اطلاعات کافی در مورد ایران ندارند. از همه مهمتر آنکه هنوز
نقشه کاملی از ایران تهیه نشده است. در محافل علمی جهان تا همین اواخر اظهارنظر میشد
چگونه در ایران بهرغم تاریخ طولانیای که دارد، تاکنون فسیلهایی از اعصار معرفتالارضی
به دست نیامده است؟! که جواب سؤال این میتواند باشد که این فسیلها در طبقات زیرین
کوههای آهکی ایران مدفون شدهاند و کسی را دسترسی به آنها نیست. به خاطر دارم که
چندی قبل به علت همین بیاطلاعی، یک زمینشناس انگلیسی از من میپرسید که: «آیا در
ایران معادن زغالسنگ وجود دارد؟» که در این مورد باید بگویم در اطراف تهران معادن
زغالسنگ چندی وجود دارد که از آن به عنوان سوخت در ماشینهای بخار استفاده میشود.
در جنوب ایران هم که بنادر خوبی دارد، معادن سرشار از زغالسنگ موجود است که میتواند
از صادرات مهم کشور باشد. رگههای آهن و سرب هم در نزدیکی همین معادن زغال کشف شده
است؛ این خود میتواند عاملی برای جلب سرمایههای خارجی باشد که در ایران راهآهن
بسازند و از این منابع طبیعی استفاده کنند...
سرزمین کنونی ایران عملاً به چهار قسمت تقسیم شده است که
از نظر آب و هوا و موقعیت جغرافیایی از یکدیگر متمایز میشوند. قسمت غربی و شمال
غربی (شامل ایالات آذربایجان، کردستان و کرمانشاه) کوهستانی است و پستی و بلندیهای
زیاد دارد. دو قسمت واقع در شمال ارتفاعات سلسله جبال البرز و جنوب این سلسلهجبال
اختلاف فاحشی با یکدیگر دارند و در کمتر نقطهای از جهان میتوان چنین اختلاف و
تضاد مهمی را از نظر آب و هوا میان دو ایالت مجاور هم مشاهده کرد. در دامنههای
شمالی این سلسلهجبال رطوبت دریا جمع شده که ابر و مه زیادی به وجود مــیآورد و
بارانهای متصل و متوالی در این مناطق میبارد. نهرها و رودخانههایی در قسمتهای
مختلف این دامنهها جاری شده و پس از مشروب کردن اراضی ایالات شمالی به دریا میریزند.
رطوبت زیاد در کرانههای دریای خزر و دامنههای شمالی البرز، موجب سرسبزی و حاصلخیزی
این مناطق شده و مناظر بسیار دلفریب و زیبایی در آن به وجود آورده است. راههایی که
به دریا منتهی میشود، از وسط جنگلهای سبز و خرمی که نظیر آن را در کمتر نقطهای
از جهان میتوان یافت، میگذرد. در نزدیکی دریا جنگل جای خود را به اراضی زراعی و
شالیزارهای وسیع و چراگاههای پهناور میدهد.
به خارجیانی که مجذوب زیبایی مناظر شمال ایران شدهاند،
توصیه میکنم که دست خالی پا به این سرزمین نگذارند و مخصوصاً تفنگ و مقدار زیادی
قرص کینین را فراموش نکنند؛ بهترین فصل هم برای تماشای این منطقه بهار است.
مسافران و جهانگردان به تفنگ، از این لحاظ احتیاج دارند که در جنگلهای سرسبز شمال
ایران پلنگ و ببر در کمین نشسته است، و قرص کینین را به خاطر پشههای سمج جنگل باید
همراه داشت.
هر کس که از ارتفاعات جنوب گیلان بالا میرود، ناگهان خود
را در منطقهای دیگر و کاملا متفاوت میبیند و با آنکه چند ساعت بیشتر راه طی
نکرده است، مانند آن است که مسافت بعیدی را طی کرده و به سرزمین دیگری قدم گذاشته
است. جنگل و حتی چمنهای
خودرو در دامنههای جنوبی جبال البرز بهکلی محو و ناپدید میشود و جای خود را به
جلگهای خشک و سوخته میدهد که تا حدود ۹۰۰ کیلومتر گسترش دارد. آب و هوا هم در
دامنههای جنوبی البرز بهکلی عوض میشود، و در حالی که در دامنههای شمالی هوا
شرجی است و شخص مرتب عرق میریزد، در جنوب هوا کاملا خشک است و به استثنای مدت
کوتاهی از سال، اثری از رطوبت در آن دیده نمیشود. هوای مناطق مرکزی ایران تقریباً
سالم و سازگار است وتابستانهای بسیار گرم دارد.
در مناطق جنوبی ایران شدت گرما زیادتر است و خارجیها ممکن
است از گرما دچار حالتهای عصبی خطرناک شوند. به طور کلی میتوان گفت که آب و هوای
مناطق مرکزی ایران برای خارجیانی که قدم به آن میگذارند، خوب و سالم است به شرط
آنکه خود را در نیمههای روز در معرض اشعه خورشید قرار ندهند، مراقب آب نوشیدنی
باشند و رعایت احتیاط و اعتدال را در صرف غذا بنمایند.
خشکی هوای قسمت مرکزی ایران به علت کمی گیاه و سبزی و از
آن مهمتر ارتفاعی است که این قسمت از خاک ایران از سطح دریا دارد. مسافران کنجکاو
که از شمال ایران به مرکز آن میآیند، از شیبهای تند دامنههای شمال البرز در جنوب
آن اثری نمیبینند، و در حقیقت مرکز ایران فلاتی است که در حدود ۱۲۰۰ تا ۱۸۰۰ متر
از سطح دریا ارتفاع دارد. در گوشه و کنار این فلات گاهی آبادیهایی کموسعت، مانند
جزایر کوچکی در وسط اقیانوسها و دریاهای بیکران، دیده میشوند.
در
تمامی فلات مرکزی ایران، کشاورزی با آبیاری به وسیله انسان انجام میشود و این آبیاری
هم بستگی به مقدار برفی دارد که در ارتفاعات کوهها ذخیره شده است. مهمترین این کوهها سلسله جبال البرز است
که در واقع دنباله جبال هندوکش به شمار میآید. در قسمت مرکز این سلسله جبال، قله
دماوند قرار دارد که در حدود ۶۳۰۰ متر ارتفاع دارد. جبال زردکوه در مرکز ایران قریب
۴۸۰۰ متر ارتفاع دارد و این کوهها و سایر ارتفاعات موجود در فلات مرکزی آب قسمتهای
مزروعی را که وسعت بسیار کمی دارند، تأمین میکنند.
اراضی مزروعی فلات مرکزی ایران خاک حاصلخیزی دارند و با آبیاری
صحیح، غلات در آنها به خوبی عمل میآید، و مخصوصاً اراضی واقع در دامنه کوهها
محصول بیشتری میدهند. در مناطق جنوب غربی ایران و اطراف رود کارون نیز اراضی وسیع
حاصلخیزی وجود دارد. اما قسمت مهمی از خاک ایران را کویرهای وسیعی تشکیل میدهند
که مملو از شن و ریگ و نمک هستند و در آن هیچ چیز عمل نمیآید. شنها و ریگهای روان
در بعضی از قسمتها مخاطرات زیادی برای عابران به وجود میآورند و در این نقاط دریایی
از شن نرم وجود دارد که انسان در آن فرو میرود و اگر راه را گم کند، در این شنها
زنده به گور میشود.
با همه این احوال اشتباه بزرگی است اگر تصور شود که قسمت
مرکزی ایران دیدنی و جذاب نیست؛ برعکس باید گفت که هرگز این قدر تنوع که در این
فلات مرکزی وجود دارد در هیچ یک از نقاط جهان دیده نمیشود. مسافر و جهانگرد در
حالی که ساعتها در یک صحرای خشک و سوزان طی طریق کرده است، ناگهان در مقابل خود وسط
صحرا، آبادیی مییابد سبز و خرم و با هوای لطیف که رودخانه کوچکی با آب گوارا از میان
آن میگذرد و مانند آن است که ناگهان وارد بهشت کوچکی شده باشد. وقتی به اطراف
نگاه میکند تا چشم کار میکند جز بیابان خشک چیزی نمیبیند، اما همین صحرای وسیع
خود الهامبخش و شاعرانه است؛ گویی روح انسان از جسم جدا شده و در این صحراها به
پرواز درمیآید. سکوت صحرا آرامش و رضایت خاطری به شخص میدهد که در هیچ کجا نظیر
آن را نمیتوان یافت.
یکی از عوامل طبیعی اختصاصی فلات ایران طوفانها و
گردبادهای شدید است که بیشتر در اوایل بهار به وقوع میپیوندد، ولی در تمام طول
سال هم ممکن است روی دهد. این طوفانها مخصوصا در کرمان واقع شدت بیشتری پیدا میکند.
به طوری که گفته شده در آنجا چندی قبل یک ارتش کامل در صحرا گرفتار طوفان شد و در
آن مدفون گردید. شخصاً شاهد یکی از همین طوفانهای خطرناک بودم. طوفان یکمرتبه و
بهطور ناگهانی پدیدار شد، در حدود چند میل دورتر از ما صحرا مانند شب تیره و تار
گردید، مانند آن بود که ابر سیاهی آسمان را فرا گرفته و قریباً باران سیلآسایی
خواهد بارید. ما درحالی که در جستجوی یک پناهگاه برای فرار از این باران سیلآسا
بودیم، گرفتار امواج طوفان شدیم و با کمال تعجب دریافتیم که از باران خبری نیست،
بلکه شن و گرد و خاک صحراست که با باد به هوا برخاسته و روز روشن را چون شب تار
کرده است. شدت باد و طوفان به حدی بود که هر یک از ما را به گوشهای پرتاب کرد و
همه چیز را با خود برد.
یکی از دیدنیهایی که در ایران چشمان هر مسافری را به طرف
خود جلب میکند و کنجکاوی او را برمیانگیزد دهکدههایی است که در وسط دشتها و
جلگهها واقع شدهاند و حصار و دیوار بلندی، که به فواصل معینی برج و سنگرهای
مستحکمی دارد، دور هر یک از آنها را احاطه کرده است. مسافر تازهوارد وقتی در نظر اول
این دهکدهها را میبیند، تصور میکند که دژ یا قلعه نظامی هستند، و تعجب میکند
که در وسط جلگه و دشت این همه قلعه را چرا ساختهاند؛ ولی اندکی بعد متوجه میشود
که اینها دهکدهای بیش نیستند و موقع غروب گلههای گاو و گوسفند که برای چرا به
صحرا رفتهاند، بازمیگردند و جلوی دروازه بزرگ این دهکدهها جمع میشوند که وارد
آن گردند. خانههای این دهکدهها کلبههایی است که از خشت و گل ساخته شده و سقف
آنها پوشالی و گنبدی شکل است. در تابستان دهکدههای واقع در فلات مرکزی ایران دارای
هوایی بسیار گرم است، ولی در کلبههای گلی که دیوارهای قطوری دارند، گرما زیاد
انسان را آزار نمیدهد. حصارهای بلند اطراف دهکدهها البته در مقابل توپخانه
مقاومتی ندارد و خراب میشود و یگانه استفادهای که از آنها میشود این است که دهکدهها
را از حمله دزدان و راهزنان حفظ میکند. از دیدنیهای دیگر فلات مرکزی ایران که
توجه هر مسافری را به خود جلب میکند خاکریزهای مصنوعی است که به فواصل معینی از یکدیگر
صدها میل در سراسر دشتها و صحراها ساخته شده است.
منبع: روزنامه اطلاعات؛ چهارشنبه ۲۱ اسفندماه ۱۳۹۸
۳۱۴۱