فلسفه و دینداری
متن سخنرانی آیتالله دکتر سید مصطفی محقق داماد در روز جهانی فلسفه در مدرسه عالی مطهری
۱۳۹۵/۰۹/۰۲
متن سخنرانی آیتالله دکتر سید مصطفی محقق داماد در روز جهانی فلسفه در مدرسه عالی مطهری
اشاره: آنچه در پی میآید متن
سخنرانی آیتالله دکتر سید مصطفی محقق داماد در روز جهانی فلسفه است که در مدرسه
عالی شهید مطهری ایراد شده است.
نوع بینش فیلسوف با
دیگران متفاوت است. فیلسوف میخواهد جهان را فهم کند، یعنی میخواهد تصویری صحیح و
نسبتاً جامع و کامل از جهان در ذهن خود داشته باشد.
از نظر فیلسوف حد اعلای کمال انسان به این است که جهان را آنچنان که هست با عقل
خود دریابد؛ بهطوری که جهان در وجود او وجود عقلانی بیابد و او جهانی شود عقلانی.
لهذا در تعریف فلسفه گفته شده است: «الحکمه هی صیروره الانسان عالما عقلیا مضاهیا
للعالم العینی» (1)؛ یعنی فیلسوفی عبارت است از اینکه انسان جهانی بشود عقلی شبیه
جهان عینی.
البته این هدف ومقصود برای حکمت نظری است. شاید دعایی که به رسولالله(ص) منتـسب
است:« اللهم ارنا الاشیاء کما هی»؛ یعنی خدایا هستی را آنگونه که هست، به من بنما.
یا به نحوی که ابن ابی جمهور احسایی در کتاب «عوالی اللئالی» آورده: «رب ارنا
الحقایق کما هی»(2)؛ یعنی خدایا حقایق را آنگونه که هست، به من بنما.
پیامبر(ص) از خداوند حکمت نظری را خواسته ولی نه فهم آن را، بلکه رویت آن را، و
حکیم فهم آن را میجوید. رؤیت یعنی مشاهده قلبی. برای حکیم آنچه تحقق مییابد، فهم
نظری است.
خواسته این دعا دقیقا همان است که ابراهیم خلیل(ع) از خداوند خواسته و قرآن مجید
نقل فرموده است: «رَبّهَبْ لىِ حُکْمًا وَ أَلْحِقْنىِ بِالصَّالِحِینَ»(شعراء/ 83)
در این جمله ابراهیم دو چیز خواسته است: یکی حکمت که همان حکمت نظری است. البته باز
هم نه فهم آن که از طریق علم حصولی حاصل می شود، آنچه ابراهیم خواسته، رویت و
مشاهده است که از طریق علم حضوری حاصل میشود. این را خود قرآن در جای دیگر
فرموده: «وکذلک نری ابراهیم ملکوت السموات والارض»(انعام/ 75)؛ یعنی ما ملکوت
آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم. منظور از ملکوت یک شیء باطن وحقیقت آن
است. بنابراین به موجب این آیه دعای حضرت ابراهیم (ع) مستجاب شده است. این اولین
خواسته ابراهیم بود.
خواسته دوم آن است که او را در زمره صالحین قرار دهد. قرار گرفتن در زمره صالحین
هدف و نتیجه حکمت عملی است. مقصود و هدف و نتیجه حکمت عملی آنست که روح بر بدن
مسلط شود، بدن تابع و مطیع عقل گردد. نتیجه جکمت عملی آنست که عقل عملی به گونه
مقتدر میشود که قوای غریزی و طبیعی را به نقطه اعتدال برساند و از افراط و تفریط
حفظ کند.
مفاد دعای فوق آن نیست که عمل صالح انجام دهد، زیرا انجام عمل صالح میتواند گاه
از کسانی سرزند که دیگر مرتکب لغزش میشوند، ولی «صالح» مرحلهای بالاتر است. صالح
کسی است که از هر رجس و پلیدی پاک و مطهر شده است. در سوره بقره خداوند میفرماید:
«وَ مَنْ یرْغَبُ عَنْ مِلَّهِ إِبْراهیمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ
اصْطَفَیناهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِیالْآخِرَةِ
لَمِنَالصَّالِحینَ» (بقره/130)؛ چه کسى از کیش ابراهیم روى برمیتابد جز آنکه
خود را بیخرد ساخته باشد؟ ابراهیم را در دنیا برگزیدیم و او در آخرت نیز از
صالحین است.
ملاصدرا میگوید: «أما النظریه فغایتها انتقاش النفس بصوره الوجود على نظامه
بکماله و تمامه- و صیرورتها عالما عقلیا مشابها للعالم العینی لا فی الماده بل فی
صورته و رقشه و هیأته و نقشه و هذا الفن من الحکمه هو المطلوب لسید الرسل المسئول
فی دعائه (ص) إلى ربه حیث قال: رب أرنا الأشیاء کما هی.
و للخلیل(ع) أیضا حین سأل رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً و الحکم هو التصدیق بوجود
الأشیاء المستلزم لتصورها أیضا و أما العملیه فثمرتها مباشره عمل الخیر لتحصیل
الهیئه الاستعلائیه للنفس على البدن و الهیئه الانقیادیه الانقهاریه للبدن من
النفس و إلى هذا الفن أشار بقوله (ع): تخلقوا بأخلاق الله.
و استدعى الخلیل ع فی قوله وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ و إلى فنی الحکمه
کلیهما أشهر فی الصحیفه الإلهیه لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ
تَقْوِیمٍ و هی صورته التی هی طراز عالم الأمر ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ
سافِلِینَ و هی مادته التی هی من الأجسام المظلمه الکثیفه إِلَّا الَّذِینَ
آمَنُوا إشاره إلى غایه الحکمه النظریه وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إشاره إلى تمام
الحکمه العملیه.»(3)
تاثیرحکمت
در زندگی روزمره بشر
حال
ممکن است این سؤال مطرح شود که آیا حکمت در زندگی این جهانی و روزمره ما تاثیری
ندارد و کاملا منفک است یا مؤثر؟ و اگر مؤثر است چگونه حکمت به زندگی روزمره ما
سرایت میکند؟ چگونه میتواند زندگی را بهینه سازد؟
در پاسخ این سؤال که بسیار مهم است، دنیای مغرب زمین راهی را پیش گرفته که معتقد
است اساس همه زندگی، اقتصاد، سیاست، و همه مبتنی بر فلسفه است. و در این موضوع سخن
بسیار گفته شده است.
اما در این سخن که برای من پیشبینی شده میخواهم به یکی از ابعاد آن اشاره کنم و
آن تاثیر فلسفه در دینداری و نوع آن است که به یقین به زندگی روزمره ما ترجمه میشود.
دینداری حکیمانه با دینداری غیر حکیمانه بیگمان متفاوت است. من برای این مدعا یک
شاهد تاریخی دارم و یک تحلیل فلسفی.
و اما شاهد عملی وتاریخی- که گواه عاشق صادق در آستین باشد، گفتهاند تاریح
آزمایشگاه علم الاجتماع است. نگاهی به تاریخ بیفکنیم. در تاریخ زندگی بشر، از آغاز
تا کنون و حتی هم اکنون و در همین لحظهای که ما دراینجا نشستهایم، دیندارانی
بوده و هستند که به نام دین، ساطور به دست، به جان این و آن افتاده و آرامش را از
زندگی انسانهای دیگر سلب کردهاند و برای رسیدن به بهشت برین زندگی دیگران را به
جهنمی سوزان مبدل ساختهاند.
هیچ کدام از این سفاکان سابقه تحصیلات عقلی نداشتهاند. ابوبکر بغدادی در زندگی
خودنوشت خویش سوابق تحصیلی خود را مشروحا نگاشته است. آنچه اصلا بویی نکرده کتب
عقلی است. من منکر آن نیستم که ممکن است شخص تحصیل کرده یا استاد فلسفه هوای نفسش
بر وی غلبه کند و با به قدرت رسیدن، خونریز شود؛ ولی بعید می دانم خونریزی او
مبتنی بر اعتقادات دینی باشد و از انگیزه دینی نشأت بگیرد.
برای تحلیل فلسفی، بایدنگاهی به تعاریف فلسفه بیندازیم:
ابویوسف یعقوب بن اسحق کندی( 185-260 ه.ق)، برای تعریف فلسفه چنین آوره است: «التشبّه
بافعال الله تعالى بقدر طاقه الانسان»(4)؛ فلسفه تشبه به افعال خداوند تعالی است
به انداز طاقت وتوان انسان.
اخوان الصفا نیزمانند تعریف کندی ارائه کردهاند: «الفلسفه هی التشبه بالاله بحسب
الطاقة البشریه».(5)
ابنسینا در کتاب فارسی خود با عنوان «دانشنامه علایی» فلسفه را چنین تعریف کرده:
«...ودیگرآن بود که ازحال هستی چیزها، ما را آگاهی دهد تا جان ما صورت خویش یابد
ونیک بخت آن جهانی شود.»(6)
دراین میان ابنرشد اندلسی فلسفه را با خداوند پیوند میدهد و عبارتی چنین مینویسد:
«الفلسفه لیس شیئا اکثرمن النظر فی الموجودات و اعتبارها من جهه دلالتها علی
الصانع.»؛ یعنی فلسفه به جز نظرنمودن درموجودات و بررسی آنها ازجهت دلالت آنها بر
صانع چیز دیگری نیست.(7)
ابنرشد در متن فوق فلسفه را نردبانی برای شناخت صانع جهان دانسته است؛ البته
نردبانی عقلانی.
جای گفتگو نیست که خداوند مثل ندارد: «لیس کمثله شیئ»(8) خدا مانند ندارد. پس مراد
از تشبه بالا همان است که در روایات ما آمده است: «تخلقوا باخلاق الله»(9). که ما
را مأمور کردهاند به اخلاق خدا متخلق شویم. اخلاق خدا همان است که در فلسفه وکلام
گفته میشود صفات خدا همه صفات زیبا در الله هست، اصلا ًکلمه الله به معنای
«المستجمع لجمیع صفات الحسنی» است؛ یعنی آن ذاتی که دارای همه زیبایی هست، آن ذاتی
که دارای همه اخلاق نیک است.
معرفت به خدایی که دارای صفاتی است و آن صفات عین ذات اوست، مستقیما در زندگی
روزمره ما موثر است. خدایی که عالم است، قادر است، رحیم است، رئوف است، رازق است،
عطوف است، و آنچه زیبایی است، تجلی پروردگار است.
کسی که با معرفت عقلانی دیندار میشود، اولین قدم دینداری خداشناسی است. خدایی که
او میشناسد، مستجمع همه زیبائیهاست، رحیم ورحمان است. خدایی که عین رحمت است، چگونه
میتوان پذیرفت که دستور خونریزی وسفک دماء صادر فرماید؟
جالب است این گونه نگاه، گاهی برای افرادی مانند محی الدین ابن عربی مشکل توجیه
عذاب را مطرح ساخته است. عارفانی مانند او دست به چنان تاویلاتی زدهاند که البته
با ظواهر قرآنی سازگار نمیباشد. ابن عربی در «فصوصالحکم» که معروفترین اثر وی
میباشد، نخست با استناد به حدیث «سبقت رحمتی علی غضبی» ذات خداوند را رحمت
نامتناهی معرفی کرده و به دنبال آن مدعی شده که با این وصف، جایی برای غضب الهی
نمیماند.
وی در باب عذاب، نخست میگوید که هیچ گنهکاری عذاب مؤبد و جاودانه نخواهد داشت که
همه کافران و گنهکاران سرانجام نجات یابند. لیکن نهایت سخن وی آنست که اساساً
عذابی در کار نیست؛ چه عذاب از «عذب» به معنی گوارا و دلپذیر بودن شیء است.(10)
رسول
الله(ص) الگوست
جدا
از نقد نظر ابنعربی، مسلم است که خداوند برای انسانها الگوهای تربیتی در روی زمین
قرارداده و در رأس آنها برای ما مسلمانها شخص رسولالله(ص) است. نحوه رفتار او با
مردم میتواند بهترین شاهد برای نظم زندگی ما باشد. قرآن مجید درباره او فرموده
است:
«فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَلَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ
لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ
فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ
الْمُتَوَکِّلینَ»؛ به سبب رحمت خداست که تو با آنها این چنین خوشخوى و مهربان هستى.
اگر تندخو و سختدل میبودى از گرد تو پراکنده میشدند. پس بر آنها ببخشاى و
برایشان آمرزش بخواه و در کارها با ایشان مشورت کن و چون قصد کارى کنى بر خداى
توکل کن، که خدا توکل کنندگان را دوست دارد. (آل عمران/ 159)
نکته جالبی که در این آیه شریفه به نظر میرسد این است که خداوند تبارک وتعالی در
صدر آیه مهربانی رسولالله(ص) را پرتوی از مهربانی خدا معرفی نموده است. به دیگر
سخن، رسولالله(ص) به نشانه رحمت الهی و تبلور مهربانی او و تخلق به اخلاق او با
مردم مهربان است. سپس سه، چهار صفت را به شرح زیر مبتنی بر مهربانی نموده است:
1ـ گذشت از مقصرین وخطاکاران( فاعف عنهم)
2ـ از خداوند طلب آمرزش کردن برای خطاکاران ( فاستغفر لهم)
3ـ حرمت نهادن به مردم از رهگذر مشورت کردن با آنان(و شاورهم فیالامر)
4ـ پس از مشورت، تصمیم گرفتن در امور و واگذار کردن به خداوند (فاذا عزمت فتوکل علی
الله)
این صفات اخلاقی، همه نتیجه تخلق به یکی از خُلق الهی است؛ یعنی صفت رحیمیت
خداوند. البته در کنار صفت رحیم چند صفت دیگر در قرآن وجود دارد که همه بایگدیگر
متفاوت است؛ هرچند با یکدیگر نزدیک است؛ از جمله رئوف، ودود، محب.
رئوف
در
قرآن مجید شش بار کلمه رئوف آمده است. پنج بار این صفت به خدا نسبت داده شده و یک
بار به رسولالله(ص).
در آیات زیر صفت رئوف به خدا نسبت داده شده است:
1ـ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ
رَئوُفٌبِالْعِبادِ»(بقره/ 207)؛ و از مردم کس هست که براى خشنودى خدا جان
خویش را فدا میکند و خدا به این بندگان مهربان است.
2ـ «یوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ
مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَینَها وَ بَینَهُ أَمَداً بَعیداً وَ
یحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌبِالْعِبادِ»(آل
عمران/30)؛ روزى که هر کس کارهاى نیک و بدش را در برابر خود حاضر ببیند، آرزو کند
که اى کاش میان او و کردار بدش فاصلهاى بزرگ بود و خداوند شما را از خودش میترساند
و خدا به بندگانش مهربان است.
3ـ «لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِی وَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ الَّذینَ
اتَّبَعُوهُ فیساعَه الْعُسْرَه مِنْ بَعْدِ ما کادَ یزیغُ قُلُوبُ فَریقٍ مِنْهُمْ
ثُمَّ تابَ عَلَیهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَئوُفٌرَحیمٌ» (117توبه)؛ خدا
توبه پیامبر و مهاجرین و انصار را که در آن ساعت عسرت از او پیروی کردند، پذیرفت،
پس از آنکه نزدیک بود دلهای گروهى از آنان منحرف شود زیرا به ایشان رئوف و مهربان
است.
4ـ «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ رَؤُفٌرَحیمٌ»(نور/20)؛ چه میشد
اگر فضل و رحمتى که خدا به شما ارزانى داشته است، نمیبود و اگر نه این بود که خدا
مهربان و بخشاینده است؟
5ـ «وَ الَّذینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ
لِإِخْوانِنَا الَّذینَ سَبَقُونا بِالْإیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فیقُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ
آمَنُوا رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌرَحیمٌ»(حشر/ 10)؛ کسانى که از پس ایشان آمدهاند،
میگویند خداوندا، ما و برادرانمان را که پیش از ما ایمان آوردهاند بیامرز و کینه
کسانى را که ایمان آوردهاند، در دلمان جاى مده. پروردگارا، تو مشفق و مهربانی.
و یک بار این صفت رئوف به رسول الله(ص) نسبت داده شده، به شرح زیر:
«لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ
عَلَیکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌرَحیمٌ»(بقره/ 128)؛ هر آینه پیامبرى از خود شما
بر شما مبعوث شد، هر آنچه شما را رنج میدهد بر او گران میآید. سخت به شما دلبسته
است و با مؤمنان رئوف و مهربان است.
مقایسه موارد استعمال کلمه رئوف در مورد خداوند با موردی که در باره رسولالله
است، نشان میدهد که این خصلت الهی است که در رسولالله تجلی یافته است.
ودود
این
واژه در آیات زیر آمده است:
«وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیهِ إِنَّ رَبِّی رَحیمٌ وَدُودٌ»
(هود/90)؛ از پروردگارتان آمرزش بخواهید. به درگاهش توبه کنید، که پروردگار من
مهربان و دوستدارنده است.
«وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ ذُو الْعَرْشِ الْمَجِیدُ»(بروج/ 14).
«ودود» صیغه مبالغه از «ودّ» یعنی محبت است.(11) برخی مفسرین ودود را به معنای اسم
مفعول گرفتهاند، مانند «رکوب» به معنای مرکوب؛ ولی ظاهرا خطاست.«ودود» در اینجا
معنى فاعلى دارد نه مفعولى، زیرا تناسب با وصف «غفور» که قبل از آن آمده، ندارد؛
زیرا هدف بیان محبت پروردگار نسبت به بندگان است، نه علاقه و محبت بندگان نسبت به
او.
البته در قرآن مجید موده و محبوب شدن برخی انسانها را برای انسانهای دیگر از افعال
الهی دانسته است. مثلا در مورد رابطه زن و مرد فرموده «وجعل بینکم موده
ورحمه»(روم). نیز در آیه دیگر: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ
سَیجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مریم/96)؛ خداى رحمان کسانى را که ایمان
آوردهاند و کارهاى شایسته کردهاند، محبوب همه گرداند.
محبّ رحمت الهی شامل همه انسانها میشود، مشروط به هیچ امری نیست، ولی محبت خداوند
منوط به ایمان و عمل صالح است.
«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونییحْبِبْکُمُاللَّهُ وَ یغْفِرْ
لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»(آل عمران/31)؛ بگو: اگر خدا را
دوست میدارید از من پیروى کنید تا او نیز شما را دوست بدارد و گناهانتان را
بیامرزد، که آمرزنده و مهربان است.
پیغمبر صلىلله علیه وآله به عایشه فرمود :
«انّالحسین فى قلوب المؤمنین محبّةً مکنونةً»(12)؛ بیتردید محبت حسین بن علی(ع)
در سویدای دل مومنین وجود دارد.
خلاصه اینکه به صراحت قرآن عامل محبت خداوند است و عامل عداوت شیطان. تحریک به
دشمنی با دیگران به دست شیطان صورت می گیرد و تحریک به محبت به دست خداوند است.
--------------------------------
پی
نوشتها
1. زواری، ملاهادی، منظومه، قسمت حکمت.
2. عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ص 132 در جامع الأحادیث
3. الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، ج، ص 20 و 21
4. طباطبائی، سید جواد، مقاله حکمت دائرةالمعارف بزرگ اسلامی
5. اخواان الصفا،مجموعه آثار،ج3، ص152.
6. ابن سینا، دانشنامه علائی،ج10، ص68
7. ابن رشد، فصل المقال، ص29
8. شوری/ 11
9. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج58، ص129
10. رک: ابن عربی، فصوص الحکم، فصّ سلیمانی، ص157-فصّ داوودی، ص165- فصّ هودی،
ص114- فص ایوبی، ص172.
11. الفروق 99- الفرق بین الحبّ و الودّ: أنّ الحبّ یکون فیما یوجبه میل الطباع و الحکمة
جمیعا. و الْوِدَادُ من جهة میل الطباع فقط، ألا ترى أنّک تقول: احبّ فلانا و
أَوَدُّهُ، و تقول أحبّ الصلاة. و لا تقول أودّ الصلاة، و تقول أودّ أنّ ذاک کان
لی، إذا تمنّیت وداده، و أودّ الرجل ودّا و مودّة.
12. بحار الأنوار: 43/ 272، حدیث 93؛ (الخرائج و الجرائح)
منبع: روزنامه اطلاعات؛ سهشنبه ۲ آذر ۱۳۹۵
۱۴۹۹