مقالات

پیش‌گفتار کتاب جوامع علم موسیقی بوعلی

استاد سید عبدالله انوار  ۱۳۹۴/۱۰/۰۶
استاد سید عبدالله انوار

 

 

آن‌چه در صفحات بعد از نظر می‌گذرد، برگردان یکی از کتب شفا از زبان عربی به فارسی است. این کتاب که در صفحه عنوانِ چاپیِ آن به نام «جوامع علم موسیقی» آمده است و به‌ظاهر باید این نام از سوی ﻣﺆلف آن، حضرت شیخ‌الرئیس بوعلی سینا بر آن گذارده شده باشد در مباحث نظری علم موسیقی بحث می‌نماید و کتاب سوم از فلسفه اوسط شفاست و فلسفه اوسط نیز بحث در ریاضیات، یا به قول طلاب، علمِ تعلیمی می‌کند و چنان‌که به‌وقت برخواندنِ کتاب مشاهده خواهید کرد محتویات آن در شش مقالت آمده است و هر مقالت آن، بر حسب احتواء مطالب تحت خود، دارای فصول مختلف بر حسب شمار است که در بین آن‌ها مقاله پنجم واجد بیش‌ترین فصول، یعنی پنج فصل است و مقالات دوم و چهارم و ششم حاوی کم‌ترین فصول، یعنی هر مقاله دارای دو فصل می‌باشد. از آن‌جا که صناعت موسیقی، به تعبیر حضرت شیخ بر حسب اجماع اساطین این صناعت به دو باب منقسم می‌گردد؛ یکی باب تلحین و به قول فَرَنْگان، ملودی (La melodie / Melody) و دیگر، باب ایقاع و به قول فَرَنْگان، ریتم (La Rythme / Rythm) است. این جوامع علم موسیقی، مقالت اول تا چهارم خود را مباشرِ بحث تلحین کرده و مقالت پنجم و ششم را به باب ایقاع اختصاص داده است.

 

آن‌چه از دیرباز عالمان این علم را به این بحث کشانده، آنست که در طبقه‌بندی علوم، از چه‌رو موسیقی زیرمجموعه فلسفه وسطا قرار گرفته، در حالی‌که موضوع فلسفه وسطا «کمّ» است، چه متصل و چه منفصل، و موضوع موسیقی، نغمه و نقره است که کمّ نیست و با این کمّ‌نبودن، موسیقی، خروجِ موضوعی از فلسفه وسطا دارد. در برابر این قول، حضرت شیخ و اساطین این صناعت می‌گویند در موسیقی، نغمه یا نقره من حیث هی هی، موضوع بحث قرار نمی‌گیرد، بلکه آن‌چه موضوع بحث است، نغمه یا نقره من حیث التلائم و عدم التلائم است و این حیثیت در آن‌ها ایجاب می‌کند که نغمه و نقره به وجه واحد، موضوع تلائم و عدم تلائم قرار نگیرند. برای تلائم و عدم تلائم در اقل مراتب، دو نقره یا دو نغمه باید بیایند و تناسبِ تلائمی یا عدم تلائمی برقرار کنند تا بتوانند در صناعت موسیقی قرار بگیرند و چون تناسب در بین آمد، انقلابِ موضوعِ غیرکمِّ موسیقی به کمّ صورت می‌پذیرد و موسیقی در طبقه‌بندی علوم، تحت علم وسطا می‌آید که همان فلسفه وسطا است. حال که سخن بدین‌جا کشید، مناسب می‌نماید تا نظر فارابی که رییسِ قوم در این صناعت است، در این‌جا گفته آید، اگرچه من‌باب استطراد باشد. فارابی ابتدا این پرسش را مطرح می‌کند: آیا این علم، قسمی از علمِ تعلیم (یعنی ریاضیات) است چنان‌که گمان اهل تعلیم (ریاضی‌دان‌ها) بر آنست؟ بعد او در برابر این پرسش، پرسش دیگری می‌کند: لازم است در موسیقی بپرسیم آیا آن [موسیقی] به شناختِ غایت آن‌چه را ساخته و بر آن مشتمل است، نائل آمده یا نه؟ و این شناخت گمان نمی‌رود [که با حکمت تعلیمی به دست آید] یعنی بر حکمت تعلیمی گمان نمی‌رود که در پی آن باشد تا جست‌وجو از امری کند که به‌واسطه آن امر، وجود اشیای تعلیمی تحقق می‌یابد، بلکه علم تعلیمی امری را می‌شناساند که آن امر، به معرفی علتی از علل چهارگانه پردازد که بر آن علت ماهیت شی‌ء (= ماذا هو الشی‌ء) دلالت دارد. [1] حاصل قول او اینست که هر قطعه موسیقی که ساخته می‌شود، به‌جهت غایت و منظوری است، مثلاً غایت قطعه‌ای که برای مرثیه ساخته می‌شود، آنست که حزین باشد در حالی‌که علم ریاضی (تعلیمی)، صحبت از علت تکوین یک ماهیت ریاضی می‌کند، نه غایت آن، و بین این دو اختلاف است. در برابر قولِ فارابی باید گفت از آن‌جا که اجماع اهل‌نظر بر آنست که تمایز علوم از هم،تکیه بر تمایزِ موضوعات دارد، یعنی علتی مادّی نه علتِ غایی، لذا قول فارابی به‌وقتی قابل‌پذیرش است که اجماع در تمایز، تکیه بر غایت کند نه بر موضوع، در حالی‌که چنین نیست.

 

حضرت شیخ در جوامع علم موسیقی، بر روش و سبْکی تدوینِ کتاب کرده که با کمی اختلاف در تقسیم‌ها، مطالب بر روش متبع اهل موسیقی است. ولی از آن‌جا که بنا بر قول شاعر:

هر که دراو جوهر دانایی‌است                      در همه‌کاریش توانایی‌است

 

شیخ‌الرئیس، این عصاره هوش و فطانت، با آن‌که خود نوازنده نبوده و به‌اصطلاحِ اهل موسیقی، هیچ‌گاه دستش را با سازی آشنا نکرده است، نوآوری‌های خیره‌کننده‌ای در این صناعت آورده که دیگران، با آن‌که از یک‌سو دست‌آشنا با ساز بوده و از سوی دیگر، خود از اساطین این صناعت، در نظر و عمل بوده‌اند، به‌کلّی از این نوآوری‌ها غافل مانده‌اند. فی‌المثل چنان‌که در متن خواهید خواند، شیخ در برابر ابعاد متفق و متلائم حقیقی و مورد پذیرش همگان، از یک نکته ظریف در بُعد ذوالکل استفاده کرده و می‌گوید: از آن‌جا که در «ذوالکل»، هریک از دو نغمه تشکیل‌دهنده این بُعد می‌توانند جانشین یکدیگر شوند، پس به موازات ابعاد «ذو‌الاربع» و «ذوالخمسِ» ملائم حقیقی، می‌توان ذوالاربع و ذوالخمسِ بدلی را بنا بر نام‌گذاری شیخ به دست آورد که آن‌ها هم ملائم و متفق‌اند. مثلاً در بُعد ذوالکل( ) به جای نغمه 4 می‌توان نغمه 8 را که با آن یک ذوالکل تشکیل داده، نشاند و بر اثر این جانشینی، اگر یک بُعد ذوالاربع حقیقی متفق  داشته باشیم، بُعد متفق  نیز از تعویض نغمه 4 با نغمه 8 خواهیم داشت که بُعد متفقِ بدلی است؛ بُعدی که در میان نوازندگان زمان شیخ، شبهه‌ها برپا کرد و موافق و مخالف‌ها در برابر هم ایستادند تا این بُعد را نواختند و بر صحت آن با این نواختن، مُهرتأیید گذاردند و در متن خواهید خواند که این ملائمه بدلی، چه دامنه وسیع در ابعاد متفقه در این صناعت به وجود آورده است. در قسمت ایقاع نیز شیخ در مبحث «اتانین» طرح‌های نکو آورده و در تطبیق «اتانین» با عروض شعری، نوآوری‌هایی به دست داده است.

 

متأسفانه حضرت شیخ در برابر همه کتاب‌های نوشته خود، کتابی به نام «لواحق» داشته‌اند که امروزه به‌دست نیست. این کتاب به محاذات سایر کتاب‌های شیخ قرار داشته و شیخ، همه نوآوری‌های خود را در هر زمینه‌ای، در این کتاب می‌نگاشته‌اند، حتی نوآوری‌هایی که در خودِ کتاب مربوطه نمی‌نگاشته‌اند. در موسیقی هم، نوآوری‌هایی که در کتاب «جوامع علم موسیقی» آن‌ها را نیاورده‌اند، در پایان آن، به «لواحق» ارجاع داده‌اند.

 

اما آن‌چه درباره این برگردان و ترجمه باید عرض کرد آنست که این ترجمه، از متن چاپ‌شده‌ای به‌عمل آمده است که متصدی فراهم‌آوردن این متنِ چاپی از نسخ خطی «زکریا یوسف» بوده ولی «احمد فوأد الاهوانی» و «محمود احمد الحفنی» نیز بر این متن فراهم‌آمده از ناحیه زکریا یوسف، به قول صفحه عنوان کتاب، مراجعاتی داشته‌اند و زکریا یوسف که متصدی فراهم‌آوردن متن بوده، در 49 صفحه مقدمه نوشته خود، به تاریخچه‌ای درباره صناعت موسیقی در فرهنگ اسلامی پرداخته و در ضمن، نسخ خطّی که با تکیه بر آن‌ها این متن را به دست داده، معرفی کرده است و علت چاپ حروفی (سربی، نه سنگی شفا) نیز، عرضه‌کردن یکی از کتاب‌های شفای شیخ به زبان عربی بوده است برای بزرگ‌داشتی که ایرانیان در 1333 شمسی برای حضرت شیخ، قصدِ گرفتن داشته‌اند و این متن حروفیِ نسبتاً مُنقّح و سایر کتب دیگر دانش‌نامه شفا این بوده که کشور مصر متعهد شده بود در این بزرگ‌داشت، چاپ همه کتب شفا را عرضه کند.

 

از آن‌جا که کتب شفای شیخ، سال‌هاست که در حوزه‌ها تدریس نمی‌شود و به‌ظاهر، در آن روزگار هم که تدریش می‌شده، فقط الاهیات بوده است و آن‌طور که مسموع افتاده، مرحوم آقامیرزا ابوالحسن جلوه و شاگرد او، آقامیرزاحسن کرمانشاهی، طبیعیات را در تدریس به الاهیات اضافه کرده بودند و به زمان قاجارها در تهران تدریس می‌کردند و باز مسموع است که این دوره تدریس، چهارسال طول می‌کشیده است و بقیه‌کتب شفا شامل کتب ریاضی، یعنی حساب و هندسه و مجسطی و موسیقی و کتاب‌های منطقی شفا که علاوه بر کتاب منطقِ صورت آن، کتب صناعت خمس آن نیز مفصل‌ترین کتبی است که در فرهنگ اسلامی تدوین شده‌اند و واجد دُرّها‌یی‌اند تراویده از ذهن وقّاد شیخ، سال‌هاست که در حوزه‌ها مغفول مانده‌اند، در حالی‌که این غفلت موجب شده تا طالبان گنجینه‌های نوآوری‌های شیخ بی‌بهره بمانند. فی‌المثل در کتاب هندسه، با وجود آن‌که شیخ قید فرموده‌اند که مطالب این کتاب را در نهایتِ اختصار می‌پردازند، در اغلب قضایا، در برابر استدلال‌های اقلیدس، خود راه‌حل دیگری برای مسأله ارائه می‌دهند تحت عنوان «فیه طرﻳﻘﺔ اخری» که بسیار ساده‌تر و عمیق‌تر از راه‌حل اقلیدس است و به همین وصف، در مجسطی و حساب و به‌خصوص در کتاب‌های منطقی، چنان‌که عرض شد خوش‌بختانه در شرحی که از طریق این حقیر برای هریک از آن‌ها به‌عمل آمده، متن ارسطو در منطقیات و طبیعیات و کتب شفا (با ترجمه انگلیسی و فرانسوی آثار ارسطو) مطابقت داده شده است، قول شیخ به قولِ ارسطو اضافاتی دارد، خصوصاً در منطقیّات؛ و فقط در کتاب الحیوان، متن شیخ تا حدی خلاصه مطالب مهم ارسطو است، آن‌هم به این دلیل که ارسطو یکی از برجسته‌ترین جانورشناسان عالم، حتی در زمان هذا است و کتاب جانورشناسیِ (La Zoologie/ Zoology) او واجد جانوران دریایی است که در زبان فرانسوی و انگلیسی، این جانوران نام ندارند و نام آن‌ها همان نام یونانی است که از یونانی اخذ شده و در ترجمه کار ارسطو به آن زبان‌ها به کار برده شده است؛ خاصه جانوران دریایی که در کتاب الحیوان شیخ، این جانوران، همگی با نام «عفاریت» آمده و معلوم نیست این نام‌گذاری از شیخ بوده یا از مترجمان بیت‌الحکمه و علاوه بر نام‌های مذکور، داستا‌ن‌هایی که در کتاب الحیوانِ ارسطو آمده است و در کار شیخ، خلاصه‌ای از آن واقعه و داستان ذکر گردیده و در شرح فارسیِ کتاب حیوان، سعی بر آن نرفته که آن داستان به‌صورت کامل نقل شود، چه نقل کامل آن‌ها چیزی بر دانش جانورشناسی نمی‌افزاید جز افزودن بر صفحات ترجمه، لذا آن قسمت داستان که بر اثر ایجاز قول شیخ مطلب معقّد است، با توضیحی از متن ارسطو رفع تعقید از شفاشده. اصولاً بنا بر قول ابوعبید جوزجانی ـ شاگرد و ملازم شیخ ـ شیخ در نگارش مطلب، یک‌بار مطلب را می‌نوشته است، بدون آن‌که مطلب را پس از نگارش،یک‌بار دیگر مطالعه کند و اگر در موردی مشکلی یافت، رفع اِشکال فرماید و مضافاً شیخ، چون واجد ذهنی وقّاد بوده و خیلی از مشکلات و مصاعب که برای دیگران موجبِ مصائب می‌شده است، چنین می‌نماید که برای شیخ، بسیار سهل و آسان جلوه می‌کرده و بالنتیجه حاجت نمی‌دیده که در بیان آن،پُرسخنی کند و به‌اصطلاح، با توضیحاتی که آن‌ها را حشو و زائد می‌دیده، بر اوراقِ نوشته‌های خود بیفزاید. اما از سوی خواننده آثار شیخ باید توجه داشت که هر سیوطی‌خوانی نباید به خود حق دهد و وارد کارهای شیخ شود، زیرا نوشته‌های شیخ درست مثل معادلات دیفرانسیلی است در ریاضیات عالی که مقدمات بسیار استدلالی می‌خواهد و واردین در عرصه کتب شیخ، باید عمری را در توغل با برهانیّات سپری کرده باشند. چه حضرت شیخ در نوشته‌های خود، سخت تکیه بر قیاسات منطقی، آن‌هم با صغرا و کبراهای موجّه دارد که ورود به این قیاسات و مَشْیِ در آن‌ها بُعد با متن‌های فلسفی دارد که تهی از مباحث فلسفی و محشو و حاوی از پرگویی و واژه‌های غریب و عجیب‌اند و مشتغل در آن‌ها باید همتْ در یافتنِ معانی آن واژه‌ها و معانی و مفاهیمِ تهی از ذهنیات فلسفی کند و از همه این امور گذشته، چون شیخ در نوشته‌های خود، سرِ آن دارد که معنی نویسد نه لفظ پردازد، گاه جار و مجرورهای به‌کار‌رفته در جملاتِ نوشته‌های او، به حدود همان جمله با «متعلقِ» خود فاصله دارند که در خواندن نوشته‌های حضرت شیخ، باید خیلی متوجه این جار و مجرور‌های به‌کاررفته شد و از همه مشکل‌تر، ضمیرهای بی‌دریغ استعمال‌شده در این نوشته‌هاست که تشخیص مرجع آن‌ها، خود از عویصات است. زبان عرب، مانند بسیاری از زبان‌ها واجد اسامی مذکر و ﻣﺆنث و به قول فرنگان، واجد جنسیت (Le genre/ gender) است با این استثناء که در زبان عرب، گاه پاره‌ای از اسماء هم ﻣﺆنث‌اند و هم مذکر، یعنی ذوالوجهین‌اند. حضرت شیخ در نوشته‌های خود، چون به این اسماء می‌رسند، بسیار اتفاق افتاده در پاره‌ای از موارد در یک متن که این اسم می‌آید گاه برای یکی فعل مذکر به کار می‌گیرند و با مورد دیگر، فعل ﻣﺆنث، و اگر شخص با نثرهای عرب سروکار نداشته باشد و از ذوالوجهینی این اسماء بی‌اطلاع باشد، بی‌شبه گرفتار ابهام می‌شود. باری، آن‌که به شفا می‌پردازد، خاصه در قسمت منطقِ محض آن، باید از عمر، دوره‌ای را در وادی ریاضی ره سپرده باشد. البته در فلسفه اوسطِ شفا، این سروکار با ریاضی، اساس کار است. مضاف بر این، ره‌سپرِ وادی شفا باید بداند با نثری از زبان عرب سروکار دارد که متعلق به هزار سال گذشته است، نه نثر منفلوطی و طه حسینِ این روزگار. در کتاب «اشارات و تنبیهاتِ» شیخ، شارحان معظم آن، در بسیار از موارد، از تعقیدهای لفظیِ آن کتاب رفع مشکل نموده‌اند، گرچه در پاره‌ای موارد، بین دو شارح، بحث از اختلاف نسخِ اشارات و تنبیهات آن دو پیش می‌آید. در کتاب «نجات» گرچه شیخ بر آن است تا به‌اختصار، مجملی از مفصّل شفا را عرضه دارد، باز در این مجمل نیز عویصاتِ عبارتی شفا وجود دارد.

 

باری، از همه کتاب‌های شفا، شرح و رفع اِشکال به زبان فارسی شده است، البته به‌قدر طاقت بشری، چه «لایکلف‌الله نفساً الا وسعها» و از جمله آن‌ها کتاب «جوامع علم موسیقی» است که شرح آن مانند شروح دیگرِ شفا سال‌ها در قفسه کتاب‌خانه با غبارِ هوا رازونیاز و سازوآواز داشت و چون نیم‌کوری در چشم حقیر و نیز گوشه‌گیری و عزت‌طلبی از عزلت، بنا بر قول معروف «من اختار العزﻟﺔ فالعزّله» دست دریوزگی و پای تبصبص این حقیر را از دامن صاحب قدرت و مکنت به لطف الاهی بریده و به قول حافظ:

ای گدایان خرابات خدا یار شماست              چشم انعام چه دارید ز انعامی چند

 

به بستر آرامِ این شروح در گوشه قفسه کتاب‌خانه کاری نداشت و حتی گردگیری از آن‌ها نمی‌کرد که نکند خواب آن‌ها را برهم زند تا آن‌که گردش ایّام، جوان فرهیخته‌ای را به عزلتکده حقیر و بستر این شروح کشید و چون او به قول فارابی از اهل عمل در صناعت موسیقی است و در نواختنِ سه‌تار و تار دست‌بالا دارد و نیز صاحب صوت داوودی است که مرغ را از طیران و آب را از جریان، به‌وقت خواندنْ بازمی‌دارد و مضاف بر آن، سال‌ها در کشور آمریکا موسیقیِ نظری و عملی فرنگی را به‌خوبی آموخته است، بر آن شد همان‌طور که بر ردیف موسیقی ایرانی واقف است، بنا به قول فارابی، بر مطالب نظری این صناعت در فرهنگ اسلامی راه یابد، خاصه آن‌که همه راسخان این صناعت برخاسته از سرزمین ایران و ایرانی‌اند، ولی چون مسلمان بوده‌اند، مثل اساطین بزرگِ سایر علوم دیگر، مُهر دانشمند اسلامی خورده و در حوزه فرهنگ‌سازان اسلامی قرار گرفته‌اند نه ایرانی. پس جناب ایشان، که آقای آرین رحمانیان‌اند، بر آن شدند که در نزد حقیر، سِیْری در موسیقیِ نظریِ اسلامی نمایند. ابتدا با ایشان، یک‌بار جامع‌الالحان مراغی را دوره کردیم و چون آن کتاب به پایان آمد، رو به بستر خواب کتاب «جوامع علم موسیقی» نمودند و آن را از قفسه کتاب‌خانه به‌درآوردند و بنا را بر آن گذاردند که این حقیر، دوباره با چشم نیم‌کور و شکسته‌حالی و پیری خود، مطالب آن شرح را تقریر و توضیح لفظی کند و سرکارِ ایشان، تحریر کنند. از آن‌جا که خواست مطلوبی بود و لطف الاهی هم شامل شد، این مستوره از پرده بیرون افتاد و شاهد بازاری گردید. امید آن‌که مورد قبول افتد و در نظر آید. البته هر نقصی که در آن است، از آنِ این ناقصِ ازلی است و هر حُسنی که از آن به کار است، از آنِ این جوان هنرمند است: حفظه‌الله تعالی فی‌الدارین.

 

     آنچه که به پایان باید بعرض رسانده شود اینست که همه کلمات موسیقایی (اعم از اسماء و افعال و صفات) که در متن شفا آمده است چون کلماتی اند که در تداول موسیقیدانها از موسیقی کبیر فارابی گرفته تا موسیقی قاجارها بصورت ثابت از سلف به خلف سپرده شده است و در حقیقت منقول اصطلاحی گردیده لذا بدون ترجمه در متن فارسی آمده است چنانکه اساطین این صناعت چون علامه قطب الدین شیرازی در رساله موسیقی فارسی درة التاج خود و عبدالقادر مراغی در دو رساله فارسی خود مقاصدالالحان و جامع الالحان چنین کرده­اند مضافاً آنکه پارسی واژه «مثلث» که نام زه دوم عود است موجب شده در یکی از ترجمه های موسیقی کبیر زه سوم عود معرفی گردد و مشکلات ایجاد کند و ازینرو هر جا که اصطلاحی حاجت به معرفی داشت از تعریف منطقی آن استفاده شد و در پانوشت آمد.

 

در خاتمه بر ذمه خود فرض می دانم تا از سرورانی که در به چاپ رسیدن این ترجمه سلیمان وار بذل محبتی کردند با چند کلمه ای چون ران ملخی تشکر کنم: از جناب آیه الله غیاث الدین طه محمدی رئیس محترم بنیاد علمی و فرهنگی بوعلی سینا تشکر می کنم که با لطف خود سعی بلیغ در چاپ این ترجمه کردند و نیز از جناب آقای یوسف شاه حسینی عضو هیئت امنای بنیاد علمی و فرهنگی بوعلی سینا سپاسدارم که سعی بی دریغ نمودند تا این ترجمه حلیه چاپ پذیرد. این چاپ هر کوششی برای از قوه بفعل رسیدن دارد از کوشش های بسیار ارزنده سرکار آقای توکل دارایی مدیر محترم روابط عمومی و امور بین الملل بنیاد علمی و فرهنگی بوعلی سینا دارد و بحق الطاف ایشان رافع هر مانع و جالب هر مقتضی چاپ شد سرانجام این ترجمه شاهد بازاری گردید.

 

باخر نمیدانم چگونه از دوست بسیار عزیز و عصای این بی دست و پای افتاده: جناب آقای کاوه خورابه تشکر کنم که اگر الطاف ایشان نبود بی شک این ترجمه به رایانه سپرده نمی شد و به چاپ نمی رسید از خدای بزرگ خواهانم که همواره ایشان را پایدار و قائم نگاهدارد تا با دستگیری خود پناه بیدست و پایان باشند. امید آنکه اگر این اثر ناهنجاری داشت مشمول آیه «ربنا لا تواخذنا ان نسینا او اخطانا» گردد بمنه وکرمه.

تحریر شد در قریه کاشانکِ شمیران ـ تابستان 1392 شمسی

سیدعبدالله انوار

-------------------------------------
1. موسیقی کبیر، ناشر: دارالکاتب العربی، قاهره، سال 1967، ص 491 - 490.

 

 

۱۳۷۰

ارسال نظر


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم اینجا کلیک کنید.

همدان - بنای آرامگاه بوعلی‌سینا - ساختمان اداری بنیاد بوعلی‌سینا

 ۹۸۸۱۳۸۲۶۳۲۵۰+ -  ۹۸۸۱۳۸۲۷۵۰۶۲+

info@buali.ir

برای دریافت پیامک‌های بهداشتی در زمینه طب سینوی، کلمه طب را به شماره ۳۰۰۰۱۸۱۹ ارسال کنید