اشاره: بناهایی که به دست انسان ساخته
میشود، جلوههایی از نگرش او به جهان هستی است که مبین قوه فکری و ساختار فرهنگی
ـ اجتماعی افراد آن جامعه است. این برداشت که معماری میتواند دیدگاهی طبیعی یا
مافوق طبیعی داشته باشد، در هر حال خارج از تأثیر محیط اطراف و اقلیم جغرافیایی
انسان نیست، لذا در بررسی معماری یک بنا، ابتدا باید جهان و جهانبينی سازنده آن
بنا را مورد بررسی قرار داد تا بتوان افکار و عقایدش را در حجمی از آرایش فضا
مشاهده کرد. معماری سنتی ایران تجلی نمادین جهانی ابدی و ازلی است که این جهان را
محلی گذرا و واسطهای برای رسیدن به مرتبهای والاتر به منظور وصول به آرامش درونی
میداند؛ معماری ایران که به صورتهای گوناگون در بناهای مختلف متجلی گشته، جایگاه
خاصی دارد که در آن، عقاید و رسوم و آیینها در شرایط جغرافیایی و اقلیمی نمود
بارزی دارد و حاصل دسترنج هنرمندانی است که برای اعتلای این هنر با تکیه بر ایمان
خویش، از جانِ خود مایه گذاشته و در این راه از هیچ کوششی دریغ نورزیدهاند.
بناهایی که به
دست انسان ساخته میشود، جلوههایی از نگرش او به جهان هستی است که مبین قوه فکری
و ساختار فرهنگی ـ اجتماعی افراد آن جامعه است. این برداشت که معماری میتواند
دیدگاهی طبیعی یا مافوق طبیعی داشته باشد در هر حال خارج از تأثیر محیط اطراف و
اقلیم جغرافیایی انسان نیست، لذا در بررسی معماری یک بنا، ابتدا باید جهان و جهانبینی
سازنده آن بنا را مورد کنکاش قرار داد تا بتوان افکار و عقاید او را در حجمی از
آرایش فضا مشاهده کرد. معماری سنتی ایران، تجلی نمادین جهانی ابدی و ازلی است که
این جهان را محلی گذرا و واسطهای برای رسیدن به مرتبهای والاتر به منظور وصول به
آرامش درونی میداند؛ معماری ایران که به صورتهای گوناگون در بناهای مختلف متجلی
گشته، جایگاه خاصی را داراست که در آن، عقاید و رسوم و آئینها در شرایط جغرافیایی
و اقلیمی نمود بارزی دارد و حاصل دسترنج هنرمندانی است که برای اعتلای این هنر با
تکیه بر ایمان خویش، از جانِ خود مایه گذاشته و در این راه از هیچ کوششی دریغ
نورزیدهاند. در بررسی معماری سنتی ایران و تفاوت ویژگیهای ان با معماری مدرن با
استاد برجسته فلسفه؛ دکتر غلامرضا اعوانی، رئیس هیئت مدیره انجمن حکمت و فلسفه
ایران، رئیس انجمن بینالمللی فلسفه اسلامی، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی و
عضو هیئت مدیره فدراسیون بینالمللی انجمنهای فلسفه جهان به گفتوگو نشستیم که
اکنون گزارش آن از نظر شما میگذرد.
آقای دکتر! بحث
ما در مورد ویژگیهای هنر(معماری) سنتی ایران و تفاوت آن با هنر مدرن است اما لازم
است در ابتدا در این مورد بفرمائید که مهمترین ویژگیهای معماری سنتی چیست؟
هنر و معماری
سنتی دارای خصوصیاتی است که البته به بیان تفصیلی نیاز دارد، ولی به طور خلاصه در
این باره باید گفت که هنر یکی از ابعاد بسیار مهم وجود انسان است، اگر نگوئیم که
مهمترین بعد و ساحت وجودی زندگی انسان روی کره زمین است. اگر ماهیت هنر را مورد
بررسی قرار دهیم به این نکته مهم دست خواهیم یافت.
چرا دلایلی وجود
دارد که هنر جزء مهم و بلکه مهمترین جزء زندگی انسان را تشکیل میدهد؟
به اصطلاح
فلاسفه یک دلیل لمی و یک دلیل إنی برای اثبات این ادعا میآورم؛ دلیل لمی این است
که چیزی که انسان را از همه موجودات متمایز میکند سه اصل است که چنانکه خواهم دید
یک اصل آن مربوط به «هنر» میشود، یک اصل از این سه اصل «عقل الهی» است که حاصل آن
شناخت مطلق یا حق است و این صفت را هیچ موجودی به غیر از انسان ندارد که عقل متکفل
این امر است. اصل دیگر اراده اوست و یا به تعبیر قدما «اختیار» و در اصطلاح امروزه
«آزادی» مینامند. انسان به تنهایی در میان همه موجودات عالم مختار و آزاد آفریده
شده و این یکی از ممیزات انسان است. اصل یا صفت سوم وجود انسان ابداع و اختراع
است. این یک اصل الهی در وجود انسان است که انسان میتواند بیافریند. بعد ابداع
وجودی انسان منشأ هنر است که انسان همه هنرها را بر اساس این اصل به وجود آورده
است. برهان لمی(پیشین) درباره هنر به ما میگوید که ما باید به هنر که جزء مقوم
وجود انسان و مربوط به قوه مبدعه و خلاق و آفریننده اوست توجه داشته باشیم. باید
ببینیم چگونه باید بیافریند و این آفرینش هنری چه معیارهایی دارد.
برهان دوم
إنی(پسینی) است و آن این است که ما همیشه در یک فضای هنری زندگی میکنیم، این فضای
هنری یا یک خانه و یا یک محل کار است. تقریبا بیشتر اوقات خودمان را در یک فضائی
که اثر هنری است صرف میکنیم. بیشتر در منزل و یا محل کار، خیابان، مسجد و یا در
جایی هستیم که بالاخره با یک اثر هنری به معنای عام کلمه ارتباط دارد و این امر
اثبات میکند که هنر در زندگی انسان چه نقشی دارد و کیفیت آن در نفسانیت انسان
تأثیر بسیار مهمی دارد؛ و این چیزی است که اکثر مردم از آن غافل هستند یعنی اینکه
ما در چه خانهای زندگی میکنیم، نوع آن خانه چیست و آن معماری که در ساختن آن به
کار رفته چگونه است در زندگی، نفسانیت و تربیت ما تأثیر بسیار مستقیم، مستمر و
مهمی دارد برای اینکه ارتباط ما با خانه یا محل کار یک ارتباط آنی نیست و دائما
این ارتباط وجود دارد و بنابراین اثر زیادی بر زندگی ما دارد.
در ادامه سؤال
ابتدایی بفرمائید مهمترین ویژگیهای معماری سنتی و تفاوت آن با هنر و معماری مدرن
چیست؟
هنر سنتی
خصوصیات زیادی دارد؛ در هنر سنتی، هنر، فن، علم و حکمت به هم آمیخته شده است و
میان اینها جدایی وجود ندارد، برخلاف هنر جدید که راه صنعت و صناعت از هنر و راه
هر دو از علم و راه هر سه از حکمت، خاصه حکمت الهی جدا شده است. یکی از مشخصات
بارز هنر سنتی، تلفیق و وحدت بخشیدن به این عناصر است که وحدت تجزیهناپذیری را
تشکیل میدهد که هنر با صنعت، هنر و صنعت با علم، هنر و صنعت و علم با حکمت الهی عجین
است و وحدتی را تشکیل میدهد. بنابراین این امر یکی از مقومات هنر سنتی است.
در دوره مدرن
هنر از صنعت جدا شده است. صنعت، ماشینی شده و هنر به یک حوزه خیلی خاصی که بیشتر
جنبه تجملی دارد محدود شده و شامل تمام زندگی انسان نمیشود، به معنای سنتی کلمه،
هنر یک معنای عامی دارد که ابعاد مختلف زندگی انسان را در بر میگیرد و شامل
معماری هم میشود. تمام صنایعی که در قدیم وجود داشتند بنابر اصلی که گفتیم از
اقسام هنر بوده است، یعنی صنعت هم جزو هنر بوده و هنر با علم و حکمت وحدت داشته
است.
اگر هنر سنتی را
به این معنا در نظر بگیریم که همیشه صناعت یا فن با هنر و حکمت و علم سر و کار
دارد مثل کار خداوند یعنی خلق عالم است. عالم را نگاه کنید و نظام این عالم را
ببینید، نظام این عالم همین گونه است. شما هنر، صنعت، حکمت و علم را همه با هم میبینید
در همه اینها زیبایی وجود دارد، در نتیجه در هنر قدیم، زیبایی یک اصل است و زیبایی
جزء لاینفک هنر سنتی است، چون با نوعی کمال و کمال نفسانی و وجودی ارتباط
دارد که به نظرم این نکته بسیار مهمی است. امروزه به طور کلی هر علمی ارتباط خود
را با حکمت از دست داده است، نه تنها معماری امروزی، بلکه علوم جدید به طور کلی
ارتباط خودشان را با علم الهی یا حکمت از دست دادهاند و هنر از صناعت جدا شده
است. بنابراین اصل هنر سنتی، معنوی است یعنی پاسخگوی نیازهای مختلف مادی و معنوی
انسان است، انسان ذاتا یک موجود معنوی الهی است و هنر باید پاسخگوی این بعد معنوی
وجود انسان باشد.
هنر چگونه
پاسخگوی این نیاز انسان خواهد بود، منظورم این است که در اثر معماری این نیازها
چگونه پاسخ داده میشود؟
ساختن یک خانه
را مثال میزنم، میتوان خانهای ساخت که فقط نیازهای مادی و بهیمی (حیوانی) انسان
را تأمین کند یعنی خورد و خوراک و خواب و ... را برطرف کند. در آپارتمانهای
امروزین، آشپزخانه، اتاق خواب و ... دارد که فقط و فقط نیازهای حیوانی انسان را
پاسخ میدهد به هر جهت انسان، حیوان پیشرفتهای است. انسان با حیوانات دیگر
اشتراکات زیادی دارد و بنابراین انسان، حیوان خیلی پیشرفتهای است. بنابراین لازم
است نیازهای حیوانی را در حد نیازهای پیشرفته انسانی برآورده کرد. درست است که
لازم است که نیازهای حیوانی او در این حد پاسخ داده شود، اما نباید به این حد ختم
شود. شاید اکثر خانههای امروزین این حالت را دارند. انسان فقط به بعد حیوانی
محدود نمیشود، انسان موجودی معنوی است و دارای فضائل و کمالات نفسانی است و باید
هنر او نمودار بعد فضائل و کمالات وجودی او و پاسخگوی نیازهای معنوی او هم باشد،
نه اینکه نسبت به آنها بیتفاوت بماند. هنر سنتی میتواند تمام نیازهای یک
انسان معنوی را تشخیص و به آنها پاسخ دهد. انسان یک موجود عاقل و شناسای وجود است.
هنر یا میتواند مطابق با اصول و مبادی هستی باشد و یا میتواند از این امور چشمپوشی
کند. قوانین هنری خارج از قوانین هستی نیست، هستی دارای اصول و مبادی است و فهم این
اصول و مبادی، حکمت است؛ هنرمندی که بتواند معرفت و شهود عقلانی از هستی داشته
باشد میتواند این اصول و مبادی هستیشناسی الهی را در هنر خودش متجلی کند؛ یعنی
فهمی از حقایق و مبادی وجود را در هنر متجلی کند.
حکمت در معماری
چه تأثیر و نمودی میتواند داشته باشد؟
دو گونه علم
وجود دارد؛ علم بریده از حکمت و علمی که متصل با حکمت است. حکمت به طور کلی فهم
وجود و فهم مبادی و اصول وجود است. حکیم کسی است که مبادی وجود را میفهمد و به
مبادی کلی هستی پی میبرد. ممکن است علم به این امور بیتفاوت باشد و اصلا توجهی
به اینها نداشته باشند. در واقع علوم جدید نسبت به این مبادی تقریبا بیتفاوتاند
یا اصلا توجهی ندارند، اما حکمت الهی میتواند در هنر هم متجلی شود یعنی هنرمند با
یک اثر هنری و معماری خودش میتواند این مبادی هستی و وجود را از هر حیث در هنر
خودش متجلی کند. هنرمند میتواند در فضایی که تجسم میکند، نوری که در روشنایی
فضا از آن استفاده میکند و ... اینها را متجلی کند. میتوان فضا را امری مادی صرف
در نظر گرفت یا میتوان فضای معماری را بنا به اصول و مبادی حکمی بیان کرد که
اینها با هم خیلی فرق دارد، بنابراین جدایی معماری از حکمت و یا همراه بودن معماری
با حکمت در سبک بیان معماری بسیار تفاوت دارد.
معماری امری
فردی یا شخصی نیست که هنرمند هر چیزی را که بخواهد با تخیل خود انجام دهد یعنی در
واقع اصول هستیشناسی را باید در کار خود لحاظ کند. بنابراین هنر سنتی نیازهای
معنوی انسان را برآورده میکند و معنوی است و به یک معنا میتوان گفت که مقدس است.
هر چیز معنوی، مقدس هم هست. این امر که انسانی که به هنر میپردازد چگونه انسانی
است در معماری امر مهمی است. آیا انسانی معنوی است که عالم را معنوی و الهی میبیند
و یا این گونه نیست. همچنین این امر که انسانی که برای او معماری و فضایی را ایجاد
میکنیم، چگونه انسانی است این امر هم نقش مهمی در معماری دارد. بالاخره انسان به
تعبیر قرآن موجودی است که از اسفلالسافلین تا اعلی علیین میتواند ظهور داشته
باشد. مخاطب معماری چگونه انسانی است؟! انسان مورد نظر هنر معنوی یک انسان به
معنای انسان کامل، معنوی و الهی با تمام نیازهای اوست و بنابراین در واقع هنر سنتی
به نفس انسان برای رسیدن به کمال معنوی کمک میکند. به تعبیر دیگر هنر یا میتواند
بازدارنده راه کمال معنوی باشد یا میتواند به انسان در پیمودن کمال معنوی کمک کند
و این امر بستگی به این دارد که ما چه هنری را به کار ببریم، هنر معنوی و الهی و
مقدس که آیا معنای دقیق کلمه نیازهای معنوی انسان را برآورده میکند یا نه؟!
شاخصها و
معیارهای معماری سنتی چیست و چگونه میتوان تشخیص داد این معماری سنتی چه ترکیب و
نمادی ایجاد کرده است که نیاز معنوی انسان را پاسخ میدهد و معماری و هنر مدرن نمیتواند
این کار را انجام دهد؟
اتاقی را در نظر
بگیرید که به سبک معماری مدرن ساخته شده است، این اتاق صرفا جایی برای سکونت است.
مثل اکثر خانههای امروز فضایی صرفا کمی است. تأکید کرده بودم که معماری یا هنر
باید به انسان کمک کند تا او به کمال معنوی برسد، باید ببینیم که آیا این خانه ممد
انسان در این سیر و استکمال معنوی هست یا نیست؟! اگر صرفا مبنای کمی داشته باشد و
کیفیت مد نظر نباشد و کمیت صرف مورد توجه باشد این بنا تنها ابعادی دارد، چاردیواری
محصور و انسان در آن زندگی میکند و فقط نیازهای مادی او را برآورده میکند یعنی
فقط به ضروریاتی که انسان از آن گریز و چارهای ندارد و به آن نیاز دارد بسنده میکند.
هدف از ساخت این خانه فقط این امر است که ضرورتی را برآورده کند تنها جایی باشد که
او در آن سکنی گزیند، طوری نیست که به هر جهت نیازهای معنوی انسان را برآورده
سازد.
معماری باید
طوری باشد که به اصطلاح در انسان، حس تفکر و تأمل ایجاد کند و ارتباط با هستی صورت
گیرد. در بیشتر خانههای قدیمی در هر لحظه این امکان وجود داشت که انسان با آسمان
و فضای نامتناهی ارتباط برقرار کند. انسان احساس میکرد که جایی که در آن زندگی میکند
جزئی از آن فضای نامتناهی است، به نحوی این ارتباط برقرار میشد یا حداقل حیاطی در
خانهها وجود داشت، اما بیشتر خانههای کنونی این امکان را ندارند و انگار انسان
در زندان به سر میبرد، یعنی دیگر انسان مجال تفکر ندارد. آپارتمانهای
امروزین در واقع یک زندان محترم است، انسان معاصر در فضایی زندگی میکند که او را
محدود میکند؛ یک فضای محدود کمی که هیچ ارتباطی با عالم خارج ندارد. در واقع این
حالت چنان که گفته شد، یک زندان محترم است منتها زندانی که خیلی بهتر ساخته
شده است و به هر طرف که نگاه میکنیم دیوار است، اما خانههای قدیم این گونه نبوده
است.
انسان باید
احساس کند که همیشه با فضای نامتناهی ارتباط دارد. انسان برای نامتناهی ساخته شده
است و در واقع محصور کردن فضای نامتناهی و در یک فضا ماندن اصولا ممد زندگی معنوی
انسان نیست و انسان را محدود میکند. میبینیم برخی از کسانی که در آپارتمانها
زندگی میکنند نوعی دلسردی، پژمردگی، افسردگی و یأس دارند. انسان برای تأمل، تفکر،
اندیشیدن درباره هستی و ... ساخته شده است. هر انسانی ذاتا عاقل است و باید طوری
باشد که نوع معماری او را در یک فضایی قرار دهد که با فضای هستی و عالم و آن رمز و
راز عالم در ارتباط باشد، یکی باشد و وحدت داشته باشد و این زمانی است که معمار
آنرا درک کند و بتواند آنرا بیان کند. وقتی که نسبت به آن بیتفاوت باشد و برای او
مسأله مهمی نباشد اصولا اثر معکوسی دارد. ثانیا عالم، عالم معانی است یعنی معماری
فقط برپا کردن دیوار و نهادن سقف و ... نیست. معمار باید بتواند معانیای چون وحدت
و کثرت را به صورت رمزی در معماری بیان کند تا فضاها پاسخگوی ابعاد مختلف وجود
انسانی باشد. انسان یک موجود بسیار بسیار پیچیدهای است. هر فضایی باید پاسخگوی
بعدی از ابعاد وجودی انسان باشد، اگر شما به یک ساختمان نمونه قدیمی نگاه کنید طاقهای
مختلف و فضاهای مختلف دارد و هر کدام از اینها واقعا یک نوع تنوعی است که پاسخگوی
نیازهای درونی و ساحتهای مختلف وجود انسان بود.
معماری سنتی ایران
بعد از اسلام دارای چه ویژگیهایی است؟
معماری ایران
بعد از اسلام دارای ویژگی خاصی است و واقعا حکمت وحیانی را در قالب معماری بیان
کرده است. حکمت، بینش الهی است و در واقع باطن وحی است و به بهترین وجه در معماری
ایرانی اسلامی نمود دارد. به طور کلی معماری اسلامی هر جا که اسلام نفوذ کرده
متجلی شده است و به نظرم این یکی از بزرگترین معجزات وحی است که وحی میتواند هنر
را متحول کند و در واقع حکم کیمیا دارد. معمولا مراد از کیمیا این است که مس را
تبدیل به طلا میکند اما کیمیای معماری بالاتر از کیمیا به معنای متعارف است برای
اینکه خشت، خاک و گل و ... را تبدیل به آثار هنری کرده است که بسیار باارزش است.
هنرمند اسلامی با الهام گرفتن از باطن وحی توانسته است همان مبادی وحی را، هم اصول
و هم فروع را در هنر و خاصه در معماری به کار ببرد.
بزرگی این گونه
اظهار نظر کرده و گفته است بهترین راه برای شناختن اسلام این است که وقتی معماری
اسلامی را در سراسر کشورهای اسلامی مطالعه کنیم ما وحدتی را مشاهده میکنیم و میبینیم
که تمام اصول وحیانی در آن متجلی است. مثلا اصل توحید یعنی ارتباط بین وحدت و کثرت
به بهترین وجهی در معماریهای بزرگ اسلامی به کار رفته است. در ساخت گنبد و یا
ساختن یک فضا، اصل توحید را میتوان دید و نمودی از اصل نبوت و ولایت را میتوان
در آن متجلی دید. فضا، فضای مقدس است یعنی شما وقتی که از یک فضای بیرونی وارد
فضای مسجد میشوید وارد یک فضای مقدس الهی میشوید که شما را به عبادت دعوت میکند
و ما را در فضایی روحانی قرار میدهد و آماده عبادت میکند گویی عینا در حضور
خداوند هستیم. بر روی این امر تأکید میکنم که معماری سنتی چه در خانه، چه در
بازار، چه در مسجد طوری است که معماری غیبت نیست، بلکه معماری حضور الهی است. این
ویژگیها در معماری سنتی ادیان دیگر هم دیده میشود مثلا وقتی که وارد کلیسای
نوتردام در پاریس میشوید که متعلق به هزاران سال قبل است در آن انگار حضور الهی و
تمام مراتب طولی وجود را ادراک میکنید و خود را در حضور حق و فرشتگان میبینید
یعنی فضا این قدر مهم است و طوری ساخته شده که هنرمند روح و باطن وحی را در آن
متجلی میکند. به طور کلی میتوان گفت فضاهای سنتی چه خانه، چه بازار که محل
دنیاست، چه میدان مثل میدان امام اصفهان، چه مسجد و ... همیشه و کم و بیش حضور
الهی را تداعی میکند؛ البته در مسجد این حالت بیشتر احساس میشود، اما در خانه هم
وضعیت همین طور است. خانهها هم طوری ساخته شده است که محل انس و حضور است و حضور
الهی را تداعی میکند و شما میتوانید در آن نماز بخوانید و فضای مقدس دارید، اما
این ویژگیها در فضای معماری امروزی کمتر دیده میشود. معنای حضور الهی است که در
معماری سنتی دیده میشود، اما در معماری غیر سنتی بیشتر مساجد و کلیساهایی که
ساخته میشود با مکانهای دیگر مثل کوچه و خیابان فرقی ندارد یعنی یک فضای عرفی
است. این کمال هنرمند اسلامی است که میتواند اصول و مبادی وحی را طوری در معماری
پیاده کند که حضور الهی را تداعی کند و اصلالاصول دین اسلام را که همان اصل توحید
است بتواند با بیان وحدت در کثرت ترسیم نماید. مثلا گنبد از یک نقطه شروع میشود و
بر روی یک چهار طاق قرار دارد و بعد مقرنسکاریها به چشم میخورد و به تدریج
کثرت ایجاد میشود یعنی به بهترین وجهی اصل توحید به صورت مسأله وحدت و کثرت در
این معماری تجلی یافته است.
دیدگاهی که در
همه ادیان و خاصه در اسلام وجود دارد فرق بین حق و خلق است؛ خدا و عالم. انسان
مخلوق است و ابدی نیست، عالم فناپذیر است. «کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ: هرچه بر
[زمین] است فانیشونده است.»*«وَیَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ
وَالْإِکْرَامِ: و ذات باشکوه و ارجمند پروردگارت باقى خواهد ماند.» (آیات 26 و 27
سوره الرحمن) معماری سنتی هم بیان وجه الهی است و هم در عین حال فناپذیر بودن عالم
را به خوبی نشان میدهد. معماری سنتی کم و بیش این دو وجه فنا و بقا را متجلی میسازد
این ویژگیها را در هنرهای دینی و خاصه اسلامی کم و بیش میبینیم. بهترین آثار هنر
سنتی با اینکه قرنها دوام داشتهاند، ولی در عین حال از یک نوع تواضع و حالت فنا
برخوردارند، معماری سنتی مثل آسمانخراشی نیست که در مقابل آسمان قد برافراشته باشد
و آسمان را به چالش بکشد. هنرمند سنتی هم خودش به عنوان یک هنرمند میداند که فانی
است و هم میداند که ماهیت این دنیا فناست یعنی حالت فناپذیری را در اثر خودش میآفریند
و نوعی تواضع را در برابر این امر نشان میدهد که این عالم نهایت کار نیست. شما میتوانید
در یک شهر سنتی اسلامی این را به وضوح ببینید که عالم یک جنبه فانی دارد و باقی
نیست یعنی ماهیت این جهان مرگ و فناست و جهان بقا و ابدیت نیست. هنرمند سنتی از
این مسأله واقف است که در واقع انسان برای ابدیت ساخته شده است اما ابدیت را در
این عالم نمیتوان جستوجو کرد.
مخاطب معماری و
هنر در معماری سنتی و معماری مدرن با هم فرق دارد، براساس مطالبی که شما گفتید
مخاطب معماری سنتی انسان الهی است و مخاطب معماری مدرن انسان سکولار است؟!
در هنر جدید
مخاطب، انسان دنیوی است و صرف نیازهای دنیوی او را برآورده میکند، اما در هنر
سنتی میزان انسان الهی است، انسانی که خلیفةالله است و تمام صفات الهی را دارد، و
هنر باید نیازهای وجودی او را برآورده کند و ممد او در رسیدن به این کمالات باشد.
در معماری مدرن ممکن است معمار به خداوند اعتقاد داشته باشد اما اعتقاد او
در معماری او تأثیری ندارد و با علمی که آموخته معماری میکند و علم او با حکمت
الهی وحی چندان مرتبط نیست.
معماری مدرن نه
تنها نیاز معنوی انسان را پاسخ نمیدهد، بلکه سدی در مقابل آن است. انسان ذاتا
خداجوست و دانسته یا نادانسته، خواسته یا ناخواسته خدا را طلب میکند وقتی انسان در
طبیعت و یا در بیابان و دشت و کوه و کوهسار است با جاهای دیگر فرق دارد در این
مکانها انسان با طبیعت انس میگیرد و حضور الهی را درک میکند. دیدن آن همه مناظر
زیبا حس زیبایی را در او برمیانگیزد و او را به تأمل و تفکر وا میدارد. انسان
ذاتا برای تفکر آفریده شده است و معماری باید جنبهای باشد که این حس تفکر و تأمل
او را برانگیزد و این کم و بیش در معماری سنتی وجود دارد. رشد و تعالی روحی و
معنوی انسان نباید سد شود، بنده وقتی که در یک خانه بسته باشم فکر میکنم که این
خانه سدی در مقابل من برای تفکر است، یعنی دیوار و سقفی که روبروی ما قرار دارد
شرایطی ندارد که در واقع ممد ما باشد تا به تأمل بپردازیم. وقتی که در آپارتمانهای
امروزی زندگی میکنیم، گوئی در آسمان و آسمان معنوی بر ما مسدود شده است. اینها در
نفسانیت انسان بسیار تأثیر دارد. اثر معماری از لحاظ سمبولیزم، رمز و تمثیل و
ساختار میتواند انسان را در یک فضای تفکر الهی قرار دهد، معماری قدیم کم و بیش از
چنین خصوصیتی برخوردار بوده است و انسان را مسدود نمیکرد و فضاهای متفاوت داشته
است.
در معماری قدیم
انسان به طور دفعی از یک فضا وارد فضای دیگری نمیشد، مثلا از در خانه ابتدا وارد
هشتی میشدید که هشتی برزخ بین بیرون و درون است، و بعد وارد ایوان، مهتابی،
دالان، بیرونی، اندرونی، بالاخانه، زیرزمینی، حیاط و ... میشد و هر کدام فضایی
بوده که در واقع معنایی داشته و پاسخگوی بعدی از ابعاد وجودی انسان بوده است.
معماری سنتی فقط و فقط برای استفاده نبوده است اما معماری مادی بیشتر برای مصرف
صرف در نظر گرفته میشود. معماری امروز غالبا بساز و بفروش است برای سود بیشتر،
محلههای چند سال پیش ساخته را خراب میکنند و دوباره میسازند. در قدیم بیشتر
زیبایی ذاتی(نه زیبایی تحمیلی) مد نظر بود. زیبایی باید ذاتی و درونی باشد، عالم
زیباست برای اینکه زیبایی آن درونی است یعنی چیزی از بیرون نیست. مربوط به ذات
عالم است. برای اینکه نمودار کمال است. برای اینکه از علم و حکمت متعالی نشأت
گرفته است و این کمال درونی ذاتا موجب زیبایی بیرونی شده است. هنرمند هم میتواند
این زیبایی درونی را در هنر خود جلوهگر سازد، ممکن است معماری مدرن زیبایی بیرونی
داشته باشد اما زیبایی باید درونی باشد. زیبایی درونی با زیبایی درونی انسان
ارتباط داشته نه با زیبایی ظاهری جسمانی. زیبایی درونی انسان عبارت از فضائل و
کمالات نفس است. انسان سنتی همیشه در راه استکمال و تکمیل نفسانی است که از آن به
فضائل نفس تعبیر میشود. معماری میتواند در رشد این کمالات نفسانی ممد باشد و کمک
کند، بیتفاوت نیست و چنان که گفتم میتواند اصولا بیان حکمت باشد. متأسفانه چیزی
که اکنون اتفاق افتاده این است که ما تا حد بسیار زیادی آن هنر قدیم را از دست
دادیم. جهانبینی سنتي و وحیانی نمیتواند به هنر بیتفاوت باشد اصول هنر هم باید
از مبادی وحی ناشی شود. نمیتوان گفت که من در دلم به چنین چیزی اعتقاد دارم ولی
هنر را از بیرون میگیرم، چنین چیزی امکان ندارد و محتوم به شکست است. اگر ما
نتوانیم معماری و هنر خودمان را مطابق با اصول وحیانی تطبیق دهیم، این یک خطری
برای این جامعه است.
به نظر میرسد
یکی از ویژگیهای معماری سنتی، تطبیق معماری با محیط بود، تبیین شما از این ویژگی
چگونه است؟
معماری سنتی یک
معماری مطابق با فطرت الهی انسان از یک طرف و طبیعت پیرامونی او از طرف دیگر بوده
است، فطرت معنای طبیعت هم دارد، پس معماری هر منطقهای باید با شرایط طبیعی آن
هماهنگ باشد معنای دیگر فطرت هم فطرت خود انسان است. به طور کلی اگر بخواهیم وجود
انسان را خلاصه کنیم چند بعد دارد که معماری باید به این ابعاد پاسخ دهد؛ پائینترین
سطح این ابعاد بدن انسان است که باید در بنای ساخته شده راحت باشد.
معماری جدید به این مقوله توجه دارد، البته معماری قدیم هم به این مسأله بیاعتنا
نبوده است، اما وجود و فطرت انسان به بودن جسمانی او خلاصه نمیشود، قوای باطنی
مثلا قوه خیال او هم باید راحت باشد. یعنی معماری باید پاسخگوی قوه خیال او باشد.
انسان علاوه بر قوه خیال دارای نفس ناطقه است و به یک معنا باید معماری نیازهای
نفس ناطقه را برآورده کند. منظور از نفس انسان، نفسانیت او نیست؛ نفس انسان یعنی
کمالات نفسانی او. در واقع انسان نفس، بدن و روحی دارد و هنر اسلامی نمیتواند از
نیازهای نفسانی و رودخانه او چشمپوشی کند، شاید بتوان گفت که معماری مدرن پاسخگوی
کمالات نفسانی و روحانی انسان که از آن به فضائل تعبیر میشود نیست و معماری سنتی
به همان اندازه انسان را در آن بعد کمالات نفسانی و نیازهای روحانی در نظر میگیرد.
اگر هنر اسلامی
است، چرا اینقدر تنوع وجود دارد به عبارت دیگر برخی از کارشناسان این مساله را
مطرح می کنند که چرا هنر اسلامی در ایران با هنر اسلامی در مصر یا هنر اسلامی در
مراکش فرق دارد و با این روند میخواهند بگویند که این هنر ایرانی است؟
جهان ما جهان
تنوع است، عالم ما عالم کثرت است. اصولا خود عالم اقتضای کثرت، تعدد و تنوع دارد.
طبق اصل ظهور درست است که خداوند احد واحد است، ولی در مظهر اسمای حسنا در این
عالم ظاهر شده است و ظهور اقتضای کثرت دارد، بدون کثرت امکان ظهور وجود ندارد در
عین اینکه در این عالم شما وحدت را در همه جا میبینید. عالمی که به چشم میبینیم
فقط یک عالم است و شگفتی در اینجاست که عالمی که با چشم میبینیم یک عالم است و
عوالمی هست که با چشم دیده نمیشود و وقتی از این عالم و از این دنیا رفتیم این عوالم
دیگر ظاهر میشود حتی این عالمی که ما با چشم میبینیم با تمام اجزای آن اتمها،
مولکولها، ستارگان، کهکشانها، خورشید، و ... یک وحدت چشمگیری را نشان میدهد،
این عالم با کثرت نامتناهی اجزای آن وحدتی را نشان میدهد که با یک نظم خیرهکننده
کار میکند. از نظر بزرگان و گذشتگان ما این وحدت عرضی عالم که ممکن است روزی از
بین برود، دلیلی بر وحدت ذاتی حق است. هر وحدت عرضی و هر چیزی که در این عالم وجود
دارد مادامی که وجود دارد و از میان نرفته است وحدت دارد. عالم بیان وحدت در کثرت
است، خود عالم وحدتی است، اما کثرت دارد. بنابراین هر چیزی که در این عالم وجود
دارد اقتضای تکثر و تعدد دارد و هنر هم از این امر مستثنی نیست و مطابق اصل ظهور
هر معنایی که در جایی ظاهر میشود تابع مظهر است. معنا همان معناست، اما ظاهر
احکام محل ظهور را قبول میکند.
مبادی وحیانی که
گفته شد در همه معماریها وجود دارد هیچ کدام از مبادی تخلف نمیکنند اما ظهور این
مبادی جاویدان تابع شرایط زمانی و مکانی است همه معماریهای اصیل اسلامی همین گونه
هستند مثلا مساجد قیروان مراکش، ابن طولون قاهره، مسجد امام اصفهان، مسجد جامع شیخ
لطفالله، مسجد سمرقند و ... همه در حفظ مبادی که بنده به آن اشاره کردم پایبند
اند، اما شرایط زمانی، مکانی و جغرافیایی فرق میکند. به هر جهت انسان دارای دو
بعد است انسان علاوه بر اینکه یک بعد ازلی و ابدی دارد، بعد خاکی هم دارد از گل
سرشته شده است و تابع شرایط زمانی و مکانی است؛ شرایطی که در شمال آفریقا حاکم است
همانی نیست که در سمرقند وجود داشته است. بنابراین هنر و معماری تابع مقتضیات زمان
و مکان هم هست و به همین خاطر تنوع و تکثر دارد. این تنوع هم ناشی از کمال است و
هرگز نشانه نقص نیست یعنی در واقع همان اصول و مبادی جاویدان به شکلهای گوناگونی
که مطابق با مقتضیات گوناگون زمانی، مکانی و فرهنگی است بیان میشود.
همان طور که شما
فرمودید اکنون هنرمند مدرن از حکمت جدایی پیدا کرده و این مهمترین آسیب به معماری
مدرن است، این آسیب چگونه قابل رفع است؟
اکنون من میتوانم
چیزی را از کتابی رونویس کنم این کار خیلی آسان است و اصلا میتوانم کتابهایی را
هم تدریس کنم. اما کار بسیار بسیار دشوار این است که امری را شهود کنیم. حتی تدریس
ممکن است تصوری باشد و تصوری در ذهن من ایجاد کند اما هنرمند باید یک مطلب را شهود
کند و آن را به چشم قلب ببیند یعنی مقام تصور برای این کار کافی نیست. هنرمند
اسلامی باید صاحب فهم عمیق و دقیق و کشف و ذوق عمیق باشد که آنرا ببیند و معانی را
مشاهده کند. بنابراین از این امر میتوان به الهام تعبیر کرد چون الهام شهودی است،
نه تصوری. هنرمند باید شهود کند و آن شهود الهی خود را که منبعث از وحی است و از
آن به حکمت تعبیر میکنیم در اثر هنری خود منعکس کند که این کار فوقالعاده دشواری
است که نیاز به تمرین زیادی دارد؛ اولا ذوق میخواهد ذوق به معنای عرفانی و حکمی
کلمه نه به معنای حسی کلمه که امروزه به کار میرود، شهود، شهود الهی و الهام است.
بنابراین این امر فقط و فقط با مطالعه انجام شدنی نیست. هنرمندان برای کسب این
معرفت فقط به دنبال مطالعه کتاب نرفتند و دوره این چنینی را نگذراندند اما با
تعلیم و تربیت استادان و راهنمایان و مربیان و با نوعی شهود اینها را کسب کردند و
سنت الهی به آنها اجازه چنین کاری را داده است و این امر بی شک با یک نوع تربیت
عالی نفس همراه بوده است که به مدد آن توانستهاند به آن مرتبه معرفت و معرفت
شهودی برسند.
قوه خیال سهم
انکارناپذیری در بیان هنری داده، تزکیه خیال و پیراستن آن از شیطان وهم و هوای نفس
هم جزئی از برنامه تربیتی هنرمند سنتی به شمار میرفته است. قوه خیال او چنین
تمرین و ممارستی را دارد که آن معانی عالی الهی را به شکل صور خیالی ترسیم کند تا
بتوانند در قالب ماده خارجی امکان تبلور و تحقق داشته باشند. برای انجام این امر
اولا باید معانی صورت خیالی پیدا کند و در خیال او آن معانی تجسم و تمثل یابند و
بعد صورت خارجی مادی پیدا کنند و ماده باید دوباره از این طرف یک نوع تلطیف و
تصعید و روحانی شود تا برای بیان آن معانی قابلیت پیدا کند. هم باید از این طرف
جسم و ماده تلطیف شود و هم از آن طرف باید معانی روحانی الهی به مرتبه خیال تنزل یابند
و واقعا قالب مادی بگیرند و در این صورت این امکان هست که در عالم واقع این آثار
هنری به وجود بیاید.
منبع: روزنامه اطلاعات؛ سهشنبه 6 دیماه 1390