مقالات

ایرانیان و پایه‌گذاری و گسترش علوم اسلامی

دکتر مهدی محقق ـ عضو پیوسته فرهنگستان  ۱۳۹۸/۱۱/۲۳
ایرانیان و پایه‌گذاری و گسترش علوم اسلامی
دکتر مهدی محقق ـ عضو پیوسته فرهنگستان

 

 

نهج‌البلاغه کتابی بی‌نظیر و فاخر است و همان‌طور که از نامش پیداست، از نهایت بلاغت و زیبایی برخوردار است. جاحظ که خود از علمای بزرگ است، با اینکه چندین جلد کتاب نوشته است، آرزو می‌کرده که: «ای کاش همه کتاب‌هایم بدون نام من منتشر می‌شد، ولی یک خطبه از علی(ع) به نام من در تاریخ باقی می‌ماند!» سخنان علی(ع) که در نهج‌البلاغه آمده، در ادبیات ما تأثیر فراوانی داشته و شعرای ما از سخنان ایشان الهام گرفته و اشعار زیبایی سروده‌اند؛ مثلا علی(ع) در نهج‌البلاغه خطاب به دنیا می‌فرماید: «یا دنیا یا دنیا، الیک عنّی... غُرّی غیری: ای دنیا، ای دنیا! از من دور شو و غیر مرا بفریب» (حکمت شماره ۷۷). ناصرخسرو هم این را گرفته و سروده است:

از من چو شناختم تو را، بگذر                     آنگه بفریب هر که را خواهی

 

یا مثلا در تشبیه دنیا به زنی که می‌خواهد با زیبایی خود عوام را بفریبد، باز ناصرخسرو گوید:

ای پسر، گیتی زنی رعناست بس غرچه‌فریب            فتنه سازد خویشتن را چون به دست آرد عزب

 

یعنی دنیا عاقل را نمی‌تواند بفریبد، بلکه ابله را می‌فریبد. در جای دیگر حضرت(ع) درباره دنیا می‌فرماید: «قد طلقتک ثلاثا لا رجعه فیها: تو را سه‌طلاقه کرده‌ام تا بازگشتی نباشد» (نهج‌البلاغه، حکمت ۷۷) و ناصرخسرو نیز در همین معنی سروده است:

این جهان پیرزنی سخت فریبنده‌ست                        نشود مرد خردمند خریدارش

  پیش از آن کز تو ببرّد، تو طلاقش ده                          مگر آزاد شود گردنت از عارش

 

و عطار با استفاده از همین کلام علی(ع) می‌گوید:

از آن جستی به دنیا فقر و فاقه                    که دنیا بود پیشش سه‌طلاقه

 

یا مثلاً شاعر دیگر می‌گوید: «دنیا سرای رهگذر است ای پسر...» همچنان که حضرت(ع) می‌فرماید: «ایها الناس انّما الدنیا دار مجاز و الآخره دار قرار. فخذوا من ممرّکم لمقرکم: ای مردم! دنیا سرای گذر و آخرت خانه جاویدان است. پس از گذرگاه خویش برای سرمنزل جاودانه توشه برگیرید.» (خطبه ۲۰۳) و در جای دیگر می‌فرماید: «انّ المرء اذا هلک قال الناس ما ترک؟ و قالت الملائکه ما قدم: کسی که بمیرد، مردم می‌گویند چه باقی گذاشت؟ اما فرشتگان می‌گویند چه پیش فرستاد؟» (همان). سعدی با استفاده از همین دو کلام علی(ع) می‌گوید:

برگ عیشی به گور خویش فرست               کس نیارد ز پس، تو پیش فرست

 

علی(ع) در جای دیگر می‌فرماید: «لُبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا: اسلام را چون پوستینی واژگونه می‌پوشند» (خطبه ۱۰۸) و ناصرخسرو با استفاده از این سخن می‌گوید:

جهل و بی‌باکی شده فاش و حلال                           دانش و آزادگی گشته حرام
باشگونه کرده عالم پوستین                                   زادمردان بندگان را گشته‌ رام

 

و همچنین صدها کلامی که از علی(ع) نقل شده است و در ادبیات فارسی به کار رفته است و مورد استفاده قرار گرفته است. نهج‌البلاغه دریایی است و وجه تسمیه‌اش هم درست است: «روش و نهایت آموختن بلاغت» و بلاغت و فصاحت یکی از علوم اسلامی است. «فصاحت» بیشتر راجع به لفظ است و «بلاغت» راجع به معناست و علما می‌گویند: سخن باید مطابق با قواعد لغوی و صرفی و نحوی باشد تا سنگین بر زبان و گوش نباشد و این علامت فصاحت است. بلاغت یعنی سخن باید مقتضای حال باشد؛ مثلا شما سخنی که با پدرتان می‌گوئید، فرق می‌کند با سخنی که با بقال سرکوچه می‌گوئید. این انسان داناست که باید بداند سخن باید مقتضای حال باشد. شاعری در این مورد چنین سروده است:

تا سخن زیبا شود یا شعر شیواتر کلام                      نکته‌ها باید رعایت کرد از حال و مقام
     
لا تَقُل بُشری سرود آنگه ولکن بُشرَیان                      ز افتتاح زشت فاسد گشت حُسن اختتام

 

شاعر دیگری گفته بود: «لا تَقُل بُشری ولکن بُشرَیان». می‌خواسته تبریک بگوید، ولی با فعل نفی شروع کرده گفته: «تبریک مگو، ولی دو تبریک بگواختتام کلام را خوب گفته، یعنی باید دو تبریک گفت؛ ولی چون با نفی شروع کرده، زیبایی اختتام نیز از دست رفته است و آن اولی او را جواب گفته است. بعد برای اثبات زیبایی شروع کلام به آیه‌ای از سوره مبارکه یوسف اشاره کرده و می‌گوید:

آن‌که «اَدلی دَلوَهُ» چون دید یوسف را به چاه                          ابتدا فرمود: «یا بُشری»، سپس «هَذا غُلام»

 

پس سخن باید مقتضای حال باشد تا بلیغ و زیبا باشد و از این جهت است که هر بلیغی فصیح است، ولی هر فصیحی بلیغ نیست؛ یعنی ممکن است سخنی مطابق قواعد صرفی و نحوی و لغوی باشد، ولی بر حساب مقتضای حال و مقام گفته نشده باشد. نهج‌البلاغه این‌گونه نیست، هم فصیح است و هم بلیغ؛ یعنی برنامة بلاغت است و بلاغت هم از علوم اسلامی است که بنیانگذارش ایرانی‌ها بودند. مهمترین کتاب در بلاغت، «مَطوّل» سعدالدّین تفتازانی است و تفتازانی در مشرق ایران بوده و خود این کتاب هم شرحی است بر کتاب «تلخیص المفتاح» خطیب قزوینی که او هم ایرانی است. تمام بنیانگذاران علوم اسلامی ایرانی بوده‌اند؛ مثلا در تفسیر قرآن در مکتب اشعری، «تفسیر کبیر» فخر رازی است. اگر بر اساس مکتب معتزلی خواسته باشید، «تفسیر کشّاف» زمخشری است. اگر براساس مکتب شیعه خواسته باشید، «تفسیر مجمع‌البیان» طبرسی یا «تبیان»‌ شیخ طوسی است. پس بنیانگذاران علوم قرآنی هم ایرانی بوده‌اند.

صرف و نحو عربی هم به دست ایرانی‌ها نوشته شده است. سیبویه که قواعد این علم را نوشته، اهل استان فارس است. فیروزآبادی که مهمترین کتاب لغت عربی به عربی را نوشته، به نام «قاموس»، اهل فیروزآباد فارس است. وقتی او این کتاب را نوشت، رفت پیش عربها و گفت: «خُذوا لسانکم من ید رجُل اَعجَمی». چون عربها به ما می‌گفتند عجم (یعنی گنگ و لال)، او خواست با این حرف بر سر آنها بکوبد، گفت: «زبان خودتان را از دست کسی بگیرید که شما به او می‌گویید بی‌سواد و گنگ و لال و کُندزبان!» افتخار برای کدام یک از کشورهای اسلامی به جز ایران است که صرف و نحو عربی و لغت عربی به دست آنها تدوین شده باشد؟

ابن‌خلدون تونسی می‌گوید: «پایه‌گذاران علم اصول و فقه، ایرانی‌ها بوده‌اند.» چون اصول فقه را شیخ طوسی با نوشتن کتاب «العُدّه فی اصول الفقه» پایه گذاشت تا برسد به زمان شیخ انصاری و آخوند خراسانی. شیخ انصاری صاحب کتاب «رسائل» و «مکاسب» است و آخوند خراسانی صاحب کتاب «کفایه الاصول»؛ همه ایرانی بوده‌اند. این افتخار برای هیچ‌یک از کشورهای اسلامی نیست، به جز ایران و نسل جوان باید این سنت را در اینجا نگه دارد و به گذشته اکتفا نکنند که ابن‌سینا داشتیم، فارابی داشتیم؛ سهروردی داشتیم، ملاصدرا داشتیم و در نتیجه در زمینه علم و دانش ایران بشود بیابان بی‌آب و علف! ایران همان‌طور که همیشه مرکز علوم اسلامی بوده و سرچشمة علوم اسلامی، ایرانی‌ها بوده‌اند، باید به همین صورت باقی بماند نه اینکه مثل سودان و نیجریه بشویم که بهره‌ای از علوم اسلامی ندارند یا حتی خود مصر که حتی یک فیلسوف مثل ابن‌سینا، فارابی، سهروردی و حاج ملا هادی سبزواری ندارند که آخرین اینها بوده است که فلسفه را به شعر درآورده است و شهید مطهری شرح مبسوطی بر «منظومة» او نوشته است و من افتخار داشتم زمانی که در خارج از ایران بودم، با یک استاد ژاپنی (پروفسور ایزوتسو) شرح منظومه را به زبان انگلیسی ترجمه کردم و در نیویورک چاپ شد و در مجلات خارجی نوشتند: «بعد از اینکه «اغراض مابعدالطبیعه» ابن‌رشد به زبان لاتین ترجمه شد، این اولین بار است که یک نظام منسجم فلسفی از عالم اسلام به غرب می‌رود» و بدین‌وسیله نام حاج ملا هادی سبزواری برای اولین‌بار در کتاب‌های غربی وارد شد.

بعد از او هم ما کتاب «قبسات» میرداماد را چاپ کردیم که اصلش به عربی است و سه تا مقدمه دارد: یکی مال هانری کربن است دانشمند فرانسوی، یک مقدمه هم به انگلیسی است دربارة حدوث دهری میرداماد که او مبتکر این موضوع بوده که عالم حادث است نه به حدوث زمانی، چون زمان خودش جزء عالم است، و سومین مقدمه را هم فضل‌الرحمن پاکستانی نوشته که استاد فلسفة دانشگاه آکسفورد بود و تحصیلات طلبگی هم داشت. این علوم باید در این مملکت زنده بمانند. نباید از بین بروند و ایران بشود بیابان خشک که هیچ چیز نداشته باشد، مثل سودان و نیجریه!

غربی‌ها می‌گویند آن روزی که جنازة ابن‌رشد در قُرطبة اسپانیا تشییع شد و رفت زیر خاک، تفکر علمی و فلسفی و عقلی هم در جهان اسلام از بین رفت! من برای اینکه خلاف این را ثابت کنم، همایشی سال ۱۳۸۱ در اصفهان با عنوان «قُرطبه و اصفهان» برگزار کردم که اگر در قرطبه چراغ علم خاموش شد، ولی در اصفهان روشن شد. همین مکتب «حکمت متعالیه» ادامة فلسفه‌ای است که تا حال حاضر در ایران بوده و به وسیله امثال علامه طباطبایی تدریس می‌شده است و یک تفکر زنده بوده که در ایران است. بنابراین در حوزه فلسفه هم بوده است اگرچه در حوزه بیشتر تکیه بر فقه و اصول است، ولی فلسفه هم بوده است.

در مشهد شاگردان میرزامهدی اصفهانی با فلسفه مخالف بودند. من در مشهد که بودم، پیش یک نفر شرح منظومه و منطق سبزواری را می‌خواندم. یک روز آمدم مدرسه، برخی طلبه‌ها گفتند: «شنیده‌ایم فلسفه می‌خوانی! مگر نمی‌دانی فلسفه کفر است؟» گفتم: «من منطق می‌خوانم.» گفتند: «منطق هم مقدمه فلسفه است و مقدمه کفر، کفر است. برو پیش کسی که ردّ آن را تدریس کند.» گفتم: «فعلا در منظومه رسیده‌ام به تقسیم علم به تصوّر و تصدیق»، یعنی اگر ما یک چیزی را به چیز دیگر نسبت دادیم، می‌شود تصدیق و اما اگر چیزی را فکر کردیم، می‌شود تصوّر و می‌گویند این حصر عقلی است. گفتند: «برو پیش کسی که ردّ آن را بگوید!» گفتم: «چیزی که حصر عقلی دارد، ردّی ندارد»؛ مثل عدد که یا زوج است و یا فرد و بعد تو بگویی برو پیش کسی که آن را رد کند و بگوید ما عددی داریم که نه زوج است و نه فرد!

به هرحال ایران از دیرباز مهد علوم اسلامی بوده و ایرانی‌ها پایه‌گذار علوم اسلامی بوده‌اند و امروز نیز باید همچون گذشته این مسیر ادامه یابد و ایران در عرصه علوم اسلامی حرف اول را بزند.

 

 

منبع: روزنامه اطلاعات؛ چهارشنبه ۲۳ بهمن‌ماه ۱۳۹۸

 

 

۱۴۴۴

ارسال نظر


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم اینجا کلیک کنید.

همدان - بنای آرامگاه بوعلی‌سینا - ساختمان اداری بنیاد بوعلی‌سینا

 ۹۸۸۱۳۸۲۶۳۲۵۰+ -  ۹۸۸۱۳۸۲۷۵۰۶۲+

info@buali.ir

برای دریافت پیامک‌های بهداشتی در زمینه طب سینوی، کلمه طب را به شماره ۳۰۰۰۱۸۱۹ ارسال کنید