اشاره: ارتباط میان فلسفه و علوم دقیقه، لزوم
توجه به علوم انسانی در دانشگاههای صنعتی و مهندسی، توجه به خودباوری و رهایی از
خودباختگی علمیـ فرهنگی، روند نزولی دانشگاهها در توجه به ارزشهای علمی و پایین
آمدن کیفیت مدیریت علمی نسبت به گذشته و لزوم توجه به هویت ملی و میراث فرهنگی، مباحثی
هستند که در سالهای اخیر بارها استاد گلشنی تذکر داده است. دکتر مهدی گلشنی،
فیزیکدان و مؤسس گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف، در حالی که این روزها از نحوه
مدیریت علمی دانشگاه، بیتوجهی شورای عالی انقلاب فرهنگی و وزارت علوم به رصد علمی
و فرهنگی در کشور، و وضعیت فرهنگی حاکم بر محیطهای علمی، خسته و به این وضع معترض
است، از اوضاع و احوال گروه فلسفه علم در دانشگاه شریف سخن میگوید. آنچه در پی میآید،
پیشتر در فصلنامه صدرا منتشر شده است.
شکلگیری فلسفه علم در دنیا و ایران
چگونه بود و چه ضرورتی منجر به تأسیس رشته «فلسفه علم» در دانشگاه شریف شد؟
بحثهای فلسفی درباره علم همیشه بوده
است؛ ولی رشتهای به عنوان فلسفه علم در نیمه دوم قرن بیستم ایجاد شد. در تمدن
یونانی و تمدن اسلامی، فلسفه چتری بود بر سر علوم. در شروع علم جدید هم این
مناسبات حاکم بود. نیوتن نام کتابش را «اصول ریاضی فلسفه طبیعی» گذاشت. با آمدن
لاک مکتب تجربهگرایی شکل گرفت؛ یعنی تنها آن معرفتهایی از ما مطرحاند که ریشه
در تجربه دارند. این مکتب کمکم باعث بیرونقی فلسفه در میان عالمان علوم تجربی شد.
با ظهور آگوست کنت در نیمه اول قرن نوزدهم، مکتب پوزیتیویسم شکل گرفت و از طریق
بعضی عالمان، نظیر ارنست ماخ رواج پیدا کرد. سپس در اوایل دهه ۱۹۲۰ مکتب «پوزیتیویسم منطقی» ظهور کرد؛
اما آنچه مطرح میشد، فلسفه علم نام نداشت، بلکه به عنوان مسائل فلسفی در علم مطرح
میشد.
پوپر در سال ۱۹۳۴ کتاب «حدسها و ابطالها» را در نقد
بر پوزیتیویسم منطقی نوشت. از نظر پوزیتیویستهای منطقی، گزارههایی معنادار هستند
که ریشه در حواس داشته باشند. در نیمه دوم قرن بیستم در اروپا و آمریکا بعضی فیلسوفان
علم ظهور کردند که سؤالات اساسی درباره علم، حدود علم، تبیین علم و غیره را مطرح
کردند؛ مانند: لاکاتوش، کوهن و فایرابند. از آن پس، بعضی از دانشکدههای فلسفه
علم در آمریکا و اروپا تأسیس شد.
در ایران بحثهای فلسفی درباره علم،
حدود علم و… مطرح بود، ولی با عنوان فلسفه علم مطرح نبوده است. در ایران قبل از
انقلاب، هم استاد مطهری(ره) و هم جناب آقای دکتر نصر، بعضی مسائل فلسفی علم را
مطرح کرده بودند و بعضی کتابهای غربی هم که درواقع رویه فلسفه علمی دارد، ترجمه
شده بود؛ مثلا کتاب «آیر» را مرحوم بزرگمهر ترجمه و دانشگاه تهران منتشر کرده بود.
کتابهای دیگر هم بود، ولی با عنوان فلسفه علم مطرح نبود، بلکه به عنوان مسائل
فلسفی علم مطرح بود.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران،
آقای دکتر سروش مکتب پوپر را مطرح کردند که یکی از مکاتب فلسفه علم است و توجه
زیادی به آن شد. بعد هم ایشان گروهی را در مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی تشکیل
دادند که درباره فلسفه علم مطالعه کند. ایشان چند سالی هم در دهه ۶۰ در دانشگاه تهران، فلسفه علم را درس
دادند و بنده هم یکی دو سالی در دانشگاه تهران تدریس این درس را ادامه دادم؛ درسی
که در آن مکاتب رایج در فلسفه علم، مربوط به پوپر، کوهن و لاکاتوش و غیره مطرح بود.
مهمترین اقدام ما در ترویج فلسفه علم،
سمیناری با عنوان «فلسفه و روششناسی علوم تجربی» بود که با مشارکت مرکز فیزیک
نظری و ریاضیات، سال ۱۳۶۹
در دانشگاه
صنعتی شریف برگزار کردیم و افراد سرشناس و عدة زیادی مستمع هم در آن شرکت کردند. بعضی
از عالمان ایرانی از آمریکایی و انگلیس و آلمان آمدند. از داخل، جناب آقای دکتر
سروش،حضرت آیتالله مصباح و جناب علامه استاد محمدتقی جعفری، و از آمریکا هم جناب
پروفسور رضا و جناب دکتر حسین پرتوی آمدند و سخنرانی کردند. کنفرانس بسیار خوب بود.
به دنبال این کنفرانس، در اوایل دهه ۷۰ برنامهریزی برای ایجاد رشته فلسفه
علم در دانشگاه صنعتی شریف را شروع کردم. این برنامه در سال ۱۳۷۳ در وزارت علوم تصویب شد و در سال ۱۳۷۴ هم حکم ریاست گروه فلسفه علم دانشگاه
صنعتی شریف برای بنده صادر گردید. از سال ۱۳۷۴ تا سال ۱۳۸۶ ما فقط کارشناسی ارشد فلسفه علم
داشتیم. استادان را هم از دانشگاههای تهران و بعضی شهرستانها دعوت میکردیم. در ۱۳۸۶ دکتری «فلسفه علم و فنّاوری» هم
اضافه شد و از آن سال، مرتب دانشجوی کارشناسی ارشد و دکتری فلسفه علم پذیرش کردیم؛
به جز امسال که متأسفانه دانشگاه جلوی پذیرش دانشجوی دکتری فلسفه علم را برای سال
آینده گرفت. چند سال بعد از اینکه در اینجا رشته فلسفه علم تأسیس شد، در دانشگاههای
دیگر هم فلسفه علم راه افتاد: در دانشگاه آزاد، واحد علوم و تحقیقات، در دانشگاه
صنعتی امیرکبیر، و بعد در دانشگاه اصفهان، و دانشگاههای دیگر هم در مقام تأسیس
این رشته بودهاند؛ ولی متأسفانه ارزش رشتة فلسفه علم و نقشی که در روشنگری شأن
علم و حدود و ثغور علم دارد، نه بر مسئولان کشور و اولیای دانشگاهها روشن است و
نه برای رشتههای علوم پایه و رشتههای مهندسی! به همین دلیل ما همواره با کارشکنیها،
حسادتها و تنگنظریهای اولیای آموزشی این دانشگاه روبرو بودهایم.
این رشته میتوانست بسیار روشنگر باشد
و زمینههای لازم را برای دانشجویان رشتههای مهندسی و علومپایه و غیره فراهم
کند؛ همانطور که در آمریکا صورت گرفته است. در آمریکا که قبلا رشتههای مهندسی یا
علومپایه فقط دروس تخصصی خودشان را داشتند، ولی از سی، چهل سال پیش، دانشگاههای
مهم آمریکا، مخصوصا بعضی دانشگاههای مهم در تکنولوژی (مثل امآیتی یا انستیتوی
تکنولوژی کالیفرنیا)، فلسفه و فلسفه علم را وارد کردند و اهمیت زیادی به آن دادند.
در انگلیس هم بخشهای فلسهه علم، در بعضی دانشگاهها (مثل کمبریج و غیره) دایر شده
است و بسیار هم فعال هستند.
به نظر من فلسفه علم میتواند نقش
بسیار روشنگرانه داشته باشد؛ مخصوصاً در زمان ما که متوجه نقش فلسفه در علوم شدهاند.
به همین دلیل میبینیم که ائتلافهایی در انگلیس و آمریکا برای مطالعات فلسفی علم
در حوزههای کیهانشناسی و فیزیک کوانتوم و غیره ایجاد شده و این برکتزاست؛ ولی متأسفانه
این نسیم بسیار مثبت که در غرب وزیده، به دانشگاههای ما نرسیده است. به همین دلیل
ما با انواع و اقسام کارشکنیها و تنگنظریها روبرو بودهایم.
درباره ضرورت تشکیل فلسفه علم صحبت
کردید. در مورد ضرورت توجه به نقش فلسفه علم و همچنین مفروضات فلسفی هم برای ما
صحبت کنید.
فلسفه در قدیم بر علم حاکمیت داشت و
در یونان قدیم و تمدن اسلامی مثل چتری، بالای سر علم گسترده بود. در قرون وسطی و
نیز در شروع علم جدید هم وضعیت همینطور بود. بعضی از علمای تراز اول در شروع علم
جدید، مثل لایبنیتس، فیلسوف تمام عیاری هم بودند؛ ولی کمکم به علت رواج بعضی
مکاتب تجربهگرا که فقط به آزمایش و تجربه اهمیت میدادند، فلسفه از علوم جدا شد و
علما گرچه دانسته یا ندانسته اصول فلسفی را در علمشان به کار میبردند، دیگر نیازی
به فلسفه نمیدیدند. حتی در بعضی جاها بحثهای فلسفی باعث بدنامی بود.
وقتی بنده در آمریکا درس میخواندم
(حدود پنجاه سال پیش) بحثهای فلسفی اصلا در کلاسها مطرح نبود؛ ولی کمکم به علت
رشد دانشکدههای فلسفه علم و تأمل خود علما، معلوم شد فلسفه نقش مهمی در علم ایفا
میکند و بسیاری از اصولی که دانسته یا ندانسته در علم به کار میروند، اصول عام
فلسفی هستند. به همین دلیل در دو دهه اخیر، تعامل بین عالمان علوم تجربی و فلاسفه
در بعضی از دانشگاههای غرب رونق گرفته است؛ چون متوجه شدهاند که علمْ فارغ از
فلسفه نیست. دانشمندان در دوران طولانی از کتاب مکانیک نیوتن استفاده میکردند،
بدون اینکه توجه کنند این کتاب پر از مفروضات فلسفی است. فلسفه علم میگوید چه
اجزایی در علم وارد میشود، چه چیزهایی حاکم بر علم است، و محدودیتها در کجا وجود
دارد.
این گونه بحثها روشن میکند که همواره
بعضی اصول عام، مسمی به «اصول متافیزیکی»، بر کارهای علمی حاکم است که از تجربه
گرفته نشده است؛ مثلا معلوم شده که در بعضی حوزهها ما چند نظریه داریم که همه
آنها تجارب را توضیح میدهند و تفاوت این نظریهها، در اصول فلسفی حاکم بر آنهاست.
اینها نشان میدهد که چرا فلسفه در علم نقش دارد. در محیط دانشگاهی ما که پوزیتیویسم
بر آن حاکم است، توجه به نقش مفروضات فوق علمی، مهم است. فلسفه علم در تبیین اینگونه
مسائل نقش اساسی دارد.
رابطه گروه فلسفه با دانشکده مدیریت و
اقتصاد چیست؟
یکی از مصیبتها همین است! در دانشگاه
صنعتی امیرکبیر فلسفه علم را داشتند، اما متأسفانه آن را زیرمجموعة دانشکده مدیریت
قرار دادند. اخیراً وقتی رئیس دانشگاه برای بعضی دانشجویان صحبت کردند و صحبت از
اهمیت علوم انسانی شد، گفتند ما علوم انسانی داریم، ولی اشارهشان به دانشکده
مدیریت و اقتصاد بود! یکی از دانشجویان مدیریت و اقتصاد که نزد من آمده بود، میگفت
آنچه در دانشکده مدیریت و اقتصاد میگذرد، ادامة مهندسی است؛ اما انسان فقط اقتصاد
نیست. اتفاقاً آنقدر که مسائل فلسفه، جامعهشناسی و روانشناسی بر بعضی بحثهای
علمی تأثیر دارند، اقتصاد ندارد. در دانشگاههای مهندسی ما چون همه چیز را براساس
ابزار و پول میبینند، چیزهای دیگر برایشان مهم نیست. کدام یک از دانشگاههای مهم
دنیا این نحوه برخورد را دارند؟
اگر قرار باشد تغییر ساختاری در
دانشگاه صورت بگیرد، انجام آن به عهده کدام نهاد است؟ وزارت علوم یا شورای عالی
انقلاب فرهنگی؟
وزارت علوم در این مورد چندان دخالتی
نمیکند؛ چون این حوزهها برایش مهم نیست. شورای عالی انقلاب فرهنگی هم دخالت
مستقیم در برنامهها ندارد. زمانی شورایی به اسم «شورای عالی برنامهریزی» وجود
داشت که زیر نظر شورای عالی انقلاب فرهنگی بود و رئیسش وزیر علوم بود که برنامه
درسی دانشگاهها را تصویب میکرد؛ حالا دیگر وزارت علوم با کمیتههایی که تشکیل میدهد،
خودش این کار را میکند. بسیاری از اوقات هم با دانشگاهها مشورتی نمیشود، بلکه
برنامهها به آنها ابلاغ میشود. باید یک فرهنگ اصیل جامعنگر بر دانشگاه حاکم
باشد. برای تأمین این هدف، افرادی که مدیریت دانشگاهها را به عهده دارند، نباید
صرفاً مهندسی یا علوم پایه خوانده باشند، بلکه باید زمینه وسیعتری داشته باشند؛
برای اینکه علوم مهندسی و علوم پایه در جوامع انسانی به کار میروند، نه در خلأ
انسانها. انسان فقط ابزار نیست، فقط ماشین نیست. رشتههای مهندسی و علوم پایه فقط
ابزار و ماشین را میبینند و بعضی امور ذیربط به انسانها را که در حوزه علوم
انسانی مطرح هستند، نمیبینند. بنابراین بخشی که بر دانشگاه حاکم است، باید وسعت
دید داشته باشد؛ ولی چون متأسفانه چنین چیزی نیست، به قول آن فیلسوف غربی: هرچه
بگویی از داخل آن درمیآید! واقعاً منطقی حاکم نیست که بگوید چرا این رشته باید باشد
یا چرا آن رشته نباشد؛ عدهای یکدفعه تصمیم میگیرند یک رشته باشد و آن رشته ایجاد
میشود.
رویکرد دانشگاه صنعتی شریف به فلسفه
علم، چه تفاوت یا هماهنگی با رویکرد دیگر دانشگاهها دارد؟
در دانشگاههای دیگر که بعد از
دانشگاه صنعتی شریف این رشته را تأسیس کردند، برخورد با این رشته مهربانانهتر است.
در دانشگاه صنعتی شریف تنگنظرانه با گروه فلسفه علم برخورد میشود و نمیپذیرند
که شرایط ما با رشته برق فرق دارد. برق لیسانس، فوقلیسانس و دکتری دارد؛ فوقلیسانس
برق ادامه لیسانس آن است و دکتری برق ادامه فوقلیسانس آن؛ اما در رشته فلسفه علم
دانشجو از رشتههای مختلف پذیرش میشود؛ از فیزیک، علوم انسانی و مهندسی. اینها
بعضی زمینههای لازم را نداشتهاند و همین جا باید جبران شود تا از علمشان بهتر
استفاده کنند. در جواب ما میگویند که براساس عدالت فرقی بین رشتهها نمیگذارند؛
اما آنها در واقع معنای عدالت را نمیفهمند. تعریف امیرالمؤمنین از عدالت این است
که هر چیزی در جای مناسبش قرار گیرد. پس معنای عدالت، برابری نیست. اگر عدالت برابری
باشد، خطاهای بسیاری رخ میدهد.
اگر واقعاً عدالت به معنای برابری
است، به یک آدم بیسواد همان حقوق را بدهید که به یک آدم باسواد میدهید! اگر
عدالت برابری است، چرا یک استاد عالیمقام که کار مهمی کرده، با یک نفر تازهکار
باید حقوقشان فرق داشته باشد؟ نسبت به امکاناتی که باید برای ما در نظر بگیرند و
سهولتی که باید در روند کار ایجاد کنند، بیتوجه هستند. برای استخدامها فهرست میدهیم،
معیارهای عجیب و غریب غیرعقلانی مطرح میکنند! همه چیز با پیمانه مهندسی سنجیده میشود،
و این به نظر من کشور را به عقب خواهد راند. من تردیدی ندارم که اینگونه برخوردها
کشور را به عقب میراند!
در واقع یک نگاه تکبعدی به مدیریت
دانشگاه وجود دارد!
خیلی تکبعدی است. مسئولان بیایند
ببینند اینشتین در مورد فلسفه چه گفت؟ علمای مهم چه گفتند؟ ببینند الآن در کمبریج
و آکسفورد چه خبر است و در امآیتی چه خبر است؟ به آنها میگوییم که این دانشگاه
بر اساس الگوی امآیتی ساخته شده است. پس چرا حالا که وضعیت آنها تغییر کرده است،
شما آن کارها را نمیکنید؟ اصلا متوجه این حرفها نمیشوند!
غیر از مشکلات ساختاری که به مدیریت و
ارتباطات بدنه با مدیریت برمیگردد، آیا مشکلات دیگری هم وجود دارد؟
بله، ولی خود این مشکل خیلی مهم است. ما
خیلی کارها میتوانستیم بکنیم. بنده چندین طرح برای گسترش گروه فلسفه علم به
مدیریتهای قبلی دادم؛ حتی به راحتی میتوانستیم این دانشگاه را به یک مرکز بینالمللی
تبدیل کنیم. پنج سال پیش دعوتی از مالزی برای پنج سال داشتم. اگر آنجا رفته بودم،
هر چیزی میخواستم، میتوانستم ایجاد کنم، اما اینجا با این تنگنظریها وقتم تلف میشود!
سال ۱۳۶۹ همایشی با مدیریت شما برگزار شد که
در نوع خود بینظیر بود. چرا در دوران مدیریت شما در گروه فلسفه علم مشابه آن
نداشتیم؟
دیگر آن حمایتها نیست. البته پارسال
با سازمان هلالاحمر جمهوری اسلامی ایران همایشی مشترک در مورد «علم و دین و صلح»
برگزار کردیم. انصافاً آنها کمال همت داشتند و مخارج را تقبل کردند. البته اسم
دانشگاه صنعتیشریف هم بهعنوان شریک آمده بود، ولی مشارکت دانشگاه فقط در حد دادن
یک ناهار و شام و اقامت یکشبه در خوابگاه دانشگاه بود؛ هیچ کمک دیگری نکردند!
همینطور همایشی مشترک با دانشگاه صنعتی اصفهان درباره «علم و دین» داشتیم. در این
مورد نیز تمام مخارج را دانشگاه صنعتی اصفهان تقبل کرد. دانشگاه شریف حتی یک ریال
هزینه نکرد!
ممکن است این یک تصمیم ارادی برای
متوقفکردن فعالیتهای گروه فلسفه علم باشد؟
من که در باطن قضیه، این را میبینم؛
اما رویشان نمیشود. البته یک امکان هم هست که بخواهند مدیریت گروه را عوض کنند. اینها
میتوانستند باقیاتالصالحاتی برای خودشان بگذارند که نتیجهاش برای همیشه عایدشان
شود. این تنگنظری است و من واقعاً دلیلش را نمیدانم، اما نتیجه کارشان عاید غرب
میشود. بنده چند سال قبل از انقلاب در این دانشگاه بودم و اصلا این تنگنظریها
حاکم نبود و این برای جمهوری اسلامی زیبنده نیست. حالا باید به مراتب امکانات در
این زمینهها بیشتر باشد. بیایند تا من نشانشان بدهم که در رسانههای خارجی و
کتابهای خارجی، اسم این گروه ذکر شده و به آن ارجاع داده شده است؛ ولی وقتی این
چیزها اصلا برایشان اهمیت ندارد و فقط کارهایی اهمیت دارد که خودشان میخواهند
بکنند، دیگر بهتر از این نمیشود! برخورد با ما مشفقانه نیست. اگر مشفقانه میبود،
نتیجه خیلی فرق میکرد.
آیا تلاش فیلسوفان بزرگ علم
دستاوردهایی برای جوامع علمی داشته است؟
بله، بر اثر همین دستاوردها بوده که
الان بعضی از دانشگاههای مهم غرب نیاز به فلسفه را در بخشهای علمیشان درک کردهاند.
در سالهای اخیر دانشگاههای آکسفورد و کمبریج یک گروه مشترک فیزیک، ریاضی، فلسفه و
غیره تشکیل دادهاند و در زمینه آن مسائل فلسفی که در کیهانشناسی و نظریه کوانتوم
و… مطرح است، کار میکنند. مسئولان بروند و کارگاهها و کنفرانسهای بسیار زیادی
را که در این دو دانشگاه برگزار شده است، ببینند. آکسفورد و کمبریج در تمام
ارزیابیهایی که شده، از مهمترین دانشگاههای دنیا هستند. دانشگاه ما که مهمتر از
آنها نیست!
مسئولان ما میگویند: «اینجا یک
دانشگاه مهندسی است.» امآیتی هم یک دانشگاه مهندسی است؛ چرا آن دانشگاه این
کارها را میکند، ولی ما نمیکنیم؟ آیا تمام مسائل کشور با مهندسی حل میشود؟ در
حال حاضر در غالب ارگانهای کشور مهندسان حاکم هستند. اکثر وزرا و رؤسای دانشگاههای
کشور مهندس هستند. پس چرا ما اینقدر به خارج نیاز داریم؟ برای اینکه «فرهنگ»
مسئله آنها نبوده، نیاز اساسی به خارج و وابستهنبودن در همه چیز، مسئله اصلی آنها
نبوده است؛ وگرنه ما اینقدر وابسته به خارج نبودیم. الان بیشتر کالاها از خارج
وارد میشود؛ در حالی که غالب اینها میتوانست در داخل تولید شود. چقدر این دوستان
در رفع نیازهای کشور همت کردهاند؟
نظر شما در مورد نحوه پذیرش دانشجو
چیست؟
در اولین دورههای تأسیس رشته فلسفه
علم، وزارت علوم اجازه میداد خود دانشگاه مستقیماً دانشجو بگیرد و من آن دوره را
بسیار موفق میدانم. آن موقع دانشگاه با ما همدلانه برخورد میکرد؛ ولی وقتی قرار
است دانشگاه همدلانه برخورد نکند و برای هر کاری که میخواهیم بکنیم، سنگی
بیندازد، باز این وضع که پذیرش دانشجو با وزارت علوم باشد، بهتر است. دستکم فهرست
اولیه را وزارت علوم میدهد و ما امتحانی برگزار میکنیم و از میان آنها تعدادی را
غربال میکنیم. در صورتی که پارتیبازی و رفاقتبازی در کار نمیبود، اگر دانشگاهها
دانشجو میگرفتند، بهتر بود؛ ولی وقتی در استخدامها و بعضی جذبها میبینیم که
رفاقتبازی حاکم است، بهتر است به عهده دانشگاه نباشد.
اول تضمین کنند که در دانشگاهها
رفاقتبازی و پارتیبازی حاکم نیست و بعد اختیار را به دانشگاهها بدهند. اختیار
را هم که به دانشگاهها میدهند، باید افرادی فرهنگی بر دانشگاهها حاکم باشند، نه
افرادی که دنیا را فقط با عینک ابزار میبینند. دنیا بیش از ابزار است و بسیار
پیچیده است. هر بلایی که غرب بر سر ما میآورد، توسط علوم انسانی انجام میشود.
آیا اگر رشتههای مهندسی، علاوه بر
واحدهای رشته خودشان، واحدهایی از تاریخ علم و فلسفه علم و جامعهشناسی میگرفتند،
محصولشان غنیتر و کاراتر نمیبود؟
من همیشه این پیشنهاد را کردهام. دانشگاه
امآیتی دانشجویان مهندسیاش را مجبور میکند که تعدادی دروس از علوم انسانی
بگیرند. پیشنهاد ما به دانشگاه صنعتی شریف نیز همین بود؛ اما مسئولان ما میگویند
ما درس معارف داریم، دروس مدیریت و اقتصاد هم داریم! یعنی علوم انسانی برای آنها
فقط در مدیریت و اقتصاد و دروس معارف خلاصه شده است؛ اینها خوب است، ولی کافی
نیست؛ جامعهشناسی، فلسفه علم و خود فلسفه، بینشها را وسیعتر میکند. اینکه چه
کار باید بکنند، مسئله آسانی است؛ ولی من آن را یک مسئله سهل ممتنع میبینم. سهل
است، اگر دست آدم مناسبش بیفتد؛ و مشکل است، اگر دست کسانی بیفتد که با مسائل
انسانی بیگانهاند. وقتی کسی در موضوعی جاهل است، شأنی برایش قائل نیست. مسئولان
بیایند در یک میزگرد شرکت کنند تا من نشان بدهم چقدر در این حوزهها جاهلاند. تکنولوژی
قرار نیست در خلأ انسانی اجرا شود، بلکه برای انسانها اجرا میشود و با انسانها
سر و کار دارد. بنابراین یک مهندس باید خصوصیات انسانی را بداند.
میتوانیم بگوییم یک تلقی غلطی از
مدیریت در جامعه ما وجود دارد که باعث میشود مثلا گروه فلسفه علم را در دانشگاه
صنعتی امیرکبیر، زیرمجموعه گروه مدیریت میگذارند.
بله، شکی نیست که تلقی غلطی رایج است.
بر دانشگاهها باید یک جمع فرهنگی، حاکم باشد. من بعضی دوستان مهندس دارم که
اطلاعات فرهنگی آنها فوقالعاده زیاد و خوب است؛ اما این قبیل افراد را معمولا در
کار نمیآورند؛ بلکه سراغ کسانی میروند که تعداد زیادی مقاله در برق یا در مکانیک
و… دارند و ابزاری فکر میکنند. مشکل ما این است که مسئولان باور ندارند علاوه بر
تخصص، برخی اطلاعات دیگر هم برای جامعه انسانی لازم است. اگر این نکته را میفهمیدند،
نتیجه فرق میکرد.
آیا میتوانیم بگوییم که فلسفه علم در کل
رشتهای ضروری است؛ هم برای دانشگاههای علوم انسانی و هم برای دانشگاههای
صنعتی؟
بله، برای همه آنها لازم است؛ چون میفهمند
علم چقدر توانایی دارد، چقدر محدودیت دارد، چه چیزهایی ثابت است و چه چیزهایی
متغیر. لذا برای همه لازم است.
پس ربطی ندارد به اینکه یک دانشگاه
صنعتی باشد؟
نه، ربطی ندارد. بعضی وقتها براثر جهل
گفته میشود که فلسفه علم فقط برای علوم انسانی لازم است و برای علوم پایه و غیره
لازم نیست، یا بالعکس٫ اینها به دلیل جهل به قضیه است؛ چون دانش است و دانش حدود و
ثغور دارد و همواره اصولی بر آن سوار است.
برویم سراغ رشته فلسفه علم در دانشگاه
صنعتی شریف. چه رویکردهایی در آنجا مطرح است؛ بحث فلسفه قارهای یا فلسفه تحلیلی؟
ما هم فلسفه اسلامی را تدریس میکنیم
و هم معرفتشناسی و متافیزیک و غیره را؛ هم فلسفه غرب را تدریس میکنیم و هم فلسفه
تطبیقی بین غرب و اسلام را؛ و نیز فلسفه بعضی حوزههای دانش، نظیر فلسفه فیزیک و
فلسفه ریاضیات را. گاهی فلسفه اقتصاد و فلسفه بیولوژی و فلسفه تحلیلی هم تدریس شده
است. در ایران وقتی چیزی مُد میشود، زیاد سراغ آن میآیند، بدون آنکه از محتوایش
خبر داشته باشند. «فلسفه تحلیلی» در محیط ما چنین وضعی دارد. دانشجوی سال اول
فلسفه علم میآید و میخواهد ببیند که کی فلسفه قارهای تدریس میشود و کی فلسفه
تحلیلی؟ آنهم فقط به دلیل مُد شدن آنهاست! او نه میداند که این چیست، نه میداند
که آن چیست. در زمان ما نیکولاس ماکسول ـ فیلسوف علم برجسته انگلیسی ـ میگوید: نه
فلسفه قارهای و نه فلسفه تحلیلی، بلکه فلسفه طبیعی لایبنیتس و…؛ یعنی ادامه فلسفه
ابنسینا. البته در سالهای اخیر گاهی ما پشت سرهم فلسفه تحلیلی را ارائه کردهایم؛
ولی نقادانه بوده، نه کورکورانه.
یکی از مشکلات مهم ما، دعوت از اساتید
بیرون دانشگاه است. دانشگاه اجازه نداده است افراد جدید را به اندازه کافی استخدام
کنیم و از طرف دیگر در مورد آوردن اساتید از بیرون هم سختگیری غیرعالمانه میکند.
در سالهای اول تأسیس گروه فلسفه علم
که مدیریت دانشگاه، مشفقانه با ما برخورد میکرد، ما تا وقتی که استاد یک تخصص را
نداشتیم، بهترین استادان را از بیرون میآوردیم؛ مثلا آقای دکتر مجتهدی فلسفه غرب
را درس میدادند؛ بعضی اساتید سرشناس هم از حوزه علمیه قم میآمدند؛ اما حالا
دانشگاه سختگیری میکند و نمیگذارد استخدام کنیم، زیرا در استخدامها ایرادهای بنیاسرائیلی
میگیرند. متأسفانه غالب افراد کمیته جذب دانشگاه واقعاً نمیدانند که فلسفه علم
چیست. ولی چه میشود کرد، وقتی که مقالهمحوری دارد علم کشور را به نابودی میکشاند!
میگویند چرا مقاله فلان فرد در فلان مجله است (اگرچه آن یک مجله علمی ـ پژوهشی
است). من احساس میکنم این معیاری است که غرب توسط عواملش بر دانشگاههای ما تحمیل
کرده است و بعضی مدیران دانشگاهها هم کورکورانه به آن تن دادهاند. آنها مانع
استخدام بعضی نیروهای واقعاً مفید شدهاند. اگر منکر این موضوع هستند، بیایند یک
مناظره تلویزیونی در حضور مردم ایران داشته باشیم تا من بگویم با چه افرادی و با
چه چیزهایی مخالفت کردهاند.
آیا این عوامل بر روند پایاننامههای
دانشجویی هم تأثیر گذاشته است؟
بله، خود به خود تأثیر دارد. بعضی
پایاننامهها میتواند از حوزههای غنیتر که بیشتر مورد نیاز است، انتخاب شود؛ اما
معیارها و ضربالاجلهای زمانی مانع آن است. من معتقدم که باید درباره پایاننامهها
بر نیازهای محیط و بر موضوعاتی تأکید کنیم که نوآوری دارد. در سالهای اول تأسیس
گروه، من از پایاننامهها راضیتر بودم تا سالهای اخیر. مد حاکم بر محیط، در
انتخاب پایاننامهها تأثیرگذار بوده است. دانشجو کورکورانه میخواهد درباره فلان
موضوع کار کند. این روزها یک خصوصیت حاکم بر جامعه ما این است که دانشجوی سال اول
و دوم، بسیار مغرورانه فکر میکند که همه چیز را میداند؛ از این رو با قاطعیت میگوید
میخواهم درباره فلان موضوع کار کنم! در سالهای اول تأسیس گروه فلسفه علم اصلا
چنین وضعی نداشتیم؛ دانشجویان خاضعانه میآمدند و مشورت میکردند، ولی حالا میآیند
و با تحکم میگویند که دلشان میخواهد درباره فلان موضوع کار کنند! در حالی که
بعضی وقتها موضوعاتی را انتخاب کردهاند که واقعا اولویت ندارند، بلکه فقط مد
هستند و در بعضی رسانههای فرهنگی تبلیغ میشوند. آنها به نیازهای واقعی علم یا
محیط کمتر توجه میکنند. من غرور زائدالوصفی در محیط میبینم؛ هم در هیأت علمی
جوان و هم در دانشجویان. من قبل از انقلاب یا در سالهای دهه اول و دهه دوم بعد از
انقلاب چنین غروری را نمیدیدم. الان دانشجویان بسیار قاطعانه فکر میکنند که همه
چیز را میدانند و این موضوع به آینده کشور لطمه خواهد زد.
فضای فرهنگی و جهتی که فلسفه علم در
کشور پیدا کرده و در پیش گرفته، چقدر متأثر از ترجمههاست؟
بسیارند آثار واقعا مفیدی که سالهای
اخیر در غرب منتشر شدهاند و ترجمه آنها لازم است، ولی کسی سراغ ترجمه آنها نرفته
است. همین طور سراغ تطبیق مطالعات غربی با میراث فلسفی خودمان کمتر رفتهاند. شما
آثار منتشر شده زیادی در سالهای اخیر در غرب میبینید که درست در جهت تفکر اسلامی
است؛ اما اینها کمتر به محیط ما منتقل شده است. بیشتر آن چیزهایی در محیط مطرح است
که صرفاً غربی است یا یک جایی مد شده است!
بسیاری از اقدامها و سمینارهای کنونی
جاهلانه است. کسانی را که صاحبنظرند، به همایشها برای سخنرانی دعوت نمیکنند،
بلکه افرادی دعوت میشوند که چندان ربطی به موضوع مطرح شده ندارند. من این خامی را
کاملا میبینم و این لطمهزننده است. برای هر موضوعی باید به سراغ افراد خبره در
آن بروند؛ سراغ کسانی که سالهاست در آن حوزه کار کردهاند. باید تضارب آرا صورت
گیرد. روش نقد هم که در محیط ما خصمانه است، باید به نقد مرافقانه و عالمانه تبدیل
شود و واقعاً بخواهند حقیقت روشن شود. اینها در محیط ما بسیار کم رعایت میشود. اکثر
مناظرههایی که برگزار میشود، همراه با توهین افراد به یکدیگر است.
من از نظر فرهنگی اصلا جامعه را در
وضع مناسبی نمیبینم. بیشتر از هر چیزی باید به فرهنگ توجه شود که متأسفانه در حد
لازم و به صورت مناسب، این توجه نمیشود. کارهای سنگین را به عهده افرادی میگذارند
که واقعاً صلاحیتش را ندارند.
چگونه میشود پایاننامههای دانشجویی
را به سمت مناسب سوق داد؟
این مستلزم این است که اولاً از طریق
رسانهها مسائل را برای جامعه تبیین کنیم؛ ثانیاً بعضی معیارهای سطحی فعلی در سنجش
علم کنار گذاشته شوند؛ ثالثاً دانشجویان تشویق شوند که درباره موضوعات مورد نیاز
فکری یا عملی جامعه و همچنین درباره مسائل فکری مورد مناقشه در جامعه، کار کنند.
راهکارهای اعتلابخشی به جایگاه فلسفه
علم چیست؟
باید نهادی باشد که آنچه را در
دانشگاهها میگذرد، رصد کند و اگر شکایتی هست، رسیدگی کند، تا از تصمیمگیریهای
جاهلانه یا مغرضانه جلوگیری شود. همینطور اگر طرحهایی بوده که بر اثر جهالت یا
غرضورزی نادیده گرفته شده، به جریان بیندازد. من در دانشگاه خودمان، حداقل در
مورد فلسفه علم، شاهد چنین اجحافهایی بودهام.
یعنی در وزارت علوم، چنین نهادی وجود
ندارد؟
فعلا نداریم. اخیراً در شورای عالی
انقلاب فرهنگی پیشنهاد کردم که نهادی برای رسیدگی به شکایات، و همچنین نهادی برای
رصد فعالیتهای دانشگاه تشکیل شود. خود شورای عالی انقلاب فرهنگی باید دانشگاهها
را رصد کند و ببینند از نظر فکری در آنها چه میگذرد. الان چنین رصدی نیست. واقعاً
باید ببینند در دانشگاهها چه میگذرد؟ چرا اینقدر آشفتگی فکری حاکم است؟ چرا اینقدر
تضاد فکری هست؟ چرا اینقدر جوانها ناآگاهانه درباره بسیاری از امور قضاوت میکنند؟
بر جامعه ما چه فرهنگی حاکم است؟ چرا اخلاق در دانشگاه، در جامعه تبخیر شده است؟
اگر این رصدها باشد، وضعیت میتواند تغییر کند. الان متأسفانه هیچ رصدی در کار
نیست.
دانشگاه شریف در پاسخ به انتقاد شما
درباره برخورد دانشگاه با گروه فلسفه علم گفته است: «حتی بسیاری از اساتید مبرز و
دارای تخصص واقعی فلسفه علم و فارغالتحصیل دانشگاههای معتبر ملی و بینالمللی
نتوانستهاند به صورت مدعو با این گروه همکاری کنند».
این گفته کذب محض است. اگر فرد ذیصلاحی
تقاضای همکاری کرده، در صورتی که در آن حوزه جای خالی داشتهایم، درخواست او را
اجابت کردهایم. موارد مورد ادعایشان را صریح ذکر کنند، تا سیهروی شود هر که در
او غش باشد!
منبع: سه شنبه 6 آذرماه 1397