اشاره: «اول ما خلق الله العقل» که در
بسیاری متون اسلامی ذکر گردیده و مورد استناد و تأکید حکمای بزرگی چون شیخ اشراق
و ملاصدرا (در شرح اصول کافی) قرار گرفته، روایت مشهوری در متن احادیث اسلامی است
و از آن روشنتر: «إن الله عز و جل خلق العقل و هو أول خلق من الروحانیین»[۱] (کلینی، ۱۳۷۹: ۱/۲۱). این معنا با رجوع و تطبیق با
جایگاه عقل در حکمت یونانی که معادل «وجود» است، اهمیت و مکانت عظیمتری نیز مییابد.
شیخاشراق به عنوان صدرالحکمای اشراقی به این روایت مشهور وقوف داشته، زیرا برای
مثال در رساله فی حقیقه العشق در این باب گفته: «اول چیزى که حق سبحانه و تعالى
بیافرید، گوهرى بود تابناک، او را عقل نام کرد که اول ما خلق الله تعالى العقل. و
این گوهر را سه صفت بخشید: یکى شناخت حق، و یکى شناخت خود، و یکى شناخت آن که
نبود پس ببود.» (شیخاشراق،۱۳۸۰: ۳/۲۶۸).
بنا به نص صریح شیخ اشراق در حکمهالاشراق که خود را احیاگر حکمت ایران باستان
نامیده (یا دستکم یکی از منابع اصلی حکمت خود را حکمت فهلویون دانسته)، چگونه میتوان
رد پای این بهره گرفتن از حکمت ایران باستان را در اندیشه او نشان داد؟ یکی از
مهمترین حلقههای واسط میان حکمت او و حکمت ایرانیان، رجوع شیخ به جایگاه
امشاسپندانی چون بهمن یا اردیبهشت در متون اوستایی و پهلوی و قرار دادن آنها به
عنوان ارکان نظام نوری و وجودی در حکمت خویش است. در این میان او بنا به قاعد
«الواحد لایصدر منه الا الواحد» صادر اول از حضرت نورالانوار را نور اقرب و بنا به
حکمت ایرانیان باستان بهمن خوانده است؛ اما چه نسبتی میان بهمن و صادر اول وجود
دارد؟ بهویژه اگر این صادر در اندیشه اسلامی، عقل باشد.
این مقاله (با نام کامل مفهومشناسی و جایگاه «بهمن» در متون اوستایی و پهلوی به
مثابه صادر اول در حکمت اشراقی) با رویکردی تاریخی و تحلیلی به فلسفه انتخاب بهمن
به عنوان صادر اول در اندیشه شیخاشراق پرداخته و بهویژه بهمن را به عنوان نماد
خرد و دانایی معادل عقل در احادیث اسلامی به عنوان صادر اول دانسته است که البته
خود نشان از بینش و شناخت عمیق شیخ از حکمت ایران باستان دارد.
مقدمه
شهابالدین سهروردی (شیخاشراق) در برخی از آثار خود و بهویژه در بیان مراتب
ظهور نور در عالم، از بهمن (یا وهومنه) سخن گفته است. مهمترین ذکر او در این معنا،
قسم ثانی حکمهالاشراق و در مقاله اولی یا مقاله نور و حقیقت نورالانوار است: «فی
النور و حقیقته و نورالانوار و ما یصدر منه اولا». شیخ پس از بیان مقدماتی در باب
بینیاز بودن نور از تعریف، نور را به دو قسم «فی نفسه لنفسه» و «نور فی نفسه
لغیره» تقسیم میکند. شرح تفصیلی این تقسیم را باید در حکمهالاشراق جستجو کرد؛
اما فصل بعدی همین مقاله اختصاص به نورالانوار دارد. از دیدگاه شیخ، نور مجرد غنی
واحد، نورالانوار است. این نورالانوار که به مثابه حقتعالی است، بر بنیاد قاعده
فلسفی «الواحد الحقیقی لا یصدر منه الا الواحد» صادری دارد که به تعبیر شیخ، خود
نوری مجرد و واحد است. شیخ عنوان این فصل را چنین قرار میدهد: «فی انّ أول صادر
من نورالانوار، نور مجرد واحد».
در این فصل شیخ بحثی تفصیلی و تحلیلی دارد و ابتدای آن نیز بیان مفروضات و نقد و
نفی آنها در اثبات این معناست که چرا ضرورتا صادر اول باید واحد، مجرد و از جنس
نور باشد؟ وی نخست فرض میکند چرا از نورالانوار در کنار نور واحد، ظلمتی صادر
نشود یا وجود نیابد؟ شیخ نفس این فرض را رد میکند. از دیدگاه او ضرورت دارد از
نورالانوار، نوری صادر شود واحد و اگر چنین نباشد، دقیقا به این دلیل که تعدد جهات
در ذات حاصل میشود (یعنی نورالانوار از یک جهت ذات منشأ نور میشود و از جهت
دیگر منشأ ظلمت)، در حالی که ذات، فی حد نفسه وحدت دارد؛ پس بر بنیاد این وحدت،
امکان صدور و ظهور ظلمت از نور مطلقا مردود و باطل است.
حال سؤال این است که: چرا این صادر اول باید نور یا از نور باشد؟ و ظلمت نباشد؟
استدلال شیخ این است که اگر به عالم وجود بنگریم، وجود انوار مجرده مدرکه و عارضه
در این عالم، بسیار ظاهر و بینیاز از اثبات است. حال اگر بنا را بر این بگذاریم
که از نورالانوار ظلمتی صادر شود، لاجرم بنا به قاعده الواحد لایصدر منه الا
الواحد، این صادر نیز همان یک ظلمت خواهد بود و صادر دیگری وجود نخواهد داشت. به
زبان ساده از نورالانوار یا نور صادر میشود یا ظلمت. هر دو نمیشود؛ زیرا تعدد
ذات پیش میآید. حال اگر میان این دو صادر اول ظلمت باشد، این اشکال عظیم پدید میآید
که: پس اینهمه انوار عارضه در عالم چیست؟ این انوار که نمیتوانند حاصل از ظلمت
باشند؛ زیرا به صورت مطلق صدور اشرف از اخس امری محال است. بنابراین «پس چون متصور
نیست که از نورالانوار با وجود وحدت ذاتی [و جهت وحدانی که دارد]، کثرتی صادر گردد
و حصول ظلمت نیز از موجود غاسق و نیز از هیأت مظلم ممکن نبود و نیز ممکن نبود که
دو نور از او صادر شود، پس نخستین موجودی که از نورالانوار حاصل میشود، نوری مجرد
و واحد بود و امتیاز این نور مجرد از نورالانوار، به هیأتی ظلمانی که خود مستفاد
از نورالانوار باشد، نبود تا تعدد جهات در ذات نورالاانوار لازم آید.»(شیخاشراق، ۱۳۶۱: ۲۷۷).
نور مستفاد، نور مفید
شیخ پس از اثبات لزوم صدور نور واحد مجرد از نورالانوار به بیان قاعده مهم دیگری
میپردازد. این نور نسبت به نورالانوار صرفا از جهت نقص و کمال تفاوت دارد؛ اما از
جهات و ابعاد دگر خیر. استدلال شیخ این است که همچنان که از منظر کمال، نور مستفاد
همچون نور مفید در قلمرو محسوسات نمیباشد (مثل شعاع نور آفتاب که عین خود نور
آفتاب نیست)، حکم انوار مجرده نیز همین است؛ یعنی «از نظر کمال» نمیتوانند مطلقا
همچون نورالانوار باشند. اما از منظر قبول و استعداد چرا.
نکته ظریف دیگری نیز در اینجا مطرح است و آن، مسأله تفاوت در استعداد قبول است.
شرح ماجرا اینکه چون نور تابیده شود، منزل قبول این نور چه نور مفید باشد و چه
مستفاد، یکی است؛ اما مواردی نیز ممکن است که فاعل نور یکی باشد، لیکن ظرف قابل
پذیرش این نور مختلف باشد که در این تفاوت، اگر کمال و نقصی رؤیت شود، بازگشت به قابل
میکند نه فاعل (نور)؛ مثلا نور خورشید اگر به دو قابل یعنی بلور و زمین بیفتد، در
پذیرش طبیعی است که قبول نور توسط بلور نسبت به زمین افزونتر است: «و نور مجرد را
قابلی نبوَد و کمال و نقص انوار دیگر جز نورالانوار، بر سبب رتبت فاعل بود. پس
نورالانوار کاملترین همه انوار بوَد و کمال او را تجلی نبوَد و بلکه او نور محض
است که هیچگاه و اصلا فقر و نقصی با وی نیامیخته و نیامیزد.» (همان: ۲۲۸).
شیخ پس از بحث در باب ماهیت این نور مجرد که صادر اول از نورالانوار است، آن را
«نور اقرب»، «نور عظیم» و به تعبیر برخی فهلویون (حکمای ایران باستان)، «بهمن» مینامد،
نور اقربی که فی نفسه فقیر است، اما نسبت به مابعد خود غنی است. صریح کلام شیخ
چنین است: «فثبت ان أول حاصل بنورالانوار واحد، و هو النور الأقرب و النور العظیم،
و ربّما سمّاه بعض الفهلویه «بهمن». فالنور الأقرب فقیر فى نفسه غنى بالأول»؛ یعنی
ثابت شد که نخستین صادر از نورالانوار، یکی بود و آن نور اقرب، نور عظیم بود که
برخی از پهلویان آن را بهمن نامیدهاند. پس نور اقرب فینفسه فقیر است و به سبب
نور اول، غنی.» (همان: ۲۳۰).
از دیدگاه صاحب حکمهالاشراق این صادر، نه از نورالانوار جدا میشود و نه از او
انتقال مییابد؛ زیرا حق نه دارای اجزایی است که این اجزا از او جدا شوند و نه
دارای اعراضی در ذات خود، که قابل انتقال باشند. پس لاجرم تبیین صدور نور اقرب چون
حصول شعاع از نور خورشید است؛ یعنی آنچه فی حد نفسه هست، تابناک میشود نه به انفصال
و نه به انتقال.
از این نور مجرد واحد که منشأ هستی محسوب میشود، دو چیز صادر میشود: یکی برزخ و
دوم نور مجرد: «زیرا نور اقرب را دو اعتبار بوَد: فقر ذاتی و غنای غیری که به
نورالانوار بود. پس برای اوست تعقل فقر خود و آن او را هیأتی ظلمانی بوَد و از طرفی
هم نورالانوار را مشاهده کند و هم ذات خود را؛ زیرا بین وی و نورالانوار حجابی
نبود.» (همان: ۲۴۲).
ادامه معنا در حکمهالاشراق بهویژه در فصل «کیفیت صدور کثرت از واحد احد و ترتیب
آن» شرح چگونگی بسط عالم است از همان صادر اول یا به تعبیر شیخ اشراق بهمن یا وهومنه.
اما این بهمن کیست و در حکمت و آیین ایران باستان چه جایگاهی دارد که در حکمت شیخ اشراق
صادر اول نامیده شده؟ و آیا نسبتی میان او و شریفه اول ما خلق الله العقل وجود
دارد؟
بهمن در حکمت ایران باستان
وهومنه یا وهومننگه در اوستا و وهومن (Vahuman)
در پهلوی و بهمن در فارسی، که گاه وهیشتمن نیز خوانده میشود و در همه این لغات
به معنای «منش (یا نهاد) نیک» است، نخستین امشاسپند از گروه امشاسپندان است و از
این رو که امشاسپندان یک وجه الوهی دارند و یک وجه ناسوتی، وهومن در وجه ناسوتی
سرپرستی مردم و گلهها و احشام[۲] را عهدهدار است و در جهان ملکوت و
روحانی نماینده خرَد کل، تدبیر و به یک عبارت خرد پاک و والای اهورایی است. این
بهمن است که آدمی را از خرد و تدبیر بهرهمند میسازد و او را به آفریدگار نزدیک
میگرداند.
بهمن در اوستا وهو منه (ManahـVohu) خوانده میشود. پورداوود در یادداشتهای
گاثاها اصطلاح وهو مننگه vohu mananah
را نیز به کار برده است. (پورداوود،۱۳۵۶ الف: ۴) جزء اول وهومنه یعنی وهو، همان «هو»
در ابتدای «هونر»[۳] است، به معنای خوب و نیکو. Vohu در زبان پارسی هخامنشی معادل وسو(Vasu) در سنسکریت است و میدانیم که «س» و
«ه» در دو تلفظ سنسکریت و اوستایی جابهجا میشوند؛ برای مثال در واژههای هند و
سند، اهوره و اسوره، هایتی و سایتی، و نیز هونر و سونر. «وهو» در پهلوی (hēV) «وه» یا «وه» و در اصل بهْ (بهتر) تلفظ میشود؛
اما جزء دوم وهومنه یعنی Manah
برابر با Manas
سنسکریت بوده و در پهلوی Menishn
و در فارسی منش تلفظ میشود. این کلمه ریشه در Man
دارد که در اوستا و پارسی هخامنشی به معنای اندیشیدن، شناختن، به
یادآوردن و دریافتن است. از دیدگاه مرحوم پورداوود این واژه با to mean انگلیسی به مفهوم «معنا» همریشه است
(پورداوود، ۱۳۲۶: ۷۳). همچنین پورداوود در تحلیل واژه مَئینیو (mainyava) که به معنای «مینوی، روحانی و معنوی» است،
آن را با بخش دوم بهمن (یعنی مننگه) مرتبط و هر دو را از مصدر man به معنای اندیشیدن دانسته است. هر دو
واژه مئینیو و مننگه در فارسی تبدیل به «من» شده است. (پورداوود، ۱۳۵۶ الف: ۷۰).
به نظر نگارنده قطعا ارتباطی نیز میان واژه Manah
با Man
به معنای انسان وجود دارد، بهویژه با درنظر گرفتن معنای Mean
(دریافتن، فهمیدن و دریافت کردن)، دقیقا از این رو که تنها موجود
اندیشنده و دریابنده انسان است.
بهمن در «گاثاها» [۴] به عنوان معتبرترین و مهمترین بخش
اوستا، همچون صفتی از صفات حق معرفی میشود؛ اما در متون دیگر اوستایی رسولی مقرب
قلمداد میشود که نزد اهوره جایگاهی عظیم و مقامی رفیع دارد. دو وجه نمادین بهمن
در جان و جهان ایرانیان یکی رنگ سپید است که ظاهراً به دلیل سپیدی، گل «یاسمن
سپید» به این امشاسپند نسبت داده شده («و این را نیز گوید که هر گلی از آن
امشاسپندی است و... یاسمن سپید بهمن را» (دادگی، ۱۳۶۹: ۸۸)) و دیگری خروس است که شاید این نیز
بدین دلیل باشد که «خروس» در سحرگاهان مردمان را به سحرخیزی و کار و کوشش فرا میخواند
(رضی، ۱۳۶۷: ۱۳۶۹).
یازدهمین ماه در تقویم مزدایی و نیز روز دوم هر ماه به نام ایزد بهمن شناخته میشود.
«بهمنگان» (بهمنجه) نیز که مورد توجه اسدی توسی، ابوریحان بیرونی، منوچهری و فرخی
در نثر و نظمشان قرار گرفته، جشنی بوده که در روز دوم بهمن ماه در نقاط مختلف
ایران برگزار میشده است.
در متون اوستایی بهمن نخستین آفریده است؛ برای مثال در بند ۳ هات ۱۶ یسنا: «نخستین آفریدگان آفرینش پاک
دادار اهورهمزدای شکوهمند فرهمند را میستاییم؛ بهمن را میستائیم؛ اردیبهشت را
میستائیم...» (پورداوود،۱۳۵۶ ب: ۱۹۳)؛ اما مهمترین نسبت بهمن با زرتشت،
فرا بردن روان زردشت به بارگاه اهوره یا به تعبیری فرازین گاه آسمان است. این معنا
را در بند ۴ نخستین هات (در اوستا هایتی) گاثاها میتوان یافت. این فراز
بردن روان، به بعثت و برانگیختن زرتشت توسط اهوره و گسیل او به هدایت مردم میانجامد:
بیامد به زرتشت پاکیزه رای
همان روز بهمن به امر خدای
درخشنده از دور مانند
هور
به پوشیده یک دست جامه ز نور
به زرتشت گفتا که: برگوی نام
چه جویی ز دنیا؟ چه داری تو کام؟
بدو گفت زرتشت: کای نیکرای نجویم
همه جز رضای خدای
مرادم همه سوی فرمان اوست
ازیرا که هر دو جهان زان اوست
به جز راستی مینجوید
دلم به
گرد کژی مینپوید دلم
اگر امر یزدان به جای
آوردم
همه کام دل زیر پای آورم. (همان: ۱۳۷۰)
بنابراین بهمن در بارگاه اهوره، مقامی
بلند و جایگاهی بیهمتا دارد. این جایگاه در ذهن و زبان شیخ اشراق مورد تأمل و
توجه کامل بوده و از همینرو در سلسله فرشتهشناسی مزدایی خود، بهمن را «نور
اقرب» یا «صادر اول» دانسته است. رجوع به متون اوستایی، رمزگشای این اعتقاد و
انتخاب شیخاشراق است.
بهمن در متون اوستایی
از میان پنج بخش اوستا، یعنی یسنهها، یشتها، ویسپرد، وندیداد و خُردهاوستا،
یسنهها را مرجع و مبتدا و مقتدا میشمرند و از میان ۷۲ هات یسنهها، ۱۷ هات را متن مطلق و مرجع معتبر میدانند؛
متنی که به گاتهها یا گاثاها (گاهان) مشهور است. هر حقیقتی در دین زرتشت، باید
نشانی در گاثاها داشته باشد، ورنه مورد تردید است. جایگاه بهمن در این گاثاها
والاست و بیتردید اعتبار کامل او در تمامی متون اوستایی متأثر از همین جایگاه
بلند در مرجع مطلقی چون گاثههاست. در نخستین سرود گاثاها یعنی هات ۲۸ یسنه، زرتشت، اردیبهشت (اشه) را با
بهمن (خرَد) در نماز خود مورد ستایش قرار میدهد:
«خواستارم در نماز، با دستهای بلند شده، نخست ای مزدا، رامش [آرامش و بهروزی را]
از برای همۀ آفرینش سپندمینو. ای اردیبهشت (و) اینکه خرد بهمن را خشنود توانم ساخت
و گوشورون5 را» (پورداوود، ۱۳۵۴: ۶۲). ترجمۀ سادهتر و روانتر این بند
از هات ۲۸ چنین است: «ای مزدا، ای سپندمینو، اینک در آغاز با دستهای
برآورده، تو را نماز میگزارم و خواستار بهروزی و رامشم. [بشود که] با کردارهای
«اشه» [اردیبهشت] و با همۀ خرد و «منش نیک» [بهمن]، گوشورون را خشنود کنم.»
(دوستخواه، ۱۳۷۰: ۷).
بنابراین در نخستین بند گاثاها، زرتشت، مقربترین امشاسپندان را اردیبهشت و بهمن
میداند و مهمتر اینکه از کلمۀ خرد برای بیان بهمن استفاده میکند. این معنا در
بخشهای بعدی گاثاها تکرار میشود. تکراری که در اغلب موارد، بهمن با اردیبهشت (یا
اشه با خرد) جمع میگردند. اهمیت این نسبت در بیمانندی مفهوم اَشَه (یعنی راستی و
راستکرداری) در دین زرتشت و نیز خرَد الهی نهفته است.
در بند ۳ هات ۲۸، این نسبت مجدد مورد تأیید و تأکید
قرار میگیرد: «ای مزدا اهوره، تو و اشه [اردیبهشت] و «منش نیک» [بهمن] را سرودی
نوآیین میگویم تا «شهریاری مینوی» پایدار و «آرمیتی» در من فزونی گیرد.» (همانجا).
در بند ۴ همچنانکه پیش از این اشاره کردیم، این بهمن است که روان
زرتشت را به فراترین سرا میبرد. در بند ۵ خطاب به اشه یا اردیبهشت، زرتشت
آرزوی روزی را دارد که اشه را ببیند و بهمن را به فرزانگی دریابد: «ای اشه! کی تو
را خواهم دید و «منش نیک» [بهمن] را به فرزانگی درخواهم یافت؟»
تقریبا در تمامی بندهای هات ۲۸، بهمن با اردیبهشت یا «خرد» با
«راستی» کنار هم ذکر میشوند. هر که هات ۲۸ یسنه یا نخستین هات گاثاها را
بخواند، بدون تردید درمییابد تنها نکتۀ اتکا و اعتماد زرتشت در رسیدن به حقایق و
بهرهمندی از جلوات جلال و جمال اهورهمزدا، اردیبهشت و بهمن هستند. بند پایانی
این هات، این معنا را چنین بازمیگوید که زرتشت صرفا در نگهبانی از جلال و جمال
بهمن و اردیبهشت است که میتواند پاسخ پرسشهای خود را دریابد. سؤالی از چگونگی
پیدایش عالم: «با این نیایشها، همواره اشه و منش نیک را نگاهبان خواهم بود. ای
مزدا اهوره! تو با مینوی خود مرا بیاموز و به زبان خویش بازگوی که: آفرینش در آغاز
چگونه پدید آمد؟» (همان: ۸).
در دومین هات گاثاها، باز همراهی دو امشاسپند مقرب با اهوره را میبینیم: «اشه» و
«بهمن» را. در بند دوم این هات، اهوره از اشه میپرسد: «چه کسی سزاوار سالاری جهان
است تا آبادانی جهان به او بخشیده شود و او بتواند بنیاد دروغ و خشم را در هستی
براندازد؟» صفاتی که اشه در پاسخ اهوره برای آن مرد راستین برمیشمرد، خواندنی
است: دادگر، مهربان، بیآزار، نگاهبان نیکوکاران در برابر تبهکاران، نیرومند و...
در بند ۶ اهوره، بهمن را خطاب قرار میدهد تا او نیز رأی خود را در
باره اینکه سالاری جهان به که سپرده شود، بازگوید: «ایدون اهورهمزدای آیینشناس
خود گفت، با فرزانگی [بهمن] (از برای تو) یک سردار یافت نشده و نه ردی به درستی؟
چه، تو را آفریدگار از برای شبان و برزیگر ساخت... کیست از تو ای بهمن در میان
مردمان، آن که از ما نگهداری کند؟» (پورداوود، ۱۳۵۴: ۷۲ و ۷۴). ترجمه سادهتر دوستخواه چنین است:
«آنگاه مزدا اهورۀ آگاه که هنجار زندگی از فرزانگی اوست، گفت: آیا تو سردار یا ردی
را که سرشار از اشه باشد، نمیشناسی؟ آیا به راستی آفریدگار، تو را به رهبری و
نگاهبانی [آفرینش] برنگزیده است؟... ای منش نیک [بهمن]! کیست آنکه از توست و
مردمان را بهراستی یاری خواهد بخشید؟» (دوستخواه،۱۳۷۰: ج۱، ص۱۱).
در میان این دو ترجمه، ترجمه مرحوم پورداوود به نظر صحیحتر است؛ زیرا اهوره، بهمن
را خطاب قرار داده و از او میپرسد، لکن به جای نام بهمن، کلمه فرزانگی آمده که
مطلقا صفت بهمن است؛ از این رو که ایزد خرد است. سیاق بندهای ششم الی هشتم این
هات، کاملا نشان از همین معنا دارد؛ اما در ترجمه دوستخواه «فرزانگی» صفت اهوراست:
«مزدا اهورۀ آگاه که هنجار زندگی از فرزانگی اوست». یک بار دیگر دو ترجمه را مورد
مداقه قرار دهید صحت ترجمه پورداوود روشن خواهد شد، بهویژه که در بند 8 این هات،
بهمن که پاسخ اهوره را میدهد. (پاسخ به همان پرسشی که در بند دو از اشه و به همین
قیاس در بند شش از بهمن پرسیده شد). پاسخ بهمن در بند هشتم چنین است: «یگانه کسی
که من در اینجا میشناسم که به آموزش ما گوش فرا داده، «زرتشت سپیتمان» است. تنها
او خواهان آن است که سرودهای ستایش مزدا و اشه را به گوش [مردمان] برساند. هم از
این روست که او را گفتاری شیوا و دلپذیر دادیم.» (دوستخواه،۱۳۷۰: ۱۲).
در پایان این هات، زرتشت که به معرفی بهمن، به پیغمبری برگزیده میشود و بهوسیله
گوشورون نیز این برانگیختگی تأیید میشود: «من نیز او را [زرتشت] را برترین آفریدۀ
تو میشناسم» (همانجا)، طلب یاری میکند از اشه، بهمن و شهریاری مینوی.
در هات ۳۰ به عنوان سومین هات گاثاها، راه راستی و دروغ از هم متمایز
میشود. در مسیر حق همچنان دو امشاسپند مقرب (یعنی اشه و بهمن) حاکم مطلقاند و هر
که راه اینان را برگزیند، رستگار خواهد شد. این معنا یکی از لطیفترین آیات گاثاهاست
که بدون تردید یادآور آیات شریفهای در قرآن است؛ چون: «انّا هدیناه السبیل اما
شاکراً و إما کفورا: ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد و پذیرا گردد یا
ناسپاس.» (سوره انسان، ۳) و نیز «لا اکراه فی الدین قد تبین الرشدُ من الغی. فمن یکفر
بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقى لا انفصام لها و الله سمیعٌ
علیم: در دین هیچ اجبارى نیست و راه از بیراهه بهخوبى آشکار شده است. پس هر کس
به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورَد، به یقین به دستاویزى استوار که آن را
گسستن نیست، چنگ زده است و خداوند شنواى داناست» (بقره، ۲۵۶).
بند ۱۱
آن هات در این باب چنین است: «ای مزدا، آنگاه که تو در آغاز، تن و دین ما را
بیافریدی و از منش خویش [ما را] خرَد بخشیدی، آنگاه که جان ما را تن پدید آوردی، آنگاه
که ما را نیروی کارورزی و گفتار راهنما ارزانی داشتی، [از ما خواستی] که هر کس
باور خویش را به آزاد کامی بپذیرد»(دوستخواه، ۱۳۷۰: ۱۹).
صفات بهمن
آنچه از این پس برای این پژوهش محور است، بازیابی صفات و اوصافی است که نه فقط
گاثاها، بلکه دیگر اجزای اوستا نیز از بهمن بیان میکنند تا علتی باشد از برای
تبیین گزینش شیخاشراق این ایزد را به عنوان صادر اول یا نور اقرب، بهویژه
بخشهایی که بیانگر صفت دانایی و فرزانگی بهمن باشد.
در بند ۸ هات ۳۱ زرتشت، اهوره را «پدر بهمن» میخواند[۶]: («همانا در منش خویش به تو اندیشیدم
ای مزدا، که تویی نخستین و پسین هستی و پدر منش نیک...») (پورداوود، ۱۳۵۴: ۹۰) و در بند ۲۲ همین هات، بهمن قوّة درک حقیقت در
انسان است: «این سخن برای آن کس که نیک آگاه است و با «منش نیک» [بهمن] آن را درمییابد،
آشکار است».
در هات ۴۳، بهمن همچون سروشی به بازخوانی عقاید زرتشت میپردازد. این
بازخوانی و بازشناسی زرتشت از نفس خود با همراهی بهمن، کنش این ملک مقرب را در
عرفان به خویشتن، که کنش راستین حقیقت عقل است، بازمینمایاند. بهمن در بند ۷ هات ۴۳ بنیادیترین پرسشها را از زرتشت میپرسد
که کیست و از کدامین خاندان است و مهمتر در برابر پرسشها، دودلیها و نیز دو راه
متفاوتی که در جان و جهان است، کدام راه را برگزیده و به دیگران میشناساند؟
زرتشت خود را «سرودخوانِ بهمن» و «دشمن سرسخت دروغگویان» و «حامی راستدینان» میشمارد.
باز بهمن از او میپرسد: «چگونه خود را بازمیشناسانی؟» پاسخ زرتشت این است که:
«با دهش آن نماز که نزد آذر تو میگزارم.» (همان: ۲۲).
در بندهای بعدی این پرسش و پاسخ ادامه مییابد. در بند ۱۱ آشکار میشود که نخستین پیامهای
اهوره را بهمن به زرتشت رسانده است: «و تو را پاک شناختم ای مزدا اهوره، آنگاه که
بهمن به سوی من آمد، در آن هنگام که من نخست از سخنان شما آموزش یافتم.» (همان: ۴۱).
و در بند پانزده همین هات، بهمن سروش آگاهی و دانشاندوزی زرتشت است: «و تو را پاک
شناختم ای مزدا آنگاه که بهمن به سوی من آمد و از برای آگاه ساختن بیاموخت
(مرا).» (همان: ۱۳۴).
تفصیل این گفتگو که در میان تمامی آثار مزدایی پردامنهترین حضور بهمن است و کاملا
بیانی روشن بر پیامآور بودن اوست (و از این زاویه نسبتی با جبرئیل امین مییابد)،
در آیات ۵۱ الی ۶۲ باب سوم بخش نخست کتاب دینکرد[۷] هفتم که در باب ظهور رویدادهای شگفت
به هنگام تولد زرتشت است، آمده است. اهمیت این متن بهویژه در باب نقش و جایگاه
پیامآوری و خردمندی بهمن ایجاب میکند کامل آنها ذکر شود:
(۵۱ـ۵۲): و در سر سی سال پس از زایش او،
هنگامی که او از یکتا رودی آب هومی (آب برای تهیۀ شیرۀ هوم) میبرد، بهمن امشاسپند
به پیامبری از سوی اورمزد نزد او آمد؛ چنانکه در اینباره در دین گوید که: چون
سدیگر بار به شتاب فراز آمد، تا به آن آب دائیتی نیک فراز رسید و درون آن رفت،
هنگامی از آن بیرون رفت؛ آنگاه زردشت مردی دید که از جنوبیترین سوی رفت. آن بهمن
امشاسپند بود و آن او را اینگونه به نظر رسید. بهمن «پیشکرب» بود یعنی که به تن
(از نظر جسم) زیباتر بود. و «پیشنیک» بود، یعنی که به هر چیز از دیگران پیشتر
بود. و آن بهمن به نظر او آمد چند (اندازۀ) سه مرد به بالای یک نیزه (سه مرد که قد
هر یک اندازه یک نیزه باشد) چنین به نظر او رسید که بهمن شاخۀ سپیدی با دست میبرد،
یعنی به وسیله آن گیاه را ببرد و گیاه را نیازارد. و آن شاخه، مینوی دین بود (آن
شاخه نماد مینوی دین بود) و نمودار این بود که نسبت به دین ایدون بیآزارانه باید
رفتن.
(۵۳):
است کسی که ایدون گوید که: مینوی آشتی بود و نمودار این بود که اندر جهان ایدون بیآزارانه
باید رفتن تا که هر کس را آشتی بود. (برخی چنین گویند که آن شاخه سپید نماد آشتی
بود و نشان میداد که باید دیگران نیازرد تا آشتی در دنیا دوام یابد).
(۵۴):
چون چهارمین بار به شتاب تا آن آب وهدائیتی فراز آمد، که نام آن «اوشان رود» بود،
زردشت اندر آن شد و از میان آن آب هومی ببرد و به هنگام برآمدن آن پای راست از
اوشانرود بیرون برد و پوشش بپوشید و بهمن از پیش سوی (روبرو، سمت جلو) پذیرۀ او
را بیاراست.
(۵۵): آن مرد [بهمن] از او پرسید: «کهای؟
و از کهای (از کدام خانواده)؟» زردشت گفت: زردشتم، از خانوادۀ سپیتمه (سپیتمان).
(۵۶):
سخن بهمن: «ای زردشت سپیتمان، به چه سبب تو رنجهای (رنج میبری)؟ یعنی که تو به
چه سبب باید رنجه باشی؟ به چه چیز فراز کوشی (کوشش میکنی)؟ و کام دهی (آرزومندی)
تو به چه چیز است؟»
(۵۷):
پاسخ زردشت این بود که: «برای پرهیزگاری رنجهام و برای پرهیزگاری کوشایم و کامدهی
من در پرهیزگاری است؛ یعنی که بایستۀ من آن چیز است و پرهیزگاری را من تا این
اندازه خواستارم و میاندیشم».
(۵۸):
و گفتار بهمن: «ای زردشت سپیتمان! هستی آن کیست؟ پرهیزگاری کجاست؟ و چیز هستی
چگونه است؟ آن که را پرهیزگاری است، کیست؟ آنکه را پرهیزگاری است کجاست؟ از آن
کیست؟»
(۵۹):
زردشت گفت که: «هستی آن کسی است که او را پرهیزگاری است. و در اینباره به درستی
روشن و آگاهم که چگونه است، و آن برای که است، و اینکه آن را از طریق بهمن به که
باید رسیدن».
(۶۰):
و بهمن به او گفت که: «ای زردشت سپیتمان! این جامه که با خود میبری، بده که با هم
آن کسی را همپرسی کنیم (دیدار کنیم) که تو را آفریده است؛ که مرا آفریده است؛ که
افزونیترین مینویان است (مقدسترین موجودات مینوی است) و نیکترین هستان است
(برترین موجودات است). که گویندۀ سخن اویم، من که بهمنم؛ یعنی پیامآور اویم».
(۶۱):
آنگاه زردشت اینگونه اندیشید که: «نیکا (خوشا) آن دادار که از این پیامآور بهتر
است!»
(۶۲):
آنگاه ایشان برفتند؛ زردشت نیز به همراه بهمن؛ بهمن پیش (جلو) و زردشت پس. (راشد
محصل، ۱۳۸۹: ۲۲۹-۲۲۷).
این معنا در گزیده های زادسپرم[۸] چنین آمده است: «چون از آب برآمد و
جامه پوشید، بهمن امشاسپند را به پیکر مرد زیبای روشن و درخشانی دید که موهایش فرق
داشت. چون فرق نشانه دویی (= ثنویت) است. جامهای که گویی از ابریشم بود، پوشیده
بود که هیچ برش و درزی در آن نبود؛ زیرا خود روشنی بود، و بالای او نه برابر زردشت
بود....» (آموزگار و تفضلی، ۱۳۸۶ب: ۱۳۶).
در هات ۶۵ یسنه (بند ۱۵) زرتشت، بهمن را سپندترین مینوی
اهورا میخواند و از او میخواهد به وسیله بهمن از آموزههایش وی را بهرهمند
گرداند (دوستخواه، ۱۳۷۰: ۲۴۸). در یشتها به عنوان دومین بخش اوستا بلافاصله پس از یشت اول
که از آن هرمزد است، دو یشت تحت عنوان هفتنیشت [امشاسپندان] کوچک و بزرگ[۹] وجود دارد. در «هفتنیشت کوچک»، بهمن
نخستین آفریده از امشاسپندان خوانده میشود و در آن این ایزد نسبت تام و تمامی با
دانش و خرد دارد:
«اهورهمزدای رایومندِ فرهمند را/ امشاسپندان را/ بهمن را/ آشتی پیروز را که دیدهبان
دیگر آفریدگان است/ دانش سرشتی مزداآفریده را/ دانش آموزشی مزداآفریده را» (همان: ۲۸۱).
در ویسپرد (کردۀ دوازدهم، بند ۴) اهوره آفرینندۀ زیباترین و بهترین
آفریدگان است؛ آفریدگانی که به میانجی بهمن پرورانیده میشوند و به میانجی
اردیبهشت اوج میگیرند: «فرخنده برشماریم، فرخنده دانیم، فرخنده اندیشیم آفریدگانی
را به زیباترین و بهترین آفریدگان را که اهورهمزدای اَشَون بیافرید، به میانجی
بهمن بپرورانید و به میانجی اردیبهشت ببالائید»(همان: ۵۴۹).
در خرده اوستا که یکی از بخشهای اصلی پنجگانه اوستاست،
دو بخش با عنوان «سی روزه کوچک» و «سی روزه بزرگ» وجود دارد. در بخش اول، هر روز
به نام ایزدی نامگذاری میشود. روز اول از آن هرمزد است که چنین میآید:
۱ـ [روز] هرمزد رایومند فرهمند [و] و امشاسپندان؛ و روز دوم از بهمن.
۲ـ [روز] بهمن، آشتیپروز که دیدهبان دیگر آفریدگان است. دانش سرشتی مزداآفریده،
دانشآموزی مزداداده» (همان: ۶۲۹).
در بخش بعد با عنوان سی روزه بزرگ، یک بار دیگران نام ایزدان و روزهای آنها ذکر میشود.
باز در جای نخست خود اهوره قرار دارد با عنوان «هرمزد رایومند فرهمند» و سپس این
بهمن است که روز دوم به نام اوست. القاب مطرح شده در این بند نیز اشاره به نسبت
ذاتی بهمن با عقل و خرد و دانش دارد: «بهمن امشاسپند را میستاییم، آشتی پیروز،
دیدگان دیگر آفریدگان را میستاییم، دانش سرشتی مزدا آفریده را میستاییم، دانش
آموزشی مزدا داده را میستاییم»(همان: ۶۳۳).
بهمن در متون پهلوی
اوستا دارای متونی در شرح و تفسیر خود است که به زبان پهلوی است و اصطلاحا به آنها
«زند» گفته میشود که در لغت به معنای «شرح و تفسیر» است. این متون البته خود نیز
شرحی دارند که «پازند» خوانده میشوند. رجوع به این دسته متون نیز در شرح و بیان
جایگاه بهمن اهمیت دارد. در بُنْدَهش که یکی از مهمترین آثار تفسیری اوستا محسوب
میشود، در بخش نخست که بیان سرآغاز آفرینش است، یعنی آنگاه که هرمزد (نام پهلوی
اهورهمزدا) به آفرینش امشاسپندان میپردازد (که به تعبیر بندهش شش هستند و با خود
هرمزد هفت)، نخستین امشاسپندی که آفریده میشود، بهمن است یا به تعبیر پهلوی
«وهومن»:
«نخست امشاسپندان را آفرید (به) شش بن، سپس دیگر، آن هفتمین خود هرمزد است. از
(جمله) آفریدگان مادی (که) به مینوئی آفرید، نخست شش تا (بودند) و آن هفتمین خود
هرمزد بود؛ زیرا هرمزد هر دو است: نخست مینو، (سپس) مادی. پس از آفرینش وایدرنگ
خدای، از امشاسپندانْ نخست بهمن را از روش نیک و روشنی مادی فراز آفرید. اینکه
(گویند) «بهدین مزدیسنان با او بود» این است که آنچه را تا فرشکرد[۱۰] بر آفریدگان
رسد، او میدانست» (دادگی، ۱۳۶۹: ۳۷).
بدین صورت در یکی از مهمترین متون پهلوی نه تنها از نخستین بودن بهمن در آفرینش
امشاسپندان سخن میرود، بلکه بر نقش و جایگاه او که همانا خردورزی و دانایی است،
تأکید میشود. این تأکید را در بخش یازدهم بندهش نیز میتوان یافت آنجا که دین،
دانش هرمزد و پناه سپندارمذ خوانده میشود که «همه هستان، بودان و بوندگان از آن
پیدا شوند» (همان: ۱۱۵) و جالب اینکه این همه دانش و آگاهی «نخست بر بهمن آشکار میشود»
(همانجا) و این خود دلیل دیگری در نسبت میان بهمن با دانش و آگاهی است.
اما یکی از فلسفیترین و در عین حال صریحترین اشارات به عقل اول بودن بهمن، در
کتاب سوم دینکرد به عنوان یکی از پرآوازهترین رسالههای مذهبی زرتشتیان در تفسیر
و شرح قوانین اوستا، آمده است. پاره ۴۰ از این کتاب در باب هستی و پیدایش است. نقش
بهمن در این پیدایی و دانایی بسیار صریح است: «همانا هست (شدن) ذات هستی، و پیدا
شدن ذات پیدا (متجلی شدن ذات متجلی)، برای ذات قوّه دانایی، (فراروندی) پیش از کار
آفرینش است. [یا: فراروندی بیش از کار آفرینش بوده است.] به همین گونه نیز، برای
ذات سپندارمینو، ذات هستی همواره متجلی بوده است.
پیدایی (تجلی) آنچه از «هست» هستی میگیرد، در نسبت با کس دیگری است که خود به
خود، پسینی (و پیشینی) میپذیرد. چونان تجلی اورمزد ـ در موضوع هستی ـ بر وهمن
[بهمن] پس از آنکه وهمن، به کردار، آفریده شد. [یا: وهمن در فراروند آفرینش نهاده
شد].
همراه با فراروند آفریده شدن وهمن به دست جهانآفرین، نخستین آفرینش نیز (جامه
پوشید) و در پی آفرینش (وهمن) دانایی نیز (به هستی راه یافت) و با آن، آموزانش دین
و همه (دیگر) شگفتیکاریهایی که در ذاتش (ذات اورمزد) است؛ و وهمن شایستگی یافت
همچون پسر برای جهانآفرین شود و جهانآفرین پدر وهمن شود؛ این آموزه دین است.
همه آنچه برای خود جهانآفرین، پیش از آفرینش وهمن پیدا بود، (از آن)، برای دانش
وهمن همان اندازه برنهاده شده است (مقدر شده است) که جهانآفرین او (وهمن) را
آگاهانیده است. همچنان نیز، پله و پایهای که یک آفریده در پایگان هستی میتواند
کسب کند، همان پله و پایهای است که جهانآفرین، برابر با همهدانی (آگاهی در
هرویسپی/ علم مطلق) و همهتانی (قدرت مطلق) خداوندگاریاش او را بهرهور کرده است.
پذیرنده نیز، در میزان نیروی دانش نمیتواند از کسی که در نیروی دانش از همه برتر
است، برتر شود.» (کتاب سوم دینکرد: ۶۹).
در کتاب پنجم دینکرد نیز بر جایگاه بیمانند بهمن در خردورزی و دانایی تأکید میشود.
در بند پنجم فصل دوم بخش اول دینکرد پنج، بهمن در زادن زرتشت با اوست و از همین
روست که زرتشت به هنگام زاده شدن میخندد: «همچنین پیداست که چون بهمن در او
جایگزین شده بود، به هنگام زایش خندید.» (آموزگار و تفضلی، ۱۳۸۶ الف: ۳۰).
در بند ششم فصل ۷ این کتاب نیز در مقابل بهمن، «اکومن» قرار میگیرد که دیو دروغ
است. این معنا در «گزیدههای زادسپرم» چنین جلوهگر شده است: «سرانجام اهرمن اکومن
را فرستاد و گفت که: تو مینوترین هستی؛ تو از همه به من نزدیکتری. به اندیشه زردشت
داخل شو تا او را بفریبی. اندیشه او را به سوی ما دیوان برگردان. اورمزد بهمن را
به مقابله او فرستاد. اکومن پیش از آن آنجا بود و به در خانه آمده بود و میخواست
داخل شود. بهمن چارهجویانه بازگشت و به اکومن گفت که: داخل شو. اکومن اندیشید:
چیزی را که بهمن به من گفت، نباید بکنم و بازگشت. بهمن داخل شد و خود را با اندیشه
زردشت درآمیخت. زردشت بخندید؛ زیرا به بهمن «مینوی» شادیآفرین است.» (آموزگار و
تفضلی، ۱۳۸۶ ب: ۱۲۵).
در کتاب دینکرد هفتم، در همان بخش نخست، بر نخستآفریدگی بهمن تأکید میشود: «پس
از دین مزدیسنان پیداست که چهر دین به: خوی اورمزد است؛ و آفرینش آن: به هم رسیدن
نخستین آفریده، یعنی بهمن امشاسپند؛ و رواج آن: نخست به صورت مینوی، اندر
امشاسپندان و دیگر ایزدان که ایزدان مینوی هستند، و به پیکر مادی اندر کیومرث که
نخستین مرد است به سبب گزیدگی و پذیرش کامل دین از دادار اورمزد. و نیاز به تفسیر
آن با اندیشمندی اندر زمانه خویش و به وسیله آن (دین) شکست دادن دروج [دروغ] و
پتیاره (دشمن) آن زمان را و نخستین اندیشه و آموزش دادار دین کامل اورمزد بود که
نخستین سخن است» (راشد محصل، ۱۳۸۹: ۱۹۸) که در این بخش به صراحت از نخستین اندیشه
(همان که در اندیشه اسلامی با عنوان «عقل اول» نامبرده میشود) سخن گفته شده است.
در بخشهای ۲۵ و ۲۶ بخش دوم کتاب دینکرد هفتم، علت خندیدن زرتشت به هنگام تولد (که
در بند ۵ فصل دوم بخش اول دینکرد پنجم به آن اشاره شده بود) همداستانی بهمن است با
زرتشت: آنچه پسر تو به هنگام زادن فراز دید و بخندید، این بود که «بهمن در جهان
مادی بدو رسد» در بازگشت پوروشب گفت که: ایدون ای کرب، آن پسر من را که کامل دیدی،
یعنی که به دانایی دیدی.» (همان: ۲۲۳).
متن دیگری نیز در مجموعه فکری زرتشتیان وجود دارد که رسماً به نام بهمن خوانده میشود
با نام کامل «زند بهمن یسن» یا تقسیر بهمنیسن، از جمله متونی که در آن از روی
مکاشفه حوادث جهان پیشگویی شده است. همانطور که در متن کتاب تصریح شده، مطالب
کتاب از ترجمه و تفسیر (زند)، ستودگر (سودگر) نسک و وهمن (بهمن) یسن گرفته شده است.
در آغاز کتاب بنا بر روایت ستودگر نسک که در کتاب نهم دینکرد نیز آمده است، چنین
ذکر شده که اورمزد چهار دوره جهان را که نماد هر کدام یکی از فلزات است، در رؤیا
به زرتشت نشان داد: زرین، سیمین، فولادین، و دوره آمیختگی آهن (با فلزات دیگر).
دوره اول مصادف با دوران پادشاهی گشتاسب و ظهور زرتشت، دوره دوم مصادف با پادشاهی
اردشیر بابکان (بهمن اردشیر)، و دوره سوم مصادف با پادشاهی خسرو انوشیروان است.
دوران چهارم دوره حکومت دیوان ژولیدهموی خشمنژاد است که مصادف با پایان هزاره
زرتشت به شمار آمده است» (آموزگار و تفضلی، ۱۳۷۶: ۱۷۰). شرح و لغتشناسی کامل این
اثر را فاضل محترم محمدتقی راشدمحصل انجام داده و به همت پژوهشگاه علوم انسانی و
مطالعات فرهنگی و علوم انسانی به زیور طبع آراسته شده است.
نتیجهگیری
نتیجه نهایی اینکه شیخاشراق محتمل با رجوع به متون اوستایی و پهلوی که قطعا
در دسترس بودهاند، معادلهایی از ایران باستان برای حکمت خود یافته است. این
مقاله احتمال میدهد شیخ با توجه به ادراک جایگاه بهمن (به عنوان ایزد خرد) از آن
به عنوان «نور اقرب» یا «صادر اول» استفاده کرده است؛ اما هیچ دلیل متقنی در متن
آثار شیخ، که صراحتا بیانگر این اخذ و اقتباس باشد، وجود ندارد گرچه امارات عقلیه
مستدلی به کفایت اذعان میدارند شیخ بنا به اینکه صادر اول بودن عقل را بر بنیاد
متون اسلامی پذیرفته است (بنا به نص صریحش در رساله فی حقیقه العشق)، معادل این
معنا را در متون ایران باستان جستجو کرده و زلف معانی و مبانی حکمیاش را به آن
گره زده است. کما اینکه در استفاده از واژگانی چون «اسفهبد» یا «اسفهبدیه» در بیان
نیروهای مدبره، به مفهوم اوستایی و پهلوی آن توجه کرده است (اسپهبد به معنای
سپهسالار یا فرمانده نیروها). شیخ مثلا در تعریف اسفهبد از تدبیر و حاکمیت آن چنین
میگوید: «... و یحصل من بعض الانوار القاهره و هو صاحب طلسم النوع الناطق (یعنى
جبرئیل علیهالسلام) و هو الأب القریب من عظماء رؤساء الملوک القاهره، «روان
بخش»، روحالقدس، واهب العلم و التأیید، معطى الحیاه و الفضیله، على المزاج الأتم
الانسانى نور مجرد هو النور المتصرف فى الصیاصی الانسیه، و هو النور المدبر الذى
هو «اسفهبد الناسوت» و هو المشیر الى نفسه بالأنائیه ...» (شیخاشراق، ۱۳۷۸: ۲/۲۰۰). این حاکمیت و اداره و قاهریت مستتر در اسپهبد را می توان از مراتب
نورالانوار در هستی نیز دریافت یعنی مرتبه انوار قاهره اعلون طولى، مرتبه انوار
قاهره عرضى یا «اصحاب اصنام» و مرتبه انوار اسفهبدى. «انوار اسفهبدى» در نظام
فلسفی شیخاشراق مدیر و مدبر برازخ جسمانى و اعمال و قواى حیاتى عالم انسانی و سایر
عوالم غیر نورىاند.
اما اگر رجوع شیخ به متون زرتشتی را مبنای استفاده از واژگان زرتشتی نزد او
ندانیم، مراجعه به متون اسلامی پیش از او را قطعا نمیتوانیم نادیده انگاشته و
انکار کنیم؛ برای مثال اشاره به «الملل و النحل» شهرستانی که متوفای ۵۴۸ق (یعنی
سالهای تولد شیخاشراق) است شاهدمثال بسیار خوبی است. شهرستانی در رساله خویش چنین
تعبیر دقیقی از امشاسپندان، منجمله بهمن و مهمتر اولیت او در آفرینش دارد: «و أول
من أبدع من الملائکه بهمن و علّمه الدین و خصه بموضع النور مکانا و أقنعه بذاته
ذاتا فالمبادئ على هذا الرأی ثلاثه: اول ملائکه که ابداع کرد، بهمن بود که او را
دین تعلیم فرمود و مکان او به موضع نور متخصص گردانید و او را به ذات خویش قانع
ساخت هرآینه مبادی بر این رأی سه باشد» (شهرستانی، بیتا: ۲۵۵).
و این البته خود یک دلیل روشن از ادله بسیار در اثبات این معناست که اندیشه
زرتشتیان یا حکمت ایرانیان باستان در جغرافیای معرفتی اسلام تا حدود زیادی
شناسانده شده و حکما اطلاعات کم و بیش دقیقی از حکمت و جهانبینی ایران باستان
داشتهاند.
این مقاله نشان داد انتخاب بهمن به عنوان نور اقرب یا صادر اول در نظام نوری و
مراتب وجودی دستگاه حکمی شیخاشراق، انتخابی بسیار دقیق و مستند به جایگاه بهمن
(به عنوان ایزد خرد و دانایی) در اندیشه و جهانبینی ایران باستان بوده است. شیخاشراق
چنان که در ابتدای سخن آوردیم خود به روایت مشهور اول ما خلق الله العقل وقوف
داشته و بنا به این وقوف به پیجویی نمونه مماثل آن در حکمت ایران باستان پرداخته
است، یعنی بهمن.
-------------------
پینوشت:
۱ـ فقال أبوعبدالله(ع): إن الله عز و
جل خلق العقل و هو أول خلقٍ من الروحانیین عن یمین العرش من نوره فقال له أدبر
فأدبر ثم قال له أقبل فأقبل فقال الله تبارک و تعالى خلقتک خلقا عظیما و کرمتک على
جمیع خلقی.
۲ـ چو زرتشت از پیش یزدان به ناز/ به
کام و مراد دلش گشت باز
پذیره شدش بهمن امشاسفند/ کجا بود سالار بر گوسفند
بدو گفت کاین گوسفندان همه/ سپردم به تو هر کجا بُد رمه
بگو تا برِ موبدان و ردان/ بدان تا بکوشند با بخردان. (ر.ک. فرهنگ اعلام اوستا: ۱۳۷۰)
۳ـ در مقالهای با عنوان «مفهومشناسی
هنر در متون اوستایی و پهلوی»، هونر را به عنوان ریشه اوستایی واژه امروزی هنر به
تفصیل مورد بحث قرار دادهام. ر.ک: کتاب فلسفه هنر اسلامی، مقاله مذکور، انتشارات
علمی و فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۹۲.
۴ـ گاثاها یا گاهان یا گاتها
(اوستایی: گاثا، سنسکریت: گاثا، پهلوی: گاسان، گاهان)، ۱۷ سرودهای است که از دیرباز از سخنان
زرتشت دانسته میشده است و در بر گیرندۀ پیام و آموزشهای وی و بنیاد مزدیسناست و
کهنترین و سپنتاترین (مقدسترین) بخش کتاب اوستا شمرده میشود. این ۱۷ هات معتبرترین بخش اوستا محسوب میشود
و گرچه ۱۷ هات از ۷۲ هات یسنههاست، اما به دلیل عظمت و
اهمیت جدا مورد توجه بوده و چاپ میشود.
۵ـ گوش، گوشورون، گئوش، گئو یا
سیاگالش، شماری از نامهای ایزدبانوی نگهبان چارپایان است. گاوش اورون خدایبانوی
نگهبان چهارپایان مفید است که تخمۀ آنان را از ماه میگیرد و به زمین میفرستد.
«درواسپ» نام دیگر اوست که ایزدبانوی حامی چهارپایان، بهویژه اسبان است. در یسنا
هات ۲۶
روان گوش نیککنشی مورد ستایش قرار گرفته است. یشتی از کتاب یشتها به نام گوشیشت
یا دروسپیشت در ستایش این ایزد است.
۶ـ اینکه بسیاری بهمن را «پسر» اهوره
خواندهاند، دقیقا از این بند تأثیر گرفتهاند، لکن سیاق این بند نشان میدهد این
پدری کاملا معنوی و کاربرد کلمه پدر در آن مطلقا از سر مجاز است.
۷ـ دینکرد را مهمترین تفسیر بر اوستا
میدانند. دینکرد یا دینکرت کتاب سترگی است به زبان پارسی میانه (پهلوی)، که آن را
بهدرستی «دانشنامه مزدیسنی» یا «درسنامه دین مزدایی (زرتشتی)» خواندهاند. واژه
«دینکرد» (dēnkart در پارسی میانه)
را میتوان به «کردهها (کارها)ی دینی» و نیز «نوشته دینی» برگردانید. این
گردآوردۀ بزرگ خود دارای ۹ نسک است، که از آن میان نسکهای نخست
و دوم و نیز پارهای از نسک سوم آن به دستان ما نرسیده است. دینکرد فراهمآمده از
نوشتههایی است که زمان نگارش و نیز نویسندگان آنها سراسر شناخته نیستند، و نسکی
که در دستان ماست، بر پایه این نوشتهها در سدههای نهم و دهم پس از میلاد به دست
دو تن از فرهیختگان تاریخ فرهنگ ایرانزمین، به نامهای آذرفرنبغ فرخزادان و آذرباد
امیدان گردآوری و سامانبندی (تنظیم) شده است. آذرفرنبغ فرخزادان همان فرزانهای
است که در دربار مأمون ـ خلیفه عباسی ـ با زرتشتی نومسلمانی به گفتگو پرداخت و
پیروز بیرون آمد. کتاب هفتم یا نسک هفتم در بردارندۀ سرگذشتی افسانهای از زرتشت
است که بعدها در زارتشتنامه نقل شده است.
۸ـ «گزیدههای زادسپرم» کتابی است که
زادسپرم پسر گُشنجم تألیف کرده که در قرن سوم هجری (قرن نهم و دهم میلادی) میزیسته
است. زادسپرم از خاندانی روحانی بوده و پدرش گشنجم شاپوران (پسر شاپور) با لقب
«پیشوای بهدینان» یاد شده است. گزیدههای زادسپرم دارای چهار بخش عمده است: بخش
نخست کتاب که سه فصل را در بر میگیرد، درباره آفرینش آغازین است. فصل نخست با
توصیفی از اورمزد که مبدأ خیر است، و اهریمن که مبدأ شر است، آغاز شده و آنگاه از
آفرینش موجودات به صورت مینوی و سپس از آفرینش موجودات به صورت گیتیگ (مادی) سخن
رفته است.
فصل دوم حمله اهریمن به پیشنمونههای موجودات هفتگانه (یعنی آسمان، آب، زمین،
آتش، گیاه، گاو یکتاآفریده، گیومرت) و آلوده شدن هر کدام شرح داده شده است.
فصل سوم ستیز ایزدان گوناگون و حامیان آفریدگان فوق با اهریمن و به دنبال آن
آفرینش موجودات اورمزدی از پیشنمونههای مذکور و تکثیر آنها در جهان سخن رفته است.
موضوع اصلی بخش دوم، تاریخ دین و درباره زندگی زرتشت است که به نظر زرتشتیان در
میانه تاریخ جهان ظهور کرده است.
بخش سوم، شامل دو فصل درباره ترکیب آدمی از تن و جان و روان و چگونگی وظایف اندامهای
داخلی بدن است.
بخش چهارم، درباره حوادث پایان جهان و رستاخیز است که بهعلت افتادگی نسخهها ناقص
مانده است.
۹ـ البته این هفت یشتن بزرگ همان هاتهای
۳۵ الی ۴۲ گاثهها هستند که پیش از این به آنها
اشاره کردیم.
۱۰ـ فرشکرد به معنی تصفیه و تجدید است و در
اصطلاح آیین زردشتی، بعد از مبارزه خدایان با دیوان و شکست سپاه اهریمنی، جهان پاکیزه
و مطهر شود و بیشائبه کدورتی ابدالاباد باقی ماند و این حالت را فرشکرد گویند (کریستینسن، ۱۳۷۸: ۷۰).
منابع
قرآن کریم (۱۳۹۲)، تهران: حسنافرا.
۱. آموزگار، ژاله، تفضلی احمد (۱۳۸۶ ب)، اسطوره
زندگی زردشت، تهران: چشمه.
۲. ــ (۱۳۸۶ الف)، کتاب پنجم دینکرد، تهران: معین.
۳. ــ (۱۳۷۶)، تاریخ ادبیات ایران پیش از
اسلام، تهران: سخن.
۴. بلخاری، حسن (۱۳۹۲)، فلسفه هنر اسلامی، چاپ
دوم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
۵. پورداوود (۱۳۵۶ الف)، یادداشتهای گاتاها،
به کوشش بهرام فرهوشی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
۶. ــ (۱۳۵۶ ب)، یسنا، به کوشش بهرام فرهوشی،
چاپ سوم، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
۷. ــ (۱۳۵۴)، گاثاها، تهران: انتشارات
دانشگاه تهران.
۸. ــ (۱۳۲۶) فرهنگ ایران باستان: انتشارات
پاکتچی.
۹. دادگی، فرنبغ (۱۳۶۹)، بندهش، به کوشش
مهرداد بهار، تهران: توس.
۱۰. دوستخواه، جلیل (۱۳۷۰)، اوستا، گزارش و
پژوهش، تهران: مروارید.
۱۱. راشد محصل، محمدتقی (۱۳۸۹)، دینکرد هفتم،
تهران: انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
۱۲. ــ (۱۳۸۵)، زند بهمن یسن، مصحح متن، آوانویسی،
برگردان فارسی و یادداشتها، چاپ دوم، تهران: انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و
مطالعات فرهنگی.
۱۳. رضی، هاشم (۱۳۶۷)، فرهنگ اعلام اوستا،
تهران: فروهر.
۱۴. سن، کریستین (۱۳۷۸)، ایران در زمان ساسانیان،
ترجمه رشید یاسمی، تهران: صدای معاصر.
۱۵. شیخاشراق (۱۳۶۱)، حکمهالاشراق، ترجمه سیدجعفر
سجادی، تهران: دانشگاه تهران.
۱۶. ــ (۱۳۷۸)، مجموعه مصنفات شیخاشراق، به
کوشش دکتر سیدحسین نصر و هانری کربن، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
۱۷. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم (بیتا)،
الملل و النحل، ترجمه ترکه اصفهانی، تهران: چاپخانه علمی.
۱۸. فضیلت، فریدون (۱۳۸۴) کتاب سوم دینکرد،
تهران: انتشارات مهرآیین.
۱۹. کلینی، محمد بن یعقوب (۱۳۷۹)، اصول کافی،
تهران: دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی.
۲۰. نظری فارسانی (۱۳۹۷)، دینکرد هشتم، تهران: فروهر.
منبع: روزنامه اطلاعات؛ سهشنبه ۱۰ دیماه ۱۳۹۸